عرفه) که مسلمانان و مشرکان حضور داشتند، با بانگ بلند «اذان» اعلام شد تا به گوش همه مردم از مسلمان و غیر مسلمان برسد و تکلیف مسلمانان نیز روشن شود و خبر آن را قبائل عرب بشنوند و این در تاریخ اسلام نقش تعیینکننده داشت و زمینه گسترش اسلام و عقبنشینی سرکشان را فراهم ساخت که به دنبال این هشدار هیأتهای نمایندگی عرب (وفود) یکی پس از دیگری رهسپار مدینه شدند و با پیامبر به مذاکره پرداختند و موجودیت اسلام را باور کردند.
8- آیات برائت، خطر منافقان را، که لحن ظاهرفریب و دلی آکنده از کینه و عداوت دارند، هشدار داده تا مؤمنان بیدار باشند و فریب نیرنگشان را نخورند؛ چراکه اگر آنان برنده این مصاف شوند به هیچیک از اصول و تعهّدات انسانی پایبند نخواهند بود.
9- به مقاتله با مشرکان بهویژه با اقطاب کفر و سردمداران شرک و تعقیب و مجازات آنها فرمان میدهد؛ زیرا اینها آغازگر توطئه و خیانت بوده و پیامبر و پیروان او را از خانه خود آواره کرده و کمر به نابودی اسلام بستهاند.
10- به مؤمنان توصیه میکند که از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا کنند که خدا به دست مؤمنان، نکبت و عذاب را بر دشمن میفرستد، تا تشفّی دل مؤمنان باشد.
11- و بالأخره این آزمایشی است برای مؤمنان و مجاهدان صادق که جز خدا و رسول را پناه و همراز، اتخاذ نکنند.
و کلماتی چند از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خصوص روابط آینده مسلمین و مشرکین بود، علی علیه السلام به امر پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام نمود. در این مطلب مفسّران و مورّخان و محدّثان اتفاق نظر دارند، هرچند در جزئیات آن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی از مفسّرانمیگویند: چون سوره برائت نازل شد، پیامبر اوّل آنرا به ابوبکر سپرد و سپس (به امر خداوند) از او گرفت و به علی ابن ابیطالب علیه السلام داد. بهدنبال این مأموریت، علی علیه السلام بر ناقه پیامبر بنام «عضباء» سوار شد و خود را در «ذوالحلیفة» به ابوبکر رسانید و پیام رسول خدا را در خصوص تحویل دادن آیات به او ابلاغ نمود. ابوبکر که از این امر ناراحت بود نزد
ص: 35
پیامبر بازگشت و علّت را از آن حضرت جویا شد. پیامبر فرمود: این پیام را کسی جز من یا مردی از خاندان من نباید ابلاغ کند. این را «حاکم» به اسناد خود از انس بن مالک نقل کرده است».
(1) فخر رازی میگوید: هنگامیکه سوره برائت نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را مأمور ساخت که به موسم برود و آن را بر مردم قرائت کند. خدمت پیامبر عرض شد چرا این مأموریت را به ابوبکر واگذار نکردید؟
فرمود: جز مردی از (خاندان) من آن را ابلاغ نکند. آنگاه علی علیه السلام در روز عید قربان نزدیک «جمره عقبه» ایستاد و گفت:
«ایُّهاالناس! من فرستاده رسول خدا به سوی شما هستم. سپس سی یا چهل آیه و به قول مجاهد سیزده آیه، سوره توبه را تلاوت فرمود و اضافه نمود که: من مأمورم چهار مطلب را اعلام کنم:
* از این سال به بعد، مشرکان حق نزدیک شدن به خانه کعبه را ندارند.
* کسی نباید برهنه طواف خانه کند.
* جز مؤمن داخل بهشت نگردد.
* با هرکس عهد و پیمانی هست بدان وفا میشود».
(2) قریب به این را ابن کثیر از احمد بن حنبل از انس بن مالک آورده است.
(3) ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند:
علی علیه السلام در حالیکه شمشیر خود را از غلاف بیرون کشیده بود، خطبهای خواند و خطاب به مردم فرمود: «لا یطوفنّ بالبیت عریان، و لا یحجَّنَّ البیت مشرک، و من کان له مدّة فهو الی مدته و من لم یکن له مدة فمدّته أربعة اشهر».
(4) «برهنه حق ندارد طواف خانه کند، مشرک نباید به حج بیاید، کسیکه پیمانی دارد تا مدّت معین معتبر است، و کسیکه مدت معین ندارد تا چهار ماه مهلت دارد».
طبرسی از زید بن نقیع نقل کرده است که گفت: از علی علیه السلام پرسیدم شما برای ابلاغ چه چیزی اعزام شدید؟ پاسخ داد:
چهار چیز:
«مشرک وارد خانه کعبه نشود، برهنه طواف نکند، هرکس با پیامبر عهد و پیمانی دارد تا زمان مقرر مجال دارد و به هرکس ندارد تا چهار ماه مهلت داده میشود».
(5) و نیز طبرسی گوید: علی پس از اعلام این چهار مطلب، در نزدیکیِ جمره عقبه، سیزده آیه از سوره برائت را تلاوت کرد.
(6) بهطور خلاصه منابع فریقین با اندک تفاوتی به نقل واقعه پرداختهاند، در پارهای از این منابع پس از آنکه پیامبر آیات را به ابوبکر داد جبرئیل نازل شد و از آن حضرت
1- مجمعالبیان، ذیل آیه کریمه.
2- التفسیرالکبیر، ج 15، ص 318 دار احیاءالتراث العربی، بیروت.
3- البدایة و النّهایه، ج 5، ص 38
4- مجمعالبیان، ج 5، ص 7
5- همان.
6- همان.
ص: 36
خواست که آیات را از وی گرفته به علی علیه السلام بسپارد.
(1)این مطلب را ابن شهرآشوب از جماعتی از محدّثان عامه همچون طبری، بلاذری، ترمذی، واقدی، قرطبی، سمعانی، احمد حنبل، ابو یعلی، ابن بطه و جمع دیگری از اهل حدیث آورده است.
(2) شاید نکته مطلب این باشد که این امر مهم و اساسی اسلام را باید کسی در میان جمع مسلمین و مشرکین اعلام کند که لحظهای شرک نورزیده است تا در نفوس تأثیر بیشتری بگذارد و آن کس جز پیامبر یا علی علیهما السلام نیست، همانگونه که روایات فریقین گواهی میدهد.
4- برائت، سیاست اصولی اسلام
در هر حال، «اعلان برائت» یکی از وقایع مهم تاریخ عصر رسالت، در اواخر عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله بود. بدینوسیله دولت اسلامی تثبیت شد و دعوت جهانی اسلام نیز آغاز گردید و پیامها و پیکهای آن حضرت به سران دول و ملل گسیل شدند.
این وقایع چهارچوب سیاست اسلامی و خط مشی مسلمانان را در رابطه با مشرکان و منافقان و توطئه پردازان برای همیشه تاریخ مشخص میکرد و برای استقرار نظام اسلامی باید به عنوان یک دستورالعمل اصولی تلقّی گردد.
بدین ترتیب بنیانگذار اعلام برائت، شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سیره نبوی برای امت سرمشق جاودانی است (و لکم فی رسولِ اللَّه اسوةٌ حَسنة).
(3) توحید ابراهیمی و نظام مقدّس اسلامی جز با برائت قوام نخواهد گرفت؛ زیرا برائت جنبه منفی توحید و ولایت است و ایندو از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.
دکتر محمد حسین هیکل در کتاب خود «حیات محمد صلی الله علیه و آله» پس از طرح مسأله برائت و اعلام آن بهوسیله علی بن ابیطالب علیه السلام مینویسد:
«از آنروز بود که پایه و اساس دولت اسلامی استقرار یافت. اساس معنوی یک دولت نوپا که آیات برائت بر آن تکیه میکند و علی علیه السلام تنها به خواندن آن در موسم بسنده نکرد بلکه آن آیات را بهطور مکرر برای مردم در هر کجا که بودند تلاوت مینمود».
وی سپس مینویسد: «هرگاه با دقت به این آیات بنگری، بهحق آنرا بنیاد معنوی در قویترین شکل آن برای دولت نوپای اسلام خواهی یافت. اگر توجه کنیم که نزول آیات برائت هنگامی بود که جنگهای پیامبر پایان یافته و طائف، حجاز،
1- البحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج 2، ص 729 و 730
2- همان، ص 737
3- فضائلالخمسه من الصّحاح الستّه، ج 1، ص 224 و 225 از قصص ثعلبی، درالمنثور سیوطی، تاریخ بغداد، ابن عساکر، نورالأبصار شبلنجی.
ص: 37
تهامه، نجد و بسیاری از قبائل جنوب شبه جزیره به اسلام گرویده بودند، حکمت تاریخی نزول این آیات، که شالوده معنوی دولت را سامان میدهد، روشن خواهد شد.
یک دولت نیرومند باید دارای ایده و اعتقادی باشد که همه بدان ایمان آورده و با تمام توان از آن دفاع کنند و کدام عقیده برتر از ایمان به خدای یگانهای که شریک ندارد و کدام عقیده همچون اعتقاد به بالاترین مظاهر هستی، که جز خدا را در آن سلطنتی نیست و جز خدا را به ضمیر راه نمیدهد، میتواند نفس را بدینگونه مسخّر کند؟
حال اگر کسانی بخواهند در برابر این اعتقاد که زیرساز دولت اسلامی است ایستادگی کنند، اینان تبهکارانی هستند که هسته مرکزی ارتجاع و فتنه و فساد را تشکیل میدهند و از اینرو عهد و پیمانی ندارند و دولت باید با آنها بجنگد تا ریشه فتنه و فساد برکنده شود».
(1) حضرت امام در پیام تاریخی برائت چنین میگوید:
«حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود و کدام خانهای سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و «الناس» که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگی و یا دونصفتی و نامردمی است عملًا و قولًا پشت شود و در تجدید میثاق «أَلَسْتُ بِرَبِّکُم» بت الههها و اربابان متفرّق شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر در «و اذانٌ مِنَ اللَّه و رسوله الی الناس یَوْمِ الحجّ الأکبر» زنده بماند چراکه سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و اعلان برائت کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود که باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خنّاسان و شبهات تردیدآفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فرا ندهند و لحظهای از این آهنگ مقدّس توحیدی و جهانشمولی اسلام غفلت نکنند».
(2)سپس با اشاره به اینکه: اعلان برائت متناسب با هر عصر و مبارزه با چهرههای شرک و نفاق امری است اجتنابناپذیر، میفرماید:
«خلاصه، اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل دیگر وظیفه ماست و در هر عصر و زمانی جلوهها و شیوهها و برنامههای متناسب خود را
1- حیات محمد، ص 296 و 297
2- صحیفه نور، ج 20، ص 111
ص: 38
میطلبد و باید دید در عصری همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداختهاند و تمامی مظاهر ملی و فرهنگی و دینی و سیاسی ملتها را بازیچه هوسها و شهوتها نمودهاند چه باید کرد؟
آیا باید در خانه نشست و با تحلیلهای غلط و اهانت به مقام و منزلت انسانها و القای روحیه ناتوانی و عجز در مسلمانان، عملًا شیطان و شیطانزادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص، که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد و تصور نمود که مبارزه انبیا با بت و بتپرستها منحصر به سنگ و چوبهای بیجان بوده است و نعوذباللَّه پیامبرانی همچون ابراهیم در شکستن بتها پیشقدم، امّا در مصاف با ستمگران صحنه را ترک کردهاند؟ و حال آنکه تمام بتشکنیها و مبارزات و جنگهای حضرت ابراهیم با نمرودیان و ماه و خورشید و ستارهپرستان مقدمه یک هجرت بزرگ و همه آن هجرتها و تحمل سختیها و سکونت در وادی غیر ذی ذرع و ساختن بیت و فدیه اسماعیل مقدمه بعثت و رسالتی است که در آن ختم پیامآوران، و سخن اولین و آخرین بانیان و مؤسسان کعبه را تکرار میکند و رسالت ابدی خود را با کلام ابدی «انّنی بریءٌ ممّا تشرکون» ابلاغ مینماید که اگر غیر از این تحلیل و تفسیری ارائه دهیم، اصلًا در زمان معاصر بت و بتپرستی وجود ندارد و راستی کدام انسان عاقلی است که بتپرستی جدید و مدرن را در شکلها و افسونها و ترفندهای ویژه خود نشناخته باشد و از سلطهای که بتخانههایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کردهاند خبر نداشته باشد».
(1) و در بخشی دیگر از این پیام آمده است:
«فریاد برائت ما فریاد برائت امتی است که کفر و استکبار به مرگ او در کمین نشستهاند و همه تیرها و کمانها و نیزهها به طرف قرآنها و عترت عظیم نشانه رفتهاند و هیهات که امت محمد صلی الله علیه و آله و سیرابشدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلتبار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هیهات که خمینی در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن و عترت رسول خدا و امت محمد صلی الله علیه و آله و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظارهگر صحنههای ذلتبار و حقارت مسلمانان باشد!».
(2)
1- همان، ص 112
2- همان، ص 113
ص: 39
5- اذان برائت، مکمّل اذان حج
خلاصه، حج نمایش یک جامعه اعتقادی و نمونه توحیدی است که اسلام میخواهد در جهان بنا کند؛ یعنی با خدا در میان خلق بودن و کاملترین نمونه حرکت جمعی است، حرکت به سوی خدا همگام با خلق، حرکتی حسابشده و آگاهانه به سوی کمال مطلق و ابدیت و رویگرداندن از قصرهای قدرت و گنجینههای ثروت و معبدهای ضرار و ذلت، بنابراین در این رود عظیم و دریای پرخروش انسانها، باید زندهترین شعارها که همانا تجدید پیمان با خدا و توحید خالص و نفی شرک و تبری از مشرکان است بلند شود؛ زیرا شرک بزرگترین مانع بر سر راه کمال و همبستگی انسانها است و اعلام برائت از بزرگترین گامها در جهت دگرگونی جامعه شرکآلود به جامعه موحد و بازگشت به هویت مستقل اسلامی و رهایی از وابستگی به قدرتهای استکباری است؛ این آفت عظیمی که امت اسلامی را طی قرنها از خود بیگانه ساخته و به دنباله روی بیگانگان کشانده است.
برائت بذر خشم و تنفر از بیگانگان را در دلهای مسلمانان میپرورد که از وابستگی به قدرتهای استکباری نجات یافته و روی پای خود بایستند و سلطه کافران را بر مسلمانان نفی کنند؛ چنانکه قرآن نفی کرده است: لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلکافرین عَلَی المؤمنین سبیلًا.
(1) و امت اسلام که میخواهد امام و اسوه و شاهد بر دیگر امتها و ملتها باشد، هنگامی شایسته چنین رسالتی است که با ابراهیم همگام شود و در صراط مستقیم اسلام رهپوی شریعت محمد صلی الله علیه و آله گردد. و این جز با استقامت در توحید و تبرّی از شرک و نفاق، میسّر نیست.
گفتنی است که: برائت نهتنها از مشرکان و منافقان بلکه از «اندیشه شرک و نفاق» است و تا اندیشه شرک در جهان هست برائت نیز هست؛ همچنانکه تا انسان در کره خاکی وجود دارد حج نیز خواهد بود. پس حج بیبرائت حج نیست.
اذان برائت مکمل اذان حج است که یکی بهوسیله ابراهیم علیه السلام و دیگری بهوسیله محمد صلی الله علیه و آله انجام شد و ایندو جاودانه میماند.
6- رمی جمرات، نماد برائت
یکی از مناسک حج رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است. این حکم نیز همانند سایر مناسک، برگرفته از سنت و سیره ابراهیم خلیل است که هنگام عزیمت به منا بهمنظور قربان ساختن
1- نسا: 141
ص: 40
اسماعیل، با وساوس ابلیس روبرو شد و او را رجم کرد و راه خود را پیمود و زیباترین نمایش ایمان و عشق را متجلی ساخت.
(1) برخی روایات، رمی شیطان در جمرات را به آدم علیه السلام نیز نسبت دادهاست که بدینوسیله ابلیس را از خود راند
(2) و بدین ترتیب ابراز تنفر از شیطان همزمان با تعبد و تسلیم در برابر خدای یگانه از آغاز تاریخ آدمیان در تار و پود حج تعبیه شده و از آن جدا شدنی نیست.
نکته اساسی، توجه حجگزاران به فلسفه رمی جمره و رجم شیاطین است. آیا مفهوم واقعی رمی، همان سنگ زدن به ابلیس و مجسمه سنگی اوست یا مفهوم وسیعتر و عمیقتری ورای این عمل نمادین نهفته است؟
بدیهی است که بینش اسلامی و حکمت الهی عمیقتر از آن است که رمی جمره را به رمی ستونهای بیجان و حتی خود شیطان محدود سازد! بلکه میتوان گفت: صفآرایی و نبرد مؤمنان را در برابر شیطان و صفات و مظاهر شیطانی و ابلیسصفتان، در این مصاف ملحوظ داشته است.
برای توضیح مطلب، ببینیم فرهنگ قرآن از واژه «شیطان و شیاطین» چه خواسته و از چه کسانی به عنوان شیطان و یاران شیطان یاد میکند؟
هرچند مقصود از شیطان در کاربرد اولیه این واژه، همان ابلیس و سپاهیان او هستند اما بهلحاظ صفات و ویژگیهای شیطانی به انسانهایی نیز تعمیم داده میشود که کانون شیطنت و استکبار و صفات رذیلهاند و با وسوسهها و افسونها، راه رشد و کمال را بر بنیآدم سد میکنند و قرآن گاهی آنها را «اولیای شیطان» و گاه «حزب شیطان» و گاه «برادران شیطان» نامیده است. مانند این آیات:
1- «الّذینآمَنُوا یُقاتِلُون فی سبیلاللَّه و الّذین کفروا یقاتِلُون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاءَ الشیطان انَّ کَیْدَ الشیطان کان ضعیفاً.»
(3) «آنانکه ایمان دارند در راه خدا میجنگند و آنانکه کافرند در راه طاغوت، پس با یاران شیطان نبرد کنید که توطئه و نیرنگ شیطان سست و ناتوان است».
این آیه دلالت بر این دارد که هرکس برای خشنودی غیر خدا عملی انجام دهد، در مسیر طاغوت گام برداشته که تعبیر دیگر آن، شیطان است و یاران طاغوت یاران شیطانند.
(4) 2- «اسْتَحْوَذَ علیهم الشیطان فأنساهم
1- رجوع به مجمعالبیان، تفسیر سوره والصافات. من لا یحضرهالفقیه، ج 2، حدیث 2135 و 2136
2- عللالشرایع، 401
3- نساء: 76
4- فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 5، ص 189
ص: 41
ذکر اللَّه اولئک حزب الشیطان الا انَّ حزب الشیطان هم الخاسرون.»
(1) «شیطان بر آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است، آنها حزب شیطانند، بدانید که حزب شیطان زیانکارانند.»
از این آیه استفاده میشود که هرکس خدا را از یاد ببرد در جرگه شیاطین به حساب میآید.
3- «انَّ المُبذِّرین کانوا اخْوان الشیاطین و کانَ الشیطانُ لِربِّهِ کَفُوراً».
(2) «آنانکه ولخرجی و اسراف میکنند برادران شیطانند و شیطان نسبت به خدای خود کفرپیشه است».
از این آیه بر میآید که اسراف و تبذیر عمل شیطانی است و کفران نعمت خداوند است. کسانیکه دارایی خود را در راهی که بر خلاف رضای خدا است خرج میکنند کفران نعمت کرده، همانند شیطانند که فضل و نعمت الهی را کفران نمود. و بطور خلاصه:
اسرافکاران شیطانهایی هستند در قالب انسان.
4- «وَ کذلک جَعَلْنا لِکلّ نبیّ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً ...».
(3) و نیز برای هر پیامبری، از شیطانهای انس و جن، دشمنی قرار دادیم که برخی به برخی دیگر سخنان فریبنده القا میکنند.
مفهوم این آیه این است که هر پیامبری را دشمنانی هست از انسانها و جنّیان که خداوند آنها را رها ساخته تا آزمایش الهی عملی گردد و انسانها به حسن اختیار و اراده خود راه خدا را انتخاب کنند و در هر حال آن عده از انسانها که به عداوت و دشمنی با پیامبران میپردازند، شیطانند در چهره انسان که با کلمات ظاهرفریب و گمراهکننده میکوشند راه سعادت را بر بندگان خدا سدّ کنند و به گمراهی و شقاوت بکشانند.
5- «و اذا لَقُوا الَّذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خَلَوا الی شَیاطینِهِم قالوا انّا مَعَکُم انَّما نَحْنُ مُستَهْزِؤُن».
(4) «و آنگاه که با مؤمنان روبرو شوند، گویند ایمان آوردهایم و چون با شیطانهای خود خلوت کنند گویند ما با شماییم، در حقیقت ما آنان را مسخره میکنیم».
این آیه در وصف منافقانی است که به مؤمنان دروغ میگفتند و در پرده با سردمداران کفر و نفاق که عنصر شیطنت و عامل اصلی فساد بودند،
(5) تماس داشته، نقش منافقانه بازی میکردند و سردمداران این توطئه یهودیان بودند. بنابراین شیطان
1- مجادله: 19
2- اسراء: 27
3- انعام: 112
4- بقره: 14
5- فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 1، ص 77 و مجمعالبیان، ج 1، ص 140 «قیل رؤسائهم من الکفار عن ابن عباس و قیل هم الیهود الّذینامروهم بالتکذیب».
ص: 42
همانگونه که اهل لغت و تفسیر گفتهاند «به هرکس که تمرد بر خدا کند اطلاق میشود، خواه از انسانها باشد خواه از جنّیان».
(1) و چنانکه در آیات گذشته ملاحظه کردیم، شیاطین با صفات ویژه و در چهرههای گوناگون ظاهر میشوند؛ در چهره نفاق، اسراف و تبذیر، فساد در زمین، مکر و استهزای اهل حق، یاری دادن به طاغوتها، اغفال از ذکر خدا و قرار گرفتن در حزب طاغوت و ....
با این حال، رمی جمرات و برائت از شیاطین، متضمن انزجار و تنفر قلبی و واکنش عملی در برابر شیطان صفتانی است که با نفاق و نیرنگ و توطئه در مقام خصومت با مؤمنانند و رهروان راه ابراهیم و امت محمد صلی الله علیه و آله باید با خشم آشتی ناپذیر خود آنان را رمی کنند و از اعمال آنها بیزاری جویند و برای نفی آنها و کوتاه کردن دستشان از حریم اسلام، چارهای بیندیشند.
و بدون تردید در عصر ما، سران شیاطین و اقطاب کفر و مراکز توطئه در لانه استعماری امپریالیسم و صهیونیسم جای گرفته و همه توطئهها را هدایت میکنند.
اگر در عصر ابراهیم، شیطان میخواست راه فداکاری در طریق عبودیت حق را بر ابراهیم و اسماعیل ببندد، امروز شبکههای استعماری و استکباری و مراکز توطئه آمریکایی و اسرائیلی با در دست داشتن هزاران ابزار ماهوارهای، تلویزیونی، رادیویی، مطبوعاتی، خبررسانی، عوامل جاسوسی و مزدوران بومی و غیر بومی خود میکوشند راه مسلمانان را به سوی قرآن و قبله سدّ کنند و از حقیقت اسلام دور سازند و با فرهنگ قرآن بیگانه نمایند تا از اسلام تنها اسمی بماند و بس و آنها بتوانند مقدرات کشورهای اسلامی و فرهنگ و سیاست و اقتصاد آنها را در قبضه گیرند و ثروتهای خداداده امت مسلمان و مستضعفان و ملل محروم را به چپاول و غارت برند و با اینهمه، مسلمانان از خود و سرنوشت خود غافل باشند و در سرزمین مقدس منا تنها خشم خود را متوجه سنگهای بیجان کنند و از شیاطین زنده و توطئهگران واقعی غافل باشند و سرچشمه شیطنت و فساد را نشناسند.
از اینرو در پیام حضرت امام قدس سره به زائران خانه خدا آمده است:
«مسلمانان باید به فکر رمی استعمار از کشورها و سرزمینهای اسلامی خود باشند و برای بیرون راندن جنود ابلیس و برچیدن پایگاههای نظامی شرق و غرب از کشورهای خود تلاش بنمایند و نگذارند
1- الطوسی، تفسیرالتبیان، ج 1، ص 23
ص: 43
دنیاخواران از امکانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن به کشورهای اسلامی استفاده کنند».
(1) 7- «جدال» و «برائت»
یکی از سفسطههایی که عوامل ارتجاع به منظور غیر مشروع جلوه دادن اعلان برائت از دشمنان اسلام در موسم حج مطرح ساختهاند، خلط کردن مسأله برائت به مسأله جدال در حج است آنها آیه شریفه «لا جدال فی الحج» را دستاویز ساخته و کوشیدهاند برائت را از مصادیق جدال ممنوع قلمداد کنند و این شعار زنده و جاودانه اسلام را در این عصر، که تیرهای زهرآگین دشمنان به سوی اسلام نشانه میرود، مشوه ساخته و از آن مانع شوند.
هرچند اینجا در صدد تفصیل سخن در این مقال نیستیم
(2) اما از ذکر این نکته مهم و توضیحی کوتاه ناگزیریم که: جدال به هیچوجه از مصادیق برائت نیست و ایندو از نظر مفهوم و مصداق و احکام کاملًا متغایرند. اعلان برائت، چنانکه بحث مشروح آن گذشت، به معنای بیزاری، ابراز تنفر و انزجار از کفار، مشرکان و مفسدان است که قرآن پایهگذار آن بوده و سنت و سیره نبوی سند غیر قابل انکاری بر مشروعیت و ضرورت آن است. اما جدال، از نظر لغت به مفهوم: «محاجه، مناقشه و مجادله» میباشد. در کلیات ابوالبقاء آمده است: «و الجدال عبارة عن دفع المرء خصمَهُ بحجّة أو شبهة و هو لا یکون الّا بمنازعة غیره و النظر قد یتمُّ به وحده».
(3) جدال عبارت از این است که شخص طرف مخاصمه، خود را با حجّت و دلیل یا شبه دلیل دفع کند و این جز با منازعه نیست ...».
مفسّران نیز همین مفهوم را در تفسیر آیه لحاظ کرده و جدال را به معنای محاجه، منازعه، مشاجره و خصومت گرفتهاند
(4) و هیچیک از مفسّران یا فقیهان اعم از شیعه یا سنی، برائت را از مصادیق جدال ندانسته است.
در اینجا به نقل چند مورد از اقوال عامه مبادرت میکنیم:
فخر رازی هفت قول از اهل تفسیر در معنای جدال آورده که هیچیک از آنها به بحث برائت ارتباط ندارد. از کتاب «موطأ» مالک نقل میکند که نهی از جدال اشاره است به مجادله قریش در عصر جاهلیت که در مشعرالحرام وقوف کرده و از وقوف به عرفات خودداری نمودند و با آنانکه به عرفات رفته بودند در اینباره بحث و
1- صحیفه نور، ج 20، ص 114
2- تفصیل این بحث را در کتاب: «در راه برپایی حج ابراهیمی» نوشته عباسعلی عمید زنجانی ملاحظه فرمایید.
3- کلیات ابوالبقاء، ماده جدل، ص 325. و فی معجمالوسیط: جادله: ناقشه و خاصمه.
4- به تفسیر تبیان، ج 2، ص 165 و مجمعالبیان، ج 1، ص 523
ص: 44
مجادله میکردند و آنان نیز با اینها در جدال بودند. قرآن از این کار نهی کرد و به پذیرش حکم الهی فراخواند. و از قاسم بن محمد نقل میکند که جدال ممنوع عبارت است از بحث و گفتگو در تعیین روزهای حج، بدون این که به رؤیت هلال و ادلّه شرعی تکیه شود. و بالأخره جدال ممنوع، بنا به این اقوال جدال در روزها، ماهها، موقف حج و مقبولیت و عدم مقبولیت آن است.
(1) قرطبی نیز در تفسیر خود به نقل شش قول پرداخته، نظیر آنچه از تفسیر رازی نقل شده است. علاوه بر این، از قول ابن مسعود، ابن عباس و عطاء آورده است که گفتهاند:
«جدال، جرّوبحث با مسلمان است که به خشمگین ساختن او و ناسزاگوییاش منتهی شود. قتاده جدال را به معنای دشنام دادن گرفته است».
(2)بیضاوی جدال را به مراء و کشمکش با همسفران و خدمتگذاران تفسیر کرده است.
(3) سیوطی و نحاس از قول ابن عباس و ابن مسعود و عطا و قتاده آوردهاند: جدال آن است که با دوست و همسفر خود جروبحث کنی تا او را به خشم آوری؛ «و الجدال ان تماری صاحبک حتی تغضبه».
(4) صابونی یکی از مفسّرانمعاصر اهل سنت همین معنا را در جدال لحاظ کرده و میگوید: «المخاصمة و المجادلة مع الرفقاء و الخدم و غیرهم»؛
(5) «جدال، کشمکش و مجادله با دوستان همسفر و خدمه و دیگران است».
سیوطی از ابن عباس و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است که: «و الجدال جدال الرّجل صاحبه»
(6) وی اختلاف در حج را نیز نقل کرده است.
(7) ابن عربی نیز جدال را به معنای جدال در زمان حج گرفته و به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله استناد کرده است که بر اختلافات جاهلیت خط بطلان کشیده و ملاک اعمال حج را همان موازین اسلامی و سیر ماه و ایام حج قرار داده و فرموده است: «فان الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق السماوات و الأرض»
(8) برای تأیید این نظریه میتوان صدر آیه را نیز قرینه گرفت: الحج أشهر معلومات ....
مفسّران شیعه نیز به تفاسیر فوق و نظایر آن اشاره دارند در عین حالیکه تفسیر اهلبیت علیهم السلام را در معنای جدال آوردهاند که بنابه فرموده آنان: «جدال عبارت است از گفتن «لا واللَّه» و «بلی واللَّه» و در یکی از این روایات از امام موسی بن جعفر علیه السلام «مفاخره» نیز اضافه شده است: «لا واللَّه و
1- التفسیرالکبیر، ج 5، ص 166- 165
2- نک: الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 410 و نیز الدُرّ المنثور سیوطی ج 1 ص 397- 395
3- تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 179
4- الدُّرالمنثور، ج 1، ص 396. معانیالقرآن، نحاس، ج 1، ص 131
5- احکامالقرآن، ج 1، ص 254
6- همان، ج 1، ص 395
7- همان، ص 397
8- احکامالقرآن، ج 1، ص 135. از ابی بکر محمد بن عبداللَّه المعروف به ابنالعربی. و نیز معانیالقرآن نحاس، ج 1، ص 134
ص: 45
بلی واللَّه، و المفاخرة».
(1) بهطور خلاصه: هیچیک از مفسران؛ اعم از شیعه یا سنی اعلام برائت را از مصادیق جدال ندانستهاند و چنانکه پیش از این از نظر گذشت، اعلام برائت، سنت و سیره ابراهیم علیه السلام است که با نداشتن عده و عُدّه به بتپرستان صریحاً گفتند: «انا بُرَاءُ منکم ...» و سنت و سیره نبوی دلیلی غیر قابل انکار بر مشروعیت اعلام برائت از مشرکان و مفسدان در موسم حج و اجتماع حاجیان است و هیچگونه دلیلی وجود ندارد که آن را به عصری خاص محدود کند بلکه حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله اسوه حسنهای هستندکه قرآن برای پیروان آیین حنیف معرفی فرموده است، بنابراین هرگاه بیم آن باشد که کفار و مشرکان و توطئهگران، با مسلمانان به خصومت برخیزند وظیفه مسلمانان است که با تأسّی به رسولاللَّه صلی الله علیه و آله در جمع جهانشمول اسلام از آنان اعلام برائت کنند و توطئههای آنان را افشا نمایند و روابط خود را با آنان قطع کنند. و بنابراین آنچه از پارهای آخوندهای درباری شنیده میشود که، اعلام برائت را از مصادیق جدال در حج قرار دادهاند، هیچگونه مستند شرعی ندارد و دیکتهشده از سوی استکبار جهانی و کسانی است که خواستهاند حج را از مفهوم سیاسیاش تهیکنند و بیروح و بیرنگ سازند تا حجاج خانه خدا در برابر جنایاتشان، لب فروبندند و نظارهگر غارت و هجوم آنان بر ارزشهای اسلامی و سرمایههای مادی و معنوی مسلمانان باشند.پینوشتها:
1- تفسیرالبرهان، ج 1، ص 430. از عیاشی و نیز وسائلالشیعه، ج 9، ص 282