ص: 3
رو اثربخشتر و کارسازتر است.
در این فریضه، هم حرکت جسمی است هم فکری، هم تلاش بدنی است هم تکاپوی روحی، و جان آدمی با این دوبال در آسمان فضیلت و معنویت به طیران میآید.
در سایه حرکت فکریاست که انسان به فلسفه آفرینش و رمز عبودیت و بندگی خویش نزدیکتر میشود و به منافع برتر از سود مادّی میاندیشد و «راه آخرت» را میپیماید و از دوراهیِ تقوا و عصیان، راه تقوا و طاعت را برمیگزیند. این کوچ معنوی برای یک مسلمان بسیار سودمند است. در کنار آن تحرّک جسمی هم وجود دارد و ناگفته پیداست که هر حرکت جسمی، مسبوق به حرکت فکری و رسیدن به مرحله عزم و اقدام است.
مجموعه این برنامهها «ملکه عبودیت» را برای انسان فراهم و روح بندگی را تقویت میکند.
بازگشت آثار و نتایج حج، به خودِ حاجی است و ثمراتش در زندگی خود او متجلّی میشود. قرآن هم فرموده است که از قربانی شما، گوشت و خونی به خدا نمیرسد، بلکه تقوای شما به خدا میرسد
(1) و این اشاره به بهرهوری خود انسان از عبادات خویش است و آنکه سود میبرد، خود اوست نه خدا. باز هم قرآن، ثمره حضور در عرصه مهم و گسترده حج را مشاهده منافع خویش معرفی میکند ... یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ* لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ ....
(2) اینکه اسرار و فواید حج چیست، نیاز به توضیح و تبیین دارد. از احرام گرفته تا طواف و نماز و قربانی و وقوف و ... همه حکمتها و اسراری دارد که باید آنها را شناخت و شناساند. مؤمنان راستین باور آگاهانه دارند که خداوند، سرچشمه خیر و نیکی است و از رهگذر تشریع اینگونه عبادتها هم قصدی جز خیررساندن به بندگان ندارد.
پس باید خیرهای نهفته در این شعائر و عبادات را فهمید. توجّه به این حکمتها و فلسفهها ریشه در دین ما دارد. امام صادق علیه السلام در «توحید مفضّل» به تبیین اینگونه معارف پرداخته است، کتاب «عللالشرایع» مرحوم صدوق، براساس همین هدف تدوین شده است. علمای بسیاری هم به نگارش کتابهایی در فلسفه عبادات پرداختهاند.
شناخت این حکمتها، ایمان را راسختر و معرفت را ریشهدارتر میسازد.
حکمت احرام
نخستین گام حج یا عمره، «احرام» است. چرا احرام؟ و چرا از میقاتی معیّن؟
اینکه کیفیت انجام حج، مقیّد به قیود و آدابی است، درسی تربیتی در مسیر عبادت، خضوع و تسلیم در آستان خداوند است. حتی اگر راز آن را ندانیم، خود این فرمان و لزوم اطاعت آن، سازندگی دارد و گردن نهادن به حکم خدای حکیم، نشانه پذیرش و ایمان عمیق است. در قرآن نیز تن دادن به داوری خدا و چون و چرا کردن در آنچه فرمان اوست، دلیل ایمان راستین است.
(3) به هرحال، حکمت احرام آن است که وقتی زائر به میقات میرسد، در ذهن خویش صورت اقدام برای ورود به حرم الهی و مراعات محرّمات و حرمت نهادن به اوامر خدا را ترسیم کند و همه اعمال را با همین نیت و ذهنیت انجام دهد. برای اینکه احساس در جان زائر اثر عمیق بگذارد، خواسته شده که وضع ظاهری خویش را که نمودار شؤون دنیوی و حالت اهل دنیاست تغییر دهد و لباس آخرت بپوشد و شبیه آنان گردد که با مرگ، به آخرت قدم میگذارند و از جامههای دنیوی عریان میشوند. این حالت، خشوع
1- حج: 37
2- حج: 28
3- فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یُحکِّموکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ... نساء: 65.
ص: 4
او در پیشگاه خدا و قطع وابستگی به جلوههای دنیوی را در پی دارد. بر زبان آوردن ذکر «لبّیک»، بیانگر آمادگی روحی برای پذیرش هر ندا و فرمانی است که تکلیفی شرعی را در بر دارد، چه امر باشد چه نهی.
فریضههایی چون روزه، نماز، خمس، زکات و جهاد، با همه مفاهیمش، به نحوی در دل حج نهفته است و احرام، آغاز پایبندی به انجام فرمان نسبت به «امساک» هایی است که در طول حج خواهد داشت. مشقّتهای حج و نماز طواف و قربانی و ... همان رهاوردها را دارد که عبادات یادشده داراست.
احرام، محرِم را با دیگران همسان میسازد و امتیازات و مرزهای تشخّص و نمودهای برتری را از میان برمیدارد و همگان را یکسان در پیشگاه خدا به تکرار شعار واحد میکشاند: «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک ...»
حج و درس تواضع
نقش حج، تربیت بر اساس تواضع و خاکساری و لغو امتیازات اجتماعی است. خدا خواسته از نظر امکانات مادّی ظاهری، همه در پایینترین سطح باشند تا تنظیم امور جامعه، آسانتر شود. این آموزه، از خلال تجرّد از لباسهای دوخته و علائم تشخّصآفرین بهدست میآید تا از این رهگذر به امتیاز معنوی «تقوا» نائل آیند و شکل و ظواهر را معیار برتری ندانند.
حج بهراحتی این اثر روحی را در انسان پدید میآورد و او را به «مکارم اخلاق» که هدف بعثت پیامبر اسلام است نزدیکتر میسازد.
حج و پارسایی
دلبسته نبودن به دنیا و زهد ورزیدن، از مکارم اخلاق است و یکی از درسهای تربیتی حج همین است. از نخستین لحظات تصمیم گرفتن برای حج، مشقّتها، رنجهای جانکاهِ راه و اعمال و ازدحام مطاف و صحنه رمی جمرات و شداید وادی منا به ذهن انسان میآید و شبحی از مرگ ترسیم میشود. این تصوّرات، یادآور آن است که وی در این دنیا نزد خویشان و دوستان مهمان است وجایگاه ابدی جای دیگریاستکه آنجا دستاورد عملدنیویخودرا مشاهده خواهد کرد و یا به بهشت یا دوزخ خواهد رفت. به این سبب، وابستگی به دنیا کمتر و توجه به آخرت بیشتر میشود. احساس میکند که تحت مراقبت الهی و در پیشگاه او قرار دارد و حالتی بین خوف و رجا در وی پدید میآید.
دستورالعملها و امر و نهیهای حج و محرّمات بسیار که باید مراقب آنها باشد، حالتی از بیداری و مواظبت و پرواپیشگی در وی ایجاد میکند، تا پس از درآمدن از احرام نیز، این کنترلهای دقیق را بر اعمال و حالات خویش داشته باشد.
حج و امنیت
از درسهای تربیتی حج، ایجاد فضای امن و آرام و گسترش آن نسبت به همهکس و همهچیز است. حتّی غیرمسلمان از رفتار حاجی در آرامش است. آزار او حتی به
ص: 5
حیوانات و مرکب سواری خویش هم نمیرسد. گیاهان و درختان و حشرات هم در مقطعی از اعمال، احساس امنیت میکنند.
حج، صفت بردباری و تحمّل و سلم و پرهیز از آزار و جفا به موجودات دیگر را در انسان به ودیعت میگذارد. اگر به این خصلت، آگاهانه بنگرد، آن را به مثابه صفتی شایسته در طول زندگی تلقّی میکند و در رفتار اجتماعی او جز سلم و صلح نخواهد بود و اینگونه به قرب و رضای الهی نزدیکتر میشود و تا حدّی رشد میکند که بدی را با خوبی پاسخ میدهد و خشم خود را فروخورده، از دیگران درمیگذرد و با رشته محبّت و احسان، دلها را شکار خویش میسازد.
(1) خدای متعال، چهارماه حرام (ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب) را برای همین هدف قرار داده که صلحی فراگیر در همهجا و همیشه پدید آید، نهتنها در حرم و در حال احرام. مراعات این برنامهها پس از بازگشت هم در رفتار و سلوک حاجی اثر میگذارد و او را به برکات صلح و امنیت واقف میسازد.
حج و پایبندی به آداب
احکام دین و آداب و سنن شرع، وقتی در رفتار یک مسلمان جلوه کند، ارزش آن روشن میشود. در سایه حج، تعهّد به این آداب، در روح و رفتار زائر رسوخ میکند، از دروغ و ناسزا و استهزا و حرامهای زبانی پرهیز میکند، از جدال بیهوده چشم میپوشد و زبان را به خیر و ذکر و دعا عادت میدهد. قرار گرفتن در بوته «ادب اسلامی» و گداخته شدن در کوره «اخلاق قرآنی» او را چنان میسازد که پس از خروج از احرام و در خارج حرم و بعد از بازگشت به میهن نیز، مقیّد به این آداب باشد. البته همه اینها وقتی است که آگاهانه اعمال حج را انجام دهد و فلسفه و عمقِ «احرام» را دریابد.
حکمت طواف
انجام این تکلیف با کیفیت خاصّ و تعدادمعین، نشاندهندهمراعات پایبندی بهاحکام الهی و تعبّد در پیشگاه خداست. وقتی طواف بهصورت خاص انجام میگیرد، بیآنکه زائر، سرّ آن را بداند و تنها به خاطر اطاعت فرمان خدا و انجام تکلیف الهی و با باورداشت نسبت به حکمت آسمانی آن انجام میدهد، روح تعبّد و جوهره عبودیت تقویت میشود.
هرچه تشریع دینی پیچیدهتر و رمز آلودهتر باشد که فلسفه تفصیلی آن را ندانیم، در تربیت بُعد تعبّد و تسلیم مؤثرتر است و اگر در آیات و روایات، برخی حکمتهای احکام بیان شده، جهت تأکید بر وجود حکمت در احکام خداست، مثل آیاتی که روزه را برای پیدایش تقوا و نماز را بازدارنده از فحشا و منکر و زکات را برای پاکسازی جانها و جهاد را برای دفع مفسدین و حج را برای مشاهده منافع و عامل یاد خدا میداند. حضرت زهرا علیها السلام نیز در خطبه معروف خویش به فلسفه تشریع و برخی از احکام الهی اشاره کرده است (فَجَعَلَ الْإیمانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ ...).
در روایتی از حضرت رضا علیه السلام آمده است: فرشتگانی که به خلقت آدم اعتراض داشتند، پشیمان شدند و به عرش الهی پناه بردند و استغفار کردند. خدا دوست داشت بندگان نیز اینگونه پرستش کنند. در آسمان چهارم خانهای مُحاذی عرش قرار دارد بهنام «ضراح». کعبه را هم در زمین محاذی بیتالمعمور قرار داد و از آدم علیه السلام خواست که آن را
1- فصلت، 34: «إدفَعْ بِالَّتی هِیَ أحسن ...».
ص: 6
طواف کند و توبه نماید. این سنّت در نسل او تا قیامت جاری گشت.
(1) البته هدف از طواف، عمیقتر و وسیعتر از آن است که یاد شد. هدف، الزام کامل و انضباط دقیق و هماهنگی با اراده تشریع خداوند است که در همه زندگی لازم است و «طواف»، ترجمانی از آن تعهّد است.
طواف، علاوه بر چرخش اختیاری بر گرد کعبه، هماهنگی با چرخش تکوینی همه موجودات بر گرد محور و مرکزی است که خداوند قرار داده است و از سه جزء اتم (پروتون، الکترون و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء دیگر بر گرد آن میچرخند. انسان نیز جزئی از این هستی است و جسم او از اجزای مادّی ترکیب شده که حرکتی طوافگونه بر گرد مرکز خویش دارند.
میتوان چنین برداشت کرد که هدف از وجوب طواف، هماهنگ ساختن حرکت اختیاری انسان بر گرد کعبه یا حرکت اتم بر گرد محور خویش و حرکت فرشتگان بر گرد بیتالمعمور است. همه هستی مثل حرکت تکوینی طواف بر محور مشخّص شده انجام میگیرد و حرکت تشریعی هم طواف تمرینیاست ارادی برای هماهنگی با این حرکت کلّی تکوینی و نتیجهاش خضوع و تسلیم و عبودیت مؤمن با همه وجودش در برابر اراده الهی است و به هر اندازه این هماهنگی بین دو حرکت تکوینی و تشریعی بیشتر باشد، آرامش و سعادتِ روحی و مادی برای انسان پدید میآید، چون خداوند، هستی را مسخّر انسان ساخته تا به او خدمت کند. نظام تشریعی هم برای کمال و سعادتمند ساختن انسان است. هرگاه دوّمی با اوّلی در زندگی انسان هماهنگ شود، همه آن سعادت و کمال منظور تحقّق مییابد.
در همه عبادات که بر کیفیتی خاص تشریع شده است، دو اثر وجود دارد: یکی اثر خاصّ همان عبادت، دیگری نقشی که همه اینها در سعادت، رشد مادّی و معنوی و کمال دنیوی و اخروی انسان دارند، مثل اعضای یک پیکر، که علاوه بر نقش و وظیفه خاص هریک، در تأمین هدف کلّی یعنی خدمت به انسان در مسیر خیر و احسان همکار و هماهنگاند. نقش این تعاون وقتی روشن میشود که یکی از اعضا به عللی نتواند وظیفهاش را انجام دهد. تأثیر اختلال کاریِ آن بر همه اعضای دیگر آشکار میشود، هرکدام به تناسب و اهمیت نقشی که در این مجموعه دارد.
در تشبیه عبادتهای مختلف به اعضای بدن، میتوان نماز را به «قلب» تشبیهکرد که اثری نیرومند بر حیات انسان دارد وحج رابه «عقل». یکی حافظ حیات است، دیگری جهت دهنده به حرکت.
کمترین اثر شعائر حج و انجام این اعمال، ادای تکلیف و سقوط آن از ذمّه انسان است، ولی اثر مطلوبی که خدا خواسته، قرار دادن پیوسته بنده در چهارچوب شریعت الهی است، یعنی باید با ترک همه حرامهای شرعی، پیوسته در احرام بماند و پس از پایان طواف، حرکتی عمومی طواف با طواف معنوی قلب بر گرد مرکز شریعت پروردگار آغاز شود و هرگز از هیچ حدّی از حدود این مطاف تخطّی نکند، چرا که قلمرو طواف معنوی به گستردگی حرکات عبادی مکلّف است و به ماههای خاص یا اماکن معیّنی محدود نمیشود.
محدوده طواف و نقطه آغاز
1- وسائلالشیعه، ج 9، ص 388
ص: 7
طواف از حجرالاسود آغاز میشود. به تعبیر روایات، حجرالاسود رمزی از مصافحه و پیمان بستن با خدا برای پایبندی به عبودیت و میثاق فطرت است.
عادت مردم بر این است که با دست راست پیمان میبندند. به بیان مجازی، حجرالاسود هم دست الهی است و رمز قدرت فراگیر الهی. از این رو به این سنگ مقدّس در روایات «یمیناللَّه» گفته شده است. خداوند میثاق پیامبران را در این سنگ قرار داده و از مردم خواسته تا امانت تکلیف و مسؤولیت را از طریق این سنگ ادا کنند و به این خاطر در دعای طواف آمده است که هنگام قرار گرفتن در محاذی حجرالاسود، با جمله «الهی امانَتی ادَّیتُها ...» بر این نکته تأکید کند.
امام سجاد علیه السلام فرمود: هرگاه در مطاف قرار گرفتی، پیش از آنکه جسمت طوافِ کعبه کند، دلت صاحب خانه را یاد کند. این، توجه دادن آن حضرت به حقیقت و جوهر عبادات است که باید جسم و جان هماهنگ باشند و «ایمان قلبی» به «عمل اندامی» منتهی شود. بدون این هماهنگی تن و روح، ایمان سودی نخواهد بخشید. رعایت محدودههای طواف و نقطه آغاز و انجام آن و تعداد دورهایش، برای تقویت همین بُعد از وجود انسان است.
حکمت نماز طواف
در این که پس از طواف، باید نماز طواف را در پشت «مقام ابراهیم» خواند، نکتههای مهمی است:
نخست آنکه نماز بهطور کلّی بارزترین نمود عبودیت و خضوع در پیشگاه خداست و پس از طواف، آن عمل عبادی را به کمال میرساند. دیگر آنکه پیوند این نماز به مقام ابراهیم (واتّخذوا مِن مَقامِ إبراهیمَ مُصلّی) توجه دادن نسلهای آیندهای که به این جایگاه میرسند به نقشی است که حضرت ابراهیم به همراهی پسرش اسماعیل نسبت به حج داشتند که تجدیدکننده بنای کعبه و برافرازنده پایههای آن بودند. چون پس از طوفان نوح و وزش بادهای توفان، پوشیده و پنهان شده بود و با وزش باد به امر خدا، دیگربار پایههای اساسی آن آشکار شد. نیز آگاهی از سیره این پیامبر بزرگ و عبادت خالصانه وی، شخصیت معنوی و برجسته و نمونه او را که به قلّه اخلاص و توحید رسیده بود آشکارمیسازد و این شناخت، الهامبخش روحعبودیت وقلبعبادت حقیقی است.
آن پیامبر بزرگ، با ایمان و ارادهای بزرگ، سختترین آزمونها را پشتسر گذاشت، تا اسوه دیگران گشت. اقتدا به این شخصیت نیز، تنها نسبت به مواردی نیست که قرآن یاد کرده است (مثل ذبح اسماعیل و طرد شیطان و واگذاشتن همسر و فرزند در بیابانی خشک و ...) بلکه همه زمینههای تعبّد و عبادت خالص را فرا میگیرد.
ابراهیم، با ایمان خالص خویش، آن امتحانات را با موفقیت پشتسر گذاشت، تا به خواست الهی اسوه مؤمنان قرار گیرد و همسرش هم سرمشق زنان باایمانی شود که در معرض اینگونه آزمایشها قرار میگیرند و باید باتحمّل مشقتهای جسمی و روحی، اراده و فرمان حق را اجرا کنند. دشوارترین مرحله آزمونِ هاجر، تشنگی اسماعیل در آن صحرای خشک بود که مادرش در پی آب برای کودک، مسیر بین کوه صفا و مروه را هفت بار پیمود و از رحمت خدا نومید نشد، تا آنکه چشمه از زیر پای اسماعیل جوشید و رحمت الهی شامل آن مادر و فرزند شد و جسم و جانشان را سیراب ساخت و آموخت که در نهایت غربت و تنهایی و بیپناهی هم، خدا بهترین پناه و تکیهگاه است. قبیله
ص: 8
«جُرهم» نیز که این عنایت خدا را شاهد بودند، محبت آن کودک و مادر را بر دل گرفتند، بهخصوص وقتی فهمیدند که او از نسل ابراهیم است و مادرش همسر اوست و این همان دعای حضرت ابراهیم بود که:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ.
(1) حکمت الهی جایزهای دیگر به هاجر بخشید، تا جبران آن صبر و خلوص باشد، یعنی سعی میان صفا و مروه، همسان هاجر بر هر حاجی واجب شد، تا یاد هاجر بهعنوان الگویی برای آنان که در راه هدفی بزرگ میکوشند و صبر میکنند تا به رضای الهی برسند، جاودانه بماند.
داستان هجرت ابراهیم با همسر و کودکش به این سرزمین درسهای متعدّد داشت، مانند: تسلیم و رضا به قضای الهی، تحمّل سختترین آزمونها در راه اجرای فرمان، توکّل آگاهانه بر خداوند و فضلاو، تبدیلشدّت بهفرج برای صابران و ... که فرمان ذبح فرزند، بزرگترین این آزمونها بود و میبایست این درسها سرمشق مؤمنان به خدا قرار گیرند.
حکمت رمی و ذبح و حلق
در قربانی به پیشگاه خدا و رمی جمرات در روز عید قربان، حکمت هاست. رهاورد قربانی، نیکی و احسان به فقیران است. هرچند اگر زمینه بهرهوری تهیدستان از گوشت قربانی هم فراهم نباشد، خود این کار، روح عبودیت و فرمانبرداری از خدا را در جان مکلّف افزونتر میسازد. در عین حال، مسؤولان امر باید با برنامهریزی حسابشده، زمینه استفاده از این ثروت هنگفت- که با انگیزههای الهی تقدیم میشود- و توزیع آن میان نیازمندان کشورهای اسلامی را فراهم آورند تا مصداق تبذیر نگردد.
«رمی جمره» در صبح روز دهم، یادآور طرد شیطان و نفی وسوسههای او در عمل نکردن به فرمان خداست. چه در داستان حضرت اسماعیل باشد که سه بار شیطان را از خویش راند، چون وسوسه میکرد که خود را برای قربانی شدن آماده نسازد، و چه مربوط به حضرت ابراهیم که شیطان را میراند و هربار با هفت سنگ، تا مانع انجام امر خدا نشود. برخی هم گفتهاند علاوه براین پدر و پسر، شیطان هاجر را هم وسوسه میکرد تا برای قربانی شدن فرزندش رضایت ندهد و مانع ذبح گردد.
کار این سه شخصیت بزرگ، الگویی برای همه مؤمنان تاریخ شد، که دستور خدا را هرچه سخت باشد اطاعت کنند و راضی به قضای الهی باشند. پدر، الگوی پدران، مادر، الگوی همه مادران و اسماعیل، الگوی جوانان، تا جوانان با الهام از اسماعیل، وارد میدانهای جهاد اکبر و اصغر شوند و از نثار خون و جان در راه خدا و اهداف متعالی سرباز نزنند.
این عمل در حج، احیاگر آن خاطرهها و فداکاریهاست، تا درسآموز ایثار و عبودیت و تسلیم باشد و انسان را در میدان مبارزه با نفس، نیرو بخشد.
حلق و تقصیر پس از رمی و قربانی، رمزی برای زدودن گناهان و زوال آلودگی خطاها از روح و جان است، تا فلسفه تحقق تقوای الهی که در همه عبادات از جمله در حج نهفته است، ظهور یابد.
1- ابراهیم: 37
ص: 9
اینگونه است که حج، در قلمرو آثار و نتایجی که دارد، به خودشناسی و مردمشناسی هم کمک میکند، تا هرکس میزان موفقیت خویش را در این عرصه دریابد و بداند که آیا حج، تحوّل و دگرگونی در وضع او پدید آورده است یا نه؟ مثل دانشآموزی که در امتحان مردود میشود و در همان کلاس قبلی میماند، یابیماری که پس از مداوا باز هم تندرستی خویش را باز نمییابد، این نشانه بیخاصیتی آن درس و این درمان است.
حج نیز میتواند آزمونی برای موفقیت انسان در امتحان خودسازی بهشمار آید، چون در مدرسه دین و مکتب ایمان هم بعضی به موفقیت میرسند و برخی مردود میشوند. میزان پایبندی به احکام الهی، شاخص قبولی در این کلاس و مدرسه است.
ابتلای انسانهای خداباور به انواع رنجها و بلاهای آسمانی، برای تقویت روح و ایمان و صبر و آموزش درس و تسلیم در برابر مشیت و فرمان الهی است و آنچه در زندگی انبیای الهی و اصحاب صبور آنان مثل بلا و ... پیش آمده است، صحنههایی از این آزمون خدایی است. آنچه که در تاریخ اسلام و در حادثه کربلا پیش آمد، نمونهای دیگر از اینگونه آزمایشهای سخت الهی برای خاندان پیامبر بود و حسین علیه السلام نیز وارث سلسله پیامبران و وارث آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی وحضرت محمد صلی الله علیه و آله گشت و بُعد الگویی حضرتش جاودانه ماند.
براساس این فروغ فراگیر که از عاشورا دریافتهایم، میتوانیم خطاب به سیدالشهدا علیه السلام چنین بگوییم:
یادتو، انقلابیپیوستهدر میان ماست.
زمان میگذرد، ولی فروغ آن نهضت برافروختهتر میشود.
هرگاه در جامعه ما یزید ستمگری طغیان کند، یک حسین هدایتگر رودرروی او میایستد، تا دین حق، بهعنوان راهی پیشبرنده، بماند و ما به برتری و اعتلا برسیم.
ما در سایه روح بزرگ و بلند تو، همیشه عزیز میمانیم و جز در پیشگاه خدایمان سرفرود نمیآوریم.
و ... این، بنیان قوانین آسمانی است، که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای تکمیل آن آمده است.