نسخة الفتن من البحار: اخوان الجنّ، و هم جیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیاطین، سُودٌ ألْوانُهُم، منتنةٌ أَرْواحُهُم، شَدید کَلَبُهُم، قَلِیلٌسَلَبُهُم، طُوبی لِمَنْ قَتَلُوه،
طُوبی لِمَنْ قَتَلَهُم، وطُوبی لِمَنْ قَتلُوه، ینفرُ لجهادهم فی ذلک الزمان قَومٌ هُمْ أذِلَّةٌ عِندَ الْمُتَکَبِّرین مِنْ أهْلِ ذلِکَ الزَّمان، مَجْهُولُونَ فی الأَرْض، مَعْرُوفُونَ فِی السَّماء، تبکی السَّماء عَلَیهم وسُکَّانُها، والأرض وَسُکَّانُها، ثُمَّ أُهْمِلَتعَیْناهُ بِالبُکاء ...
چهارم: حدیثی است که روایت کرد آن را شیخنا و سیّدنا حجةالاسلام السید حسن صدرالدین الکاظمی العاملی، از شیخالاسلام احمد بن زینی دحلان، در کتاب خلاصة الکلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود:
«سَتَظْهِرُ مِنْ نجدِ شَیْطانٌ تَتَزَلْزَلُ جَزِیرَةُ الْعَرَب مِن فَتْنَتِهِ».
یعنی زود است که آشکار شود از بلاد نجد، شیطانی که به لرزه آید تمام جزیرةالعرب از فتنه او.
و حقّاً؛ اشاره به همین فتنه محمد بن عبدالوهاب و ظهور این بدعت و جسارت و جرأت و هتک حرماتاللّه است، از خراب کردن بقاع متبرکه و مشاهد مقدسة.
و بلاد نجد، مذموم است در احادیث نبویّه صلی الله علیه و آله بسیار، از طرق عامه، چنانچه مؤیّد این حدیث است، حدیثی را که روایت کرد آن را در سماء والعالم از کتاب شرح السّنة، به اسناد خود از عُقبة بن عمر:
قال أشارَ رَسُولاللّه صلی الله علیه و آله بِیَدِه نَحْوَ الْیَمَنْ، فقال: الإیمان یمانٍ هاهُنا، إلّاأنَّ القَسْوَةَ وَغِلظَ القُلُوب فی الغدّادین عِنْد أُصُول أذنابِ الإبِل حَیْثُ یَطْلَعُ قَرَنُ الشَّیطان فی ربیعة ومُضر.
وفیه بإسناده عنه علیه السلام عن ابنعمر، أنّه قالَ: رَأَیتُ رَسُولَاللّه یُشِیرُ الَی المَشرِق ویَقُولُ إنّ الْفِتْنَة هاهُنا مِنْ حَیْثُ یَطْلَعُ قَرَن الشَّیْطان.
ص: 183
شتران نمایند که او را عرب حُدی گویند و فدّادان، جمّالان و شترداراناند، و این کنایه از مردمان نجدیین است. مضمون محصّل حدیث آنکه: ایمان در طرف یمن است ولکن قساوت و غلظت و سختقلب در فدّادین، یعنی خوانندگان قفای شتران، و جماعتی که جایگاه آنها همواره بیخ دُم شتران است، کنایه از شترداران، از طرف طلوع شاخ شیطان در دو طایفه ربیعة و مضر، که کنایه است از بلاد نجد که در شرقی مدینه واقع است.
و مؤید این حدیث است، نیز حدیث عینیة بن حصین از رسول خدا، در روز عرض خیل، یعنی روزی که اسبها را از حضور آن حضرت میگذرانیدند. و در آن حدیث است که چون عینیه مدح نجدیان کرد، آن حضرت در غضب شد و فرمود:
دروغ گفتی!، تا آنکه فرمود:
الجفاء والقسوة فی الفدّادین اصحاب الوبر ربیعة ومضر من حیث یَطْلع قرن الشمس-
تا اینکه فرمود:-
لعن اللّه الملوک الأربعة:
(1) جمداً، وَ مِخْوَساً، ومِشْرحاً، وأبْضعة، وأخْتهم العمّردة.
تا آخر حدیث که در سماء والعالم روایت کرد آن را از ثقةالإسلام در روضه کافی.
(2) مؤید آنکه از فتنه و بدعت و ضلالت رئیس نجدیین، محمد بن عبدالوهاب خارجی است که مکروه میدانست صلوات بر پیغمبر را و از شنیدن آن متأذی میشد و نهی و منع میکرد اتباع خود را از صلوات بر منارهها و مأذنهها در شبهای جمعه، و هرگاه میشنید صدای کسی را که به صلوات بلند بود، فوراً او را عقوبت مینمود. چنانچه مؤذن صالحی را به عقوبت صلوات بر پیغمبر کشت! و عذرش این بود که این منع و عقوبت برای حفظ توحید است.
همانا عذر بدتر از گناه این است که عذرش طعنه بر فعلش زند و خبر از سریره و کفرش دهد.
والحق عذر این خبیث بدتر است به مراتب از عذر عبداللّه بن زبیر که او نیز در ایام خلافت خود قطع کرد صلوات بر حضرت رسالت را از جمعه و جماعت و قدغن کرد.
شارح، ابنابیالحدید معتزلی، در ترجمه او ذکر کرده، قال:
قطع عبداللّه بن الزبیر فی الخطبة ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و آله جُمَعاً کثیرةً فاسْتَعْظم
1- هؤلاءِ الْمُلُوک الأرْبع هُمُ الَّذِینَ أسْلَمُوا مَعَ الأشعث وَارْتدوا فضّلوا فقال نائحتهم: یا عینٌ أبکیللملوک الاربعة ... مؤلف.
2- الکافی، ج 8، ص 70- 71؛ مسند أحمد، ج 4، ص 387؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 81؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 43؛ کنز العمّال، ج 12، ص 54؛ وانظر القاموس، ص 699، «خوس».
ص: 184
الناس ذلک. فقال أنّی لا أرغَبُ عَن ذکره ولکن لَه أُهیل سوء.
تا آنکه گوید: ولم یذکر رسولاللّه فی خطبته لا یوم الجمعه ولا غیرها.
ترک کرد ذکر صلوات را مطلقاً، نه در جمعه و نه در غیر آن، ذکر ننمود.
و چون خواص عبداللّه، آن را برای او شوم دانسته و بر عاقبتش بر او ترسیده و ملامتش کردند، جواب داد [و] گفت:
«ما أترُکُ ذلک عَلانِیَةً إلّا وَأنَا أقُولُها سِرّاً وَأُکْثِرُ مِنْهُ»
میگوید:
من ترک نکردم صلوات را در آشکار، مگر آنکه آن را میگویم در پنهانی، ولکن به جهت کرامت من از ذکر آل آن حضرت ترک میکنم صلوات را.
«وَاللّه لقد هَمَمْت أنْ احْظِرَ لَهُم حظیرة، ثُمَّ أُضرِمُها عَلَیهِم ناراً، فإنّی لاأقْتُلُ مِنْهم إلّاآثِماً کفاراً سحّاراً ... تا آخر کلمات کفر و زندقهاش.
(1) [در بیان اینکه فتنه محمد بن عبدالوهاب از فتنه ابنزبیر بدتر است]
و اما محمد بن عبدالوهاب خارجی در مسجد دَرْعیّه
(2)که بلد مرکز و عاصمه نجدیین و اتباع اوست از وهابیین، در هر خطبهاش صریح میگفت:
«مَنْ تَوَسَّلَ بِالنَّبیّ فَقَدْ کَفَر».
هر کس متوسل شود به پیغمبر اکرم، تحقیقاً کافر است.
اگرچه «الکفر مِلّةٌ واحدة، والقوم أبناء القوم» ولکن جسارت ابنزبیر و عذرش اگر نسبت به آل پیغمبر بود، ولی این کافر را کراهت از نام شریف محمّد است. و حال آنکه گذشت از تفاسیر عامه، حدیث شریف در باب اینکه حضرت آدم صفی، و هر یک از انبیا به سبب توسل به [این] اسم مقدس نجات یافتند. و نیز اجماع اهل قبله بر توسل و صلوات بر آن حضرت [است].
خدای تعالی لعنت کند منکرین ضرورت دین و آیات قرآن مبین را. این است [که] خدای تعالی، خود صلوات بر آن حضرت فرستاد و امر به صلوات و تسلیم و ترحم بر آن حضرت و آل او فرمود، چنانچه فرمود:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً.
(3)
1- شرح نهجالبلاغه، ج 20، باب 461، ص 128؛ مروج الذهب، ج 3، ص 88.
2- «الدَرْعیّة: مدینة فی أراضی العارض فی نجد السعودیة شهیرة بخیلها ...».
3- احزاب: 56.
ص: 185
این مختصر را بیش از این مجال این مقال نیست. بسط کلام در جواب هذیانات و خرافات این جماعت در رساله عربیه
(1) گردید.والحمد لِلّه أوّلًا وآخراً. حرّره الراجی محمدعلی الحائری سنة 1345.پینوشتها:
1- مراد رساله الوهّابیون والبیوت المرفوعة است که در چاپ اولِ آن موسوم است به المشاهدالمشرفة والوهّابیون، و در چاپ جدید، محقّقان آن را «الوهّابیون و البیوت المرفوعة» نامیدهاند.