حجاز. مکه مکرمه، جدّه و عقبه در این سرزمین قرار دارند. گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن نسبت داده و گفته میشود: تهامی.
تَیْم: یکی از نامهای کوهی است که در حدود شرقی حرم مدینه واقع شده و غزوه سویق در محل آن بهوقوع پیوست.
این کلمه- همانگونه که گذشت- دچار تصحیفات زیادی گشته است.
ثَبْره (به فتح اول و سکون دوم): در حدیث آمده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در ثبره که بر سر راه و روبهروی بویره قرار دارد، ایستاد و فرمود ...».
ثبره: زمینی را گویند که سنگهایی مانند سنگهای حَرّه دارد. گفته میشود:
به ثبره فلان رسیدم؛ یعنی به حرّه فلان.
بکری مینویسد: ثبره نام جایی است.
نک: «بویره».
ثَبیر (به فتح اول): کوهی است در مکه. در احادیث از این کوه نام برده شده، از جمله آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای آن رفت و کوه لرزید. حضرت فرمود: آرام باش، ثَبیر!
نیز ثبیر جایی است در سرزمین مُزَینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به اقطاع شُریسبن ضمره مزنی داد. نیز نک:
«شعب ثبیر».
ثُمامه (به ضمّ اول): صُخیرات الثمامة یکی از جاهایی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر خود از مدینه به بدر از آنجا عبور کرد. «صخیراتالثمام» هم میگویند. مغربیان آن را بهصورت «صخیراتالیمام»- با یاء- روایت کردهاند.
ثَنیّةالحوض: در حدیث سلمةبن اکون آمده است که گفت: با رسولخدا صلی الله علیه و آله از عقیق بهراه افتادم و چون به ثنیه (گردنه) ای که به آن ثنیةالحوض میگویند و در عقیق است رسیدیم آن حضرت با دست خود بهطرف مشرق اشاره کرد ... تا آخر حدیث.
ثنیةالعائر: این گردنه نزدیک مدینه است و رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه هجرت از آن عبور کرد.
ثنیةالعلیا و ثنیةالسفلی: در سنن ابنماجه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از ثنیةالعلیا وارد مکه میشد و هرگاه میخواست خارج شود از ثنیةالسفلی خارج میشد. ثنیه عُلیا همان جایی است که امروزه به آن «مَعْلاة» میگویند و عبارت است از بخش بالای مکه ودر
ص: 137
حال حاضر به محله و بازار میان حجون و مسجدالحرام اطلاق میشود. گورستان مکه در «مَعلاة» جای دارد. ثنیه سُفلی عبارت است از «مسفله» که شامل منطقه پایین مسجدالحرام میشود.
«کَداء»- به فتح کاف- جزء ثنیه علیا یا معلاة است و «کُدی»- به ضمّ و یای مقصور- در قسمت بالای مکه قرار دارد.
گفتهاند: فتحه بده و داخل شو و ضمّه بده و بیرون رو. منظورشان از این عبارت این است که: هرگاه خواستی از مکه خارج شوی از کُدی- به ضمّ کاف- خارج شو و هرگاه خواستی وارد مکه شوی از کَداء- به فتح کاف- درآی.
ثنیّةالمحدث: در حدیث تعیین حدود حرم مدینه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله میان دولابه
(1) مدینه را تا عَیْر و تا ثنیةالمحدث و تا ثنیةالحفیاء ... را حرم قرار داد.
ثنیة مِدْران: جایی است در راه مدینه به تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله را در آنجا مسجدی بوده است.
ثنیةالوداع: گردنهای است که هرکس رهسپار شام بوده از آنجا میگذشته است. بعضی گفتهاند بر سر راه مدینه به مکه قرار داشته است. شاید هم دو گردنه بوده است بدین نام؛ زیرا هر راهی گردنهای داشته است که مردم در آنجا با یکدیگر وداع و خداحافظی میکردهاند ... در وجه تسمیه آن اختلاف است ... ظاهراً این نام به دوره جاهلیت مربوط میشود؛ دلیلش هم این است که در شعری که در استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله سروده شده این نام بهکار رفته است.
در اینجا آنچه را ابنشبّه در تاریخالمدینه پیرامون ثنیةالوداع آورده است ذکر میکنیم:
آنچه درباره ثنیةالوداع و سبب نامگذاری آن بدین نام آمده است:
(2)- ابو غسان از عبدالعزیزبن عمران از عامر از جابر روایت کرده است که گفت:
هیچ کس وارد مدینه نمیشد مگر از راه واحدی از ثنیّةالوداع و اگر در آنجا تعشیر نمیکرد پیش از آنکه از گردنه خارج شودمیمرد. هرگاهدرگردنه توقف میکرد گفته میشد: «وداع کرد» و به همین علت بهنام ثنیةالوداع خوانده شده است.
میگویند عروةبن وَرْد عَبْسی به گردنه آمد. به او گفته شد: تعشیر کن، اما او این کار را نکرد و این بیت را خواند:
لَعَمْری لَئِن عشّرتُ مِن خشیة الرّدی نهاق الحمیر انّنی لَجَزوعٌ
پس وارد مدینه شد و گفت: ای گروه یهود، چه میگویید درباره تعشیر؟ گفتند:
هیچ غیر مدنی به مدینه وارد نشود و در ثنیّةالوداع تعشیر نکند مگر اینکه بمیرد، و هیچکس از جایی غیر از ثنیةالوداع داخل نشود مگر اینکه مرض ضعف و لاغری او را از پای درآورد. اما چون عروه تشعیر را ترک کرد (و صدمهای هم ندید) از آن پس مردم هم این کار را ترک گفتند و از هرسویی وارد مدینه میشدند.
- ابوغسان از عبدالعزیزبن عمران از ایوببن سیّار از عبداللَّهبن محمدبن عقیل از جابربن عبداللَّه رضیاللَّه عنه روایت کرد که گفت: علت نامگذاری «ثنیّةالوداع» بدین نام آن است که هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از خیبر آمد مسلمانانی که همراه آن حضرت بودند زنانی را متعه کرده بودند؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه رسید به آنان فرمود:
«دعوا ما فی أیدیکم من نساء المتعة»؛
«زنان متعهای را که در اختیار دارید رها کنید» و مسلمانان آنان را آزاد کردند. به همین دلیل، این گردنه «ثنیّةالوداع» نام گرفت.
اینک به تحقیق دقیقی درباره «ثنیّةالوداع» میپردازیم، شاید که فصلالخطابی باشد در این موضوع و به بحث و مناقشه و اختلاف پیرامون آن برای همیشه پایان دهد.
هر شهری هرگاه در راههای مسافران خود گردنههای متعددی داشته باشد طبیعی است که ثنیةالوداعها یا گردنههای خداحافظی متعددی نیز خواهد داشت؛ چرا که جهت سفر مسافران متعدد است. برای مثال، همین مدینةالنبی را درنظر بگیریم: کسی که به سمت شام یا شمال و خیبر و تیماء و تبوک و ... سفر میکند «اگر در محدوده مدینه قدیم ساکن باشد» از راه «سلطانه» (ابوبکر صدیق) باید برود؛ کسی که قصد سفر به مکه را داشته باشد از راه هجرت که از قبا آغاز میشود و از عروه و آبارعلی (ذوالحلیفه) میگذرد، میرود- قبل از اینکه راه هجرت باز شود از راه عنبریه میرفتیم-؛ و کسی که عازم سفر به سرزمین نجد باشد از راه فرودگاه میرود. همچنین است کسی که بخواهد به مدینه بیاید. چنین کسی نیز باید از این راهها وارد مدینه شود. معقول نیست کسی که میخواهد به نجد سفر کند یا از نجد به مدینه بیاید از جاده سلطانه برود یا بیاید، مگر اینکه مانعی مانند جریان سیل یا خطر دشمن بر سر راه باشد. با
1- رجوع کنید به: «لابتان».
2- در مراصدالاطلاع، ج 1، ص 301، درباره ثنیّةالوداع آمده است: «به فتح واو، نام گردنهای است مشرف به مدینه که مسافران راهی مکه از آن میگذرند». در خلاصةالوفاء، ص 361، پاورقی شماره 2، سمهودی میگوید: «جایی است که قرین روی آن است و امروزه به آن قرین تحتانی میگویند. همچنین بهنام کشک [کوشک] یوسفباشا نیز خوانده میشود؛ زیرا همو بود که در سال 1914 م ثنیّة را تراش داد و راه آن را هموار و آماده ساخت»؛ وفاءالوفاء: ج 2، ص 275؛ خلاصةالوفاء، ص 361.
ص: 139
نظرداشت این توضیح، این روایت اعتبار خود را از دست میدهد که میگوید «در جاهلیت هیچ کس وارد مدینه نمیشد مگر از یک راه و آن ثنیّةالوداع بود و اگر در آنجا تعشیر نمیکرد قبل از اینکه از گردنه خارج شود میمرد و هرگاه در گردنه توقف میکرد گفته میشد: «وداع کرد» و به همین دلیل آن را ثنیةالوداع گفتهاند» (ابن شبّه، تاریخالمدینه، ج 1، ص 269). تعشیر به این معناست که مسافِر مدینه میبایست در ثنیةالوداع ده بار در یک نفس عرعر کند. مورخان این داستان را در ضمن اخباری که میگوید مدینه در قبل از اسلام شهری وباخیز بوده است نقل میکنند.
بهنظر من، روایتی که میگوید نام «ثنیةالوداع» در زمان جاهلیت وضع شده، فاقد اعتبار است؛ زیرا هم متن و هم سندش ضعیف میباشد و امارات و قراینی هم که آن را تقویت کند وجود ندارد، و این لفظ در هیچ متن شعری جاهلی یا روایت موثق و قابلاعتمادی نیامده است. فیروزآبادی در «معالم طابة» تنها به ذکر همین عبارت بسنده کرده است که: ثنیّةالوداع نامی جاهلی است. او برای این سخن خود شاهد و دلیلی نیاورده است. ممکن است کسی بگوید که در سرود «طَلَعَالبدرُ عَلینا» که در آغاز هجرت خوانده شده، نام «ثنیاتالوداع» آمده است؛ اگر این مکان در آن زمان معروف نبود، کودکان مدینه در این سرود خود، نام آن را نمیبردند.
پاسخ این است که: روایات قویتری در دست است که هم سند و هم متن سرود در برابر آنها تاب پایداری ندارد.
اما روایاتی که میگوید ثنیّةالوداع یک نام اسلامی است؛ یعنی بعد از ظهور اسلام پدید آمده است، نه در دوره جاهلیت، فراوان و موثق هستند. از جمله ابن حجر در «الفتح» (ج 9، ص 169)، از حازمی از جابر روایت کرده است که گفت: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای غزوه تبوک بیرون رفتیم و چون به عقبه طرف شام رسیدیم، زنانی که متعه کرده بودیم آمدند و شروع به چرخیدن بر گرد جهاز شتران ما کردند. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و ما موضوع آن زنان را به حضرت گفتیم. پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شد و به ایراد خطبه ایستاد ... و از متعه نهی فرمود. در آن روز ما با آن زنان وداع کردیم و آن گردنه بهنام ثنیّةالوداع
ص: 140
معروف شد.
ابنشبه نیز به سند خود از جابر روایت کرده است که گفت: ثنیّةالوداع از آنرو بدین نام خوانده شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان که زنانی را بهصورت متعه به نکاح خود درآورده بودند از خیبر برگشت و چون به مدینه رسید به آنان فرمود:
«دَعوا ما فِی أَیْدِیکُم مِنْ نَساء الْمُتْعَة»
؛ «زنان متعهای را که در اختیار دارید رها کنید»، و مسلمانان هم آنها را آزاد کردند. از آن پس، این گردنه بهنامثنیّةالوداع خوانده شد (تاریخالمدینه، ج، ص 270) در «الاوسط» از قول جابر روایت شده است که: پس بدین سب ثنیّةالوداع نامیده شد، در صورتی که قبلًا به آن «ثنیّةالرکاب» میگفتند (نقل از وفاءالوفا، ص 1168). عیاض میگوید:
گفته میشود: علت نامگذاری ثنیةالوداع بدین نام آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از سفرهای خود با مسلمانان مقیم مدینه وداع و خداحافظی کرد. بهقولی هم در آن گردنه با برخی امرای سریّههای خود وداع کرد. حال که ثابت شد «ثنیّةالوداع» یک نام اسلامی است دیگر نمیتوان به سرود «طلعالبدر» که در آغاز هجرت پیامبر خوانده شده استشهاد کرد.
ثانیاً: این ثنیّه یا گردنهای که در سرود «طلعالبدر علینا» ذکر شده در کجا واقع میشود و مردم مدینه کی این سرود را گفتهاند- اگر گفته باشند- و آیا اصلًا دو ثنیّه یا گردنه بوده است؛ اگر چنین است کدامیک شهرت بیشتری داشته و وقتی گفته میشده «ثنیةالوداع» ذهن متوجه کدامیک از این دو میشده است؟
گروهی گفتهاند: ثنیّةالوداع در راه تبوک و شام میباشد و همان است که وقتی از مدینه خارج میشوید، در ابتدای راه ابوبکر (راه سلطانه) واقع میشود و سمت چپ شماکوه سلع وسمت راستتان ابتدای راه العیون که به کوه الرایه منتهی میشود قرار میگیرد. و هرگاه وارد مدینه میشوید کوه سلع در سمت راست شما میافتد و ابتدای راه العیون در سمت چپ و پس از طی مسافتی اندک به ابتدای جاده سیدالشهدا که به کوه احد میرود، میرسید.
عدهای دیگر گفتهاند: ثنیّةالوداعی که در سرود یادشده نامش آمده و مشهورتر میباشد در راه سابق مکه که از بدر عبور میکند واقع شده و همان «المدرّج» است که از آنجا به سمت چاه عُروه، واقع در جنوب غربی مدینه، پایین میروند.
ص: 141
اکنون ببینیم دلایل کدام یک از این دو گروه قویتر است:
از ادلّهای آغاز میکنیم که تأیید میکند ثنیّةالوداع همان است که در راه تبوک در سمت شام (شمال) مدینه بین دو نیمه از کوه سلع واقع شده است. یکی از این دلایل، روایتی است که بخاری در صحیح خود، از سائببن یزید آورده استکه گوید: «به یاد دارمکه باکودکان به ثنیّةالوداع رفتیم تا از پیامبر صلی الله علیه و آله که از تبوک برمیگشت استقبال کنیم». (الفتح، ج 8 ص 127). ابن حبّان نیز از ابوهریره روایت کرده که گفت: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای غزوه تبوک بیرون رفتیم و در ثنیّةالوداع فرود آمدیم ... تا آخر حدیث.
ابن سَعْد درباره سریّه مؤته (در سرزمین اردن) میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله تا ثنیّةالوداع سپاه اسلام را مشایعت کرد و در آنجا ایستاد و با ایشان وداع نمود.
مسلمانان در جُرْف- در شمال مدینه- اردو زدند. در سیره ابنهشام (راجع به غزوه تبوک) آمده است که چون رسولخدا صلی الله علیه و آله خارج شد در ثنیّةالوداع اردو زد.
یکی دیگر ازدلایلیکه نشان میدهد «ثنیّةالوداع» مذکور در اخبار غزوه تبوک همان ثنیّه شامی (گردنه واقع در جهت شام یا شمال مدینه) میباشد خبری است که ابنهشام از ابناسحاق روایت کرده است. او (درباره غزوه تبوک) میگوید:
«عبداللَّهبن ابیّ پایینتر از او در سمت ذُباب جداگانه اردو زد و ...». ذُباب کوهی استکه هنگام تعیین محل ثنیّةالوداع شامی از آن نام میبرند ومیگویند:
«ثنیّةالوداع بین مسجدالرایه که بالای کوه ذباب است و آرامگاه نفس زکیه واقع شده است». کوه ذباب، پس از آنکه از گردنه به سمت شمال پایین رفتی، در ابتدای شارع (خیابان) العیون قرار میگیرد.
بیهقی در «الدلائل» و به نقل از او ابنکثیر در التاریخ (ج 5، ص 23)، گفته است که هنگام بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از غزوه تبوک دختربچهها و پسربچههای مدینه با خواندن سرود «طلعالبدر» از آن حضرت استقبال کردند. بیهقی سپس میگوید: این موضوع را علمای ما برای ورود پیامبر از مکه به مدینه ذکر میکنند.
اما باید دانست که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله هنگام برگشت از تبوک بود که از ثنیّةالوداع وارد مدینه شد.
ص: 142
بخاری درصحیح از ابنعمر روایت کرده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله اسبهایی را که برای مسابقه تمرین داده شده بودند از حفیاء تا «ثنیّةالوداع» دوانید و مسابقه داد (الفتح، ج 6، ص 71). حفیاء جایی است در الغابه واقع در شمال مدینه که امروزه به آن «الخلیل» میگویند. مقصود از ثنیةالوداع در این عبارت همان ثنیه شامی (گردنه واقع در جهت شام یا شمال مدینه) است؛ چرا که ثنیّةالمدرّج مذکور در راه مدینه نمیتواند میدانی برای مسابقه از حفیاء یا غابه باشد.
ابن قیّم در «زادالمعاد»، هنگام سخن از غزوه تبوک مینویسد: «چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک مدینه رسید مردم برای استقبال آن حضرت بیرون شتافتند و زنان و پسربچهها و دختربچهها شروع به خواندن سرود «طلعالبدر» کردند ...».
ابنقیم مینویسد: برخی راویان در اینباره دچار اشتباه شده و گفتهاند: این قضیه به زمان ورود پیامبر از مکه به مدینه مربوط میشود، در صورتیکه این یک خطای آشکار است؛ چون ثنیّههای وداع در جهت شام مدینه هستند و کسی که از مکه به مدینه میآید نه این گردنهها را میبیند و نه از آنها عبور میکند مگر اینکه به سمت شام برود. مؤید این مطلب حدیثی است که میگوید:
«پیامبر صلی الله علیه و آله چون نزدیک مدینه رسید فرمود: «این کوه طابه است و این هم احُد، کوهی که ما را دوست دارد و ما هم دوستش میداریم». کسی که از شام به مدینه میآید کوه احد را واضحتر میبیند از کسی که از راه مکه میآید.
یکی دیگر از دلایلی که نشان میدهد «ثنیّةالوداع» مدینه همان ثنیّه شامی میباشد این است که ما در هیچیک از سفرهایی که بهطرف مکه شده نامی از ثنیّةالوداع نمیبینیم، حال آنکه در سفرهایی که به سمت شمال صورت گرفته از این ثنیه فراوان یاد شده است.
آخرین دلیل بر اینکه ثنیةالوداع مدینه همان ثنیه شامی است و دلیل نیرومندی هم هست این نقل سینهبهسینه مردم مدینه است که ثنیّةالوداع همان است که در راه تبوک قرار دارد. و البته روایت مردم مدینه در این باب حجت است؛ زیرا اهل مدینه درهها و گردنههای خود را بهتر میشناسند.
و اما ادلّه کسانی که میگویند ثنیّةالوداع در راه مکه قرار دارد. اینان دلیلی جز همان خبر سرود «طلعالبدر» که
ص: 143
در هنگام استقبال از ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه در روز هجرت خوانده شده در دست ندارند. آنان میگویند شادمانی مردم مدینه از ورود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تنها در روز هجرت بوده است. اما این خبر یک خبر ضعیف است که ابنحجر آن را در الفتح نقل کرده و گفته است: ابوسعید در «شرفالمصطفی» از طریق عبیداللَّهبن عایشه منقطعاً روایت کرده است که: چون پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد دختربچهها شروع به خواندن سرود «طلعالبدر» کردند. ابنحجر میگوید: این سند مبهم است ... علاوه بر ضعف این خبر، در آن تصریح نشده که ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه از مکه بوده بلکه گفته است: «چون پیامبر وارد مدینه شد». و این چیزی را ثابت نمیکند چرا که آن حضرت دهها بار به مدینه وارد شده است.
با توجه به آنچه گذشت به این نکته میرسیم که: ثنیّةالوداع مشهور در مدینةالنبی همان ثنیّه شامی است. البته ما منکر وجود ثنیّهها و گردنههای دیگر در راه مکه نیستیم اما وقتی ثنیّه بهطور مطلق بهکار میرود مقصود همان ثنیهای است که در جهت شام یا شمال مدینه، در ابتدای راه «سلطانه» (یا همان بزرگراه ابوبکر)، قرار دارد.
ثالثاً: اصولًا سند و متن سرود «طلعالبدر»، جای بحث دارد. سند خبر ضعیف است؛ زیرا اولًا راوی آن ابنعایشه میباشد که تاریخ وفاتش بعد از سال دویست هجری است، ثانیاً در هیچیک از کتب حدیث سند متصلی ندارد، ثالثاً این خبر را نه نویسندگان صحاح ستّه نقل کردهاند و نه ابنهشام در سیره و نه ابنسعد در طبقات ... نه در خبر مربوط به هجرت پیامبر و نه در اخبار غزوه تبوک.
آنچه در احادیث صحیح پیرامون شادمانی مردم مدینه از ورود پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در روز هجرت آمده حدیثی است که حاکم از انس روایت کرده است که گفت: دختربچههایی از بنینجار به استقبال رفتند و در حالیکه دف و دایره میزدند این شعر را میخواندند:
نحن جوارٍ من بنیالنجار یا حبّذا محمدٌ من جارٍ
در بخاری، در باب «مقدمالنبی صلی الله علیه و آله و اصحابهالمدینه» (ج 7، ص 260 به نقل از الفتح) از براء بن عازب ... آمده است که:
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله تشریففرما شد و مردم
ص: 144
مدینه چنان شادمانی کردند که تا آن زمان ندیده بودم برای چیزی چنان شادمانی کنند، بهطوری که کنیزکان شروع کردن به گفتن جمله: رسول خدا آمد ...».
در روایتی دیگر آمده است: «چون رسول خدا وارد مدینه شد مردم به خیابانها و کوچهها ریختند و غلامان و خدمتکاران بر بام خانهها میگفتند: محمد رسول خدا آمد، اللَّه اکبر ... تا آخر حدیث».
شاید سرود «طلعالبدر» بعدها بهعنوان وصفالحال مسلمانان مدینه در روز استقبالشان از رسول خدا گفته شده باشد. ما منکر زیبایی این سرود و درستی مضامین آن نیستیم اما چند نکتهای را پیرامون آن یادآور میشویم:
1- در این سرود نازکی و لطافتی است که با سبکهای سخن در زمانی که این سرود به آن نسبت داده میشود تناسب ندارد. و احتمالًا از اشعار قرن سوم هجری باشد.
2- سرود بر وزن بحر «رمل» است در حالیکه سرودهای ارتجالی غالباً در بحر «رجز» میباشد، که نمونه آن را در ابیات دختران بنینجار دیدیم.
3- در این سرود کلمه «ثنیّات»، یعنی بهصورت جمع، آمده است در صورتی که مورد اختلاف شکل مفرد «ثنیّة» است. دلیل آمدن آن به شکل جمع چیست؟
الف: برخی گفتهاند: درست است که شکل جمع دارد اما مفرد است؛ چنان که در عرفات و اذرعات چنین است.
ب: شاید هم مقصود سرودخوانان جمع بوده است؛ زیرا مقصودشان گردنهها و ثنیههای معینی نیست بلکه مقصود این است که خورشید جمال رسول خدا صلی الله علیه و آله از هر ثنیه و گردنهای بر آنان طلوع کرده همهجا را فراگرفته است.
ج: سرود فراز و نشیب دارد. یکی از ابیات آن چنین است:
جئت شرّفت المدینة مرحباً یا خیر داع
چگونه ممکن است مردم مدینه بگویند «شرّفتالمدینة» در حالیکه نام مدینه در آن زمان هنوز «یثرب» بوده و تنهاپساز ورودرسولخدا صلی الله علیه و آله بدانجاست که نام مدینه روی آن نهاده میشود؟!
4- مقصود از کلمه «ثنیّات» در این سرود یک ثنیه است و سراینده برای درست شدن وزن ناچار شده یاء را بکشد. به همین دلیل، بعضیها آن را
ص: 145
بهصورت «ثنیّه» مینویسند. چنین چیزی در شعر مذکور در راه هجرت نیز صورت گرفته است، آنجا که میگوید:
جزیاللَّه ربُّ الناس خیر جزائه رفیقین قالا خیمتی امّ معبد
امّ معبد یک خیمه بیشتر ندارد. پس چرا بهصورت تثنیه آمده است؟ جواب این است که سراینده شعر برای درست شدن وزن شعری تای مربوطه را کشیده است و مردم خیال کردهاند تثنیه است.
باری، اینها مطالبی بود که پیرامون ثنیّةالوداع بهنظر ما رسید و گفتیم، به امید آنکه توجه علمای تاریخ بدان معطوف شود و در اینباره به تحقیق بیشتر و اظهار نظر بپردازند.
ثَوْر: کوه بزرگی است در جنوب مکه که از تنعیم، محل محرم شدن مکّیان برای عمره دیده میشود. غار معروف ثَوْر در شمال این کوه قرار دارد.
ثَوْر: کوه کوچکی است در پشت کوه احد از سمت شمال. در حدیث آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله مدینه را از «عَیْر تا ثور و ...» حرم قرار داد. بسیاری از علمای گذشته این کوه را نمیشناختند و گمان میکردند در حدیث تحریفی رخ داده است، اما بعدها علما وجود این کوه را ثابت کردند. این کوه در نزد آگاهان و آشنایان به آثار جغرافیایی مدینةالنبی شناخته شده و مشهور میباشد.
ثَیْب: کوهی است در شرق مدینه در صدر وادی قناة. نیز نک: «تیأب»، زیرا هردو نام یک جاست.
«ج»
جابیه: در سنن ابنماجه آمده است:
«پیامبر صلی الله علیه و آله در جابیه برای ما سخنرانی کرد». در معجمالبلدان، در ماده «الْیَة» آمده است: گفته میشود: الیه وادیی است در فسح جابیه، و فسح: وادیی است در کنار عُرُنَّه- به ضمّ اول و دوم و تشدید نون- و عرنّه: باغی است در وادیی که در زمان جاهلیت و نیز در دوره اسلام قرقگاه اسبها بود و در پایین آن قلهی قرار داشت.
جاسوم: دژی بوده در مدینه منوره.
در سیره پیامبر از این دژ نام برده شده است.
جَباجِب: در سیره از این مکان نام برده شده و گفتهاند: مراد از آن منزلگاههای مِنا، یا کوههای مکه است.
جَبّانه (به فتح جیم و تشدید باء):
جبّان در اصل بهمعنای صحراست، در
ص: 146
برخی جاها به گورستان «جَبّانه» میگویند. در حدیث عمر آمده است که چون وی مسجد را از جهت شام (شمال) آن توسعه داد، گفت: کاش مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله را تا جبانه توسعه میدادیم. سمهودی مینویسد: جبّانه جایی است در سمت شام مدینةالنبی.
جبّانه عَرْزَم: جایی است در کوفه.
در خبر آمده است که اسودبن یزید (تابعی) گاه از جبانه عرزم محرم میشد.
جبلالرُماة: همان کوه «عَیْنَین» است.
به حرف عین مراجعه کنید.
جَثْجاثه (به فتح جیم و سکون ثاء):
روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجدی میان جثجاثه و بئر شدّاد نماز گزارد ... جثجاثه نزدیک نقیع است واقع در شانزده میلی مدینه (نک: نقیع).
جُحْفه (به ضم اول و سکون دوم):
جایی است میان مکه و مدینه واقع در بیست و دو کیلومتری جنوب شرقی رابغ، و میقات مردم مصر و شام است در صورتیکه از مدینه عبور نکنند. نام قبلیاش «مَهْیعه» بود اما چون در یکی از سالها سیلی جاری شد و این محل را بهکلی ویران ساخت و اهالی آن را با خود برد
(1) بهنام «جُحْفه» خوانده شد. جحفه در راه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و در حدیث از آن نام برده شده است.
جُدّه (به ضمّ جیم): در لغت بهمعنای راه است و نیز بهمعنای خط پشت خر که مخالف با رنگ سایر بدنش میباشد. بعضی گفتهاند جدّه مقبره جدّه ما حوّاست و به همین دلیل هم جیم آن را فتحه دادهاند؛ اما این سخن درست نیست. جُدّه شهری است مشهور در ساحل دریای سرخ و برای نخستین بار عثمانبن عفان آنجا را بندرگاه قرار داد.
این شهر در 73 کیلومتری غرب مکه و 420 کیلومتری جنوب مدینه قرار داد.
جَدْر (به فتح جیم و سکون دال):
بهمعنای جدار (دیوار) است. «ذوجَدْر» چراگاهی بوده در شش میلی مدینه در ناحیه قبا که شتران رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنجا میچریدند و در همینجا بود که این رمه مورد هجوم و غارت قرار گرفت.
جَرّ (به فتح جیم و تشدید راء):
شاعر در روز احد گفته است:
نحن الغواشِ یوم الجَرّ من احدٍ هابَتْ مَعَدٌّ فقلنا: نحن نأتیها
جدّ در لغت بهمعنای دامنه کوه است و مراد از جُرّ احُد در این بیت دامنه کوه احد میباشد.
1- اجْتَجَفَه: او را از بیخ وبن برکند و کشت. اجتحف السیلُ الوادیَ: سیل رسوب و لای وادی را برکند وبا خود برد.
ص: 147
جُراب (به ضمّ جیم): نام چاهی که قبل از اسلام در مکه وجود داشته است.
جُرْف: (به ضمّ جیم و سکون راء):
جُرف مذکور در احادیث و سیره در شمال مدینه واقع میشده ولی امروز یکی از محلههای متصل به مدینه است و محلهای زراعی و جمعیتنشین میباشد.
جِعِرّانه (به کسر جیم و عین و تشدید راء): این کلمه که با کسر جیم و سکون عین و تخفیف راء نیز روایت شده ونام جایی است میان مکه و طائف که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از جنگ حنین، در این مکان توقف کرد و غنایم هوازن را تقسیم نمود و از همانجا محرم شد.
جعرانه در شمال شرقی مدینه، در بالای ابتدای وادی شریف، واقع شده و هنوز هم به همین نام معروف است. پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از غزوه طائف، از جعرانه برای گزاردن عمره محرم شد، مسلمانان نیز به تأسی از آن حضرت آنجا را محل محرم شدن برای عمره قرار دادند.
جَمّاء (به فتح جیم و تشدید میم): به عمارت یا دژی که کنگره نداشته باشد «اجَمّ» میگویند و مؤنث آن «جمّاء» است. عبارت «شاة جَمّاء» (گوسفند بیشاخ) نیز از همین معنا گرفته شده است.
جمّاء: کوه کوچکی است در مدینه و وجه تسمیه آن بدین نام است که دو کوه وجود دارد و این یکی کوچکتر از دیگری است.
در جنوب غربی مدینه سه جمّاء وجود دارد که نزدیک و مجاور هم هستند: یکی جمّاء تُضارع، دیگری جماء عاقر یا عاقل و سومی جماء امّ خالد.
جماء تضارع همان است که هرگاه کسی از مدینه- از راه بدر که از بابالعنبریه و سپس وادی عروه میگذرد- به سمت مکه حرکت کند در سمت راست او میافتد و در دست چپش قعر عروه قرار میگیرد.
جماء امّ خالد از غرب چسبیده به جماء تضارع است. بن و بیخ این هردو کوه یکی است اما تنههای آن از هم جداست. جماء عاقل نیز از سمت غرب روبهروی جماء ام خالد قرار دارد و در فاصله میان آن دو، کوه حبشی واقع شده است.
از جمّاء در موارد متعددی از سیره و حدیث شریف نام برده شده است.
ص: 148
جُمْدان (به ضمّ اول و سکون دوم):
بهصورت «بجدان» و «حمران» نیز روایت میشود. بهنظر میرسد که «جُمدان» تثنیه «جُمْد» باشد و جُمد بهمعنای تپه کوچک است.
در حدیث شریف از این نام خاص یاد شده است؛ مثلًا روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به جمدان رسید و فرمود:
«هذه جُمدان، سَبَقَ المفرّدون ...».
(1) جُمدان در راه مکه قرار دارد و در تعیین محل آن اختلاف است. بلادی میگوید:
دو کوه مجاورند در یکصد کیلومتری شمال مکه که راه از دامنه شرقی آن میگذرد. از شرقْ وادی خُلیص را دربرگرفتهاند و از غرب مشرف به ساحل میباشند. در کتابهای قدیمی اقوال دیگری آمده است.
جَمرة: جمره در لغت بهمعنای سنگریزه است و در اینجا بهمعنای محل رمی جمرهاست در منا و سه تاست:
1- جمره کبری یا عقبه که در آخر مِنا از طرف مکه قرار دارد و وجه تسمیهاش آن است که در روز قربانی رمی میشود.
2- جمره وسطی 3- جمرهاولییاکوچک.
جَمْع (به فتح جیم و سکون میم):
همان مزدلفه است. علت نامگذاری مزدلفه به «جمع» آن است که در این مکان نماز مغرب و عشا بهصورت جمع (و همزمان) خوانده میشود.
روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در «قُزَح» وقوف کرد و فرمود: اینجا قُزَح است و موقف میباشد و «جَمْع» سراسرش موقف است. قزح جزء مزدلفه میباشد.
جَمَّة (به فتح جیم و تشدید میم):
سمهودی نقل کرده که: جَمّه چشمهای است در یکی از وادیهای خیبر که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را «قسمةالملائکة» نامید و دو سوم آب آن در یک جوی میرود و یکسومش در جوی دیگر.
جَمَل: در لغت بهمعنای شتر نر است. «بئر جمل» چاهی است در مدینه.
و «لحی جَمَل» جایی است میان مکه و مدینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حَجّةالوداع، در آن حجامت کرد. نک: «لحی جَمَل».
جَنَفاء (به فتح اول و دوم، و در روایتی به ضمّ جیم): در داستان ملاقات نمایندگان بنی فزاره با رسول خدا صلی الله علیه و آله در خیبر از این مکان نام برده شده است. در آنجا آمده که حضرت به آنها فرمود:
وعده ما در جنفاء. جنفاء جایی بوده در حاشیه خیبر و هنوز هم در الضِّغْن، واقع
1- از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: مُفرّدون چهکسانی هستند؟ فرمود: مردان و زنانی که خدا را فراوان یادمیکنند معجمالبلدان، ماده جُمدان- م.
ص: 149
در نشیب حرّه خیبر و شرق فدک، معروف است.
جَیش: به آن «ذاتالجیش» و «اولاتالجیش» نیز میگویند. نام جایی است که در سیره و حدیث از آن یاد شده است؛ زیرا یکی از منزلگاههای پیامبر در هنگام رفتن به احُد بوده و نیز در هنگام برگشت از غزوه بنی مصطلق از این مکان عبور کرده است. بلادی مینویسد:
ذاتالجیش تلعه
(1) بزرگی است که از گردنههای مُفرّحات سرچشمه میگیرد و از سمت غرب و قبل از ذوالحلیفه به وادی عقیق میریزد و به شلَبیّه معروف است.جیفه (به کسر جیم): ذوالجیفه نیز گفتهاند. در روایتی بهصورت «حاء» یا «خاء» آمده است. به هرحال، جایی است میان مدینه و تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله، هنگام رفتن به تبوک در آنجا مسجدی ساخت.پینوشتها:
1- تَلْعه: آبراههای که از قسمتهای مرتفع و بالای زمین شروع و به ته رودبار ختم شود؛ مسیل آب فرهنگلاروس- م.