او از پیغمبرانی بود که خداوند ایشان را بر جهانیان به نبوت و هدایت الهی برتری بخشید.
و او برخلاف عقیده یهود و نصارا نه یهودی بود و نه نصرانی و بلکه پیغمبر خدا و موحّد و پیرو آیین توحیدی پدرش ابراهیم علیه السلام بود.
اما توراتِ موجود، راجع به آنحضرت میگوید پدرش ابراهیم علیه السلام از خدا خواست که اسماعیل در حضور او (خدا) زیست کند. خدای سبحان در جواب خواسته ابراهیم فرمود: به او (اسماعیل) برکت خواهد داد و (نسل) او را زیاد خواهد کرد و دوازده رییس و امّتی عظیم از او پدید خواهند آمد اما در هرحال تورات میگوید خدا عهدش را با اسحاق علیه السلام استوار گردانید.
و اسماعیل علیه السلام با اینکه فرزند بکر و بزرگتر است وارث ابراهیم نخواهد بود ونسل و ذریّه ابراهیم علیه السلام تنها از طریق اسحاق خواهد بود.
این در حالی است که مسأله نخست زادگی از مسائل مهم تورات است. بر اساس تعالیم توراتِ کنونی، فرزند ارشد دارای حق و حقوق خاصی است. تورات میگوید نخستزادگان پسر، دوبرابرِ دیگران حق ارث دارند.
اگر مردی دو همسر داشته باشد و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقهاش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخستزادگی به او میرسد، بدهد ولو اینکه وی پسر همسر مورد علاقهاش نباشد.
اما این قانون در مورد اسماعیل علیه السلام که فرزند ارشد ابراهیم علیه السلام است نقض میشود! بلکه توراتنویسانِ نژادپرست، پا را فراتر نهاده و او (اسماعیل) را مردی وحشی و کسی که دست همه بر ضدّیت او و دست او بر ضدّیت همهکس دراز است معرفی کردند!
همانطور که پیشتر ذکر شد، در هفت سوره قرآن سخن از اسماعیل علیه السلام بهمیان آمده که داستان تولد و اسکان
ص: 164
ایشان در مکه، ساخت کعبه توسط وی و پدرش ابراهیم علیه السلام و ذبح او را مطرح کرده است. و قصه آنحضرت در تورات در سفر پیدایش در فصلهای 16، 17، 21 و 25 آمده است که داستان تولد و اخراج وی به همراه مادرش از خانه پدر و برخی مطالب دیگر را مطرح نمود.
قصه اسماعیل علیه السلام در قرآن و تورات تحت عناوین ذیل مورد بررسی و مقایسه قرار میگیرد:
1- تولد اسماعیل علیه السلام.
2- اسکان اسماعیل علیه السلام در مکه.
3- اسماعیل علیه السلام و بنای کعبه.
4- ذبح اسماعیل علیه السلام.
تولد اسماعیل علیه السلام
(1)قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم علیه السلام سپری شده بود، در حالیکه او هیچ فرزندی نداشت. براساس آنچه که در تورات آمده، اسماعیل علیه السلام اولین فرزند آنحضرت در هشتادوشش سالگیاش از «هاجر» متولد شده است.
(2) و قرآن هم بدون اینکه مقدار سن او را ذکر کند از قولش چنین نقل میکند: «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید».
(3) و نیز در قرآن از قول ابراهیم علیه السلام نقل میکند که او بههنگام هجرت از سرزمین «اور» به «کنعان» عرضه داشت:
«پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».
(4) و این در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود.
و همچنین قرآن و تورات در این جهت اختلافی ندارند که اسماعیل علیه السلام اولین فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام است و بعد از او (براساس آنچه که در تورات آمده، حدود چهارده سال بعد)
(5) فرزند دیگرش (حضرت اسحاق) متولد شد.
بههرحال این مقدار مسلّم است که تا زمانی که ابراهیم علیه السلام در «اور» بود هیچ فرزندی نداشت و پس از هجرت به کنعان، صاحب فرزند شد. قرآن در این زمینه میگوید: حضرت ابراهیم بههنگام هجرت از «اور» ضمن دعایی از خداوند متعال خواسته که به او از فرزندان صالح ببخشد: (ابراهیم پس از نجات یافتن از آتش نمرودیان گفت:) بهسوی پروردگارم او مرا هدایت خواهد کرد.
پروردگارا! به من از صالحان [/ فرزندان صالح] ببخش.
1- اسماعیل در لغت بهمعنای «مسموع از خدا» است. قاموس کتاب مقدس.
2- سفر پیدایش 16: 16
3- ابراهیم: 39
4- صافات: 100
5- سفر پیدایش 16: 16 و 21: 5
ص: 165
ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.
(1) و از اینجا بهبعد قرآن داستان ذبح اسماعیل علیه السلام را مطرح میکند که در بحث ذبح اسماعیل خواهد آمد.
اما تورات دراین زمینه میگوید:
و سارای زوجه ابراهیم برای وی فرزندی نیاورد و او را کنیزی مصری هاجرنام بود.
پس سارای به ابرام گفت: اینک خداوند مرا از زاییدن بازداشت به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد سارای زوجه ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زنی داد. پس به هاجر درآمد و او حامله شد ... و هاجر از ابرام پسری زایید و ابرام پسر خود را که هاجر زایید اسماعیل نام نهاد. و ابرام هشتاد و ششساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد.
(2) اسکان اسماعیل علیه السلام و هاجر در مکه
براساس نقل تورات پس از تولد اسحاق علیه السلام ابراهیم علیه السلام از سوی خدا مأمور میشود که طبق خواست همسرش «ساره» فرزندش اسماعیل را به همراه مادرش از خانه خود بیرون کند. این امر گرچه بر ابراهیم خلیل گران آمد اما خداوند او را مأمور ساخته که مطیع همسرش ساره باشد؛ چرا که نسل و ذریه ابراهیم از طریق اسحاق خواهد بود، نه اسماعیل:
«آنگاه ساره پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده میکند پس به ابراهیم گفت این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود.
اما این امر بهنظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد.
خدا به ابراهیم گفت درباره پسر خود و کنیزت بهنظرت سخت نیاید بلکه هرآنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زیرا که ذرّیت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.
و از پسر کنیز نیز امتی بهوجود آورم؛ زیرا که او نسل تو است.
بامدادان ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته به هاجر داد و آنها را بر دوش وی نهاد و او را با پسر روانه کرد.
پس رفت و در بیابان بئر شبع میگشت. و
1- صافات: 101- 99
2- سفر پیدایش 16: 16- 1، تورات داستانی راجع به دوران حاملگی هاجر به اسماعیل مطرح میکند که در قرآن وجود ندارد و خلاصه آن این است که هاجر پس از حامله شدن، سارای درنظرش حقیر شد و این مسأله بر سارای گران آمد و به نزد ابراهیم علیه السلام شکایت کرد، حضرت فرمود: هاجر کنیز تو است هرچه خواستی باوی رفتار کن. بدین ترتیب با سختگیری سارای هاجر از نزد وی به بیابان فرار میکند و فرشته خدا او را نزد چشمه آب میبیند، ضمن اینکه او را به بازگشت به نزد سارای ترغیب میکند، به او میگوید: نسل تو بسیار فراوان خواهند شد و تو به پسری حامله هستی که متولّد شد اسماعیل نام خواهی نهاد. فرشته به هاجر میگوید و او اسماعیل مردی وحشی خواهد بود، دست وی به ضدّ هرکس و دست هرکس به ضد او و پیش روی همه برادران خود ساکن خواهد بود؟! سفر پیدایش 16: 5- 16. این قبیل سخنان در مورد پیامبری همانند اسماعیل علیه السلام نتیجه تعصب نژادی نویسندگان تورات است. چهره نژادپرستی نویسندگان تورات در قصه اسماعیل علیه السلام کاملًا قابل لمس و مشاهده است.
ص: 166
چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوته گذاشت
(1) و به مسافت تیر پرتابی رفته در مقابل وی بنشست؛ زیرا گفت موت پسر را نبینم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند کرد و بگریست. و خداوند آواز پسر را بشنید و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا کرده وی را گفت:
ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی که او شنیده است برخیز و پسر را برداشته او را بهدست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم بهوجود خواهد آورد.
و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید، پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید.
و خدا با آن پسر میبود و او نموّ کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید.
و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت.
(2) ظاهراً این داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعیل علیه السلام به سرزمین مکه است البته با تحریفها و زیاده و نقصانی که در آن رخ داده است.
اما داستان اسکان اسماعیل و هاجر در مکه تنها در یک مورد از قرآن، آنهم بدون پرداختن به جزئیات- مطرح شده است. قرآن از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل میکند که آنحضرت پس از اسکان اسماعیل و هاجر در مکه فرمود:
«پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی در کنار خانهای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید آنان شکر تو را بهجا آورند».
(3) اما در روایات اسلامی کم و بیش جزئیات این داستان مطرح شده است. و در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود:
برای ابراهیم علیه السلام هنگامی که در صحرایی از سرزمینهای شام اقامت داشت، فرزندی از هاجر متولّد گردید که اسماعیل نام یافت. ساره همسر دیگر ابراهیم چون دارای فرزندی نبود، از این موضوع بهشدّت متأثر و ناراحت گردید و موجبات ناراحتی ابراهیم علیه السلام را نیز فراهم کرد، ابراهیم علیه السلام در اینباره به درگاه خداوند شکایت نمود، خداوند به وی وحی کرد که زن مانند دنده کج است اگر
1- این بخش از تورات با بخش دیگر آن باب 16 فقره 16 و باب 21 فقره 5 متناقض است؛ زیرا آنچه که ازآن بخشها استفاده میشود، این است که در وقت اخراج اسماعیل و هاجر از خانه ابراهیم، اسماعیل سنش بیش از چهارده سال بوده است. اما از این بخشها استفاده میشود که اسماعیل در این زمان کودکی بیش نبوده است. در ترجمههای عربی کتاب مقدس، بهجای واژه «پسر» واژه «صبی» بهچشم میخورد. در منابع اسلامی هم آمده که اسماعیل در همان اوان طفولیت در مکه اسکان داده شد.
2- سفر پیدایش 21: 21- 9، براساس آنچه که در منابع اسلامی آمده است اسماعیل علیه السلام زنی از میان قبیله جُرهم که ساکن مکه شده بودند برگزید. و فاران همان مکه است. در این زمینه مراجعه شود به ترجمه، شرح و نقد سفر پیدایش تورات از علی قلی جدیدالاسلام، ص 374 و 385
3- ابراهیم: 37، در اینکه این دعای ابراهیم علیه السلام در قبل از بنای کعبه بوده یا بعد از بنای آن، بین مفسّران اختلاف است. مراجعه شود به المیزان و مجمعالبیان ذیل آیه.
ص: 167
آن را بهحال خود بگذاری از آن بهرهمند شوی ولی راست کردن آن موجب شکسته شدن آن میگردد.
از آن پس، پروردگار او را امر فرمود که اسماعیل را با مادرش هاجر از آن سرزمین بیرون ببرد، ابراهیم علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! آنها را کجا ببرم؟
خداوند فرمود ایشان را به «حرم» و محل امن من و نخستین نقطهای از زمین که آفریدهام؛ یعنی «مکه» ببر. در آن حال جبرائیل با «براق» به حضور ابراهیم آمد.
ابراهیم، هاجر و اسماعیل را بر براق سوار نموده حرکت کردند و در میان راه به هر نقطه سرسبز و باصفایی که دارای درخت خرما و غیر آن و زراعت بود که میرسیدند، ابراهیم از جبرئیل میپرسید آیا مقصد ما اینجا است؟ جبرائیل در جواب میگفت نه، تا اینکه بالأخره به مکه رسیدند، جبرئیل گفت مقصد اینجا است. ابراهیم علیه السلام اسماعیل و هاجر را در محل خانه کعبه گذارد و در آن نقطه درختی بود که هاجر گلیمی را بهمنظور سایبان روی آن انداخت و در زیر آن نشست و از طرفی چون ساره از ابراهیم علیه السلام قول گرفته بود که در هیچنقطهای تا بهمنزل برگردد پیاده نشود، لذا ابراهیم علیه السلام بدون توقف قصد مراجعت کرد در این هنگام هاجر از ابراهیم پرسید:
چرا ما را در این مکان که نه انیسی در آن دیده میشود و نه آب و زراعتی بهچشم میخورد، میگذاری؟
ابراهیم گفت: من از جانب خداوند مأمورم که شما را در این نقطه بگذارم و بروم.
ابراهیم از آنجا بهطرف محل اقامت عزیمت کرد و هنگامی که به «کدی» که کوهی است در «ذیطوی» رسید رو بهسوی اسماعیل و هاجر برگردانید و به خداوند گفت:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ
و به راهپیمایی بهسوی مقصد خود همچنان ادامه داد. وقتی که آفتاب بالاتر آمد و هوا گرمتر شد، اسماعیل سخت تشنه شد. هاجر برای بهدست آوردن آب- در حالیکه صدا میزد آیا انیسی در این وادی نیست؟- رو به بیابان گذاشت تا به «مسعی» یعنی محل سعی میان صفا و مروه رسید و در این حال اسماعیل از نظر او ناپدید شد، برای دیدن او به بالای تپه
ص: 168
«صفا» درآمد و نگاهی به بیابان انداخت «سرابی» درنظر او در جانب «مروه»- پدیدار گردید و چنین گمان کرد که آن آب است لذا از تپه صفا رو به بیابان فرود آمده برای بهدست آوردن آب شتابان در حال حرکت بود تا اینکه اسماعیل از نظر وی مجدداً ناپدید شد و برای دیدن او به بالای تپه مروه رفت، ضمناً نگاهی بهسوی بیابان افکند و «سرابی» در ناحیه صفا درنظر او نمایان شد، لذا فوراً از مروه بهطرف صفا سرازیر شد و در بیابان بهمنظور تحصیل آب شتابان قدم برمیداشت تا اینکه باز اسماعیل از نظر وی غایب گردید و به بالای تپه صفا رفت و به اسماعیل نگاه کرد و در این حال نیز نگاهی به بیابان انداخت و سرابی که آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوهگر شد و لذا از صفا فوراً بهزیر آمد و رو به بیابان گذاشت و همچنان برای تحصیل آب پیش رفت تا اسماعیل از چشم او ناپدید گردید و برای دیدن او به بالای «مروه» رفت .... و همچنین تا هفت مرتبه میان صفا و مروه آمد و شد کرد. در دفعه هفتم که در بالای «مروه» بود، نگاهی بهطرف اسماعیل افکند. دید ناگهان چشمه آبی از زیر پای او به جوشش درآمده است، بیدرنگ با کمال مسرت بهطرف اسماعیل روانه شد و مقداری از شنهای بیابان را در اطراف آب جمع کرد و مانع روان شدن آن در بیابان گردید و به همین جهت «زمزم» نامیده شد.
(1) رفتهرفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند.
اجتماع حیوانات در کنار آن چشمه توجه طایفه «جرهم» که در «ذیاعجاز»، «عرفات» اقامت داشتند بهسوی آن چشمه جلب کرد و به همین علت آنان بهسوی آن چشمه آمده زنی را با پسری که از درخت برای خود سایبان ترتیب داده بودند، در کنار آن دیدند، افراد قبیله جرهم از هاجر پرسیدند تو کیستی؟ و به چه مناسبت با فرزندت این بیابان را محل اقامت خود قرار دادهای؟ هاجر در جواب گفت: من مملوک ابراهیم خلیلالرحمان علیه السلام هستم و این کودک هم فرزند او میباشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است که ما را در این زمین اقامت دهد.
آنان گفتند: آیا اجازه میدهی که ما هم در نزدیکی شما ساکن گردیم؟
هاجر گفت: باید در این مورد از ابراهیم علیه السلام اجازه بگیرم. ابراهیم به فاصله
1- چون کلمه «زم» در لغت عرب بهمعنای بستن آمده است.
ص: 169
سهروز از این جریان برای ملاقات آنها آمد. هاجر به او گفت در این مکان طایفهای است از «جرهم» تقاضا دارند که اجازه دهی در نزدیکی ما اقامت گزینند.
ابراهیم علیه السلام با این تقاضا موافقت کرد و هاجر به قبیله جرهم موافقت ابراهیم را اعلام نمود. آنان در جوار اسماعیل و هاجر فرود آمدند و خیمههای خود را برافراشتند. هاجر و اسماعیل با آنها انس گرفتند. پس از مدتی ابراهیم علیه السلام مجدداً برای ملاقات اسماعیل و هاجر به مکه آمد و چون جمعیت زیادی را در اطراف آنها دید بسیار خرسند گردید. اسماعیل چون بزرگ شد هریک از افراد قبیله «جرهم» یک یا دو گوسفند به او اهدا کردند و به این ترتیب وسیله معیشت هاجر و فرزندش کاملًا تأمین شد.
هنگامی که اسماعیل به حدّ بلوغ رسید، خداوند فرمان تأسیس خانه کعبه را به ابراهیم علیه السلام صادر کرد. ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! در چه نقطهای آن را بنا کنم؟ خداوند فرمود در آن نقطهای که قبّهای برای آدم نازل کرده بودم و آن قبّه تمام «حرم» را روشن کرده بود.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: قبهای که خداوند متعال برای آدم نازل کرده بود تا زمان نوح علیه السلام همچنان برپا بود ولی در روزگار طوفان نوح علیه السلام هنگامی که آب روی زمین را فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و «مکه» در آن جریان غرق نشد و به همین مناسبت «البیتالعتیق»؛ یعنی «سرزمین آزاد شده از غرق» نامیده شد.
و وقتی ابراهیم را به تأسیس خانه کعبه مأمور ساخت، او نمیدانست که آن را در چه نقطهای بنا کند تا اینکه خداوند جبرئیل علیه السلام را مأمور کرد که موضع خانه کعبه را با خطوطی معین کرد و پایههای آن را از بهشت آورد و آن سنگی که خداوند آن را برای آدم علیه السلام فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفیدتر بود اما هنگامی که دستهای کفّار آن را لمس کرد رنگ آن تغییر کرد و سیاه گردید.
ابراهیم علیه السلام برحسب فرمان الهی برای ساختن خانه کعبه دست بهکار شد و اسماعیل سنگها را از «ذیطوی» حمل میکرد و به او میداد تا اینکه به مقدار 9 ذرع دیوارها را بالا برد از آن پس جبرئیل علیه السلام ابراهیم علیه السلام را به مکانی که «حجرالأسود» در آن بود راهنمایی کرد و او آن را از آنجا بیرون آورد و در موضعی
ص: 170
که هماکنون در آن قرار دارد نصب کرد و برای آن از دو طرف یکی بهطرف مشرق و دیگری بهطرف مغرب در قرار داد و آن در که بهطرف مغرب است «مستجار» نامیده میشود.
بعد از آن از گیاهان خوشبوی بیابان بر روی آن ریخت و هاجر گلیمی را که با خود داشت و در زیر آن بهسر میبردند، بر در آن آویخت. هنگامی که ساختمان آن تکمیل گردید و بهپایان رسید، ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام تصمیم گرفتند که مناسک حج را انجام دهند جبرئیل علیه السلام روند «ترویه» که هشت روز از ذیالحجه گذشته بود نازل گشت و به ابراهیم علیه السلام گفت به همراه خود از مکه آب بردارد؛ زیرا در منی و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترویه» یعنی «سیراب کردن» نامیده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهیم را به «منا» آورد و او شب را در آنجا بهسر میبرد و اعمالی را که به آدم علیه السلام راهنمایی کرده بود به ابراهیم علیه السلام نیز نشان داد.
هنگامیکه ابراهیم علیه السلام از ساختن کعبه فراغت یافت گفت: ... رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ ....
(1)اسماعیل علیه السلام و بنای کعبه
از کارهای مهم و ماندنی حضرت ابراهیم علیه السلام در دوران زندگیش تجدید بنا (یا تأسیس) خانه خدا (کعبه) است که این امر مهم بهدست او و فرزندش اسماعیل علیه السلام انجام گرفت. این بخش از زندگی ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام از لحاظ تاریخی هم جای هیچ انکاری نیست.
داستان این بخش از زندگی آندو حضرت در چند سوره قرآن گاهی با تفضیل بیشتر و گاهی بهصورت اشاره و گذرا مطرح گردید.
اما در توراتِ موجود هیچ اشارهای به این قسمت از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام نشده و اصلًا چیزی در زندگی ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام در تورات کنونی بهعنوان تجدید یا تأسیس بنای کعبه مطرح نشد. البته ساختن مذابح و تقدیم قربانیهای سوختنی در فواصل مختلف زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام آنهم در سرزمین کنعان مطرح و تکرار گردیده که هیچ ربطی به بنای کعبه توسط آن حضرت ندارد.
این بیاعتنایی نویسندگان تورات نتیجه تعصب نژادی آنان است که آنان را
1- ترجمه تفسیر مجمعالبیان، ج 2، صص 57- 5. اصل این روایت در تفسیر قمی ج 1، صص 71- 69 آمده است.
ص: 171
از گفتن و نوشتن حقایق باز داشته است و لذا وقتی آنها به فضایل اسماعیل علیه السلام و آنچه که مربوط به ایشان است میرسند با بیتفاوتی و غرضورزی از کنار آن میگذرند و حتی آن پیامبر خدا را بهعنوان مردی وحشی و مطرودِ پدر و همگان معرفی مینمایند!
اما قرآن که کتابی است صددرصد آسمانی و هرگز دست تحریف بهسوی آن دراز نشده و از اهداف نزول آن بیان حقایق در مورد پیامبران الهی و تنزیه و تطهیر دامن آنان از تهمت و افترا و سخنان ناروای تحریفگران کتب آسمانی است، ابراهیم خلیل و اسماعیل علیهما السلام را بهعنوان مجدِّدان بنای کعبه معرفی میکند.
داستان تأسیس یا تجدید بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام در سورههای «آلعمران» (آیات 96 و 97) و «حج» (آیات 26 و 27) بهصورت گذرا و اشاره بیان شده است. اما در سوره بقره با تفصیل بیشتر، آن هم با ذکر نام اسماعیل علیه السلام در کنار نام حضرت ابراهیم علیه السلام مطرح گردیده:
«و (بهخاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم و از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و مجاوران و رکوعکنندگان و سجدهکنندگان پاک و پاکیزه کنید.»
و (به یادآورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امن قرار ده؛ و اهل آن را- آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورند- از ثمرات (گوناگون) روزی ده.
گفت: (دعای تو را اجابت کرد و مؤمنان را از انواع برکات بهرهمند ساختم؛) اما به آنها که کافر شدند بهره کمی خواهم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش میکشانم؛ و چه بد سرانجامی است!
و نیز (بهیادآورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند؛ (و میگفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی.
پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمانت باشند (بهوجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبهپذیر و مهربانی.
پروردگارا! در میان آنها پیامبری از
ص: 172
خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.»
(1) ذبح اسماعیل علیه السلام
قرآن و توراتِ موجود در این جهت اتفاق دارند که ابراهیم خلیل علیه السلام پس از آنکه در سن پیری صاحب فرزند پسری شده است، از سوی خداوند متعال مأمور گردیده که فرزند خود را برای خدا ذبح نماید. و این در واقع آزمونی بس بزرگ و سختی بود که پدر و پسر میبایست آنرا پشتسر نهند اما چون ابراهیم و اسماعیل علیه السلام تمام وجودشان توحید و تسلیم پروردگار بود، از این آزمون سخت سربلند بیرون آمدند و کاملترین درجه تسلیم دربرابر خالق یکتا را در خارج تحقق بخشیدند.
قرآن و تورات در این جهت هم متفق هستند که این فرمان خدا، فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده است.
اما در اینکه فرمان ذبح در مورد کدام فرزند ابراهیم علیه السلام بوده، قرآن با تورات اختلاف دارد؛ چرا که از قرآن استفاده میشود که این فرمان در مورد اسماعیل علیه السلام بوده و او فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام است؛
(2) اما تورات کنونی میگوید این فرمان در مورد اسحاق علیه السلام بود. و ایشان فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام لقب یافتند.
(3) باز این مورد از مواردی است که تعصب نژادی توراتنویسان، آنان را به تناقضگویی واداشته و از بیان حق منصرفشان کرده؛ چرا که تورات میگوید:
«و واقع شد بعد از این وقایع که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت ای ابراهیم، عرض کرد: لبّیک. گفت: اکنون پسر خود را که «یگانه» تو است و او را دوست میداری؛ یعنی اسحاق را بردار و بهزمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوههایی که به تو نشان میدهیم برای قربانی سوختنی بگذران ... چون بدان مکانی که خدا بدو (ابراهیم) فرموده بود، رسیدند ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود و هیزم را برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالای هیزم بر مذبح گذاشت. و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته خداوند از آسمان وی را ندا درداد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر
1- بقره: 129- 125
2- صافات: 107- 101
3- سفر پیدایش 22: 1- 17
ص: 173
پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا میترسی، چون که «پسر یگانه» خود را از من دریغ نداشتی ... بار دیگر فرشته خدا به ابراهیم از آسمان ندا درداد و گفت: خداوند میگوید به ذات خود قسم میخورم چون که این کار را کردی و «پسر یگانه» خود را دریغ نداشتی ....
(1) در متن فوق سهبار واژه «پسر یگانه» تکرار گردیده، در حالیکه تورات تصریح دارد به اینکه اولین فرزند ابراهیم علیه السلام اسماعیل علیه السلام بوده و اسحاق حدود چهارده سال بعد، متولد شده است.
بنابراین اگر فرمان ذبح در مورد اسحاق علیه السلام باشد چطور با وجود اسماعیل علیه السلام او یگانه پسر ابراهیم علیه السلام خواهد بود؟! این یک تناقض آشکار است.
بهعلاوه براساس تعالیم تورات فعلی خداوند برای نجات بنیاسرائیل از دست مصریان (بهعنوان یک معجزه) تمام پسران ارشد مصریها و همچنین نخستزاده نر حیوانات آنان را هلاک کرده است، به همین دلیل بنیاسرائیل میبایست نخستزاده نر حیوانات خود را برای خدا وقف و قربانی نمایند و برای نخستزاده پسر عوض بدهند.
(2) بهطور کلی مسأله نخستزادگی یک اصل مهم در تعالیم یهود است.
براساس عقیده آنان نخستزاده اگر پسر باشد، بایستی خدمتگزار خداوند باشد.
(3) بنابراین فرمان ذبح باید در مورد فرزند ارشد ابراهیم، اسماعیل علیهما السلام باشد نه در مورد اسحاق.
اما در قرآن- همانطور که اشاره شد- اسماعیل علیه السلام بهعنوان فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام مطرح شده است. قرآن بهدنبال بشارت تولد اسماعیل داستان ذبح را مطرح میکند و پس از این بشارت تولد اسحاق علیه السلام را متذکر میگردد؛ یعنی بشارت تولد اسحاق پس از تولد اسماعیل علیه السلام و ماجرای ذبح او به ابراهیم علیه السلام داده شد. همانطور که مکرر گفته شد از نظر تورات مسلم است که تولد اسحاق علیه السلام بعد از حدود چهارده سال از تولد اسماعیل علیه السلام بوده است.
(4) بنابراین فرمان ذبح اسماعیل علیه السلام در حدود سیزده- چهارده سالگی وی بوده است.
(5) به هرحال داستان ذبح فرزند در قرآن تنها در یک مورد در طی نه آیه بیان شدهاست:
1- سفر پیدایش 22: 1- 16
2- سفر خروج 13: 10- 16
3- قاموس کتاب مقدس واژه نخستزاده.
4- تورات میگوید: ابراهیم علیه السلام هشتاد و شش ساله بود که اسماعیل علیه السلام متولد شد. سفر پیدایش 16: 16 ودر نودونهسالگی بشارت تولد اسحاق علیه السلام به او داده شد. سفر پیدایش 17: 1 و 16 و در صدسالگیِ ابراهیم علیه السلام اسحاق علیه السلام متولد شد. سفر پیدایش 21: 5.
5- در برخی روایات فاصله بین بشارت به تولد اسماعیل علیه السلام و بشارت به تولد اسحاق پنج سال ذکر شده است؛ نورالثقلین، ج 4، ص 421، حدیث 76
ص: 174
« (ابراهیم گفت:) «پروردگارا! به من از صالحان [/ فرزندان صالح] ببخش. ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هرچه دستور داری اجرا کن به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.
هنگامی که هردو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را برخاک نهاد. او را ندا دادیم که ای ابراهیم آن رؤیا را تحقق بخشیدی ما اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم.
این مسلّماً همان امتحان آشکار است.
ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم. و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم.
سلام بر ابراهیم. اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. او از بندگان باایمان ماست.
ما او را به اسحاق- پیامبری از شایستگان- بشارت دادیم».
(1) قرآن و تورات علاوه بر اختلاف در مورد اینکه فرزند ذبیح اسماعیل علیه السلام است یا اسحاق علیه السلام در برخی جزئیات دیگر این داستان هم اختلاف دارند. براساس آنچه که در قرآن آمده، ابراهیم علیه السلام با صراحت تمام ماجرای خواب و ذبح را با اسماعیل علیه السلام درمیان گذاشت و او هم بدون هیچ دغدغهای این فرمان را پذیرفت. اما در تورات میگوید ابراهیم علیه السلام تا لحظه آخر اسحاق علیه السلام را از ماجرا آگاه نکرد و این در حالی بود که او میخواست که از جریان آگاه شود.
(2) به هرصورت داستان با آن صورتی که در تورات آمده هیچ فضیلتی را برای آن حضرت اثبات نمیکند. اما همین داستان به آن صورتی که قرآن بیان کرده بیانگر فضیلتی بس بزرگ برای اسماعیل علیه السلام است.
مورد اختلاف دیگر این است که براساس آیات قرآن ماجرای ذبح فرزند از سوی ابراهیم علیه السلام در سرزمین مکه بوده؛ و این اسماعیل بوده که به سرزمین مکه هجرت کرده بود، اما در مورد اسحاق علیه السلام تاریخ نقل نکرده که او به مکه هجرت یا مسافرت کرده باشد.
ناگفته نماند که برخی مفسران اهل سنت معتقدند که فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام همان اسحاق علیه السلام است.
(3) و روایاتی هم در این زمینه نقل شده است.
(4) و روایتی هم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در اینباره نقل
1- صافات: 112- 100
2- سفر پیدایش 22: 6- 10
3- تفسیر طبری جامعالبیان، ج 10، ص 507 و نیز تاریخ طبری، ج 1، ص 263
4- نورالثقلین، ج 4، ص 422، ح 82 و تفسیر طبری، ج 10، ص 510
ص: 175
شده است.
(1) ولی این مطلب درست نیست؛ زیرا اوّلًا: در همین سوره صافات بعد از نقل داستان ذبح فرزند از سوی ابراهیم علیه السلام در آیه 112 میخوانیم:
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیّاً مِنْ الصَّالِحِینَ.
«ما او را به اسحاق- پیامبری از شایستگان- بشارت دادیم.»
این تعبیر نشان میدهد که بشارت به تولد اسحاق علیه السلام بعد از ماجرای ذبح فرزند و بهخاطر فداکاریهای ابراهیم علیه السلام به ایشان داده شد. بنابراین، مسأله ذبح ربطی به اسحاق علیه السلام ندارد.
ثانیاً: قرآن در موردی دیگر میگوید: ما به ابراهیم تولد اسحاق و از پس او تولد یعقوب- فرزند اسحاق- را بشارت دادیم.
(2) بنابر این چطور ممکن است خدا ابراهیم علیه السلام را با فرمان به ذبح اسحاق مورد امتحان قرار دهد در حالیکه قبل از تولد اسحاق علیه السلام به او خبر داد که او میماند و فرزندی بهنام یعقوب علیه السلام از او متولد میگردد؟!
ثالثاً: دربرابر روایاتی که میگوید ذبیح اسحاق علیه السلام است روایات زیادی وجود دارد که میگوید ذبیح همان اسماعیل علیه السلام است. و این دسته از روایات، با ظاهر آیات هم موافق هستند.
اما روایات دسته اوّل چون مخالف ظاهر قرآن و موافق با متن توراتِ موجود میباشد، قاعدتاً باید از اسرائیلیات و محصولات یهود و یا کسانی که تحت تأثیر آنها بودند، باشد.
اینک چند نمونه از روایاتی که میگوید ذبیح لقب اسماعیل علیه السلام است نه اسحاق علیه السلام:
1- از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «انَا ابْنُ الذَّبِیحَین؛ «من فرزند دو ذبیح هستم.»
(3) و مراد از دو ذبیح یکی «عبداللَّه» پدر آن حضرت است که «عبدالمطلب» (پدرعبداللَّه) نذر کرده بود که او را در راه خدا قربانی کند اما به فرمان خدا یکصد شتر فدای او قرار داده و او را ذبح نکرد.
و دیگر «اسماعیل» چرا که مسلم است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از فرزندان اسماعیل علیه السلام است نه از فرزندان اسحاق علیه السلام.
2- و در دعایی که از علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده، میخوانیم: یا
1- تفسیر طبری، ج 10، ص 510
2- هود: 71
3- نورالثقلین، ج 4، ص 419، ح 67
ص: 176
مَن فَدا اسماعیل من الذبح»؛ «ای کسی که فدایی برای ذبح اسماعیل قراردادی.»
(1) 3- از امام رضا نقل شده که فرمود:«لَو عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیئاً اکْرم مِنَ الضّأْن لفدا به اسماعیل»؛ «اگر حیوانی بهتر از گوسفند پیدا میشد خدا آن را فدیه اسماعیل قرار میداد.» (2) بنابراین فرزند ذبیح ابراهیم علیه السلام اسماعیل علیه السلام است نه اسحاق علیه السلام.رحلت اسماعیل علیه السلامتوراتِ موجود که درواقع یک کتاب تاریخی است و هیچ شباهتی با قرآن ندارد، در قصص پیامبران بیشتر به جزئیات و چیزهایی که دانستن یا ندانستن آن چندان تفاوت ندارد میپردازد. ذکر سلسله نسب، تاریخ تولد، ازدواج، تعداد و نام فرزندان، مسافرتها و احیاناً نوع شغل و حرفه و تاریخ وفات و ... بخش مهمی از قصص پیامبران در تورات را تشکیل میدهد. به همین جهت تورات راجع به حضرت اسماعیل علیه السلام میگوید: وی دوازده فرزند داشته و نام تکتک آنها را ذکر میکند و میگوید:آنان از «حَوِیله» تا «شور» که مقابل مصر به سمت «اشّور» واقع است، ساکن بودند.و مدت عمر آن حضرت را صد و سی و هفت سال ذکر میکند. (3) اما قرآن در بیان قصص پیامبران به جزئیات زندگی آنها و چیزهایی که در تربیت و هدایت بشر دخیل نیست نمیپردازد و لذا طبیعی است که چیزی راجع به مدت عمر حضرت اسماعیل علیه السلام و دیگر پیامبران الهی در قرآن وجود نداشته باشد. اما در منابع اسلامی آمده است که مدت عمر حضرت اسماعیل صدوسی سال بوده و مدفن ایشان همان منزلش (حجر اسماعیل علیه السلام) میباشد. (4) پینوشتها:
1- همان، ص 421، ح 74
2- همان، ص 422، ح 79 و 80
3- سفر پیدایش 25: 13- 19
4- الحج والعمرة فی الکتاب و السنة، ص 106 و 107