همچون عاشقی شیفته به آن بنگرم. دیدم حجره شریف چهار گوش است و روی آن پوششی قرار دارد که مانع دیدنِ داخل حجره و گنبد گوچک است- آن گونه که «سمهودی» ترسیم کرده است- ولی آنچه دیدم، وسط فضا حالتی برآمده، مانند خیمه داشت. گویا این برآمدگی پوشش به خاطر همان گنبد کوچکی بود که در زیر آن قرار داشت.
در اطراف دیوار حجره، سایهبان مانندی دیدم از چوبهای رنگآمیزی شده که پردههای حجره شریف را بر آنها آویختهاند. تنها از سمتِ شمال آن، پرده را روی دو چوبی آویخته بودند که از سمت شرق و غرب آمده و سر آن دو چوب روی ستونی پشت حجره به هم رسیده بود.
سر ستونهای چهارگانه را دیدم که بالای هر ستون، سنگی مربّع بود. شاید سقف حجره بر این چهار ستون بوده، پیش از آنکه قبّه شریف را بسازند. وقتی میخواستند گنبد را بسازند، آن ستونها را همان طور باقی گذاشتند و محاذی آنها دیوارههایی برافراشتند که گنبد مطهّر روی آنها قرار دارد ... سپس نگاهم را به داخل قبّه بزرگ افکندم، بسیار زیبا و بلند بود، آراسته با نقشهای ظریف و خطوطی روشن که جز آنچه را از سمت غربی روبروی من بود نتوانستم بخوانم که نوشته بود: «این گنبد شریف و عالی را، معترف به کوتاهی و امیدوار به عفو الهی، قدیر قایتبای پدید آورد.»
ضریحی که در حدّ فاصل ستونها و پایههای گنبد مطهر کشیده شده و حجره پیامبر و خانه فاطمه علیها السلام را در بر گرفته است، در سال 668 ه. ق. به دست «ملک ظاهر رکن الدین» احداث شده است. آن وقت از چوب بود و سه در داشت؛ دری که به طرف قبله بود، «باب توبه» نام داشت، درِ شرقی به «باب فاطمه» نامبردار بود و به درِ غربی، که میان دو ستونِ پشت ستونِ سریر قرار داشت، «باب الوفود» گفته میشد. درِ چهارمی از سمت شمال بر آن اضافه شد به نام «باب تهجّد» یا «باب شاهی» که تاریخ آن به 729 ه. ق. هنگام افزودن دو رواق برمیگردد. آنچه را که رکن الدین ساخت، ارتفاعش به دو برابر قامت انسان میرسید. در سال 694 ه. ق. «ملک زینالدین» از اطراف، پنجرهها و شبکههایی بر آن افزود و ارتفاعش را تا سقف مسجد بالا برد.
ص: 161
رنگ سبز «قبّة الخضراء»
(1)در سال 892 ه. ق. تعمیراتی در گنبد بزرگ حرم نبوی انجام گرفته بود ولی دوباره در دوره ملک محمود خان تجدید بنا شد. شکافهایی در قسمت بالایی آن پیدا شده بود که قسمتهای بالا را خراب کرده و دوباره ساختند، در نهایت استحکام و در نهایت ادب و احترام، بیآنکه ضربه شدید و لرزش ایجاد کنند. این تعمیرات با نصب تختههایی در حدّ فاصل دو گنبد زیری و بالایی، برای جلوگیری از ریزشها بر حجره و حرم پایان یافت. در این تجدید بنا بیشتر مردم مدینه و فرزندانشان به عنوان تبرّک شرکت جستند. پس از پایان بنا، هدایایی که از سوی پادشاه برای اهل مدینه فرستاده شد، بطور یکسان میان همه تقسیم گردید. این واقعه در سال 1233 ه. ق. واقع شد. سپس در سال 1253 ه. ق. به دستور پادشاه، گنبد مطّهر را به رنگ سبز، رنگآمیزی کردند و جاهایی از مسجد را نیز مرمّت نمودند.
پیشتر رنگ قبّه شریف کبود بود؛ به رنگ لوحهای مسی که بر آن بود. پیوسته و همه ساله آن رنگ تا زمان ما (1289 ق.) تجدید میکنند. پیش از این، آن را گنبد سفید، سپس گنبد کبود یا گنبد بزرگ مینامیدند و اکنون به گنبد سبز «قبّة الخضراء» معروف است.
گشایش زبان با کلید ضریح
(2)در حاشیه فتاوای برخی از اهل مدینه دیدم که به خط بعضی از علما که چنین نگاشته بود:
«از سنن و آداب اهل مدینه این است که هر گاه کودک آنان زبان نگشاید یا دیر به سخن گفتن آید، او را کنار حجره شریف پیامبر صلی الله علیه و آله میآوردند و کلید مرقد را میگرفتند و چندین بار به آن زبان میزدند و میلیسیدند، او به اذن خدای متعالی زبان باز میکرد». از بزرگان مدینه چنین دریافت کردهایم.
فاکهی نیز از سنن و عادات اهل مکّه نظیر این را نقل کرده و گوید: آنان همین سنت و برنامه را تا امروز هم دارند. هرگاه زبان کودکشان سنگین میشد و دیرتر از موقع معمول، به سخن میآمد، کودک را نزد نگهبانان کعبه میآوردند و از آنان میخواستند که کلید درب کعبه را داخل دهان کودک کنند. مراقبان کعبه نیز چنان میکردند؛ بدین صورت که چیزی بر صورت کودک میانداختند و آن را میپوشاندند، سپس کلید کعبه را در دهانش وارد میکردند
1- صفحه 215 کتاب.
2- صفحه 308 کتاب.
ص: 162
و او به سرعت زبان میگشود و به اذنِ خدای متعال به سخن میآمد. این مسأله در مکّه تجربه شده وتا زمان ماادامه دارد.
دیگری افزوده است: این کار را تنها درباره کودکانی که دیر زبان باز میکنند، انجام نمیدهند، بلکه کودکان را به نحو عموم چنین میکنند، تا متبرّک شوند و امیدوارند تا خداوند منّت نهد و کودکانشان را حفظ و فهم بیفزاید. سپس افزوده است:
پدران ما با ما چنین میکردند. ما هم نسبت به فرزندان خود (در باره تبرّک با کلید در مرقد نبوی) چنین میکردیم و خدا را بر این نعمت و سنّت، سپاس!».
آنچه را خود ما از عادت مردم مدینه دیدیم، یکی هم این است که مادران نوزادان خود را، پس از نماز مغرب در شبهای جمعه یا شبهای دوشنبه، آنهم اغلب پس از آنکه چهل روز از تولّدشان گذشته باشد، به حرم پیامبر میآورند و کنار در خانه فاطمه زهرا قرار میدهند. خادمان حرم، کودکان را گرفته و به طرفِ پیش روی قبر مطهر رسول اللَّه میبرند و آنها را آنجا نگه میدارند و برایشان دعا میکنند و به قصد تبرّک و امید به آنکه خداوند عنایت کند و منّت نهد و برای حفظ و سلامتی نوزادان از بیماریها و مرضها و برای طول عمر و ... یک لحظه کوتاه، کودک را زیر پوشش قبر مطهّر پیامبر داخل میکنند.
آنچه به نقل از برخی علما درباره سیره مردم مدینه گذشت، که کودکانشان اگر دیر زبان باز میکرد، کلید درِ مرقد پیامبر را به دهان کودکان میگذاشتند تا حرف بزنند، اگر چه ما در زمان خود مشاهده نکردیم، ولی به هر حال کار شایستهای است و لازم است که به آن توجّه و اعتنا شود، به خاطر همان تبرّک و فال نیک زدن و خجستگی و به امید آنکه خداوند آنها را نگاه دارد، فهم و حفظشان را بیفزاید و زبانشان باز و گویا گردد و این تنها مخصوص آنان که زبانشان سنگین است نباشد، بلکه شایستهتر است تا چنین کار را با همه فرزندانشان انجام دهند، آنگونه که اهل مکّه نسبت به کلید در کعبه چنان میکردند.
شاید مستند و مبنای کار اهل مکّه در این زمینه، عمل عبدالمطلّب باشد که او در روزی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله به دنیا آمد، بعنوان شکرانه الهی وی را وارد کعبه مقدس کرد. اهل مدینه نیز در اینکه فرزندانشان را وارد حجره و ضریح پیامبر میکنند و کلید در حرم را میلیسند، به مردم مکّه تأسّی میکنند و همچون آنان عمل مینمایند.