از همان سنخ هستها دانسته شود.
از این رو گفتوگو، در قرآن برخلاف فلاسفه طبیعی میدان تنگاندیش مسلک انگلس، یک فرمان الهی در فراخنای وجدان انسانی الهی است برای باهم اندیشیدن.
چون منشأ آن احساسات و ذهن ما نیست، پس هم ضرورت آن حق است و هم صفاتی که بر آن مترتب است. وقتی ایمان داریم حق است، لازمه آن بایدهایی است که میبایست رعایت شود. لذا اسلام به گفتوگو بهعنوان یک نیکی و بایدِ اخلاقی نگریسته که چون کلیت دارد، هم عقلًا صفت آن خوبی است و هم صفات آن عیناً بایدهای خوب چنین کلیتی چون برآمدهایی خوباند، جنبه مصلحتجویی و انتفاعی ندارد. و از اساس مخالفت سوداگری، تعصبورزی در هر گفتگویی است. چنین اخلاقی، رهآورد صرف بخردانه برآمدهای خوبی نیستند، «توفیقی» است که مسلمان آن را از خداوند میطلبد و از همانجا به معاد مینگرد و احساس و تمایلات درونی خاصی که او را در برابر این قضاوت قرار میدهد که این تکلیف باید بر اساس اختیاری که به ما ارزانی شده، خالصاً لوجهاللَّه انجام داد. سیر در این حسنات، سیر در مکارم اخلاق است، همان هدف والای بعثت و دعوت که پیامبر اسلام بدان اشارت فرموده بود:
موضوع سوم: آیا علیبن ابیطالب در پیروی از اسلام انسانها را به رعایت اخلاق گفتوگو و گفتوگوی اخلاقی دعوت فرموده است؟
«تعصب» در جهانبینی اسلام، گفتار و کرداری است شیطانی و علی که خود پاکترین مؤمنان به اسلام بود از تعصب به این عنوان که: ابلیس نخست کس است که عصبیت را آشکار ساخت ما را از نزدیکی به آن منع ساخت و در خطبهای فرمود: «شیطان دشمن خداوند، پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران، پایه عصبیت را نهاد».
لذا همه ما را سفارش فرمود که: «پس آتش عصبیت را که در دلهایتان نهفته است خاموش سازید».
بدینسان چون عصبیت از «آفات شیطانی» است، «تبعیض» نیز میتواند در محیط تعصبات، رشد و نمو کند و مانع از استقرار روابط سالم بین انسانها شود. لذا علی با
ص: 212
نگرانی بسیار از غلطیدن ما در کردار نااخلاقیِ تبعیض فرمود: «هان! بترسید، بترسید از پیروی بزرگانتان که به نژاد خود نازیدند و
«تَرْفَعُوا فَوقَ نَسَبِهِم ...»
چرا؟ زیرا به فرموده ایشان: چنین مهترانی: «پایههای عصبیتند و ستونهای فتنه».
(1) تنها با چنین اراده آگاهانه، بخردانه و ایمانی است که میتواند از کلیات ذاتی حکم اخلاقی گفتوگو، صفات زشت اخلاقی را زدود و آن را از تعصبات، آزارگری، زبونی، خودگروی و نادرستی دور کرد و به صفات، حسنه آن را دلیرانه، خردمندانه و آزادانه و سازنده ساخت:
چگونه؟
علی [علیه السلام] فرمود با حسن نیت، زیرا:
«اَّلنِّیّةُ اساسُ الْعَمَل»
(2) و: «الأَعمالُ ثِمارُ النّیّات».
(3)و با خودرأیی از خویشتن زدودن؛ زیرا:
«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ زَلَّ».
(4) و: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ خاطَرَ وَ غَرَرَ».
(5)اساس استبداد، میل به فرمان دادن است که چون به گفتوگویی داخل شود، آن گفتوگو را به تباهی خواهد کشاند. علی در نامهای خطاب به فرزندش نوشت: «بدان که خودپسندی آدمی را از راه راست بگرداند و خردها را زیان رساند».
(6) اساساً در اسلام خودپسندی در اشکال مختلف تظاهر به جلب نظر دیگران نسبت به خود، مرتبتی از مراتب در شرک است، نابخردانه و نااخلاقی معرفی شده است، علی فرموده: «از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و کرده نیکوکاران را نابود سازد».
(7) از نظر علی گفت وگو مباد که به احساس حسادت توأم باشد:
«الْحَسَدُ حَبْسُ الرُّوح».
(8)پس چون صفتی ناشایست است با ایمان جمع نگردد:
«الإِیمانُ بَرِیءٌ مِنَ الْحَسَدِ».
(9)و در خطبهای ما را فرمود:
«وَ لا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»
(10)عکس آن، اگر کسی را دیدید که او مدعی مسلمانی است ولی در گفتوگو نسبت به صفات خوب دیگران حسادت میورزد، او چون عاطفه را بر عقلش فرمانروا ساخته، در خور سرزنش است:
«مَن اتَّقی قَلْبُهُ لَم یُدخله الْحَسَد».
(11)مسلمان باید که کلام خود را از هر نوع کینجویی و کینخواهی بزداید؛ زیرا کین از عواطف شر است و علی فرمود:
«سِلاحُ الشَّرِّ الْحِقْدِ».
(12)و فرمود:
«رَأْسُ الْعُیُوبِ الْحِقْدِ».
(13)پس کینورزی صفت ناشایستی است که عطوفت را از دل میشوید و کلام را
1- همان، «فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَةِ».
2- غرر و درر، ج 1، آمدی 261
3- غرر و درر، ج 1، آمدی 79
4- غرر و درر، ج 5، آمدی 170؛ در نهجالبلاغه، کلام 161، بهجای «زل»، «هلک» ثبت شده است.
5- غرر و درر، ج 5، آمدی 461
6- نهجالبلاغه، نامه 31، خطاب به حسنبن علی «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ».
7- نهجالبلاغه، نامه 53، به مالک اشتر «مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ».
8- غرر و درر، ج 1، آمدی 100
9- غرر و درر، ج 1، آمدی 160
10- نهجالبلاغه، خطبه 86
11- غرر و درر، ج 5، آمدی 207
12- غرر و درر، ج 4، آمدی 129
13- غرر و درر، ج 4، آمدی 51
ص: 213
از درستی و راستی دور میسازدو علی [علیه السلام] فرمود: کین
«سَبَبُ الْفِتَن»
(1)و آن را
«سِلاحُالشَّرّ»
(2)خواند.
برای حذف همین صفت نااخلاقی است که علی در کلامی ما را فرمود: «در گفتن عیب کسی که گناهی کرده است شتاب مکن چه امید میرود که آن گناه را بر او ببخشند و برگناه خرد خویش ایمن مباش چه بود که تو را بر آن گناه عذاب کنند».
(3) نشانه اخلاقی بودن یک گفتوگو، در همین خویشتنداری پرهیزکارانه و اخلاقی است که عالیترین جلوهگاه آن حلم است. حلم در کردار و گفتوگو، از زمره صفات مهمی است که علی [علیه السلام] نیز ما را به رعایت آن دعوت کرده، فرمود:
«وَقارُ الْحِلْمِ زِینَةُ الْعِلْمِ». «4»
(4)پس اظهار علم در گفتوگویی نتیجهبخش است که:
«حَتّی یُقارِنُهُ الْحِلْمِ».
(5)درنتیجه اسلام معتقد است که رعایت حلم در هر گفتوگویی از صفات حسنهای است که:
«دَّلِیلُ وُفُورِالْعِلْم»
است. برای تربیتپذیری و رعایت این صفات اخلاقی، باید در گفتوگو سخن به تندی نرانیم و با درشتی و خشونت مخاطب خود را آزار ندهیم. علی فرمود:
«لِسانُ الْجَهْلِ الْخَرْقُ».
(6)مسلمانان را هشدار داد:
«الْخَرْقُ مُعاداةُ اْلآراء وَ مُعاداةُ مَنْ یَقْدِرُ عَلَی الضَّرّاءِ».
(7)پس باید همواره در گفتوگو با مدارا سخن گفت. مدارا کردن:
«ثَمَرةُالْعَقْلِ»
(8)و
«رَأْسُ الْحِکْمَةِ»
(9)و
«عُنْوانُ الْعَقْلِ»
(10). پس فرمود:
«سَلامَةُ الدِّینِ وَ الدُّنْیا فِی مُداراة النَّاسِ».
(11)چنین مسلمانی وقتی سخن میگوید، به گستاخی کلمات را بر زبان جاری نمیسازد؛ زیرا علی [علیه السلام] فرمود:
«مَنْ أَقَلّ اْلإِسْتِرْسالَ سَلِمَ» و «مَنْ أَکْثَرَ اْلإِسْتِرْسالَ نَدِمَ».
(12)پس مسلمان باید که با مهری نرم و ملایم با مردم گفتگو کند؛ زیرا علی فرمود:
«خَّلق الإیمان الرفق».
(13)چنین کسی نیازی ندارد که از سخن گفتن و یا شنیدن سخن دیگران، به خود ببالد. علی مسلمانان را خطاب فرمود:
«رِضاکَ عَنْ نَفْسِکَ مِنْ فَسادِ عَقْلِکَ».
(14)از خود راضی بودن در گفتگو مقدمه ریای در گفتگو است، صفت زشت و ناراستی که علی دربارهاش هشدار داد:
«آفَةُ الْعِبادَةِ الرِّیاء».
(15)از گفتگو چون خود نمایی زدوده شد، متکی به رأی و تدبیر طرفین قرار میگیرد. علی فرمود:
«الرَّأْیُ بِالْفِکْر».
(16)پس ای مسلمانان:
«لا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لا تَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ».
(17)وقتی با تفکر نظری اظهار شود و آن نظر از ریا دور باشد، مجال برای راستگویی، درست گفتن
1- غرر و درر، ج 4، آمدی 121
2- غرر و درر، ج 4، آمدی 129
3- نهجالبلاغه، خطبه 140، «لا تَعْجَلْ فِی عَیْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لا تَأْمَنْ عَلَی نَفْسِکَ صَغِیرَ مَعْصِیَةٍ فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَیْهِ».
4- غرر و درر، ج 6، آمدی 224
5- غرر و درر، ج 5، آمدی 63
6- غرر و درر، ج 5، آمدی 124
7- غرر و درر، ج 2، آمدی 53
8- غرر و درر، ج 3، آمدی 329
9- غرر و درر، ج 4، آمدی 52
10- غرر و درر، ج 4، آمدی 360
11- غرر و درر، ج 4، آمدی 140
12- غرر و درر، آمدی، 159
13- غرر و درر، آمدی، 17
14- غرر و درر، آمدی، 92
15- غرر و درر، آمدی، 99
16- 1: 20
17- غرر و درر، آمدی، 308
ص: 214
مهیّا میشود. انسان اخلاقی گرفتار دوئیتی نمیگردد که زبان و قلب او را در گفتگو از هم جدا سازد. علی در خطبهای شدیداً مردمی را که: «دوستی را به زبان به کار برند و به دل با هم دشمنند»
(1) مورد مذمّت قرار داده، صریحاً خردمندان خوش زبان را هشدار داده:
«زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او.»
(2) راستی صفت پاک اخلاقی است که علی آن را:
«لِسانُ الْحَقّ».
(3)و:
«أَمانَةُ الِّلسان»
(4)خواند. پس فرمود:
«الصِّدْقُ رُوحُ الْکَلامِ»
(5). چون شرط ایمان به خداوند این است که انسان را نمیتوان با کلماتی وسیله نابخردیها قرار داد، پس:
«الصِّدْقُ لِباسُ الدِّین»،
(6) «رَأْسُ الدِّین»،
(7) «لِباسُ الْحَقِّ»،
(8)و
«عِمادُ اْلإِسْلام وَ دَعامَة الإِیمان»
(9)است. در اسلام اساساً راستگویی نه تنها:
«لِسان الْعِلْمِ»
(10)همه انسانهاست، بل به فرموده علی [علیه السلام]:
«مَنْ صَدَقَ أَصْلَحَ دِیانَتُهُ».
(11)تأکید اسلام به «راستی» بر این پایه عقیدتی استوار است که اسلام کلّ انسانیت را جزئی از غایت ربّانی مسلمانان دانسته است، لذا فهمیدم چرا علی فرمود:
«مِلاکُ اْلإِسْلام صِدْقُ الِّلسان»
(12). و در خطبهای به ما فرمود: «راستگو بر گنکرهای رستگاری و بزرگواری است و دروغگو کناره مغاک و خواری».
(13) در مراعات همه این سجایای اخلاقیِ گفتگو، نبایست خردمندان، در ابراز دانش خود، بر مخاطبان خود منّت نهند، علی فرمود: «منّت نهادن ارج نیکی را ببرد، و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند.»
(14) اخلاق در اسلام امری عمومی و جهانی است ولی بر خلاف نظر کانت که قانون اخلاقی را صرف عین اراده معقول همگان میداند، به ما تعلیم داده که هرگز نباید به نفع جمع اکثریت نفی شود، اراده فرد و جمع در اراده حق به یک اعتبار است. لذا علی [علیه السلام] فرمود:
«أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ».
(15)پس چون باید با هر نوع احساسی که فرد یا جمعی را به نوعی به تمتّع و لذّت جویی از اخلاق سوق میدهد، خط بطلان کشید. باید دقیقاً متوجّه گفتار مردم بود که آیا از دهان او، بوی درون، در گفتار مردمان نهفته است و اصل:
«اللِّسانُ مِیزانُ اْلإِنْسان»
(16)را به ما تعلیم فرمود. هم هشدارمان داد که باید بدانیم گفتار اخلاقی
«تَرْجُمانِ الْعَقْل»
(17)است و هم:
«ما عُقِدَ إِیْمانُهُ مَنْ لَمْ یَحْفَظْ لِسانُهُ».
(18)
1- نهج البلاغه، خطبه 108، اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ.
2- نهج البلاغه، گزیده کلمات، 40، لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ».
3- غرر و درر، آمدی، 72
4- غرر و درر، آمدی، 65
5- غرر و درر، آمدی، 104
6- غرر و درر، آمدی، 125
7- غرر و درر، آمدی، 139
8- غرر و درر، آمدی، 236
9- غرر و درر، آمدی، 40
10- غرر و درر، آمدی، 124
11- غرر و درر، آمدی، 164
12- غرر و درر، آمدی، 118
13- نهج البلاغه، خطبه 86، الصَّادِقُ عَلَی شَفَا مَنْجَاةٍ وَکَرَامَةٍ وَالْکَاذِبُ عَلَی شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ
14- نهج البلاغه، نامه 53، به مالک اشتر، فَإِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ.
15- غرر و درر، آمدی، 422
16- غرر و درر، آمدی، 339
17- غرر و درر، آمدی، 141
18- غرر و درر، آمدی، 76
ص: 215
ایمان به خداوند شالوده اخلاقیات است که نمیگذارد در طبیعت، عاشق و در خود بگرویم، مانع از جوشیدن ارزشهای اخلاقی شایسته و بایسته از درون خود شوند، و علی فرموده بود:
«الرَّاضِی عَنْ نَفْسِهِ مَغْبُونٌ وَالْواثِقُ بِها مَفْتُون»
(1).
علی بیش از هر کس دیگر زمان خود را شناخته بود که ارزشهای اخلاقی تنها در زبان مانده، و قلبها و ارادهها آنها را به کار نمیبندند، باکی نداشت که زشتیهای جامعه مسلمان دوران خود را به راستی آشکار نکند و آن را به راستی عبرت آیندگان نسازد.
میفرمود: «شما در زمانی به سر میبرید که گوینده حق اندک است در آن، و زبان در گفتن راست ناتوان، آنان که با حقّاند خوارند و مردم به نافرمانی خدا گرفتار.»
(2) از این روی ما بر اساس تعالیم مولای خود نمیتوانیم هیچ تعصبی به توجیه رفتار مسلمانان در گذشته و حال از کوچکان تا مهتران داشته باشیم، مگر آن را با ارزشها و صفات اخلاقی بسنجیم و روش آنان را در گفتگوها با رفتارها محک زنیم و راستیها را در نفس خود بیازماییم. دین دقیقاً در نقطه مقابل نفس قرار دارد که مرکز صفات ناپسند اخلاقی است از این روی محک دیندار بودن در اسلام به نسبت مقاومتی است که انسان در برابر صفات غیر اخلاقی از خود بروز میدهد. علی در این خصوص به استاندار مصر نوشت: «پس تورا باید که با نفس خویش به پیکار در آیی و دین خود را حمایت نمایی».
(3) برای بسته شدن راههایی که نفس میتواند از طریق تقویت عاطفه دروغ پسندی و تعصب ورزی، جایگزین خداوند در اخلاقیات شود، علی به ما تعلیمها فرمود. که در حدّ یک نامه، و در همان محدوده نظریههای فلسفه اخلاق فلاسفه انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و آمریکایی، بازگویش میکنم تا ملاحظه فرمایند تفاوت ره از کجا تا به کجاست:
چون خداوند در قرآن از ما خواست: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ...
(4)پس اختیار انتخاب راه کمال، از انسان کامل آموختن را نیز به ما ارزانی داشته است. تا دانش و کردار خود را به اخلاق نیکو بیاراییم. انسان کاملی که خداوند رفتار اخلاقی او را ستود: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ.
(5)از این روی، مکلّفیم، مختار هستیم که حسنات را برگزینیم و مسلمانی حقیقی شویم و یا سیئات را به کار بنیدم و پشت به کمال اخلاقی زنیم. علی فرمود:
«الْمُؤمِنُ بِعَمَلِهِ»
(6)و:
«الشَّرَفُ عِنْدَ اللَّهِ سُبْحانَهُ بِحُسْنِ اْلأَعْمالِ لا بِحُسْنِ
1- غرر و درر، آمدی، 76
2- نهج البلاغه، خطبه 233، أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ وَاللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَی الْعِصْیَانِ ...
3- نهج البلاغه، نامه 27، به محمّد بن ابیبکر، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَی نَفْسِکَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِینِکَ.
4- الاحزاب: 21
5- قلم: 4
6- غرر و درر، آمدی، 61
ص: 216
اْلأَقْوالِ»
(1)تماماً مبیّن آن است که سجایای اخلاقی متّکی بر امکان آزادی و اختیار ماست. در این خصوص علی به افرادی که چون انسان را در برابر خدا بیاختیار میدانند، سجایای اخلاقی کردار و گفتار را باور ندارند، خطاب میفرمایند: «وای بر تو! شاید قضا لازم و قدر حتم را گمان کردهای اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود و تهدید عاطل و در آنچه بدان مأمورند دارای اختیارند و نهی نمود تا بترسند و دست باز دارند.»
(2) اینها تعالیمی است که مسلمان به آن باور دارد، صوری و انتزاعی نیست، چون در آن باور اسوه حسنهای در برابر دیدگانش قرار دارد تلاش میکند اگر بخواهد اخلاقی باشد، رفتار و گفتار او چگونه باید باشد.
باید در گفتگو دروغ نگوید اگر چه بتواند و نفعش در آن و مصالحی بر آن مترتب باشد. علی [علیه السلام] فرمود:
«الْکِذْبُ وَالْخِیانَةُ لَیْسا مِنْ أَخْلاقِ الْکِرام».
(3)فرمود: دروغ
«شَرُّ اْلأَخْلاق»
(4)است، در نتیجه:
«لَیْسَ الْکِذْبُ مِنْ خَلائِقِ اْلإِسْلام».
(5)مسلمان در گفتگو با دیگران چون دروغ نمیگوید به خوب فهمیدن، فکر کردن، نیازمند است، و چون راست نمیگوید به لجاجت، اصرار و پافشاری متوسل میشود. علی فرمود:
«اللِّجاجُ یُفْسِدُ الرَّأْیَ»
(6)؛ زیرا به لحاظ اخلاقی:
«خَیْرُ اْلأَخْلاقِ أَبْعَدُها عَنِ الِّلجاج»
(7)در گفتگو باید از جدل و جدال در سخن بپرهیزد، علی به ما فرمود:
«الْجَدَلُ فِی الدِّینِ یُفْسِدُ الْیَقِینَ»
(8). نباید که در رفتار و گفتار فرد بخیلی باشد و یا بخیلی را مشاور خود قرار دهد؛ زیرا به فرموده علی: بخیل «تو را از نیکوکاری بازگرداند و از ناداری میترساند.»
(9) و مباد که مسلمان در گفتگویی زبان به افترا، بدگمانی و بدنام کردن دیگران گشاید، چه بسیار بسیار که علی ما را در ظاهر و پنهان از آن منع فرمود:
«مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ».
(10)و فرمود:
«أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَی اللَّهِ الْمُغْتاب»
(11). چنین فرد اخلاقی میتواند که اگر در گفتگو خشمگین شد، خشم خود را فرو برد تا به پیامبر اسلام، آن اسوه حسنه تمسّک جوید، علی در این خصوص فرمود:
«الْمُؤْمِنُ غَرِیزَتُهُ النُّصْح وَ سَجِیَّتُهُ الْکَظْم»
(12)؛ زیرا:
«مَنْ خافَ اللَّه لَمْ یُشْفَ غَیْظُهُ».
(13)وقتی هدف از اخلاق، تربیت اخلاقی برای انجام کار خوب است، پس لازمه خوبی کردن در گفتگو، صرفاً شنیدن کلام خوب نیست، هر کلام را به خوبی شنیدن، در برابر نارواییها متحمّل و صابر بودن، آن را سنجیدن و بیهیچ بغض و کین و آزی بر آن
1- 2: 81
2- نهج البلاغه، گزیده کلمات، کلام 78 وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً.
3- 1: 389
4- غرر و درر، آمدی، 166
5- غرر و درر، آمدی، 74
6- ت: 269
7- غرر و درر، آمدی، 425
8- غرر و درر، آمدی، 308
9- نهج البلاغه، نامه 53، به مالک اشتر، یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ.
10- 5: 159
11- غرر و درر، آمدی، 424
12- غرر و درر، آمدی، 344
13- غرر و درر، آمدی، 239
ص: 217
اندیشیدن مورد تصریح اسلام است و نه فقط به کلام خوبِ خوبان گوش فرا دادن.
علی [علیه السلام] فرمود:
«مِنَ الدِّینِ التَّجاوُزِ عَنِ الْجُرْمِ»
(1). او انسانی بود که به همه صفات ناصحیح طرف مقابل با دیده عفو و گذشت مینگریست، به پیروان روش او در اسلام تعلیم میفرمود که در گفتگو: «درشتی کردن و درست سخن نگفتن با فرد یا افراد را بر خود هموار کن و تندخویی بر آنان و خود بزرگبینی را از خود بران، تا خداوند بدین کار درهای رحمت خود را بر روی تو بگشاید.»
(2) علی در حفظ احساس اغماض خردمندانه و تقویت این خصیصه اخلاقی در روابط اجتماعی اصرار میورزید تا آنجا که حتّی در آخرین لحظات زندگانیش، فرزندان و یاران خود را به عفو قاتل سفّاک خود تشویق کرد و صریحاً در نامهای خطاب به آنان نوشت: اگر مُردم، مرگ وعدهگاه دیدار است. اگر قاتل را ببخشم
«فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ».
(3)تاریخ اسناد زیادی در اختیار ما نهاده که نشان میدهد: «علی همواره راه عدل و رحمت و مردانگی را پیش یاران و دشمنانش به یکسان میگستراند.»
(4) اسناد تاریخی به یادگار مانده از زندگانی این انسان وارسته دقیقاً صدق این ادّعای راستین او را اثبات میکند که: «ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی برنمیانگیزم جز اینکه خود پیش از شما به گزاردن آن برمیخیزم.»
(5) از این روی است که دائماً ما را هشدار داده فریب بدکاران را نخوریم که از روی هوس دین را میرانند و: «به نام دین، دنیا را میخورند: «یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا».
(6)تأکید بر همه این اصول اخلاقی در بیان علی، مبتنی بر یک قاعده انسانی است که آن را در نامه خود به فرزندش چنین نگاشت: «پسرم! خود را در میان خویش و دیگری میزانی بشمار، پس آنچه برای خود دوست میداری برای خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار، و ستم مکن چنانکه دوست نداری بر تو ستم رود؛
«وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ ...»
(7)در این قاعده اساسی اخلاق، ملاک صرف رفتار با هموطنان، یا همدینان نیست. علی در نامهای به استاندار مصر نوشت: «مردم دو دستهاند: دستهای برادر دینی تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همسانند، گناهی از ایشان سر میزند ... به خطاشان منگر و از گناهشان در گذر، چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاند و گناهت را عفو فرماید.»
(8)
1- غرر و درر، آمدی، 37
2- نهج البلاغه، نامه 53، به مالک اشتر، ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّیقَ وَ الْأَنَفَیَبْسُطِ اللَّهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ ....
3- نهج البلاغه، نامه 23
4- جرج جرداق در کتاب: صوت العدالة الانسانیّة.
5- نهج البلاغه، خطبه 175، أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَی طَاعَةٍ الَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لاأَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ الَّا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا.
6- نهج البلاغه، نامه 53، به مالک اشتر.
7- نامه 31، به حسن بن علی.
8- نهج البلاغه، نامه 53، به مالک اشتر، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَی عَلَی أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَی أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ.
ص: 218
این است که عارفان مسلمان در طول هزار سال معترفتند: منشأ اصیل ارزشهای اخلاقی، در عرفانی نهفته که اسلام آن را سیره پیامبر و اولیایی مانند علی نشان داد. از عشقی به خداوند نشأت گرفت که بس فراتر از احساس طبیعی و تعقل و قراردادهای اجتماعی و وظیفهشناسی است. در این نظریه عرفانی که متأسفانه شما غربیان چندین قرن از آن فاصله گرفتید، به علّت گسترش بازنگریها به عرفان اسلام و عمیق شدن مستمر در نتایج معنوی دانش، بار دیگر غرب را در یک نگرش اخلاقی، متوجّه ارزشهای دینی کرده است. آری، ای تهیّه کننده عزیز! علی مولای عارفان به ما فرموده بود:
«ثَمَرَةُ الْعِلْمِ مَعْرَفَةُ اللَّهِ».
(1)شرق و غرب، شما و ما، دیروز و امروز، برای علی که فرموده است:
«ما رَأَیْتُ شَیئاً إِلّا وَرَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ وَمَعَه»
چنین مقامی جز با رعایت اخلاق گفتگو و گفتگوی اخلاقی، فهم شدنی نیست. نباید در اعلام قضاوت خود پیرامون فرهنگها در خویشتن ماند و از گفتگوی صادقانه برای فهم حقایق شانه خالی کرد؛ زیرا علی [علیه السلام] فرمود:
«مَنِ اسْتَغْنَی بِعَقْلِهِ ضَلَّ»
(2). چون در گفتارت به هیچ یک از منابع موثق فرهنگ اسلام اشارتی نداشتی، دانستم از زمره کسانی هستی که علی درباره آن فرمود: «مردم دشمن آنند که نمیدانند»
(3) از این روی چون برای گشودن باب گفتگو، راستی را برگزیدم تا پشت به سود آوری دروغ کنم، نخواستم که در غیاب شما از گفتار نا صحیح شما، به این و آن گویم، علی به من تعلیم داده بود:
«النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»
(4)به قبول زحمت شب زندهداریها، در این دیار غریب، این نامه را نگاشتم تا در میزان خرد سنجیده شود.
افسوس که تاریخِ سالهای آخر عمر این ابر مرد اخلاقی را نمیدانی! افسوس که از تلاش او برای کوبیدن میل به قدرت و صبوری او در برابر قدرت پرستانی که میخواستند تعصب و تبعیض را جایگزین مهر و عدل اسلام کنند، بیخبری! و آخرین صحابه پیامبر ونماینده معنویت اسلام در مدینه بود، و مخالفانش در پیعظمت بخشیدن به میراث روم و احیای تعصبات قومی قریشیان در شام بودند. هر دو راه قدرت زندگی به شام ختم میشد تا اخلاق و معنویت جای خود را به ارزشهای سیاسی و اقتصادی امپراتوری شام دهد. شهری با میراثی پر کین و کبر و امیری با دیرینهای سرشار از تعصب و تفاخر اشراف قریش. یکی امیر مؤمنانی بود که میخواست میل به قدرت را در پیروان خود متوجّه خُلق
1- غرر و درر، آمدی، 322
2- غرر و درر، آمدی، 169
3- نهج البلاغه، گزیده کلمات، کلام 438، «الناس أعداء ما جهلوا».
4- نهج البلاغه، گزیده کلمات، کلام 461
ص: 219
عرفانی و عشق به خداوند کند، تا جوهر معنوی اسلام باقی بماند، و دیگری معاویه! که تلاش میکرد میل تسلیم به خود را در پیروانش تحریک کند تا خُلق عربی، تسلط و تسلیم را آسان سازد.
علی در این سوی جهان رهبر کشورهایی است که از پینه کردن مکرّر جامه پشمین خود شرمسار است ومیفرمود: «به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای بناحق بربایم، چنین نخواهم کرد.»
(1) و در آن سوی امیر عربی که دیوانهوار میخواست ایالتی را با فلسفه خودبینی (سولیپ سیسم) اداره کند و به جای تعالیم اخلاقی، فلسفه خودبینی قومی و نَسَبی را پایه حکومت بر مردم و ثروتاندوزی آنان کند.
علی در این سوی جهان امیرمؤمنانی است که «بسنده کرده و به دو جامه فرسوده و دو قرص نان»
(2) تا به خود و همه انسانها بگوید: «آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند، و در ناخوشایندیهای روزگار شریک (گرسنگان) نباشم؟»
(3) و در آن سوی، عرب جنگجویی که کیش قوم پرستی عربی را چون نتایج مادی آن خوش آیند جمعی بود، دلیل حقانیت خود میخواند.
علی در این سوی انسانیت، عارف کاملی است، که در قبول منصب خلافت میگفت: «خدایا! تو میدانی آنچه بر ما رفت، نه بر رغبت در قدرت بود نه از دنیای ناچیز خواستنِ زیادت، بلکه میخواستم نشانههای دین را به جایی که بود بنشانیم و در شهرها، اصلاح را ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیدهات را ایمنی فراهم آید.»
(4) تمام لحظات زندگی او گواه صادقی بود بر این سوگند صادقش: «به خدا قسم که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن ای مردم، شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را به عهدهام گذاشتید»
(5)به یاد همه میآورد که چگونه هر چه دستش را بست، هجوم جمعیت دستش را برای بیعت گشود، بر او مانند شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند، کفش و ردایش را انداختند، پیر و خردسال بیعت خود را با وی بستند.
(6) و در آن سوی جاهلیت طبع عرب، عربی را میبینیم که میخواست در تنازع میان اخلاق و سیاست، دیانت را برای اخلاق زدایی، وسیله تنازع قرار دهد.
انسان وارستهای که سرشار از حسّ همدردی عام، در سالهای هجوم والیان متعصب
1- نهج البلاغه، خطبه 224، وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَفِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» ....
2- نهج البلاغه، نامه 45، به عثمان بن حنیف فرماندار بصره.
3- نهج البلاغه، نامه 45
4- نهج البلاغه، خطبه 131
5- نهج البلاغه، خطبه 205
6- اقتباس از کلام علی در نامه 45، به عثمان بن حنیف انصاری.
ص: 220
و قتل و غارت لشکریان سرمست از شهوت و آز و تفاخر قومی عرب، عمر خود را بر این فرمان نهاد: «بپرهیزید از خونها و ریختن آن به ناروا ... حکومت خود را با ریختن خونی نیرومند مکنید ... بپرهیزید از آنکه چیزی را به خود مخصوص دارید که بهره همه مردم در آن یکسان است.»
(1) سوگند میخورد که «به خدا دنیای شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکی است که در دست گری است.»
(2) آیا انصاف است که درباره چنین ابرمردی در مشرق زمین با کلماتی یادکنی که هم با الفبای پژوهش بیگانه است و هم وجدان فرهنگی صدها میلیون مسلمان را بیازاری؟! و آیا چنین خطاهایی را نبایست با مطالعه و گفتگو درباره فرهنگها تصحیح و بنیادهای زندگی مسالمتآمیز را فراهم ساخت؟! نمیدانم جواب شما چیست؟ شما میتوانید از بهرهمندی یک طرف بودن گردش اطلاعات در دنیا، تحمّل شنیدن پاسخ دیگران را نداشته باشید، ولی به من اجازه خواهید داد تا درسی را که از علی آموختهام شما را از آن آگاه سازم. فرمود: «آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بُوَد، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است.»
(3) با بهترین درودها در سال جهانی گفتگوی فرهنگ ها، تمدنها.
باقر نجفی شوشتری. کلن، آلمان.
ساعت 23: 20 بعدازظهر اوّل فروردین 1380 ش.
برابر با 21 مارس 2001 م به پایان رسید.
منابع استناد به سخنان علی بن ابیطالب:
1: کتاب: غرر الحکم ودرر الکلم، تنظیم عبدالواحد تمیمی آمدی، قرن 5/ 6 هجری قمری، همراه با شرح فارسی، از: جمال الدین خوانساری، به اهتمام: پروفسور دکتر محدّث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، ایران، 1366 ش.
2: کتاب: نهج البلاغه، متن اصلی، تنظیم شریف رضی، 359/ 404 هجری قمری و ترجمه از: پروفسور دکتر شهیدی، چاپ انتشارات علمی و فرهنگی، ایران 1379 ش.
1- نهج البلاغه، نامه 53
2- نهج البلاغه، کلمات گزیده، کلام 236، وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ.
3- نهج البلاغه، خطبه 217، مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ.