کافران و اعتقادات و اعمال و رفتار آنان، میگوید: انِّی بَرِیءٌ مِمّا تُجْرِمُون
قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ* مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لَاتُنْظِرُونِی.
«من خدا را گواه میگیرم، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وی میگیرید، بیزارم؛ پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت ندهید.»
حضرت هود، برای اعلان برائت از مشرکان، هم خدا را گواه میگیرد تا صدقی بر ادّعایش باشد و هم قومش را، تا از نفرت و برائت او از خدایانشان مطّلع باشند، و سکوت و عجز خود را در برابر تحدّی او لمس کنند. سخن هود علیه السلام در واقع دلیلی عقلی بر بطلان الوهیت خدایان و معجزهای بر صحّت رسالت اوست.
چنانچه ابراهیم خلیلالرحمن علیه السلام، پایهگذار و معمار خانه خدا (مرکز توحید و یکتاپرستی)، در مقاطع گوناگون رسالت خویش، برائت و انزجار خود را از مشرکان و خدایان ایشان ابراز میکند. او پس از اقامه برهان بر بطلان اعتقادات قومش، اظهار میدارد:
قَالَأَفَتَعْبُدُونَ مِنْدُونِاللَّهِ مَالَایَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلَایَضُرُّکُمْ* أُفٍلَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ.
«آیا جز خدا چیزی را میپرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرساند؟ اف بر شما باد و بر آنچه غیر از خدا میپرستید! مگر نمیاندیشید؟»
ابراهیم علیه السلام، پس از ابطال الوهیت خدایان، از مشرکان و خدایانشان اعلان برائت میکند؛ چنانچه پس از اثبات وحدانیت پروردگار، آشکارا بدان شهادت میدهد و آنان را به تعقّل، فرا میخواند.
دقّت در آیات کریمه نشان میدهد که سخن از «برائت قلبی» نیست؛ بلکه سخن از «شهادت» و «اعلان برائت» است؛ چنانچه برای ورود به جرگه مسلمانان، «شهادت» بر وحدانیت پروردگار و نبوّت رسول خاتم صلی الله علیه و آله لازم است، تا همگان بدانند و بشنوند؛ هم موحّدان مطّلع شوند و هم ملحدان و مشرکان آگاه گردند.
اگر پیامبران الهی تنها به اثبات خدای خویش اکتفا میکردند و از اظهار نظر درباره خدایان آنان اجتناب میورزیدند، مورد تعرّض و آزار و اذیّت مشرکان قرار نمیگرفتند. اساس دشمنی آنان با انبیای الهی، «نفی موجودیت و الوهیّت
ص: 32
خدایانشان» بود؛ چراکه لازمه توحید- که پیام اصلی پیامبران است- نفی آنهاست.
پیامبران الهی حتّی مجاز به «استغفار» و طلب بخشش برای مشرکان نیز نبودند؛ چرا که طلب مغفرت از پروردگار در حقّ بندهای سودمند است که نسبت به خدای سبحان، عناد و لجاج و استکبار نورزد و با سخن حق، درنیاویزد.
(1) این مطلب، البته دلایل عقلی و نقلی روشنی دارد.
ابراهیم خلیل نیز پس از اطلاع از دشمنی و عناد آزر با خدای سبحان، نهتنها برای او طلب مغفرت نکرد، بلکه از او برائت جست:
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ.
(2)و این برائت را در حدّ اعلا و مبالغهآمیز
(3) ابراز نمود:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَآءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ* إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ.
(4)حتی ابراهیم علیه السلام در این زمینه، الگوی امت اسلامی معرّفی شده و خداوند، او و پیروانش را (که از بتپرستان و خدایان آنان برائت جستند)، به عنوان «اسوه حسنه» معرفی میکند و میفرماید:
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ ....
(5)«قطعاً برای شما در [پیروی از] ابراهیم و کسانی که با اویند، سرمشقی نیکوست، آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه بهجای خدا میپرستید، بیزاریم. و به شما کفر میورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده است امّا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید ....»
براساس این آیه شریفه، ابراهیم و پیروان او، بهخاطر شرک قوم، هم با آنان عملًا مخالفت میورزند و هم قلباً دشمنی و بغض؛ و چنان به بغض قلبی و مخالفت عملی خویش- تا وقتی که شرک آنان استمرار دارد- ادامه میدهند، تا به خدای یکتا ایمان آورند.
(6) معرّفی ابراهیم و پیروانش به عنوان «اسوه حسنه» و ذکر سرّ اسوه بودن، تکلیف مسلمانان را در مصاف با مشرکان و ملحدان، روشن میکند: بغض و دشمنی قلبی، مخالفت عملی و استمرار آن تا مرحله ایمان آوردن مشرکان.
حضرت موسی علیه السلام نیز از فرعون و قومش برائت میجوید و به مبارزه عملی با
1- سوره توبه، آیه 13، مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِنْ بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ.
2- توبه: 114
3- «برَءاء» را در آیه شریفه، برائت مبالغه آمیز معنا کردهاند. نک: المیزان، ج 18، ص 95
4- زخرف: 26
5- ممتحنه: 4
6- المیزان، ج 19، ص 230
ص: 33
او برمیخیزد؛ بنیاسرائیل را از تحت سلطه فرعون و ظلم و ستم او میرهاند؛ چنانکه پیروان او راهش را ادامه میدهند و مؤمن آلفرعون، مردم را به توحید و برائت از ربوبیت فرعون فرا میخواند.
(1) 2- اسلام و برائت از مشرکان
اعلان برائت از مشرکان و ملحدان، در دین اسلام و بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اوج خود رسید. آیات مُتعدّد قرآن، «ابراز انزجار و برائت پیامبر از مشرکان» را ترسیم میکند ... پیامبر، مأموریت پیدا کرد به مشرکان ابلاغ نماید که:
أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَی قُلْ لَاأَشْهَدُ قُلْإِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ.
(2)«آیا شما واقعاً گواهی میدهید که در کنار خدا، خدایان دیگری است؟ بگو: من گواهی نمیدهم. بگو: او تنها معبود یگانه است و بی تردید، من از آنچه شریک [او] قرار میدهید، بیزارم.»
فخر رازی مفسّر بنام اهل سنت، در تفسیر این آیه شریفه میگوید:
«به سه وجه بر برائت از شرک و اثبات توحید دلالت دارد، و جمله سوم (انّنی بریءٌ ممّا تشرکون) صریح در این معناست؛ لذا علمای اسلام بر کسی که اسلام میآورد، مستحب دانستهاند که ابتدا شهادتین را بر زبان جاری کند، سپس از هر دینی غیر از اسلام تبرّی جوید.
(3) حتی اگر اقوام و نزدیکان پیامبر نیز دست از «شرک و بتپرستی» برنداشتند، باز هم پیغمبر موظف است آنان را انذار نماید. و در صورت اصرار بر شرک و الحاد، از ایشان برائت جوید:
وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَالْأَقْرَبِینَ* وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنْاتَّبَعَکَ مِنْالْمُؤْمِنِینَ* فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ* وَتَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ.
(4)«و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کردهاند، بال خود را فروگستر و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو: «من از آنچه میکنید، بیزارم» و بر [خدای] عزیز مهربان توکّل کن.»
علاوه بر آیات گذشته، که بیانگر پیام توحیدی پیامبران است وبخش دیگری از آنها در مباحث آینده خواهد آمد، آیات دیگری از قرآن نیز میتواند دلیل یا لااقل مؤیّدی برضرورت اعلان برائت ازمشرکان و ملحدان باشد (که طی سه عنوان آتی همین
1- بحار الانوار، علامه محمّد باقر مجلسی، ج 13، ص 16، طبع دار الاحیاء التراث العربی.
2- سوره انعام، آیه 19
3- تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 12، ص 179 دار احیاء التراث العربی.
4- شعرا: 214 تا 217
ص: 34
فصل، به بخشی ازآنهااشاره میکنیم).
3- نهی از تولّی کفّار
آیات شریفهای که مسلمانان را از «تولّی» کفّار نهی میکنند، نمونهای از آیات مورد نظر است. در میان آیات قرآن، دو موضوع «تولّی کفّار» و «رباخواری» شدیدترین لحن از آیات را بهخود اختصاص دادهاند
(1) که در بین آنها، «تولّی کفّار» بیش از همه مورد نهی قرار گرفته است.
خداوند، در این دسته از آیات، «رابطه ولایت بین مؤمنان و کافران» را نهی فرموده است؛ خواه ولایت به معنای «دوستی» باشد یا «قیمومیّت و سرپرستی»؛ که در مورد معنای دوم روشنتر است. به نمونههایی از آیات توجه کنید:
* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ....
(2)* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ ....
(3)* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنْ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ....
(4)* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنْ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الظَّالِمُونَ.
(5)علامه طباطبایی در خصوص علت شدّت نهی خداوند ازتولّی کفّار، میفرماید:
«لانّ تلک المعاصی لا تتعدّی الفرد أوالأفراد فیبسط آثارهاالمشؤومة، و لا تسری الّا الی بعض جهات النفوس و لا تحکم الّا فی الأعمال و الأفعال بخلاف هاتین المعصیتین [الربا و تولّی اعداء الدین] فانّ لهما من سوء التأثیر ما ینهدم به بنیان الدین و یعفی اثره و یفسد به نظام حیاة النوع و یضرب الستر علی الفطرة الانسانیة و یسقط حکمها فیصیر نسیاً منسیاً. و قد صدق جریان التاریخ کتاباللَّه فیما کان یشدّد فی أمرهما حیث اهبطت المداهنة و التولّی و العقاب و التمائل الی أعداء الدین الأمم الاسلامیة فی مهبط من الهلکة صاروا فیها نهباً منهوباً لغیرهم لا یملکون مالًا و لا عرضاً و لا نفساً و لا یستحقون موتاً و لا حیاة فلا یؤذن لهم فیموتوا و لا یغمض عنهم فیستفیدوا من موهبة الحیاة و
1- 1- المیزان، ج 2، ص 409؛ ج 5، ص 395
2- مائده: 51
3- ممتحنه: 1
4- مائده: 57
5- توبه: 23
ص: 35
هجرهم الدین و ارتحلت عنهم عامة الفضائل.
(1) تولّی کفار از سوی مؤمنان، به قدری ناپسند است که حتی اگر پدران و برادران مسلمان، کفر را بر ایمان ترجیح داده باشند، پذیرش تولّی آنان سبب اتّصاف مؤمنان به «ظلم» است. این تعبیر در آیه شریفهای که گذشت، مؤکّد به تأکیدات متعدّدی است. ذکر مطلب با جمله اسمیّه و وجود ضمیر، نشانگر تحقّق ظلم از ناحیه مؤمنان و استقرار در ایشان است.
(2) نهی از تولّی کفّار، در بیش از ده آیه از آیات قرآن تکرار شده است.
4- شدّت با کفّار، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله
دسته دیگر، آیاتی است که سیره و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در برخورد با کفار و مشرکان ترسیم میکنند؛ شخصیتی که الگوی همه مسلمانان است:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی اْلکُفَّار رُحَماءُ بَینَهُم.
(3)پیامبر و پیروانش، در حالی که با مسلمانان با رحمت و رأفت رفتار میکنند، با کفّار و مشرکان شدت عمل به خرج میدهند. برائت از مشرکان، یکی از مصادیق شدت عمل با کفّار است. این شیوه برخورد، سیره و سنّت رسول خداست که بر همگان حجّت و لازمالاتباع است و دلیلی بر اینکه چنین رفتاری، مختصّ زمان و مکان معیّنی باشد، نداریم؛ بلکه آیه شریفه، ظاهر در این معناست که سنّت ابدی رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین بوده است.
5- نفی سلطه کفّار بر مسلمانان
دسته دیگر، آیاتی است که هرگونه سلطهای را بر مسلمانان از سوی کفّار و مشرکان نفی میکنند. آیه لَنْ یَجْعَلَاللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا
(4)نمونهای از این دسته آیات است.
اساساً سرّ اعلان برائت از مشرکان و مستکبران عالم، مقابله با زیادهخواهی و سلطهطلبی آنها و مقابله آنان با موّحدان و مظلومان است. و مسلمانان با کافرانی که سر در لاک خود فرو بردهاند و در گوشهای به سر میبرند، نزاعی ندارند تا از آنان برائت جویند. تنها تلاش و وظیفه مسلمان در چنین موردی، ابلاغ پیام توحید است و بس. با این توضیح، ارتباط آیه شریفه با موضوع بحث، روشنتر میشود.
کافران، همواره در صدد تسلّط بر موحّدان ومسلماناناند؛ همیشه سدّ راه
1- المیزان، ج 2، ص 409
2- المیزان، ج 9، ص 207
3- فتح: 29
4- نساء: 141
ص: 36
مبلّغانِ پیام الهیاند، تا سلطه خویش را بر مردم تداوم بخشند. قرآن کریم در این آیه شریفه، هرگونه سلطه کفار را بر مؤمنان نفی میکند. با استناد به همین آیه، فقهای ما در مباحث مختلف فقه، هر عقد و معاملهای را که مستلزم سلطه کافر بر مسلمان باشد، ممنوع شمردهاند (قاعده نفیسبیل).
(1) هیچ مسلمانی نمیتواند سلطه مشرکان و مستکبران را بر شؤون مسلمانان تحمّل نماید. آیا امروز مسلمانان جهان از سلطه مستکبران و کافران و ملحدان رهایند تا تکلیفی متوجّه آنان نباشد؟ آیا «سلطه» کافران و مشرکان، تنها در «بیع»، «ارتهان»، «ودیعه»، «عاریه»، «اجاره عبد مسلم به کافر» و یا «نکاح کافر با زن مسلمان» مصداق دارد تا با قاعده «نفی سبیل» ممنوع گردد؟ آیا سلطه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی امروز کافران و مستکبران عالم بر شؤون مسلمانان و مظلومان عالم، مصداق «سبیل کافران برمسلمانان ومؤمنان» نیست؟ ....
مروری بر سیره قولی و عملی فقها در طول تاریخ نشان میدهد که آنان در مواقع لزوم، صریحاً انزجار و برائت خود را (از دشمنان خدا و دین خدا) ابراز نموده، در موارد متعدّدی، آیه شریفه یادشده را دلیل اقدام خویش شمردهاند. مطالعه تاریخ اجتماعی و سیاسی علما و روحانیت اسلام (بالأخص علما و روحانیت شیعه که جایگاه و پایگاه ویژهای در میان مردم داشتند)، گواه این واقعیّت است. تنها اشاره کوتاهی به تلاش علما در سده اخیر (از جهت نفی سلطه کافران و مشرکان و مستکبران و ستمگران) مینماییم، تا صدق این مدّعا آشکارتر شود.
حکم تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی؛ حکم انحلال سلسله قاجار از سوی سید عبدالحسین لاری به خاطر استبداد و پذیرش سلطه اجانب؛ حکم جهاد در برابر تجاوز ایتالیا توسط آخوند خراسانی و ملّاعبداللَّه مازندرانی و شیخالشریعه اصفهانی؛ تحریم استفاده از کالاهای خارجی از سوی سیداسماعیل صدر و آخوند خراسانی و شیخالشریعه اصفهانی و سیدمحمدکاظم یزدی؛ حکم جهاد در برابر ایتالیا و روسیه و انگلیس در تجاوز به ایران و لیبی، توسط سیدمحمدکاظم یزدی؛ حکم جهاد با استعمارگران انگلیسی در جهت استقلال عراق، توسط میرزامحمدتقی شیرازی؛ حکم به لزوم جلوگیری از تسلّط کفّار، توسط سیدابوالحسن اصفهانی؛ حکم
1- نک: مکاسب، شیخ مرتضی انصاری، ص 158 تا 160؛ الخلاف، شیخ طوسی، ج 3، ص 188 تا 190 و ص 454
ص: 37
جهاد در راه آزادی فلسطین، توسط شیخمحمدحسین کاشفالغطاء؛ حکم به ملّی شدن صنعت نفت، توسط میرزا محمد تقی خوانساری؛ حکم به مخالفت با قراردادهای رژیم پهلوی با آمریکا، فرمان هجوم به آمریکا و اسرائیل، تحریم شرکت در حزب رستاخیز، تحریم بهکارگرفتن تاریخ شاهنشاهی، حکم به لزوم برچیدن سلسله پهلوی، حکم به لزوم اعلان برائت از مشرکان در موسم حج، تحریم کالاهای آمریکایی و ... توسط حضرت امام خمینی
(1) و دهها نمونه دیگر، همگی با قواعدی از قبیل «نفی سلطه کفار بر شؤون مسلمانان و حفظ عزت و شرافت مسلمین» صادر گردیده است.
فصل دوم: حقیقت دین، ابراز محبّت و اعلان برائت
حقیقت آن است که دین که جوهره یکسانی در مکتب همه پیامبران داشته، چیزی جز «ابراز محبّت و ارادت» به حقتعالی و جبهه حق و «اعلان بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نیست. کلمات پیشوایان دینی ما مملوّ از این واقعیت است.
امام هشتم علیه السلام در پاسخ مأمون عباسی، درمقام معرّفی اسلام میفرماید:
«حبّ اولیاء اللَّه واجب و کذلک بغض أعداءاللَّه و البرائة منهم و من ائمّتهم.»
(2) چنانچه امام جعفر صادق علیه السلام ایمان به خدا را جز با برائت از دشمان خدا نمیداند و میفرماید:
«و لا ایمان باللَّه إلّابالبرائة من أعداء اللَّه.»
(3)و بالاتر از همه، هنگامی که رسول خدا از یارانش درباره محکمترین دستگیره ایمان سؤال میکند، هرکسی به فراخور معرفت خود پاسخ میدهد: نماز، روزه، زکات، حج، جهاد ... ولی حضرت میفرماید:
گرچه همگی اینها مهمّاند، اما محکمترین دستگیره ایمان:
«الحبّ فیاللَّه و البغض فیاللَّه و توالی أولیاء اللَّه.»
(4)اساساً برخلاف تصوّر عدهای راحتطلب، دین منحصر به «محبّت و دوستی و مسالمت» نیست؛ بلکه «محبت و خشم»، هردو در دین متبلور است. امام
1- نک: حماسه فتوا ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکصدمین سالگرد رحلت میرزایشیرازی، ص 50
2- بحار الانوار، ج 10، ص 346
3- همان، ص 228
4- بحار الانوار، ج 66، ص 243
ص: 38
صادق علیه السلام هردو را واجب میشمارد
(1) و بر همین اساس، برائت از دشمنان خدا به عنوان تعقیبات نماز
(2) و نیز هنگام خواب و بازخواندن برخی از سور قرآن، فضیلت شمرده شده است.
(3) ادعیه و زیارات ما مملوّ از لعن و نفرین و ابراز انزجار نسبت به دشمنان خدا و رسول خدا و اهلبیت اوست.
اعتقاد ما به تولّی و تبرّی، به عنوان دو اصل از فروع دین، نشانگر اهمّیت و جایگاه حب و بغض در دین است.
بر همین اساس بود که پیشوایان دینی ما، هم دارای بهترین دوستان و ارادتمندان بودند و هم دارای سرسختترین دشمنان. جاذبه و دافعه آنان، برهمین دو اصل استوار بود؛ دو ویژگی ظاهراً متضاد (امّا حقیقتاً قابل جمع) که یک انسان موحّد و مسلمان باید در خود ایجاد کند.
برائت ازمشرکان، پیامی ازلی وابدی
سنّت اعلان برائت از مشرکان، همچنان که تاریخچهای به درازای عمر ادیان توحیدی دارد و یکی از ارکان «توحید و یکتاپرستی» است، ابدی و همیشگی نیز هست. اینکه پیشوایان دینی ما برائت جستن از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا و اهلبیت او را واجب دانسته و بیش از همه در ادعیه و زیارات به ما آموختهاند، بهطور طبیعی آثار و برکاتی دارد. در غیر اینصورت، باید عملی لغو و بیهوده میبود؛ چراکه لعن و نفرین و اعلان انزجار از مشرکان حجاز (در عصر ظهور اسلام) یا از بنیامیّه و بنیعبّاس، چه سودی میتوانست برای مسلمانانِ دیگر عصرها و نسلها داشته باشد؟ پس باید حکمت توصیه آنان را جستجو کرد.
آیا اینهمه سفارش مبنی بر لعن ونفرین ابوجهلها وابولهبها و ابوسفیانها و معاویهها و شمرها و یزیدها- درحالیکه همه آنان با کولهباری از گناه و جنایت، از دنیا رخت بربستهاند- میتواند صرفاً برای تشفّی قلوب پیامبر و اهلبیت او باشد؟
چنین تصوّری تنزّل مقام آنان است. لعن و نفرین بر پیشوایان کفر و ستم و الحاد و شرک و نفاق، به دلیل «نماد» و «سمبُل» بودن آنها در «شرک و استکبار و عناد با اولیای الهی» است و روشن است که در هر عصر و دورهای، فرد یا افرادی، پیشگام و پیشوای دشمنی با دین خدا و اولیای الهی هستند. سمبُل شرک و عناد در عصر حاضر، غیر از سمبل شرک و کفر و عناد در گذشته
1- بحار الانوار، ج 27، ص 52
2- بحار الانوار، ج 83، ص 150
3- بحار الانوار، ج 73، ص 195
ص: 39
است. حضرت امام خمینی قدس سره در اینباره میفرمایند:
گمان نشود قصد ابراهیم و موسی و محمّد علیهم السلام مخصوص به زمان خاصّی است. فریاد برائت ازمشرکان، مخصوص به زمان خاص نیست. این، دستور است و جاوید؛ در صورتیکه مشرکان حجاز منقرض شدهاند؛ و «قیام للناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال، در این مجمع عمومی بشری، از جمله عبادات مهم است الیالأبد و همین است نکته سفارش اکید ائمّه مسلمین علیهم السلام بر اقامه عزای سید مظلومان تا آخر ابد. فریاد مظلومیّت آلبیت رسولاللَّه صلی الله علیه و آله و ظالمیّت بنیامیّه- علیهم لعنة اللَّه- با آنکه بنیامیّه منقرض شدهاند، فریاد مظلومان بر سر ظالم است.
(1) در بخش دیگری از پیام خویش میفرمایند:
نباید ... تصور نمود که مبارزه انبیا با بت و بتپرستها، منحصر به سنگ و چوبهای بیجان بوده است و نعوذباللَّه! پیامبرانی همچون ابراهیم، در شکستن بتها پیشقدم [بوده] و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترک کردهاند! و حال آنکه تمام بتشکنیها و مبارزات و جنگهای حضرت ابراهیم با نمرودیان و ماه و خورشید و ستارهپرستان، مقدمه یک هجرت بزرگ و همه آن هجرتها و تحمّل سختیها و سکونت در وادی غیرذیزرع و ساختن بیت و فدیه اسماعیل، مقدّمه بعثت و رسالتی است که در آن، ختم پیامآوران، سخن اولین و آخرین بانیان و مؤسسان کعبه راتکرار میکند و رسالت ابدی خود را با کلام ابدی «انَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکون» ابلاغ مینماید که اگر غیر از این تحلیل و تفسیری ارائه دهیم، اصلًا در زمان معاصر، بت و بتپرستی وجود ندارد.
(2) ادعیه و زیارات ما که نسخههای انسانسازی هستند و سبب ارتقای فکری و روحی و فردی و اجتماعی انساناند، مملوّ از اعلان انزجار و برائت از دشمنان خدا و مظاهر شرک و بتپرستی و ظلم و بیدادند.
دعای «برئنا من الجاحدین و الناکثین و المکذّبین بیوم الدین»
(3) از اعمال روز عید غدیر، نمونهای از این موارد است.
راستی از اینهمه سفارش قولی و عملی ائمه معصومین علیه السلام مبنی بر لعن و نفرین و برائت از دشمنان اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله بهویژه امیرالمؤمنین علیه السلام که برای جلوگیری از به فراموشی سپرده شدن نام و
1- صحیفه نور، ج 20، ص 21
2- همان، ص 112
3- بحار الانوار، ج 95، ص 305
ص: 40
یاد و مرام آن حضرت (در جوّ حاکم بر عصر بنیامیّه و بالاخص معاویه) در میان مسمانان انجام گرفت، نمیتوان استفاده کرد که از نظر آنان، در مقاطعی که کیان اسلام در خطر باشد و کافران و مستکبران درصدد سوزاندن ریشه اسلام و مسلمین باشند، لعن و نفرین و اعلام انزجار و برائت از آنان، واجب و ضروری است؟ چه تفاوتی میان دشمنان دین در آن روز و دشمنان دین در عصر حاضر وجود دارد، جز اینکه امروز آشکارتر و گستاخانهتر بر کیان دین هجوم آوردهاند؟ آیا معنای کلام امام جعفر صادق علیه السلام که فرمود:
«... وَ البَرائَةُ مِنَ الأنصاب وَ الأزلام وَ ائمّة الضلال و قادة الجور کلّهم أوّلهم و آخرهم واجبة»
(1)غیر از این است؟ تا وقتی که سخن از توحید و یکتاپرستی هست، برائت از مشرکان، جزء لا ینفکّ آن است و بدون انجام این تکلیف، نمیتوان به حقیقت توحید رسید و موحّد به معنای واقعی شد.پینوشتها:
1- بحار الانوار، ج 27، ص 52