اصحاب صُفّه‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسندگان

موضوعات


ورود به بحث
صفّه (به ضمّ صاد و تشدید فاء) سایبانی بوده در بخش آخر مسجدالنبی صلی الله علیه و آله که مردمان بینوا و غریب در آن پناه می‌گرفتند و «اصحاب الصفّه»، بر مشهورترین اقوال، به آنجا منسوبند. (1) مهاجران در مدینه، بر منزل کسانی که با ایشان آشنا بودند، وارد می‌شدند ولی کسانی که با انصار سابقه آشنایی نداشتند وارد مسجدالنبی می‌شدند. و برخی از مهاجران به مدینه می‌آمدند تا شرایع بیاموزند و احکام دین بفهمند و به عنوان «آموزگار» به میان قوم خود برگردند. اینان نمونه و مصداقی از این آیه شریفه بوده‌اند: «فَلَولا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فرقةٍ منهم طائفةٌ لیتفقّهوا فی الدین ولیُنذِروا قومهم إذا رَجَعوا إلیهم لعلّهُم یَحذَرون»: (2) «چرا از هر فرقه و طائفه‌ای، جمعی نمی‌کوچند تا دین‌فهم شوند و به هنگام بازگشت به میان قوم خود، آنان را انذار کنند، شاید آنها پروا نمایند.»
از طلحه بصری (3) نقل شده که گفت: هر کس وارد مدینه می‌شد و در آنجا آشنا داشت بر او وارد می‌شد و هر کس آشنا نداشت در صفّه نازل می‌گردید و من با جمعی بودم که بر صفّه نزول کرده بودند با دو مرد با هم بودیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله هر روز یک مدّ خرما برای ما می‌فرستاد. (4) 


1- نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج 2، ص 453، دار احیاء التراث، بیروت.
2- سوره توبه، آیه 122
3- یکی از سخاوتمندان و بخشندگان مشهور است. از عثمان بن عفان، حدیث شنید و روز جمل با عائشه بود و به سال 63 ه. والی‌سجستان شد و همانجا درگذشت. نک: ابن مجد، تهذیب التهذیب، ج 5، ص 17، دار صادر، بیروت.
4- عمرو بن شیبه، تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 486، افست دارالفکر، قم.

ص: 71
موقعیّت مکانی صفّه:
در تعیین مکان صفّه و موقعیّت آن در مسجدالنبی، هر چند که مورّخان عهد کهن، اتّفاق نظر دارند لیکن واپسینان و معاصران در تعیین حدود آن اختلاف دارند. به نظر بعضی سکّوی خواجه‌ها، که در سمت راست مسجد در ورودی باب‌جبرئیل قرار دارد، بر مکان صفّه ساخته شده است و به رأی برخی دیگر مکان صفّه جز این است و ما در پرتو نقشه‌های باستانی و آرای دانشمندان، به بحث ذیل رسیدیم.
قاضی عیاض (1) گوید: زمانی که قبله از بیت المقدس به کعبه شریف برگردانده شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور داد سقفی بر دیوار شمالی مسجد بسازند. این مکان بعدها صفّه شناخته شد.
و حافظ ذهبی گفت: قبله قبل از تحویل به کعبه، در شمال مسجد بود و پس از تحویل، دیوار قبله نخست مکان اهل صفّه گردید. (2)ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: صفّه مکانی بوده در آخر مسجد نبوی به شکل جایِ سایه‌دار و مسقّف که برای استراحت و فرودآمدن غریبانی که خانواده و جا و مکانی نداشتند، فراهم شده بود. (3) به مفاد این نظرها؛ مکانی که در زمان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله به صفّه معروف بوده، در سمت شمالی مسجد واقع بوده است؛ یعنی در غرب سکّوی خواجه‌ها که الآن موجود است، زیرا صفّه پس از تحویل قبله ساخته شده و معلوم است که تحویل قبله در سال دوّم هجرت بوده است و پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور داد سقفی روی دیواره شمالی، که در آخر مسجد بوده، بزنند. بنابراین، صفّه پیش از توسعه نخست مسجد، بوده زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله در سال هفتم هجرت مسجد را توسعه داد پس این دیوار شمالی، برابر نمازخانه او به سوی بیت‌المقدس بوده است و آن، ستون پنجم پس از استوانه عایشه در سمت شمالی است و با مراجعه به نقشه جای دیوار شمالی مسجد، قبل از توسعه آن توسّط پیامبر صلی الله علیه و آله و مکانی که صفّه در آن ساخته شده، معلوم می‌شود.
امّا سکوی موجود کنونی در سمت راستِ ورودی باب‌جبرئیل و سمت چپ ورودیِ باب‌النساء (زنان)، که امروزه به آن «سکّوی خواجه‌ها» گویند مکان اصلی صفّه که در احادیث شریف نبوی آمده، نیست؛ زیرا مکان این سکّو در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله در سمت شرقی خارج 


1- اصل او از اندلس است، جدّش به فاس آمد و در سبتة ساکن شد و عیاض به سال 476 ه. در سبتة زاده شد. کتاب «الشفا بتعریف‌حقوق المصطفی صلی الله علیه و آله» تألیف اوست. او در سال 544 ه. وفات یافت. نک: تذکرة الحفّاظ، ج 4، صص 1036- 1034
2- وفاء الوفاء، ج 2، ص 453
3- فؤاد عبدالباقی، فتح الباری، ج 6، ص 595، مطبعه سلفیّه.

ص: 72
مسجد قرار داشته و در آن جا دیواری نبوده است که برای اهل صفّه، سقف و سایبان زنند. و در آن نقشه، جایگاه حدّ شرقی مسجد در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و محل سکّوی خواجه‌ها که در خارج مسجد بوده، آشکار است و اقوال دانشمندان که درباره حدود صفّه فرموده‌اند به آن سکّو تطبیق نمی‌کند.
آنچه درستی این نظر را تأیید می‌کند آن است که وقتی ملک‌اشرف قایتبای به سال 888 ه. مسجد را تعمیر می‌کرد، جای باب‌جبرئیل در عصر پیامبر آشکار شد و آن جلوِ باب‌شامی برای مقصوره شریفه، قرار داشت و معلوم است که باب‌جبرئیل در منتهاالیه سمت شرقی و در دیواره خاوری واقع بوده و این دلیل آن است که مکان سکّوی خواجه‌ها در عصر پیامبر در خارج از دیوار شرقی مسجد بوده است.
سمهودی که خود، عمارت و ساختمان قایتبای را دیده، چنین آورده است: وقتی بنّاها ستون غرب و باختری پس از باب حجره‌شامی را می‌کندند تا گنبد را بسازند، در برابر جبرئیل، در جلوی همان باب حجره شامی، پله زیرزمینی یافتند و سمهودی می‌گوید به نظر من این پله به سوی باب‌جبرئیل در عصر پیامبر، ساخته شده و دیوار شرقی مسجد آنجا بوده است.(1) و ناگفته پیداست که نخستین توسعه در سمت خاوری به سال 91 ه. در عصر عمر بن عبدالعزیز بوده که حُجره‌ها را داخل مسجد کردند. (2) از بحث مزبور چنین نتیجه می‌گیریم:
الف- صفّه پیش از توسعه نخستِ مسجد، که به سال هفتم هجرت انجام یافته، بنا گردیده است.
ب- صفّه در کنار دیوار شمالی انتهای مسجد پس از تحویل قبله ساخته شده و جایگاه آن در موقعیّت کنونیِ مسجد، برابر ستون پنجم از استوانه عایشه به سمت شمال، است.
ج- پایان مسجد از سمت خاور، خط محاذی حجره عایشه، که اکنون پشت باب‌شامی برای مقصوره شریفه است، بوده است.
د- جایگاه سکّوی آغاها و خواجه‌ها، که اکنون میان باب‌جبرئیل و باب زنان قرار دارد، در هنگام بنای صفّه، در خارج از مسجد در سمت خاور بوده و آن سکّو روی مکان صفّه ساخته نشده است. امّا برخی نویسندگان و پژوهشگران درباره مسجدنبوی شریف، گمان دارند که سکّوی خواجه‌ها، همان جای صفّه می‌باشد، در هر حال به دلایلی که گفتیم، چنان نیست و 


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 470
2- همان کتاب، ص 522

ص: 73
آن پندار درست نمی‌باشد، مگر آن که گفته شود سکّوی خواجه‌هایِ کنونی در توسعه مسجد شریف نبوی، در زمانهای بعد در سمت شرقی به محاذات صفّه بناگردیده است؛ همانند درهای باستانی مسجد که در محاذات محل‌های نخستین قرار دارند و نام سابق آنها همچنان بر این درب‌ها و جایگاههایِ کنونی، اطلاق می‌شود.
آمار اهل صفّه:
از روایات تاریخی برمی‌آید که آمار اهل صفّه در زمانهای عادی، نزدیک به هفتاد تن بوده که به هنگام ورود مهمانها و تازه‌واردان فزونی می‌یافت و گاهی که برخی‌ها به سفر رفته و یا ازدواج می‌کردند و صاحب خانه می‌شدند و یا درمی‌گذشتند، آمار و شماره کم می‌شد. و برطبق روایاتی، بعضی اوقات شمار اهل صفّه از یکصد تن می‌گذشت و ابونعیم اصفهانی نامهای آنان را به تفصیل آورده است.(1) بخاری از ابوهریره نقل کرده که او گفت: من هفتاد تن از ایشان را دیدم و احدی از ایشان عبا به دوش نداشت و بعضی یا شلوار و یا جامه‌ای حوله مانند که بر گردنها گره می‌زدند به پا کرده بودند و گاهی به نصف ساقها نمی‌رسید و شخص با دست خویش جامه را نگه می‌داشت که عورتش دیده نشود و گاهی جامه بلند بود و تا استخوانهای روی پا می‌رسید. (2) (یعنی شدیداً بینوا بودند.)
ابن حجر گفت: این هفتاد تنی که ابوهریره دیده است، جز آن هفتاد نفری هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به غزوه بئرمعونه فرستاد آنان نیز اهل صفّه بودند و در آن غزوه شهید شدند و ابوهریره در آن زمان هنوز مسلمان نشده و به مدینه نیامده بود.
عدّه‌ای، همچون ابن‌الأعرابی، سلمی، حاکم، ابونعیم به جماعت اصحاب صفّه عنایت داشتند و مطالبی آورده‌اند که نزد هر کدام چیزی است که دیگری آن را نگفته است. (3) ابن تیمیّه گفت: شماره اهل صفّه و تاریخ آنان را ابوعبدالرحمان سلمی گرد آورده است، آنان حدود ششصد و یا هفتصد تن بوده‌اند و در یک زمان هم، یکجا جمع نبوده‌اند. آنان به صفّه‌ای که در شمال مسجد قرار داشت، پناه می‌آوردند و مردمی بینوا از مهاجران بودند و گاهی یکی از ایشان ازدواج می‌کرد و یا مسافرت می‌رفت و یا در جهاد شرکت می‌جست و از آن جمع خارج می‌شد و معمولًا هفتاد تن بودند، اندکی کم و یا زیاد. (4) 


1- نک: حلیةالأولیاء، ج 1، ص 339 وبعد، دارالکتاب العربی، بیروت.
2- صحیح بخاری، ج 1، ص 120، افست دار احیاء التراث، بیروت.
3- فتح الباری، شرح صحیح بخاری، ج 1، ص 536
4- مجموع فتاوی شیخ الاسلام، ج 11، ص 81، چاپ المغرب

ص: 74
مشهورترین‌های اهل صفّه:
پیشتر درباره تعداد و آمار اجمالی اهل صفّه سخن گفتیم و اینک نام مشهورترین آنان را می‌آوریم:
1- ابوذر غفاری، 2- ابوهریره دوسی، 3- بلال بن رباح، 4- حارثة بن نعمان، 5- حذیفة بن الیمان، 6- حنظلة بن ابی‌عامر، غسیل الملائکه، 7- سالم مولی ابن حذیفه، 8- سعد بن مالک، ابوسعید الخدری، 9- سلمان فارسی، 10- صهیب بن سنان رومی، 11- عبداللَّه بن مسعود، 12- کعب بن مالک انصاری. (1) شادابی اهل صفّه:
اهل صفّه، بیشترین اوقاتشان را با دانش‌آموزی و عبادت می‌گذراندند و پیامبر صلی الله علیه و آله با آنان می‌نشست و به ایشان آموزش می‌داد و مأنوس می‌شد و شخصاً به شؤون و رفع نیازمندیهای‌شان می‌پرداخت و اصحابش را هم به رسیدگی به حال ایشان ترغیب و تشویق می‌فرمود. ولذا صحابه برخی از ایشان را به خانه‌های خود می‌بردند تا با آنان هم‌غذا شوند و گاهی خوشه‌های خرمای تازه می‌آوردند و از سقف مسجد (که کوتاه بود) می‌آویختند تا اصحاب صفّه از آنها بخورند.
اصحاب صفّه همانند دیگر صحابه برای جهاد بیرون می‌رفتند و در میان ایشان ابوهریره به حفظ احادیث زیاد، مشهور است و پیامبر صلی الله علیه و آله بعضی از اصحاب صفّه را به عنوان معلّم و مبلّغ، به نواحی مختلف می‌فرستاد. از خود ابوهریره نقل شده که گفت: شما می‌گویید که ابوهریره از رسول خدا زیاد حدیث می‌کند، چرا مهاجران و انصار مانند ابوهریره حدیث فراوان نقل نمی‌کنند؟ برادران مهاجر من در بازار مشغول کار و کاسبی بودند و امّا من بر شکم پر ملازم رسول‌اللَّه بودم. وقتی آنان غایب می‌شدند من حضور داشتم و وقتی آنان فراموش می‌کردند من یاد داشتم و برادران انصاری من هم مشغول استفاده از سرمایه‌شان بودند و من مردی بینوا بودم از بینوایانِ صُفّه موقعی که دیگران از یاد می‌بردند من فرامی‌گرفتم. رسول خدا روزی طی حدیثی فرمود: هیچ کس جامه‌اش نگسترد و تا پایان سخن من آن را نپیچد مگر آن که آنچه را که من می‌گویم فرامی‌گیرد و من یک ملافه راه‌راه داشتم آن را گستردم و تا حدیث رسول‌خدا صلی الله علیه و آله به پایان برسد آن را جمع نکردم و بعد از خاتمه کلام رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله آن 


1- نک: حلیة الاولیاء، ج 1، ص 350 و بعد.

ص: 75
را به سوی سینه‌ام گرد آوردم پس هیچ چیز از کلام رسول‌اللَّه را فراموش نکردم (1)(2) و از مالک بن انس در گذشته به سال 179 ه. نقل شده که گفت:
روزی ابوطلحه آمد در حالی که رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله ایستاده و اصحاب صفّه را قرائت می‌آموخت و از شدّت گرسنگی بر شکم خود سنگ بسته بود تا بتواند راست بایستد که اهتمام آنان به فهم قرآن و آموختن و زمزمه‌کردن و تکرار آن کتاب مقدّس، فراوان بوده است. (3) و عبادة بن صامت هم برای اهل صفّه قرآن می‌آموخت. (4) بینوایی اصحاب صفّه:
خداوند یاران صفّه را در قرآن کریم ستوده است.
للفقراء الَّذین احصروا فی سبیل اللَّه لا یستطیعون ضرباً فی الأرض یَحسَبُهُم الجاهل أغنیاء مِنَ التعفّف تَعرِفُهُم بسیماهُم لا یسألون النّاسَ إلحافاً (5) 


1- سخن در این زمینه از حوصله این مقال ما بیرون است و درباره تحلیل شخصیّت ابوهریره و تعیین میزان اعتبار احادیث او و قصّه حدیث‌سازی‌هایش به سود بنی‌امیّه و به ویژه معاویه، در میان اهل علم و پژوهشگران و دانشگاهیان مشهور است و در این مورد آثار ارزشمندی در عالم مطبوعات انتشار یافته است. نک: ابوریّه، اضواء علی السنّة المحمّدیه، قاهره. و ایضاً: شیخ المضیره ابوهریره، با ترجمه فارسی: بازرگان حدیث. تهران، محمدی. و نک: علّامه شرف‌الدین عاملی، ابوهریره، دارالتعارف، بیروت و جز اینها.
و ما در اینجا یک نمونه از سخنان محقّقانه سید عبدالحسین شرف‌الدین عاملی را در تحلیل همان سخن یاد شده ابوهریره می‌آوریم:
ابوهریره فقط سه سال فیض صحبت رسول‌اللَّه را پیدا کرده بود و بدین سبب عمر، عثمان، علی و عایشه منکر احادیث او بودند و او را متّهم می‌دانستند و او نخستین راوی است که در اسلام متّهم به کذب و جعل شده است. و در این میان، عایشه بیش از دیگران بر وی معترض بوده است. و نظّام گفت: هر کدام از عمر، عثمان، علی و عایشه، ابوهریره را دروغپرداز می‌دانسته‌اند. ابوهریره، به قلم امام سیدعبدالحسین شرف‌الدین، چاپ چهارم، صص 183 و 184. برخی دانشمندان معروف مصر، مانند احمد امینی، محمّد سعید العریان، نقد نظر نوشته و از آن کتاب تجلیل به عمل آورده‌اند.
و شایسته است نمونه‌ای هم از شیخ محمود ابوریّه نقل کنیم: ابوهریره به شیخ المضیره معروف بوده و مضیره، نوعی خوراکی لذیذی بوده که برای معاویه آماده می‌کردند و ابوهریره از این خوراکی بسیار خوشش می‌آمد. او با معاویه این خوراکی را می‌خورد و به هنگام دخول وقت نماز، در پشت سر علی علیه السلام نماز می‌گزارد و در این خصوص بر او اعتراض کردند. او گفت مضیره معاویه بسیار چرب است و نماز در پشت سر علی علیه السلام با فضیلت‌تر می‌باشد. و نقل کرده‌اند که او می‌گفته: نماز در پشت سر علی علیه السلام کاملتر است و سفره معاویه چرب‌تر و ترک جنگ و جهاد سالمتر می‌باشد. و ابن سعد در طبقات از خود ابوهریره نقل نکرده است که عمر او را دشمن خدا، اسلام و کتاب خدا خطاب کرده و گفته است تو مال خدا را دزدیده‌ای؟! ... نک: محمود ابوریّه، شیخ المضیره، ابوهریره، چاپ سوم، صص 56 و 80.
2- صحیح بخاری، جزء 3، ص 68
3- حلیةالاولیاء، ج 1، ص 342
4- او یکی از نقبای عقبه است و تمام غزوات را شاهد بوده و نخست کسی است که در فلسطین به پست قضا رسیده و در همان جا هم در گذشته است. نک: الإصابه، ج 2، ص 260
5- سوره بقره: 273

ص: 76
«برای بینوایانی که در راه خدا گرفتار شده نمی‌توانند سفر کنند. ناآگاهان ایشان را دارا و ثروتمند می‌پندارند از بس که آنان عفیف و پاک‌نظرند شما از سیما و صورتشان می‌شناسیدشان با اصرار و سماجت از مردم چیزی نمی‌خواهند.»
گفته‌اند: مراد از بینوایان مذکور در این آیه، مستمندان مهاجر؛ اعمّ از قریش و دیگرانند و سبب آن که فقط بینوایان مهاجر یاد شدند، آن است که در آن روز، جز ایشان نبودند و آنان همان اصحاب صفّه‌اند؛ زیرا ایشان بودند که با دست‌خالی و بی‌آن که ما و خانواده‌ای داشته باشند به رسول خدا وارد می‌شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله، صفّه را برای ایشان ساختند و یاران صفّه همانهایند. (1) از ابن کعب قرظی در تفسیر آیه مزبور نقل شده: آنان یاران صفّه‌اند و در مدینه، خانه و کاشانه و زن و فرزندی نداشتند و خداوند احسان به ایشان را ترغیب کرد (2) و در احادیث، تصویر روشنی از اهل صفّه نشان داده که آنان، در راه اسلام، گرسنگی و بدحالی و سختی را تحمّل می‌کردند.
ابوهریره در یک حدیث نسبتاً طولانی آورده است: خدایی را که جز او معبودی نیست (شاهد می‌آورم) که از شدّت گرسنگی پهلویم را به زمین می‌چسباندم و سنگ بر شکم خود می‌بستم، روزی بر سر راه مردم نشستم، ابوبکر گذشت درباره آیه‌ای از کتاب خدا پرسیدم، مقصود من آن بود که شکم مرا سیر کند، او گذشت و مقصود مرا ندانست. عمر گذشت درباره آیه‌ای از کتاب خدا پرسیدم، سؤالم برای آن بود که مرا سیر کند او نیز گذشت و کاری نکرد، سپس ابوالقاسم صلی الله علیه و آله گذشت، تا مرا دید لبخندی زد و از چهره من وضع مرا متوجّه شد. گفت اباهرّ (پدر گربه)، گفتم بلی ای رسول خدا! فرمود: به دنبال من بیا و راه افتاد من هم به دنبال او. او وارد خانه شد و اجازه خواست. برای من هم اجازه داده شد. داخل شدم. کاسه بزرگی شیر دید، پرسید این شیر از کجاست؟ پاسخ داده شد: فلان مرد و یا فلان زن آورده است. فرمود:
اباهرّ! گفتم: بلی، ای رسول خدا! برو سراغ اهل صفّه آنان را نیز دعوت کن و فرمود: اهل صفّه مهمانان اسلامند، مالی ندارند و دارای خانواده و کسی نیستند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله طوری بود که هر وقت صدقه‌ای برایش می‌آوردند اصحاب صفّه را فرامی‌خواند و خود از آن، چیزی نمی‌خورد ولی هر گاه هدیه‌ای دریافت می‌کرد باز اصحاب صفّه را دعوت می‌کرد و با آنان هم‌غذا می‌شد و خود هم چیزی تناول می‌کرد. 


1- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، صص 340- 339
2- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 255، دار بیروت للطباعة والنشر، بیروت.

ص: 77
من از این دعوت خوشم نیامد و در دلم گفتم این شیر مگر چقدر است و اهل صفّه را چگونه کفایت می‌کند؟ من مستحق‌تر هستم که از این شیر بنوشم و نیرو تازه کنم. پس اگر اهل صفّه آمدند، من به آنان ظرف شیر می‌دهم طوری که شاید برای خود من چیزی نماند و از سویی دیگر چاره‌ای جز اطاعت خدا و فرمانبرداری رسول اللَّه، نداشتم. به هر حال آمدم اصحاب صفّه را دعوت کردم، آنان حرکت کردند و آمدند و اجازه خواستند و در جایگاههای خود نشستند. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباهرّ! عرض کردم بلی یا رسول‌اللَّه! فرمود: بگیر به آنان شیر بده و آن حضرت کاسه را به دست داشت و من یک‌یک شیر می‌دادم آنان می‌خوردند و سیر می‌شدند و پیاله را برمی‌گرداندند تا به خود پیغمبر صلی الله علیه و آله رسیدم در حالی که همه یاران صفّه شیرخورده و سیر شده بودند.
پیامبر صلی الله علیه و آله کاسه را گرفت و لبخندی زد و نگاهی به من افکند و فرمود: ای اباهرّ! گفتم:
بلی یا رسول‌اللَّه، فرمود: فقط من و تو ماندیم. گفتم: راست فرمودید، ای فرستاده خدا. فرمود:
بنشین تو هم بخور. من نشستم و نوشیدم. آنقدر از آن شیر مرا نوشانید تا گفتم نه، بس است.
سوگند به خدایی که تو را به حق فرستاد، دیگر جا ندارم. فرمود: پس مرا ببین! کاسه به دست او دادم حمد خدا کرد و نام او برد و مانده شیر را نوشید. (1) مورّخان نوشته‌اند: ابوهریره در سال هفتم هجرت به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و مسلمان شد و چون پیامبر صلی الله علیه و آله در اوائل سال یازده هجری رحلت فرمود، پس او فقط حدّاکثر سه سال در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و در ردیف اصحاب صفّه جاگرفته است و طبق گزارش تاریخنگاران توسط رسول‌خدا از مدینه به خارج آن تبعید شده است و همین حضور او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله به حدّاقل می‌رساند و کثرت روایات او با این وجود، زیر سؤال می‌رود و شک و تردید در آن مورد کاملًا جنبه علمی دارد و معقول است.
یاران صفّه از زبان امام صادق علیه السلام
امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام به نقل از پدرانش علیهم السلام روایت کرد که حضرت رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله به اصحاب صفّه سر می‌زد که آنان میهمانان پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و خانواده و مال و دارایی را ترک کرده و به مدینه هجرت کرده بودند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله آنان را در صفّه اسکان داده بود. آنان چهارصد تن بوده‌اند و رسول خدا هر صبح و شام بر آنان سلام می‌کرد و احوال 


1- صحیح بخاری، ج 8، ص 119. ما این حدیث را با وجود طولانی بودنش آوردیم که با استفاده از فقرات آن، شخصیت ابوهریره را تحلیل کنیم. از این روایت بخاری، شکم بارگی و ضعف اعتقادی و شخصیتی ابوهریره آشکار می‌شود و در این خصوص تذکر چند نکته ضروری است:
الف: سنگ بستن بر شکم به سبب گرسنگی، مطلبی است که چه در مورد رسول خدا و یا دیگر اصحاب؛ مثل ابوهریره، باید تحقیق بیشتر شود و صحّت و سقم آن روایت از دیدگاه علمی و فن حدیث‌شناسی باید معلوم گردد.
ب: تکفّف در آیین اسلام ناپسند است به ویژه برای کسانی که آن را حرفه و شغل خود سازند. قضا را در آیه مزبور به اصحاب صفّه با ضدّ آن صفت، توصیف شده‌اند که آنان سماجت نمی‌کنند و با اصرار زیاد از مردم چیزی نمی‌خواهند ولی سوگمندانه باید گفت ابوهریره هم اهل سؤال بوده و هم در آن راه، سماجت و اصرار می‌ورزیده است.
و در این باب علاوه بر حدیث مزبور که چنان نکته‌ای از آن حدیث درباره ابوهریره، استفاده می‌شود ماجراهای صریح و حتی تا سرحدّ تکّدی، از وی در کتب تاریخ و حدیث، می‌خوانیم.
ابوریّه پژوهشگر مصری با طرح حدیث «زرغباً تزدد حبّاً»؛ «دیردیر زیارت کن تا مهر و محبت فزون شود» می‌نویسد: ابوهریره فراوان به خانه‌های مردم می‌رفت، به اندازه‌ای که آنان دلگیر می‌شدند سرانجام رسول خدا آن معلّم اخلاق و آن مربّی‌الهی، به وی آموخت که قناعت پیشه کند و زیاد مزاحم مردم نشود و از آنان تقاضای کمک ننماید و حرمت انسانی خود را حفظ کند ولی او این درس بزرگ را نیاموخت و همچنان نزد این و آن می‌رفت. روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ابوهریره پرسید: دیروز کجا بودی؟
ابوهریره گفت: نزد برخی آشنایان بودم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اباهریره! دیر دیر به زیارت برو تا مهر و محبّت برای تو افزون شود. لیکن ابوهریره گوش شنوانداشت و عادت دیرینه‌اش را ترک نکرد و به همین سبب، پیامبر صلی الله علیه و آله او را از مدینه تبعید کرد و مدّتی او را از محیط مدینه دور ساخت. شیخ المضیره ابوهریره، ص 59.

ص: 78
می‌پرسید. یک روز که به آنان سر می‌زد یکی را دید که کفش خود را پینه می‌زند و دوّمی را دید که جامه‌اش را وصله می‌کند و سوّمی را مشاهده کرد که موهای سرش را نظافت می‌کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله هر روز برای هر کدام از ایشان یک مدّ خرما تقسیم می‌کرد.
مردی از ایشان بپاخاست و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله این خرماهایی که شما به ما می‌خورانید شکم‌های ما را می‌سوزانید. رسول خدا فرمود: بدانید اگر می‌توانستم دنیا را به شما می‌خوراندم ولی شما پس از من می‌مانید و هر صبح و شام غذاهای رنگارنگ و ظرف‌های زیاد پر از طعام خواهید داشت. برخی از شما صبح سفره‌ای چهارگوش و پهن گشاید و شب سفره‌ای دیگر. شما خانه‌هایی بزرگ می‌سازید و همانند کعبه آن را بلند و آراسته بالا می‌برید.
یکی از آن اصحاب صفّه بلند شد و گفت: ای رسول‌خدا، من به آن زمان راغبتر و علاقمندترم، آن زمان کی فراخواهد رسید. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شما در این زمان، بهتر از آن زمان هستید اگر شکم خود را از حلال پرکرده باشید بیم آن است که از حرام هم پر کنید. (1) و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است: در مدینه مردمی بینوا و تهی‌دست زندگی می‌کردند که به آنان یاران صفّه می‌گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را در زیر سایبانی پناه داده بود و شخصاً به وضعشان می‌رسید و گاهی برایشان خوردنی می‌برد و مأنوس و همنشین می‌شد.
رسول خدا اصحاب صفّه را خیلی به خود نزدیک می‌کرد و وقتی دارایان و صاحبان ثروت چنین وضع را می‌دیدند ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند اینان را از خود دور کن.
روزی یکی از همان یاران صفّه نزدیک رسول‌خدا نشسته بود و خیلی خود را به رسول‌اللَّه چسبانده و صحبت می‌کرد. یکی از انصار آمد و با فاصله زیاد نشست. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
جلوتر بیا. او نیامد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شاید می‌ترسی که فقر او به تو بچسبد؟! انصاری گفت:
ای رسول‌خدا، این گدا و گرسنه‌ها را از خود دور کن! آیه نازل شد: ولا تطرد الذین یدعون ربّهم بالغداة والعشی یریدون وجه ...؛ (2) «و کسانی را که شب و روز پروردگارشان را می‌خوانند و جز رضایت خدا را نمی‌خواهند، از خود مران. از حساب ایشان چیزی بر تو نیست و از حساب تو هم چیزی برایشان نیست. مبادا که ایشان را طرد کنی و از ستمکاران باشی. و شأن نزول این آیه، اهل صفّه‌اند. (3) و از ابن عباس نقل شده است که وقتی آیه للفقراء الذین احصروا فی سبیل اللَّه لا یستطیعون ضرباً فی الأرض یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفّف لا یسألون النّاس الحافاً .. (4) 


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 22، ص 310 و ج 70، ص 128 و ج 72، ص 38. چاپ افست مؤسسة الوفاء، بیروت.
2- انعام: 52
3- بحار الانوار، ج 17، صص 82 و 81 و همان کتاب، ج 22، صص 66 و 67
4- توبه: 273

ص: 79
نازل شد، عبدالرحمان بن عوف دینارهای بسیاری برای اصحاب صفّه فرستاد به حدّی که آنان با آن پول بی‌نیاز می‌شدند و علی ابن ابی‌طالب علیه السلام نیز در دل شب یک خورجین خرما (شصت صاع) فرستاد و در میان این دو صدقه، صدقه و احسان علی علیه السلام نزد خدا بهترین و محبوبترین بود و از پیامبر صلی الله علیه و آله علّت پرسیدند:
«أیّ الصدقة أفضل فی سبیل اللَّه؟ قال جهدٌ من مقلٍّ».
کدام احسان و صدقه در راه خدا با فضیلت‌تر است؟ فرمود: حدّاکثر کوشش از کسی که کمترین را دارد.» (1) تکافل و تعاون:
آیین اسلام با وضع قوانین و مقرّراتی، پایه یک جامعه برین را ریخته است و زمینه تکافل و تعاون اجتماعی را فراهم کرده است و اگر آن قوانین و مقرّرات مورد توجّه قرار بگیرد، جامعه انسانی نمونه، به وجود می‌آید.
در جامعه اسلامی، ثروتمندان موظّف هستند به وضع بینوایان و تهیدستان رسیدگی کنند و صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله نمونه‌ای عینی برای تطبیق این اصول و قوانین بوده‌اند. محمّد بن سیرین تابعی، متوفا به سال 110 ه. گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی شب فرامی‌رسید، عده‌ای از اصحاب صفّه را به میهمانی انصار می‌فرستاد و آنان گاهی یک مرد و گاهی دو و دیگرگاه سه مرد و تا ده مرد را به میهمانی می‌بردند و حتی سعد بن عباده هر شب هشتاد نفر را برای شام با خود به خانه‌اش می‌برد. (2) ابوذر غفاری، که علی علیه السلام درباره‌اش فرمود: آسمان بر کسی سایه نیافکند و زمین سنگین انسانی را تحمّل نکرد که راست لهجه و صادقتر از ابوذر باشد، گفت: من از اهل صفّه بودم، وقتی شب فرامی‌رسید در کنار درب خانه رسول خدا، حاضر می‌شدیم و او دستور می‌داد هر مردی، کسی را با خود می‌بُرد و از اهل صفّه ده نفر و یا کمتر می‌ماندند، شام پیامبر را می‌آوردند و ما هم با او شام می‌خوردیم وقتی از خوردن فراغت می‌جستیم به گفته پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد می‌خوابیدیم. (3) عبدالرحمان بن ابی‌بکر گوید: اصحاب صفّه مردمی بینوا بودند، روزی پیامبر فرمود: هر کس طعام دو نفر را دارد به سر سفره‌اش سوّمی را هم بنشاند و هر کس خوراک چهارتن را 


1- بحار الانوار، ج 41، صص 25 و 26
2- حلیة الاولیاء، ج 1، ص 341
3- الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج 3، ص 340

ص: 80
داراست یک یا دو نفر را پنجمین و ششمین نان‌خور خود کند ... (1) آویختن خوشه‌های خرما:
یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به وضع اصحاب صفّه می‌رسیدند از جمله محمّد بن مسلمه رحمه الله همیشه و به طور دائم به فکر ارائه خدمت به قصد گرفتن بهترین نتیجه بود. او برنامه‌اش را به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله عرضه داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله موافقت فرمود و ماجرای ذیل یکی از آن برنامه‌هاست.
محمّد بن مسلمه، در مسجد برای رسول خدا مهمانانی را مشاهده کرد و گفت: آیا اینان را به خانه‌های انصار نمی‌فرستید و ما برای شما (برای میهمانان) از هر باغ خرما، یک خوشه می‌آوریم تا وقتی اینگونه برایتان مهمان می‌آید وسیله پذیرایی وجود داشته باشد، رسول خدا فرمود: بد نیست وقتی خرمای تازه رسید، او یک خوشه آورد و در مسجد میان دو ستون آویخت و دیگران نیز چنین کردند و معاذ بن جبل مسؤول این کار شده بود و طنابی میان دو ستون می‌بست و سپس خوشه‌های خرما را بر آن طناب می‌آویختند. بیست نفر و یا بیشتر گرد می‌آمدند، او آن خوشه‌ها را تکان می‌داد و آنان می‌خوردند و سیر می‌شدند و می‌رفتند و عدّه‌ای دیگر می‌آمدند با آنان نیز چنین می‌کرد تا شب دیگر فرا می‌رسید. (2) براء بن عازب رضی الله عنه متوفا به سال 72 ه. گفت: صاحبان خرما و نخل هر کدام به قدرت خود کم و یا زیاد می‌آوردند. یکی یک خوشه می‌آورد و در مسجد آن را می‌آویخت و اهل صفّه که طعامی نداشتند وقتی یکی از ایشان گرسنه می‌شد می‌آمد با عصای خویش به آن خوشه می‌زد و خرمای تازه از آن می‌ریخت و تناول می‌کرد و بودند افرادی که چندان به کار خیر رغبت نداشتند. آنان خوشه‌های خشک و خرمای نوع پست و سخت می‌آوردند و گاهی خرماهایی که شاخه‌اش شکسته و زمین ریخته بود می‌آوردند و آنها را در مسجد می‌آویختند.
قرآن برای تربیت این اشخاص فرمود:
یا أیّها الذین آمنوا أنفقوا من طیّبات ما کسبتم و ممّا أخرجنا لکم من الأرض ولا تیمَّمُوا الخبیث منه تنفقون ولستم بآخذیه إلّاأن تغمضوا فیه واعلموا أنّ اللَّه غنیّ حمید. (3) «ای گروه مؤمنان! از چیزهای پاکیزه که کسب کرده و به دست آورده‌اید و از آنچه ما برای شما از زمین بیرون آوردیم، انفاق و احسان کنید. چیز ناپاک چیز پاکیزه را در 


1- صحیح بخاری، ج 4، ص 236
2- محمّد محمود نجّار، اخبار مدینة الرسول، ص 88، مطابع دارالثقافة، مکّه مکرّمه.
3- بقره: 267

ص: 81
نظر مگیرید. چنان که خود شما هم چنان چیز ناپاکیزه را نمی‌پذیرید، مگر آن که چشم بپوشید و بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است.»
پس از نزول این آیه، مردم بهترین چیزی که داشتند می‌آوردند و احسان می‌کردند. (1) دو نقشه و شکل. 


1- عماد الدین اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج 1، صص 569- 568. دار احیاء الکتب العربیه، قاهره.