حج و رهبری‌

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

نویسنده

موضوعات


از جمله مسائلی که به نحو عمیق و گسترده‌ای با حج و ریشه‌های تاریخی آن در ارتباط است، مسأله رهبری یا «امامت و ولایت» است. شایان تأمل است که واژه «امام» با بار معنوی و جایگاه والایی که دارد، برای نخستین بار در قرآن کریم برای حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام عنوان شده است:
وَاذِابتلی إبراهیمَ رَبُّه بِکلماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ انّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً ... (1)
و آنگاه درباره تنی چند از پیامبران بزرگ، از فرزندان ابراهیم مطرح گردیده است وَجَعلْناهُمْ أئِمَّةً یَهدُونَ بِأَمْرِنا ... (2)
و نیز در موارد دیگری که ریشه در فرهنگ ابراهیمی دارد.
بدین ترتیب، اگر ابراهیم بنیانگذار حج در برهه‌ای خاص از تاریخ بشر بود، همو طلایه‌دار امامت و نخستین کسی است که بدین منصب مفتخر گردید و امام و اسوه پیامبران بعد از خود شد.
ناگفته نماند که «امام» و «ائمه» به مفهوم لغوی، درباره پیشوایان ضلال گمراه نیز کاربرد دارد که با این مفهوم خارج از بحث فعلی ما می‌باشد؛ مانند آیه: فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الکُفْرِ. (3)وَجَعَلناهُم أئِمَّةً یَدْعون الَی النّارِ. (4)
1- شأن و منزلت امامت
چنانکه از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام به‌دست می‌آید، امامت حق بزرگترین موهبتی است که خداوند به جمعی از بندگان خالص و برگزیده خود اعطا 


1- بقره: 124
2- انبیاء: 174
3- توبه: 12
4- قصص: 41

ص: 11
فرموده و تحت شرایط خاصی قابل دسترسی و تحقّق می‌باشد. «صبر» و «یقین» دو عنصر اساسی این شرائطاند؛ همانگونه که آیه کریمه: وَجَعَلناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمرِنا لمّا صَبَروا و کانوا بآیاتنا یُوقِنُون (1)
اشاره دارد.
صبر و استقامت در انجام رسالت و مسؤولیت که ثمره یقین به آیات الهی و مشهود عینی حقایق است، هرگاه ایمان و یقین با مراتب عالیه‌اش برای انسان حاصل آمد، بی شک در برابر شداید و مصایب، آزار دشمنان و ناملایمات راه، در برابر سستی و پیمان شکنی همراهان و یاران نیمه‌راه، صابر و شکیبا خواهد بود و بار تعهد و مسؤولیّت را با قلب و قدمی استوار بدوش خواهد کشید. خداوند، پیامبران «اولواالعزم» را اسوه صبر و پایداری دانسته و پیغمبر گرامی اسلام را بر تأسی به آنان در صبر و شکیبایی فرا خوانده است؛ فاصبرْ کما صبرَ اولُوا العزمِ مِنَ الرُّسُلِ. (2)
یکی از این طلایه‌داران، حضرت ابراهیم است که در پرتو کمال یقین و صبر، به مقام امامت برگزیده شد و این هنگامی بود که با پذیرش عبودیت مطلق و خالص حق، به نبوّت ره گشود و از نبوت به رسالت و از رسالت به خلّت ارتقا یافت (3) و شرایط احراز امامت فراهم گردید و در محبت و خلّت نسبت به معبود از کوره حوادث سربلند بیرون آمد که دشوارترین عقبه آن، ماجرای ذبح اسماعیل علیه السلام بود که در سن کهولت و در سرزمین منا به نمایش گذاشت؛ آزمایشی که می‌توانست پشت انسانهای مقاوم را خم کند، اما خلیل خدا با تصدیق به آیات الهی و تسلیم در برابر فرمان او، چهره در هم نکشید و چابک و مصمم با دست خویش و با قامتی استوار، کارد بر گلوی فرزند دلبندش اسماعیل نهاد تا ندای آسمانی یا إبراهیم! قَد صَدَّقْتَ الرُّؤیا (4)
را شنید و ماجرای امتحان آن پدر و پسر خاتمه یافت و بدینگونه ابراهیم شایستگی آن پاداش عظیم را یافت که امام خلق باشد، إنّا کذلِکَ نَجْزِی المحسنینَ. (5)
حضرت رضا علیه السلام در این باره می‌فرماید: «خداوند ابراهیم را پس از نبوت و خلّت به امامت برگزید ... این سوّمین مرتبه و فضیلتی بود که خداوند او را در خور تشریف آن گردانید و بدین وسیله نام و آوازه‌اش را بلند ساخت و فرمود: همانا تو را به امامت مردم برگزیدم».
«إنَّ الإمامةَ خَصَّ اللَّهُ عزّ و جلّ بها إبراهیمَ الخلیلَ بَعدَ النبوّةِ و الخُلَّةِ مَرْتِبَةً ثالثةً و فضیلةً شرّفَهُ بها و أشادَ 


1- سجده: 24
2- احقاف: 35
3- اصول کافی، ج 1، ص 175. «إنّ اللَّهَ اتّخذَ إبراهیمَ عبداً» الحدیث.
4- صافات: 105
5- همان.

ص: 12
بها ذِکْرَهُ فقال: انّی جاعِلُکَ لِلناسِ إماماً. (1)
2- شرط احراز امامت
مقام امامت و پیشوایی و شایستگی برای هدایت خلق تحت امر الهی، چیزی نیست که برای هر کس قابل دسترسی باشد، از اینرو می‌بینیم هنگامیکه بشارت الهی در خصوص امامت ابراهیم بدو می‌رسد، از شدّت وجد و اشتیاق عرضه می‌دارد: آیا از ذریّه من نیز کسانی هستند که به امامت برگزیده شوند؟ و آنگاه پاسخ می‌شنود که امامت عهد الهی است و ستمکاران شایستگی تصدی آن‌را ندارند، هرچند از دودمان تو باشند؛ قال و مِنْ ذُرِّیَّتی قال لا ینال عهدی الظّالمینَ. (2)
باری امامت امانت گرانسنگ الهی است و حاملان آن کسانی هستند که از شایستگی حمل این امانت و خلافت خداوندی برخوردار باشند، نه انسان‌های «ظلوم و جهول»؛ چه؛ آنها غاصبانی هستند که گستاخانه خود را در معرض چنین امتحانی قرار داده و با قهر و غلبه و تزویر به حریم امانت الهی خیانت کرده و آن را به قبضه درآورده‌اند.
حضرت علی بن موسی‌الرّضا علیه السلام در حدیث مفصّلی به تبیین این مطلب پرداخته که بخشی از آن چنین است:
«آیه لا ینال عهدی الظّالمین امامت هر ستمگری را تا روز قیامت مردود شمرد و به برگزیدگان خالص خدا منحصر ساخت. آنگاه خداوند ابراهیم را به آن گرامی داشت و به آنان‌که از ذریه او اهل صفا و اخلاص و تقوا و طهارت بودند اختصاص داد و فرمود: وَوَهَبْنا له إسحاقَ و یَعقوبَ نافِلَةً و کُلّا جعلنا صالحینَ. و جعلناهُمْ أئِمَّةً یهدونَ بأمرنا و أوحَینا إلیهم فِعْلَ الخیرات و إقام الصلاةِ و کانوا لنا عابِدِینَ. (3)
3- امامت در ذریه ابراهیم
امام رضا علیه السلام در ادامه سخن پیشین خود می‌فرماید: امامت در ذریه ابراهیم علیه السلام جریان یافت و نسلی از نسلی و قرنی از قرنی آن را به ارث می‌برد تا آن‌که خدای متعال آن را به پیامبر اسلام میراث داد و در این خصوص فرمود: انَّ أولی النّاس بأبراهیم للّذینَ اتَّبَعُوهُ و هذا النبیُّ و الّذین آمنوا و اللَّه ولیُّ المؤمنینَ. (4)
بدینسان امامت به‌طور کامل در اختیار آن حضرت قرار گرفت تا آن را به علی علیه السلام سپرد و به ترتیب در میان برگزیدگان از ذریه و 


1- اصول کافی، ج 1، ص 199
2- بقره: 124
3- انبیاء: 73
4- آل‌عمران: 68

ص: 13
دودمان آن حضرت، که از موهبت علم و ایمان برخوردار بودند، جریان یافت. خداوند در این خصوص فرمود: و قالَ الّذینَ أُوتُوا العِلْمَ و الإیمانَ لقد لبِثْتُم فی کتابِ‌اللَّه إلی یَومِ البَعْثِ.(1)
بنابراین امامت تا روز قیامت به علی و فرزندان علی اختصاص دارد؛ زیرا بعد از محمّد صلی الله علیه و آله پیامبری نیست.
پس این جاهلان از کجا به دلخواه خود کسان دیگری را برگزیدند؟! امامت منزلت انبیا و میراث اوصیا است. امامت خلافت خداوند و خلافت رسول‌اللَّه و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین علیهم السلام است. (2) فرستاده گرامی خدا، هنگام بازگشت از حجّةالوداع، در غدیر خم، ضمن خطبه تاریخی خود فرمودند:
«مَعاشِرَ النّاسِ! إنّی أدَعُها إمامةً وَوَراثةً فی عَقِبی إلی یَومِ القِیامةِ ...». (3)
«هان، ای گروه مردم! من امر خلافت و رهبری را به صورت امامت و وراثت در دودمان خویش تا روز قیامت به ودیعه می‌نهم ...».
این است ریشه امامت و مسیر تاریخی آن که به اجمال از نظر گذشت.
مقصد اصلی ما بسط سخن در مسأله امامت نیست بلکه اشارتی است گذرا به تناسب ارتباط امامت با حضرت ابراهیم؛ یعنی بنیانگذار حج و نقشی که امامت در شکل‌گیری حقیقت حج و سرنوشت امت دارد که توضیح آن را خواهیم داد.
4- مسأله ولایت
«ولایت» بُعد عملی امامت و یکی از شؤون امام است. ولایت، پرتو ولایت الهی و تالی تلو آن است؛ إنّما ولیّکُمُ اللَّهُ ورسولُهُ و الّذینَ آمنوا. (4)
آن‌کس را که خداوند منصب امامت داده، ولایت خلق را بدو سپرده است. ولیّ خدا بر خلق قیمومیّت دارد و از آن‌رو که از سرچشمه وحی مدد می‌گیرد و به مصالح خلق واقف و به خصلت «علم و عدل» آراسته است، نسبت به مردم از خودشان اولویت دارد؛ النَّبیُّ أولی بِالمؤمنینَ مِن أنْفُسِهِم (5)
ولایت امانت بزرگ الهی است که آسمان و زمین و کوه‌ها از پذیرش آن سرباز زدند، اما انسان، این موجود شگفت آفرینش و اعجوبه هستی، آن را پذیرفت و هرچند گروهی از انسانها که قرآن از آنها به «ظلوم» و «جهول» (6) تعبیر نموده، حق چنین امانتی را ادا نکردند، اما انسان کامل، با بی‌کرانگی در علم و عمل و کمالات نفسانی و مؤمنان صادق با پذیرش مسؤولیت و تعهد و تسلیم مطلق، این بار 


1- روم: 56. بارزترین مصداق علم و ایمان، علی و ائمه از فرزندان او می‌باشد که آیه بدان تفسیر شده است. 
2- اصول کافی، ج 1، ص 199
3- احتجاج طبرسی، ص 62
4- مائده: 55
5- احزاب: 6
6- «وَحَمَلَها الإنسانُ إنّه کان ظلوماً جهولًا»، احزاب: 72

ص: 14
گران را به دوش کشیدند و هر کسی شایستگی آن را ندارد. امام هشتم علی بن موسی‌الرضا علیه السلام می‌فرماید:
«الأمانةُ الوِلایةُ مَنِ ادّعاها بِغَیرِ حَقٍّ فقد کَفَرَ» (1)
«امانت همان ولایت است، هرکس به ناحق دعوی آن کند کافر شده است».
پایبندی به تعهّدات الهی و فنای در حق، معیاری است که امانتداران صادق را از مدعیان کاذب تفکیک می‌کند، تا سیه‌روی شود آن‌که در او غش باشد.
بدیهی است که طبق کتاب و سنت، حاملان بار امانت الهی در مرحله نخست علی علیه السلام و فرزندان او می‌باشند که پذیرش ولایت آنان بر همگان فرض است. اسحاق ابن عمار بایک واسطه از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که آن حضرت در تفسیر آیه إنّا عَرَضْنا الأمانةَ عَلَی السَّماواتِ والأرضِ و الجِبالِ فأبَیْنَ أنْ یحمِلْنَها و حَمَلَها الإنسانُ إنَّه کانَ ظلوماً جهولًا (2)
فرمود: «هی وِلایةُ أمیرالمؤمنینَ علیه السلام» (3)
یعنی آن امانتی که به آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و آنها از حمل آن ابا کردند و هراسان شدند اما انسان آن را پذیرفت، عبارت است از ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام. در روایت دیگر از سخن امام محمد باقر علیه السلام چنین آمده است: «خداوند از شیعیان ما در ولایت ما پیمان گرفت، در حالی‌که در عالم ذر بودند همان روز که جهت اقرار به ربوبیت خدا و نبوت محمد صلی الله علیه و آله پیمان گرفت»؛ «إن اللَّهَ أخَذَ میثاقَ شیعَتِنا بِالولایَةِ وهم ذَرٌّ یومَ أخَذَ المیثاقَ علی الذَّرِّ بالإقرارِ للَّهِ بالربوبیّةِ و لُمحَمّدٍ بالنُّبُوَّة». (4)هرچند در تفسیر «امانت» دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارد، اما بارزترین مصداق آن، طبق روایات، همانا ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین است.
بنابه روایات وارده از ائمه علیهم السلام: آنچه در قرآن کریم به عنوان «ولایت الهیه، امانت ربوبی، هدایت واقعی طریق حق، قدم صدق، صراط مستقیم، عبودیت و تسلیم و موعظه خداوندی» و امثال آن عنوان گردیده است، مصداق بارزش، ولایت ائمه طاهر است. و آنچه به عنوان: «استکبار، کفر، ضلالت، نفاق، انکار، همگامی با شیطان» و مانند اینها ذکر شده، بارزترین مصداقش انکار این ولایت است (5). دلیل آن روشن است؛ چه، اگر از حریم ولایت اهل‌بیت گامی فروتر یا فراتر نهاده شود جز ضلالت و فسق و فساد چیز دیگری وجود ندارد. شواهد عینی این مدعا را در اعمال دوستان و دشمنان اهل‌بیت می‌توان دید. 


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 455 از تفسیر برهان، ذیل آیه 72 سوره احزاب.
2- احزاب: 72
3- اصول کافی، ج 1، ص 413
4- همان، ص 436
5- به اصول کافی، ج 1، ص 412 تا 439 بازگشت شود باب فیه نکت و نتف متن التنزیل فی الولایة

ص: 15
5- اعلام ولایت در حج
مسأله امامت و ولایت اهل‌بیت تا بدانجا اهمیت داشت که در حجةالوداع، در مسجد خیف، جبرائیل امین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و فرمان خداوند را در ابلاغ خلافت و وصایت علی، امیرالمؤمنین علیه السلام رسانید (1)و در غدیر خم نیز بار دیگر بر آن تأکید ورزید و پیامبر به فرمان الهی در جمع زائران خانه خدا که عددشان را از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار نفر گفته‌اند، به طرح آن پرداخت و با این‌که از همان آغاز بعثت بر مسأله وصایت و خلافت، به عبارات و صور گوناگون تأکید ورزیده بودند، در آخرین سال عمر مبارکشان و در یک اجتماع بی‌نظیر، از وجوه مسلمین که از بلاد اسلامی به حج آمده بودند، در غدیرخم (سرزمین معروف در نزدیکی جحفه)، طی خطابه‌ای غرّا و طولانی آن را عنوان فرمودند و بر این مسأله حیاتی از مردم پیمان گرفتند و قرآن کریم ابلاغ ولایت و خلافت را بدانسان اهمیت داد که بدون تبلیغ آن رسالت، ناقص و ابتر بود؛ یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما انزِلَ إلیکَ مِنْ رَبِّکَ و انْ لم تفعلْ فما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ. (2)
ولایت و امامت، اصل استواری بود که طمع کافران را، که چشم امید به نابودی اسلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند، به یأس و نومیدی مبدّل ساخت و از اینروی «اکمال دین» و «اتمام نعمت» بدان بستگی دارد؛ الیَوم یَئِسَ الّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فلا تخشَوْهُم و اخْشَوْنِ الیومَ أکملتُ لکم دینَکُم و أتْمَمْتُ علیکُمْ نِعْمَتِی و رضیتُ لکُم الإسلامَ دیناً(3)
و این بدان معنا است که تنها در سایه ولایت می‌توان به بقای اسلام در سیمای واقعی‌اش امیدوار بود و بدون آن، کفار زمینه نفوذ در اسلام را خواهند یافت.
به هر حال، این واقعه مهم تاریخی در عصر درخشان رسالت و آخرین سال حیات مقدس رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله در حجةالوداع، گواه صادق دیگری است بر اهمیّت مسأله رهبری و مسائل حکومت و زعامت دینی و سیاسی مسلمین که بنیانگذار اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله بدان قیام و اقدام کرد و در حضور حاجیان و زائران بلاد برای تبلیغ مهمترین رکن معنوی اسلام پس از توحید و نبوت؛ یعنی امامت و ولایت، بهره گرفت.
چه، در وضعیت عصر رسالت، فرصتی مناسب‌تر از این و اجتماعی انبوه و باشکوه و مؤثرتر از آن وجود نداشت که پیامبر اسلام تکلیف امر رهبری امت را پس از 


1- احتجاج طبرسی، ص 57
2- مائده: 67، به اتفاق مفسران شیعه و جمعی از عامّه، این آیه در روز غدیر و اعلام ولایت علی، امیرالمؤمنین نازل شده است. فخر رازی از اهل سنّت وجوهی را برای آیه آورده؛ از جمله از ابن عبّاس و براء بن عازب و محمد بن علی نقل کرده که آیه در فضیلت علی بن ابی‌طالب علیه السلام نازل شد که با نزول آن پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی را گرفت و گفت: «مَنْ کنتُ مَوْلاه فعلیّ مولاه أللَّهم وال مَنْ والاه و عاد من عاداه» آنگاه عمر نزد علی آمد و گفت: «هنیئاً لک یاابن أبی‌طالب أصبحتَ مولای و مولی کلِّ مؤمنٍ و مؤمنة». التفسیرالکبیر و مفاتیح‌الغیب، ج 13، ص 53، دارالفکر، بیروت 1410 ه. نک: روح‌البیان آلوسی، ج 3، ص 193، الدّرالمنثور سیوطی و نیز مجمع‌البیان، از تفسیر ثعلبی و شواهدالتنزیل حسکانی و روایات اهل‌بیت، در منابع روایی و تاریخی.
3- مائده: 2، نک: اصول کافی، ج 1، ص 199

ص: 16
خود روشن سازد.
6- پیام غدیر خم
محور اصلی خطبه غدیر، تبیین مسأله امامت و خلافت بعد از رحلت پیامبر خدا و در آینده تاریخ بود. در بخشی از این خطابه، با توجه به مسأله امامت و انحصار آن به علی علیه السلام و فرزندانش علیهم السلام آمده است:
«هان ای مردم، من آن را به عنوان امامت و وراثت در دودمان خود تا روز قیامت به ودیعه می‌نهم. من آنچه را به ابلاغش مأمور بودم رساندم تا بر حاضر و غایب و آن‌که شاهد بوده و یا نبوده و آن‌کس که زاده شده یا آن‌که زاده نشده تا قیام رستاخیز حجت باشد. پس حاضر به غایب برساند و پدر به پسر اعلام دارد تا هنگامی‌که قیامت بپا شود.»
امامت و ولایت، زعامت بی‌قید و شرط ظاهری و باطنی مسلمانان است که خداوند این منصب را به افراد واجد شرایط رهبری سپرد تا حیات معنوی ومادی امّت قوام گیرد. امامت و ولایت تنها راه مستقیم به سوی حق و معیار شناخت اسلام و عامل رهایی از چنگال سلطه‌گران غاصب است.
امامِ حق، تنها تکیه‌گاه مطمئنی است که امت می‌تواند زمام دین و دنیای خود را بدو بسپارد و حیات اخلاقی و نظام سیاسی و اجتماعی خود را در پرتو آن به نحو مطلوب شکل دهد. بدون امام، جامعه اسلامی بی‌صاحب و سالار و بدون معلم و مربی است. امامت و ولایت علاوه بر جنبه معنوی، عرفانی، اخلاقی و فرهنگی، بعد سیاسی و اجتماعی نیز دارد و حسن انتظام امور امت بدان وابسته است. چنانکه امام علی بن موسی‌الرضا علیه السلام در حدیث جامع و مفصّلی به ابعاد تأثیر و نقش امام در سرنوشت اسلام و مصالح امت و جایگاه و شؤون ولی امر در این مسأله پرداخته‌اند که بخشی از آن چنین است:
«إنَّ الإمامةَ زِمامُ الدِّینِ ونظامُ المُسلمینَ وصلاحُ الدُّنیا و عِزُّ المُؤمنینَ. إنَّ الإمامةَ اسُّ الإسلامِ النامی و فرعُهُ السّامی. بالإمامِ تمامُ الصلاةِ و الزکاةِ و الصیامِ و الحَجِّ و الجهادِ و توفیر الفَی‌ءِ و الصّدقاتِ و إمضاء الحدودِ و الأحکامِ و منع الثُغُورِ و الأَطرافِ». (1)
«امامت، زمامداری دین و انتظام امور مسلمین و سامان بخش دنیا و عزت مؤمنان است. امامت، شالوده استوار اسلام و شاخه بلندپایه آن می‌باشد.
تمامیت و کمال نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فزونی غنائم و صدقات و 


1- اصول کافی، ج 1، ص 200

ص: 17
اجرای حدود و احکام و دفاع از مرزها و سرحدات، به وجود امام بستگی دارد ...».
هیچیک از اعمال و فرایض، بدون ولایت، روح و مفهوم ندارد و در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست و ره به بیراهه می‌برد و انسان‌ها را به کعبه مقصود نمی‌رساند. ولایت راز قبولی عبادت و بندگی است و والی، هادی و راهبر و دلیل این راه. بنابراین هر عملی که فاقد این رهبری باشد حرکتی است کور و بی‌هدف و بسا انحرافی و گمراه کننده.
7- جایگاه ولایت در اسلام
به این دلائل است که روایات، آن همه بر ولایت پای فشرده و در میان دعائم و شعائر اسلام، از «ولایت» به عنوان «ستون اصلی دین» یاد کرده است. امام باقر علیه السلام می‌فرماید:
«بُنِیَ الإسلامُ علی خمسٍ: علی الصّلاةِ و الزکاةِ و الصومِ و الحَجِّ و الوِلایةِ و لم ینادِ بشی‌ءٍ کما نودی بالولایةِ، فأخذ الناسُ بالأربعِ و ترکوا هذه؛ یعنی الولایة» (1)
و در روایت دیگر از قول آن حضرت آمده است: «و لم یَنادَ بشی‌ءٍ ما نودی بالوِلایَة یَومَ الغدیرِ». (2)
«اسلام بر پنج چیز بنیان نهاده شد، برنماز، زکات، روزه، حج و ولایت و بر هیچیک از اینها چون ولایت توصیه نشده است، اما مردم چهار چیز را گرفتند و ولایت را رها ساختند».
امام صادق علیه السلام فرمود:
«أثافی الإسلامِ ثلاثةٌ: الصلاةُ و الزّکاةُ و الولایةُ، لا تصحُّ واحدةٌ مُنْهُنَّ إلّابِصاحَتَیها». (3)
«سنگهای زیرین اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچیک از اینها بدون دیگری صحیح نیست».
و نیز آن حضرت، در روایت دیگر از ولایت و محبت اهل‌بیت به عنوان اساس و بنیاد اسلام یاد می‌کند:
«لِکُلِّ شی‌ء أساسٌ و أساسُ الإسلام حُبّنا أهلَ البَیتِ». (4)
8- نقش کلیدی ولایت
در برخی از این روایات به فلسفه و راز این موضوع اشاره شده که چرا ولایت برترین اعمال است و بدون آن اعمال عبادی ارزش ندارند. زراره از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت». آنگاه زراره می‌پرسد: کدامیک از اینها برتر است؟ امام پاسخ می‌دهد: ولایت افضل است؛ چراکه ولایت کلید آنها است و والی دلیل و رهنما و مبین و مفسر آنها. 


1- اصول کافی، ج 2، ص 18
2- همان، ص 21
3- اصول کافی، ج 2، ص 18
4- همان، ص 46

ص: 18
«لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالی هو الدلیلُ عَلَیهِنَّ» آنگاه به شرح بیشتر این موضوع پرداخته و در بخش دیگر از سخن می‌فرماید:
«ذُرْوَةُ الأمْرِ وَسَنَامُهُ وَ مِفتاحُهُ وَ بابُ الأشیاءِ وَ رِضا الرحمانِ الطاعةُ للإمامِ بعدَ معرفَتِهِ ...»
«بلندای قلّه هر چیز و کلید و درب ورود به اشیا و خشنودی خداوند در اطاعت امام است بعد از شناخت و معرفت او. خدای متعال می‌فرماید: «آن‌کس که پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و آن‌که روی برتابد ما تو را نگهبان او نساخته‌ایم، اگر مردی شب را به قیام و روز را به صیام بگذراند و همه دارایی خود را انفاق کند و در تمام عمر حج بجای آورد اما ولایت ولیّ خدا را نشناسد و تسلیم آن نباشد و اعمال خود را به رهنمود وی انجام ندهد، از خدای بزرگ حق مطالبه پاداشی ندارد و اصولًا از اهل ایمان نیست ..». (1) در روایت دیگر آمده است که یکی از یاران امام صادق علیه السلام بنام «عیسی بن سرّی» از آن حضرت ارکان و مبانی اسلام را می‌پرسد امام در پاسخ می‌فرماید:
«شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اقرار به آنچه او از نزد خدا آورده و زکات و ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله که خداوند بدان فرمان داده است. راوی می‌پرسد آیا ولایت را برتری است برای کسی که آن را بشناسد؟ امام صادق علیه السلام پاسخ می‌دهد: آری، خداوند می‌فرماید: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا را و پیروی کنید از پیامبر و اولی‌الأمرتان».
«اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول و أولی‌الأمر مِنکُم». (2)
و پیامبر گرامی می‌فرماید:
«مَنْ مَاتَ ولم یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتةً جاهلیَّةً». (3)
«آن‌کس که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است» (این امام) پس از رسول خدا علی علیه السلام بود اما دیگران می‌گویند: معاویه بود! پس از علی حسن و بعد از وی حسین علیهما السلام بود، اما دیگران گفتند: یزید بن معاویه بود! و اینها برابر نیستند و تفاوت آنها بر کسی پوشیده نیست. آنگاه امام صادق علیه السلام سکوتی کرد و سپس فرمود: باز هم بگویم؟ راوی عرضه داشت: بفرمایید، فدایت شوم. امام فرمود: «سپس علی بن الحسین علیهما السلام امام بود و بعد از وی محمد بن علی اباجعفر علیهما السلام و قبل از أبی‌جعفر علیه السلام (امام باقر علیه السلام). مردم مناسک حج و حلال و حرام دینشان را نمی‌شناختند و آن حضرت ابواب 


1- اصول کافی، ج 2، ص 19
2- مائده: 59
3- این بخش از روایت مورد اتفاق شیعه و سنی است و با اندک تفاوت، در جوامع روایی عامه آمده است. المعجم‌المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج 6، ص 302 از صحیح مسلم.

ص: 19
معرفت را بر آنان گشود و احکام و مناسک حج را بیان فرمود و حلال و حرامشان را روشن ساخت و مردم دانستند که به آنها نیاز دارند و دیگران نمی‌توانند نیازشان را رفع کنند و بدین منوال امر (امامت) جریان دارد و زمین از امام خالی نمی‌ماند و هرکس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است و بیشترین چیزی که هر کسی بدان محتاج است، آنگاه که جان به حلقوم می‌رسد، این‌است که بگوید: «راهی درست و آیین نیکو را برگزیدم». (یعنی اقرار به ولایت کردم). (1) روایات دراین‌باره بسیار است که در اینجا به نقل دو روایت بسنده می‌کنیم.
حارث بن مغیره از امام صادق علیه السلام می‌پرسد که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:
«کسی‌که بمیرد و امام خود را نشناسد مرگش مرگ جاهلیت است؟» حضرت پاسخ می‌دهد: آری. راوی می‌پرسد: آیا مقصود، جاهلیت قبل از اسلام است یا جاهلیت به معنای عدم معرفت امام؟
حضرت در جواب می‌فرماید: «جاهلیت کفر و نفاق و ضلالت»؛ «عن حارث بن مغیرة قال: قلت لأبی‌عبداللَّه علیه السلام قال رسول اللَّه:
مَنْ ماتَ لا یعرفُ إمامه ماتَ میتةً جاهلیةً؟ قال: نعم. قلت: جاهلیةً جهلاءَ أو جاهلیةً لا یعرفُ إمامَهُ؟ قال: جاهلیةَ کُفْرٍ وَ نفاقٍ و ضَلالٍ». (2) محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام چنین نقل می‌کند:
«کُلُّ مَنْ دانَ‌اللَّه بعبادةٍ یجهدُ فیها نفسَهُ و لا إمامَ لهُ مِنَ اللَّهِ فسعیُهُ غیرُ مقبولٍ و هو ضالُّ متحیّرٌ و اللَّه شانی‌ءٌ لأعماله ...»
«هر آن‌کس که به بندگی خدا تن دهد و خود را در عبودیت به رنج افکند اما امامی از جانب خداوند نداشته باشد، سعی و تلاشش پذیرفته نیست و او گمراهی است سرگردان و خداوند از اعمال او بیزار است. امام سپس با بیان تمثیلی در این خصوص می‌فرماید: چنین کسی به گوسفندی می‌ماند که چوپانش را گم کرده و از گلّه خود بریده شده و روز را در حیرت بسر برد و چون شب رسد گلّه بیگانه‌ای ببیند و به آن گله بپیوندد و شب را با آنها بسر برد و هنگام صبح ببیند چوپانش نیست بار دیگر سرگردان شود و به جستجوی چوپان و رمه خود برآید تا به گلّه دیگری بپیوندد، آنگاه چوپانِ آن گله بر آن گوسفند نهیب زند که به چوپان و گلّه خود بپیوند! تو گم شده سرگردانی! از آن گله نیز رانده شده تا بالأخره طعمه گرگ گردد. امام آنگاه با خطاب به محمد بن مسلم فرمود: به‌خدا سوگند ای محمد! آن‌کس که از آحاد این 


1- کافی، ج 2، ص 19 و 20
2- اصول کافی، ج 1، ص 376 و 377

ص: 20
امت امامی آشکار و عادل که منصوب از جانب خداوند باشد، ندارد، گمراه و سرگردان است و اگر به این حال بمیرد به مرگ کفر و نفاق مرده است. بدان ای محمد! که زمامداران جور و پیروان آنها از دین خدا معزول‌اند، گمراه‌اند و گمراه کننده و اعمال آنها چون خاکستری است که گردباد روز طوفانی پراکنده‌اش کند و نتواند آن را جمع‌آوری نماید و این است گمراهی عمیق. (1) پی‌نوشتها: 


1- اصول کافی، ج 1، ص 375