رصاص جفا کردند. شترها رمیدند.
کجاوهها زمین خورد. جمّال های خبیث چون بازار را آشفته دیدند و آب گل آلود، مشغول نهب وصید ماهی شدند ...
جمعیت دزدها زیاد شد، از سه طرف باران گلوله باریدن گرفت ... زنهای مجلّله با لباس احرام پای برهنه از هراس جان، هر یک به سمتی میدویدند ... فی الحقیقه قیامتی برپا شد.» ماجرا واقعا خواندنی است.
عاقبت کاروان به مدینه برگشت، اما زمانی که «جمعی هدف گلوله مجروح و چند نفری مقتول شده.
آن قدرها لیره و بارها و قرهپوکها و براتها و زرها و زیورها و قالیچهها رفت که قلم نوشتن آن را طاقت ندارد.»، «همین که حجاج جمع شدند، صدای ضجّه و گریه بلند شد، مسلمان نشنود، کافر نبیند!»
البته، چنین واقعه هولناکی، هر ساله رخ نمیداد و به نوشته گزارشگر آن «این حادثات از لوازم لاینفک سفر حجاز نیست، فقط قضیه شخصیه و اتفاق غیرمترقّبی بود، کسانی که سی و شش سفر مشرّف شده بودند از عدول، گفتند تاکنون چنین وقعه ندیده و نشنیده بودیم».
پیش از این گذشت که در طول سفر در حد محدود این قبیل راهزنیها وجود داشته است.
«این است حال ایرانی بیچاره در یک فرسخی مدینه طیّبه، مرکز حکومت با وجودی که مبلغی خطیر به رسم خاوه مثل جزیه از نوع ایرانی بخصوص میگیرند.»
بدین ترتیب زمانی که یک کاروان از مکه به سمت مدینه یا به عکس به راه میافتاد، میبایست هر لحظه منتظر حملات اعراب بدوی میبود. کمترین شکل حمله، دزدیهای نامرئی بود که در نیمههای شب صورت میگرفت و اعراب، با نزدیک شدن به کاروان، به آرامی و بیسر و صدا، اموال مردم را غارت میکردند. گاه چنان بر سر حاجِ دور شده از کاروان میزدند که او را بی هوش کرده، اموالش را غارت میکردند و پس از آن کسان آن شخص، او را دریافته به همین که سالم بود، راضی و خشنود بودند.
اما صورت پرهزینه این قبیل دزدیها، حملات دسته جمعی دزدان به کاروان بود که با تیر و تفنگ صورت میگرفت و معمولًا کشتههایی نیز به
ص: 36
همراه داشت. یک بار که اشرار اعرابی به کاروانی حمله کردند «شصت- هفتاد نفر جمّال، همگی با خنجرها و آلات و ادوات حرب جلوگیری کرده، تیر و تفنگ چند رد و بدل و مخاصمه و مدافعه کاملی شد.»
(1) همین شتربانان که آنان را جمّال میگفتند، گاه خود مهمترین دشواری بودند و به انواع و اقسام بهانه، پول اضافی از حجاج دریافت میکردند و کسی هم جرأت مخالفت با آنان را نداشت.
(2) یک راه دزدی آن بود که افسار شتر را از «قطار گسیخته»، شتر را به کناری برده به «دست آویز اصلاح شکدف» اموال آن را میبردند.
(3) به هر روی دشواریهای راه و ترس و دلهره حجاج به قدری بود که بلااستثنا وقتی به مقصد میرسیدند، از این که «از وحشت و زحمت این منازل خطرناک جان و مال به سلامت» بردهاند، شکرگزار بودند.
(4) حجاج به خاطر همین وضعیت خطرناک راه، مجبور بودند در شب کشیک بدهند، چرا که «در تمام منازل راه مدینه دزد و حرامی» فراوان بود.
(5) با این حال، اتفاق میافتاد که «از چهار طرف صدای دزد، دزد» در میگرفت و بعد معلوم میشد که «در بین راه، خورجین پسر حاج عبدالهادی استرآبادی که در بغداد تجارت دارد، از زیر پایش بریده با بقچه رختش بردند.» راوی که یک زن زائر است، میافزاید: این «حرکات بسیار شبیهاست بهمثال حسینکُردکه در کتابها نقل میکنند.»
(6) در این میان، شبهایی که مهتاب بود، به دلیل قابلیت مراقبت، کمتر این قبیل اتفاقات میافتاد.
(7) گاه این خطر به حدی بود که زائرانی که ابتدا حج را به جای آورده و سپس قصد رفتن به مدینه را داشتند، از رفتن منصرف میشدند. آنان به اجبار، نایبی از شیعیان مدینه میگرفتند تا برای آنها در مدینه زیارت کند.
(8) در واقع، شریف مکه نیز نمیتوانست کاری بکند و به همین دلیل، اعلام میکرد که راه ناامن است و او مسؤولیتی ندارد. اگر علما در حج حاضر بودند، اعلام میکردند که رفتن به مدینه صلاح نیست.
(9) حتی شریف مکه به امینالدوله توصیه کرد که راه مدینه به ینبع خطرناک بوده چرا که «هوس اعراب صحرایی در ایجاد مشکلات و سلب امنیت پایان ندارد.»
(10) البته وقتی وی به مدینه رسید، شیوخ راه ینبع، ناصر و شاهر و شاکر نزد وی «آمدند
1- سفرنامه عتبات و مکه، ص 181
2- سفرنامه عتبات و مکه، ص 182
3- نایب الصدر، ص 144
4- سفرنامه عتبات و مکه، ص 183
5- کازرونی، ص 371
6- دختر فرهاد میرزا، ص 291
7- فرهاد میرزا، ص 162
8- جزائری، ص 62
9- جزائری، ص 61- 62
10- امین الدوله، ص 215
ص: 37
و در باب آن راه و امنیت و سلامت آن سمت گفتگوها» کردند.
(1) اینان آمده بودند تا امین الدوله را قانع کنند تا از راه ینبع بازگردد.
(2) مصیبت تنها در راه جبل و یا مسیر مکه به مدینه نبود، بلکه در فاصله کوتاه جده تا مکه نیز اعراب غارتگر حضور داشتند. مخبرالسلطنه مینویسد که تاکتیک آنها این است که از یک سو تیراندازی میکنند و وقتی قافله درهم شد، میریزند و میبرند. «اگر کسی دفاع کرد، خنجر در سینهاش میخلد. زنی ترک مجروح شد و مردی مقتول.» این در حالی است که طول کاروان هزار ذرع بوده است.
(3) در این مسیر در فواصل اندکی قراولخانه بوده و به مقدار هر دو فرسنگی، یک قلعه با شماری نیرو حضور داشته و ابتدا و انتهای کاروان مراقبت میشده است.
(4) دزدی شامل حال صحرای منا هم میشد. امینالدوله دو بزغاله را که برای کشتن آورده بودند، از رأفت در پشت چادر نگه داشته گفت برای آنان علف فراهم کنند. «هنوز علف نرسیده، عربها یکی را دزدیدند و دیگری در فراق رفیق خود نالان بود که به جزئی غفلت آن هم به سرقت رفت.»
(5) این دزدی شکلهای دیگری هم داشت.
جمّالی قول دادن شتر داده پولی توسط دلال گرفته و صبح روزی که حجاج از مکه عازم مدینه شدند، نه از شتربان خبری هست و نه شتر.
(6) مالیات راه و تذکره
یک زائر، از هر مرزی که عبور میکرد، وقتی وارد حجاز میشد، لزوماً باید پولی بابت تذکره به دولت متبوع خود و پولی بابت اخوه به اعراب سر راه و پولی برای شریف و والی که البته غیر مستقیم توسط حملهدار صورت میگرفت، بپردازد. این افزون بر گمرک یا بهانههای دیگری است که وسیلهای برای گرفتن پول از زائران میباشد.
در تمام سفرنامههای موجود به این قبیل پرداختها به طور مکرر اشاره و از آنها گله شده است. حتی ثروتمندی چون ظهیرالملک هم از این مسأله نالیده، مینویسد:
«پول است که به انواع و اقسام مختلف متصل باید داد. یک نفر حاجی ...
حساب نمود از ورود به خانقین تا مکه متبرکه هر یک تذکره مبلغ بیست و پنج تومانِ ایران تمام میشود.»
(7)
1- امین الدوله، ص 251
2- امین الدوله، ص 258
3- مخبرالسلطنه، ص 247
4- میرزا داود، ص 91 و 92
5- امین الدوله، ص 189
6- امین الدوله، ص 217
7- ظهیرالملک، ص 255
ص: 38
نایب الصدر در سال 1305 از انواع پولهایی که به هر دلیل در جده از مسافران تازه از راه رسیده گرفته میشود، سخن گفته است.
(1) همو از شراکت ویس قونسول ایران در جده با جمال و شریف و مطوف و مخرج و حمله دار سخن گفته و این که «چون همگی شریک شدهاند، حُجّاج ایرانی ممتنع است از کید حَجّاج جان سالم» بدر برند.
(2) وی به قدری از هماهنگی آنان در شگفت شده که مینویسد: «گویا- همه آنها- در رکن حجرالأسود معاهده بستهاند که بدون اطلاع و صلاحدید یکدیگر هیچ کاری در معنا نکنند.»
(3) کازرونی در سال 1315 فهرستی از پولهای متعددی که در وقت ورود به جده تا رفتن به مکه داده، ارائه کرده و به قول خودش پنجگونه ظلم را برشمرده است.
اولًا کرایه قایق که آنان را از کشتی به ساحل آورده نصف مجیدی؛ یعنی پانصد دینار ایرانی گرفتهاند. ثانیاً به عنوان عبور از گمرک هر نفری نیم مجیدی داده و برگه عبور میدادهاند. در مرحله بعد تذکره بوشهر را گرفته دو مجیدی و نیم، بابت تذکره ایرانی گرفتهاند. کرایه شتر نیز که سر جای خود، علاوه بر آن ریال فرنگ را نیز با ارزش کمتری برداشتهاند.
(4) بسیاری از رؤسای قبایل و طوایف میانه راه نیز، مبلغی از کاروانها میگیرند.
این مبلغی است که آنان در قبال حمله نکردن به کاروان و احیاناً تعهد برای جلوگیری سایر بدویان و غارتیان به کاروان، از حاجیان دریافت میکنند.
(5) پولی که حاجی به حملهدار میدهد، به عنوان کرایه و خاوه برای رؤسای قبایل و احیاناً حقی برای خود اوست. اما به نوشته فراهانی، از این پول باید سهمی به شریف، پاشا، رییس قافله، مطوّف، مخرج- کسی که هزینه کرایه را معین کرده و از هر کشوری شخصی را شریف برای این کار در نظر میگیرد- قونسول و دیگر فضولهای قافله برسد. طبعاً «همه اینها را روی کرایه میاندازند و کرایه خیلی گزاف میشود.»
(6) در مسیر جبل، رؤسای طوایف و قبایل آن ناحیه که قدرت بیشتری داشته وامارتی بهم زده بودند، مبالغی را به عنوان اخوه میگرفتند. بر اساس گزارش محمد ولی میرزا از سال 1260 در این راه، امیر عبداللَّه به این شرح، اخوه از حجاج دریافت میکرده است: از مرد عجم دو غازی، از مرد عرب یک غازی.
1- نایب الصدر، ص 130
2- نایب الصدر، ص 141
3- نایب الصدر، ص 169
4- کازرونی، ص 355
5- نک: بزم غریب، ص 778
6- فراهانی، ص 213
ص: 39
از زن عرب نصف غازی و از زن عجم یک غازی. از هندی و درویش هیچ نمیگیرند. غازی هم چهارهزار و دویست و پنجاه دینار است.
(1) گفتنی است که همیشه در میان حجاج، افراد درویش و فقیری هم بودند که پولی در بساط نداشتند و کسی هم از آنان انتظاری نداشت. فراهانی نوشته است که در میان سه هزار و اندی حاج ایرانی «قریب هفتصد از این حجاج، حجه فروش و عکام و درویش و فقرا بودند که منفعتی از آنان به هیچ کس نمیرسید. و دو هزار و کسری حاجی بودند.» این تازه در شرایطی بود که به نظر وی «حجاج ایران بالنسبه به سایر حجاج از جهت مخارج و اسباب منزل و چادر و غیره منظمتر و بهتر بودند.»
(2) امین الدوله نیز اشاره به آنها دارد که در سوئز از او هزینه کشتی را میخواستهاند و پانزده نفر میشدهاند.
(3) اداره امور حج
سرپرستی حجاج عجم
بحث امیری حاج از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز شده و پس از آن، هر ساله دستگاه خلافت شخصی را به عنوان امیرالحاج انتخاب میکرد و مسؤولیت اداره امور حج را به وی میسپرد. این وضعیت تا زمانی بود که دنیای اسلام به لحاظ مذهبی و سیاسی، به چند پاره تقسیم نگردیده بود. از زمانی که دولتهای مستقلی در نواحی مختلف شکل گرفت، رقابت بر سر اداره حرمین شریفین آغاز شد و به ویژه در امر امارت حج که سروکارش با مکه و مدینه؛ دو شهر مقدس برای همه مسلمانان بود، این رقابت خود را نشان میداد؛ به طوری که دولت هر منطقه برای حجاج خود امیرالحاجی انتخاب میکرد. این کار، در اوایل پسندیده نبود، اما از پس از انحلال خلافت عباسی، رواج بیشتری گرفت. در این میان، برای شیعیان عجم نیز امیری از سوی حکام ایرانی انتخاب و فرستاده میشد. طبعاً وظیفه وی حفظ منافع حجاج ایرانی بود که در قرون هفتم هجری تا پیش از روی کار آمدن صفویه در آغاز قرن دهم، به عنوان حجاج «عراق عجم» شناخته میشدند.
(4) اندکی پیش از صفوی، شاعری در وصف امیر حاج و همکاری او با دزدان راه میگوید:
1- محمد ولی میرزا، ص 238
2- فراهانی، ص 170
3- امین الدوله، ص 146
4- در این باره نک: احکام و فرامین حج از روزگار ایلخانان، مقالات تاریخی، دفتر ششم، 169- 151
ص: 40
هست میرحاج با دزدان یکی میرباید زر ز دزدان بیشکی
گوید او با میر دزدان بیخبر بند کن بر قافله راه و گذر
بسته شد چون ره بر این مظلوم چند در میانه قصه صلح او فگند
گیرد او از هر شتر مقدار زر میشود مجموع آن بیعد و مر
جمله را در کیسه خود مینهد اندکی زانها به دزدان میدهد
(1)در دوره صفوی، ایرانیان همانند سایر مسلمانان به حج میرفتند، اما به دلیل تسلط دولت عثمانی بر حجاز و رقابت شدید این دولت با دولت صفوی، امکان هیچ گونه بروز و ظهوری برای حجاج ایرانی نبوده است. طبعاً دولتعثمانی تحمل وجود یک امیر الحاج برای حجاج عجم را نداشته و به شکلهایمختلف در پی بیاعتبار کردن ایران و دولت صفوی بوده است. با این حال، دردورههایی که صلح میان دو دولت بود والبته این دورهها اندک اندک طولانینیزشد، کسانی از درباریان نیز به حج میرفتند و طبعاً وجود این قبیل اعیان واشراف میتوانست به نوعی در کار اداره حج ایرانیان مؤثر باشد.
در سال 976 یکی از شخصیتهای برجسته دولت صفوی با نام «معصوم بیگ» صفوی که «مدت چهار سال امیر دیوان و شانزده سال وکالت» شاه طهماسب را داشت، عازم سفر حج شد.
زمانی که وارد حجاز گردید و مُحْرم شد، در روز پنجشنبه ششم ذی حجه در منزلی در نزدیکی مکه موسوم به «وادی فاطمه» مورد حمله اعراب بدوی قرار گرفت و کشته شد. در این واقعه، فرزندش خان میرزا و رفقای دیگر او از جمله بشارت بیگ ترکمان نیز کشته شدند و در همان موضع مدفون گشتند. دولت عثمانی با فرستادن نمایندهای به پایتخت صفوی، از این جریان عذر خواهی کرد، اما به هر روی، تحمل آن برای دولت ایران دشوار بود. تحمل این واقعه برای عامه مردم ایران نیز سخت بود و محتشم کاشانی اشعاری در وصف این حادثه سروده، آن را کربلای دیگری دانست.
(2) در اواخر دوره صفوی آمد و شد درباریان؛ از جمله خواجگان معتبر دربار صفوی به حج، رو به فزونی گذاشت، اما با این حال خبری از این که سازماندهی خاصی برای اداره امور ایرانیها بوده، گزارش نشده است. تنها یک زائر، چند
1- سفرنامه منظوم حج، ص 93 و 94
2- خلاصة التواریخ، ج 1، ص 559 و 560
ص: 41
بار از تعبیر «عجم آقاسی» یاد کرده که به نظر میرسد مقصود سرپرست حجاج ایرانی بوده است. از جمله، در شرح رخدادهایی که در طول حرکت کاروان حج میگوید:
به روز دیگرم کردند آگاه عجم آقاسی اینک آمد از راه
و در جای دیگر میگوید:
روان بودی عجم آقاسی از پس که آسیبی به مردی ناید از کس
و باز در شرح برخورد حرامیان با کاروان و درخواست پول از ناحیه آنان و مخالفت حجاج میگوید:
عجم آقاسیِ ما هم برآشفت سخن را تند با آن ناکسان گفت
به طول آخر کشید آن گفتگوها به یکدیگر تُرُش کردند روها
کشیدند از کمر شمشیرها را رها کردند از زه تیرها را
(1)طبیعی است در هشتاد سال فترت میان صفوی و قاجاری نیز این وضعیت ادامه داشته و حتی در چند دهه نخست قاجاری نیز خبری از وجود امیرالحاج نرسیده است. آنچه نقل شده این است که در آن دوره، بهطور پراکنده، گاه کسانی از شخصیتهای برجسته ایرانی و یا چهرههایی از سادات معتبر مکه یا مدینه، به نوعی کارهای مربوط به حجاج ایرانی را انجام میدادهاند. این حرکتی است که به تدریج تقویت گردیده و در نیمه دوم دوره قاجاری، با وجود قونسولگری ایران در جده و وجود نمایندگانی در مکه و مدینه، شکل بهتری پیدا کرد.
به هر روی، یکی از نخستین گزارشها، مطلبی است که بروجردی در سال 1261 گفته است. وی در آنجا مطلبی را از «جناب حاج سید حسین ناصر اصفهانی ساکن تبریز که در آن سال امیر حاج عجم بود و از طریق شام آمده بود ...» نقل کرده،
(2) که به کار بردن تعبیر امیر حاج عجم در آن جالب توجه است.
همو از «حاج سید موسی» نامی یاد میکند که اهل زیرای دشتستان فارس و در جدّه مقیم بوده؛ «سیدی عزیز و معمّر و به غیرت و عصبیّت سمر است و به وکالت عجم موصوف و مشتهر. الحق به قدر قوّه ساعی است و این گلّه بی شبان- یعنی بدون امیرالحاج- یعنی حجاج بی نام و نشان ایران را راعی. هر سال به اتفاق حجاج به مکه میرود و از
1- سفرنامه منظوم حج، صص 45، 47 و 50
2- بزم غریب، ص 772
ص: 42
وجودش دفع ضرّ از سیم و زر به جهت حجاج حاصل میشود؛ ولی چون از سلطان عجم به فرمایشی و نگارشی و سفارشی کما ینبغی سرافرازی ندارد، چنانچه باید و شاید از عهده بر نمیآید.»
(1) این به صراحت نشان میدهد که امیرالحاجی در کار نبوده است.
اعتماد السلطنه در سال 1263 نوشته است که حجاج ایرانی- همانند سایر حجاج- که از طریق شام به حج میآیند، امیرالحاجشان همان پاشایی است که از طرف دولت عثمانی به عنوان امیرالحاج انتخاب شده است: «جمیع اختیار همه حاج رومی و ایرانی و هندی و عرب و عجم با اوست».
(2) طبعاً حجاجی نیز که از راه جبل میرفتند، زیر نظر شخصی بودند که همراه آنان از سوی امیر جبل معین شده و وی مدافع آنان بود.
در این میان، درباریانی که هر ساله به حج میآمدند، در صورتی که میان آنان شخص مهم و معتبری بود، بهطور غیر رسمی کارهای حجاج ایرانی را سر و سامان میداد. رفتن درباریها به حج، مانند سایر مردم، امری عادی بود.
(3) برای نمونه حسام السلطنه، عموی ناصرالدین شاه که در سال 1297 به حج مشرف بوده، کار رتق و فتق امور حجاج ایرانی را انجام میداده است. همین طور، حضور محمد ولی میرزا در مراسم حج سال 1260 به همین شکل بوده است.
فرهاد میرزا نیز در سال 1292 نوشته است که «حساب کردیم ده نفر از اولاد خاقان مغفور- فتحعلی شاه- در قافله حج بودند. خداوند برکتی در نسل خاقان مغفور داده که برّ و بحر را فروگرفتهاند!»
(4) البته حج رفتن شاهزادگان، به ویژه اعیان درباری، گاه پس از عزل آنان بوده و در اصل، فرصتی و بهانهای برای استراحت یا گریز از فشار سیاسی و جز اینها بود.
(5) یک نمونه از این موارد، خود امینالدوله است که به خصوص از ناحیه صدر اعظم جدید امینالسلطان تهدید میشد.
(6) وی یکی دو سال پس از معزولی خود از ریاست وزرایی در سال 1316، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام مواجه شد. او در این سفر با سیل محتاجانی از حجاج ایرانی که هنوز به حج نرسیده در شهر سوئز «تمنای کرایه کشتی الی جده میکردند ... لهجه کرمانشاهی و گیلانی وشیرازی و طهرانی
1- بزم غریب، ص 765
2- اعتماد السلطنه، ص 91
3- نک نامه حاجی میرزا کوچک طبیب خاص شاهزاده عباس میرزا پس از بازگشت سفر حج به عباس میرزا: اسناد و فرامین منتشر نشده قااری از دوران فتحعلی شاه، به کوشش محمدعلی کریم زاده، لندن، 1368، ص 237
4- فرهاد میرزا، ص 207
5- نک: تاریخ عضدی، ص 118، 130، عباسقلی میرزا حاکم کرمان که مدعی سلطنت شده و شکست خوردهبود، پس از وساطتی که برای او صورت گرفت، در پاسخ قائم مقام که از وی پرسید: «مقصود و استدعای شما از خاک پای مبارک چیست» گفت: میخواهم در خانه خودم آسوده و محترم بمانم و تدارک سفر مکه کنم که موسم حج میباشد. اجازه فرمایند به مکه مشرف شوم. به وی اجازه چنین کاری داده شد جز آن که به بهانه همراهی، مأموران او را به اردبیل بردند. وی توانست از آنجا گریخته به روسیه رفته و از طریق اسلامبول به «زیارت مکه و مجاورت عتبات عالیات فایز» شود.
6- افضل التواریخ، ص 234، جناب امینالدوله پس از چندی توقف، عریضهای به شخص همایون سلطنت- مظفرالدین شاه- نوشته، استیذان خواست که اجازهاش دهند تا به مکه معظمه رفته، چندی از شنیدن بعضی مقاولات موحشه آسوده باشد.
ص: 43
و غیره به هم مخلوط شده از آه و زاری فروگذار نکردند.»
(1) اینها در واقع، حجهخرانی بودند که «به گدایی خود را به مکه میرسانند و آنجا به عکامی و نوکری و دزدی و جیب بری کار خود را میسازند!»
(2) البته آمدن این قبیل شاهزادگان به حج که میتوانستند نقش مؤثری در کاهش دشواریهای زوّار ایرانی داشته باشند، همیشگی نبود و به همین دلیل است که امین الدوله پس از شرحی که از نقش خود در حل دشواری زائران ایرانی دارد، مینویسد: «به خاطرم میگذرد، چه ضرر دارد هر سال حجاج ایرانی که میآیند یک نفر از معارف ما که عزیمت حج داشته باشد، از جانب دولت دخیل و کفیل امور یک مشت زوار ایران شود؛ عجزه و مساکین را نگذارد در غربت بیچاره بمانند.»
(3) همانگونه که گذشت، به مرور، مسؤولیت کار حجاج در مدینه و مکه به برخی از چهرههای معروف از سادات آن نواحی واگذار شد. این مسأله به ویژه در مدینه مطرح بود؛ زیرا در مکه کار اداره را حملهدار و مُطوّف انجام میداد.
بر اساس برخی از نقل ها، از میان خدّام برجسته حرم نبوی در مدینه، شخصی وجود داشته که مسؤول امور عجمان بوده است. بروجردی ضمن ستایش از این خدام از شخصی یاد میکند که چنین وظیفهای داشته و در حل مشکلات شیعیان عجم تلاش میکرده است: «حقیقتاً خدّام با احترام حضرت رحمة للعالمین چنانچه عرض شد بالنسبه رؤوف و مهربان و با غربا عطوف و خوش زبان و به اندک احسانی شاکر و قانع و به قلیل تعارفی شرور و اشرار را از حجاج و زوار دافع. از آن جمله جناب حاج سید مصطفی است که از دولت روم و از جانب شیخ مصطفی، شیخ المعلّمین آن مرز و بوم، مباشر امور عجم است، الحق مردی بسیار با چم و خم، دهانی گرم دارد و زبانی نرم. بیشمار؟؟؟ زیرک وزرنگ است ودرگذرانیدن امور جمهور، پر حیله و نیرنگ. بسی چاپلوس است و در فن اخذ ومداخل از مرد و زن، سلطانی با طبل و کوس؛ عجم را شیخ المزوّرین، و در اصلاح کار شیعه با اهل سنت و جماعت رییس المدبّرین و المزوّرین ...
انصاف این است و حقیقت چنین که وجودش بی نهایت ضرور و درکار است و شیعیان را به غایت مددکار و پرستار.
(4)
1- امین الدوله، ص 144
2- امین الدوله، ص 144 و 145
3- امین الدوله، ص 269
4- بزم غریب، ص 777
ص: 44
این همان سید مصطفی است که در سال 1260 نیز چهارده غازی از محمدولی میرزا گرفته است تا او به آسانی بتواند به زیارتهای خود در مسجد و بقیع برسد.
(1) فرهاد میرزا (سال 1292) هم نوشته است که «آقا سید حسن پسر آقامصطفی هم به استقبال آمده بود که حالا دلیل حجاج عجم است و سید صلاح را معزول کرده است.»
(2) فراهانی، در سال 1302 حکایتی را نقل کرده که از هر حیث تازه است: «شنیدیم سابقاً حجاج عجم و شیعه را در حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله به واسطه اخذ تنخواه اذیّت و بهانه جویی میکردند. ومرحوم میرزاحسین خان مشیرالدوله سپهسالار در سفری که به مکه رفت و سید مصطفی را چوب زد، قرار داد که هر حاجی عجم به جهت خدّام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و مطوّفین آن آستان، یک ریال فرانسه که قریب شش هزار دینار ایران به مطوف عجم بدهد و آن مطوّف ما بین خدام تقسیم نماید و دیگر از هیچ جهت خدام متعرض حجاج عجم نشوند. و اینک همین رسم است و یکی یک ریال فرانسه به سید حسن مطوّف عجم که پسر سید مصطفی است میدهند و او ما بین خود و خدام قسمت میکند و ابداً کسی متعرض عجم نیست و در کمال آزادی هستند.
حتی اگر کسی بخواهد در نماز و وضو تقیه هم نکند، هیچ کس بحثی بر او نخواهد داشت.»
(3) از آنجا که دولت ایران در مدینه، قونسولی نداشته و حتی از عجم ها، کسی در این شهر اقامت نداشته است، «در فصل آمدن حجاج، اگر سؤال و جوابی حجاج عجم بهم برسانند، به همان سید حسن پسر سید مصطفی که مطوف عجم است، رجوع میشود.»
(4) امین الدوله در سال 1316 خبر از آمدن آقا سیدحسن دلیل ایرانیان نزد خود داده است.
(5) به تدریج قونسول ایران نقش فعال تری را در مکه و مدینه عهدهدار شده است.
حملهدارها و مطوّفهای حجاج عجم
زمانی که شخصی اراده سفر حج میکرد، ابتدا لازم بود تا همسفرهایی از اطرافیان و آشنایان خود داشته باشد.
انجام چنین سفر دشوار و درازی، بدون وجود آشنا و همسفر تا حدّی، کار محال به نظر میآمد. با این حال، برای انجام کارهای عمومی، کاری از آشنا و همسفر
1- محمد ولی میرزا، ص 249
2- سفرنامه فرهاد میرزا، ص 169
3- فراهانی، ص 227
4- فراهانی، ص 237
5- امین الدوله، ص 249
ص: 45
بر نمیآمد، بلکه لازم بود تا کاروانی تشکیل شود و این کاروان سرپرست یا سرپرستهایی داشته باشد که با تجربهای که دارند، کارهای حجاج را در طول راه سر و سامان دهند.
بدین ترتیب حج، صرف نظر از امیرالحاج- که پس از این در باره او سخن خواهیم گفت- دو نوع کارگزار داشت؛ 1- «حملهدار» و آن از محلی که حجاج عازم میشدند، کار حاجیان را سامان میداد و آنان را در رفت و برگشت همراهی میکرد. 2- «مُطوّف» که در مکه مستقر بود و کار اداره آمد و شد و اعمال حجاج را در مکه انجام میداد. در مدینه نیز «مزوّر» وجود داشت که راهنمای زائران برای زیارت بود و برای آنها زیارت نامه میخواند و آنان را به زیارت اماکن مختلف راهنمایی میکرد.
(1) کار مطوّفی و حملهداری تا به امروز برقرار مانده است. طبعاً میان حملهدارها و مُطوّفها ارتباطی هم برقرار بوده و مطوفها با ایجاد ارتباط با این گروه، سعی میکردند حاجیان بیشتری را برای خود داشته باشند. این مسأله به حدی بود که مطوف نیز به راه افتاده در شهرهای مهم رفت و شد داشته و در تماسی که با حملهداران داشت، سعی میکرد حاجیان بیشتری را به خود اختصاص دهد.
حرکت به سمت مکه از هر نقطهای در قالب کاروان صورت میگرفت و ممکن بود که در یک کاروان، چند حملهدار باشند که کار هدایت گروهی از حجاج را برعهده بگیرند. عنوان حملهدار از همان محمل گرفته شده که نام کاروانهای بزرگ حجاج مصر یا شام و جَبَل بوده و حجاج آن نواحی، به صورت منظم همراه محمل
(2) خود به حج میآمدهاند. به نوشته مخبرالسلطنه، محمل شامی را محمل عایشه و محمل مصری را محمل منسوب به فاطمه علیها السلام میکنند.
(3) در برخی منابع این محمل را محمل رسول صلی الله علیه و آله مینامند.
(4) در فارسی رییس قافله را حملهدار مینامند، کسی که همه حجاج به ضرورت ریاست او را پذیرفته و تحت هدایت او که لزوماً باید شخص مجرّبی هم باشد، به سفر حج مشرف میشدند.
زمانی که محمدولی میرزا در سال 1260 از نحوه حرکت کاروان یاد میکند، تصریح دارد که «هر حملهداری را با حاجش طلبیدند و سیاهه کردند» و بعد حرکت کردند.
(5) طبعاً حملهداران ایرانی
1- امین الدوله، ص 249
2- برخی از مورخان آغاز ارسال محمل به حج را سال 645 دانستهاند. در این سال، شجرة الدر، ملکه مصردر هودجی بزرگ به حج آمد و پس از آن بود که این هودج بزرگ که عنوان محمل را یافت، هر سال، پیشاپیش حجاج مصری حرکت داده میشد. نظر دیگر آن است که محمل از پیش از اسلام، به شتری گفته میشده است که هدایای کعبه را بر روی آن میگذاشتند و به مکه میآوردند. سنت ارسال محمل تا سال 1243 یعنی آغاز سلطنت ملک عبدالعزیز ادامه داشته و از این سال به بعد تعطیل شده است. در واقع، در گذشته چهار محمل وجود داشته است: محمل عراقی، یمنی، شامی و مصری. ارسال دو محمل نخست، از زمانی دراز تعطیل شده است. محمل شامی نیز در سال 1330 تعطیل شده- احتمالًا به مناسبت استفاده از قطار دمشق- مدینه یا به اصطلاح شُمَنْدُفِر- و محمل مصری هم آخرین بار در سال 1343 به حجاز آمد و پس از آن تعطیل گردید.
گفتنیاست که محمل عراقی، ازآنِ ایلخانان مغول بوده که نخستین بار به صورت بسیار باشکوهی توسط ابوسعید فرزند سلطان محمد خدابنده به مکه آمدهاست. برای آگاهی دراین باره واطلاعات مفصّل دیگر و نیز تصویرهایی از محمل مصری و شامی، نک: التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، ج 5، صص 391- 378
3- مخبرالسلطنه، ص 254. وی اشاره میکند که محمل منسوب به عایشه از همان جنگ جمل گرفته شدهاست. همان، ص 255 در باره محمل فاطمه س بنگرید: سفرنامه یکی از درباریان، نسخه خطی کتابخانه ملی.
4- فراهانی، ص 206. خود این محملها آداب و رسوم ویژهای در هر نقطه از ورود و خروج به شهر گرفته تا عرفات و مشعر و منی داشتهاند. برای نمونه بنگرید: میرزا داود، ص 109- 110
5- محمد ولی میرزا، ص 238
ص: 46
جدای از رییس محمل بزرگ شامی یا مصری بوده و حجاج ایرانی از هر مسیر که میرفتند، زیر نظر رییس آن محمل در میآمدند. در مسیر شام تحت نظر پاشای تعیین شده از سوی دولت عثمانی بوده و در راه جبل، در کاروان بزرگ امیر جبل به سمت حجاز میرفتند.
به هر روی حملهدار به نوعی سامانده کار حجاج از رفت و آمد در سفر طولانی حج بود و برای این کار خود مبلغی از حجاج میگرفت. وی در ضمن، رابط میان شریف مکه و حجاج نیز بوده و لزوماً میبایست پولی هم برای شریف از حجاج بگیرد؛ در غیر این صورت، خودش گرفتار مشکل میشد. در سال 1322 شریف مکه همه حملهدارهای ایرانی را که زائر از راه جبل میبردند، زندانی کرد تا آنان را تحت فشار گذاشته وادار کند تا مبلغی از حاجیان بگیرند.
میرزا داود مینویسد: روزی خبر آوردند که همه حملهدارها را که بیست و پنج نفر هستند؛ یعنی حملهدارهای جَبَلی که حاج ایران را میبردند، شریف محبوس کرده است، که از آن جمله حاجیقاسم است.
میرزا اسداللَّه خان را فرستادم نزد جناب قونسول، که حاجی قاسم نوکر حقیر است، هر چه باید بدهد بفرمایید که حقیر بدهم. او هم معقولیت کرده، فوری حاجی قاسم را مرخص کرده بود، ولی حمله دارهای دیگر را محبوس کرد، از هر حاجی یک لیره و کجاوهای دو لیره گرفتند.»
(1) در منابع، معمولًا از روش حملهدارها انتقاد
(2) و گاه ستایش شده است.
در این میان کار «مطوّف» بیشتر رسیدگی به امور زائران در مکه و فراهم کردن امکان انجام اعمال در مسجدالحرام و مشاعر مقدّسه بود. یکی از مهمترین وظایف آنها هدایت مذهبی حجاج در انجام اعمال واجب آنان بوده است، کاری که امروزه به عهده روحانیونی است که همراه کاروانها به حج اعزام میشوند.
فراهانی در سال 1302 در باره مطوفین اطلاعات جالبی به دست داده است. به نوشته وی «در مکه قریب سی نفر مطوّف شیعه و سنی است که از جانب شریف مکّه معیّن و به منزله زیارتنامه خوان هستند و اغلب پدر بر پدر مطوّف بودهاند.» وی با اشاره به تلاش آنها پیش از ایام حج در رفتن به شهرهای مختلف و جلب مشتری، از پیوند آنها با حملهدارها سخن گفته و
1- میرزا داود، ص 139
2- نجم الملک، ص 183
ص: 47
مینویسد که آنها با دادن پول به حملهدارها، برای هر حاجی یک ریال فرانسه، از آنان میخواهند تا حاجیان بیشتری را به آنان بسپارند. حملهدار نیز با ستایش از آن مطوّف، حجاج را به سمت وی هدایت میکند. پس از آن در هر بندری که حجاج وارد میشوند، نماینده مطوّف نشسته و حجاج را تحویل میگیرد. پس از آن کارهای حاجی با مطوّف است که بخشی از درآمدش را هم به شرکای قافله؛ اعم از شریف مکه و پاشا و قونسول میدهد.
(1) نایب الصدر در سال 1305 اطلاعات قابل توجهی از مطوّفها داده است. وی با اشاره به این که مطوفها غالباً شیعه هستند، فهرستی از اسامی مطوفهایی که مسؤول اداره حجاج ایرانی بوده و بر حسب مناطق جغرافیایی ایران تقسیم کار کرده بودند، به دست داده است. «مطوّف شیرازی و هندی سید ابوالفضل، مطوّف یزدی و اصفهانی آقا شیخ حیدر، مرد خوبی است و متدیّن، برادر امّی سید ابوالفضل مطوّف مازندرانیها و استرآبادیها، سید حسین برادر مرحوم سید منصور مطوّف کاشانی و کرمانی و ...» و به این ترتیب نایب الصدر نام تمامی مطوفهایی که عمدتا از اشراف و سادات هستند و هر کدام اختصاص به شهری و منطقهای از ایران دارند، یاد کرده که بسیار جالب توجه است.
(2) همچنین نایب الصدر از تلاش های مشیرالدوله سپهسالار یاد کرده که در زمان سفارتش- در استانبول- در این قبیل امور حجاج «انتظام» ایجاد کرده و «کسی مجبور نیست» که تحت نظارت مطوف خاصی در آید، بلکه «هر کس را بخواهد اختیار مینماید و مبلغ دو ریال فرنگساوی حق آنهاست که دلیل باید بشوند برای تعلیم مواضع و مواقف؛ با کرایه مال و شکدف با اطلاع اینها میشود.»
(3) امین الدوله در سال 1316 از این که کتاب مناسک شیخ مرتضی انصاری قدری پیچیده بوده و «از زبان ملایی و تعقیدات کذایی خارج نشده بوده» آن را نپسندیده است و وقتی شنیده است که «در ورود به جده یا مکه، مطوّف شما را استقبال میکند. رموز کار همان است که در محل او تلقین خواهد کرد» آرام گرفته که نیاز به کتاب مناسک ندارد و مطوف همه کارها را انجام خواهد داد.
(4) البته
1- فراهانی، ص 164- 163
2- نایب الصدر، ص 139- 138
3- نایب الصدر، ص 139
4- امین الدوله، ص 98
ص: 48
نبودن عالم و فقیه در کنار زائران، حتی با وجود مطوف هم، میتوانست مشکل ساز باشد؛ زیرا مسائلی خاص و به اصطلاح فروع فقهی نادری پیش میآمد که کسی پاسخگوی آنها نبود و حاجی به زحمت میافتاد.
(1) مخبرالسلطنه در سال 1321 نوشته است: از وقتی که از اسکندریه به طرف کانال سوئز حرکت کرده «حاجی علی مطوف» راهنمای آنان شده است.
(2) وقتی به جُحْفه رسیدهاند «به دستور حاجی علی محرم» شدهاند.
(3) طبیعی چنان بود که شیعیان عجم مطوف شیعه مذهب داشته باشند. دلیل آن هم این بود که کار مطوف، فراهم کردن زمینه انجام اعمال حج در مکه، عرفات و منا بود؛ چنانکه راهنمایی شرعی حجاج را نیز بر عهده داشته
(4) و همراه زائر وارد حرم شده در تمام مراحل اعمال آنان را راهنمایی میکرد.
(5) طبعاً مطوف باید با احکام شرعی مربوط به شیعیان آشنا میبود تا حجاج شیعه او را به راهنمایی بپذیرند. در آن زمان، حتی اگر روحانی وعالم دین در کاروان بود، باز هم کار طواف و انجام اعمال، زیر نظر مطوف انجام میشد.
حسام السلطنه که همراه خود ملّاباقر واعظ معروف را- در سال 1297- به حج برده بود، نوشته است که اعمال عمره تمتع خود را همراه شیخ حسن مطوف بجای آورده است.
(6)کاروانهایی که روحانی داشتند، مسائل را از آنان میپرسیدند. برخی نیز مناسک همراه داشتند و مطابق آن رفتار میکردند.
(7) بروجردی مینویسد: مطوّفین با احترام بیت الحرام، از شیعه و اهل سنت و جماعت جمعی هستند و بلاد اسلام فی مابین ایشان منقسم است. سیدعباس رییس المطوفین، شیعه اثناعشریه است.
(8) جدای از حملهدار و مطوف، شماری خدمه کاروان نیز بودند که با نامهای جمال و عکام کار هدایت شترها را عهدهدار بودند. جمال مسؤولیت شتر را داشته و عکام به عنوان خدمه بار و شتر، کار بستن بار شتر و مراقبت از حاجی را که سوار کجاوه یا شکدف بوده را بر عهده داشته و افسار شتر را در دست میگرفته است.
(9) جمالها نوعا عرب بودهاند اما کار عکامی را گاه خود ایرانیها نیز بر عهده میگرفتهاند.
(10)
1- میرزا داود، ص 96- 95
2- مخبرالسلطنه، ص 244
3- مخبرالسلطنه، ص 245
4- جزائری، ص 49
5- سفرنامه عتبات و مکه، ص 170- 169
6- حسام السلطنه، ص 108
7- نک: فرهاد میرزا، ص 202- 201
8- بزم غریب، ص 770
9- اعتماد السلطنه، ص 89
10- امین الدوله، ص 219، عکام دیگر حاجی محمدعلی طهرانی است که چندین سال به این فن شریف پی سیر و سیاحت یثرب و حجاز است.
ص: 49
وظایف و اقدامات قونسول ایران در جدّه
برای حل و فصل دشواریهای ایرانیها، به ویژه صدور تذکره ایرانی، نمایندهای از طرف دولت ایران و در واقع زیر مجموعه سفارت ایران در عثمانی، در شهر جده بوده که البته روشن نیست از چه زمانی در این شهر اقامت گزیده است. در این بندر، شماری تاجر ایرانی نیز زندگی میکردند،
(1) اما شمارشان آن اندازه نبوده است که به خاطر آنان ایران دفتر کنسولی در آنجا دایر کرده باشد. طبعاً ایجاد این دفتر، برای اداره کار حجاج بوده است.
فراهانی در سال 1302 از حضور تذکرهخانهای برای هر دولت در جده یاد کرده، از جمله دولت ایران، تا «مراقبت احوال حجاج خود را نماید که به او ظلمی نشود.»
(2) در این وقت، قونسول ایران حاجی میرزا حبیب اللَّه بوده که به گفته فراهانی، مردی فرهنگی بوده و کتابی مفصل در احوال متمهدی سودان که صیت و صوتش آن زمان دنیا را پرکرده بود، نوشته بوده است. فراهانی خلاصه آن کتاب را در سفرنامه خود آورده است.
(3) این قونسول در برخی زمان ها به طور دائمی و گاه به صورت موقت در جده اقامت میگزیده است. در موارد موقت، سه ماه پیش از مراسم حج عازم این شهر میشده و پس از بازگشت حجاج، او نیز جده را ترک میکرده است.
(4) جدای از جده، در برخی از شهرهای مسیر نیز دست کم در برخی سال ها، قونسولهایی بودهاند که کار حجاج را رسیدگی میکردهاند.
اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره حلب نوشته است که هجده قونسول در این شهر است و از جمله آنان محمد خان، مصلحتگزار ایران هم که مقیم اسلامبول است، یک تن یهودی حلبی! را، به جهت رسیدگی امور حاج، از جانب خود وکیل کرده» است!
(5) کنسولگری ایران در دمشق نیز همین وظیفه را عهدهدار بوده تا کار تذکره ایرانیان را به انجام برساند.
نایبالصدر که در سال 1305 به سفر حج مشرف شده، آگاهیهای مفصلی در باره قونسول ایران در جدّه و ظلم و بیداد دستگاه او به زائران ایرانی به دست داده است. به نوشته او یک مجیدی و نیم شهبندر ایران برای تذکره
1- نایب الصدر، ص 132، امین الدوله، ص 158؛ و نک: میرزا داود، ص 90
2- فراهانی، ص 159- 158
3- فراهانی، ص 163- 160
4- فراهانی، ص 168
5- اعتماد السلطنه، ص 137
ص: 50
میگیرد.
(1) وی میافزاید: قونسول ایران «مرحوم حاجی محمدخان بوده، پس از او پسر او میرزا حسنخان است، ولی در بیروت میماند.» بنابراین، «کارگزاری بندر جده و ینبع را ضمیمه بیروت نمودهاند و سالی مبلغ هزار و پانصد لیرای عثمانی پیشکش یک شهبندری جده و ینبع را به جناب سفیر معین الملک- سفیر ایران در عثمانی- میدهند.» وی ادامه میدهد که البته این حضور تنها در موسم عبور حاج است و البته همه این کارها برای آن است که «مبادا یک نفر حاج از سمت ینبع یا جده و شامات سالم بگذرد!»
(2)نایب الصدر همچنین از خرابکاریهای دیگری که توسط قونسول ایران در جده رخ داده، سخن گفته، کارهای او را «موجب توهین دولت» میداند. البته مأموران گمرک جده نیز ید طولایی در دزدی از حجاج داشتهاند.
(3) به نظر نایب الصدر، مشکل پیشکش فرستادن برای سفیر است که سبب میشود «هر شهبندری تبعه دولت را به اقسام مختلفه» بچاپد؛ چرا که «تا چنین ننماید، پیشکش را از کجا» بدهد؟
(4) وی در جای دیگری هم به دزدیهای ویس قونسول در جده اشاره کرده و این اقدامات را سبب ریخته شدن «آبروی دولت ایران» میداند. مشکل آنجاست که «ماهی چهارصد تومان قونسول خانه اسلامبول اجاره است که هر کس کارپرداز است پیشکش جناب معین الملک نمایند و محل آن تعدی به تبعه خودشان است».
(5) شگفت آن که، کسی که از طرف قونسول در جده بوده، یعنی حاجی میرزا علی خان، در پی آن بوده است تا رضایت نامههایی از حجاج بگیرد که ثابت کند او با مردم خوب برخورد میکرده است. نایب الصدر که ویس قونسول یک مجیدی و نیم وی را، روز قبل به او برگردانده، از روی شرم به طور «مجبور» رضایت نامهای نوشته است.
(6) دیگران نیز چنین نوشتهای را داده و تصریح کردهاند که «خداوند عالم است که شهادت زور بوده است».
(7) مطالبی که نایب الصدر در سفرنامهاش نوشته و در بمبئی چاپ شده، بعدها مورد مطالعه امینالدوله قرار گرفته و او در سفرنامهاش که گزارش سفر سال 1316 خود را در آن نوشته، به آنها استناد کرده است. وی از محسن خان مشیرالدوله سفیر ایران در عثمانی
1- نایب الصدر، ص 130
2- نایب الصدر، ص 133- 132
3- نایب الصدر، ص 135، و نک: ص 264- 263
4- نایب الصدر، ص 136
5- نایب الصدر، ص 277
6- نایب الصدر، ص 137
7- نایب الصدر، ص 263
ص: 51
مینالد- و البته از پیش با او اختلافاتی داشته است- و مینویسد: «از بدع موضوعه و جاریه در زمان مأموریت او به سفارت و اقامت استانبول، رسوماتی است که به عناوین مختلفه از حجاج ایرانی گرفته میشود و بیچاره ایرانیان در ممالک عثمانی از یهود ذلیلتر و خوارترند.»
(1) وی در جای دیگری هم که خود اسیر این قبیل اخاذیها شده، باز بنای دشنام و سقط گویی گذاشته مینویسد:
«به حاجی محسن خان مشیرالدوله مؤسس این بدع که غارتگر زوار و حجاج ایرانی بوده است، لعنت کردم. هیچ قوم در یثرب و حجاز مثل ایرانی ذلیل و اسیر نیست و سبب این که، مأمورین ایران آنها را به ثمن بخس به عثمانیها فروختهاند.»
(2)امین الدوله در جای دیگر مینویسد: «باز به حاجی محسن خان مشیرالدوله لعنت کردم که در طول زمان مأموریت خود در دربار عثمانی به اصلاح حال تبعه خود نپرداخت، بلکه در ذلّت و زحمت ایرانیها باعث شده است.»
(3) امین الدوله خبر داده است که قونسول جده میرزا مصطفی صفاء الممالک بوده که در ایام حج در مکه بوده و در نیمه راه جده به مکه، به استقبال امینالدوله آمده بوده است.
(4) ملاابراهیم کازرونی هم در سال 1315 نوشته است که «هرچه خواستند، یعنی قنسول عجم و عمال او، ظلم به حجاج کردند.»
(5) نیز گفته شده است که در سال 1317 مأمور قونسولخانه ایران در جده، نفری هشت روپیه معادل چهارتومان بابت دادن تذکره ایرانی به حجاجی که از راه جده وارد میشدند، دریافت میکرده است.
(6) میرزا داود در سال 1322 گزارش از ظلم و اجحاف مأموران قونسولگری ایران در جده داده است. وی مینویسد:
«رعیت روس و انگلیس و هر دولتی نفری دو قروش میدهند، رعیت ایران نفری هفت قروش و نیم باید بدهند!»
(7) شگفت آن که در بازگشت نیز باز اعلام شده بود که هر حاجی ایرانی میبایست دو لیره بپردازد.
میرزا داود مینویسد: روز دیگر حجاج همه در منزل حقیر جمع شدند، که چرا قونسول با ما چنین رفتار میکند، معلوم شد میخواهد از هر حاجی دو لیره
1- امین الدوله، ص 255
2- امین الدوله، ص 279
3- امین الدوله، ص 300
4- امین الدوله، ص 175
5- کازرونی، ص 355
6- سفرنامه عتبات و مکه، ص 168
7- میرزا داود، ص 89
ص: 52
گرفته و مرخص کند! حاج که از جده میخواستند بروند، هم مرخّص نمیکرد.
جمعی آمدند نزد حقیر شکایت و گریه کردند، که ما چه تقصیری داریم، که رعیّت ایران شدهایم؟ بخاراییها و تبعه روس و انگلیس رفتند، و ما رعیت ایران را محبوس کردهاند! رفتم عصری بازدید جناب وکیلالدوله و به ایشان هم مطلب را گفتم. اول که خبر نداشتند، بعد از تحقیق معلوم شد که مردم راست میگویند، یک نفر آدم از طرف هر دوی ما فرستاده، بعضی پیغامات سخت به قونسول دادیم، آن وقت روز دیگر حاج جدّه را مرخص کرد، که در روز بیست و چهارم حرکت کرده، رفتند. مختصر این است که به واسطه وجود قونسول، بر تبعه ایران خیلی بد میگذرد.»
(1) در سال 1331 که اعراب بدوی در نزدیکی مدینه به کاروان ایرانیها حمله کرده و پول و تذکره و براوات آنها را برده بودند، وقتی حجاج به مکه آمدند، نماینده ایران بیتوجه به این دشواریها، برای مردم ایجاد مشکل کرده، از آنان «مطالبه تذکره و رسوم قول میکنند».
این در حالی است که «بیچارهها متوقّع بودند که مأمور دولت متبوعه شان جدّ و جهدی در استنقاذ و استرداد اموال منهوبه مینماید و سفارت مقیم باب عالی پروتست خواهد کرد و عنقریب تلافی میشود!» اما روشن است که این انتظار بیهوده بوده، گرچه به گفته این گزارشگر «آرزو بر جوانان عیب نیست».
(2) به هر روی، با پادرمیانی علما، نماینده «رسم تذکره را موقوف کرد». بعد هم توسط والی مکه تلاشهایی در جهت بازگرداندن بخشی از اموال غارت شده حجاج صورت گرفت.
وظیفه قونسول آن بود تا در وقت ورود درباریان و شاهزادگان، مراعات حال آنها را کرده کسانی را برای حمایت و نگهداری آنان به همراه کاروان بفرستد.
زمانی که دختر فرهاد میرزا از مدینه به جده میآمده، «چهار فرسنگ به شهر مانده، قونسول استقبال کرده، اصرار زیادی نموده که به قونسولخانه» برود، اما «چون عیال نداشته است» به خانه او نرفته است.
(3) پس از عبور حجاج از جده، قونسول دفتر خود را به مکه انتقال میداده و در ایام عرفات و منا چادری در آنجا برپا میکرده است. در گزارشی که از سال 1317 مانده، آمده است که در منا،
1- میرزا داود، ص 140
2- میرزا علی اصفهانی، ص 221
3- دختر فرهاد میرزا، ص 293
ص: 53
چادری مخصوص قونسول ایران بوده است که یکی از اشراف ایرانی با نام ناصرالسلطنه، که آن سال به حج آمده بوده، در آنجا اقامت داشته است.
(1) طبیعی است که هر سال، کسانی از درباریان به حج میآمدهاند و با حضور آنها در اعمال حج، و نیز آمدن قونسول ایران در جده، مشکلات حجاج ایرانی رتق و فتق میشده است. به طور معمول در ایام منا، شب ها جشن و سرور و آتش بازی بوده و در برابر چادر قونسول ایران نیز «تشریفاتی از بابت چراغ و آتش بازی و فواکه و شرینی و شربت» وجود داشته است.
(2) در گزارشی از سال 1331 آمده است که قونسول ایران در جده، در منا، چادر مخصوصی داشته و به نوعی حضور خود را نشان میداده است:
«امشب بساط جشن و آتش بازی گسترده برای تهنیت عید سعید، ادارات رسمی از مرکز شریف و والی و محملین تا جنرال قونسولگری دولت علیّه ایران صدای شلیک توپ و ... بلند است.
(3) در سال 1297 که حسامالسلطنه به حج آمده بود، در عرفات و سپس در منا قونسول ایران در جده «خیمه زده، بیرق شیر و خورشید دولتی را بر افراخته بود». در منا نیز قونسول ایران اسباب آتش بازی را فراهم کرده بود.
(4) فراهانی نوشته است که شنیدیم چند سال قبل که میرزا حسنخان قونسول جده و مکه بود، در شب یازدهم آتش بازی خیلی مفصلی نمود.
(5) گفتنی است که حملهدارهای ایرانی در وقت استقرار، برای تشخص خود از دیگران، از بیرق شیر و خورشید استفاده میکردهاند.
(6) قونسول ایرانی مقیم در دمشق نیز کارهای حجاج آن مسیر را انجام میداده است. در سال 1292 که فرهاد میرزا به حج آمده، «شکایت زیادی، حجاج قمی ومازندرانی بلکه همه از دست عباس قلی خان قونسول شام کردند که ما را تمام کرده است و به انواع مختلف چیز گرفته و عذرش این است که من مواجب از دولت ندارم و باید مخارج خود را از عجم درآورم.»
(7) محاکمه جالبی را هم مخبر السلطنه از سال 1321 آورده که دو ایرانی نزد قونسول آمدند و گفتند که «از جده به مکه، از ملل دیگر 12 مجیدی به شتری دادهاند از ما 15 مجیدی میخواهند». پس از مذاکره بسیار، روشن شد که باید 17 مجیدی بدهند و محاکمه به این شکل
1- سفرنامه عتبات و مکه، ص 173
2- سفرنامه عتبات و مکه، ص 174؛ میرزا داود، ص 116- 115
3- میرزا علی اصفهانی، ص 221
4- سفرنامه حسام السلطنه، ص 123، 120
5- فراهانی، ص 209
6- امین الدوله، ص 221
7- فرهاد میرزا، ص 190
ص: 54
فیصله یافت. مبلغ یاد شده بین «صاحب شتر و شریف و قونسول اشرف بخش میشود».
(1)در برابر این قبیل نقل ها که همه حکایت از ظلم و ستم قونسولهای ایرانی در جده دارد، نجمالملک در سال 1306 از یکی از خدمات حاجی میرزا حسن خان کارپرداز ایران در جده در آن سال یاد کرده است: «روزی یک نفر دهقان ایرانی، خواست به طواف بیتاللَّه مشرّف شود، گیوه خود را با شال دستمال بر پشت پیچید و داخل مسجد شد. یکی از خواجههای حرم ملتفت شده، در حین طواف چند چماق سخت بر کتف او بنواخت، احدی از بستگان کارپرداز خانه ایران، واقعه را از دور دیده، به کارپرداز اطلاع داد. مشار الیه در صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شریف و پاشای مکه، آن خواجه را در همان محل که چماق زده بود، به سیاست رسانیدند.» (2) در مدینه منوره، قونسولی در کار نبوده و مزوّر عجمها که سید حسن فرزند سید مصطفی بوده، کارهای آنان را حل و فصل میکرده است. فراهانی در سال 1302 با اشاره به این نکته مینویسد که البته در برخی از سال ها «از جانب قونسول جده، آدمی موقتا در مدینه میآید و هست تا حجاج از آنجا بروند. و در این سال، میرزاعلی خان نامی، ترک آذربایجانی، از جانب قونسول جده به مدینه آمده بود.» (3)پینوشتها:
1- مخبرالسلطنه، ص 258
2- نجم الملک، ص 182
3- فراهانی، ص 237