وجود داشته است. در این باره دو یادآوری مناسب است:
نخست آن که، سادات شیعه مذهب، در بسیاری از موارد به دلیل سلطه دولتهای قدرتمند سنی در این دیار، مجبور به تقیه بودهاند.
دوم آنکه، ساداتی هم که سنی بودهاند، به دلیل آنکه از نسل امام علی علیه السلام بودند، بهطور طبیعی علایق شیعی بسیار شدیدی داشتهاند. به سخن دیگر، تسنن افراطی در میان سادات و اشراف به ندرت دیده شده است. اما اینکه درصد جمعیتی شیعه و سنی سادات در حرمین تا چه اندازه بوده، نمیتوان به جایی رسید. دلیل آن نیز دقیقا همان دو نکتهای است که اشاره کردیم.
وجود چنین فضایی به لحاظ گرایشِ مذهبی در میان اشرافِ حرمین، راه را برای ایجاد ارتباط میان آنان و دولت شیعه صفوی فراهم میکرد.
مسأله سیادت خود صفویان از یک سو و علاقه شدید و عمیق این دولت نسبت به سادات، و نیز تشیع دولت صفوی از سوی دیگر، در فراهم کردن زمینه ارتباط میان صفویان و اشراف تأثیر بسزایی داشت. اشراف با آمدن به ایران، انتظار آن را داشتند تا دولتمردان صفوی به آنان توجه کرده و ایشان را مورد حمایت مالی خود قرار دهند که آنان نیز چنین میکردند؛ هرچند مواردی نیز وجود داشت که آنان به چیزی دست نمییافتند.
افزون بر ایران، سرزمین هند نیز که ایضاً قبلهگاه بسیاری از عالمان و شاعران ایرانی بود، برای اشراف حرمین هم، عرصهگاه مناسبی برای استفاده از مواهب بیحد و شمار آن به حساب میآمد.
نمونههای فراوانی از مهاجرات سادات مدینه به هند را سید ضامنبن شدقم (زنده 1090) در «تحفة الأزهار» آورده است.
به علاوه، کسانی از سادات که در زمره عالمان بودند، در اصفهان و دیگر شهرهای ایران با علما ارتباط برقرار کرده و نزد آنان به شاگردی مینشستند و اجازه روایتی و علمی دریافت میکردند. در این زمینه، آنان همانند برخی از طلاب و علمای بحرین، جبل عامل و عراق- بیشتر از حلّه و نجف و کربلا- عمل میکردند که برای تحصیل، تدریس و بهرهگیری از دیگر زمینههای علمی و کتابخانهای، پس
ص: 65
از تشکیل دولت صفوی به دیار عجم رفت و آمد میکردند.
باید توجه داشت که حضور این قبیل افراد که دستشان از نسخ خطی آثار شیعی هم خالی نبود، به نوعی در انتقال بخشی از فرهنگ شیعه از مناطق عربی به ایران کمک کرده است. در واقع تشیع ایران در این برهه، در درجه نخست از شهرهای عراق، سپس از جبل عامل و بحرین و در مقیاس کمتری از ناحیه سادات و اشراف حرمین بوده است.
همچنین، بهطور متقابل، ارتباط اشراف حرمین با ایران، سبب تقویت تشیع در آن دیار نیز میشد.
(1) این ارتباط از طریق علمایی نیز که از ایران به حرمین رفته، در آنجا مجاور میشدند، تقویت میگردید که نمونههایی از آن را در جای دیگر آوردهایم.
(2) به علاوه، حضور اینان سبب تقویت ادبیات عرب در ایران میشد. بیشتر این افراد شاعران و منشیانی بودند که نثر و نظم فراوان میگفتند.
(3) نمونه بسیاری از این اشعار را در «تحفة الأزهار» میتوان یافت.
جامعترین اطلاعات در باره حضور اشراف مدینه در ایران، و بهطور خاص اصفهان، در یک اثر علمیِ ارجمند با عنوان «تحفة الأزهار و زلال الأنهار فی نسب أبناء الائمة الأطهار علیهم السلام» از سید ضامن بن شدقم بن علی (زنده در 1090) آمده است.
(4) این اثر که در شرح انساب سادات است، در قرن یازدهم هجری تألیف شده و حاوی اطلاعات فراوانی از رفت و آمد سادات به شهرهای مختلف ایران و روابط آنان با دربار صفوی است.
ما در این نوشته، میکوشیم اطلاعات پراکنده این کتاب را در این زمینه، به صورتی منظم عرضه کنیم تا بدین ترتیب بخشی از تاریخ روابط صفویان با اشراف مدینه روشن شود.
ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که اشراف مکه، از سادات بنی الحسن و اشراف مدینه از سادات بنی الحسین بودند. طبعاً ریاست و امارت حرمین در اختیار اشراف مکه بود و اشراف مدینه موقعیت محدودتری داشتند. به همین دلیل، بیشتر، این سادات بنیالحسین بودند که به ایران و هند مسافرت میکردند. به علاوه تشیع امامی در مدینه نیز ریشهدارتر از مکه
(5)بود که این نیز خود برای کوچ آنان به ایران و هند مؤثر بود. حضور سادات بنوالحسین در جنوب هند، تأثیر خاص خود را در نشر تشیع در
1- برای نمونه میتوان به تلاش یکی از ایرانیها «رجلًا اعْجمیاً» مبالغی پول برای تزیین بقعهامامان علیهم السلام در بقیع در سال 1074 اهدا کرد. زمانی که بین بوّابین و متولیان بقعه در سال 1077 و 1078 درگیری پیش آمد، یکی از آنان به عثمانیها خبر داد که شیعیان در اینجا کارهای غیر صحیح انجام میدهند! آنان نیز به بقعه یورش برده و حاصل کارهای انجام شده را از میان بردند و مانع از خواندن نماز توسط شیعیان در بقعه ائمه شدند؛ از جمله کارهای انجام شده، تهیه کردن خُمْرههای فراوان از درختان نخل بود که برای سجده ساخته میشد حصیرهای کوچک 20 در 20 سانتیمتر برای سجده که هنوز هم در میان شیعیان مدینه معمول است. همچنین قندیلها و فرشهای تازهای برای آن خریداری شده بود.
سید ضامن، سپس از جدش نقل میکند که در سال 988، یک شیرازی با نام سید علی حیدر ملک شیرازی به بازسازی مسجد علی علیه السلام در نزدیکی کوه سلع پرداخت و به علاوه خانهای در مدینه خرید و آن را وقف مسجد کرده دربانی هم برای آن قرار داد. به علاوه وی بیت الاحزان فاطمه زهرا علیها السلام را در بقیع تعمیر کرد. وی همه این کارها را از اصل مال خود انجام داد و قاضی مدینه حسین مالکی ناظر اجرای آنها بود. تحفة الأزهار، ج 2، ص 44.
بحث کمک به شیعیان مدینه؛ اعم از سادات و غیر سادات، یکی از سنتهای ریشه داری است که از عصر صفوی تا دوره قاجار و حتی تا زمان ما برقرار بوده است.
2- نمونه دیگر جمالالدین محمدبن علیبن عبدالعزیز است که سید ضامن ستایش فراوانی از علمو دانش و تقوای وی کرده، میافزاید: وی از سادات آل شمالی بود که در جرجان ساکن بودند. او در مکه اقامت گزید و نزد سلطان آنجا سخت محترم بود تا آنکه درگذشت و در نزدیکی قبر خدیجه مدفون شد. تحفة الأزهار، ج 2، ص 206
3- در این باره میتوان به کتاب ارجمند «سلافة العصر فی محاسن شعراء العصر» از سید علیصدرالدین مدنی، مشهور به «ابن معصوم» قاهره، الطبعة الاولی 1324 ق. مراجعه کرد که ادبیات شیعه را در زبان عربی در این دوره، با نام «شاعران برجسته شیعه» شناسانده است.
4- چاپ شده به کوشش کامل سلمان الجبوری، تهران، میراث مکتوب و کتابخانه تخصصی تاریخاسلام وایران، 1378 ش.
5- در مکه بیشتر سادات، شیعیان زیدی مذهب بودند.
ص: 66
آن دیار داشته است.
مجلد نخست «تحفة الأزهار» شرح انساب سادات حسنی و شرفای مکه است که افزون بر انساب، بخشهایی از تاریخ مکه را نیز در بر دارد. مجلد دوم و سوم این کتاب به سادات حسینی اختصاص دارد که ضمن آن نسل تک تک امامان را به صورتی مستقل تا امام عسکری علیه السلام آورده است.
مؤلف «تحفة الأزهار» سید ضامن [بن شدقم بن علی بن حسن بن علی بن حسنبن علیبن شدقم] از سادات حسینی مدینه و از طایفه شداقمه
(1) است که مانند اجدادش، عالمی فرهیخته بوده و بهویژه در دانش انساب و تاریخ تبحّری ویژه داشته است. این خاندان تا چند نسل منصب نقابت را در شهر مدینه عهدهدار بودند و سفرهایی به هند و ایران داشتند:
* نورالدین علی نقیب (بن حسن بن علی بن شدقم) (م 960) عالم و نقیب سادات مدینه بود که به درخواست برهان شاه از سلاطین نظامشاهیه هند
(2) در سال 954 بهدکن رفت و شخص شاه به استقبال او آمد. وی دو سال بعد به مدینه برگشت و به سال 960 در همانجا درگذشت.
(3)* فرزندش حسن بن نورالدین علی (932- 999) از علما و فضلای قابل و شایسته بوده و در شهرهای مختلف ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهایی) و نیز خود شیخ و عدهای دیگر در قزوین و جایهای دیگر تحصیل کرده است. وی پس از درگذشت پدرش در سال 960 نقابت علویان حسینی مدینه را عهدهدار شد؛ اما دو سال بعد، از این مسؤولیت کناره گرفت. وی در سال 963 به دکن و احمدآباد رفت و مورد استقبال حسین نظام شاه پسر برهان شاه قرار گرفت. در آنجا بود که نظام شاه خواهرش فتحشاه را به عقد وی درآورد.
وی سپس به شیراز آمده، مدتی در آنجا به تحصیل پرداخت، و پس از آن در سال 964 نزد شاه طهماسب (930- 985)- طبعاً در قزوین- رفت که شاه اکرام و انعام فراوانی به وی کرد.
(4) وی به سال 976 به مدینه بازگشت
(5) بعدها در سال 982 باز به هند رفت و به سال 999 در دکن درگذشت که جسدش را به وطنش مدینه آورده، دفن کردند. از وی آثاری برجای مانده است که یکی از آنها کتاب «زَهْر الریاض و زلال الحیاض» است.
(6) محمد فرزند همین حسن (م 1008) از شاعران برجسته است که نثر و نظم فراوان از وی
1- این خاندان چهرههای برجستهای داشته که در بسیاری از منابع، شرح حال آنان آمده است. سیدعلیخان مدنی شرح حالِ شماری از آنها را در «سلافة العصر» صص 255- 249 آورده است.
به علاوه، مرحوم میرزا عبداللَّه افندی در موارد مختلف از کتاب «ریاض العلما و حیاض الفضلا» قم، به کوشش سید احمد اشکوری، کتابخانه مرعشی، 1401 خود- که نامش هم به نوعی اقتباس از کتاب «زهر الریاض و زلال الحیاض» است- یاد کرده است. از جمله: ج 1، صص 243- 236، ص 248، 259، ج 2، ص 61 همچنین در مقدمه «زهرة المقول» چاپ نجف سید محمد حسن آل طالقانی شرححال مفصلی برای آنان نوشته است.
به علاوه در «تحفة الأزهار» و «تحفة لب اللباب» و مقدمههای آنها و نیز در خود «تحفه» و همچنین «طبقات اعلام الشیعه» شیخ آقا بزرگ قرن یازدهم ص 258 شرح حال آنان آمده است. بهطور قطع با توجه به برخی از آثار چاپ نشده آنان، میتواند برای این خاندان که از عالمان امامی مذهب مدینه منوره هستند، یک تک نگاری مفصل نگاشت.
سید ضامن در یکی از رسالههایش، خود را به لحاظ نسبی این چنین معرفی میکند: ضامنبن شدقمبن حسن النقیب بن علیّ النقیب بن حسن الشهید بن علی بن شدقم الشدقمی الحمزیّ الحسینی المدنی. نک: مجموعه عکسی ش 601 مرکز احیاء میراث اسلامی، ص 192
2- این دولت در احمدنگر هند توسط احمد بن نظام الملک در سال 896 تأسیس شد. در سال 914 برهان شاه به قدرت رسید که تا سال 961 زنده بود. از این سال حسین شاه فرزند وی حکومت یافت. این دولت تا سال 1007 پایدار بود تا آن که اکبرشاه آن ناحیه را فتح کرد.
3- تحفة الأزهار، ج 2، صص 222- 219
4- تحفة لب اللباب، ص 166: فأجری علیه النعم الجسام بالعشیّ و الابکار، و أمدّه العطایا الفخار.
وی در ص 168 و 169 از مشایخ خود یاد کرده که شماری از آنان در ایران میزیستهاند. سید ضامن در «تحفة» شرح حال مفصل سید حسن را آورده است. یکی از کسانی که به وی اجازه علمی داده است، سید محمد عاملی صاحب «مدارک الاحکام» است که وی را در سفر حج ملاقات کرده و از او ستایشی شایسته کرده است. نک ریاض العلماء، ج 1، ص 237
5- نک: زهرة المقول، مقدمه، ص 9، متن ص 17 گویا در این سفر بود که فتحشاه به عقد ازدواجوی درآمد.
6- این کتاب به شماره 5055 در کتابخانه مرعشی موجود است. نسخه کتاب «معالم العلماء» ابنشهرآشوب که متعلق به این سید بوده، با تصحیحات او در اختیار میرزا عبداللَّه افندی قرار گرفته و به ملکیت او درآمده است. وی این مطلب را ذیل شرح حال «سید حسن» آورده است. نک: ریاض العلماء، ج 1، ص 238
ص: 67
برجای مانده بوده است.
(1)* علی بن حسن بن نورالدین علی (976- 1033) از علما و مؤلفان و فردی نسب شناس بوده است. مادر وی، فتحشاه دختر برهان شاه نظامشاهی است و در همان دکن هم به دنیا آمد. از وی کتاب «زَهْرة المقول فی نسب ثانی فرعی الرسول»
(2) یعنی شرح سادات حسینی که در مدینه بودند، برجای مانده است.
(3) سید ضامن شرح حال وی و برخی از اشعارش را آورده است.
(4) از دیوان وی نیز نسخهای به خط سید ضامن برجای مانده که بیتردید سزاوار نشر است.
(5)* شدقم بن علی بن حسن نیز سیدی جلیل القدر و از علما بوده که به سال 1006 متولد شده و نزد علمای مختلف به تحصیل پرداخته است.
(6) وی به سال 1038 درگذشته است.
(7)* سید ضامن بن شدقم عالم امامی مذهب است که اطلاعات ارجمندی را در زمینه مورد بحث ما؛ یعنی حضور سادات بنی الحسین در ایران و به ویژه اصفهانی صفوی در اختیار ما گذاشته است. وی خود سالهای متوالی به ایران رفت و آمد داشته و در لابلای کتاب خود؛ یعنی «تحفة الأزهار و زلال الأنهار» به سفرهایش اشاره کرده است. آخرین تاریخی که از خود برجای گذاشته، سال 1090 هجری است.
(8) سید ضامن به شهرها و بلاد زیادی سفر کرده و از جمله در سالهای مختلفی در شهر اصفهان اقامت داشته است. یکی از همسران وی نیز اصفهانی بوده که از وی دو فرزند با نام زینب و عبدالرسول محمد داشته است.
(9) سالهایی که وی در اصفهان بوده، به طور پراکنده در میان سالهای 1052
(10) تا 1088
(11) است.
(12) اخبار حضور اشراف بنی الحسین در ایران
از مجموعه آگاهیهایی که در باره حضور اشراف در ایرانِ صفوی در اختیار داریم، چنین به دست میآید که آنان از مهاجرت موقت یا دائم، سه هدف داشتهاند؛ نخست: زیارت قبر امام رضا علیه السلام
(13) دوم: تحصیل علم
(14) و سوم:
بهرهمندی از مواهب مادی که شاه یا دیگران ممکن بود به آنان بدهند. این قبیل مهاجران، در مواردی بهطور موقت به ایران آمده و گاه فرزندانشان را نیز همراه خویش میآوردند. (تحفه، 2/ 373) این ممکن بود که به دفعات به
1- تحفة الأزهار، ج 2، ص 260- 254
2- تصحیح السید محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1380 ق. سید علی اینکتاب را در دفاع از کتاب جدش که نامش «المستطابة فی نسب سادات طابة» بوده و مورد اعتراض برخی قرار گرفته، نگاشته است.
3- این کتاب در شناخت سادات حسینی است که آن را در سال 1013 نگاشته و تکملهای هم باعنوان «نخبة الزهرة الثمینة فی نسب اشراف المدینة» تحقیق عادل عبدالمنعم ابوالعباس، مدینة المنورة، المکتبة الثقافیة، بیتا 1420؟ در سال 1014 بر آن افزوده است.
4- تحفة الأزهار، ج 2، ص 263 و 264 یک مجموعه با ارزش از «رسائل» سید علی بن حسنبننورالدین به شماره 6662 مرعشی موجود است که بیشتر آنها پرسشهای فقهی از علمای برجسته این دوره، مانند شیخ بهایی و پاسخهای آنهاست. سزاست که مجموعه یاد شده تصحیح شده، به چاپ برسد.
5- مع الأسف در «فهرست نسخههای خطی مرکز احیاء میراث اسلامی» این دیوان به نام سید ضامن آمده است. در حالی که همانگونه که سید ضامن در صفحه اول این نسخه یادآور شده، وی دیوان جدش سید علی را همراه با توضیحاتی به خط او یافته و استنساخ کرده و برخی از اشعار خود را در انتها بر آن افزوده است. نسخه اصل دیوان به شماره 702 در مرکز احیاء موجود است. این اشعار حاوی اطلاعات جالبی در باره سید علی و اندیشهها و افکار اوست. همینطور اطلاعات فراوانی در باره شماری از علمای معاصر، اتفاقاتی که در مکه و مدینه افتاده، روابط شاعر با شرفای مکه و نیز جریان ادبی جاری آن روزگار دراین دیوان- که همراه با شرح وتوضیح لغات دشوار آناست- یافت میشود. همچنین در این دیوان، برخی از قصاید سید حسن پدر سید علی هم آمده و منشآتی نیز در انتهای آن وجود دارد. شدقم نیز اشعار اندکی از خود در صفحات پایانی دیوان آوردهاست ص 295.
6- تحفة الأزهار، ج 2، ص 279
7- نک: طبقات اعلام الشیعة القرن الحادی عشر، تصحیح منزوی، تهران، مؤسسة فقه الشیعة ص 297
8- وی همچنین کتابی با عنوان «تحفة لب اللباب» دارد که به چاپ رسیده است به کوشش سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیتاللَّه مرعشی، 1376. مؤلف در این کتاب شرح حالِ شماری از برجستگان خاندان علوی را، که طی ده قرن در تحوّلات سیاسی و اجتماعی و انقلابی نقشی داشتهاند، با استفاده از منابع مختلف آورده است.
9- تحفة الأزهار، ج 2، ص 280
10- در این سال وی در مشهد بوده است. نک: تحفة الأزهار، ج 3، ص 439
11- وی در شعبان این سال، در اصفهان بوده است. تحفة الأزهار، ج 2، ص 334
12- سالهای 1057 3/ 371 1063 1/ 188 1069 2/ 425، 1079 2/ 396 1080 2/ 465 1081 1/ 295 1082 2/ 393، 1/ 280 1083 / 294 1087 1/ 247 1088 2/ 334.
13- نک: تحفة الأزهار، ج 2، ص 223
14- شهرهایی که در این زمینه فعال بودند، یکی قزوین بود- تا پیش از پایتختی اصفهان- دوم شهر اصفهان و سوم شیراز. شهر سوم به ویژه برای مهاجران عرب، به خصوص بحرینیها نک: تحفة الأزهار، ج 2، ص 264، ج 3، ص 389 جاذبه خاصی داشت. شیراز یکی از سه ضلع مثلثی بود که دو ضلع دیگر آن مناطق عربی و هند بود و مسافران زیادی در این مثلث حرکت میکردند.
ص: 68
ایران آمده و حتی در اصفهان مدفون شوند. (تحفه، 2/ 452).
چنانکه خواهیم دید، اعتنای شاهان صفوی به سادات بنی الحسین مدینه، از زمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب به این سوی بوده و در دوره شاه عباس اول (996- 1038) در جریان موقوفه مهمی که شاه عباس برای آنان معین کرد، این اعتنا به نهایت خود رسید. بعد از آن، موقوفه مزبور در دوره شاه عباس دوم تجدید شد که قاعدتاً باید تا پایان دوره صفوی ادامه داشته باشد. ما در جریان ارائه اخباری که سید ضامن بن شدقم در باره مهاجرت سادات بنی الحسین به ایران و به خصوص اصفهان آورده، اشاراتی به این وقف خواهیم داشت، اما نص صریح آن خبری است که «ولی قلی شاملو» در «قصص الخاقانی» آورده است. متن این وقفنامه که مربوط به سال 1014 هجری است، پس از مقدمات، چنین است:
همگی و تمامی و جملگی کاروانسرای واقع در صدر «میدان نقش جهان دارالسلطنه اصفهان مع قیصریه متصل بدان و کلّ بازار دور میدان» مذکور و حمام واقع در حوالی آن، مشهور به «حمام شاهی» که جمیع آنها احداث کرده کلب آستان علیبن ابیطالب علیه السلام، بندگان نواب کامیاب سپهر رکاب اعلی حضرت واقف است- خلداللَّه ملکه و اجری فی بحار الخلود فُلْکه- و در بین صیغه وقف شرط فرمودند که نصف حاصل اجاره موقوفات مذکوره در وجه وظیفه و ارتزاق و مدد معاش سادات عالی درجات «بنی حسین که ساکن و عاکف مدینه طیبه مقدسه باشند»، صرف نمایند، خواه مرد و خواه زن؛ به شرط آنکه وظیفه و سیورغال و مواجب نداشته باشند و شیعه امامی اثنیعشری باشند و شرط زن آن است که بیوه باشد یا بکری که هنوز در حباله زوجیت احدی در نیامده باشد. و چون اختیار شوهر نماید دیگر چیزی به او ندهند. و نصفی دیگر را در وجه وظیفه و مدد معاش و ارتزاق ساکنان و متوطنان نجف اشرف نمایند ...
(1) در این زمینه، به بیان نمونههایی که هر کدام به یکی از ین اهداف اشاره دارد، میپردازیم:
تقی بن علی (عموی سید ضامن) که به هدف زیارت قبور امامان علیهم السلام راهی عراق شده، از آنجا برای زیارت امام
1- قصص الخاقانی، ولی قلی شاملو، به کوشش سید حسن سادات ناصری، تهران، وزارت ارشاد، 1371، ج 1، صص 189 و 190
ص: 69
رضا علیه السلام به ایران آمده و سپس به دربار شاه عباس و شاه صفی (1038- 1052) رفته است. وی پس از مدتی اقامت در ایران، در سال 1040 به مدینه برگشته اما بار دیگر در سال 1046 به اصفهان بازگشت و در سال 1048 در این شهر درگذشت.
علی فرزند تقی هم در سال 1055 سفری به ایران داشته و بعد از آن سالها در قاهره اقامت کرده و به سال 1065 به مدینه برگشته است. وی توسط شریف زید، امیر حجاز، به نقابت بنیالحسین در مدینه منصوب گشته و در این زمان، با گزارش وضعیت سادات مدینه به شاه عباس دوم، از وی خواسته است تا درآمد موقوفاتی را که جد وی شاه عباس اول وقف سادات کرده بوده، باز برقرار سازد که او هم پذیرفته و چنین کرده است.
(1) حسین بن حسن بن علی (عموی سید ضامن و متولد 978) پس از تحصیلات اولیه، عازم ایران شد تا از عالمان این دیار بهره علمی ببرد. وقتی اوصاف وی را برای شاه عباس اول گفتند، او را به مجلس عالی خود طلب کرد. وی در فقه مطالعاتی داشت و محل رجوع بود. شاه در حق وی انعامی شایسته کرده، مقرریهای فراوانی قرار داد که از آن جمله، پرداخت 1500 تومان در یک مرتبه بود. پس از آن بجز قرار پرداخت مخارج او، سالانه دویست تومان برای او قرار داد که وی چیزی از آن را نگرفت.
شاه او را در مجلس خود در کنار یکی از سادات حسنی با نام سیدهاشم عجلانی قرار داد که بر اساس نزاعی که میان سادات حسینی مدینه و سادات حسنی مکه بود. او از این کار ناراحت شد. پس از آن، سید مزبور عازم حویزه شده، نزد حاکم آن دیار رفت که مقرری در حد سالانه دویست تومان، و پنجاه محمدی برای هر روز بجز مخارج روزانه او قرار کرد و وی هم نزد او ماند. سپس به بصره رفت و در راه بازگشت به وطن مفلوج شد. وقتی خواست به حویزه بازگردد، در راه درگذشت؛ جسدش را به کربلا برده، دفن کردند. (تحفه، ج 2، صص 292 و 293).
علی بن فواز بن جماعه، از ساداتی است که در ابرقوی ایران فرزندانی از وی بر جای مانده است؛ از جمله فرزندانش شهربابان است که مادرش سیدهای کاشانی بوده است. فرزندی هم با نام
1- تحفة الأزهار، ج 2، ص 283
ص: 70
اسماعیل داشته، که مادرش ابرقویی بوده است. (تحفه، ج 2، ص 374)
سلیمان بن محمد (از عموزادگان سید ضامن) برای زیارت قبور ائمه و تحصیل علم به عراق آمد. پس از آن به ایران شتافت و از محضر شیخ بهایی و میرداماد و دیگران بهره برد. زمانی که شاه عباس وصف وی را شنید، او را نزد خود خوانده، به وی سخت احترام و اکرام کرده، جدای از آنچه همان لحظه به او بخشید. در اوده- در هند- نیز حوالهای به وی اعطا کرد. شاه عباس، از وی احوال بنی الحسین یعنی سادات و اشراف مدینه را پرسید که وی احوال آنان را برای شاه بازگفت. پس از آن از شاه خواست تا برای آنان چیزی از (وقف) قرار دهد تا منفعتش عاید آنان شود. همین امر سبب شد تا شاه عباس وقفی را برای آنان قرار دهد تا حاصل آن به اهالی حرمین شریفین و مشاهد مشرفه ائمه برسد. (تحفه، ج 2، صص 260 و 261).
(1) بعدها شاه عباس دوم، بار دیگر آن را احیا کرده مستمری سادات را میپرداخت.
محمد بن جویبر از سادات آل مُهنّا، که سیدی جلیل القدر و متقی بود، روزگاری را در هند گذراند و رفاقتی هم با حسن (جد سید ضامن) داشت. پس از آن به عراق عرب و عجم آمده، به تحصیل علوم پرداخت و سپس به وطن خویش بازگشت. این محمد، همسری شیرازی گرفت که فرزندش جابر از او بود. همچنین دختری با نام دلالا داشت که مادرش زنی ترک بود. (تحفه، ج 2، ص 336) علی و جابر دو فرزند محمد، هر دو در شمار علمای فقیه و ادیب بودند. جابر که در علوم مختلف دست داشت و شاگرد حسن (جد سید ضامن) بود، سفری هم به ایران داشت که هدفش استفاده علمی بود (بقصد الاستفادة و النقل عن العلماء العاملین و الفضلاء المجتهدین). پس از آن از طریق لحسا به وطنش بازگشت و مدتی بعد راهی دارالسلطنه صفویه؛ یعنی اصفهان شد.
سید ضامن میگوید: وی دراصفهان درگذشت وقبرش درمقبره «هارونولایت» است که گویند از اولاد موسیبن جعفر علیه السلام است. فرزند وی محمد در سال 1048 به اصفهان آمد و همانجا درگذشت که وی را کنار قبر پدرش دفن کردند. حسن بن جابر نیز در
1- پیش از این، وقفنامه شاه عباس را در این باره آوردیم.
ص: 71
شیراز ماندگار شد. (تحفه، ج 2، صص 337 و 338).
در واقع کسانی از اشراف و سادات مدینه که به ایران میآمدند، همسرانی از مردم این شهر میگرفتند.
(1) نمونه آنان مبارک بن علی از سادات مدینه بود که مادرش زنی اصفهانی بود. (تحفه، ج 2، ص 314) این در حالی بود که اشراف، به دلیل سیادت، حاضر به تزویج دختران خود به ایرانیهای غیر سید- و حتی سید- نبودند.
عامربن بدیوی از سادات مدینه است که به ایران آمد و نزد شاه عباس رفته، شاه برای او از موقوفات دو روستای کلیل
(2) و سرمه
(3) سالی بیست تومان تبریزی قرار داد. وی این پول را تا زمان مرگش میگرفت. وی سه پسر با نامهای محمدباقر، محسن
(4) و قاسم داشت که مادرشان ایرانی بود. با این حال، به آنان توصیه کرد که: «أن لایزوّجوا البنت من الأعاجم و إن کانوا صحیحَیِ النسب إلّا لبنی أعمامه بنی حسین أهل المدینة». (تحفه، ج 2، ص 315) در این باره، حتی در موردی که مردی از کُردها زنی از سادات مدینه گرفته بود، اقوام وی به سراغش آمدند و از وی درخواست کردند تا دختر آنان را طلاق دهد، چرا که «لیس من عادتنا أن نزوّج نساءنا للأجانب و إن کان صحیح النسب ذا مال.» در این مورد اعتراض آنان به آن شخص کُرد این بود که «أنت لسْتَ منّا و لست بشریف و لا کفوا لها» اما این شخص کُرد حاضر به طلاق دختر نشد و آنان نیز در فرصت مناسب او را کشتند. برادران آن کردی، این افراد را گرفته نزد شاه طهماسب فرستادند، او هم آنان را نزد قاضی فرستاد. برخورد بهگونهای شد که گویا به حسب ظاهر شرع، قتل او ثابت نشد، اما در اصل به دلیل تمایل شاه به سادات، آنان رها شدند. (تحفه، ج 2، صص 374 و 375) دقیقا شبیه این حکایت در مورد دیگری هم نقل شده است (تحفه، ج 2، ص 331).
فاضل بن حمود یکی از این سادات به اصفهان آمده، نزد شاه سلیمان (1077- 1105) رفت و پس از آن هم عازم دیار هند شد. (تحفه، 2/ 441)
علی بن امیر مسعود دو بار به اصفهان آمد؛ بار نخست در سال 1069 و بار دوم در سال 1080. به همراه وی جمعی از آل جماز و آل عرار هم بودند.
آنان نزد شاه سلیمان رفتند. وی اندکی
1- برای نمونه نک: تحفة الأزهار، ج 2، ص 374، 280
2- روستای کوچکی با نام کلیل از بهش کوهپایه اصفهان است که از دهستان رودشت به حسابمیآید. نک: فرهنگ جغرافیایی اصفهان، سازمان جغرافیایی ارتش جمهوری اسلامی، 1367 ص 219
3- در فرهنگ جغرافیایی ارتش یادی از این روستا نشده است. تنها روستایی به نام «سرما» در سمت سمیرم و دهاقان وجود دارد تاریخ اصفهان، میرزا حسن خان انصاری، تصحیح جمشید مظاهری، اصفهان، 1378، ص 446 که بعید مینماید مقصود روستای «سرمه» مورد نظر باشد.
4- سید ضامن نوشته است که محسن با مادرش- که اصفهانی بوده- در سال 1069 به اصفهانبرگشته و وی کتاب المتسطابة جدش حسن را در دست وی دیده است. ج 2، ص 315.
ص: 72
بعد در سال 1082 در اصفهان درگذشت.
شاه همچنان نسبت به نزدیکان او توجه داشته، آنان را انعام میکرد. حتی شاه برخی از قریهها را در حاشیه شط ...
(1) نیز بهآنانواگذار کرد. (تحفه، ج 2، ص 428).
ضامن بن شدقم مینویسد: عذیفان ابن سعود یکی از شرفا بود که زبانی شیرین داشت و شعر میسرود. وی با عسرت میزیست و کسی هم به فریادش نمیرسید. طبعا به هوای گرفتن کمک عازم اصفهان شد. زمانی که به تختگاه صفویان رسید، رسیدنش همراه با رسیدن نامه من (یعنی ضامن) و برادرم و عموزادهام به شاه عباس دوم بود که از وی درخواست کرده بودیم [گویا از همان موقوفه شاه عباس] تا حقوقی برای سادات بنیالحسین مدینه معین کند. شاه نام عذیفان را نیز داخل آن افراد کرده برای او 9 تومان که معادل هفتاد و اندی زر سرخ بود قرار داد. وی سپس به وطنش بازگشت اما مجددا پس از انجام مناسک حج، راهی اصفهان شد. ضامن میافزاید: منزل او روبروی منزل من در اصفهان بود و درخت توتی هم قرار داشت! یکبار هم با میرزا مسعود بن نورالدین محمد جابری انصاری وزیر وقف درگیر شد؛ چرا که حقوق او را نپرداخته بود و البته حق به جانب وزیر بود؛ زیرا سید یاد شده، حکم سلطانی نداشت. وی در ربیع الاول سال 1062 به مدینه بازگشت. اندکی بیش از یکسال نقیب بود و در رجب سال 1063 درگذشت. (تحفه، ج 2، ص 433).
قناع بن محمد بن علی بن رملی بن قداح، از سادات مدینه بود که فردی بلند مرتبه، کریمالنفس وسخاوتمند به حساب میآمد. وی دو بار بر شاه طهماسب اول وارد شد؛ نخست در سال 965 و بار دوم در سال 968 که هر دو بار او را اکرام کرد و بار دوم بیشتر. وی سپس به وطن خود بازگشته، در سال 979 درگذشت.
از همین خاندان، محمد بن رمال بن قداح نیز در مدینه متولد شد، اما در دیار عجم بالید و ملازمت شاه اسماعیل (اول) و سپس فرزندش طهماسب را اختیار کرد. مدتی بعد به وطن بازگشته، از آنجا به دکن رفت که اکرام فراوان دید. پس از آن از طریق سند به ایران بازگشت و در حالی که تنها سه دختر داشت در سال 967 در لار درگذشت. (تحفه، ج 2، صص 330 و 331).
سید مهنّا بن صالح از آلجماز،
1- در اصل سفید است.
ص: 73
سالها در هند بسر برد، پس از آن عازم اصفهان شده، مدت اندکی در آنجا ماند و سپس به بندر بنیتمیم! رفت که خاندانش در آنجا بودند. شاه سلیمان نیز به واسطه او اکرام بر آنان کرده و او نیز شیخوخیت قوم خویش را داشت. سید ضامن با اشاره به اینکه او همچنان درآنجاست، اشعار وی را که با لهجه بادیه مدینه مشرفه در باره حضرت محمد صلی الله علیه و آله سروده شده، آورده است.
(1) سید ضامن و دشواریهای او در اصفهان
از سید ضامن مجموعهای نفیس، به خط خود او، حاوی رسالههای چندی برجای مانده است. در این مجموعه نفیس، اطلاعات تاریخی جالبی در باره مسائل مختلف، از جمله وضعیت خود وی و مسائلی که در اصفهان با آن درگیر شده، آمده است. همچنین اشعاری از وی در این مجموعه دیده میشود. مرور بر برخی از این اطلاعات در روشن کردن آنچه ما در پی آن هستیم، مناسب است:
نخستین رساله این مجموعه، «حمایة الدین فی ردع المنافقین» است.
مقدمه این رساله اشارتی به وقایع زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نقش منافقان و قریش در مبارزه با آن حضرت دارد که در لابلای آنها آیاتی از قرآن نیز آمده است. پس از آن، باب اول کتاب در باره وقایعی است که طی سالهای سلطان عادل (شاه سلیمان) رخ داده است؛ مانند زلزله خراسان و خراب شدن بقعه مبارکه حضرت رضا علیه السلام. همینطور دو خسوف رخ داده، و دیگر آیات الهی. اما آنچه به سید ضامن مربوط میشود، مصیبتی است که در این روزگار خیانت پیشه و حیلهگر از سر دروغ و بغی و طغیان بر وی فرود آمده و از هر طرف وی را در فشار قرار داده است. وی این حکایت را به صورت مختصر بیان کرده و پس از بیان هر بخشی از آن، آن هم به شکلی مبهم، شروع به ارائه آیات و روایات میکند. با این حال، اصل حکایت روشنگر برخی از نکات در باره وضعیت سادات مدینه در اصفهان دوره اخیر صفوی است.
عبارات وی حکایت از آن دارد که عدهای به دلایلی کوشیدهاند تا وی را نزد صدر اعظم که «شیخ علی خان زنگنه» بوده، بدنام سازند. باب بعدی در باره رفتن آنان نزد اعتمادالدوله است. وی بی آن که در ادامه، شرح ماوقع را بدهد، با
1- تحفة لب اللباب، صص 363 و 364
ص: 74
نثری مسجع و ارائه آیات و روایات در باره سادات و صله ارحام و غیره مطالبی آورده است (صص 13- 10). پس از آن مینویسد: آنان به اعتمادالدوله گفتند: ای وزیر، بدان اینکه این مرد، فردی معتبر و معروف نیست. پس از آن در این باره گفتگو شده، اعتمادالدوله از سخنان آنان قانع نشده اما قلوب آنان همچنان پر از بغض و کینه بوده و همچنان به توطئه ادامه میدادهاند. (صص 14 و 15). در این شرایط، سید ضامن، قدری در خود تفکر کرده و خویش را به دست قضای الهی سپرده است. بعد از آن، اعتماد الدوله طبیبی به سراغ سید ضامن فرستاده، در حالی که وی سخت مریض الاحوال بوده است. طبیبی از نسل قوم عاد و فرعون که قرار بوده است سید را به خانه اعتمادالدوله برده در آنجا معالجه کند. وقتی طبیب به خانه او میآید و معاینهاش میکند، نزد وزیر میرود و میگوید او مریض نیست! (ص 18) دشمنان وی همچنان به توطئه بر ضد او ادامه میدهند. در اینجا به یاد مظلومیت امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام میافتد و شرحی از وقایع پس از سقیفه میدهد. در این میانه، از کسانی هم یاد میکند: السید محمد الشولستانی (ص 19) راشد بن حمدان بن راشد الموسوی الحسینی (23). بعدهم اشاره به مصیبتهایی میکند که روزگار بر سر آنها آورد.
کسانی از دوستانش نیز خواستند تا میان آنان را مصالحه دهند، اما وی با توجه به بغض و کینه آنان گفته است که آشتی امکانپذیر نیست (ص 26). در ادامه باز به شرح مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام و وقایع شهادت آن بزرگوار میپردازد (ص 30).
وی در فصلی دیگر، به سبب اصلی این وقایع و آنچه که در شوال 1083 بر سر وی آمده، اشارتی کرده است. عامل آن قضایا چیزی جز طغیان و تکبر و بغی نیست (ص 36).
از آنچه بعد از این آورده، چنین به دست میآید که اختلاف سر موقوفهای خاص است. شاید همان موقوفهای که شاه عباس برای سادات بنی الحسین مدینه قرار داده بود. وی مینویسد: شرط واقف این بوده است که حقوق افراد را سالانه پرداخت کنند. سید ضامن نیز بر همین اساس، حقوق خود و اولادش را طلب کرده است، اما گویا از سوی کسی که اداره موقوفه در اختیارش بوده،
ص: 75
اوراقی به او داده شده که هیچ ارزشی نداشته است. این اوراق دو سال در دست او بوده و وی حتی با توسل به دوستانش نتوانسته آنها را نقد کند. وی دست به دامان اعتمادالدوله شده و او هم یکی از خدام خود را فرستاده است. این شخص، در روزی که وزیر غایب بوده، به سراغ آن شخص رفته و عاشور غلام او را گرفته حبس کرده است. همین امر سبب برآشفتن وی شده و بر بغض و عدواتش نسبت به سید ضامن افزوده است (ص 39).
ادامه ماجرا گفتگوی آنها گویا در حضور مسؤول دفترخانه موقوفات است که شخصِ طرفِ سید ضامن مدعی داشتن وکالت نامه از طرف «قوم»- شاید اشاره به سادات بنی الحسین- بوده و در دفتر حکومتی هم چیزی در این باره بوده است، اما سید ضامن آن را انکار میکرده است (صص 41 و 42). و باز گویا کسی که مدعی وکالت بوده، مال را تفریط یا تصاحب کرده و الآن به همان وکالت نامه که سید ضامن مدعی است که مزورانه درست شده، استناد میکند (ص 44).
وی در اثبات موضع خود با استناد به روایات، فراوان کوشیده است (تا ص 52). سید ضامن که نتوانسته کاری انجام دهد، دست به دامان خالق یکتا شده است.
او مینویسد: هفتهای نگذشت که میرزا سلمان کاتب استیفا مرد.
امااشخاصیکه طرف وی بودهاند، همچنان علیه وی کار کرده و نزد این و آن از او بدگویی میکردند (ص 53). در نهایت اعتماد الدوله از وی پرسش کرده و او نیز واقعیت را برای او شرح داده است. پس از آن روشن شده است که این شخص خیانت پیشه در دفاتر به مقدار دوازده تومان دست برده و به مقدار 122 سکه طلا در خزانه خیانت کرده است. به علاوه نامهای هم از زبان شیخ [سید؟] حسین بن سلیم مدنی جعل کرده و بر تعداد مهرها در آن افزوده است. در واقع شیخ حسین هیچ وکالتی به او نداده بوده و این امر چند سال ادامه داشته است. در این وقت، کسانی نزد خان از او شفاعت کرده و خان (گویا شیخ علی خان؛ یعنی همان اعتماد الدوله) از او گذشته است (ص 55).
باب بعدی در باره هجوم سید دویرج بن مناع الحسینی به خانه اوست.
وی او را متهم به جهالت کرده و عامل آن
ص: 76
را هم تولد و نشأت وی در منطقه نجد با بدویها دانسته است. برای همین فهم کافی ندارد و از شریعت هم سر در نمیآورد. آنها سید ضامن و فرزندش را گرفته و به زندان میاندازند (ص 57، 59، 60). در این وقت، وی شعری سروده و از مصیبتی که در این دار غربت بر او فرود آمده، سخن گفته است. زندانی شدن وی و فرزندش محمد برهان الدین از ظهر تا غروب آفتاب بوده تا آن که دو نفر از سادات؛ یکی جبربن حصن جمازی و دیگری ناصر بن منصور خان بن مطلب الموسوی الحسینی الحویزی به یاریاش میشتابند. بعد از آن نزد میربداخان و سپس نزد دیوان بیگی ابوالقاسم خان بن غرشی باشی جانی خان رفته که از وی ستایش هم کرده است. در محفل خان، باز سیدی که طرف وی بوده مطالبی گفته اما خان تبسم میکرده و دیگران نیز از سخنان وی میخندیدند؛ چرا که وی را به عنوان رأس منافقین و محرک اصلی میدانستهاند (ص 64). وی عامل دشمنی این سید را هم چنین توضیح داده است که زمانی که دست سید ضامن خالی بوده به منزل او آمده، درخواست کمک از درهم و لباس و غیره داشته و وقتی او کمکی به وی نکرده- که آن زمان نمیتوانسته بکند- به دشمنی با وی پرداخته است. (ص 65 و 66) وی در شعری که باز در باره دشواریهایش سروده، از چند نفر عرب با نامهای خالد و دویرج یاد کرده است (ص 66).
در نهایت، دیوان بیگی متوجه ظلم آنان در حق سید ضامن شده، همه اینان را به متابعت از شرع دستور داده است (ص 67). در اینجا رساله حمایة الدین شاید به صورتی ناتمام، به اتمام میرسد.
رساله بعدی هدایة الدین فی قمع المعتدین است که این رساله نیز حاوی اخباری در باره او و مسائلی است که برای وی رخ داده است. این رساله نیز بسان رساله پیشین است که مؤلف ضمن آن، به برخی از مشکلاتی که برایش پیش آمده اشاره کرده و در ذیل آنها به نصایح دین در آن زمینه پرداخته است (ص 70).
نصایح با خطاب «یا نفس» آغاز میشود و ذیل آن روایاتی ارائه میگردد (تا ص 101). در اینجا باز مؤلف اشاره به وقایعی دارد که در سال 1083 رخ داده و مهمترین آن همان زلزله مشهد است.
رعد و برق وحشتناکی هم در سال 1088 در شبی آمده که مانند روز هوا را روشن
ص: 77
کرده و صدای آن مردم را به هراس انداخته است. (ص 102) در ادامه، به مصیبات و بلایایی که در برخی از سالهای پیش از آن رخ داده اشاره کرده است. یکی از آنها وقوع آتش سوزی در مسجد النبی در سال 654 است که سنیان، شیعیان را- که آن زمان تسلط بر مدینه داشتند- متهم کردند که آتش برای پاک کردن محل تماس آنها با در و دیوار برافروخته شده است!
(1) (ص 112) وی برخی از این حکایت را به نقل از جدش حسن بن علی که از وی با عنوان «حسن المؤلف» یاد میکند، آورده است. به نظر میرسد این نقلها از کتاب زهر الریاض است.روال بحث از ص 124 با آنچه پیش از آن است، جدا میشود و در اینجا باز اشارتی به منافقین دارد. گویا کسانی به آزار سیدی پرداختهاند که وی نزد سید ضامن آمده و به او پناه آورده است (ص 126). او نیز این شکایت را برای شاه سلیمان صفوی نقل کرده و شاه طرفهای درگیر را خواسته است. در این مجلس، قاضی القضاة اصفهان، سید ماجد بن سید محمد بحرانی نیز برای قضاوت حاضر بوده است. گویا ماجرا هنوز، همان ماجرای سابق و بحث وکالت ساختگی بوده است. به هر حال سید ماجد قاضی از آنها خواسته است تا با یکدیگر صلح کنند. سید ضامن نیز اصرار دارد که صلح گرچه خوب است، اما نه اینکه به قیمت پایمال شدن حقی بینجامد (ص 132).به دنبال این بحث صفحات زیادی، به اشعاری که به احتمال از مؤلف با اجداد اوست، اختصاص یافته است. رسالهای هم در نصایح به فرزندش در ادامه آمده است (تا ص 189). به دنبال آن، سید ضامن در ده صفحه، خلاصهای از کتاب تحفة الأزهار را آورده است.(صص 200- 191) رسالهای با عنوان وقعة الجمل (صص 325- 276) و کتابی با عنوان زهرة الریاض فی نسب الأئمة الأطهار (صص 425- 327) در ادامه آمده است. بخش نهایی کتاب، چند نمونه انشاء عربی و نیز چند رساله کوچک دیگر است. (2) در ص 455 این مجموعه، زمان تألیف رسالهای را که موضوعش فهرست نام سلاطین عثمانی است، 1089 یاد شده است.*.*.*
1- نیز نک: تحفة الأزهار، ج 2، ص 357، 360 در آنجا پاسخی که یکی از شیعیان داده، آورده است؛ پاسخی که تاکنون در منابع رؤیت نکرده بودیم. در این باره، پاسخ دیگری بود که ما در «صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2، ص 827» آوردیم.
2- نک: فهرست نسخههای عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی، ج 2، صص 195- 196. نسخه مورداستفاده ما برای استخراج مطالب بالا همین نسخه عکسی است که به شماره 601 در مرکز یاد شده نگهداری میشود و اصل آن در کتابخانه سپهسالار شهید مطهری فعلی است.