توجه به امور اجتماعی است و روایتی مربوط به طواف و توجه به امور اجتماعی، بیان گردید. با توجه به روایات مربوط به عرفات نیز، این نکته به چشم میخورد که در انجام اعمال مخصوص به عرفات نیز نباید از یاد بندگان خدا غافل بود؛ بلکه در حدّ امکان، باید در رفع حاجات آنان کوشید و یا لااقل به یاد آنها بود و از دعای خیر در حقّ آنان غافل نگردید.
در روایتی آمده است: کسی که در شب روز عرفه بندهای را آزاد کند، خداوند برای آزادکردن آن بنده، ثواب یک حجّ واجب را به او میدهد و به کسی که موجبات آزادی وی را فراهم کرده است، دو ثواب میدهد: ثواب رهاکردن بنده و ثواب حج.
در روایت دیگر در خصوص دعا در حق برادر و خواهر دینی میفرماید: کسی که در حق برادر دینی خود دعا کند، از عرش خدا ندا آید که صدهزار برابر آن در حقّ خودت به اجابت رسید. اما اگر فقط برای خودش دعا کند، همان یک دعا پذیرفته خواهد شد؛ و کسی که برای چهل نفر دعا کند قبل از آنکه در حقّ خود دعاکند، آن دعا در حقّ وی و سایر برادران دینی به اجابت میرسد.
روایات در این زمینه بسیار است که از ذکر یکیک آنها صرفنظر میکنیم. فقط باید دانسته شود که پرداختن به امور اجتماعی (از قبیل رفع حاجات مؤمنین، صله رحم، اطعام، دلجویی از یتیمان و آزادکردن اسیران و ...) در عرفه و عرفات، مورد تأکید شارع مقدس بوده است.
یکی از اعمال حجاج در مناسک حج، رمی جمرات سهگانه است. در این عمل، حاجیان، سنگریزههایی را که از محوّطه حرم جمع کردهاند، به سوی جمرات پرتاب میکنند. این عمل، دارای شرایط زیر است:
ص: 19
6- سنگها باید پرتاب شوند و قرار دادن سنگها در جمرات کافی نیست؛
7- پرتاب سنگها باید با دست باشد، نه پا یا وسیله دیگر؛
8- سنگها حتماً باید به جمرات برسد، والّا دوباره پرتاب گردد؛
9- پرتاب سنگها باید پشت سرهم باشد؛
10- به هر یک از جمرات باید هفت سنگریزه زده شود.
(1) هرکدام از این جمرات ثلاث (اولی، ثانیه، ثالثه)، بیانگر مرحلهای از توحید عرفانی است.
جمره اولی، شاخص توحید ذاتی و جمره ثانی، توحید صفاتی و جمره ثالثه، توحید افعالی است.
از آنجا که وسوسههای شیطانی هیچگاه انسان را رها نمیکنند و در هر مرحلهای به صورت خاص ظاهر میشوند، به طوری که «اگرش در نگشایی، زره بام درآید»، بدین جهت، در هر لحظه با تمسک به اعمال عبادی خاص، باید خود را از دام آنها رها ساخت.
محییالدین عربی از سنگریزههایی که در رمی جمرات استفاده میشود، به «حصاة الافتقار»
(2) تعبیر میکند؛ سنگهایی که همه وسوسهها و هرگونه توجه به غیر خدا را از آدم دور میکنند و تنها احتیاج به عظمت ربوبی را در جان و دل حجگزار زنده نگه میدارند. تعبیر ابن عربی، این آیه شریفه را به ذهن میآورد که: انْتُمُ الْفُقَراءُ الَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید ...
(3) همه شما به خداوند محتاجید و تنها اوست که غنی و بینیاز است.
مرحوم فیض کاشانی در اسرار رمی جمرات میگوید:
در رمی جمرات، فقط باید امتثال امر الهی و اظهار بندگی را قصد کنی. سپس سعی کن که در این امر، خود را به حضرت ابراهیم شبیه ساخته باشی؛ آنگاه که شیطان در این موضع به وی رو کرد و خواست تا در دل حضرت ابراهیم شک و شبههای ایجاد کند و او را به سرپیچی وادارد، که خدا امر کرد تا ابراهیم وی را به سنگها از خود دور سازد. و مبادا گمان کنی که اکنون شیطانی به تو رو نیاورده تا تو او را با سنگریزه از خود دور کنی؛ زیرا چنین فکری، خود نشانه القای شیطان است.
(4) میتوان گفت که جمرات و رمی آنها، هرکدام، سمبل و علامت یک چیزاند. جمرات، نشانه وسوسه مکرّر شیطان و رمی آنها نشانه نفی القائات اوست. بنابراین، آنکه رمی جمرات
1- تحریرالوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 7 و 456 به نقل از رساله نوین.
2- الفتوحات المکیة، باب 72، فصل 441
3- فاطر: 15
4- المجحة البیضاء، ج 2، ص 204
ص: 20
میکند، با این عمل، خود را از حیطه وساوس شیطانی و نفس امّاره دور میسازد؛ زیرا نفس امّاره و شیطان، هدفشان و به قول بعضی ذاتشان یکی است. آنچنان که عقل و فرشته هدف یا ذاتشان یکی است.
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهاند در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل، کایشان یک بُدند بهر حکمتهاش دو صورت شدند
دشمنی داری چنین در سرّ خویش مانع عقل است و خصم جان و کیش
یک نفس حمله کند چون سوسمار پس به سوراخی گریزد در فرار
در دل، او سوراخها دارد کنون سرزهر سوراخ میآرد برون
در خبر بشنو تو این پند نکو بین جنبیکم لکم اعدا عدو
طمطراق این عدو مشنو، گریز کو چو ابلیس است در لج و ستیز
(1)حلق (تراشیدن موی سر)
یکی از اعمال واجب بر حاجی، بعد از عمل قربانی، حلق یا تقصیر (کوتاه کردن موی سر) یا تقصیر (چیدن ناخن) است. آنان که برای اولین بار به حج مشرّف میشوند، باید حلق کنند، ولی اگر بار اوّلشان نباشد، بین حلق و تقصیر مخیّرند. قرآن کریم میفرماید:
لَقَد صَدَقَ اللَّهُ رَسُولهُ الرُّؤیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ انْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤوُسَکُمْ وَمُقَصِّرینَ لاتَخافُونَ فَعَلِمَ مالَمْ تَعْلُمُوا فَجَعَل مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً ...
(2)؛ خداوند، رؤیای پیامبرش را به حقیقت تصدیق نمود که در آینده به خواست خدا داخل مسجدالحرام میشوید در حالی که موهای سر خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید، و از چیزی نمیهراسید. پس خدا میداند آنچه را که نمیدانید. و بعد از آن فتحی آشکار و نزدیک برایتان قرار میدهد.
ثواب حلق، از تقصیر بیشتر است؛ لذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله در صلح حدیبیّه فرمود: «یَرْحَمَ اللَّهُ الُمحَلِّقینَ» (خدا رحمت کند آنان را که موی سر خود را میتراشند). وقتی عدهای از اصحاب سؤال کردند که: «وَالْمُقَصِّرینَ یارَسُولُاللَّه؟» (آیا تقصیرکنندگان هم؟) باز در جواب فرمود:
«یرحم اللَّه المحلّقین». دوباره سؤال کردند: «والمقصّرین یا رسولاللَّه؟» باز فرمود: «یرحماللَّه
1- مثنوی، دفتر سوم.
2- فتح: 27.
ص: 21
المحلّقین». بار سوم وقتی سؤال کردند: «والمقصّرین یا رسولاللَّه؟» فرمود: «والمقصّرین».
یعنی خدا تقصیرکنندگان را هم رحمت کند.
(1) یکی از اسرار معنوی حلق، تواضع و خودسازی موجود در آن است؛ زیرا عرب- مخصوصاً عرب جاهلی- تراشیدن موی سر را عیب میدانستند. از این رو، همیشه موی سر و ریش خود را بلند نگه میداشتند. در فقه اسلامی نیز بعضی از اعمال زشت، مجازاتشان تراشیدن سر و چرخاندن مجرم (با سر تراشیده) در میان مردم است. چون بلند نگه داشتن موی سر، نوعی زینت و بعضاً همراه با تکبّر بوده است، بدین جهت دستور به تراشیدن موی سر داده شده است، تا آدمی از تکبّر و توجّه به زینت ظاهری به دور باشد. امروزه نیز در بسیاری از ممالک، یکی از مجازاتها برای زندانیان، تراشیدن موی سر است. چون زیبایی ظاهری به میزان قابل توجّهی به موی سر است. از طرف دیگر، همان گونه که در ایّام حج توجه به سایر امور دنیوی (مانند استعمال بوی خوش، پوشاندن سر، رفتن به سایه، آرایش به زیورآلات و ...) حرام است، توجّه به زیبایی ظاهری که نمودش در موی سر و شانه کردن و آرایش آن است، نیز ممنوع شده است. خصوصا که روییدن موی سر و برگشتن آن به حالت اوّلیه، مستلزم گذشت زمان زیادی است و انسان میتواند این تواضع و دوری از تکبّر را هفتهها حفظ کند.
جنبه دیگر معنویت حلق، از دیدگاه عُرفا، تقویت عقل و کسب آمادگی جهت دریافت فیوضات الهی است. بعضی از عُرفا میگویند: موی سر (شَعْر) حجاب شعور انسانی است؛ همان گونه که در صورت ظاهر، موی سر، حجاب و پوشش سرِ انسان است. در صورت معنوی نیز شَعْر، حجاب شعور است و با تراشیدن آن، حجاب از روی شعور برداشته شده، انسان استعداد بیشتری برای کسب معنویّت پیدا میکند.
(2) نحر- ذبح (قربانی کردن)
یکی از اعمال واجب برای کسی که حج تمتّع به جا میآورد، قربانی کردن است. به عنوان قربانی، میتوان یکی از سه نوع حیوان: شتر، گاو، گوسفند یا بز را ذبح کرد. شتر بهتر از گاو و گاو بهتر از گوسفند و گوسفند بهتر از بز است. شرایط دیگری نیز برای قربانی هست که در کتب فقهی بیان شده است.
1- کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج 1، ص 317 به نقل از سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 317- 319.
2- فالقاء الشعور هو ازالة الشعر بوجود العلم. لأنّ الشَّعر سَتر علی الرأس. فتوحات، باب 72، فصل 447
ص: 22
در مراسم قربانی، اسرار فراوانی نهفته است. یکی از آن اسرار، فدا کردن خود و فنا ساختن خویش در محضر حضرت ربوبی است که عالیترین و عظیمترین شکل آن، در عمل حضرت ابراهیم علیه السلام جلوهگر است.
حضرت ابراهیم، عزیزترین سرمایه خود را که حتی از جانش نیز عزیزتر بود (یعنی فرزند دلبندش حضرت اسماعیل را) به قربانگاه عشق برد و با دستان خویش، چاقو بر حلق پسر نهاد. این عمل، یعنی رهایی از قید هر چه جز خداست.
هر که پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
میکند از ما سوا قطع نظر مینهد ساطور بر حلق پسر
با یکی همچون هجوم لشکر است جان به پیش او زباد ارزانتر است
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است عشق را ناممکن ما ممکن است
(1)حضرت ابراهیم علیه السلام به قدری فانی در محبّت حضرت ربوبی بود که خواب خود را تعبیر نکرده به اجرا درآورد. قالَ یابُنَیَّ انّی اری فَیالْمَنامِ انَّی اذْبَحُکَ فَانْظُر ماذا تَری؛ قالَ یا ابَتِافْعَلْ ماتُؤمَر سَتَجِدُنی انْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ ...
(2)؛ ابراهیم گفت: پسرجانم، من در خواب دیدم که تو را قربانی میکنم. تو چه میگویی؟ گفت: ای پدر، بدانچه امر شدهای عمل کن که ان شاءاللَّه مرا صابر خواهی یافت.
انسانهای معمولی، حتی عُرفای نامدار، وقتی این گونه خواب ببینند، آن را به اشکال دیگر تعبیر میکنند. مثلًا میگویند مراد این است که دارایی خود را در راه خدا صدقه دهیم، یا از بهترین حیوانات خود در راه خدا قربانی کنیم. ولی حضرت ابراهیم علیه السلام ظاهر خواب را گرفته، فرزند خود را به قربانگاه میبرد. قربانیکردن فرزند، یعنی قربانی کردن «خود» و فنای فی اللَّه.
در راه معشوق، از عزیزترین چیز باید گذشت که:
جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم این متاعی است که هر بیسر وپایی دارد!
در تفسیر خواب حضرت ابراهیم، عُرفا اقوال مختلفی دارند. محییالدین عربی در کتاب شریف فصوصالحکم، فصّی را به نام حضرت ابراهیم و فصّی را به نام حضرت اسماعیل و
1- کلیات اقبال لاهوری به تصحیح احمد سروش، ص 31.
2- صافات: 102.
ص: 23
فصّی را به نام حضرت اسحاق نامگذاری کرده است که در فصّ اسحاقی به جریان حضرت ابراهیم و قربانیکردن فرزندش اشاره میکند و میگوید:
ابراهیم در خواب دید که فرزندش را ذبح میکند و او بدون اینکه خوابش را تعبیر کند، به انجام آن پرداخت؛ با اینکه وی حقیقتاً مأمور به ذبح گوسفند بود. هرچند که ابراهیم اگر در خواب ذبح گوسفند را میدید، باز اگر میخواست تعبیر کند، گوسفند را به فرزند تعبیر میکرد.
(1) داوود قیصری، یکی از شارحان فصوص الحکم، در شرح خود میگوید:
حضرت ابراهیم، از اوّل مأمور به ذبح گوسفند، بود ولی قوّه مخیّلهاش آن صورت خیالی را به شکل فرزند ارائه کرد و حضرت ابراهیم گمان کرد که واقعاً مراد خداوند، ذبح فرزند است.
(2) شیخ مکّی، دیگر از شارحان افکار محییالدین، در این خصوص به اشتباه رفته و چیزی شبیه نظر قیصری را بیان کرده است. وی میگوید:
... و چون کبش به صورت پسر ابراهیم در خواب ظاهر شد، تعبیر بایستی کرد و تعبیر نکرد و بر ظاهر حمل کرد و آن مرجوح بود، و چون مجتهد بود، واجب است که به موجب اجتهاد خود عمل کند، هرچند که در نفس الامر خطا باشد؛ زیرا که حکماللَّه در حق او همان است که به اجتهاد او حکم کرده ....
جواب دیگر، حسّ مشترک است آنچنان که صور از خارج به او میرسد و آن را ادراک میکند، صور از داخل به او میرسد و آن را نیز ادراک میکند، گوییا که در خارج است ... و بالجمله صور را مشاهده کردن در خواب، از استعمال وهم است قوّه متخیّله را و ظهور آن در حس مشترک و علی هذا قوه وهم ابراهیم علیه السلام قوه متخیله او را استعمال کرد و کبش را به صورت پسر او در حسّ مشترک او ظاهر کرد و وهم، سبب آن شد که در ذبح پسر شروع کرد.
(3) حضرت امام خمینی رحمه الله بر این نظریه اشکال وارد کرده، آن را رد میکنند و میفرمایند:
چون شارح خود از اهل قیاس است، ابراهیم علیه السلام را نیز به خود قیاس کرده است و او را اهل وهم خطاب کرده است. بلکه حقیقت این است که حضرت ابراهیم، حقیقت
1- فصوصالحکم، فصّ اسحاقی.
2- شرح فصوصقیصری، فصّ اسحاقی، ص 187
3- الجانب الغربی فی حلّ مشکلات الشیخ محییالدین ابن عربی، ص 88 و 89.
ص: 24
فنای تام و اضمحلال کلّی در حضرت احدیث را ملاحظه کرد و قربانی نمودن فرزند یا گوسفند، همان مرتبه رقیقه (نازله) این حقیقت است.
(1) بنابراین، قربانی کردن، یعنی گذشتن از چیزی که آدمی به آن دل بسته است، که مرحله اعلا و اشرف آن، قربانی کردن فرزند و مرحله نازلترش، ذبح گوسفند است. ذبح گوسفند یا شتر یا گاو، گذشتن از مال دنیاست که برای آدمی عزیز است و انسان بدان دلبستگی دارد و طبق فرموده قرآن کریم: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مَمَّا تُحِبُّونَ ... (2)؛ به نیکی نمیرسید مگر از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.محییالدین عربی برای مراسم قربانی، سرّ دیگری نیز نقل میکند. وی میگوید حاجی با نحر یا قربانی کردن حیوانی، باید قصد آزادسازی روحی را داشته باشد؛ به این نیّت که این روح که در هیکل طبیعی و تاریک محصور است، اکنون به وسیله قربانی شدن، از بند طبیعت رها شده، به عالم بالا و جهان ارواح صعود میکند. (3) با این بیان، یکی از اهداف آدمی باید رهاسازی دیگران باشد؛ اعم از رهاسازی مادی (مانند آزادساختن شخصی از بند زندان، قرض یا منت دیگران) و یا رهاسازی معنوی (مانند آزادسازی شخصی از بند جهالت، تاریک دلی، کفر و شرک و نومیدی و ...)؛ چه فمن أحیاها فکأنّما أحیی الناس جمیعاً ... (4)؛ و هر که جانی را زنده کند، مانند این است که همه مردم را زنده ساخته است.پینوشتها:
1- تعلیقه علی شرح فصوص الحکم، ص 126 و 127
2- آل عمران: 92.
3- فتوحات، باب 72، فصل 449
4- مائده: 32