زائران از آن زاهد میخواهند که برای آنها هم آب فراهم کند. زاهد:
چشم را بگشود سوی آسمان که «اجابت کن دعای حاجیان» ...
سپس ادامه میدهد که حجّ خانه کار مهمّی نیست انسان مصمّم به خانهای معلوم در مکانی مشخّص میرود خانه را میبیند و زیارت میکند امّا مهم آن است که صاحب خانه را بتوان دید و بر گرد او طواف کرد:
مولوی میگوید آنان که به دل حج میکنند مشکلی برای آنها نیست، مشکل برای کسانی است که از راههای دور و دراز و بیابانهای خشک و صحاری سوزان باید سفر کنند. آنان که به دل سفر کنند مشکلات سفر جسم را ندارند و این مشکلات برای آنها حل شده است، زیرا:
ص: 138
حضور داشت مولانا در چندین غزل شورانگیز شمس را کعبه جان خود دانسته است. در غزلی با ردیف «طواف» گفته است:
کعبه جانها تویی گرد تو آرم طواف جغد نیم بر خراب، هیچ ندارم طواف
پیشه ندارم جز این، کار ندارم جز این چون فلکم روز و شب پیشه وکارم طواف ...
چون که برآرم سجود باز دهم از وجود کعبه شفیعم شود چون که گزارم طواف
حاجی عاقل طواف چند کند؟ هفت هفت حاجی دیوانهام، من نشمارم طواف ...
همچو فلک میکند بر سر خاکم سجود همچو قدح میکند گرد خمارم طواف
خواجه عجب نیست اینک من بدوم پیش صید طرفه که برگرد من کرد شکارم طواف «1»
مولانا در غزل دیگری خانه کعبه را توصیف کرده و از جمله گفته است:
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه است از خواجه بپرسیدکه اینخانه چه خانهاست
این صورت بت چیست؟ اگر خانه کعبهاست وین نور خدا چیست؟ اگر دیر و مغانه است
مولانا میگوید در این خانه گنجی عظیم نهفته است، خاک و خاشاک این خانه همه مشک و عنبر است و هر کس که وارد این خانه شود به مقام والایی دست مییابد و همگان را تشویق و ترغیب به انجام حج و زیارت بیت اللَّه میکند.
این خواجه چرخ است که چون زهره و ماه است وینخانه عشق است که بی حدّ و کرانه است
در غزلی ضمن خوش آمد گویی به زائران بیت اللَّه انجام بعضی اعمال را به آنها یادآوری کرده:
ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا شاد آمدیت از سفر خانه خدا
روز از سفر به فاقه و شبها قرار نی در عشق حجّ و کعبه و دیدار مصطفی
مالیده رو و سینه در آن قبله گاه حق در خانه خدا شده «قَدْ کانَ آمِنا» ...
در آسمان زغلغل لبّیک حاجیان تا عرش نعرهها و غریو است از صدا
جان چشم تو ببوسد و برپات سر نهد ای مروه را بدیده و بررفته بر صفا
مهمان حق شدیت و خدا وعده کرده است مهمان عزیز باشد خاصه به پیش ما
مولوی حجّاج را مهمان خدا دانسته که هر چند تن آنها بازگشته ولی دل و جان آنها هنوز به حلقه کعبه چنگ زنده است.
باز آمده زحجّ و دل آنجا شده مقیم جان حلقه را گرفته و تن گشته مبتلا
او مراسم حج را نیز تعلیم داده و گفته است: آن که از شام میآید در ذات جحفه احرام میبندد و آن که از بصره در ذات عرق، سعی صفا و مروه میکند و هفت بار طواف کعبه و در مقام ابراهیم دو رکعت نماز میخواند. به عرفات میرود و از آنجا به موقف و سپس به منا میرود و رمی جمره میکند.
شاعر عزّت کعبه را به خاطر عمل خالصانه حضرت ابراهیم دانسته و گفته است:
کعبه را که هر دمی عزّی فزود آن ز اخلاصات ابراهیم بود
(1)چنین به نظر میرسد که بعضی از رفتن به حج ابا میکرده و به بهانههای واهی از این عمل واجب سرباز میزدهاند. مولانا آنان را مخاطب قرار داده و گفته است:
تن توست همچو اشتر که برد به کعبه دل زخری به حج نرفتی نه از آن که خر نداری
تو به کعبه گر نرفتی بکشاندت سعادت مگریز ای فضولی که زحق عبر نداری
و در جای دیگر وجود کعبه و در نتیجه عمل حج را مایه بقای اسلام دانسته است و ضمن تشبیه ممدوح خود به کعبه گفته است:
تو استظهار آن داری که روی از ما بگردانی ولی چون کعبه بر پرّد کجا ماند مسلمانی
و همو در عظمت و ارزش کعبه گفته است:
آن نیستی ای خواجه که کعبه به تو آید گوید بر ما آی اگر حاجی مایی
این کعبه نه جا دارد نی گنجد در جا میگوید «العزةُ والحسن ردایی»
(2)کعبه شب هنگام در نظر مولوی از ارزش معنوی خاصّی برخوردار است زیرا دیگر از غوغای روز خبری نیست، فراغتی دست میدهد تا انسان بیشتر به صاحب خانه بیندیشد و خالق جهان را بیشتر و بهتر بشناسد از این رو است که گفته:
مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد که شب ببخشد آن بدر، بدره بی حد ...
به دیبه سیه این کعبه را لباسی ساخت که اوست پشت مطیعان و اوستشان مسند
درون کعبه شب یک نماز صد باشد زبهر خواب ندارد کسی چنین معبد
(3)23- فخر الدین ابراهیم همدانی متخلّص به عراقی متوفی 680 از عارفان و غزلسرایان قرن هفتم هجری است. او به عللی ناچار به ترک هند شده و به عزم مکه و زیارت کعبه و انجام عمل حج حرکت کرد، هر جا که وارد میشد مورد اعزاز و اکرام قرار میگرفت و در
1- مثنوی دفتر چهارم، ص 61
2- غزلیات، ج 6، ص 8
3- همان 2، ص 231
ص: 140
همان سفر قصاید زیبا و مفصّل در نعت پروردگار و وصف کعبه و ستایش پیامبر اکرم- ص- سروده است. از جمله قصیدهای به مطلع:
ای جلالت فرش عزّت جاودان انداخته گوی در میدان وحدت کامران انداخته ...
در بیست و نه بیت و قصیده دیگری با مطلع مشابه و همان ردیف در بیست و هشت بیت:
ای جلالت فرش عزّت جاودان انداخته عسک رویت تابشی در کن فکان انداخته
عراقی زیارت کعبه را به زیارت بهشت برین مانند کرده، وقتی چشم او به جمال کعبه روشن شده این قصیده را در توصیف کعبه سروده است:
حبّذا صفّه بهشت مثال برترین آسمانش صفّ نعال
مجلس نور و جلوه گاه سرور روضه انس و بارگاه وصال
بیت معمور او مقرّ شرف سقف مرفوع او سپهر جلال
غرفش خوشتر از ریاض بهشت شرفش خوشتر از شکوه کمال ...
نفحات ریاض جان بخشش مرده را زنده کرده اندر حال ...
نام آن خانه مینیارم گفت از پی عقل والعقول عقال
خود تو از پیش چشم خود بر خیز تا ببینی عیان به دیده حال
خویشتن را درون آن خانه بر سریر سعادت و اقبال ...
(1)در قصیده دیگری به وصف و ستایش کعبه معظّمه پرداخته و ضمن ستایش کعبه متذکّر شده است که هیچ تر دامن و آلودهای حقّ ورود به کعبه را ندارد.
حبّذا صفّه سرای کمال خوشتر از روی دلبران به جمال ...
در درون ریاض اونرود هیچ تر دامنی جز آب زلال ...
تا سریر درش شنود فلک بر درش چرخ میزند همه سال ...
(2)عراقی در لمعات، لمعه دهم میگوید وقتی از خود بیخود و شیفته باری تعالی شدی کعبه و کنشت برای تو یکسان است.
نیست را کعبه و کنشت یکی است سایه را دوزخ و بهشت یکی است
(3)او در غزلیّات خود نیز به کعبه و حج و مناسک آن نظر دارد. از جمله در غزلی گفته است: مقّدم بر زیارت کعبه اعمال خیر دیگری است که زائر باید انجام دهد و آنان که از این
1- دیوان عراقی- با تصحیح و مقدمه، سعید نفیسی، چاپ هفتم 1372 انتشارات کتابخانه سنایی، صص 85- 84
2- همان، ص 84- 83
3- همان، ص 334
ص: 141
اعمال مفید به حال جامعه سرباز زنند و انجام ندهند در کعبه پذیرفته نمیشوند:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون کعبه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم چه به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
(1)همین مضمون را در غزل دیگری در صفحه 296 دیوان خود تکرار کرده و گفته است:
چو زباده مست گشتم چه کلیسیا چه کعبه چوبه ترک خودبگفتم چه وصال وچه جدایی
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه یافتم دغایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون خانه آیی
عراقی معتقد است که اصل دیدار صاحب خانه است نه خانه:
ای دل چو در خانه خمّار گشادند مینوش، که از می گره کار گشادند
در خود منگر نرگس مخمور بتان بین در کعبه مرو چون دَر خمّار گشادند ...
در گوش دلم گفت صبادوش عراقی در بند در خود که دریار گشادند
(2)و در جای دیگر رفتن به کعبه دل را بر کعبه گل مرجّح میداند.
در کوی خرابات کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است
آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است ...
خواهی که درون حرم عشق خرامی در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
(3)عراقی در غزلیات زیبای عرفانی خود از عشق به خدای کعبه سخن گفته و پیوسته مست عشق الهی است او میگوید زیارت کعبه اگر توأم با خلوص نیّت کامل نباشد فایدهای ندارد.
درون کعبه عبادت چه سود چون دل من میان میکده مولای عزّی ولات است ...
(4)از مجموع گفتههای عراقی در ارتباط با حج و کعبه و ... میتوان نتیجه گرفت که عراقی بیشتر توجّه به کعبه درون و عشق به خدای کعبه دارد تا کعبه ظاهر، او خدمت به خلق و انجام اعمال خیر را مقدّم بر زیارت خانه کعبه ظاهر میداند و کسانی را مجاز رفتن به کعبه میداند که در بیرون کعبه عمل صالح داشته باشند.
24- افصح المتکلّمین سعدی شیرازی متوفّی (691 یا 694) از بزرگان و نوابغ شعر و ادب ایران، معلّم اخلاق و جامعه شناس است که سالها در سفرگذرانده و سیر آفاق و انفس
1- همان، ص 161
2- همان، ص 66
3- همان، ص 33
4- همان، ص 31
ص: 142
کرده و تجربهها آموخته است.
سعدی در آثار خود به مناسبتهای تربیتی به حجّ توجّه کرده و در قالب داستانهای جالب توجّه نظریات خود را در ارتباط با حج و زیارت کعبه بیان کرده است. در بعضی از این اظهارات تا حدودی دید عرفانی سعدی نمایان است.
خواجه شمس الدّین صاحبدیوان از سعدی میپرسد حاجی بهتر است یا غیر حاجی؟
میگوید ... یا للعجب پیاده عاج چون عرصه شطرنج بسر برد فرزین میشود یعنی به از آن میشود که بود. و پیاده حاج، بادیه میپیماید و بدتر از آن میشود که بود.
از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوسین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک بیچاره خار میخورد و بار میبرد
(1)اگر از دید جامعه شناسی ادبی به سخن سعدی بنگریم و سخنان او را در ارتباط با حج از این بعد بررسی کنیم فاجعه بزرگی را لمس میکنیم که متأسفّانه در همیشه تاریخ وجود داشته و دارد. فلسفه عمیق حج از میان رفته و تنها تغییر نام به «حاجی» و دیگر مزایای مادی و سیاحتی مدّ نظر است.
بسیاری به دروغ خود را حاجی معرّفی میکنند و می خواهند از این راه مورد توجّه و احترام قرار گیرند و حج و زیارت خانه خدا را دامی برای فریب مردم و سودجویی خود قرار دهند، سعدی در این زمینه حکایتی نقل کرده که: «شیّادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله حجاز به شهر درآمد که از حج همی آییم ... یکی از ندمای حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت مناو را عید اضحی دربصره دیدم حاجی چگونهباشد ...
(2) با وجود این حجّ درویشان در نظر سعدی حال و هوای دیگری دارد. او درویشی را میبیند که سر بر آستان کعبه میمالد و پیوسته میگوید: یا غفور و یا رحیم. تو دانی که از ظلوم جهول چه آید. ما وقع را در این دو بیت بیان کرده است:
بر در کعبه سایلی دیدم که همی گفت و می گرستی خوش
می نگویم که طاعتم بپذیر قلم عفو بر گناهم کش
(3)سعدی خود به بیان ماجرای سفر حج خویش میپردازد و از ناامنی راهها سخن میگوید که: «شبی در بیابان مکّه از بی خوابی پای رفتنم نماند، سربنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار ... گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس، اگر رفتی بردی و اگر
1- گلستان سعدی به تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چاپ اوّل 1368، انتشارات خوارزمی ص 159
2- همان ص 81
3- همان ص 87
ص: 143
خفتی مردی.
(1) او وقتی میخواهد در باب تربیت، اثر همنشینی را بیان کند، چه زیبا عظمت کعبه را در این دو بیت بیان میکند:
جامه کعبه را که میبوسند او نه از کرم پیله نا میشد
با عزیزی نشست روزی چند لاجرم همچنو گرامی شد
(2)احسان به همنوع یکی از صفات پسندیده انسانی است، سعدی برای نشان دادن اهمیّت و ارزش احسان آن را نه تنها با حجّ بیت اللَّه برابر که برتر دانسته است.
شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خطوه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی زپای ...
ناگهان از عالم غیب آوازی میشنود که:
به احسانی آسوده کردن دلی به ازالف رکعت به هر منزلی
(3)این معلّم اخلاق در فلسفه حج گفته: حاجی باید به گونهای باشد که به پاکی طفل نوزاد، وقتی قربانی میکند، نفس حیوانی و امّاره خود را قربان کرده باشد. آنگاه که سنگ بر شیطان میزند آلودگیهای درونی و تمایلات شیطانی خویش را نیز از خودبراند و خویشتن را از عیوب پاک گرداند، چون به ملاقات خدا رفته و بر سر سفره کرم پیامبر اکرم نشسته، کرم و مروّتی خداگونه و پیامبر وار داشته باشد:
حاجی آن زمان که لبیّک گویان به سوی کعبه میرود به دعوت خدای خود پاسخ می دهد، با خدا سخن میگوید سعدی این اهمیّت تخاطب را در نظر دارد و در مناجات خود به لبیک حاجیان سوگند میدهد.
خدایابه ذات خداوندیت به اوصاف بی مثل و مانندیت
به لبّیک حجّاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السّلام ...
(4)راه رسیدن به کعبه حقیقی راه خاصی است، سعدی به مناسبت رفتار زاهدی متظاهر که در حضور پادشاه غذای کمتری می خورد و در نماز بیش از حد معمول خود مشغول می شود میگوید:
ترسم نرسی به کعبهای اعرابی کاین ره که تو میروی به ترکستان است
(5)و سرانجام سخن را با این بیت سعدی که رضایت خود را در رضایت پروردگار میداند
1- همان ص 91
2- همان ص 158
3- همان صص 85- 84
4- همان ص 197
5- گلستان ص 88
ص: 144
و رضایت را به کعبه مانند کرده است پایان میدهیم:
سعدی ره کعبه رضا گیر ای مرد خدا ره خدا گیر
25- افضل الدّین محّمد بن حسین مرقّی کاشانی، معروف به بابا افضل از حکیمان و ادیبان قرن هفتم است که در سال 707 درگذشته است.
از باباافضل شعر چندانی جز چند رباعی و تعداد اندکی غزل ندیدم، او در چند رباعی با توجّه به ریشه بت پرستی اشاراتی به ذات اقدس پروردگار کرده و از نظر اهمیت و ارزش کعبه را ستوده و همچون دیگر عرفا کعبه واقعی را دل شمرده است.
از جمله:
بت گفت به بت پرست کای عابد ما دانی ز چه روی گشتهای ساجد ما
بر ما به جمال خود تجلّی کرده است آنکس که زتوست ناظر و شاهد ما
(1)***در کارکش این عقل به ره آمده را تا راست کند کار بهم بر شده رااز نقش خیال بر دلت بتکدهایست بشکن بت و کعبه ساز این بتکده را (2)بابا افضل کعبه واقعی را که بیشتر لایق زیارت است کعبه دل میداند و میگوید:در راه خدادو کعبه آمد منزل یک کعبه صورت است و یک کعبه دلتا بتوانی زیارت دلها کن بهتر زهزار کعبه باشد یک دل (3)پی نوشتها:
1- رباعیات بابا افضل کاشانی، چاپ سعید نفیسی، چاپ دوم 1363 پخش و انتشارات فارابی ص 89
2- همان ص 90
3- همان ص 149