المشاهد المشرّفة والوهابیّون (1)

نوع مقاله : اماکن و آثار

نویسندگان

موضوعات


مؤلف این رساله عالم مهذّب و متّقی، مرحوم حاج شیخ محمدعلی سنقری، فرزند شیخ محمدحسن همدانی است. وی از دانش‌آموختگان کربلا و نجف و از شاگردان سید اسماعیل صدر، شیخ‌الشریعه، میرزا محمدتقی شیرازی و آخوند خراسانی (قدِّستْ اسرارهم) است. شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء در تقریظی بر کتاب «الإلهام فی علم الإمامِ» او، مؤلِّف و مؤلَّف را بسیار ستوده است.
بیش از بیست اثر علمی از سنقری به جا مانده که تنها برخی از آنها چاپ شده است. (1) از جمله آثار وی، یکی «الوهّابیون والبیوت المرفوعة» است که به سال 1345 ق. در نجف اشرف و نیز در سال 1418 در قم به چاپ رسیده است. از دیگر تألیفات او رساله حاضر است که در سال 1345 ق. تألیف گردیده و تاکنون چاپ نشده است. ما آن را بر اساس نسخه اصل که به خط مؤلّف است و در کتابخانه جناب حجةالاسلام والمسلمین سید محمدعلی طبسی نگهداری می‌شود، تصحیح کرده‌ایم. در این‌جا از ایشان و نیز از جناب آقای حاج شیخ حسین شفیعی و آقای تفت که در تصحیح آن مساعدت کرده‌اند صمیمانه سپاسگزارم.
گفتنی است که مؤلف در حواشی و بالای صفحات، عناوینی برای مباحث کتاب آورده است که ما این عناوین را در متن، بین دو قلاب نهاده‌ایم.
رضا مختاری


1- برای آگاهی بیشتر از سرگذشت ایشان ن. ک: میراث فقهی 1، ج 2، صص 1550- 1547

ص: 89
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، وبه نستعین وهو ثقتی.
قال اللَّه تعالی فی النور: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ. (1)
ثعلبی در تفسیر به طرق رجال خود و سید بحرانی در تفسیر «برهان»، از «کشف‌الغُمّه» و علامه مجلسی در «بحار» از «روضه» و «عمده» ابن‌بطریق، جمیعاً از ابن‌عباس روایت کردند؛ و نیز در «بحار» روایت کرد از «کنز جامع» (2)
تألیف سید علامه جلیل نبیل شرف‌الدین علیّ الحسینی الغروی الأسترآبادی صاحب کتاب «الغرویّة فی شرح الجعفریّه» تلمیذ شیخ اجل نورالدین علی‌بن عبدالعالی کرکی و او روایت کرد از تفسیر شیخ جلیل محمد بن العبّاس ابن الماهیار، که معاصر شیخ کلینی است؛ و او روایت کرد به سلسله اسناد از طرق مخالفین از انس بن مالک از بریده، قال قَرَأ رَسُولَ‌اللّه:
فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ انْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبّحُ لَه فیها بالغُدُوِّ وَالْآصال (3) فَقام إلیه رجلٌ، فقال مِن أیّ بیوتٍ هذه یا رسول‌اللّه؟ قال: «بیوت الأنبیاء». فقال أبوبکر:
یا رسول‌اللّه هذا البیت مِنْها؟ وأشارَ إلی بیت علیّ وفاطمةَ علیهما السلام. فقال:
«نعم، مِنْ أفاضلها». (4)
[معنی بیوت در آیه نور و این‌که مراد بیوت معنوی است]
بیان:
آیه شریفه، بعد از آیه نور [است] و جمهور مفسرین از عامّه و بعضی از خاصّه گفتند: مراد از «بیوت» مطلق مساجد است و بعضی گفتند: خصوص چهار مسجد است؛ مسجدالحرام، بیت‌المَقْدِس، مسجد قُبا و مسجد مدینه.
و واضح است که اینها تفسیر به رأی و استحسان است و حدیثی بر آن وارد نشده، چنانچه فخر رازی هم همین مناقشه [را] کرده. و اتفاق دارند محققینِ عامه و خاصّه بر این‌که:
جمله فی بُیُوتٍ متعلق است به محذوفی از افعال عموم که مجرور است بر وصفیت از «مشکوة» و تقدیر بنابراین، این است: «المشکوة الثَّابتة فی بیوت هذه صفتها»؛ یعنی آن


1- نور: 36
2- کنز جامع الفوائد، ص 185
3- نور: 36
4- بحار الأنوار، ج 23، ص 325- 326، 332- 333، باب رفعة بیوتهم و ...، ح 1- 2، 19

ص: 90
مشکوة و مصباح در آیه «نور» ثابت است در خانه یا در خانواده که امر فرموده است حق تعالی [به] اینکه بلند شود و تعظیم گردد و ذکر شود در آن خانه‌ها نام پروردگار و تسبیح و تقدیس کنند خدا را در آن خانه‌ها هر صبح و شام.
قال الرازی: «إنّ التقدیر: کمشکاةٍ فیها مصباح فی بیوتٍ أذن اللّه. وهو اختیار کثیرٍ من المحققین»، انتهی.
و از این حدیث شریف واضح است که مراد از «بیوت» نه مطلق بیوت سنگ و گِل است، بلکه مراد از «بیوت»؛ اعم از بیوت ظاهری و بیوت‌الوحی والعلم و بیوت معنوی است، چنانچه در تفسیر صدر آیه «نور» وارد شده که مراد از نور ممثّل تمثیل نور خلیفةاللّه فی الأرض است.
و اضافه، تشریفیّه و مفید منزلت است و آنها امامان از خانواده وحی و رسالت و مثل نور حضرت ربّ‌العزت‌اند.
[مؤیّدات و شواهد این تفسیر]
و مؤید این تفسیر است آیه إنما یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْت وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (1)
که به اتفاق عامه و خاصه مراد بیت نبوت و رسالت است.
و نیز مؤید است صریح کلام رازی در تفسیر کریمه وأْتُو البُیُوتَ مِنْ أبْوابِها (2)
که مراد، نه ظاهر آن است، بلکه کنایه است، چنانچه خواهد آمد نقل کلام او.
و نیز مؤید است، حدیث شریف نبوی در خصال، فرمود: «إنّ اللّه اختار مِن البیوتات أربعةً»؛ (3)
به درستی که خدای متعال اختیار کرد از خانه‌ها، چهار خانواده، آنگاه تلاوت فرمود این آیه را إنّ اللّهَ اصطَفی ادَمَ وَنُوحاً وَالَ ابْراهِیمَ وَالَ عمران عَلَی العالمین* ذُریَّةً بَعْضها مِنْ بَعْض.(4)
و نیز مؤید است قرائت این آیه در تفسیر اهل بیت یُسبَّح بالمبنی للمفعول و وقف بر اصال، و ابتدا به رجال.
و قریب به همین تفسیر در تفسیر قمی رحمه الله.
پس واضح شد که مراد از «بیوت» در این آیه، نه مطلق بیوت خشت و گِل است، بلکه


1- احزاب: 33
2- بقره: 189
3- الخصال، ج 1، ص 107؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 328، ح 8
4- آل عمران: 33

ص: 91
بیوت ظاهریه و معنویه است. و آیه، اعلان الهی است به مقام شرافت و جلالت و نبالت آل محمد، و رفع و تعظیم این بیوت. و بنابراین، جمله ظرفیه متعلق است به «نور» مذکور در صدر آیه «نور»، به سبب مظهریت ایشان از نوراللّه، نه آن‌که قید مشبه، و نه خبر از «رجال» است.
و اما تفسیر عامه به این‌که مراد، بودن مشکوة و قندیل نور است در مساجد، همانا واضح است فساد آن؛ زیرا که با این‌که تفسیر به رأی است، خالی است نیز از معنای محصّل و فائده تفسیریه. و اهمیتی نیست به ذکرِ بودن قندیل، در مسجد تا مستقل به ذکر گردد، بلکه خالی از رکاکتی نباشد که لایق نیست صدور آن از پروردگار.
و در کافی از ابوحمزه ثمالی روایت شده، گفت: در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم که وارد شد قتاده، قاضی بصره، پس آن حضرت به او فرمود: ای قتاده، آیا تویی فقیه بصره؟ گفت:
بلی. فرمود: وای بر تو ای قتاده، خدای عزوجل خلق کرد خلقی را، پس آنها را قرار داد حجّت‌ها بر خلق خود، پس آنهااند میخ‌ها در زمین و برپادارندگان زمین‌اند به امر پروردگار.
قال علیه السلام: «فَهُم أوْتادٌ فی أرضه، قوّام بِأمره، نُجَباء فی علمه، اصْطَفاهُمْ قَبلَ خَلْقِه، أظلةً عن یمین عرشه». ابوحمزه گوید: قتاده مدتی ساکت بود و در حیرت فرو رفته ماند، آن‌گاه سر برداشت و گفت: اصْلَحَکَ اللّه، وَاللّه لقد جَلستُ بین یدی الفُقهاء وقدّام ابن‌العباس فما اضطرب قلبی قدّامَ واحدٍ منهم ما اضطرب قُدّامک». می‌گوید: به خدا قسم بسیار نشستم در مجالس فقهاء و علماء، حتی در محضر ابن‌عباس، پس قلبم مضطرب نشد در هیچ مجلسی چنانچه در برابر تو مضطربم. آن حضرت فرمود: ای قتاده، آیا می‌دانی کجا نشسته‌ای؟ «انتَ بینَ یَدَی بُیُوتٍ أذِنَ اللّه انْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیها اسْمُه»، فرمود: تو در برابر آن خانه‌هایی که خدای متعال امر فرموده است به رفع و تعظیم آنها. قتاده گفت راست گفتی یابن رسول‌اللّه، به خدا قسم نیست مراد از آن خانه‌ها بیوت سنگ و گِل. (1) و نیز در کافی در حدیث دیگر است، فرمود: «التَمسوُا البُیُوتَ الّتی أذن اللهُ أن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُه، فَانَّ اللّه أخْبَرَکُم أنَّهُم رجال»، (2)
یعنی، بجویید آن خانه‌هایی را که امر فرموده است خدای تعالی به رفع و تعظیم آنها و این‌که ذکر شود در آن خانه‌ها نام پروردگار، پس به تحقیق خدای تعالی خبر می‌دهد شما را که آن خانه‌ها مردانند.


1- الکافی، ج 8، ص 311، ح 485؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 185، ح 25؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 329، ح 10
2- بحار الأنوار، ج 60، ص 10، ح 12، به نقل از الکافی.

ص: 92
[در معنی رفع و تشیید به تعمیر ضرایح و قباب]
پس واضح شد که مراد از آن «بیوت» اعم است از انوار عالیه و ابدان طاهره و خانه‌های سکنی و ضرایح و بُقاع و قبوره مقدسه رسول خدا و ائمه طاهرین از آل محمد]« [است. و امر به رفع، شامل جمیع معانی رفع و تعظیم است. و از آن جمله است بنا و تعمیر ضرایح و مشاهد و قباب عالیه بر قبور ایشان.
قال الرازی:
المراد مِنْ رَفْعِها، بَنائها، لقوله تعالی، لقوله تعالی رَفَعَ سَمْکَها فَسَوّیها (1) وقوله تعالی وَإِذْ یَرفَع إبراهیمُ القَواعدَ مِنَ البیْت (2) وثانیها «ترفع»، ای تعظم انتهی.
بلکه از معانی رفع و تعظیم است امروز زینت آن حرم‌ها و مشاهد، به زینت‌های لایقه، از فرش‌های ثمین و پرده‌های زرنگار و ابریشمین و چراغ‌ها و معلّقات، و هم آن‌چه را که از لوازم آسایش زائرین و داعین و مصلّین و ذاکرین‌اللّه و تلاوت‌کنندگان قرآن، در آن مکان‌اند والّا سزاوار است طلاکوب نمودن آن قباب منوّره و بقاع مشرّفه در قبال کفّار و معاندین؛ که از تعظیم شعائر دین مبین است.
[حدیث شریف ابوعامر واعظ اهل حجاز]
و مؤید این معنی رفع است، حدیث شریف ابوعامر، واعظ اهل حجاز که در مزار بحار از فرحةالغری، تصنیف سید جلیل عظیم غیاث‌الدین ابن طاووس است. به سلسله اسناد خود روایت کرد از عمارة بن یزید، و او روایت کرد از ابوعامر تبانی، واعظ اهل حجاز:
«قال أتَیْتُ اباعَبداللّه جعفر بن محمد علیهما السلام، وقُلتُ لَه، یَابنَ رسول‌اللّه ما لِمَنْ زار قَبْرَهُ (یعنی قبر أمیرالمؤمنین علیه السلام) وعَمّرَ تربته؟ قال: یا اباعامر و حدثنی أبی عن أبیه عن جدّه الحسین‌ابن علی عن علیّ، أنّ رسول‌اللّه قال لَه واللّه لتُقتلنَّ بِأرض العراق وتدفن بها. قلت یا رسول‌اللّه ما لِمن زار قبورنا وعمّرها وتعاهَدها؟ فقال لی: یا أباالحسن إنّ اللّه جعل قبرک وقبر ولدک بِقاعاً مِن بِقاع الجنّة وعَرْصةً من عَرَصاتها، وإن اللّه جعل قلوب نجباء من خلقه


1- نازعات: 28
2- بقره: 127

ص: 93
وصَفوةً من عباده تَحِنُّ إلیکم وتحتمل المذلة والأذی، فیعمّرون قبورکم ویکثرون زیارتها تقرّباً بهم إلی اللّه ومودّةً منهم لرسوله. اولئکَ یا علی المخصوصون بشفاعتی، الواردون حوضی، وهُم زوّاری غداً فی الجنة، یا علیّ مَن عَمَّر قُبُورکم وتعاهدها فَکأَنّما أعان سلیمان بن داوود علی بناء بیت المقدس. ومن زار قبورکم عدل ذلک ثواب سبعین حَجةً بعد حَجةالاسلام وخرج من ذنوبه حتی یرجع من زیارتکم کیومٍ وَلَدَتْه أُمّه. فأبْشِر وبَشّر مُحِبّیکَ مِن النّعیم وقرّةُ العین بما لا عینٌ رَأت ولا أُذُنٌ سَمِعَتْ ولا خَطَر علی قلب بشر ولکن حُثالة من الناس یُعیّرون زوّار قبورکم کما تُعَیَّرُ الزّانیة بزنائها، أُولئکَ شرار أُمّتی لاأنالَهم اللّه شفاعتی ولا یردون حوضی». (1) [ترجمه حدیث شریف]
بیان: «حُثاله» پست و ردیّ از هر چیزی را گویند. مفاد ترجمه حدیث شریف آن‌که:
ابوعامر واعظ اهل حجاز گفت:
«وارد شدم من بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و از آن حضرت سؤال کردم از ثواب زیارت و تعمیر قبر امیرالمؤمنین علیه السلام. فرمود: ای اباعامر! حدیث کرد مرا پدرم از پدرش و آن حضرت از جدش، حسین بن علی علیهما السلام و آن حضرت از پدرش امیرالمؤمنین و آن جناب از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: یا علی به خدا قسم البته کشته خواهی شد در زمین عراق و در آن زمین دفن خواهی شد. گفتم: یا رسول‌اللّه چیست برای کسی که زیارت کند قبور ما را و تعمیر نماید آنها را؟ فرمود: یا اباالحسن به درستی که خدای تعالی قرار داد تو را و قبور اولاد تو را بقعه‌هایی از بقاع بهشت و فضاگاهی از فضاگاه بهشت و به درستی که قرار داد دلهای نجیبان از خلق خود و خالص از بندگان خود را که متوجه شوند به سوی شماها و تحمل کنند اذیت و ذلّت را تا آن‌که تعمیر کنند قبور شما را تا آن‌که فرمود: آنهایند یا علی مخصوصین به شفاعت من و واردشوندگان بر حوض من فردا در بهشت. یا علی هر کس تعمیر کند قبر شما را و بیاید به سوی شما پس گویا چنان است که یاری کرده باشد سلیمان بن داوود را در بنای بیت‌المقدس و هر کس زیارت کند قبر شما را معادل [است] ثواب


1- فرحة الغری، ص 31؛ بحار الأنوار، ج 100، ص 120- 121، ح 22؛ تهذیب الأحکام، ج 6، ص 22، 107؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 215

ص: 94
او تا هفتاد حج، بعد از حَجةالاسلام و بیرون می‌رود از گناهان خود تا هنگامی که برگردد از زیارت شماها، مثل روزی که زاییده است او را مادر او، پس بشارت باد تو را و بشارت ده نیز دوستان و محبین خود را از نعمت‌ها و روشنایی چشم به آنچه نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه در قلب بشری خطور کرده ...» تا آخر حدیث که خواهد آمد.
[موفقیت شیعه در تعمیر ضرایح و مشاهد و قباب عالیه]
والحق- بحمداللّه والمنّه- موفق شدند به این معنی رفع و تعظیم تا به امروز، همواره از سلاطین آل بویه و صفویه و نادرشاه و قاجاریّه و غیر آنها از بزرگان امرا و رجال ایران و هندوستان و غیرهم، در تعمیر مشاهد و ضرایح و قباب و ابواب اعتاب عالیه و زینت‌های لایقه، چنانچه از آثار باقیه آنهاست طلاهای قباب و بناهای اعتاب و مشاهد مشرفه و ضرایح کربلا و نجف و کاظمین عسکریین علیهم السلام و سامراء و مشهد حضرت رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام در قم و حضرت عبدالعظیم علیه السلام در ری و امام‌زادگان در اطراف عالم.
و چنانچه در این عصرها از آثار همت عالی ناصرالدین شاه قاجار و معتمدالدوله، فرهاد میرزا است طلای گنبد عسکریین علیهم السلام و آثار تعمیرات عالیه صحن و حرم کاظمیین.
و مرحوم حاجی محمدصادق اصفهانی در تعمیر صحن و مشهد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، و مرحوم مغفور اتابک اعظم، میرزا علی‌اصغرخان صدر اعظم، در تعمیر ضریح ائمه بقیع در مدینه مشرّفه. و سایر بزرگان در تعمیر بیت‌الاحزان و قبه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و قباب و مشاهد دیگر در بقیع (شکراللهُ مساعیَهم الجمیلة).
[فتنه فجیعه وهائله وهّابیه و خوارج نجدیّین]
ولکن یا للأسف: در این عصر؛ یعنی هشتم شوال از سال تحریر این رساله، که مطابق است با سنه 1345، طایفه ضالّه مضلّه وهّابیه که فرقه‌ای از خوارج نجد، اتباع محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان‌اند، یا جمعی از اعراب نجدیین و خوارج، مستولی بر حجاز و حرمین شریفین شده، جمیع بقاع متبرکه را غارت و ضرایح مقدسه و قباب عالیه مشاهد ائمه بقیع علیهم السلام و قبر فاطمه زهرا علیها السلام و بیت‌الاحزان و سایر قبور را خراب و با زمین یکسان نموده‌اند و اموال و
ص: 95
خزاین آنها را به غارت بردند و این مرتبه، دومین استیلاء این جماعت است بر حرمین، چنانچه مرتبه اول تقریباً یکصد و بیست و هفت سال قبل بود که ابتدای ظهور این مردود و خروج این زنادقه و مطابق بود با سنه 1217، و در آن سال‌ها به عراق نیز مستولی شده و در حایر مقدسه (علی مشرفها السلام) سفک دماء و اهانت نمودند. سید مرحوم محقق عاملی کاظمی، شارح قواعد در بعضی مواضع این کتاب اشاره به ابتلای خود در آن عصر نموده‌اند. (1) مورخین در ضمن ضبط حوادث آن سال‌ها، وقایع فجیعه این فتنه را مشروحاً ضبط کرده‌اند، مانند جبروتی و ملطبرون نصرانی و احمد بن زینی دحلان در فتوحات و غیرهم. از آن جمله از جبروتی در «عجائب الأثار» نقل شد که وهّابی آن‌چه در حرم نبوی و حجره مقدسه بود از ذخایر و جواهر، به غارت برد و امر به سوختن محمل مصریان نمود. و نیز در ضمن حادثه سنه 1223 نقل شد که گفت:
«ویقال: إنّه ملأ الوهّابی أربعة صنادیقٍ من الجواهر المحلّاة بالألماس والیاقوت العظیمة القدر ومن ذلک أربع شَمعدانات من الزمرد وبدل الشمعة قطعة ألماس تضی‌ء فی الظّلّام ونحو مائة سیفٍ لا تقوم قراباتها مُلَبَّسَةً بالذهب الخالص ومنزل علیها ألماس، ویاقوتٍ ونصابها من الزّمرد والیَشْم ونحو ذلک‌ونَصْلها من الحدید الموصوف وعلیها اسْماءُ الملوک والخلفاء السالفین».
و عجب آن‌که این صدمات و نهب و خرابی به شبهه دین و دیانت آورده‌اند؛ چنانچه زیارات و توسلات و استشفاعات به ضرایح مقدسه را عبادت قبور و شرک و منافی توحید شمرده‌اند. و این مذهب ابن‌تیمیّه ملحد، و این شراره از تبعات الحاد او است که آن ملعون عاقبت به پاداش آتش عقوبات کفریات و زندقه خود در حبس سلطان بِمُرد و زمین از لوث کثافت بدعت‌های او پاک گردید. گرچه وقت اشرف است از ذکر شبهات و خرافات این گروه ولی چون این خرابی به ارکان دین اسلام به شبهه دیانت و انتحال به کلمه اسلامیّه وارد آورده و شرک را به اسم توحید اظهار داشته‌اند و عجب‌تر آن‌که از علمای مدینه و رَقّه (2) فتوا و حکم برای این جرئت و جسارت به قوّت و سلطه قاهریّه خود گرفته‌اند، غافل از این‌که این‌جا مقام تقیّه نیست، و از عهده مسؤلیّت بیرون نیستند، لاجرم در این مقام به اشاره مختصر از شبهه این جماعت و توضیح جواب آن ناچارم.


1- منظور سید جواد عاملی رحمه الله صاحب «مفتاح الکرامه» است که در پایان جلد ششم آن ص 434 به این موضوع اشاره کرده است.
2- رَقّه نام شهری است در کشور سوریه.

ص: 96
[عمده شبهات این جماعت و جواب از آن]
پس می‌گویم: اوّلًا:
معنی عبادت، نهایت خضوع عبد است از برای معبود؛ یعنی اقامه به وظایف مخصوصه منصوبه با اعتقاد به الوهیت و قصد امتثال امر او و اطاعت فرمان او است. پس به این بیان واضح می‌شود مدخلیت امتثال امر و قصد الوهیت در معنی عبادت. پس هر خضوعی عبادت نیست، چنانچه هر قسمی از اقسام عبادات مجعوله از نماز و روزه و غیرها، که داعی امر و امتثال در او نیست، همه اینها تشریع و بدعت است، نه عبادت، اما هر خضوعی که موافق امر و امتثال فرمان الهی است، خالص و محض عبادت او است؛ اگرچه به ظاهر تعظیم غیر او است، مثل امر ملائکه به سجده آدم، و امر بنی‌اسرائیل به سجده و تعظیمِ باب حطه، و امر نبیّ به تعظیم مؤمنین، (1) و امر مؤمنین به تعظیم والدین و غیرها و همچنین است مدخلیت قصد الوهیت چنانکه خضوع ولد نسبت به والد یا مملوک، و رعیت نسبت به مالک، یا خضوع جاهل نسبت به عالم، و شاگرد برای استاد، هیچ یک عبادت نیست و نخواهد بود قطعاً. ولکن خضوع مجوس برای آتش و عبده اصنام برای صنم و عبده شمس و قمر و نجوم و نحوهم برای آنها همه عبادت است؛ زیرا که دانستی قصد الوهیت و معبودیت در معنی عبادت و عبودیت منطوی و متضمن است.
پس نه هر خضوعی و انقیادی شرک و نه هر تعظیمی عبادت است، والا می‌بایستی امر کردن پروردگار بندگان را در قرآن به خضوع والدین برای تعظیم آنها در کریمه وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلّ مِنَ الرحمة (2)
و امر به خضوع نبیّ خود را برای تعظیم مؤمنین در کریمه واخْفض جَناحَکَ لمن اتَّبَعَکَ من المؤمنین (3)
و امر به تعظیم مقام ابراهیم در کریمه واتّخذوا من مَقامِ إبراهیم مصلّی (4)
و هم امر به مطلق تعظیم شعائراللّه در آیه «حجّ» و غیر ذلک، امر به شرک باشد، و هم سجده برای یوسف در آیه رَأیْتُهُم لی ساجدین، (5)
و هم سجده یعقوب و برادران یوسف برای تعظیم یوسف در کریمه وَرَفَعَ أبَوَیْه عَلَی العرش وَخَرُّوا لَه سُجَّداً (6)
هر آینه سجده شرک باشد، یا العیاذباللَّه امر کردن پروردگار، ملائکه را به سجده آدم، امر به عبودیت و پرستش آدم، یا امر کردن بنی‌اسرائیل را به سجده و تعظیم باب حطّه، همه اینها امر به شرک باشد، و حال آن‌که خودشان هم این نسبت [را] به خدا محال دانند و نمی‌توانند گفت. با وجود تحذیر از تشریک، در آیات و امر به تخلیص عبادات،


1- چنانکه از مطالب صفحه بعد معلوم می‌شود مراد امر وارد در آیه شریفه 215 سوره شعراست: واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین.
2- اسراء: 24
3- شعراء: 215
4- بقره: 125
5- یوسف: 4
6- یوسف: 100

ص: 97
سبحان‌اللّه، ما أجْهَلهم بایاتِ اللّه تعالی اللّهُ عَمَّا یَقُول الظّالِمُونَ عُلُوّاً کبیراً (1).
و أیضاً امتناع ابلیس و تمرد و مخالفت او از باب تکبّر بود، و لهذا استدلال به قیاس نمود، والّا اگر سجده آدم منافی توحید بود، هر آینه ابلیس به همان تمسّک می‌نمود و می‌گفت که این امر به سجده منافی توحید و امر به شرک است.
ولکن چون امتثال امر الهی را حقیقت عبادت و سجده آدم را که انقیاد امر معبود است، عین توحید دید، لاجرم از این ره سخنی نگفت، بلکه از طریق قیاس جواب گفت که: خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طین (2).
پس واضح شد که خضوع لغیراللّه به امراللّه، عین خضوع‌لِلّه و توحیداللّه و عبادت او است؛ زیرا که خضوع در نزد امر او، خضوع برای امر او و انقیاد و تذلّلی است خالص برای فرمان او و غیری در بین نیست و اگر باشد هم منظور نیست، مگر بر سبیل توصلیّت و طریقیّت، والّا وضع جبهه بر زمین، سجده بر زمین بود، نه سجده رب‌العالمین. و این تشابه و اشتباه از اینجاست و این مغالطه از این ره است پس سجده آدم به سبب امتثال امراللّه، عبادت‌اللّه است، که برای آدم نیز اظهار جلالت آدم و برای ملائکه امتحان آنها بود. و همچنین رفع و تعظیم در آنچه امر به رفع و تعظیم آن شده، همانا امتثال آن امر و تعظیم مأموربه، خود تعظیم آمِر و هم تعظیم امر او است.
و نیز واضح شد که مطلق دعا و ندا و طلب حوایج خلق با یکدیگر، عبادت آنها نیست؛ و همچنین مطلق ذبح و نَحر لِغیراللّه عبادت نخواهد بود، والّا وهابیّین در دعا و ندا و طلب حوایج خود و استعانت به امثال خود و هم ذبح و نَحر آنها برای مهمانان و اضیاف، خود اوّل‌المشرکین بودند.
پس دعا و ندا و طلب حوایج و استعانات و استشفاعات و توسلات از نبی و وصی و امام و حجت و ولیّ، به قصد تقرّب الی‌اللّه بعد از صریح آیات محکمه کتاب‌اللّه بر ثبوت شفاعت و ابتغاء وسیلت، همانا بالضروره روی توجه به خدا و سؤال از خدای تعالی است به وجه ایشان و التماس دعا است از ایشان، و مسألت از پروردگار است به لسان پاکیزه آن انوار مقدسه و به شفاعت و وساطت، که خود عینِ توحید است؛ چنانچه در دعاهای مأثور است: «اللَّهم ان کانَت الذُّنوب قَدْ اخْلَقَتْ وَجْهی فَإنّی أسْئلُکَ بِوَجهِ حَبِیبِکَ محمّدٍ» (3)
. و در دعای مقدمه نافله شب است: «اللّهم إنّی أتَوَجَّهُ إلَیْکَ بِنَبیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیه وَآلِه


1- اسراء: 43
2- اعراف: 12
3- بحار الأنوار، ج 95، ص 185، ح 15

ص: 98
وَأُقَدِّمُهُمْ بَیْنَ یَدَیْ حَوائجی فی الدّنْیا وَالآخِرةِ فَاجْعَلْنی بِهِمْ عِنْدَکَ وَجیهاً فِی الدُّنیا وَالْآخِرَةِ ومِنَ الْمُقَرَّبین» تا آخر دعا. (1) و در دعای توسل: «یا مُحَمَّد یا رَسُولَ‌اللّه إنَّا تَوَجَّهْنا بِکَ إِلَی اللَّه وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِنْدَاللّه إشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّه».
پس با این مقدمات در معنی عبادت و شرک دانستی که جماعت وهابیّین به جهت پیشرفت مقاصد خودشان متشبّث به این کلمه توحید شده‌اند تا مگر به مغالطه و تمویه به اسم دین و دیانت، بر اموال و نفوس مسلمین ظفر یابند. چه خوش گفت:
فَلا تَحکم بِأوّل ما تَراه فَأوَّلُ طالعٍ فَجرٌ کذوبُ
همانا اگر توحید این است پس شیطان اول‌الموحدین است، چنانچه جمعی از زنادقه صوفیّه ... و اتباع آنها، شیطان را تقدیس کنند، و اول‌الموحدین دانند، و آنها نیز مانند این اخوان، اخوان الشیاطین‌اند؛ قاتلهم اللّه أنّی یُؤفَکون. (2)
و بالجمله مانع از توسل اگر شبهه شرک بود، بحمداللّه فساد آن واضح شد. و اگر مانع به سبب موت است، آن نیز باطل است؛ زیرا که در مواضعی از قرآن مجید، صریح است که زنده‌اند به حیات مستقرّه و روزی می‌خورند و البته می‌شنوند سلام و کلام را، و رد می‌کنند جواب را، ولامحاله این حیات مستقرّه ابلغ است از حیات برزخیّه عامه و اقوی از اوست.
احادیث صریحه و صحیحه نیز از کتب سنت و جماعت بر این معنی بسیار است، چنانچه از سنن ابی‌داوود از ابی‌هریره روایت شد از رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ که فرمود: «ما مِنْ احَد یُسَلِّمُ عَلَیَّ الّا رَدّ اللّه عَلَیّ رُوحی حتّی علیه السَّلام». (3)
و از «صحیح نسائی» نیز از آن حضرت است که فرمود: «انَّ لِلَّهِ مَلائِکَةٌ سَیَّاحِینَ فِی الْأَرضِ یُبَلِّغُونی مِن أُمَّتیَ السَّلام». (4)
و در حدیث دیگر از ابی‌هریره از آن حضرت فرمود:
«مَنْ صَلّی [علیّ] عِنْدَ قَبْری سَمِعتُهُ»، (5)
و در مرفوعه ابن‌عباس فرمود: «أکْثِرُوا مِنَ الصَّلَوات عَلَیّ یَوْمَ الْجُمُعه، فَإنَّ صَلوتکم مَعْرُوضَةٌ عَلَیَّ، تا این‌که فرمود:
انَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَی الأرضِ لُحُومُ الْأَنْبِیاء» (6)
و در حدیث دیگر فرمود:
«عِلمی بَعْدَ مَماتی کَعِلْمی فی حَیاتی»
. و در حدیث دیگر فرمود:
«انَّ اللّه وَکَّلَ مَلِکاً یُسْمعنی أقوال الخَلائق یَقُومُ عَلی قَبْری، فَلا یُصَلّی عَلَیَّ أَحَدٌ ألّاقالَ یا محمد صلی الله علیه و آله فلان بن فلان یُصَلِّی عَلَیْکَ، صَلُّوا عَلَیَّ حَیْثُما کُنْتُمْ فَإنَّ صَلَواتُکُمْ تَبْلُغُنی»، (7)
و در حدیث دیگر است، از آن حضرت پرسیدند: آیا مردگان تکلم می‌کنند؟ فرمود: «بلی، به زیارت یکدیگر می‌روند». و از این باب احادیث بسیار است.


1- الفقیه، ج 1، ص 306؛ بحار الأنوار، ج 87، ص 243، ح 52
2- توبه: 30
3- سنن أبی‌داود، ج 2، ص 218، ح 2041
4- سنن النسائی، ج 3، ص 43
5- کنز العمّال، ج 1، ص 498، ح 2198
6- سنن النسائی، ج 3، ص 91؛ سنن الدرامی، ج 1، ص 369؛ سنن ابن‌ماجه، ج 1، ص 345، 524
7- مجمع الزوائد، ج 10، ص 162؛ کنز العمّال، ج 1، ص 494

ص: 99
و این است صریح مقاله آلوسی‌زاده بغدادی در «تاریخ نجد» که در ترویج کفریات و مغالطات وهابیّین نوشته، در صفحه 48 گوید:
والذی اعتقدوه فی النّبی أنَّ رُتبته أعْلی مَراتِب المخلوقین عَلَی الإطلاق وأنَّهُ حیٌّ مرزوق فی قبره حیاة مستقرّة أبْلَغ مِنَ
[حیاة] الشُّهَداء، المنْصُوص علیها فی التنزیل [إذ هو أفضل منهم]، وَأنَّهُ یَسْمَعُ سَلام مَنْ یُسَلِّم علیه وأنَّهُ تَسنُّ زیارته، غیر أنّه لا تُشدّ إلیه الرّحال. (1)
ببین متناقضات این جماعت را، بعد از بیان ثبوت حیات مستقرّه! آیا چه دلیل دارند بر منع زیارت دیگر آن‌که: بعد از ثبوت حیات مستقرّه در قرآن به جهت عموم شهداء، آیا چه دلیل دارند بر منع زیارت. غیر رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ دیگر آن‌که: چه دلیل دارند بر تبعیض و جواز زیارت برای خصوص اهل مدینه و جایز نبودن آن برای دیگران؟ با وجود اخبار بسیار در «صحاح» از رسول خدا صلی الله علیه و آله در استحباب زیارت اهل قبور و هم عمل آن حضرت و تقریر و امر آن جناب در حدیث معروف که فرمود:
«کُنتُ قَد نهیتکم عَن زیارة القُبور ألا فَزوروها». (2)
و هم دلالت آیه شریفه لاتَقُم عَلی قَبْرِه (3)
چنانچه در «تفسیر رازی» و «ابی‌السّعود» روایت کردند که عادت رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که چون میّت را دفن می‌کردند، تا مدّت یک ساعت بر سر قبر او می‌ایستاد و دعا می‌کرد. پس این آیه دلالت دارد بر این‌که حضور بر قبور و دعا و خواندن پروردگار در نزد آنها، عبادت و مشروع است وگرنه نهی از آن مختص نبود به کافر.
پس واضح شد که از این جهت هم مانعی ندارد حضور در مشاهد انبیا و اولیا و صلحا و توسّلات و استشفاعات.
و یاللعجب؛ مگر نمی‌بینند خدای تعالی اجراء کلیه امور، به اسباب و مسبّبات فرموده، چنانچه قاعده ملوک و سلاطین است در رفع امور و حوائج عامه، هر یک به توسط سفرا و مقربین مقرّر نموده. و ایضاً به صریح فَضَّلْنا بعضهم علی بَعض (4)
بعضی از بشر را بر بعضی ترجیح و تفضیل داده، چنانچه نیز بسیاری از بقاع را بر دیگر و بعضی از مساجد و معابد بر سایرین امتیاز بخشیده؛ حتی آن‌که بعضی احجار و جماد را بر بعضی ترجیح داده، چون امر پروردگار، به تعظیم احجار بیت و حرم و امتیازات حطیم و زمزم و اعمال و دعاهای مأثور، نزد هر یک مقرّر نمود.


1- تاریخ نجد، ص 48
2- سنن النسائی، ج 4، ص 90؛ سنن ابن‌ماجه، ج 1، ص 501؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 65
3- توبه: 84
4- اسراء: 21

ص: 100
صخره حجرالأسود را محترم و محل قبله و قُبله عالمیان فرمود و امر و اعلان و صلای عام داد که: اتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ ابْراهِیم مُصَلّیً، (1)
و همچنین خوابگاه اصحاب کهف را به اتخاذ معبدیت و مسجدیت مؤمنین امضا فرمود.
و بالجمله؛ آیات قرآن مجید و احادیث صحاح سنت و جماعت در ثبوت شفاعت و توسلات، بسیار است، چنانچه خود این جماعت هم منکر نمی‌توانند شد.
آلوسی‌زاده در صفحه 48 از «تاریخ نجد» گوید:
«ویثبتون الشفاعة للنبی وکذا سائر الأنبیاء والملائکة والأولیاء والأطفال ویسألونها من اللّه المالک لها والإذن فیها لِمن شاء».
محمد بن عبدالوهاب نیز در رساله کشف الشبهات گوید:
«وَأیضاً إن الشفاعَةَ أعطاها غیر النبیّ، فَصَحَّ أنَّ الملائکة یَشْفَعُونَ والأولیاء یَشْفَعُون وَالأفراط (2) یَشْفَعُون».
اینکه گوید:
«فإن قال إنّ النبی أعطی الشَّفاعة أنا أطلبه مما أعطاه اللّه».
فالجواب: «أن اللّه أعطاه الشفاعة وأنهاک عن هذا، وقال فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّه أحداً» (3)
(سبحان اللّه)؛ چه مغالطه و خلط و اشتباه است. اگر مقصود از این کلمات انکار شفاعت است، هر آینه دروغ و تناقض و خلافِ تصریحِ خودِ آنها است، چنانچه دانستی؛ و اگر مراد اثبات شفاعت در خصوص آخرت و قیامت است، و انکار آن در دنیا گوییم: بعد از ثبوت مطلق شفاعت و توسلات از آیات و اخبار و عقل، چه خصوصیت دارد جواز شفاعت در آخرت و عدم جواز آن در دنیا؟ آیا چه دلیل دارند بر تبعیض، که مخصص عمومات و مقیّد مطلقات باشد و بگویند: آنچه در دنیا موجب شرک بود، چرا در آخرت نباشد؟ این علت که در هر دو نشأه موجود است، آخرت چه خصوصیت توحیدیه دارد که دنیا ندارد؟ و اگر این است لاجرم می‌باید چیزی که در دنیا باطل و شرک است، در آخرت همان چیز حق و توحید باشد و بالعکس و این تناقض باطل و محال است؛ زیرا که یک حقیقت به اختلاف نشأت، دو امر مباین نگردد، مگر به انقلاب ماهیت؛ و آن هم محال است.


1- بقره: 125
2- «الإفراط» فی حدیث «أنا فرطکم علی الحوض». الفَرَط؛ العلم المستقیم یهتدی به. والجمع؛ أفراط. ومنه حدیث أهل البیت: «نحن الأنبیاء وأبناء الأوصیاء أفراط. مجمع مؤلّف.
3- جنّ: 18

ص: 101
[جواب از مغالطه به آیات]
جواب از مغالطه به آیات: از آن جمله آیه مَنْ ذَا الّذی یَشفَعُ عِنْدَهُ إلّابِاذْنه (1)
در سوره بقره؛ و آیه یَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَة إلّامَنْ أَذِنَ لَهُ الرّحمن (2)
در سوره طه؛ و آیه وَلا تَنْفَعُ الشَّفاعَة عنده إلّالِمَن أذِنَ لَه (3)
در سوره سبأ؛ و آیه قُلْ لِلَّه الشَّفاعَه (4)
در سوره زمر. گوییم: واضح است که همین آیات نیز صریحاً اثبات شفاعت می‌کند. آیا نمی‌بینی استثنائات را و ظاهر نفی بیان عظمت الهی و شدّت هول قیامت و بیان نفی استقلال در شفاعت است، یعنی آن روز کسی مستقل در شفاعت نیست، تا بدون اجازه الهیه شفاعت کند، نظیر؛ یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالمَلائکَةُ صَفّاً لایَتَکَلَّمُونَ إلّامَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقالَ صَواباً(5)
. در آیه طه لاتَنْفَعُ الشَّفاعَة إلّامَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِیَ لَهُ قَولًا (6)
؛ یعنی نفع نمی‌دهد آن روز شفاعتی مگر آن کسانی که مأذون در شفاعت‌اند و مرضی‌القول‌اند در نزد خدا؛ یعنی صاحب وجه و آبرو هستند.
و ثانیاً نزول بسیاری از این آیات در جواب عَبَده اصنام است که می‌گفتند: بتهای ما شفیعان مایند؛ وَما نَعْبُدُهُم إلّالِیُقَرِّبُونا إلی اللّه زُلفی، (7)
و این، چه مربوط است به مقام شفاعت انبیا و اوصیا، و این چه قیاس باطل و چه مغالطه‌ای است؟
ببین از آن جمله در آیه «سبأ» بعد از روی کلام به کفار و عبده اصنام که می‌فرماید: قُل ادْعُوا الّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّه لایَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمواتِ وَالْأَرض وما لَهُم فیهما مِنْ شرکٍ وَما لَهُم مِنْ ظَهِیر، (8)
بعد فرمود: ولا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَه. (9)
و همچنین نیز آیه «زمر»: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةَ (10)
که در مقام جواب از عبده اصنام است. فخر رازی در تفسیر گفت: چون کفّار اعتقاد شفاعت درباره اصنام خود کردند، حق تعالی در جواب آنها فرمود:
أم اتَّخذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعآء قُلْ اوَلَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئاً وَلا یَعْقِلُون* قُلْ لِلَّه الشَّفاعَةُ جمیعاً، (11)
بعد از آن گفت:
«ومنهم مَن تَمَسَّکَ فی نفی الشفاعة مطلقا بهذه الأیة، وهو ضعیف».
پس واضح شد که استدلال وهابیین در نفی شفاعت تمویه و مغالطه و تشابه باطل به حق، و حق به باطل بوده أمّا الّذینَ فی قُلوُبِهِم زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَة. (12)


1- بقره: 255
2- طه: 109
3- سبأ: 23
4- زمر: 44
5- نبأ: 38
6- طه: 109
7- زمر: 3
8- سبأ: 22
9- سبأ: 23
10- زمر: 44
11- زمر: 43- 44
12- آل عمران: 7

ص: 102
[نصوص داله بر ثبوت توسّلات و شفاعات]
و از جمله نصوص داله بر ثبوت توسلات و استشفاعات است، این کریمه: فَتَلَقّی ادَمُ مِنْ رَبِّهَ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه (1)
و هم آیه کریمه: وَاذ ابْتَلی ابْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ، (2)
و هم جمیع آیات میثاق و عهد از پیغمبران بر نبوت خاتم صلی الله علیه و آله و ولایت ائمه طاهرین، چنانچه تفسیر این دو آیه از طرق مخالفین، از مفسرین اعاظم سنّت و جماعت روایت شده.
از آن جمله شیخ سلیمان قندوزی الشافعی البلخی در «ینابیع المودّه»، توسل هر یک از آدم و ابراهیم را به طرق معتبره قوم نقل و روایت نموده. و در «صحیحه حاکم» روایت کرده:
«قال إنَّ آدم لَمَّا اقْتَرَفَ الخطیئَة، قال یا ربّ أسئلُکَ بِحَقِّ محمد لَمَّا غفرتَ لِی. فقال یا آدَمُ کَیْفَ عَرَفْتَهُ؟ قال: لِأنَّکَ لَمَّا خَلَقْتَنی نَظَرْتُ الَی الْعَرْش فَوَجَدْتُ مَکْتُوباً فیه: «لا اله الّا اللَّه محمد رسول‌اللّه»، فَرَأَیْتُ اسْمه مَقْروناً مَعَ اسْمک، فَعَرفته أحبّ الخلق إلیک». (3)
و از طریق امام مالک نیز مؤید این حدیث خواهد آمد و نیز قاضی ابی‌عمر و عثمان بن احمد، که یکی از مشایخ سنت و جماعت است، مرفوعاً از ابن‌عباس روایت کرده از رسول خدا صلی الله علیه و آله:
قال لما اشْتَملتْ آدم الخطیئةُ نظر إلی أشباح تُضی‌ءُ حول العرش، فقال: یا رب إنّی أری أشباحاً تشبه خلقی، فَما هِی؟
قال: هذه الأنوار أشباح اثنین مِن وُلدک، اسم أحدهما محمد صلی الله علیه و آله، أبدُأ النّبوة بک وَأختِمُها به، والآخر أخُوهُ وابْن أخی أبیه اسْمه علیّ علیه السلام أُأیّد محمداً صلی الله علیه و آله به وأنصره علی یده، والأنوار التی حولهما، أنوار ذریّة هذا النبیّ مِنْ أخیه هذا، یزوّجه ابنتَه تکون لَهُ زوجة یتصل بها أوّل الخلق ایماناً وتصدیقاً لَه، أجعلها سیّدة النِّسوان وأفطمها وذریّتها مِن النّیران، فَتَقْطَعُ الأَنساب وَالأسْباب یوم القیمة إلّا نسبه وسَبَبه.
فَسَجَدَ آدم شکراً لِلّه أن جعل ذلک فی ذرّیته. فَعَوَّضَهُ اللّه عن ذلک السّجُودُ، أن أسْجَد له مَلائکتَه، الخبر.


1- بقره: 37
2- بقره: 124
3- المستدرک علی الصحیحین، از حاکم نیشابوری، ج 2، ص 615

ص: 103
[ذکر آیات توسّل و تفسیر آن از طرق سنّت و جماعت]
و در تذکرة، از قاضی زکریّای حنفی، که اعظم علمای سنت و جماعت بود در قسطنطنیه عصر سلطان محمد فاتح، در حاشیه خود بر کَشّاف، در تفسیر وَلَقَدْ عَهدنا الی ادَمَ ... فَنَسِیَ وَلَمْ نَجد له عزماً (1)
آورده که:
«مراد از آن «عهد»، اقرار و میثاق بر مهدی از اولاد محمّد و قیام او است در آخرالزمان».
و بر او است نیز تعلیقه تلمیذ او خرّم اوغْلی، پسر قائم مقام، فتبصّر.
و از آن جمله، آیات است، آیه «مودّت» و اجر رسالت، که از طرق عامه به وجوهی معتبره وارد و از آن جمله است آیه «وسیله» و امر به آن: یا أیّها الذین آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة (2)
، و ظاهر کریمه اعم است انحاء وسایل مقرّبه به خدا را، از وظایف عبادیّه، و توسلات به حجت و امام هر عصر که اعظم‌الوسایل [است]، و تقصیر در آن، مُردن به جاهلیت اولیّه است، و نظر به حدیث «سفینه» تخلف از آن هلاکت و ضلالت است.
پس تفسیر آن به خصوص عبادیّات، تفسیر به رأی است، مانند تفسیر نمودن امام در حدیث اول به قرآن، به دلیل اضافه امام به زمان، و زمان به، مَنْ فی الزّمان، که آنهایند حمله تفسیر قرآن، وگرنه اگر مراد از امام زمان در این حدیث، قرآن بود پس قرآن اختصاص به زمانی دون زمان نداشت. و از طرق متواتره در اخبار خاصه از امام جعفر الصادق علیه السلام روایت شد که فرمود:
«ابتغوا إلیه الوسیلة تقربوا إلیه بالإمام علیه السلام».
و از آن جمله است کریمه وَاْتُوا البُیُوت مِنْ أبْوابِها (3)
که امر فرمود آمدن به سوی خدا از درهای منصوبه آنها، و ائمه طاهرین از آل محمدند ابواب معرفة اللّه؛
«أنا مدینة العلم وعلیّ بابها». (4)
فخر رازی در «تفسیر کبیر» در این مقام گوید که: ظاهر آیه مراد نیست، بلکه آیه کنایه از «صراط مستقیم» است:
«قال: ولیس المراد ظاهره، وتفسیره الصراط المستقیم».
تا این‌که گوید:
«فجعل إتیان البیوت من ظهورها کنایةً عن العدول عن الطریق الصحیح، وإتیانها مِن أبوابها کنایةً عن التمسک بالطریق المستقیم، وهذا طریق مشهور


1- طه: 115طه: 115
2- مائده: 35
3- بقره: 189
4- المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 127؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 114؛ کنز العمّال، ج 13، ص 148

ص: 104
فی الکنایة، فإن من أرشد غیره علی الوجه الصّواب یقول له: ینبغی أن تأتی الأمر من بابه وفی ضدّه یقال: إنّه ذهَب إلی الشَّی‌ء من غیر بابه. قال اللّه تعالی فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورهم (1) وقال واتخذتُموهُ وَرائِکُم ظِهْرِیّاً، (2) فَلَمّا کانَ هذا طریقاً مشهوراً معتاداً فی الکنایات، ذکره اللّه تعالی هاهُنا. انتهی کلامه».
پس آیه کریمه کنایه از تمسک و توسل به امام است در طریق الهی و ایشان‌اند ابواب معرفةاللّه و صراط مستقیم.
[جواب از التباس و قیاس به عبده اصنام]
و این چه مغالطه واضحه و تمویه باطل است که برای پیشرفت مقاصد باطله خود نماز و قرائت قرآن و عبادت پروردگار را در مقامات مشرّفه و مشاهد منوّره، عبادت قبور خوانند و به سوءظن و افترا و بدون فحص از ضمایر و نیّات که عمده ارکان عبادات است، اضلال جاهلین و مستضعفین نمایند و رمی کنند مسلمین و مؤمنین را به شرک و خلاف توحید؛ و حال آنکه این تشریف و توسل و امتثال، همانا خود حقیقت توحید پروردگار و تخلیص عبودیت آن جناب است، چنانچه بیان آن گذشت.
دیگر آنکه: این چه تلبیس و مغالطه است که قیاس کردند نذورات و هدایا بر انبیا و اولیا صالحین و هم ذبائح و قرابین مسلمانان را، به عبده اصنام، که اضلالی است آشکارا و بهتان و افترایی است عظیم؟! اینک کتب فقهیّه و احکام شرعیّه ما از مطبوع و غیر مطبوع، فضای عالم را پر کرده، موجود است، که از ضروریات احکام دین اسلام و مذهب مقدس است این‌که؛ نذر منعقد نمی‌گردد مگر مخصوص پروردگار و نه قربانی‌ها و ذبایح، مگر به اسم کردگار و هر یک از این دو امر باید مصدّر به اسم «اللّه» و مقرون و مختص به «لام» اختصاص باشد، چنانچه این یک به انشاء کلمه «لِلّه عَلَیَّ کذا»، و آن یک بعد از استقبال قبله، به کلمه «بسم اللّه» و «وجّهت وجهی لِلّه» یا «للذی فَطَر السموات والأرض» باید تمام شود.
و اما نسبتش به نبیّ و ائمه و ولیّ، از این باب است که به نیابت از آنها و ارجاع ثواب آن برای آنها است. یا این‌که به وسیله هدیه کردن این صدقه، التماس دعا و شفاعت قضاء حوایج خود از پروردگار به آبروی ایشان مسألت نمایند. یا اولویت مصرف آن منذور بر صلحا و فقرا و


1- آل عمران: 187
2- هود: 92

ص: 105
زوّار و منسوبین به ایشان است. و این چه مربوط است به این افترا و بهتان مذکور، با این‌که گذشت که: عادت‌اللّه جاری است بر توسیط اسباب و مسببات و وسایط و توسّلات و رفع حوایج عامّه، با علم الهی به حاجت بندگان و می‌باید قضای آن حوایج به توسط و مدخلیت وسایلی نظیر دعا و تضرع و الحاح و تصدق باشد، والّا بدون مسألت و دعا ممکن بود و بنابراین لازم آید که جمیع آیات و عمومات، امر به دعا و الحاح در آن و تصدّق و سایر شرایط آن، لغو و عبث باشد، چنانچه نسبت به محتومات فرمود: «یا مَنْ لا تبدّل حکمة الوسائل». و این مجرای بر عادت عرف سلاطین و بزرگان است.
ألم‌تر أنّ اللّه قال لمریمٍ: وهُزّی إلیک الجذع تسّاقَطُ الرُطَبُ
فلو شاء أن تَجِنیه مِنْ غیر هَزِّهِ جَنَتْه ولکن کلُّ شی‌ء له سَبْبُ
و به این‌گونه شبهات و واهیات، هتک حرمات‌اللّه از قتل و سفک دماء مسلمین و هتک اعراض و ناموس الهی کردند.