است، این سازمان متشکل است از: یک نفر قاضی که همه ساله او را از استانبول منصوب و به مدینه گسیل میکنند، این قاضی همواره 12 ماه در مدینه به قضاوت میپردازد و آنگاه به مکه منتقل شده و پس از گذراندن یک سال در آنجا عاقبت به استانبول باز میگردد او دارای سه دستیار میباشد که نام «مفتی» را دارند: 1- مفتی شافعی 2- مفتی حنفی 3- مفتی مالکی. و هر یک از این سه نفر، در ماه 200 تا 250 قروش حقوق دارند. اما اذان گویان حرم، که در اینجا به «الرؤساء» شهرت دارند، فراوانند: یک گروه از اینها که از طبقات پایین و فقیرند، عبارتند از 48 یا 49 مؤذن، که ریاست آنان را 6 تن از مؤذنان بزرگ به عهده دارند، و در رأس این 6 تن شیخ الرؤساء است که مهمترین مؤذن به شمار میرود و تنها اوست که اجازه دارد از مأذنه اصلی مسجد اذان بگوید. این شیخ در ماه 150 قروش حقوق دارد، و هر یک از 6 شیخ در ماه یکصد قروش حقوق دارند، اما هر یک از اذان گویان عادی در هر ماه مبلغ 60 قرش میگیرند.
در حرم گروه دیگری وجود دارند که عهدهدار وظیفه وعظ و ارشاد و خطابه و امامت جمعه را دارند و تعداد این افراد به 45 نفر میرسد و هر کدام ماهانه 120 قرش حقوق دارند. این گروه تحت فرمان رئیس الخطباء هستند. علاوه بر اینها حرم دارای 75 امام جماعت میباشد که در رأس آنها شیخ الأمه قرار دارد و هر کدام در ماه مبلغ 120 قرش حقوق دریافت میکنند.
بورتون میگوید: او نتوانسته است از مبلغ واقعی بودجهای که سالیانه از استانبول و قاهره به مدینه حواله میشود، آگاهی یابد، لیکن میگوید مشهور میان مردم این است که این افراد خدمتگذار به حرم، معمولًا بیش از نیمی از حقوق خود را دریافت نمیدارند و نیم دیگر آن به چنگ دیگران میافتد. و سنت جاریه بر این است که معمولًا گروهی که عبارتند از: مفتیها و رئیس الخطباء و منشی قاضی، صدقات و موقوفات ارسالی به مدینه را دریافت داشته و آن اموال را میان خانوادههای نیازمند با توجه به تعداد افراد آن، تقسیم میکنند. خانوادههای نیازمند طبق تقسیمبندی معینی عطیه و بخششها و موقوفات را دریافت میکنند که عبارتند از:
1- امامان جماعت و خطیبان و سخنوران 2- سادات از نسل پیامبر- ص- 3- فقها و ملایان 4- عامه مردم مدینه و حتی مجاورین.
ص: 172
از شخصی به نام عمر افندی که خود از گروه دوم شمرده میشود، به دست آورده است و این شخص به او گفته است که مستمری سالیانه او از این راه مبلغی معادل 3 تا 15 ریال است.
شهروندان مدینه
پیشتر در این سفرنامه بخشهایی از خاطرات و گفتههای بورخارت درباره ساکنین شهر مدینه در سال 1814 م.
گذشت و اینک گفتههای بورتون را پس از 40 سال از آن تاریخ درباره همان موضوع با انتخاب آن قسمتهایی که بورخارت در سفرنامه خود از آنها یاد نکرده است ارائه میکنیم.
بورتون میگوید: گروه اندکی از نسل یاران پیامبر در مدینه به سر میبرند و او تنها نام 4 خانواده را به یاد میآورد که عبارتند از:
1- خانواده انصاری؛ که از نسل أبو ایوب انصاری میباشند، این خانواده اصیل که در طی 1500 سال بر اثر زاد و ولد گسترش یافته است، عهدهدار مناصب کلیدداری مسجد قبا و امامت حرم مقدس میباشند لیکن در عین حال از خانوادههای با نفوذ و ثروتمند شمرده نمیشوند.
2- خانواده أبی جود؛ از این خانواده همواره گروهی به عنوان امامت حرم و مؤذن مشغولند، لیکن مشهور آن است که از سالهای میانه قرن پانزدهم میلادی، این خانواده رو به نابودی رفته و تنها باقیمانده آنان یک دختر و پسر بودهاند، از سوی دیگر جهانگر مغربی، ابن جبیر میگوید: او در مدینه مؤذنی را دیده است که خود را از نسل بلال مؤذن پیامبر میدانست و به حرفه مؤذنی- که حرفه ویژه خانوادگی آنان است- اشتغال داشت.
3- خانواده الشعب؛ و این خانوادهای است بسیار گسترده که گروهی از آنان به حرفه تجارت و مسافرت و گروهی دیگر به خادمی حرم شریف مشغولند.
4- بیت الکرانی؛ که غالب افراد این خانواده به کارهای تجارتی میپردازند.
آنگاه بورتون به وضعیت شیعیان مدینه، در محله نخاوله پرداخته ولی متأسفانه نسبتهای ناروا و نامعقولی به آنان میزند که از عقل و منطق و حقیقت بدور بوده و احتمالًا او تنها ناقل روایت و گفتار متعصبینی است که این سخنان مجعول را بدو گفتهاند، و پیشتر گفته شد اینان گروهی از کشاورزان بودند که در صدر اسلام در املاک امام حسن- ع- به کار مشغول
ص: 173
بودهاند.
بورتون سپس از خانواده بنیحسین، والخلیفیّه، و الصدیقیة از نسل ابوبکر و بنی النجار یاد کرده و آنگاه در 28 صفحه به تحلیل اوضاع اجتماعی مردم مدینه میپردازد.
بقیع
بورتون در سفر خود به دیدن قبرستان بقیع شتافته است، از این رو به همراه همسفران خود از مسیر درب الجنازه که به موازات باروی جنوبی شهر است، از مدینه بیرون رفته و خود را به بقیع رسانده است.
او هنگامی که خود را در برابر قبرستان بقیع مییابد به نقل روایات تاریخی پرداخته و میگوید:
بنابه یک روایت هفتاد هزار قدیس و به روایتی دیگر یکصد هزار قدیس در روز قیامت سر از خاک گورستان بقیع بر خواهند آورد. در این گورستان یکصد هزار صحابی و گروه بیشماری از سادات، در طی قرنها مدفون شدهاند. لیکن به علّت آن که پیشتر علامتی بر گورها قرار داده نمیشده، از این رو آثار و شواهد این آرامگاهها و نام مردگان آن از میان رفته است. در روز قیامت نخستین انسانی که سر از خاک برخواهد آورد پیامبر- ص- و خلفای اویند و سپس مردگان بقیع و سپس مدفونین «جنةالمُعلّا» ی مکه مکرمه وارد قیامت خواهند شد. نخستین مسلمانی که در بقیع دفن شد یکی از صحابه به نام عثمان بن مظعون است. او نخستین مهاجری بود که در مدینه درگذشت و در روز سوم شعبان سال سوم هجرت پس از آن که پیامبر بوسهای بر پیشانی جنازه او نهاد، دستور فرمود او را در دیدرس از خانهاش دفن نمایند. در آن روزگار بقیع دشتی بود که سطح آن را در درختچههایی به نام «غرقد» میپوشانید؛ از این رو درختچهها را قطع نموده و عثمان بن مظعون را در میانه دشت به خاک سپردند و آنگاه پیامبر- ص- با دو دست مبارک خود دو قطعه سنگ بر بالای سر و پاهای او به عنوان علامت قرا داد.
بورتون میگوید: بعدها مروان بن حکم برای از میان بردن موقعیت این قبر، این دو سنگ را برداشت لیکن این کارِ نماینده معاویه با تنفر عمومی روبرو گشت و احتمالًا عثمان بن مظعون از دشمنان بنیامیّه بشمار میرفت و با گذشت زمان قبهای بر قبر عثمان ساخته شد. پس از عثمان دومین قبر از آن ابراهیم فرزند دوم پیامبر- ص-
ص: 174
بود که در نزدیکی عثمان دفن شد و از آن پس بقیع گورستان مشهوری گردید. این گورستان که آرامگاه اولیا و بزرگان اسلام است فاقد نظم هندسی است و گرداگرد آن را دیواری فرا گرفته که بخشهایی از آن با دیوارهای محلات جنوب غربی شهر متصل است و تنها درب الجنازه آن را از باروی مدینه جدا میکند و حدود دیوار شمالی را بقیع جادهای است به نام «البادیة الشرقی» که از آغاز آن از «باب الجمعه» باروی شهر است. و با توجه به موقعیت و جمعیت مدینه و مردگان شهر؛ اعم از افراد ساکن در مدینه و یا مسافرین و غریبانی که آرزوی دفن در بقیع را دارند- بجز رافضیها و کافران- این گورستان بسیار کوچک به نظر میآید، از این رو حتماً گورستان انباشته از جنازه مردگان میباشد. البته روش مسلمانان در دفن مردگان، گشایشی در بر طرف نمودن این کمبود و فشردگی است و سبب میگردد که جنازه مردگان در مدت کوتاهی متلاشی گردد. در این گورستان خبری از سبزه و درخت و گُل و گیاه و آنچه که معمولًا ملالت و غم و اندوه گورستانهای مسیحیان را از میان میبرد، نمیباشد، حتی ساختمانهای آن نیز بقدری ساده و محقّر است که ارزش سخن درباره آنها را ندارد و همین بناهای ساده را نیز امیر سعود و پیروان وهابی او به این اعتقاد که ساختن ضریح و بنا بر روی قبور حرام است و نیکوترین قبرها گورهای مندرس است؛ منهدم نمودند. منظره و دیدگاه عمومی این گورستان که بورخارت آن را پیش از سال 1814 میلادی دیده است این گونه بوده: «تپههای پراکندهای از خاک، گودالهایی متعدد و وسیع، انواع زباله، هیچ شاهد و نشانهای از بودن گوری ....» لیکن بعدها دو تن از خلفای عثمانی، یعنی سلطان عبدالحمید و سلطان محمود ساختمانهایی در این گورستان بنا نمودند. و پس از توصیف بورخارت، بورتون نیز ورود خود را به بقیع این گونه توصیف میکند:
«وارد این قبرستان مقدس شدم در حالی که نخست پای راست خود را پیش برده بگونهای که قصد وارد شدن به مسجد را داشته باشم، و پیش از وارد شدن برای پرهیز از سنخیت با رافضیان کفشهای خود را از پایم درآوردم زیرا اهالی مدینه گو این که خود با کفش وارد بقیع میشوند لیکن از دیدن ایرانیان که همانند آنان با کفش وارد میشوند بسیار خشمگین میگردند، آنگاه به خواندن دعای متعارف برای مردگان پرداختم و سپس دو سوره اخلاص و شهادت را خوانده و با پایان یافتن این دعا
ص: 175
دستهای خود را بلند نمودم و سوره حمد را به آهستگی تکرار کردم و سپس دو دست را بر صورت خود کشیده و به راه خود ادامه دادم. پس از عبور از باریکه راهی که ضلع غربی بقیع را به مشرق آن وصل میکند، به قبر عثمان رسیدیم که بر گور او ساختمان بسیار سادهای قرار داشت [این خلیفه پس از آن که به قتل رسید دوستان او تلاش فراوان نمودند تا او را در حجره مقدس دفن کنند لیکن انقلابیون مصری سوگند یاد کردند که مانع این کار میشوند و تنها پس از تهدید حبیبه همسر پیامبر- ص- و دختر ابوسفیان، اجازه انتقال شبانه جنازه او را به بقیع دادند، لیکن در بقیع نیز با مقاومت مردم روبرو شده و امکان دفن او فراهم نیامد، از این رو شبانه جنازه او را در باغی که در بیرون بقیع و در سمت مشرق قرار داشت و به نام «حصن کوکب» معروف بود دفن کردند، و بعدها مروان آن باغ را ضمیمه بقیع نمود] ما نیز بر روی گور عثمان ایستاده و دعایی خواندیم و خادم آنجا را با دادن صدقهای که ده قروش بود راضی نمودیم.
سپس چند قدم به سوی شمال بقیع برداشته و کمی نیز به سمت مشرق رفتیم آنگاه به قبر ابو سعید خدری رسیدیم. او از یاران پیامبر بود و گورش در بیرون قبرستان بقیع قرار داشت. سومین جایگاهی را که زیارت کردیم قبهای بود که در زیر آن قبر حلیمه بدویه (سعدیه) دایه پیامبر قرار داشت و سپس راهمان را به سوی شمال ادامه دادیم و به ساختمان کوچکی رسیدیم که بر روی زمین آن قطعات سنگ گِرد پراکنده شده بود، این سنگها نشان از گور شهدای بقیع است که به وسیله مسلم فرمانده جنایتکار خلیفه فاسق یزید بن معاویه به قتل رسیدهاند، بورتون میگوید: به سبب جنایاتی که یزید بن معاویه درباره اهل بیت مرتکب شده است، مسلمانان از او نفرت دارند و او نزد مسلمانان یهودای اسخریوطی مسلمانان است از این رو امام شافعی به پیروان خود، اجازه لعن و نفرین او را داده است. علاوه بر اینان، بورتون میگوید:
مسلمانان حنفی مذهب را دیده است که آرام یزید را لعن و نفرین میکنند. پنجمین قبّه در بقیع که بورتون به دیدن آن رفته، از آنِ ابراهیم فرزند خردسال پیامبر بود که در 6 ماهگی درگذشت (و بنا به روایتی در دو سالگی) ابراهیم فرزند کنیزی به نام ماریه قبطیه بود که از سوی مقوقس، بزرگ قبطیهای مصر و اسکندریه به پیامبر هدیه گردید. پس از مرگ این کودک، خود پیامبر- ص- با دستهای مبارکش او را در
ص: 176
گور قرار داده و بر روی او خاک ریخت، و مقداری آب بر قبرش افشاند و سپس چند قطعه سنگ کوچک بر روی او نهاد و آخرین دعای خود را نثار او نمود. گروه بسیاری از مسلمانان مقدس در این بخش از بقیع مدفونند، زیرا هر مسلمانی آرزو میکند در زمینی به خاک سپرده شود که دستهای مبارک پیامبر بدان شرافت بخشیده است.
پس از آن به دیدار گور نافع بن عمر، که قاری مشهور است رفتیم. او قرآن را به تجوید و با صدای زیبا میخوانده، در نزدیکی او گور مالک بن انس قرار داشت، او زاده مدینه و از برجستگان این شهر بود.
هشتمین قبّه از آنِ عقیل بن ابیطالب برادر امام علی- ع- بود. بورتون میگوید: گفته میشود که عقیل در عهد معاویه در شام بدرود زندگی گفت، لیکن گروهی معتقدند او در بقیع مدفون است زیرا جنازه او را پس از مرگ به مدینه آوردند و در خانهاش که به دار عقیل شهرت داشت، دفن نمودند. آنگاه به دیدار قبهای رفتیم که تمامی همسران پیامبر (بجز خدیجه که در مکه مدفون است) در آن آرمیدهاند، پیامبر 15 بار ازدواج نمود و 9 تن از آنان پس از رحلت پیامبر باقی ماندند. سپس به گور دختران پیامبر که گفته میشود ده تن بودند رسیدیم و فاتحهای خواندیم.
بورتون در ادامه از گدایان و فقیرانی که به مردم چسبیده و تقاضای کمک میکنند نوشته و انواع آنان را بر میشمرد، و در ادامه مینویسد: عاقبت و پیش از بیرون رفتن از بقیع برای یازدهمین بار در برابر یازدهمین قبه ایستادیم، این قبه به «القبة العباسیة» یا «قبة العباس عم النبی» شهرت دارد. بورتون میگوید درباره چگونگی و آغاز و اختتام مراسم زیارت مردگان بقیع، میان مردم اختلاف است؛ گروهی آغاز زیارت را از این قبه میدانند و گروهی آن را پایان مراسم میدانند، لیکن ما در این مورد پیرو شیخ حمید زیارت دهنده بودیم و او هم به خود جرأت تخطی و سرپیچی از سنّت معهوده را نمیداد.
بورتون در توصیف قبة العباس میگوید: این قبه را که بزرگترین و زیباترین قبههای بقیع به شمار میرود در سال 519 ه توسط خلفای بنی العباس ساخته شد، این قبه در سمت راست کسی است که وارد بقیع میشود، و فزونی اهمیت این قبه را از تعداد فراوان گدایان اطراف آن میتوان پی برد، این گدایان هنگامی که گروههای ایرانی را که در اطراف این قبه تجمع نموده و به دعا و گریه و نماز میپردازند میبینند، جایگاه
ص: 177
مناسبی برای کاسبی خود به شمار آورده و در اطراف آنان تجمع میکنند. هنگامی که به سختی از میان جمعیت راه خود را باز نموده و از دروازه قبه به داخل آن وارد شدم، در برابر خود تعدادی گور یافتم که میانه ساختمان را در بر میگرفت و تنها فاصله کمی با دیوار داشت؛ بگونهای که تنها راهرو کوچک و باریکی میان دیوار و قبور باقی میماند که مردم میتوانستند عبور کنند.
اطراف این قبرها نرده بود و روی قبرها از پارچههای سبز رنگ که بر روی آنها نوشتههای سفید رنگی منقوش بود پوشیده میشد و این گونه به نظر میآمد که تعداد فراوانی از این پارچهها بر روی هم انباشه شده است و شاید هم این تصور من ناشی از شلوغی و ازدحام جمعیت در اطراف قبرها بود که قدرت تشخیص مرا کاهش میداد.
در سمت مشرق درون قبه قبرهای امام حسن بن علی نواده پیامبر و امام زین العابدین بن الحسین و فرزند او امام محمد باقر (امام پنجم) و سپس فرزندش امام جعفر صادق قرار داشت، این افراد همگی از نسل پیامبرند که در گور عموی پیامبر دفن شدهاند. پس از بیرون آمدن از قبه و رهایی از شرّ گدایان به سوی قبر منسوب به حضرت فاطمه که در نزدیکی دیوار جنوبی است رفتیم و به خواندن دعای معروف پرداختیم. بورتون درباره این قبر در جلد 2، صفحه 41 مینویسد: به نظر میآید که مورخان مسلمان از تردید و ابهام در قبر واقعی حضرت فاطمه- س- شادمانند؛ زیرا برخی از آنها میگویند آن حضرت در حرم مقدس دفن شده است و دلیل آنها این روایت تاریخی است که میگوید هنگامی که فاطمه- س- مرگ خود را نزدیک دید بسیار شادمان گردید و آنگاه برخاست و غسل بزرگ را انجام داد و لباسهای پاکیزهای در بر نمود و آنگاه حصیری را بر روی زمین اتاق خود که در نزدیکی آرامگاه پیامبر بود انداخت و بر روی آن به سوی قبله آرمید و به اطرافیان خود گفت: من پاکیزهای و جامههای پاک در بر دارم، پس به کسی اجازه ندهید که بر بدن من نظاره کند و پس از مرگ مرا در همین جایگاه دفن نمایید و هنگامی که علی- ع- شوهر او بازگشت همسر خود را مُرده یافت، از این رو آخرین خواسته او را برآورده نمود، و عمر بن عبدالعزیز- خلیفه اموی- که به این روایت تاریخی معتقد بود اتاق و حجره فاطمه- س- را به مدفن پیامبر ملحق نمود.
اعتقاد عمومی نزد مسلمانان بر این است که قبر فاطمه- س- در فاصله اندکی از قبر
ص: 178
پیامبر قرا دارد.
اما مورخانی که معتقدند قبر فاطمه- س- در بقیع است به این گفتار امام حسن استدلال میکنند که فرمود: «اگر اجازه نمیدهند در قبر جدم دفن شوم مرا نزد قبر مادرم در بقیع دفن کنید» دنباله این روایت میگوید: پس از درگذشت فاطمه- س- علی- ع- و امّ سلمه او را شستشو دادند، لیکن گروهی دیگر میگویند اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر، هنگام مرگ در نزدیکی فاطمه- س- بود و به او وعده داد که برای حمل جنازه او تابوتی از چوب خرما شبیه به جایگاه عروسان بسازد، آنگونه که او در حبشه دیده بود، و پس از شنیدن این وعده، فاطمه- س- برای نخستین بار پس از مرگ پدر خود تبسم نمود، و از او عهد گرفت تا هنگامی که پیکر پاک او در اتاق است، اجازه ورود به کسی را ندهد، از این رو اسما هنگامی که عایشه قصد ورود را داشت از او ممانعت نمود و عایشه گریان نزد پدر خود رفت و از رفتار اسما شکایت نمود و بدو گفت همسرش جایگاهی همانند جایگاه عروسان برای فاطمه ساخته است تا جنازه او را در آن حمل کند؛ ابوبکر به در خانه فاطمه رفت لیکن پس از شنیدن وصیت حضرت فاطمه از زبان همسر خود اعتراضی ننمود و به خانهاش بازگشت.
پس از درگذشت فاطمه- س- مرگ او از کوچک و بزرگ پوشیده نگاه داشته شد و در نیمه شب با حضور گروه اندکی به همراه شویش حضرت علی- ع- تشییع و به خاک سپرده شد.
اما جایگاه سومی که گفته میشود در آنجا به خاک سپرده شده است، مسجد کوچکی است که در گوشه بقیع و در جنوب قبه عباس بن عبدالمطلب قرار دارد و به آن «بیت الحزن» گفته میشد زیرا فاطمه- س- روزهای پایانی عمر خود را به گریه و زاری بر پدر خود در آنجا بسر آورد.
امروزه زیارت کنندگان در دو جا به زیارت قبر فاطمه- س- میپردازند؛ یکی در قبرستان بقیع، در قبة العباس و دیگری در حرم پیامبر.
هنگامی که قصد بیرون آمدن از بقیع را داشتیم، به سوی شمال آن و در حالی که دروازه مدینه را در سمت چپ خود داشتیم حرکت کردیم، در این قسمت در سر راه قبه کوچکی را دیدیم که در آن عمههای پیامبر (وبویژه صفیه دختر عبدالمطلب و خواهر حمزه و یکی از زنان نامدار و شجاع صدر اسلام) آرمیده بودند.
ص: 179
مساجد مدینه
بنابه گفته بورتون در صفحه 44، جلد دوم، 50 تا 55 مسجد و جایگاه مقدس در مدینه میباشد که بیشتر اهالی مدینه از آنان بیاطلاعند و من با توجه به آنچه که در زبان مردم است و آن را شنیدهام بازگو میکنم.
در فاصله سه میلی شمال غرب مدینه و در نزدیکی دشت وادی العقیق، مسجد قبلتین قرار دارد که برخی این نام را بر مسجدی که به نام مسجد التقوی در قبا است نیز میگویند، لیکن برخی دیگر معتقدند هنگامی که پیامبر- ص- در خانه پیر زنی به نام امّ مبشّر غذایی میل نمود، برای نماز به مسجد بنی سلمه عزیمت کرد و هنگامی که در نخستین رکعت، نماز خود را به سوی بیت المقدس برگزار نمود جبرئیل به او وحی نمود که روی خود را به سوی جنوب (مکه) نماید و آنگاه او نماز خود را به سوی قبله تازه به پایان رساند و آگاه شدم که این مسجد، هم اکنون دارای ساختمانی محقّر و بدون دیوار یا مناره میباشد، علاوه بر این مسجد دیگری به نام مسجد بنی ظفر یا مسجد البغله میباشد و علت نام أخیر او این است که در سمت جنوب آن سنگی قرار دارد که بر روی آن آثار سم قاطر پیامبر میباشد و این قاطر همان چهارایی است که مقوقس آن را به همراه ماریه قبطیه و مرکبی (الاغی) به نام یعفور به پیامبر هدیه کرد.
در این مسجد قطعه سنگ مرمری است که پیامبر بر روی آن نشسته و به تلاوت قرآن گوش فرا داده است. و بنا به نقل مورّخان زنان بسیاری بر روی آن نشستهاند و به برکت آن از موهبت فرزند برخوردار شدهاند. این مسجد در شرق بقیع قرار دارد.
در دشت نزدیک قبا مسجدی است به نام «مسجد جمعه» و این همان مسجدی است که پیامبر پس از هجرت به مدینه، نخستین نماز جمعه را در آن برگزار کرد و مردم را موعظه فرمود.
مسجد دیگری است به نام «مسجد الفضیح» که این نام به خاطر رخ دادی است که در آنجا رخ داده است و گفته میشود که روزی ابو ایوب انصاری با گروهی از دوستان خود در آنجا به شرابخواری پرداختند و در همین هنگام خداوند نوشیدن شراب را حرام نمود و آنان شرابهای خود را بر زمین ریخته و از نوشیدن آن خودداری کردند و پیامبر در این مسجد به مدّت 6 روز به نماز پرداخت و آن هنگامی بود که برای سرکوبی یهودیان
ص: 180
بنی نظیر مشغول بود، به این مسجد همچنین مسجدالشمس گفته میشود؛ زیرا مسجدی است که نخستین أشعه آفتاب به آن میتابد.
در مشرق مسجد الفضیح مسجد دیگری قرار دارد که به «مسجد قریظه» شهرت یافته و این نام به خاطر جایگاهی است که پیامبر در آن به جنگ یهودیان بنی قریظه برخاست و این هنگامی بود که پیامبر خسته از جنگ خندق باز میگشت و در این جایگاه برای استراحت کوتاهی اقامت نمود لیکن ناگاه جبرئیل بر او ظاهر گشت و از وی خواست که بدستور خداوند به جنگ باقیمانده کفار؛ یعنی یهود بنی قریظه بپردازد و او نیز خود را آماده نبرد نمود و بیرق را به دست علی سپرد و بدین گونه او را فرمانده لشکر خود نمود و او نیز به جنگ آنان برخاست و همه را قلع و قمع کرد. این عقوبت را کسی جز سعد بن معاذ که بزرگ قبیله اوس بود و نزد او به حکیت رفته بودند برای آنان تعیین نمود.
در آن نزدیکی مسجدی است به نام «مشربه امّ ابراهیم» و این بر جایگاهی ساخته شده که ماریه قبطیه در آنجا باغی داشت.
این مسجد ساختمان کوچکی است که در منطقه عوالی در شمال مسجد بنی قریظه و در نزدیکی بیابان حرّه شرقیه قرار دارد.
در شمال بقیع ساختمان کوچک دیگری است به نام «مسجد الاجابه» و علت این نام گذاری این است که روزی پیامبر در این مسجد که از آن یکی از فروع قبیله اوس به نام بنیمعاویه بود به نماز ایستاد و در نماز خود دعای طولانی نمود آنگاه رو به صحابه کرده گفت: از خداوند برای امتمّ سه چیز را تقاضا نمودم که خداوند دو تا را پذیرفت و سوّمی را اجابت ننمود. آن دو که مورد استجابت واقع شد؛ یکی نجات امتم از مرگ به غرق و دیگری مرگ به قحط سالی بود لیکن خواسته سومی آن بود که سبب نابودی امتم را جنگ داخلی قرار مده که مورد استجابت واقع نشد.
در دشتی که سمت قبا و در نیم میلی شرق مسجد قبلتین واقع است، 4 مسجد قرار دارد که به «مسجدالفتح» مشهور است. بزرگترین این مساجد، به مسجد الفتح یا احزاب هم خوانده میشود که اشارهای است به نام احزاب که در قرآن از آن یاد شده است و پیامبر در این مساجد، هنگام جنگ احزاب نماز خوانده است. این
ص: 181
جنگ آخرین پیکاری است که قریش به سر کردگی ابوسفیان با پیامبر پرداختند بر اثر ورزیدن باد سخت و سرد به همراه باران، قریشیان تلفات سنگینی را متحمل شده و شکست خوردند و بدین گونه خداوند دعای پیامبر را اجابت فرمود، از این رو مسلمانان متدین معتقدند هر دعایی در این مساجد مستجاب است. و بنا بر این اعتقاد بود که امام شافعی پس از آن که مورد غضب هارون قرار گرفت، در این مساجد دعا نمود و از خشم او در امان ماند و در موقعیت جایگاهی که پیامبر بر آن ایستاد اختلاف است، لیکن مورّخان معتقدند که جایگاه پیامبر مسجد احزاب است که در غرب این مساجد واقع شده و از همه بزرگتر است. در نقطه پستی از آن، «مسجد سلمان فارسی» است که نقشه خندق را او پیشنهاد نمود و در موقعیتی پایینتر از آن، «مسجد علی- ع-» قرار دارد و پس از آن مسجد کوچکتری است به نام «مسجد ابو بکر» و گفته میشود این مساجد را ولید بن عبد الملک اموی ساخته و تا کنون چندین بار ترمیم شده است. علاوه بر اینها، ولید بن عبدالملک مسجدی ساخته که به نام «مسجدالرایه» یا «مسجدالضباب» (الذباب) مشهور است. گفته میشود این مسجد در جایی ساخته شد که پیامبر بیرق خود را در جنگ خندق بر آن قرار داده بود و فاصله میان مسجد الفتح و مسجد الضباب را بلندی فرا گرفته که به نام کوه سلع یا کوه ثواب خوانده میشود، و این کوه در جایگاه مهمی قرار دارد؛ زیرا از آن بخوبی حرم را میتوان دید.
در فاصله 5/ 1 مایلی جنوب شرقی بقیع، گنبدی است به نام «قوةالاسلام» که در آن پیامبر چوب خشکی را در زمین قرار داد و این چوب سبز گردید و به درخت بزرگ و پر میوهای تبدیل شد. و در هیمن جا بود که در یکی از سالهایی که مسلمانان قادر به حج نبودند، پیامبر به آنان مکه و مسجد الحرام وعرفات را نمایاند.
بورتون میگوید: البته خوانندگان سفرنامه، مرا به خاطر نقل این خرافات! ملامت ننمایند.
در جنوب قبه حمزه «مسجد عُنین» قرار دارد که بر روی تپهای به نام «جبل الرمّه» قرار دارد، و این تپهای است که تیر اندازان در جنگ احد بر روی آن قرار داشتند. برخی میگویند: حمزه سید الشهدا در این جایگاه کشته شد، لیکن برخی دیگر کشته شدن او را در «مسجدالعسکر» یا «مسجدالوادی» میدانند. بورتون میگوید:
ص: 182
اینک در محل شهادت حمزه «قبةالمصرع» ساخته شده است. وی علاوه بر این مساجد، از 40 مسجد دیگر فقط نام میبرد که مهمترین آنها عبارتند از: مسجد بنی عبد الأشهل، مسجد بنی حارثه، مسجد بنی حارم، مسجد الفش، مسجد السوتیه، مسجد بنی بیاضه، مسجد بنی حطمه.
5- مدینه از دیدگان جون کین
در مراسم حج سال 78- 1877 مردی متهور و جهانگردی از انگلستان به نام جون کین توانست وارد حجاز شده و مراسم حج را در مکه مکرمه به جای آورد و سپس دیداری از مدینه داشته باشد. جون کین در نخستین سفر خود به جده با یکی از امرای مسلمان هند آشنا گردید و آنگاه پس از تظاهر به اسلام با نام «محمد امین» و بعدها «حاج محمد امین» به رکاب این امیر پیوست و جزء همراهان او قرار گرفته و به حج پرداخت و پس از بازگشت به کشورش خاطرات و دیدههای این سفر را در سفرنامهای به نام «شش ماه در حجاز» ثبت نمود.
جون کین میگوید: تعداد حجاج، در این سال به حدود 42718 نفر تخمین زده میشود و او این گزارش را بنقل از کنسول انگلیس در جده میآورد.
این گزارش بعدها در شماره روز 26/ 7/ 1877 روزنامه تایمز لندن این گونه به چاپ رسید:
«کنسول بریتانیا در جده میگوید:
امسال 78- 1877 تعداد 42718 حاجی در بندرگاه جده پیاده شدهاند و این تعداد به مقدار 4000 نفر بیش از تعداد حجاج سال پیش است. تخمین زده شده است که در روز عرفات، که امسال مصادف با عید اکبر بوده است، حدود 000/ 180 نفر تجمع نمودهاند».
کین پیش از آن که به همراه امیر هندی به حج عزیمت کند، در جدّه به دیدار کنسول بریتانیا رفته و او را از نام خود و آدرس خانواده و دوستانش در انگلستان و هدف سفر خود آگاه نمود. با این که کنسول او را از عواقب وخیم و خطرات احتمالی این سفر آگاه نمود، لیکن او از عزم خود بازنگشت و لباسهای اروپایی خود را به لباسهای مسلمانان تبدیل نمود و عازم حج گردید. از نکات جالب توجهی که او نقل میکند این است که میگوید: شنیدم که در مکه زنی انگلیسی به نام «زهره بگم» از چندین سال پیشتر زندگی میکند، این زن به همراه شوهر هندی خود که او را در هند به اسارت گرفته از هند به مکه آمد ولی چند
ص: 183
سال بعد شوی او زندگی را بدرود گفت و این زن یکه و تنها در مکه ماند و مجبور گردید به تنهایی زندگی خود را ادامه دهد، جون کین با تلاش فراوان او را یافته و در صفحات 35 و 137 و 300 سفرنامه خود، زندگی جالب و تأثرآور او را مجسم نموده است. حادثه جالب دیگری را که کین نقل میکند قضیه سیل مکه است. میگوید هشت روز پس از پایان مراسم حج، ابرهای متراکمی آسمان مکه را پوشانید و پس از رعد و برقهای فراوان باران عظیمی باریدن گرفت. شدت باران به گونهای بود که بیننده تصور میکرد آسمان شکافته شده و هر آنچه آب دارد فرو میریزد، این بارانها سیل عظیمی را ایجاد نمود که تمام شهر را فرا گرفت و به سوی مسجد الحرام سرازیر شد و گرداگرد کعبه تا ارتفاع 7 قدم را فرا گرفت.
جون کین دو فصل از کتاب خود را (فصل 13 و 14) به شهر مدینه اختصاص داده است، در نخستین فصل میگوید:
هنگامی که برای نخستین بار مدینه از دور دیده میشود، تصور شهر استانبول از دریای مرمره یا هر شهر زیبای دیگری در جهان در ذهن انسان تداعی میشود و هنگامی که حجاج خسته و درمانده در بیابانها در بامداد یک روز آفتابی چشمان خود را بر باروی سفید شهر و در پشت آنها گلدستهها و گنبدهای طلایی که اشعه زرین آفتاب، زیبایی آنان را دو چندان نمود میاندازند و باغها و سبزهزارها و کشتزارهای اطراف شهر را که مدینه را همچون نگینی لاجوردین در بر گرفته است مینگرند، خود راخوشبتترین مردمان روی زمین احساس میکنند، از این رو جون کین میگوید: بسیار بهتر بود نام این شهر را «المحفوفه» میگذاشتند تا مدینه؛ زیرا این شهر هر آنچه که ذهن یک شرقی تخیل آن را میکند، در خود جای داده است. خانههای منظم، کشتزارهای سرسبز و شاداب، آب جاری و روان و جز اینها.
جون میگوید هنگامی که به شهر نزدیکتر شدیم، فریاد هلهله و شادی از قافله برخاست و همگی شکر خدا را بجای آوردند، حتی شتران و چهارپایان بی زبان نیز با بالا بردن گردنهای خود شادی نموده و سعی میکردند به سرعت خود را به شهر رسانده و استراحت ممتدی بنمایند. عاقبت پس از طی مسافت 5/ 2 میل وارد شهر شدیم. جون کین میگوید: هنگامی که از باروی شهر گذشتیم در برابر خود شهری آرام و زیبا با خیابانهای منظم و تمیز نسبت به دیگر شهرهای شرق یافتم. منظره
ص: 184
عمومی شهر حکایت از رفاه اقتصادی و مالی مردمان آن را داشت و این رفاه را میشد همه جنبههای شهر مشاهده کرد؛ برای نمونه حتی سگان مدینه با سگهای دیگر شهرهای شرق در درنده خویی و حرص و طمع تفاوت داشتند و نسبتاً آرامتر مینمودند.
جون کین میگوید: به همراه آن امیر هندی به دیدار تعدادی از بازرگانان مدینه که به تجارت خرما اشتغال داشتند رفتیم، آنان نمونههایی از خرمای خود را به همراه داشتند، کین میگوید: یکی از بازرگانان به من گفت: مدینه 50 گونه خرما دارد و مرغوبترین گونه آن به نام «چلبی» است که خرمایی است نسبتاً بلند و لذیذ. از این رو امیر هندی نیم تن از آن را خریداری نمود، گونه دیگر خرمای مدینه خرمایی است که نسبتاً کوچک بوده و هسته بسیار ریزی دارد.
جون کین درباره مدینه میگوید:
شاید در تمامی شرق، شهر کوچکی همچون مدینه را نتوان یافت که این گونه رفاه و آبادانی را با هم، در خود جمع کرده باشد.
جمعیت شهر در حدود 000/ 20 نفر است که 34 آنان عرب هستند و 14 باقیمانده ترک و از دیگر اقوام مسلمان. مواد ساختمانی خانههای شهر از جنس مواد ساختمانی خانههای شهر مکه است، با این تفاوت که بیننده در مدینه خانه مخروبه یا متروکه را مشاهده نمیکند، آب و هوا و حرارت شهر بگونهای است که در کشتزارهای سرسبز آن انواع میوهها و سبزیجات به عمل میآید و روزانه در بازار تره بار شهر موادی از قبیل:
پیاز، سیر، هویج، چغندر، ترب، لوبیا، خیار و انگور عالی میتوان یافت. در حقیقت میتوان گفت در باغها و کشتزارهای مدینه هر آنچه که در ذهن انسان است میتوان کاشت و به عمل آورد. علاوه بر این، مدینه از نعمت کاشت حبوبات؛ همانند گندم و جو و ذرت بهرهمند است.
جون کین فصل دوم صفحه 227 را به شرح مشاهدات خود از حرم مطهر اختصاص داده است، این فصل با توجه به دیگر فصول سفرنامه مختصر بوده و کین به توصیف جایگاههای گوناگون حرم پرداخته و تقریباً تمام آنی را که سفرنامه نویسان قبل از او آوردهاند، ذکر کرده است. و ما در اینجا تنها به آن قسمتهایی اشاره میکنیم که با گفتههای پیشینیان تفاوت دارد. وی میگوید: ارتفاع رواقهای ستوندار 30 قدم و عرض آنها 40 قدم است و سقفهای گنبدی شکل آن را سه ردیف ستون دایرهای شکل
ص: 185
حمل میکنند و سنگفرش این رواقها از قطعات بزرگ مرمر صیقلی داده شده است.
و رواق غربی حرم اختصاص به زنان دارد از این رو با دیوارهای چوبی شبکه دار از بخش مردان جدا شده است. جون کین میگوید:
در حرم کمی دورتر از منبر امام مسجد نشستم و منتظر برپایی نماز شدم و در این فاصله به اطراف خود نظر کردم و مردمان را به دقت وارسی نمودم. نیمی از مردمان را هندی یافتم و نیم دیگر را اهالی مدینه با گروههای بسیار کمی از ترکان و ایرانیان.
بجز هندیها و خدمتکاران و بندگان، تقریباً تمامی مردم، محترم و با لباسهای آراسته و تمیز به نظر میآمدند و از این جهت بر وضعیت مردمان در مکه برتری داشتند، لیکن این توصیف کین از چهره مردمان مدینه تعجب آور است، او میگوید رنگ چهره مردمان عرب مدینه بیشتر متمایل به سبز است تا مردم مکه و این در حالی است که سر ریچارد بورتون در 35 سال پیش از او دقیقاً عکس این توصیف را نموده است! کین میگوید: بر عکس مردم مکه، اهالی مدینه نسبت به خارجیان و مردمان غریب محافظه کارتر و با وقارتر به نظر میآیند، کین آنگاه به توصیف آرامگاه پیامبر- ص- میپردازد لیکنبهاشتباه حضرت زهرا- س- را همسر برادر پیامبر معرفی میکند.
کین در پایان این فصل میگوید شهر مدینه 13 حجم و وسعت شهر مکه را دارا است لیکن حومه آن در بیرون باروی شهر تا مسافتی متجاوز از یک تا دو میل از هر طرف ادامه دارد (مگر از سمت کوه)، آنگاه به توصیف بارو و دروازه شهر و مواد ساختمانی آن و جایگاه و برتری شهر مدینه بر دیگر شهرها و این که بنابر روایات اسلامی ادای هر رکعت نماز در آن برابر با هزار رکعت در دیگر شهرهاست میپردازد.