ص: 127
وضعیّتی فعال در این درگیری داشتهاند و این مسأله آشکارا از سوی مسلمانان و کفار در مراحل مختلف مورد نظر بوده است.
طبق تفاسیر قرآن، ذیل سوره روم، آیات 1 و 2 همنوایی بین کفّار مکّه با ایران وجود داشته، حال آنکه مسلمانان هوای بیزانس را داشتهاند.
(1) بر پیروزی بیزانس به عنوان تأکیدی بر پیروزی پیامبر ابرام میشده است.
(2) تلاشهای ایران برای نفوذ بر منطقه حجاز پیش از این مورد توجّه R. Ruzicka قرار گرفته است. روزیسکا چنین پنداشته است که ضعف نفوذ تمیم و فزونی یافتن نفوذ غطفان در نتیجه عمل سیاسی ایران از طریق حکومت لخمیان به منظور یافتن جاپایی در این ناحیه بوده است.
(3) ابن سعید نقلی را در کتاب خود «نشوة الطرب» ثبت کرده است
(4) که بیان میدارد علّت این تلاش ایران خواست آنها برای نفوذ و تسلّط یافتن بر مکّه بوده است. زمانی که قباد آیین مزدک را پذیرفت،
(5) بنو نصر را که از قبول این دین سرباز زده بودند، برانداخت و حارث کندی را که این دین را پذیرفته بود بر جای او قرار داد. قباد- آنگونه که روایت بیان میدارد- به حارث دستور داد که این دین را بر اعراب نجد و تهامه بقبولاند.
(6) زمانی که این اخبار به مکّه رسید، برخی آیین مزدک را پذیرفتند (فمنهم من تزندق) و زمانی که اسلام ظهور کرد این گروه به مزدکیانی قدیمی شناخته شده بودند.
(7) گرچه کسانی بودند که از پذیرش این دین سرباز زدند و از اینان عبد مناف بود که قوم خود را جمع کرد و به آنان گفت که او از آیین اسماعیل و ابراهیم دست نخواهد کشید و دینی را که به شمشیر بر آنها تحمیل شده، نخواهد پذیرفت و زمانی که حارث از این ماجرا آگاهی یافت، این امر را به قباد اطلاع داد و قباد به او دستور داد که به مکّه حمله کرده، کعبه را ویران کند و عبدمناف را به قتل برساند و سیطره بنوقصیّ را براندازد.
(8) حارث به دلیل حمیّتش نسبت به عرب، چندان تمایلی به اجرای این دستور نداشت. او قباد را از این فکر منصرف کرد و اندیشه وی را به دیگر مسائل مشغول ساخت.
(9) گرایش این روایت کاملًا آشکار است؛ سعی دارد بر خواست عبدمناف بر باقی ماندن وی بر دین قریش (دین اسماعیل) تأکید کند. روایت ممکن است ساختگی باشد امّا نشانی از وجود روابط بین حیره و مکّه دارد، نکتهای که شایسته تعمّق بیشتر است.
ابن خردادبه در کتابش «المسالک و
1- طبری، پیشین، ج 21، ص 16؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 1 به بعد قاهره 1954؛ ابنکثیر، التفسیر، ج 5، ص 3- 342؛ ابونعیم، دلائل النبوه، ص 296 حیدرآباد 1950؛ ابوحیان، تفسیر البحر المحیط، ج 7، ص 161 قاهره 1328 ه. ق.؛ ابوالمحسان یوسف بن موسی الحنفی، المعتصر من المختصر، ج 2، ص 189- 190 حیدرآباد 1362 ه. ق. و نک:.
. 1959 ,siraP 18 ,I ,malsI'l ed etehporP eL ,halludimaH .huM . 1920 ,siraP 20 -418 ,I ,naroC eL ,erehcalB .R , 1909 ,gizpiel 514 -511 ,51 -50 .PP egarf ehc sibara eid II ,tneiro ehc si malsi red ,nnamtrah .M
2- قرطبی، پیشین، ج 14، ص 1- 5؛ طبری، پیشین، ج 21، ص 16 به بعد؛ ابن کثیر، پیشین، ج 5، ص 348، جالب توجّه این نقل قرطبی است: زمانی که اخبار پیروزی بیزانس رسید، بسیاری از مردم اسلام آوردند. همان، ج 14، ص 2 و نک:.
1951 ,niaM ma trufknarF 60 -158 :PP ,ekitnatps red ethcihcse gznaniF :lheitS .R dna miehtlA .F
3- R. Ruzicka: Duraidb. as. simma, 1, 55) parha, 0391
4- نسخه خطّی توبنگن، برگ 96 و نک:.
.164 :p ,1966 ,acibara ,edeis ,eIIIx ed uolodna ehpargylop nu :noirtoP .G :ees dna 1928 ,tragttuts rebara nehcsimal sirov erd ethcihcseG s'diaS nbI :retemmurT .F
5- «فی زمان قباذ سلطان الفرس الذی تزندق و تبع مذهب مزدق».
6- «وامر لحارث أن یأخذ أهل نجد وتهامة بذلک.»
7- نک: جواد علی، مفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، صص 287 و 288، بغداد 1957. او چنیننتیجه گرفته است که این افراد، زنادقه، کسانی از قریش بودند که دین مجوس را پذیرفتهاند. این عبارت از «نشوة الطرب» به نظر میرسد که تفسیری دیگر از مفهوم زنادقه قریش ارائه میدهد. در مورد زنادقه قریش نک: ابن حبیب، المحبر، ص 161 حیدرآباد 1942.
8- «فأمره أن ینهص الی مکّة ویهدم البیت وینحر عبدمناف ویزیل ریاسة بنیقصیّ».
9- «فأخبره ذلک الحارث وداخلته حمیّةً للعرب، فدرأ عنهم وشغل قباذ بغیرهم».
ص: 128
الممالک»
(1) نقلی را آورده است که طبق آن مرزبان البادیه، عاملی بر مدینه منصوب کرده بود که او خراجها را جمعآوری کرده است. آنگونه که بیان میدارد، قریظه و نضیر، پادشاهانی بودند که ایران آنها را بر اوس و خزرج در مدینه منصوب کرده بودند. خردادبه از بیتی از شاعر انصاری استناد میکند که میگوید: و شما خراجی بعد از خراج به کسری میپردازید، خراجی به قریظه و نضیر
(2). یاقوت روایت را این گونه آورده است که قریظه و نضیر پادشاهانی بودند که به وسیله اوس و خزرج از مقام خویش برافتاده بودند؛ اوس و خزرج پیشتر خراج به یهودیان میپرداختند.
(3) و کاسکل در این مورد اظهار شک کرده که ابن خردادبه به جز همین شعر انصاری، منبع دیگری برای این مسأله نداشته است.
(4)تردید کاسکل نمیتواند مورد قبول قرار گیرد، چراکه روایت ثبت شده به وسیله ابن خردادبه و یاقوت به نظر میرسد که براساس روایت جداگانهای باشد که شعر بدان افزوده شده است و بیت منسوب به فرد انصاری در اینجا، در قصیده شناخته شدهای از ابن بقیله آمده است. در آن قصیده این بیت شعر دلالت ضمنی دیگری دارد.
(5) این خبر را H. z. Hirschberg در کتاب خود «یهود در سرزمین عرب» (' Arav Yisrael be-) مورد بحث قرار داده است.
(6) هرشبرگ صحت روایت را نپذیرفته و عنوان میکند که این خبر از طریق منبع جداگانه دیگری تأیید نشده است. او ادعا دارد که مردم مدینه آزاد بودهاند (horin Bnei) و تحت سلطه ایران یا روم نبودهاند. بر اساس بحث هرشبرگ این غیرقابل قبول است که عامل مرزبان در هجر که سیطره قدرتش حتّی در بحرین ضعیف بوده است، توانسته باشد خراجهایی از شمال حجاز دریافت کند.
Altheim
و Stiehl خبر را درست میدانند. عامل مدینه نماینده پادشاه حیره بود و بدین جهت پادشاهان قریظه و بنینضیر را یاری میکرده است. این وضعیت بر طبق نظر Altheim و Stiehl تا نیمه قرن ششم میلادی ادامه یافت، امّا بعد از آن برای عامل ساسانی چه رخ داده است، بر اساس نظر این دو مشخّص نیست.
(7) محتمل است که حدس این دو درست باشد. روایت مهمّ ثبت شده توسط ابن سعید در «نشوةالطرب» جزئیات مهمّی از تداوم سیطره ساسانیان بر مدینه بعد از پایان یافتن سلطه یهودیان ارائه میدهد.
ابن سعید گزارش میدهد که نبردها و ستیزهایی بین یهودیان و اوس و خزرج رخ میداده است
(8). و هیچ حاکمی بر آن
1- ص 128 لیدن 1889.
2- تؤدی الخراج بعد خراج کسری وخرج من قریظة والنضیر
3- عبارت «من قریظه» ممکن است معنایش «برای قریظه» باشد. عبارت متفاوت را یاقوت آورده است: معجم البلدان، ج 4، ص 460، و اینگونه است: «و خرج بنی قریظه والنضیر».
4- یاقوت، پیشین، همانجا و نک:.
.5 -4 .1 ,150 :p ,tic po ,lheitS -miehtlA
5- F. Altheim- R. Stiehl, opcit, p: 941, n: 36.
6- در مورد این قصیده نک: طبری، تاریخ، ج 1، ص 2042؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 1، 221 و 222 چاپباربیهدومنار، پاریس 1891، ابوالبقاء تعبیر مختلف مهمّی را در کتابش «المناقب المزدیه»، برگ b 34، آورده است نسخه خطی Br. mus: کخرج بنیقریظه، ابوالبقاء میگوید: عبد المسیح این قصیده را در مدح نعمان و پسر و جدّش سروده و بر آنان سوگواری میکرده است، آنگاه که خالد بن ولید بر آنان جزیه تحمیل کرد. لما ظهر الاسلام و ضرب خالد بن الولید الجزیة علی قومه.
7- P. 221 n. 99. Tel- aviv, 6491.
همچنین نک: سمهودی، وفاء الوفا، ج 2، ص 269 (نقل شده از خردادبه بدون ذکر شعر)
8- Op. cit, pp: 941- 051
ص: 129
حکومت نمیکرد تا اینکه عمروبن اطنابه خزرجی به دربار نعمان بن منذر، پادشاه حیره رفت و از سوی نعمان به عنوان حاکم مدینه منصوب شد.
(1) در عبارتی دیگر ابن سعید جزئیات بیشتری از این ماجرا را برای ما ارائه میدهد. ابن سعید نگاشته است که عمروبن اطنابه از سوی نعمان بن منذر به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود. پدر حسان بن ثابت اشعار هجوآمیزی درباره عمرو سروده و گفته بود که:
ألکنی الی النُعمانِ قولًا مخضْتُهُ وفی النُصحِ للألبابِ یوماً دلائلُ
بعثتَ إلینا بعضُنا وَهُوَ أحمقٌ فیا لیتَهُ مِنْ غَیْرِناوهُوَ عاقِلُ
(2)«از قول من به نعمان این سخن صادقانه مرا برسانید، چرا که نصیحت خردمندان روزی آنها را فایده بخشد. کسی را بر ما گماشتی که او احمق و نادان است، ای کاش کسی جز ما بر ما میگماشتی اما او عاقل میبود.»
آگاهی ما از حیات عمرو بن اطنابه اندک است. عمرو بن عامر بن زید مناة بن مالک بن ثعلبه بن کعب بن خزرج شاعر مشهوری است که به شعرش در منتخبات ادبی بسیار استشهاد میگردد
(3).
(4) او به عنوان شریفترین فرد خزرج
(5) و بهترین اسب سوارکار در قومش
(6) و پادشاه حجاز
(7) توصیف شده است. ممکن است عقیده کاسکل که داستان ملاقات عمرو بن الطنابه با حارث بن ظالم حالت افسانهای دارد، درست باشد.
(8) اما تأکید ابوعبیده در این خبر براینکه عمروبن اطنابه دوست خالدبن جعفر- بزرگ کلاب- کسی که روابط نزدیکی با حاکم حیره داشته و به وسیله حارث بن ظالم
(9) در دربار نعمان به قتل رسیده است، نکته ارزشمندی است.
اسماء اشخاص ذکر شده در داستان عمرو ابن اطنابه
(10) چون حارث بن ظالم، زید الخیل،
(11) خالد بن جعفر، نعمان بن منذر به ما کمک میکند تا زمان حیاتش را حدود نیمه دوّم قرن ششم میلادی بدانیم.
خبر مربوط به یادشدن از انتصاب عمرو به عنوان پادشاه [مدینه] به وسیله نعمان که در حقیقت نماینده حیره و جمعآورنده خراج مدینه بوده است، احتمالًا درست باشد. این پذیرفتنی نیست که در درستی این داستان شک کنیم. به دلیل آنکه هیچ فرد برجستهای از اعقاب عمرو به این منصب به عنوان فخر و برتری اجدادشان اشاره نکرده است. دو بیت شعر از ثابت پدر حسان صحّت این داستان را
1- نک: به نظر Hirschberg درباره تداوم نفوذ بدویان و حملات آنها بر ضد گروه یهودی:
Op .cit :721 ult ,821 Sup
2- «نشوة الطرب»، برگ 55: «الّا أنّه کانت الحرب کثیراً ما تقع بین الفریقین ولم یستقم لهم أن یستبد بهم ملکٌ، إلی أن رجل إلی النعمان بن المنذر ملک الحیرة، عامر بن الطنابة الخزرجی فملکه علی المدینة».
3- پیشین، برگ 57: «ومن شعره قوله فی ابیات فی عمرو بن الاطنابة الخزرجی لما ملکه النعمان بن المنذرعلی المدینه، ألِکنی ...»
4- ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص 345؛ صدرالدین، الحماسة البصریه، ج 1، ص 3 (بنگرید به مصادری که مصحّح، مختار الدین محمّد در آنجا گردآوری کرده است. حیدرآباد 1964)، العسکری: المصون، 136، (نک: مصادری که محقّق عبدالسلام هارون گردآورده است. کویت 1960). ابن الشجری، الحماسة، ص 112 (بن حبیب: من نسبه الی امّه من الشعراء (نوادر المخطوطات، ج 1، ص 95، 201)؛ المبرد الکامل، ج 1، ص 89، ج 4، ص 68، لسان العرب. طنب ..
..( 1938 ,accaD )sedo cibarA ylrae ,niasuH .M .S
صفحات 42- 44 متن عربی و متن انگلیسی 41- 42 و مراجع ذکر شده در آنجا. یکی از نوادگان عمرو بن اطانبه، قرظة بن کعب بن عمرو از اصحاب پیامبر بوده است. نک: ابن حزم، همانجا در مورد قرظة، ابن حجر، الاصابه، ج 5، ص 236، شماره 7092؛ ابن سعد، طبقات، ج 6، ص 17؛ المنقری، وقعة صفّین، ص 17
5- المرزبانی، معجم الشعراء، ص 203 قاهره 1354 ه. ق.
6- ابن درید: الانشقاق، ص 453
7- الأغانی، ج 10، ص 28
8- . 1966 ,nediel 170 ,II ,iblak -la hum .b masih sedkrew ehcsigo laenegsad ,basan .no tarahmaG .leksaC .W -1[ جمهرة النسب، هشام بن محمّد کلبی، تصحیح کاسکل. چاپ لیدن، ج 2، ص 170]
9- الأغانی، ج 10، ص 28، درباره قتل خالد بن جعفر نک: الاغانی، ج 10، ص 16، ابن حبیب، المحبر، ص 193. همو: اسماء المغتالین من الاشراف نوادر المخطوطات، ج 2، ص 134 و 135؛ ابن اثیر، الکامل، ج 1، ص 338 و 339 قاهره 1348 ه. ق. تصحیح عبدالوهاب النجار
10- در مورد جنگ فارع نک: ابن اثیر، الکامل، ج 1، ص 409- 410، رهبر خزرج عامر بن اطانبه بوده که به نظرمیرسد خواندن او به عمرو بن اطانبه اشتباه باشد. اشعار از عمرو بن اطانبه است.
11- الاغانی، ج 16، ص 53
ص: 130
تأیید میکند و میتواند تکمیل کننده خبر ثبت شده به وسیله ابن خردادبه تلقی گردد گرچه اشعار ثابت تأکیدی بر دوام سیطره فارس بر مدینه در نیمه دوّم قرن ششم میلادی نیز میباشد.
به جهت تأمین امنیت قلمرو حیره، جلب وفاداری قبایل ضروری بوده است.
برخی گروهها از قبایل جنگجو در کنار واحدهای نظامی حیره میجنگیدهاند، رؤسای قبایل امنیت کاروانهای فرستاده شده از طرف حکام حیره که از قلمرو آنان میگذشت را تضمین میکردند، رؤسای متمرد مهار گشته و راه بازرگانی امن گردیده بود.
به منظور تحکیم وفاداری و همکاری متقابل رییس قبیله، امتیازاتی به او داده میشد. اینگونه ردافه پدید آمده و بر طبق نقل ردف در دربار شهریار در دست راست او مینشست و همراه با شهریار سوار بر اسب میرفت و یک چهارم از غنایم جنگهایی که شهریار انجام میداد، از آنِ او بود و هدایایی نیز از سوی رعایای شهریار حیره به او هدیه میگردید.
(1)گفته شده است که ارداف در دربار جایگاهی همچون وزیر در دوره اسلامی داشته است.
(2) در دربار حیره قبیله یربوع از تمیم عهدهدار ردافه بوده است.
(3) از دیگر قبایل عهدهدار ردافه (Chamberlains) شهریاران حیره، قبیله ضبه،
(4) گروهی از تیم،
(5) گروهی از سدوس (از شیبان)
(6) و قبیله تغلب
(7) یاد شده است. نهاد ردف اغلب در اشعار قدیمی یاد شده است.
بنو یربوع از تمیم فخر میکردهاند که آنها ارداف شهریاران حیره هستند.
این اوضاع سیاسی- اجتماعی نیمه دوّم قرن ششم میلادی شاهد پدید آمدن نهاد دیگری به نام ذوالآکال نیز بود. ابن حبیب ذوالآکال را اینگونه تعریف میکند:
ذوی الآکال افرادی از وائل بودند، آنها برجستگان قومشان بودند و شهریاران به آنها اقطاعاتی بخشیده بودند
(8) توصیفی از ذوالآکال با تأکید بر موقعیت اجتماعی آنها توسط اعشی این گونه آورده شده است:
در اطراف من مردانی از اقطاع داران وائل است. چون شب (یعنی فراوانند)، مهاجر و غیرمهاجر مردانی که در زمستان گوشت میخورند و غذا به قمار بازان میسر دهند.
(9) و در بیت دیگری اعشی مردم آکال را به عنوان مردان برجسته سپاه پادشاه حیره این گونه توصیف کرده است:
«سپاه تو در نوع خود بیهمتا است، عظمت امراء ارتش تو،
امرا و فرماندهانی که خیمههای چرمی دارند و صاحبان اقطاعند.»
(10)
1- النقائض، ص 66، 299، 809 لیدن، 1905؛ بلاذری، انساب الاشراف، نسخه خطی. برگ b 992، الکتبی، فوات الوفیات ج 2، ص 626 قاهره 1951.
2- لسان العرب، ذیل قصر، کثیر عزّه: دیوان، ج 2، ص 49، و نک:
Rothstein ,Die Dynastie der lahmiden ,p :331
3- علت این امر نیز بدان سبب بود که قبایل تمیم بیش از دیگران بر حمله به کاروانهای حیره نقشداشتهاند. نک: لسان العرب، ردف. م
4- ابن کلبی، جمهرة النسب، نسخه خطی، b 114؛ بلاذری، انساب الاشراف، برگ b 952، حلیله یا جلیه بنثابت بن عبدالعزی.
5- بلاذری، همان، برگ b 933 بنو شهاب.
6- ابن درید، الاشتقاق، ص 352؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 45، آنها ارداف کنده بودهاند. و نک: Opcit, ib. n. 2 Rothstein,
وبنگرید به: بیت لبید: وارداف الملوک شهود، دیوان، ص 35، تصحیح احسان عباس کویت 1962، لسان العرب ردف؛ الثعالبی، ثمار القلوب، ص 144؛ یاقوت، البلدان، افاقه، النقائض، ص 299؛ ابوعبیده، مجاز القرآن، ج 1، ص 315، در مورد ردافة مالک بن نویره نک:.
. 1864 ,revonaH 27 -126 .pp ,rebara netla red eiseop red ssintnnek ruz egartieb ,ekedloN
و مقایسه کنید با گفته وائل بن حجر الحضرمی به معاویه: «ما اظن علیک بهذه الناقة ولکن لست من ارداف الملوک واکره أن أعیر بک»، طبرانی، المعجم الصغیر، ص 242 دهلی 1311 ه. ق. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج 4، صص 54- 155
7- محمّد بن حبیب، المحبر، ص 204
8- پیشین، ص 253 و نک: المرزوقی، الأزمنه والأمکنه، ج 2، ص 191 حیدرآباد 1332 ه. ق.
9- الاعشی، دیوان، قصیده 18، بیتهای 48- 49، ص 107
حولی ذوو الآکال من وائل کاللیل من باد ومن حاضر
المطعموا اللحم اذا ماشتوا والجاعلو القوت علی الیاسر
10- الاعشی، دیوان، قصیده اول، بیت 56، ص 11 جندک التالد العتیق من السادات اهل القباب والآکال ودر مورد معنی الطارف التالد نک: البکری، سمط اللالی، ویراسته میمنی، قاهره 1936 ص 269، زوزنی، نیل الارب، ص 185، عبارت الطارف التالد به جایگاه والای آنها در بین قبیله اشاره دارد.
ص: 131
ابن حبیب خط مرز روشنی بین قبایلی که بزرگان آنها با ایران یا حکام حیره همکاری میکردهاند و اقطاعاتی را به عنوان پاداش دریافت میکردهاند و قبایلی که سیاستی مستقل نسبت به حیره را دنبال میکردهاند، ترسیم کرده است. ابن حبیب شرح میدهد که قبایلی چون مضر لقاح بودند. آنها تن به اطاعت شهریاران حیره نمیدادند (لا یدینون یلمُوک) جز برخی گروهها از تمیم که سکونتگاهشان دریمامه ومناطق مجاور آن بود.
در یمامه و مناطق مجاور آن بود.
موضوع بخشش این اقطاعات از سوی شهریاران حیره به قبایل وفادار بهخوبی در داستانی از قیس بن مسعود شیبانی مشخص شده است. خسروپرویز دوم اراضی از طف ابله (بعد از درگذشت نعمان سوم) به قیس بن مسعود بخشیده بود تا از حملات بکر بن وائل به قلمرو سواد جلوگیری کند. برخلاف شیبان، مضر مستقل بود. و این نکته قابل توجه است که یکی از قویترین قبایل متحد شده بامضر، تمیم بود. چند روایت با اهمیت درباره روابط بین حیره و قبایل دیگر بهوسیله ابوالبقاء ثبت شده است. ابوالبقاء در بحث از موقعیت شهریاران حیره خاطر نشان میکند که بدویان (العرب) این مسائل را بزرگ شمرده و در آن مبالغه میکردهاند و حاکمان حیره را شهریار مینامیدهاند.
ابوالبقاء شرح میدهد که اکاسره ایران به شهریاران حیره قلمروهایی را بهعنوان اقطاع و جهت یاری به آنها در حکومتشان میبخشیدند. (به دلیل پشتیبانی آنها از پادشاهان ایران). شهریاران حیره خراج قلمروشان را جمع کرده و برای مصارفشان از آن استفاده میکردند و از آن خراجها هدایایی به مردمان خود و به کسانی که در قلمرو آنان میزیستند و به آنان که میخواستند بهسوی خود جلب کنند، میدادند. گاهی نیز به آنان (یعنی شهریاران حیره) مناطقی به عنوان اقطاعات میدادند. ابوالبقاء خاطرنشان میکند که این اقطاعات بخشیده شده از سوی حکام ایرانی به مناطق مرزی نزدیک حیره محدود بوده است. شهریاران حیره نمیتوانستند از این اراضی پافراتر نهند؛ چرا که قلمرو ایران به دهقانان تعلق داشت، کسانیکه در بین خودشان بر سر مالکیت بر اقطاعات رقابت داشتند. ابوالبقاء عنوان میکند که آن اقطاعات بخشیده شده به شهریاران حیره در قیاس با بخش آبادان
ص: 132
کشورشان (ایران) بسیار ناچیز بوده است.
از جمله مطالب مفید در عبارتی از کتاب ابوالبقاء آنجایی است که او جزئیاتی را درباره مقدار خراجهای جمعآوری شده بهوسیله نعمان از اقطاعات بخشیدهشده به وی از سوی حکام ایران ارائه کرده است: «جمع خراجهای جمعآوری شده از اقطاعات که کسری به نعمان داده بود، 100000 دینار بود. در برخی کتب درباره حیره این مطلب ذکر شده است که:
زمینهای اعطا شده از سوی کسری بهعنوان اقطاع رستاقهای سلیحین، قطایع بنی طلحه و سنام طباق بوده است.
اینچنین در کتابی دیدهام. ابوالبقاء نامهای مناطقی را که ذکر کرده در زمان خود میشناخته است و آنها را جزو مناطقی از نجف تعیین مکان کرده است. همو اشاره دارد که تنها جمع خراج جمعآوری شده 100000 درهم بوده است، بدون درنظر گرفتن باردهی زمینها که هرسال متوسط 30000 کر ثمر میداده است، بهعلاوه میوهها و دیگر محصولات.
نعمان برخی از این اراضی را به افراد مهم بخشیده بود. به سواد بن عدی (از تمیم) مکانی بخشیده شد که بعدها بهنام او، نام آن منطقه «سوادیه» نامیده شد. به عبد هندبن نجم ایادی، الخصوص را بخشیده بودند.
زمانیکه خسرو پرویز دوم ایاس بن قبیصه را به امارت حیره گماشت به او عینالتمرو هشتاد آبادی در حدود سواد را بخشید. ایاس بن قبیصه نیز اقساس را بهعنوان اقطاعی به مالک بن قیس بخشید؛ مکانی که بعدها به اقساس شناخته میشده است.
ارتباط و روابط درونی بین حکام حیره و رؤسای قبایل از سوی ابوالبقاء اینگونه مشخص شده است: آنها بر مناطق مرزی عراق تا بحرین حکومت میکردند، هریک از آن حاکمان بر قبایل تحت حمایتش به یک طریق حکومت میکرد.
اما شهریاران حیره خودشان بهواقع تنها به نیابت از کسری حکومت میکردند. قبایل عرب سر به اطاعت آنها نمیدادند.
تنها گروهها و قبایلی که در قلمرو تحت نفوذ و سیطره حکام حیره اقامت داشتند، مجبور بودند که از آنان اطاعت کنند و خراجهای «اتاوه» بهعنوان آنکه در قلمرو آنها اقامت دارند، بپردازند. این قبایل واقعاً در هراس بودند که از سوی نیروی نظامی حیره مورد حمله قرار گیرند. زمانی که مردمان قبیله حرکت کرده و این اراضی را ترک میکردند و خارج از دسترس حیره قرار میگرفتند، از اطاعت حیره
ص: 133
سربرمیتافتند (امتنعوا). ابوالبقاء میگوید:
اطاعت برای قبایل معنایی بیش از این نداشت که از حمله به سواد و مرزهای قلمروی حیره خودداری کنند.
طبق تقسیمبندی ابوالبقاء، قبایل را میتوان به سه گروه تقسیم نمود:
1- قبایل مستقل (لقاح) که به قلمرو حیره حمله میکردند و از سوی آنان نیز مورد هجوم قرار میگرفتند.
2- قبایلی که قراردادهایی با شرایط معین، با حکام حیره داشتند.
3- قبایلی که در مجاورت در مرزهای حیره سکونت داشتند و به حیره وفادار بودند. گرچه حتی این قبایل نیز از سوی حکام مورد نوازش و اعتنا قرار میگرفتند و شهریاران حیره سعی میکردند که قلوب آنها را به خود جلب کنند. نزدیکترین همسایگان حیره ربیعه و تمیم بودند. در تبیین و تشریح معنای لقاح ابوالبقاء به ابیاتی از عمرو بن حوط ریاحی و گفته ابوزمعه اسود بن مطلب ابن اسد در اعتراض به نیابت عثمان بن حویرث بهعنوان پادشاه مکه ازسوی بیزانس استناد کرده است.
ابوالبقاء از قبایل لقاح، اسد بن خزیمه و غطفان را برمیشمرد. آنها در روابطشان با شهریاران حیره آزاد و مستقل بودند. تنها افراد اندکی از آنان بهعنوان بازرگان، به دیدار خویشان یا بهعنوان دیدارکنندگان، به دربار حیره آمده بودند.
دومین گروه شامل قبایل سلیم و هوازن میشد. ابوالبقاء گزارش میدهد که سلیم و هوازن سابقاً پیمانهایی با حکام حیره منعقد کرده بودند. با این وجود تابع و مطیع آنان نبودند. در گذشته آنها، کالاهای شهریاران حیره را حمل کرده و در بازار عکافا و دیگر بازارها میفروختند. سلیم و هوازن از این روابط با حیره سود میبردند.
گاهی اوقات فرد یا گروهی از آنها به نزد پادشاه حیره میرفتند، در نبردها او را همراهی میکردند و در غنایم با پادشاه حیره شریک میشدند. سپس این افراد بعد از اتمام نبرد به قبیله خود بازمیگشتند.
کاروانهای حامل کالاهای شهریاران حیره تنها وقتی میتوانست به نجد و فراتر از آن وارد گردد که مردانی از این قبایل آنرا حمایت میکردند. این عبارت ممکن است موجب روشن شدن علت جنگهای فجار و مسأله قتل عروه رحال (از عامر) توسط براض از کنانه گردد.
تغییر روابط بین شهریاران حیره و رؤسای قبایل در داستان هبیرةبن عامربن
ص: 134
سلمه قشیری از عامر بن صعصعه و پسرش قرةبن هبیره انعکاس یافته است. گفته شده است که هبیره به اردوگاه نعمان بن منذر حمله کرد و همسر او متجرده را به اسارت گرفت وبر غنایم واموالینیزدست یافت. بعدها از سوی نعمان به پسرش قره محافظت از کاروانی که به عکافا روانه شده بود، در مقابل حمله بدویان که مطیع پادشاه حیره نبودند، محول گردیده بود. (یَجْفِرُها علی مَنْ لَیْسَ فی دینِه مِن العَرب).
ماجراها زمانی رخ داد که نعمان مجبور به فرار از دست کسری شد، قره نیز کاروان را به نفع خود تصرف کرد. پس از آن بنوعقیل به نزد بنوقشیر آمدند و خواستار مشارکت در کاروان تصرفشده گشتند و ادعا کردند که آنها از تعاقبهای احتمالی عمل قره واهمه داشتهاند.
زمانیکه قشیر از دادن سهمی به آنان خودداری کردند، نزاع درگرفت. دشمنی و نزاعها زمانی بین دو گروه پایان یافت که قشیر و عقیل موافقت کردند که رهبر عامربن صعصعه، مالک بن معاویه، ملقب به معودالحکما بین آنها حَکم گردد. این عبارت روشنگر این نکته است که: در حالیکه پدر قره بهعنوان حملهکننده به اردوگاه نعمان شناخته شده بود، نعمان وادار شده بود تا برای محافظت از کاروانش به پسر او متوسل گردد. این نشانی است از ضعف آخرین امیر حیره و سیاست متغیر حیره نسبت به رؤسای قبایل مستقل عامربن صعصعه.
شایسته است این نکته مورد تأکید قرار گیرد که عامر بن صعصعه روابط نزدیکی با مکه داشته است و تغییر روابط بین حیره و عامر بن صعصعه مورد توجه و علاقه مکه بوده است. استفاده زیرکانه از دشمنیهای داخلی بین قبایل از سوی امرای حیره، جلوهای دیگر از روابط حیره و قبایل است که با نگاه دقیق و عمیق ابوالبقاء مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. به گفته ابوالبقاء اغلب جنگهایی که بین قبایل رخ میداد و امرای حیره از آن به نفع خودشان استفاده میکردند. زمانیکه امرای حیره میخواستند به قبیلهای حمله کنند، از دشمنان آنها استفاده میکردند و از گروهی برعلیه گروه دیگر کمک میگرفتند و برخی از آنان را بر برخی دیگر میشوراندند.
بهواقع نیروهای قابل توجّهی نیز از این قبایل گرد آمده و همراه با گروههایی از سواران حیره در نبرد بر ضد قبیله دشمن، مورد استفاده قرار میگرفتند یا به امید بهدست آوردن غنایم به آنها میپیوستند.
بعد از حمله، نیروهای قبایل بهسوی موطن
ص: 135
خود برمیگشتند و شهریاران حیره تنها با نیروهای خود میماندند.
همکاری متقابل بین شهریاران حیره و قبایل در عملیاتهای نظامی بهخوبی در داستان حمله قرنتین مشخص شده است.
طبق خبر گزارش شده از سوی بلاذرینعمان برادرش و برةبن رومانس (از طرف مادر) را با گروههای نیرومند از معد و دیگر قبایل تجهیز کرد. او ضرار بن عمرو ضبی و نُه پسرش را فرا خواند که همگی آنها پیشتر در نبرد و رهبری معروف بودند. امیر دیگر از منبه، حبیش بن دلف نیز به نزد نعمان آمد. نعمان بههمراه آنها کاروانی را به مکه فرستاد و به آنان توصیه کرد که به بنوعامر بن صعصعه حمله کنند بعد از آنکه آنها این سفر سوداگرانه را به پایان رساندند.
علت این حمله را ابن اثیر اینچنین آورده است:
نیروهای حیره و همپیمانانشان به جنگ با عامر بن صعصعه فرستاده شده بودند، بهعلت حمله بنوعامر به کاروانهای نعمان که او به عکافا میفرستاد.
زمانیکه قریش از عکافا به مکه برمیگشت، نیروهای پادشاه حیره تحت فرماندهی برادر نعمان به بنوعامر حمله کردند. گرچه بنوعامر خبر آمدن این نیروها را از عبداللَّهبن جدعان شنیده بودند، ماندند و با شجاعت بینظیر و والایی به نبرد پرداختند و نیروهای امیر حیره را شکست دادند. ضرار بن عمرو بزرگ و امیر منبه بهوسیله پسرانش رهایی یافت، زمانیکه او مورد حمله ابوبراء عمرو بن مالک (برادر معاویة بن مالک، عموی عمرو بن طفیل شاعر) یکی از سرکردگان عامر بن صعصعه قرار گرفته بود. حبش بن دلف به اشاره ضراربن عمرو اسیر شده بود. و برة بن رومانس نیز بهوسیله دلاور و شاعر، یزید بن صعق اسیر شده بود. یزید بن صعق و بره را بعد از گرفتن فدیه (1000 شتر و دو کنیز آوازخوان و بخشی از اموالش) آزاد کرد. سپاه شکستخورده تحت فرماندهی ضرار بن عمرو به نزد نعمان بازگشت.
پیروزی عامر در ابیاتی از یزید بن صعق یاد شده است:
ترَکْنَ اخا النعمان یوسف عانیا وجَدَعْنَ أجناد الملوک الصنائعا
«آنان برادر نعمان را در حالی رها کردند که او در زنجیر شده بود و صنایع سپاه پادشاهان را شکست دادیم.»
بُعد و جلوه قابل توجه نبرد از دید
ص: 136
ابوالبقاء اینچنین بیان شده است که:
یزیدبن صعق با برادر اسیرشده نعمان نزد وی آمد و از او تقاضای دادن فدیه مقرر شده را کرد. نعمان از او پرسید که چگونه است مردی تنومند چون برادرش را، او اسیر نموده است. (یزید بن صعق مردی کوتاه قد بوده). یزید پاسخ داد: قوم و مردمش همراه او نبودند، حال آنکه قوم او (یعنی صعق) در نبرد حضور داشتند.
البته این اشارهای است به اینکه قبیلهاش (عامر) که مورد حمله قرار گرفته بود، در جنگ بر گروههای صنائع برتر بوده است. کلب، قبیله و بره در جنگ شرکت نداشت، و بره رهبری بود که از سوی حاکم حیره منصوب شده بود. برای فهم سیاست حیره شایسته است ذکر گردد که ضرار بن عمرو خودش نیز براساس نقل ابوالبقاء در مناقب به لشکر منذر پدر نعمان حمله کرده بود. این حمله زمانی رخ داده بود که منذر از دیدار حارث بن حصنبن ضمضم کلبی با هدیهای که حارث به او اهدا کرده بود (کنیزی بهنام سلمی که بعدها همسر منذر گشت و برای او نعمان را بهدنیا آورد) به حیره بازمیگشت. تنها با پادرمیانی حارث ابن حصن بود که ضرار موافقت کرد تا کنیز اسیرشده سلمی را برگرداند.
بعد از مدت کوتاهی از نبرد قرنتینضرار در بازار عکافا حضور یافت. ضرار زمانیکه در نبرد حضور یافت، مرد مسنی بود. او گفت که میخواهد از دربار منذربن ماءالسماء دیدار کند. او با ابو مرحب ربیعة ابن حصبة بن ازفم از یربوع نزاع داشت و بازوی او را قطع کرده بود. او تقاضای حمایت از پادشاه را کرد، اما نتوانست حمایت او را جلب کند. او تنها توانست که حمایت جشیش (یا حشیش) ابن نمران ریاحی را جلب کند.
جالب توجه، ارتباطات بین ضرار و تمیم است! او دخترش معاذه را به ازدواج معبدبن زراره درآورده بود.
روایتی از ابن اثیر بیان میدارد که نعمان بنوضبه، بنو ربیعه و تمیم را فراخواند، آنان نیز درخواست او را اجابت کردند و در نبرد حضور یافتند. ابیاتی چند از اوس بن حجر، لبید و یزیدبن صعق نشانگر آن است که نبرد، ستیز مهیبی بوده است. این نکته باارزش و مهمی است که ابناثیر در خبرش (از طریق ابوعبیدة) مورد تأکید قرار داده است که عامر بن صعصعه از حمس، خویشاوند قریش و لقاح بودند. (کان بنوعامر بن صعصعه حمس و لحمس قریش و من لهو فیهم ولادة) این نکات اشاره به روابط بین قریش و بنوعامر دارد و بیان میکند که چرا
ص: 137
عبداللَّه بن جدعانشخصی را به نزد بنوعامر فرستاد تا آنها را از رسیدن نیروهای حیره خبر کند، تا آنها را قادر سازد که خودشان را برای نبرد آماده کنند.
میتوان تصور کرد که همکاری متقابلی بین قریش و بنوعامر وجود داشته و مکه نیز نفوذی چند بر اعمال بنو عامر داشته است و این اثراتی در نحوه سلوک بنوعامر با حیره داشته است. این فرض محتمل است که غنایم بهدست آمده از حمله به کاروان پادشاه حیره در عکافا فروخته شده باشد؛ چرا که موردی از این عمل را ابنحبیب در المنمق ثبت کرده است.
برای بررسی روابط بین حیره و قبایل، اخبار مربوط به جمعآوری خراج توسط پادشاه حیره و موقعیت جمعکنندگان خراج نیز تاحدودی مهم است. تحلیل منابع درآمد امرای حیره و موقعیت حیره را ابوالبقاء باتوجه به درآمد آنها از اقطاعات عراق یاد کرده است و بیان میدارد مقداری از درآمدشان از عراق بود.
پینوشتها:
ص: 141
43- المحبر، ص 253
44- الاغانی: ج 2، ص 132، فوفد قیس بن مسعود الی کسری فسأله أن یجعل له اکلا وطعمة علی أن یضمن له علی بکر بن وائل أن لا یدخلوا السواد ولا یفسدوا فیه، فأقطعه الابلة وما والاها» وبنگرید به:.
.2 IE ni asa -la ,leksac .w :( 1923 ,gizpieL )33 -30 ,12 :PP ,siaq .bmatsib ,hcilnuarb .E ,122 .p .tic .po ,nietshtoR
وجمهرة النسب، ج 2، ص 461 (چاپ کاسکل)
45- مقایسه کنید با: ابوزید، النوادر، ص 61 (تصحیح سعید الشرتونی، بیروت 1894)
فان بیت تمیم ذو سمعت به فیه تنمت وأرست عزها مضر
46- ابوالبقاء هبةاللَّه محمدبن علی بن حمدون بن نما، از مفاخر شیعی و مورخ نامدار قرن ششم است. اثر مهم وی «المناقب المزیدیة فی اخبار الملوک الاسدیه» براساس یگانه نسخه خطی موجود چاپ شده است. بخشهای زیادی از این کتاب به تاریخ جاهلیت اختصاص دارد. ابوالبقاء کتاب خود المناقبالمزیدیه را بعد از سال 552 نگاشته است. چرا که از وفات سلطان منجر بن ملکشاه (ج 2، ص 426) که در سال 552 وفات یافته است، سخن بهمیان آمده است. در مورد این خاندان شیعی حله. نک:
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابننما، ج 5، ص 61- 60 م).
47- ابوالبقاء: المناب، نسخه خطی، برگ a 145، «... وانما کانت الاکاسرة تقطعهم مواضع منه معیّنة مسمّاة، تجعلها اطعمة لهم ومعونة علی عملهم. وکانوا یجتبون خراجها فیأکلونه ویطعمون منه من شاء وأمن أهلهم ومن کانوا یصانعونه ویستمیلونه من الاعراب وربّما اقطعوهم أیضاً قری من جملة أقطاعهم ...».
48- ابوالبقاء، پیشین، همان صفحه: «وکان قدر اقطاع النعمان من کسری مائة ألف درهم، ذکر فی بعض کتب الحیرة ان الذی کان کسری أقطع النعمان من البلاد رستاق السلیحین وقطائع بنیطلحه وسنام وطباق. کذا رأیت فی نسخه» در مورد قطائع بنیطلحه بنگرید به یاقوت: معجم البلدان (نشاستج وسنام) وبنگرید به البکری، معجم ما استعجم، سفوان وسنام.
49- ابوالبقاء، پیشین، برگ b 145: «فکان خراج ذلک یجبی لنعمان فی کلّ سنة مائة ألف درهم، هذا ما ذکر علی عظم ارتفاعه لاهله وکثرة مستغله لملاکه وذکر أنّه لا یعرف فی الارض بریة أکثر ریعاً ولا أخف خراجاً ولا أقل مؤونة منها وأنّها کانت تغلّ لاهلها فی کلّ سنة ثلاثین ألف کر حنطة بالمعدل سوی غیرها من الغلّه والثمرات وسائر الاشیاء.
50- نک: یاقوت، پیشین، ذیلهای السوادیه والسواریه.
ص: 142
51- بنگرید به یاقوت: پیشین، ذیل الخصوص، گفتهاند این عبد هند، دوست عدی بن زید بوده است.
ابوالبقاء، پیشین برگ a 146 و بنگرید به: دیوان عدی بن زید، تصحیح محمّد جبار المعیبد، بغداد 1965) ص 68 واز نوادگان او ابوداود الایاری قاضی بوده است. ابوالبقاء، پیشین برگ a 146
52- ابوالبقاء، پیشین، برگ b 145 و بنگرید به یاقوت، پیشین، ذیل اقساس، جایی که نسب مالک میآید:
مالک بن عبد هند بن نجم بن منعة، گرچه داستان این بخش ذکر نشده است.
53- ابوالبقاء، المناقب، برگ a 10 «وکان لهم عمال علی اطراف البلاد من العراق الی البحرین حکم کل واحد منهم مع [کذا!] من بازائه من الاعراب فی حمایته مثل هذا الحکم.»
54- مقایسه کنید با: النقائض، ص 299 (وکانوا اعمال الاکاسره)، یعقوبی: تاریخ، ج 1، ص 184 (نجف 1964).
55- ابوالبقاء، پیشین برگ b 99
56- لسان العرب (لقح) وبنگرید به: جاها؛ مجموعة الرسائل، ص 59، (فخر السودان علی البیضان، قاهره 1324 ه. ق.) فاللقاح البلد الذی لا یؤدّی الی الملوک الاربان والاربان هو الخراج وهو الاتاوة) در چاپ جدید عبدالسلام مارون، ج 1، ص 187 (رسائل الجاحفا، قاهره 1964) اربان، اریان خوانده شده است و بنگرید به:
Noldeke ,Delectus ,p :24 ,1 .41
57- ابوالبقاء، پیشین، برگ b 121: «وأما حد عزهم فی العرب الذین کانوا فی التقدیر برعایا لهم ولهم اسم الملک علیهم فقد تقدم ذکر کونهم معهم علی طبقات ثلاث: اللقاح الذین کانوا یغازونهم، واهل الهدنة الذین کانوا یعاهدونهم ویواثقونهم وهذه مماثلة ومساواة من أهل هاتین المنزلتین للملوک، هم وایادهم علی حدّ سواء. واما الطبقه الثالثه فهم الذین کانوا یدینون لهم فکانوا فی اکثر زمانهم ایضا یصانعون اهل هذه المنزلة استمالة لهم وتقویا بهم علی من سواهم حتی ان الملک کأن یکون معهم کالمولی علیه وکان اقرب العرب منهم دارا ربیعة وتمیم.» البته تمیم یکی از چند قبیلهای بود که در کنار مرزهای حیره به سر میبرد.
58- نک: النقائض، ص 69، (ابو دین الملوک فهم لقاح) درباره عمرو بن حوط بنگرید به:
جمهرة النسب، ج 2، ص 176، (چاپ کاسکل)، بلاذری، انساب الاشراف، برگ b 992
59- ابوالبقاء، پیشین، برگ b 100، مصعب زبیری: نسب قریش، ص 210، زبیر بن بکار: جمهرة نسب قریش، نسخه خطی بادلیان، برگ b 74، بلاذری، انساب الاشراف، ج 4، ص 126، (بیت المقدس، 1938) ابن حبیب، المنمق، ص 178- 185
60- پیشین، برگ a 102.
61-
w. m. watt, Muhammad at mecca, p: II oxford, 1953 .
62- النقائض، ص 404، ابوالبقاء: المناقب المزدیة، برگ a 129، نابغه جعدی، دیوان، ص 117، ص 119 (چاپ ماریا نالینو روم 1953)، ابن حزم: جمهرة نسب العرب، ص 272. کاسکل: جمهرة النسب، ج 2، ص 285
63- در مورد او بنگرید به: النقائض، ص 405، ابن حجر: الاصابه، رقم 7010، ج 5، ص 238، ابن حبیب: اسماء
ص: 143
المغتالین (نوادر المخطوطات، ج 7، ص 244)، ابن عبد البرّ: الاستیعاب، ص 532، کاسکل، پیشین، ج 2، ص 472، طبری، تاریخ، ج 2، ص 490
64- ابوالبقاء: پیشین، برگ a 38 و درباره معود الحکماء: ابن حبیب، المحبر، ص 458، کاسکل، پیشین، ج 2، ص 413
65- ابوالبقاء: پیشین، برگ a 100
66- بلاذری، انساب الاشراف، b 948
67- ابن کلبی، جمهرة، برگ b 112، وکاسکل، پیشین، ج 2، ص 242
68- در مورد او بنگرید به کاسکل: پیشین، ج 2، ص 327
69- ابن اثیر، الکامل، ج 1، ص 391، (یوم السلان) و مقایسه کنید با ابن عبدربه: العقد الفرید، ج 3، ص 335
70- بنگرید به: ابن حجر، الاصابه رقم 4417، کاسکل، پیشین، ج 2، 161
71- بر طبق روایت ابن کلبی که بلاذری ثبت کرده است (انساب، a 949، b 956) او در یوم القرنتین کشته شد.
«وقال ابن الکلبی، قتل حبیش فی یوم القرنتین.»
72- در مورد او بنگرید به: کاسکل، پیشین، ج 2، ص 593، بر طبق روایت مفضل الضبی به نقل بلاذری (انساب، برگ b 956) او حسان بن وبرة برادر نعمان (از طرف مادر) را اسیر کرده بود که ضبه را در این یورش رهبری میکرد و از سوی برادرش منصوب گشته بود یعنی نعمان. بر ربیعه.
73- این گونه در روایت ابوالبقاء، پیشین، برگ a 126، b 21 و در روایت بلاذری، انساب، برگ b 948 (وجدعن مرا و الملوک الصنائعا)
74- در روایت دیگرکه ابوالبقاء میآورد از طریق یزیدبن صعق، پادشاه حیره، منذر بود نه نعمان. درباره معاذ ابن یزید بن صعق که با حرکت رده مخالفت کرد، بنگرید به: ابن حجر: الاصابه، رقم 8425 و در مورد یزید ابن قیس بن یزید بن صعق بنگرید به: انساب الاشراف، برگ b 942 و در مورد امامه دختر یزید بن عمرو ابن صعق، ابن حبیب، المنمق، ص 8
75- برگ b 128، روایت دیگر: ضبی: امثال العرب، ص 6
76- Rothstein, op. cit. p. 801, n: 3
77- در مورد این نبرد بنگرید به: یاقوت، بلدان (سلان) ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 194 و در مورد تعیین این محل بنگرید به:.
U. Thilo: die orsna men inder altarabischen poesie. s. v. luban, Uyuan( wiesbaden, 1958 .
78- ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 308، 262 (چاپ قاهره 1329 ه. ق.)
79- در مورد ابیمرحب بنگرید به: ابن حبیب: اسماء المغتالین (نوادر المخطوطات، ج 6، ص 139) و در مورد دشمنی بین ضرار و ابی مرحب: الضبی، امثال العرب، ص 15، و در مورد حضور ضرار در دربار حیره، المیدانی، مجمع الامثال، ج 1، ص 44
ص: 144
80- ابوالبقاء، المناقب، برگ b 137
81- بلاذری، انساب، برگ b 948، a 954، ابن ابی الحدید، پیشین، ج 4، ص 308، جاحظ، البیان والتبیین، ج 1، ص 168، (چاپ سندوبی، قاهره 1932)
82- دیوان، ص 6 (بیروت 1960)
83- شرح دیوان لبید، ص 133، و بنگرید به پاورقی 2 مصحح احسان عباس، کویت 1962
84- ابوالبقاء: پیشین، برگ b 126
ونحن غداة القرنتین تواهقت خناذیذ یمعجن الغبار ضوائعا
بکلّ سنان فی القناة تخاله شهابا فی ظلمة اللیل ساطعا
ترکنا حبیشا حین أرجف نجده یعالج مأسورا علیه الجوامعا
85- در مورد او بنگرید: ابن هشام، السیره، ج 1، ص 141، بلاذری، انساب، ج 1، ص 74، 101، ابن کثیر، سیرة النبویة، ج 1، 116- 117، مصعب زبیری، نسب قریش، ص 291
86- ابن حبیب، المنمق، ص 428- 429