کتابخانه نگاه ندارند و تولیت آنها را در هر عصری از اعصار، به متولی باشی سرکار فیضآثار مفوّض نمودهاست. وقف صحیح شرعی بحیث لایُباع ولایُوهب ولا یرهن فمنبدّله بعدما سمعه فإنّمااثمه علیالذین یبدّلونه. 3 شهر شعبانالمعظّم، 1334 ه. ق.
این سفر در سال 1263 ه. ق. برابر با 1836 م انجام گریده است که با این آیه و دو بیت شعر آغاز میشود:
زیارت حرم حق، و ریاضت امم و فرق، تحمّل بار، تجمّل خار، قطع سبیل، طلب دلیل، تقبیل حجر، تفصیل سفر، تهذیب خصال به تقریب وصال تواست.
مست توام از کعبه و دیر آزادم ...
در آغاز سفر، به عتبات عالیات و به دمشقِ شام رفته، سپس از آنجا عازم بیتاللَّه الحرام گردیده است.
میرزا علیخان گرچه در این سفر با مهد علیا مادر ناصر الدین شاه همراه است، لیکن به لحاظ برکنار بودن او از سمتهای حکومتی و خصلتهای شخصی وی و دلائل دیگر، بارها مورد بیمهری و بیتوجّهی مهد علیا قرار گرفته است؛ به شکلی که ناچار میشود در بخشی از سفر، به علّت بیپولی و تعدّی مکاری و بیلطفی مهد علیا، اسباب خود را حراج نماید و به دوازده تومان بفروشد!
و سرانجام در سفری پر نشیب و فراز و پس از انجام اعمال و مناسک حج، در بیست و ششم شهر جمادیالأوّل وارد تبریزمیشود. آنچه دراین شماره فصلنامه «میقات حج» در پیش دید شما خواننده عزیز قرار دارد تنها بخشی از این سفرنامه است.
امید آن که به زودی کار تنظیم و تصحیح مجموعه آن به پایان رسد و به صورت کتاب، چاپ و در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
ص: 173
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
روز یازدهمِ شهر شوال المکرّم، حکم
(1) است که باید حاج، از شهر شام حرکت نمایند- چرا که قانون دارند- آن روزِ معین حرکت میشود از شام که [با] «اتراق»
(2) و حرکت منازل، در روز معین وارد مدینه طیبه و مکّه معظّمه [شده] تخلف نرساند.
خود «امیر حاج رومی
(3)»، «صُرّه امینی» و «کیلدار
(4) امینی» روز پانزدهم شوّال، حتماً باید از شام بیرون روند، هر گاه حضرات حاج یکی دو روز تخلّف نمایند، باید روز هفدهم شهر مزبور [آنجا را ترک کنند]، احدی از حاج در شام محال است که بتواند، دقیقهای توقّف نماید، والی شام او را به افتضاح
(5) بیرون خواهد نمود. مگر اشخاصی که نوکر، یتیم و پرستار مال هستند [که] خواهند ماند، و کسانی که به حج باید بروند از روز مزبور تجاوز نمیتوانند بکنند.
شرح بیرون رفتن امیرِحاج دولت روم، و صُرّه امینی و کیلار امینی و بیان شغل و منصب ایشان در این سفرِ خیریّتاثر
(6) از این قرار است: اوّلًا معنی امیر حاج این است که، هر سالی در وقت رفتن مکّه، از جانب دولت روم، یک نفر پاشای عاقلِ دانایِ جهان دیده، مأمور میشود- شأن آن پاشای
(7) امیر حاج، مثل والی خراسان و فارس باید چنان شخصی باشد- و پیش از ورود همه حاج، امیر حاج از «اسلامبول»
(8) یا از ممالک دیگر که امیر میشود، وارد شهر شام میگردد و جمیع اختیار همه حاج رومی و ایرانی و هندی و عرب و عجم با اوست، و در هر ملک
(9) از عرض راه که عبور میکنند، حکم میتوانند نمایند، حتی عزل و نصب حکّام ولایت، که در سر راه هستند.
و مُختار کلّ «صُرّه امینی»
(10) به این معنی است که به اصطلاح ایران، خزانهدار باشد، و آدم امین را منصب صرّه امینی میدهند، یعنی مخصوص خزانهدار مکّه است، ولی تحت حکم امیر حاج است، قریب بیست هزار تومان، تحویل «صُرّه امینی» میشود که در عرض راه صرف شود، و موقع مصارف
(11) آن وجه، در مقامش عرض خواهد شد.
«صُرّه امینی» از شهر اسلامبول مأمور میشود و «کیلار امینی» باید از شهر شام و از بزرگان اهل آن مملکت مأمور گردد؛ چرا که هم زبان عربی بداند، و هم مکرّر راه مکّه را دیده باشد. و شغل «کیل
1- امر و فرمان.
2- شب ماندن و توقف مسافر در جایی میان راه.
3- ریس حاج رومی.
4- مراقب صحّت کیل و پیمانه.
5- رسوایی و بدنامی.
6- نیکو خبر، دارای فایده.
7- لقبی است که در مصر و ترکیه به وزرا و امرا دادهاند.
8- پایتخت ترکیه.
9- کشور، سرزمین.
10- کیسه سربسته پول.
11- هزینه کردن.
ص: 174
دار امینی» این است که در حقیقت سورساتچی عسکر
(1)است و هم «بلد باشی»
(2) راه است، این سه نفر رییس حاج هستند، باید در روز پانزدهم شوّال، از شام بیرون روند به این تفصیل:
اوّلًا: روز بیستم شهر مزبور، هشت عدد شمع کافوری، که وزن هر عدد پنجاه من
(3) تبریز است، [و] میان جعبهای مثل تابوت نعش است، و هر دو شمع بار یک نفر
(4) شتر پرقوّت است، از اسلامبول میآورند همراه امیر حاج، چهار عدد آن شمع نذر مدینه منوّره است، و چهار عدد دیگر نذر مکّه طیّبه است. در خارج شهر شام میگذارند و هشتصد من روغن زیتون است که، در شهر شام باید عمل آورده و میان شیشهها گذارده و در صندوق شتری بسته، در جای خارجی حاضر باشد، که روغن مزبور هم بالمناصفه
(5) نذر روشنایی مدینه و مکّه است، و هر دو نذر پادشاه روم است، مستمراً باید همراه حاج روانه گردد.
روز معیّن بیستم شهر شوّال باید جمیع بزرگان شهر شام نیّت کرده، علما و فضلا حاضر باشند، با جمعیت و ازدحام
(6) زیاد مشعلها، در روز روشن میکنند، شمعها در دست گیرند، یک دسته با دعا و ذکر، یک دسته با ساز و نواز، آن شمعدانِ روغن نذری را، به این تفصیل وارد سرای پاشای والی شام مینمایند.
روز سیزدهم شوال، باز با همان جمعیت بلکه زیادتر، که باز دکان چیده میشود، جمع میشوند در قلعه وسط شهرِ شام، که مثل ارگ
(7) است و انبار دولتی از قبیل اسباب حرب
(8) و سایر، در آن قلعه جمع است، قلعهای است که معاویه، برای همین کار در میان شهر ساخته است، یک جا از سنگ تراش [داده] است و بسیار محکم، که در آنجا محمل
(9)شریف، که عبارت از کجاوه است ظاهراً، ولی مثل یک سر مناره است؛ به عبارت اخری، محمل جناب پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده است، و در آن قلعه باز، سنجاق شریف است، یعنی عَلَم مبارک جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار زینت میدهند، چنانچه هر دو را. روز سیزدهم محمل شریف را بیرون میآورند و روز چهاردهم سنجاق شریف را. باز به همان جمعیت و احترام یکی یکی داخل سرایی میکنند و برای هر کدام از بابت احترام، یک تیر توپ خالی میکنند، بعد آنها را وارد سرایی که محلّ و مقرّ ولایت شام است میکنند.
روز پانزدهم شوال دیگر معرکهای است، جمیع مرد و زن شام از بابت ثواب و تماشا باید حاضر باشند. درِ سرای عمارت
1- کسی که لوازم مورد نیاز سپاهیان را تهیه کند.
2- آن که راه را میشناسد و دیگران را هدایت میکند.
3- هر من تبریز سه کیلو است.
4- واحدی برای شمارش شتر.
5- دو قسمت کردن.
6- شلوغی جمعیت.
7- قلعه کوچکی میان قعله بزرگ- قصر.
8- وسایل جنگ.
9- آن چه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند.
ص: 175
پاشا، تا دو فرسخی هر چه لشکر توپخانه و نظام که حضور دارد باید حاضر باشد آن روز، امیر حاج مزبور «صُرّه امینی» و «کیلار امینی» باید چکمه پوشیده در سرای پاشا حاضر باشند، بعد از آن که همه حضور به هم رسانند، پاشای شام در حضور آن جمع، در نهایت احترام، که حضرات مفتی و قاضی و عُلما ذکر میگویند و دعا میخوانند، محمل شریف سنجاق را، تحویل امیر حاج میدهند که توپخانه نظام، در آن حالت شلیک میکنند. حضرات پاشا و غیره، چند قدمی پیاده، در جلو محمل شریف و سنجاق شریف میروند، بعد سوار میشوند به آن «دبدبه»
(1) و به آن ازدحام، چندین یدکها در جلو محمل شریف، اهل شهر، بزرگان ولایت الی دو فرسخ، لیکن والی شام با نظام توپخانه الی «مزیرب» که سر منزل است و بیست و چهار ساعت است، مشایعت میکنند. محال است این حرکت از روز پانزدهم شعبان تخلّف نماید.
روز هفدهم شهر مزبور، مهدعلیا، والده سرکار اقدس شهریاری، از کوک میدان شام حرکت فرمودند، حقیر هم در رکاب ایشان بودم، چون کجاوه به شراکت رضاقلی میرزا، پسر حاجی محمدولی شیرازی شاهزاده، فراهم آمده بود، لیکن حقیر قاطرسواری خویش را [که] از حاجی فارس چاووش
(2)کرایه کرده بودم سوار بودم، آدمِ
(3) بنده [نیز] همراه کجاوه بود، بعد از سه روز و سه منزل وارد «مُزیرب» شدیم که اردویی بود، و «مُزیرب» اردوی سلطانی بود. قریب پنجاه هزار نفس
(4) ، از حاج و از عسکر و از اردو بازارچی شامی، حضور داشت، و چادرها زده بودند، از آن جمله چادر «اردو بازار» را حقیر شمردم، سیصد و هفتاد باب چادر اردو بازار بود که از هر متاع خوراکی و پوشاکی و سایر ملزومات سفر در آن اردو بازار
(5) ، مهیا بود. چنان که هر کس از حاج در توقّف شام، تدارک سفر مکّه خود را فرضاً ندیده بود، در اردو بازار «مُزیرب» مقدور بود. هشت روز تمام در «مزیرب» توقّف نمودند. به عادت مستمرّه.
(6) روز بیست و هشتم شوّال از «مزیرب» خراب شده حرکت شد، که در دنیا از «مزیرب» بد آب و هواتر، گویا نباشد، چنان که اکثر از حاج عجم
(7) ، در آن که توقف داشتند ناخوش
(8) شدند، و اکثراً از آن ناخوشیها تلف میشدند، من جمله از مشاهیر، زن سلیمان خان قاجار، دختر حاجی رضاقلی خان قاجار که بسیار وجیهه
(9)و مقبول بود در منزل «تبوک»، [که] چهارده منزلی مدینه است فوت شد، و نعش
(10) او را صد و
1- بانگ طبل و دهل و سر و صدای موکب سلاطین و بزرگان در حال حرکت.
2- نقیب کاروان.
3- خدمتکار.
4- انسان.
5- جایی که برای فروش اجناس چادر میزنند.
6- همیشگی.
7- حاجیان غیر عرب.
8- بیمار.
9- زیبا.
10- جنازه.
ص: 176
بیست تومان دادند به حملهدار- که قرار نیست در مذهب اهل سنّت نعش را حرکت بدهند- و در خیفه
(1) به مدینه بردند و در بقیع دفن کردند.
و همچنین کنیز ترکی از مهد علیا والده اقدس همایونی، و رفیعخان نایب فراش باشی، از اینگونه بسیار تلف شدند، حقیر هم از مردههای آن سفر، و از ناخوشهای آن منزل بودم، که سه روز به حرکت از «مزیرب» مانده، فیالجمله تبی عارض شد، به میرزا محمود حکیم باشی والده شاه رجوع شد چندان اعتنا نکرد.
حیدرخان شیرازی که در شام متوقف است، همراه بوده و از طبابت میگفت اطلاع دارم.
در یک روز سه قسم دوای مختلف داد، یک حرارتی در دل من عارض شد «نعوذباللَّه» مثل آتش، بلکه خود آتش بود، کار به جایی رسید که روز حرکت از «مزیرب» حال خود را نمیفهمیدم. حاجی آقا محمد حکیم تبریزی، پسر آقا اسماعیل طبیب مرحوم، از کیفیت آگاه شد، از بابت حقوق و دوستی سابق، خودی به حقیر رسانیده و احوال را مشاهده کرد، همان دقیقه تخت روانی کرایه نموده، بنده حقیر را میان تخت روان
(2) گذارده، متوجّه دوا و غذا گشته و در «عین زرقاء» که سر منزل است به «مزیرب»، از حقیر مأیوس شده بود؛ زیرا که خودم خبر نداشتم و بیهوش بودم، معان که درست تا شام ده منزل است فیالجمله به هوش آمدم و آدم [ها را] میشناختم، حاجی آقا محمّد، نمک فرنگی
(3) داد خوردم لیکن الی ورود به مدینه منوّره قدرت حرکت نداشتم، از برکت آن خاک پاک و از مرحمت جناب خاتم الانبیا- روحی و جسمی له الفداء- حالت صحّت به هم رسید که خودم به پای خود توانستم به حضور مبارک آن حضرت، و زیارت خاتون
(4) قیامت و ائمه بقیع مشرف گشتم، هنگام رفتن، حاج سه شب قرار است در مدینه توقف کنند و سه شب در مراجعت، منازل و فرسخهای عرض راه از شام الی مکّه، از این قرار؛ یعنی منازل معروفش اسماً عرض شد. سایر منازل، زبان عربی ترکی بود، خاصّه وقت رفتن و برگشتن هم تخلّف میکرد؛ چرا که آبادی نبود، هر جا آب بود یا نبود منزل میکردند، به یک نوع نیست اسامی که به تفصیل عرض شده مگر جاهای معروف، و فرسخها معلوم نیست الّا به ساعت، که هر ساعتی را به پای شتر یک فرسخ میدانند.
از شام الی «مُزیرب» سه منزل است، بیست و چهار ساعت، هشت روز «اتراق» است، «مزیرب» جای وسیعی است، آب
1- مخفیانه.
2- تختی شبیه صندوق که دارای چهار دسته بلند است و مسافر در آن مینشیند و آن را چهار نفر رویدوش میگیرند و میبرند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر میبندند.
3- سولفات دومنیزی.
4- زن بزرگ منش- بی بی.
ص: 177
فراوان دارد، بدترین آب و هوای دنیا است، عرب از خارج میآید برای خرید و فروش.
عین زرقا
سه منزل [بیت] بیست و چهار ساعت، توقف نیست، جای بسیار خوبی است آب صحیح دارد، آبادی و قلعه محقّری است.
معان
پنج منزل است، شش ساعت تمام، یک روز اتراق است، دو قلعه و دو آبادی دارد، بسیار جای معموری
(1) است، انار خوب دارد.
تبوک
پنج منزل است و شصت و شش ساعت، قلعه محقّری
(2) از عرب دارد منزلگاه حجاج شام است، نخلستان زیادی دارد، حضرت فخری مآب در سال نهم، به نیّت «غزا»
(3) به اینجا تشریف آوردند چون آب نهرش کم بود، از آب نهر گرفته، باز به نهر ریختند، چشمه نابع
(4) شده، آب نهر را افزود، قلعه تبوک را سلطان سلیمان قانونی فرمود، از سنگهای ابنیه مخروبههای
(5) آن ساختند، در قدیم الایام، اصحاب «ایکه» ساکن بودند، چون احوال آنها در کتب تفاسیر ثبت است، در اینجا نوشته نشد.
مداین صالح
مداین صالح، پنج منزل [است]، پنجاه و پنج ساعت، یک روز «اتراق» میشود، از خارج عرب میآید اسباب خوراکی از قبیل: خرما، گوسفند، جو و نان میفروشند، نظر به اینکه صالح بلوک
(6)است در دست عرب، در راه خارج است آن را حجر میگویند. بین راه قلعه محقّری است، برکه
(7) آب و لیموی ترش و شیرین دارد، بسیار صحیح و بزرگ.
حدیبیه حشمتی
چهار منزل، 52 ساعت است، بسیار آب بد غلیظ دارد. هر اوقات آب کم میشود، از اصل برکه نیم ذرع
(8) ریگ را کنار میکردند، آب در میآمد، آب خوب در این عرض راه منحصر است برکه معظم، که از برکت جناب سیّد سجاد علیه السلام در آمده است، آب باران در آن جمع میشود، بعضی هم میگویند آب فرات که زیاد میشود سیلش برکه مزبور را میگیرد.
1- آباد.
2- کوچک.
3- جنگ.
4- جوشیده.
5- ساختمانهای ویران شده.
6- ناحیهای است شامل چند قصبه و ده.
7- جایی که مانند استخر آب در آن جمع شود.
8- هر ذرع معادل 104 سانتیمتر است.
ص: 178
مدینه منوّره
پنج منزل است، پنجاه و پنج ساعت است، سه روز اتراق است.
بدر و حنین
چهار منزل است، بیست و دو ساعت است، بدر و حنین، دو ده است بسیار معظم
(1)، و دهات کوچک هم در تحت
(2) آن دو ده است، و سر راه حاج است، یک درّه است. عرضاً قریب پانصد قدم، طولًا سه ساعت راه است، و این دهات مزبور در میان آن دره واقع است. آب زیاد دارد، نخل دارد و پارهای سبزیآلات، و هندوانه کوچک بد هم پیدا میشود، نارنج خوب و بزرگ که خودشان «لیم» میگویند در باغاتشان عمل میآید. بسیار آب خوش دارد، چاشنی زراعت زیادشان حنا است، حنای مکّه که مشهور است مال «بدر» و «حنین» و «جُدیده» است.
توضیح
این «حُنین»، آن «حُنین» نیست که بعد از فتح مکّه حضرت فخری مآب صلی الله علیه و آله
(3) فتح فرمودند. در اینجا چشمهای است که از آن آب فراوان جاری میشود، در جایی معروف به «غُلیب» که در این دره واقع است، در صدر اسلام واقعهای در اینجا اتفاق افتاد حالا آن موضع نخلستان است و قبور شهدای بدر زیارت میشود. دو عدد دریاچه است که ساحل آنها، باغات و نخلستان و بساتین است، این منزل، منزل حاج شام است. از «رابغ» چهار مرحله
(4) و از مدینه نیز، چهار مرحله دور است، امّا حجاج شام، در دو روز قطع
(5)مینمایند. در این درّه کوهی است عبارت از شن بسیار سفید، که به کار بلور سازها میآید، طایفه «مزدار» از قبیله «زبید» در این ناحیه ساکناند و حق حراست از حجاج دارند، امّا حالا دولت میدهد. از «بدر» الی «مستوره» مواضع منازل، گاهی اختلاف به هم میرساند.
و در «بدر» دو تپّه عالی است که در بعضی اوقات، صدای طبل شنیده میشود و به آن صدا، صدای طبل حضرت سیّد الکونین
(6)میگویند و فقره صدا، امری است مشهور و متواتر، امّا آب حُنین از آب بدر گوارا [تر] است و در این ناحیه از اشراف چهار طایفه مسکون، و آنها نیز به اسامی «محاسنه» و «قوایده» و «شکره» و «عتق» موسوماند.
اهالی بدر و حنین
کلًا اهلش عرب پا برهنه زبان نفهم
1- بزرگ.
2- زیر.
3- مرجع بزرگی و عظمت.
4- مسافتی که مسافر در یک روز طی کند.
5- پیمودن.
6- آقای دو سرا.
ص: 179
هستند، قریب سی- چهل هزار از این دهات، تفنگچی خوب بیرون میآید و اطاعت به احدی ندارند مگر مشایخ
(1) خودشان. هر ساله قریب ده هزار تومان از جانب دولت روم مستمری
(2) دارند، به اعتقاد اعراب، باجِ حاج است، هر گاه «امین صُرّه» که خزانهدار دولت است، دو ساعت پیش از ورود حاج، این وجه را به مشایخ مزبور تسلیم نکند، عبور حاج مقدور نیست، جمعیّت
(3) میکنند. هر گاه رأیشان تاختِ
(4) حاج بشود، پنجاه هزار تومان در آنِ واحد از حاج مطالبه میکنند.
از مدینه منوّره الی مسجد شجره بیست ساعت است،
(5) لابد
(6) از اعمال واجبه است و ابتدای واجبات است، که در مذهب جعفری میقاتگاه است. آن مسجد خرابه که یک دیوار دارد حکماً جمیع حاج، مگر اهل سنّت، و از اهل سنّت هم طایفه شافعی در این باب با اهل تشیّع متّفق
(7) است که باید در آن مکان شریف، لُخت و برهنه
(8) گردند جمیع مردم، الّا طایفه زنان [که] برای آن [آنان] تغییر لباس لازم نیست، اگر چه پارهای زنها ... رخوت
(9) سفید سراپا میپوشند، ولی تکلیف زن در عالم احرام، صورت نپوشاندن است، چون صورت پوشاندن عادت شده است، یک نوع اظهار شرم گشته است، یک اسباب از علف، از لیف خرما میسازند، ترکیب چلو صاف کن چشمه گشاد، و به صورت میبندند و روبند بر روی آن اندازند، ترکیب خانم بزرگ میشوند، هرگاه از حقیر زنی همراه بود، در این سفرِ خیریت اثرِ مکّه معظّمه، ابداً مانع از گرفتن میشدم به دلیل آن که آیا نیّت احرام بجز این است که احرام میبندند در حجّ تمتّع قربةً الی اللَّه؟ یعنی خودم را از جمیع محرّمات بری میکنم و آنچه که خدا حرام کرده آلوده نخواهم شد، در بین راه هرگاه به محرمات آلوده گردد، عمل باطل خواهد شد، بعد از آن که عمل احرام باطل گشت، ناقص و باطل است، بعد از آن که شخصی زحمت کشیده، پول خرج کرده، به آبهای متعفّن
(10)متحمّل گشته، سفر یک ساله نموده، چشماش درآمده بگذار به یک نگاه زن، جمیع اعمال خود را ضایع کند، هرگاه زن همراه حقیر بود، ابداً راضی نمیشدم زن خودم را به صورت خانم بزرگ بسازم.
بالاخره مقدمه احرام عجب حکایت است، همه حاج؛ کوچک و بزرگ، أعلی و أدنی
(11)، تکلیفشان یکی است، باید لخت و برهنه گردند بیکفش و بیکلاه، سربرهنه و پابرهنه، دو پارچه که ابداً دوخت نداشته
1- بزرگان.
2- حقوق.
3- اجتماع.
4- حملهکردن.
5- هم اکنون فاصله مدینه تا مسجد شجره کمتر از بیست کیلومتر است و جای شگفتی است که چگونهبیست ساعت طول کشیده، البته احتمال این که نویسنده اشتباه کرده باشد نیز بعید به نظر نمیرسد.
6- ناچار.
7- متّحد و هم نظر.
8- مراد درآوردن لباس دوخته و احرام پوشیدن است.
9- جمع رخت، لباس.
10- بد بو.
11- بالا و پایین.
ص: 180
باشد یکی به کمر، دیگری به شانه بیاویزد و باید در مسجد مزبور، که مسجد شجرهاش میگویند، غسل کند و دو رکعت نماز به نیّت واجب احرام ببندد، و به همان سیاق
(1) مزبور، سقفِ «تخته روان» و «کجاوه» باید برداشته گردد و ابداً در حرکت سایهبان نداشته باشد.
(2) شب، هنگام خواب، سروپای [نباید] پوشیده باشد.
(3) خوب حالتی است، وضعِ رستن
(4) از دنیا فیالجمله همین است. اوّل حقیر یک دفعه ملاحظه نمودم، قریب چهل پنجاه هزار نَفْس، کفن به دوش، همه یک صورت، در آن صحرا حرکت میکنند، بسیار خندیدم با آن که خودم هم به صورت آنها بودم، بلا فاصله حالت گریه دست داد، باری تقریری و تحریری نیست، خدا نصیب جمیع شیعیان نماید، به چشم خودشان نگاه کنند.
یکی از اعمال پنجگانه حجّ تمتّع این است که احرام در مسجد شجره به این تفصیل شود.
حج تمتع [عمره تمتع]، مشتمل بر پنج فقره
(5) واجب است، اوّل احرام در مسجد شجره، دویم هفت شوط طواف دورخانه، سیّم دو رکعت نماز در مقام ابراهیم، چهارم هفت مرتبه سعی در مابین صفا و مروه، پنجم تقصیر یا ناخن گرفتن یا مو از بدن کندن
(6)، پس فارغ
(7) است.
«جدیده»
قریهای است در میان دو کوه، آب جاری و باغات و بساتین
(8) و نخلستانها دارد، هندوانه میکارند، و قریه هم واقع در بالای تپه کوچکی است.
«رابغ»
دو منزل [است]، بیست و چهار ساعت است، قصبه معتبری است در کنار دریای محیط اتفاق افتاده است. قلعهای دارد چند ارّاده
(9) توپ دارد مال دولت است، به اصطلاح خودشان اسکله است؛ یعنی بندر است. از رابغ کسی سوار کشتی شود، همه جای دنیا میتواند برود، چنانچه از «مصر» و «اسلامبول» و دولت هندوستان، و بندر بوشهر فارس بیرون میآید. ماهی و حلوا، [و] اقسام ماهیها در منزل رابغ دیده شد. از دریا صید میشد بسیار خوب بودند.
زیاد مدح
(10) داشت.
در بیان منازل شام الی مکّه معظمه و احوال و عادات امرای حاج
حجاج راه شام مجبورند که تا در دهه نخستینِ ماه شوّال، در شام جمع شوند. در
1- طرز و سبک.
2- در این جا فتاوای مراجع با یکدیگر متفاوت است بسیاری از آنان در شب زیر سایه و سایبان رفتن وقرار گرفتن را اشکال نمیکنند.
3- اختصاص به شب هنگام خواب ندانسته، بلکه مردان محرم باید تا زمانی که در احرام باقی هستند سر وروی پا را نپوشانند.
4- رها شدن و رفتن.
5- قسمت.
6- مؤلّف کندن مو را به جای قیچی کردن آورده که طبق فتاوای فقها صحیح نیست و کندن مو کفایت نمیکند.
7- آسوده خاطر، پایان یافتن.
8- باغها.
9- چرخ بزرگ و یا کوچک که توپ به آن بسته شده است.
10- تعریف و ستایش.
ص: 181
پانزدهم ماهِ مذکور، امیرحاج، به جلال و احتشام
(1)، بقیة الحاج و از آن جا به «کسوه» و از «کسوه» به «خان ذوالنون» میرود، در این جا به حجاج «آش اوماج» میدهند، و قف «ابن الهنی» است. در قدیم الایام در این جا، از حاج باج
(2) میگرفتند، حالا موقوف است، از این جا به «ضمین» که قریهای است پر آب و محصول خز، و نیزاری دارد که زالو صید میکنند، و قریه مذکوره، ملک اولاد «قواس اوغلی» ترکمان است، انواع طیور صید و فروخته میشود، بعد به «تل فرعون» و از آن جا «غباغب که سلطان سلیم اول عثمانی، قلعهای در آن جا ساخته، و ساخلو
(3) از اولاد «قواس اوغلی» در آن جا گذاشته است که برکه آب را از برای حاج نگاه بدارند. گذران این خانواده، عشر
(4) محصول دهاتی است که در میان خان «ذوالنون» و «ضمین» واقع است فیمابین «ضمین» و «مزیرب» «آب دیله» را عبور مینمایند و به «مزیرب» میروند. حجاج نیز دسته دسته، از عقب امیر حاج رفته، در «مزیرب» جمع میشدند.
«مزیرب» چشمهای است واقع در لواء
(5) «حوران». سلطان سلیمان قانونی، در اینجا قلعهای ساخته و ساخلو گذارده است، حالا اولاد آنها، در آن قلعه مسکوناند. از «مزیرب» الی شام، بیست و چهار فرسخ راه است حجاج جمع شوند، و اکمالِ نقصانِ
(6) لوازم سفر نمایند؛ زیرا اردو بازار معتبری بر پا نموده، همه چیز را به قیمت شام، بل از آن ارزانتر میفروشند.
قبر «شیخ سعد الأسمرتک روری» در «مزیرب» است و «مزیرب» وقف خانقاه او است. اگرچه در جنوب غربی «مزیرب» دهی است موسوم به «کتیبه» هوادار و دارای آب خوب، چون از راه دور افتاده است، مجبورا از «مزیرب» میروند.
از «مزیرب» الی «ازرعات» دهی است چهار فرسخی، آبهای آن از چاه و از آن جا «مفرق»، چون جایی است بیآبادانی و دشت و درّه دارد، ترس سیل دارد. حجاج پیش نرفته در «ازرعات» منزل میکنند. از «ازرعات» دوازده فرسخ راه رفته به «عین زرقا» میرسند.
«عین زرقا» آب جاری دارد؛ جایی است با صفا. از «مزیرب» الی «عین زرقا» بیست و چهار فرسخ، و سر منزل [است].
قلعه و آبادی دارد، یک روز اتراق [میکنند].
در یک منزلی شمال شرقی این منزل قلعه ازرق است که آب خوب و نخیل دارد.
از «ازرق» به «عمری» که دو سنگ آب از «عمان» آمده، به سمت «غور» جاری
1- شکوه و بزرگی.
2- مالیات، عوارض.
3- عدهای سرباز که در محلی برای نگهبانی گماشته میشوند.
4- یک دهم.
5- پرچم، تحت پوشش.
6- جبران کمبودها.
ص: 182
میشود، و در عرض راه «دوما» واقع است و از آن جا به «بلقا» که جایی است بی آب «مشتا» و «بلاط» هم میگویند.
و از «بلقا» هم بعد از عبور هفت عقبه به «قطرانی» که سلطان سلیمان قانونی سیهزار تومان حالیّه ایران [را] خرج کرده، آب انبارش را تعمیر نمود و یک قلعه ساخت میرسند. گاهی میشود که آب این آب انبار، کفایت نمیکند، حجاج یک فرسخ به غرب رفته از رود «لجون» که پل معتبری دارد آب میآورند. از آن جا به «حسا» که منزلگاه با آبی است رفته، رو به شمال شرقی کرده، در «کرک» منزل مینمایند. در این منزل از «شوبک» برای حجاج مایحتاج آورده، میفروشند. این «شوبک» جایی است با صفا، در میان درّه چمنزاری واقع، [و] آب فراوان و گوارایی دارد. کاروانسرا و قلعه و پل استواری و باغاتی دارد. از آن جا به «ظهر عنیزه» راه خیلی بد و کج و معوج است، از آن جا نیز به «معان» رسیده اتراق نمیکنند.
از شام تا «معان» هفتاد و دو فرسخ یعنی ده منزل است.
این «معان» و قصیبه کوچکی است در قدیم الأیام بنیامیه ساکن بودند.
عباسیان خراب و قتل عام کردند. محض رفاه حجّاج سلطان سلیمان قانونی فرمود قلعهای ساختند، و آبی پیدا کرده، جاری نمودند اما گوارا نیست، و از اطراف بعضی خانهها [خانوادهها] را آورده، در این جا مسکن دادند. از معان به «ظهرالعقبه» که «عبادان» [آبادان] هم میگویند و مَثَل «لیس وراء عبادان قریة» منسوب به این جا است، و از این جا به «طبیلیات» که نخلستان دارد میروند از «طبیلیات» به «ذات حج» که حجر هم میگویند.
نخلستانی دارد، اما بیابانی است. سلطان سلیمان قانونی قلعهای ساخت و آبش را جاری نموده است. به واسطه همین آب، اهالی قلعه زراعت میکنند. از آن جا به «قاع البسیط» معروف به «عراید» که جایی است شن زار، و تپهای دارد که عرب «اکاشر» مینامند و از آن جا به «تبوک» میروند، از آن جا به «معابر القلندریة» تپه کوچک و جای بیآبی است و از آن جا به «أخَیْضر» که تنگهای است. گاهی عرب «بنی لام» سنگ ریز کرده، سد مینمودند اما سلطان سلیمان قلعهای در بالای چاه آن ساخت و محافظ گذاشت، آب را از چاه کشیده به برکهها میریزند تا که برکهها پر شوند.
همین أخیضر در نصف راه مکه و شام واقع است و تسلط «بنی لام» رفع شد. از آن جا
ص: 183
«برکة المعظّم» که برکهای است در «بریّه» از سنگ و بسیار بزرگ، و از باران پر میشود، از بناهای «ملک المعظّم عیسی» است، از ایوبیّه از آن جا به «مغارش الزیر» که «اقرح» هم میگویند و نیم مرحله است و از آن جا به «جبل الطاق» [که] مقتل شتر حضرت صالح علیه السلام در آن جاست و محل مقتل موسوم به «مزحم» است، از آن جا رو به شرق کرده، به سرعت و هلهله میروند، از «مبرک الناقه» عبور میکنند، بعد در «حجر» که مداین صالح هم میگویند اتراق میکنند، از آن جا «قرا صالح» که در کمره کوه خانههای قوم صالح منحوت
(1) در سنگ دیده میشود، چاههای زیاد دارد، اما خوردن آب آنها را حضرت رسول صلی الله علیه و آله نهی فرمودهاند، از آن جا به «علا» که قصبچهای است در نُه فرسخی مداین صالح، آب و هوای خوب و باغهای مرغوب دارد و از آن جا به «قطران» که «طوامیر» هم میگویند، در میان کمرهای کوه
(2) واقع [و] بسیار سخت و بیآب است عبور میکنند، از آن جا به «شعب النّعام» که آبش آب باران است و در هر دو طرف راه آب جاری هم هست رفته میآورند، از آن جا به «هدیه» که چمن است و هرجا را که حفر نمایند، آب بیرون میآید اما آبش، مسهل است، و سبب آن [این است] که در آن چمن «سنا» میروید از آن جا به «فحلتین» دو تپه کوچک است، آب ندارد بالای این تپهها، کوه بزرگی است و در بالای قلعه آن بسیار منیع
(3) غیر مسکون است، از آن جا به «وادی القرا» که آب جاری ندارد، ولی مانند جنگل است از کثرت اشجار قلعه متین و خندقداری دارد، سه دروازه و مساجدی دارد، و در محراب [مسجد] جامع اش استخوانی دیده میشود، و آن استخوان، استخوان برّه مسموم
(4) است [که برای] حضرت رسول صلی الله علیه و آله در فتح خیبر حاضر کرده بودند، و به زبان آمده گفت: «لا تأکلنی فإنّی مسموم».
(5) حمّام این قصبچه در خارج قلعه است اسم ناحیهاش موسوم به ناحیه «قرج» است، این ناحیه دهات معمور دارد.
از آن جا به «آبار حمزه»، حضرت حمزه در این جا مسجدی بنا فرمودهاند. از آن جا به مدینه منوره، در این جا، دو یا سه روز اتراق میکنند، بعد «آبار علی» است، چاه ها را جناب امیر علیه السلام فرموده کندهاند، عمق این چاهها، بیش از پنج ذرع نیست، و شش منزل از مدینه منوره دور است، حجاج شام در این جا احرام میکنند، از آن جا به «قبور الشهداء» که در میان کوه واقع، و آبش منحصر به استخری است که از آبهای
1- تراشیده شدن.
2- میانه کوه.
3- استوار و بلند.
4- سم داده شده.
5- مرا نخور پس همانا من سم آلوده گشتهام.
ص: 184
باران پر میشود و از آن جا به «جدیده» که قریهای است واقع در بالای تپهای که در میان دو کوه افتاده است، آب فراوان و باغ و بوستان و نخلستان دارد، هندوانه هم میکارند، بد نمیشود. از آن جا به «بدر» که آن هم مثل «جدیده» است. میان «جدیده» و بدر چند دهی است معمور و این ناحیه معروف به «وادی حفر» است. از آن جا به «قاع البزده» که دشت شن زار و بی آب و علفی است. از آن جا به «رابغ» که در ساحل دریای احمر واقع و لنگرگاه است، دشتی دارد شن زار و در یک ذرعی آب بیرون میآید، نخلستان و بوستان دارد، علف حیواناتشان ماهی است که از دریا صید میکنند، در این جا، دو طایفه از اعراب هستند موسوم به «روی روایا» و «روی جماع» که موالی اینها از جانب دولت صرّه دارند، از آن جا به «طارف» که در دست چپ بلاد الطّارف» است، این ناحیه عبارت از دهات و مزارع معمور است، جا به جا، پر از درختهای بادام، اهالی از برای حجاج ماست و پنیر و سایر لوازم آورده، میفروشند. از آن جا از راه «خلیص» تا به «عقبة السویق» که راه صاف مستوی
(1)(1)-
1- هموار.
ص: 185
است رفته، [از] «عقبه السّویق» که بسیار صعب
(1) است عبور میکنند، با این جمله (2)جای خوبی است، آب جاری و بساتین دارد. در این جا عرب زبید که افجر و ارذل(3)اعراباند، سکنی دارند، هفتصد تومان صرّه داشتند، اما اکنون دولت عثمانی آنها را تا به یک درجه مقهور (4) ساخته، و امرای ایشان [را] منصب و مواجب (5) و نشان داده، صره را موقوف داشته است. از آن جا به «عسفان» که فقط یک چاه دارد، در این جا آثار کثیره مشاهده میشود و موسوم به «مدرج عثمان» [است]. از آن جا به «بطن مر» و از آن جا به «ابو عرود» که قریهای است. واقعه در دامنه کوه، باغات و بساتین و آب فراوان دارد. از آن جا به «مکه مکرمه» واصل میشوند.پینوشتها:
1- دشوار.
2- با این حال.
3- پستتر و نابکارتر.
4- مغلوب.
5- حقوق و جیره ماهیانه یا سالیانه.