تاریخ نویسان درباره اینکه غریبههای یهودی چه زمانی به حجاز آمدهاند، اتفاق نظریه ندارند؛ زیرا مدرکی در دست نیست.
میگویند: آنان بازماندگان سپاه حضرت موسی علیه السلام بودهاند. اینان شایعهای را رواج میدهند که حضرت موسی علیه السلام از آن بی خبر است و ما نمیخواهیم آن را در اینجا بیاوریم.
برخی گفتهاند: این سپاه را یوشع فرستاده است.
و گروهی میگویند: اینان فراریان از جنگ با بخت نصر هستند که به دولت یهود حمله کرد و بسیاری از آنان را به اسارت به عراق کنونی برد.
در این باره سخنان بسیاری گفته شده و ما در اینجا تنها به این سخن میپردازیم که یهودیان شمال حجاز؛ یعنی شهرهای تبوک و تیماء و وادی القری و خیبر را اشغال کردند تا اینکه در مدینه ساکن شدن و با عربها ازدواج کردند و زنان آنان به کودکان عرب شیر دادند و کم کم زبان عربی را فرا گرفتند و نامهای عربی برای خود برگزیدند.
خداوند پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد و دین حق را به او داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله پیام خداوند را رساند و از نیکاندیشی فروگذار نکرد ولی قریش دو دسته شدند: گروهی ایمان آوردند و گروهی کفر را برگزیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله ناگزیر شد به مدینه منوره هجرت کند.
وی در سال اول هجری برابر با 622 میلادی به این شهر گام نهاد. ولی یهودیان با او دشمنی آغاز کردند و با کافران عرب بر جنگ با او همداستان شدند و به توطئه چینی پرداختند.
خیبر در شمال مدینه منوره و در حدود 160 کیلومتری آن واقع است.
ص: 74
تبوک، از خیبر میگذرد. از این شهر تا تبوک حدود 544 کیلومتر راه است.
گفتنی است جادهای که از خیبر میگذرد تا تبوک و عمان و دمشق و ترکیه ادامه دارد.
تاریخ خیبر
نیازی به گفتن ندارد که: خیبر از آغاز آفرینش تا کنون، همینگونه بوده است، ولی تاریخ کهن آن، به دست ما نرسیده و تنها اشارههایی و نتیجهگیریهایی از آن در دست است که منابع موثقی ندارد.
بی شک، این شهر زیر نفوذ ثمود؛ یعنی ملّت حضرت صالح علیه السلام بوده است.
پس از آن، به زیر فرمان دولت لحیانیان در آمد که پایتخت آنان امروز علا (وادی القرای سابق) نام دارد و در 142 کیلومتری شمال غرب خیبر جای گرفته است.
پس از آن بخشی از دولت عمالیق شد که مدتها بر حجاز و شام فرمان میراندند و برخی از پادشاهان آنان عبارتند از: ابیجاد، هوزّ و حطی تا آخرین نامهایی که حروف ابجد از آنان تشکیل میشود.
سریّه عبد اللَّه بن عتیک مأمور رویارویی با ابی رافع
در ماه رمضان سال ششم هجری، عبداللَّه بن عتیک به سوی ابی رافع، سلام ابن ابی حُقیق نضری اعزام شد.
گفتهاند: ابی رافع از مردم غطفان و مشرکان عرب سپاهی گرد آورده بود و با افزایش شمار نیروهای خود به تبهکاری پرداخت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عبداللَّه بن عتیک و گروهی از مسلمانان را فرستاد تا او را کششتند.
(1) حسان بن ثابت انصاری در ستایش این عملیات جهادی میگوید:
للَّه درّ عصابة لاقیتهم یا ابن الحقیق و أنت یا ابن الأشرف
یسیرون بالبیض الخفاف الیکم مرحا کاسد فی عرین مغرف
حتّی أتوکم محلّ بلادکم فسوقکم خنقاً ببیض دفف
خوشا آن گروهی که ای حقیق تو آنها را یافتی و تو ای ابن شریف با آنان روبرو شدی.
با شمشیر آبدیده و سبک سوی شما شتافتند و مانند شیران نهفته در بیشه با ناز کرشمه به سوی شما آمدند.
تا اینکه به سررزمین شما رسیدند و
1- همان دو منبع پیشن، ج 2- 3 و سیره ابن هشام، ج 3
ص: 75
با آن شمشیرهای صیقل یافته صدای شما را در گلو خفه ساختند
3- فتح خیبر
در سال هفتم هجری (629 م) در ماه جمادی الأول
(1) انجام شد. و گل سر سبد آنها پیروزی بزرگی بود که مرکز فساد را نابود کرد و دژهای صهیونیستها را در هم کوبید بهگونهای که دیگر نتوانستند کمر راست کنند. وی در سال هفتم هجری در ماه جمادی الأول به سوی آنان تاخت و با آنان جنگید تا اینکه توانست دژها و روستاهای آنان را بهدست آورد. آنان دژهایی داشتند که جز خدا، کسی نمیتوانست آنها را بگشاید، از جمله این دژها، نطاة و ناعم و دژهای کتیبه مانند قموص و وطیح و سلالم بود. شمار بسیاری از آنان کشته شدند و گروهی به بند کشیده شدند و صفیه دختر حییّ بن اخطب به همسری رسول خدا در آمد.
ابن هشام میگوید: برخی از آنان در مدینه و برخی در خیبر مسلمان شدند.
وی در توصیف حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در پایان ماه محرم به خیبر رفت ... و نمیلة بن عبداللَّه لیثی را بر مدینه گماشت و پرچم سفید رنگ را به دست علیبن ابیطالب علیه السلام داد.
عامربن اکوع به فرمان پیامبر خدا در پیشاپیش او حرکت میکرد و این رجز را میخواند:
و اللَّه لو لا اللَّه ما اهتدینا و لا تصدّقنا و لا صلّینا
إنّا إذاً قوم بغوا علینا و إن أرادوا فتنة أبینا
فانزلن سکینة علینا و ثبت الأقدام ان لاقینا
(2)چون رسول خدا به خیبر- که در آن زمان قریة الحجاز- نام داشت فرمود:
خداوندا! ای پروردگار آسمان و آنچه در زیر آن است، و زمین و آنچه بر روی آن است و پروردگار شیطانها و کسانی که به دست آنها گمراه شدهاند و پروردگار بادها و آنچه پراکنده میکنند، ما از تو خوبیهای این روستا و مردم آن را میجوییم و از بدیهای آن و مردمش و آنچه در آن است، به تو پناه میبریم. به نام خدا به پیش! و به هر روستایی که میرسید همین سخن را میفرمود.
پیامبر خدا بامدادان خیبر را با
1- همانها.
2- «به خدا سوگند جز به کمک خدا ما راهنمایی نمیشدیم و صدقه نمیدادیم و نماز نمیخواندیم. ما کسانی هستیم که اگر کسی بر ما ستم کند و بخواهد آشوب بهپا کند در برابرش میایستیم. پس خداوندا! آرامش خود را برما فرودآر و اگر بادشمنی روبهرو شدیم گامهای ما را استوار بدار.»
ص: 76
سپاهیانش گرفت و تکبیر گفت و فرمود: اللَّه اکبر! خیبر ویران شد. ما اگر بر سر مردمانی بریزیم، بامداد بدی خواهند داشت.
ابن اسحاق میگوید: پیامبر همچنان به پیشروی خود ادامه داد تا به درّهای رسید که آن را رجیع مینامیدند و به تصرف اموال آنان و گرفتن دژهایشان ادامه داد. نخستین دژی را که گشود، دژ ناعم بود، و در آنجا محمد بن مسلمه کشته شد.
(1) کشتن مرحب یهودی (حِمْیَری)
ابن اسحاق میگوید: هنگامی که پیامبر خدا، دژهای آنان را گرفت و اموال آنان را به دست آورد، آنان به دو دژ وطیح و سلالم پناه بردند، که آخر دژ خیبر بود که گشوده شد. پیامبر صلی الله علیه و آله بیش از ده شب آنان را محاصره کرد.
مرحب یکی از یهودیان خیبر از دژ بیرون آمد و مرد میدان طلبید.
ابن هشام میگوید: مرحب از قبیله حمیَر بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی به میدان او میرود؟ محمدبن مسلم گفت: من، ای پیامبر خدا، من خونخواهم و باید انتقام خود را بگیرم. دیروز برادرم کشته شد. به پا خیز و به میدان او برو. محمد بن مسلمه به میدان رفت و او را کشت.
پس از او برادرش یاسر بیرون آمد، و زبیر عوام به هماوردی او برخاست و او را کشت
(2) یکی از دژها همچنان پایداری میکرد و گشوده نمیشد
(3) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا به دست او دژ را میگشاید و او هیچگاه از برابر دشمن نمیگریزد. مسلمه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله علی را فراخواند، علی درد چشم داشت. پیامبر از آب دهان خود بر چشم او نهاد و فرمود: این پرچم را بگیر و برو تا خدا به دست تو دژ را بگشاید.
مسلمه میگوید: به خدا سوگند علی پرچم را به دست گرفت و شتابان میرفت و میدوید و من در پی او بودم، تا اینکه پرچم را در میان سنگلاخی پایینِ دژ فرو برد. یک یهودی از بالای دژ سر بیرون آورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی فرزند ابیطالب هستم. یهودی گفت: به آنچه بر موسی فرود آمده، شما علوّ و برتری یافتید. میگوید: به خدا سوگند باز نگشت تا اینکه خدا به دست او به ما
1- سیره ابن هشام، غزوه خیبر.
2- ابن هشام، ج 3 با اندکی تغییر.
3- مقصود، دژ قموص است.
ص: 77
پیروزی عطا فرمود.
ابن اسحاق میگوید: عبد اللَّه بن حسن، از برخی از خاندان خود و او از ابی رافع خدمتگزار پیامبر صلی الله علیه و آله برای من نقل کرد: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله علی را فرستاد ما با او ر فتیم. چون به نزدیک دژ رسید، مردم آنجا بیرون آمدند و او با آنها جنگید. یکی از یهودیان بر او ضربتی زد که سپر از دست او افتاد. علی علیه السلام یکی از دژهای دژ را که روی زمین بود برداشت و آن را سپر خود ساخت و این در دست او بود و با آن میجنگید تا به پیروزی رسید، سپس آن را به زمین افکند. من با هفت تن از یارانم کوشیدیم تا آن در را جابجا کنیم، ولی نتوانستیم.
آشتی پیامبر با مردم خیبر
پیامبر صلی الله علیه و آله مردم خیبر را در دو دژ وطیح و سلالم محاصره کرد، تا این که آنان مطمئن شدند کشته خواهند شود. در این هنگام درخواست کردند که به آنان اجازه دهد کوچ کنند. و به آنان امنیت جانی دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله تمام دارایی آنان را به دست آورد و همه دژهای شق و نطاة و کتیبه را به جز این دو دژ، پیش از آن گرفته بود.
مردم فدک، هنگامی که این خبر را شنیدند، که مردم خیبر اجازه خواستند که از آنجا کوچ کنند و داراییهای خود را برای پیامبر بگذارند و حضرت، اجازه فرموده است، آنان درخواست کردند که نصف اموالشان برای خودشان باشد؛ زیرا آنان آن ملک را بهتر میشناسند و بهتر میتوانند آن را آباد کنند. پیامبر پذیرفت و شرط کرد که هرگاه بخواهد آنان را بیرون کند، مردم فدک پذیرفتند.
خیبر، خراج مسلمانان و فدک حق خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا مسلمانان برای گرفتن آن، لشکر کشی نکرده بودند.
نویسنده میگوید: صلح بر سر خیبر، فقط بر سر میوهها بود، ولی مصالحه فدک بر سرِ زمین و میوه بود.
در سیره ابن هشام، ج 2، ص 341، آمده است: فتح خیبر در ماه صفر بود.
من نیز معتقدم: این درستتر است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در ماه محرّم سال هفتم هجری از مدینه بیرون رفت.
اخراج یهود از خیبر
مالک میگوید: نخستین کسی که یهودیان خیبر را اخراج کرد، عمر بود.
یکی از رهبران آنها گفت: با این که
ص: 78
محمد صلی الله علیه و آله ما را بر جای گذاشت، تو ما را بیرون میکنی؟ عمر گفت: آیا میپنداری که من سخن او را فراموش کردهام که گفت: هنگامی که شترت رقص کنان تو را به شام ببرد، در چه حالی هستی؟ گفت:
این هم یکی از شوخیهای محمد صلی الله علیه و آله بود. عمر گفت: دروغ میگویی. سخنان او همیشه قاطعانه بود و شوخی نمیکرد.
ابن جریج به نقل از عامربن عبداللَّه ابن نسطاس نقل کرد: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللَّه بن رواحه را فرستاد تا اموال آنان را قیمتگذاری کند، وقتی قرار شد بخشی را انتخاب کنند، یهودیان خرما را برگزیدند، و خرما در دست آنان بود، تا این که عمر آنان را بیرون راند. یهودیان گفتند: آیا پیامبر با شرایطی با ما صلح نکرد؟ او گفت: اگر تصمیم خدا و پیامبر عوض شود، پیمان شکسته میشود و اکنون تصمیم من دگرگون شده و میخواهم شما را بیرون کنم. عمر آن منطقه را میان مسلمانان تقسیم کرد و به کسانیکه در آن پیروزی نبودند، چیزی نداد. اکنون مردم آنجا مسلمانند و یهودی در میان آنها نیست (یعنی در زمان ابن جریج).
سلیمان بن یسار میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللَّه بن رواحه را فرستاد تا اموال یهودیان خیبر را قیمتگذاری کند، آنان هدایایی به او دادند. او گفت: به هدایای شما نیازی ندارم، ای یهودیان! شما میدانید که خدا مردمی منفورتر از شما پیش من نیافریده است، و هیچ گروهی را دوست داشتنیتر از مردم خودم خلق نفرموده ولی دوستی و دشمنی مانع از آن نیست که شما و آنها را در حق یکسان بشمارم.
زهری میگوید: عبد اللَّه بن عبید اللَّه گفت: عمر شنیده بود که پیامبر در بیماری واپسین خود گفته بود: در جزیره عربستان دو دین نباید باشد. بنابراین، در این باره بررسی کرد و دانست که به راستی این سخن را پیامبر فرموده است. پس گفت:
هرکس از حجازیان اهل کتاب با پیامبر پیمان نوشته دارد، آن را بیاورد تا من اجرا کنم و هرکس ندارد، بداند که وقت رفتنش فرا رسیده و خدا اجازه آن را به من داده است. و به اینگونه عمر، یهودیان حجاز را به شام تبعید کرد.
عثمان بن محمد اخنسی میگوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله به جنگ خیبر رفت و خدا آن را برای او گشود. پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان فرمود: خیبر تنها حق کسانی است که در
ص: 79
حدیبیه حاضر بودند، این برادران نیز با شما بودند، آیا آنها را شریک نمیسازید؟ گروهی از سواران قبیله شنوءه نیز با آنها بودند و طفیل بن عمر و أبو هریره نیز در میان آنان بودند.
مسلمانان گفتند: آری، ای پیامبر، چنین کن. پس پیامبر سهمی نیز به آنان داد. این سر زمین دو بخش شد: شقّ و نطاة، یک بخش و وطیح و سلالم و وحیده
(1) نیم دیگر. و نیم دوّم از آن پیامبر شد و مسلمانان شق و نطاة را گرفتند.
بشیربن یسار میگوید: چون خداوند خیبر را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد، 36 بخش از 100 سهم آن را برداشت. و نیمی از آن را برای هزینههای لازم آن گذاشت و شق و نطاة و سلالم و توابع آنها را میان مسلمانان تقسیم کرد. وطیح و کتیبه و سلالم نیز از این توابع بودند. چون این داراییها به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان افتاد، کارگر به اندازه کافی نداشتند که کارهای زمین را انجام دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به دست خود یهودیان داد و نیمی از درآمد آن را برمیداشتند و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر اینگونه بود تا اینکه زمان عمر فرا رسید و کارگران مسلمان فراوان شدند و توانستند کارهای زمین را انجام دهند. عمر یهودیان را به شام فرستاد و داراییها را میان مسلمانان تقسیم کرد که تا به امروز نیز چنین است.
از جمله حوادث خیبر این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله در بخش زیرین درّه سریر فرود آمد که دژهای شق و نطاة در آن است.
مردم این دژها برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون آمدند و خدا آنان را شکست داد و به دژ بنی نزار پناه بردند و خدا آن را نیز بدون پیمان صلح گشود، و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به نیروهای شرکت کننده در حدیبیه بخشید که در میان آنان یکصدوبیست اسب سوار و دو زن بودند، که در جنگ حضور یافته بودند؛ یک زنی بود که از بنیحارثه به نام امّ ضحاک دختر مسعود و خواهر حویصه و محیصه و دیگری خواهر حذیفة بنیمان. به هریک از آنان سهم یک مرد بخشید. در همانجا هیأتی از قبیله طفیلبن عمرو دوسی به نزد او آمدند، که ابو هریره نیز در میان آنان بود.
این ملاقات در زمان رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد و گمان کردند خیبر تنها از آن کسانی است که در حدیبیه حاضر بودهاند و سپس یاد آور میشود که پیامبر صلی الله علیه و آله به دوسیان نیز چیزی داده است.
خیبر، چنانکه گفتهاند، خرما و میوه
1- این قسمت را از تاریخ المدینة المنوّره نگارش این شبّه گرفتهایم و سند آن را حذف کردهایم. بهبخش اول آن کتاب مراجعه کنید. وحیده در اصل مکیده است.
ص: 80
فراوانی داشت. حسان بن ثابت چنین سرود:
أ تفخر بالکتان لما لبسته و قد تلبس الأنباط ریطاً مقصراً
فلا تک کالعاوی، فأقبل نحره و لم تخشه سهماً من النبل مضمراً
فإنّا و من یهدی القصائد نحوه کمستبضع تمراً إلی أرض خیبراً
«آیا به پوشیدن لباس کتانی افتخار می کنی؟ با این که اشراف پیراهنهای رنگین میپوشند.
مانند سگی نباش که پارس میکند و سوی مرگ میرود؛ زیراکه تیر باریک خویشتراش از صدای او نمیترسد.
ما و کسی که برایش چکامه میسراییم، مانند کسی هستیم که خرمای سرزمین خیبر ببرد.»
بکری میگوید: ابن قیّم به هنگام گرفتن دژهای شق و نطاة در جنگ خیبر چنین سرود:
رُمیت نطاة من الرسول بفلیق شهباءَ ذات مناکب و فقار
و استیقنت بالذلّ لما أصحبت و رجال اسلم وسطها و غفار
ولکلّ حصن شاغل من خیلهم من عبد أشهل أو بنی النّجار
صَبَحَتْ بنی عمروبن زُرعة غُدوه و الشقّ أظلم لیلها بنهار
«پیامبر سپاهی گران بر سر نطاة فرستاد که سفید رنگ و پر از بازوان توانا و پشتهای رهوار بودند.
و بامدادان باور کرد که خوار و زار شده است؛ زیرا که دید مردان اسلم و غفار در میان دژ هستند.
بر سر هر دژی سپاهی گران، از عبد اشهل و بنی نجار رفت و آن را به خود مشغول کرد.
پگاه، بنی عمرو بن زرعه بر سر آن ریختند، و روز روشن سبب شد که شب شق تیره و تار گردد.»
کارگران خیبر
خیبر، آنگونه که از گشودن آن و شمار جمعیت آن در گفتار تاریخ نویسان بر میآید، یک ولایت وبی شک در زمان جاهلیت و اسلام بخشی از مدینه بوده است. ولی منابعی که در دست ماست، نشان نمیدهد که یک ولایت بوده و والیان آن چهکسانی بودهاند و گمان بر این است که مانند بخشهای دیگر جزیرةالعرب بوده و تنها بهاین بسنده میکردهاند که زکات و درآمدهای
ص: 81
شرعی آن را بگیرند و بزرگ هر سرزمینی پرداخت سالانه آن را بر عهده میگرفته است.
و تا چنین بوده، کاری به آن نداشتهاند و به همین دلیل نامی از خیبر نیست و ندیدیم که یکی از امیران حجاز به ویژه مدینه، سپاهی در خیبر داشته باشد.
گمنامی خیبر
پس از خلفا، به جز اندکی، یادی از آن در میان نیست، و این به نظر من چند علت دارد:
1- خیبر از راه حاجیان که همواره در سفر نامهها از آبادیها یاد میکردهاند، به دور بوده است. جادّه عراق از نقطهای دور در سمت شرق آن میگذرد. و جاده شام به فاصله چند کوه و درّه در غرب آن قرار دارد.
2- منطقهای ناهموار بوده است و در آن زمان، تنها با سختی بسیار به آن میرسیدهاند و راهنمایی برای آن منطقه دور دست، وجود نداشته است.
3- هیچگاه فرمانروای مشخّصی نداشته است که تاریخنویسان از او یاد کنند یا با مردم خیبر درگیری داشته باشد.
4- به نظر میرسد که در جنگها مردم این سرزمین به سرعت به کمک فرمانروایان نمیشتافتند؛ چنانکه مردم بیشه و زهران و حرب چنین میکردند.
پس در چنگها نامی از آنان نیست و نام قبایل نیز جداگانه میآمده است، نه با نام سرزمین و شهرسشان و تا این اواخر نیز چنین بوده است. تا این که برخی از پژوهشگران، به بازدید آنجا رفتند و جاده مدینه به شام از آنجا کشیده شد.
پس از آماده شدن این مقاله، اطلاعاتی در باره برخی از فرمانروایان خیبر به دستم رسید که آن را در اصل خواهم آورد.
فدک
(1)فدک یکی از روستاهای مهم منطقه خیبر است و همان ویژگیهای خیبر را دارد و هرکس خیبر را در دست داشته باشد آن را نیز دارد.
ابن شیبه میگوید: اندکی از مردم خیبر، در آن سنگر گرفتند و از پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند که به آنان امنیت جانی بدهد و آنان را از منطقه بیرون ببرد. پیامبر نیز چنین کرد. مردم فدک نیز شنیدند و همینگونه با پیامبر پیمان بستند. بنابراین،
1- امروز به نام حائط شناخته میشود.
ص: 82
فدک حق ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا کسی بر سر آن نتاخته بود.
(1) ابن اسحاق میگوید: چون پیامبر صلی الله علیه و آله از کار خیبر بپرداخت، خدا ترس را در دل مردم فدک انداخت؛ زیرا شنیدند که بر سر مردم خیبر چه آمده است! تا کسی رانزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و نیمی از فدک را به پیامبر بخشیدند و با او صلح کردند، و نمایندگان آنها این پیام را در در خیبر یا در راه یا در مدینه پس از بازگشت پیامبر به نزد او آوردند و او پذیرفت. و به این ترتیب فدک تنها مال پیامبر صلی الله علیه و آله شد؛ زیرا کسی بر سر آن نجنگیده بود و این حق پیامبر صلی الله علیه و آله از صدقه بود و خدا داناتر است که پیامبر بر سر نصف فدک با مردم آن سازش کرد یا همه آن، زیرا احادیث به هر دو صورت آمده است.
فصل دوّم
خیبر استانی از استانهای مدینه
خیبر امروز یکی از استانهای منطقه مدینه است و در گذشته نیز چنانکه گذشت، یکی از ولایتهای آن بوده است.
خیبر در یک سرزمین کوهستانی قرار دارد که بیشتر از سنگهای سیاه تشکیل شده و در شمال آن کوههای بلندی جای دارد و در قاعده آن، روستای حرّه که به حرّه خیبر مشهور هستند دیده میشود. قاعده آن شریف یا قریه بشر نامیده میشود. در فاصله 160 کیلومتری از مدینه منوره به سمت شمال، در کناره جاده شام جای گرفته است.
از این سنگهای سخت، چشمههای پرآبی میجوشد که در درّههای حاصل خیز روان است و در آنها درختان خرمایی پرورش مییابد که روزگاری تنها در آمد مردم آن سرزمین به شمار میآمد.
چشمههای خیبر یکصد و هشتاد عدد هستند که سه میلیون اصله خرما و کشت و کارهای دیگر را که مهمترین آنها جو است، آبیاری میکنند. این روزها محصولات فراوانی کاشت و برداشت میشود که در آن میان سبزی هم دیده میشود و به دلیل بهبود وضع راههای
1- تاریخ ابن شبه، 1، ص 193
ص: 83
ارتباطی برای فروش به مدینه برده میشود.
ساختار جغرافیایی خیبر
(1)1- حرّه
سنگلاخ خیبر بسیار کسترده است و از لابلای آن، رودهایی میگذرد که نامهای گوناگونی به آنها میدهد. این سنگلاخها از آغاز صویدره و شقره در جنوب در کناره جاده مدینه به قصیم آغاز و به سمت شمال کشیده میشود و آن را حرّة النار مینامیدند که تا صلصله و خیبر کسترده است و از شرق به سلاح تا ضرغط در شمال شرقی سلاح ادامه دارد.
بخش شمال شرقی آن را حرّة لیلی مینامند.
آبهای این سنگلاخ به سه سو روان میشود:
1- شرق: وادی الرمه مانند رودهای حائط (فدک باستانی و حویط، بدیع در گذشته، و در حلیفه.
2- جنوب: رودهای نجار (وادی الصویره) و شقره و وادی الحناکیه، نخل پیشین.
3- رودهای خیبر که آن را در بخش آینده میآوریم.
خیبر در زمان جاهلیت، یکی از بازارهای عرب بود که زیر پوشش حمایتی قبیله غطفان به شمار میآمد.
اکنون یک بخش اداری است که از ابتدای صلصله در جنوب تا حفیرة الایدا در شمال کسترش یافته و در بخش شرقی حائط و حویط و در بخش غربی برمه و پیرامون آن را در بر میگیرد.
رودهای خیبر
رودهای مهم فرمانداری خیبر
(2)، شش رود است که از جنوب به شمال، به شرح زیر است:
1- وادی الغَرَس، رودی که آبریز آن از جنوب حرّه آغاز میشود و از کوههای اشد سر چشمه میگیرد و به سمت شمال میرود و همین که از بحره گذشت، وادی الثمد و سپس وادی الدوم نام میگیرد و آنگاه به سوی غرب میرود و از روستای زَبَران میگذرد و از میان صهبا و شریف، قائده خیبر میگذرد و سپس به مجامع میرود که همه رودهای منطقه خیبر به آن میپیوندد.
2- وادی السلمه، رودی نه چندان بزرگ، از نزدیکی جاده سرچشمه میگیرد و از میان عطوه (صهباء) در
1- رحلات فی بلاد العرب، ص 21
2- پیش از تقسیمات استانی.
ص: 84
جنوب و شریف در شمال میگذرد که شهر کوچک مکیده در آنجا است و سپس به سوی غرب و جایگاه پیوست رودها میرود.
3- وادی الصویر، یکی از رودهای اصلی که از پایین الشریف میگذرد و از سوی شمال میآید و از راه دور به به مطلبا میرسد که چشمهها و نخلهای فراوان دارد و گفته میشود که نزدیک 50% از خرمای خیبر در اینجاست، سپس به سمت غرب میرود و در محل التقای رودخانهها به دو رود پیشین میپیوندد.
4- وادی ابی وشیع، درّهای که در فراوانی خرما و آب نزدیک به وادی الصویر است و آن را روستای اصلی آنجا میدانند و بلافاصله پس از الصویر جاده آن را در شمال قطع میکند و میان آن دو، درّهایاست که همراه آن دو از شرق به غرب کشیده شده و سپس به رودخانههای دیگر در مجمع میپیوندد.
5- وادی المضاویح، روستاها و کشتزارهای اندکی دارد و جاده آن را در شمال ابیوشیع قطع میکند و در سینه آن روستای العین قرار دارد، که چندان از جاده دور نیست و در میان ایستگاههای کهن، نامی دارد و این نیز به رودهای دیگر میپیوندد و به گمان من به دلیل سفیدی خاکش یا بهدلیل روشنایی فراوانش این نام را به آن دادهاند.
6- وادی الزُهیراء، یکی از طولانیترین رودخانهها ولی کم حاصلترین آنهاست که از بخشهای جنوبی آن سرچشمه میگیرد و به شهر العشاش میرسد که در گذشته سلاح نام داشته است. سپس به سمت جنوب غربی کج میشود و جاده میان العشاش و الشریف را قطع میکند و مردم عادی آن را وادی غمره مینامند؛ زیرا کوه غمره از سمت جنوب بر آن سایه افکنده است و از شاخههای فرعی این رودخانه، دو رود یمن و جبار است که درباره آنها سخن خواهیم گفت.
وقتی رودخانههای خیبر در مجامع خود گرد هم آمدند، وادی الطَبْق را تشکیل میدهند، که رود بزرگ و پر آبی است و بازماندههای برمه در آن قرار دارد و از سمت غرب از خیبر ادامه مییابد تا اینکه به رود حمض (اضَم) میریزد و این درست نیست که میگویند این رودها به وادی القری میرود و یا آبهای حرّه غربی به آنجا میرود، بلکه به نزدیکی آن هم نمیرسد؛ چنانکه برخی
ص: 85
از پژوهشگران نیز به آن اشاره کردهاند، بلکه همه آبهای که از حرّه در غرب و یا از سلسله در حجر در غرب عشاش میآید، به این رود بزرگ میریزد و سپس به اضم وارد میشود.
یکی دیگر از این رودها وادی الصحن است که جاده از میان آن و خیبر و علا میگذرد، ولی وادی القری نخستین سیلابهایی که دریافت میکند، از سمت شرق سیلابهای تپههایی است که نام آنها خواهد آمد و از اینجا حدود 90 کیلومتر فاصله دارند.
روستاهای اصلی خیبر
خیبر از چندین روستا تشکیل میشود که مهترین آنها الشریف است که درباره آن سخن گفتیم. و سپس ابو وشیع و مکیده و زَبَران و العین و العشاش است که از آنها یاد خواهیم کرد.
و به دلیل پراکندگی سرچشمههای رودهای خیبر و گردهمایی آنها در یک نقطه، اینها را چنین نامگذاری کردیم.
تاج خیبر
اگر نگاهی به رودخانههای خیبر بیفکنیم، میبینیم که از نظر ساختاری، مانند یک تاج هستند. وادی الغَرَس- چنانکه آمد از جنوب میآید و به شمال میرود و سپس به غرب چرخش میکند، و رود الزُهیراء از شمال میآید و به جنوب میرود و سپس به غرب میپیچد. اینها دو لبه تاج هستند.
دو رود صویر و ابی وشیع در میان قرار دارند و مانند سرِ تاج به نظر میرسند و وادی السلمه و مضاویح مانند دو ضلع کوچک تاج و گردهمایی آنها در مجامع، چون قاعده این تاج است.
مردم خیبر
خیبر مانند هر منطقه جغرافیایی، توابع بسیاری دارد که ساکنان آن، بخشی روستا نشین و بخشی بدوی هستند. آنان که مشهورترند دو قبیله عنزه و بنی رشید هستند. قبیله اول بیشتر نخلهای خیبر را در اختیار دارند و سرزمین آنها از شمال مدینه از جمله بیشتر حرّهها (سنگلاخها) را در برمیگیرد؛ زیرا الصلصله و البحره تا شرق نخلهای خیبر و سپس کوه جرس تا جهت شمال شرقی و حرّه ضرغط و سپس با گردش به شرق تا سرشاخههای رود الرمه، سرزمین ایشان است. و روستاهای الحائط و الحویط و الحلیفه را
ص: 86
نیز در دست دارند. ساکنان روستانشین بیشتر از سیاه پوستان مولّد هستند.
اینان بیشتر به پرورش نخل و بارور ساختن آن و آبیاری و نوسازی آن میپردازند. و خاندانهایی را تشکیل میدهند که نامها و نسبهای ویژه دارند و شریک مالکان کشتزارها در قانون معروف معامر در حجاز به شمار میآیند.
و گروهی دیگر که در روزگار ما بیشتر شدهاند، مردم مهاجر و کارکنان دولت و دیگران هستند. که برخی خوشتر آن دانستهاند که برای همیشه در اینجا اقامت کنند و برای خود املاک و کشتزارهایی تهیه کردهاند.
خیبر از دیرزمان- به خاطر تب مالاریایی خود، مشهور بوده است که همواره از میان مردمِ بومی قربانی میگرفته ولی سیاهپوستان دارای نوعی مصونیت طبیعی در برابر اینگونه تب هستند.
عربهای باستانی وقتی به این سرزمین میآمدند، مانند الاغ در خاک میغلتیدند و معتقد بودند که این کار، آنها را در برابر تب واکسینه میکند ولی برخی حاضر به این کار نیستند.
مساحت خیبر
از پیمودن این جاده و نظرخواهی از کارشناسان، میتوان دریافت که استان خیبر حدوداً 160 کیلومتر طول از شمال به جنوب و در حدود 100 کیلومتر عرض شرق به غرب دارد؛ یعنی مساحت استان تقریباً 16000 کیلومتر مربع است.
فصل سوّم
آثار باستانی خیبر
أ- مساجد
1- مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام فتح خیبر.
در معجم بکری ذیل واژه خیبر آمده است: مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که در طول مدت اقامت در خیبر در آن نماز میخواند، به دست عیسیبن موسی ساخته شد و هزینه زیادی صرف ساختن آن کرد. این مسجد سقفهای به هم پیچیده و حیاط های بزرگی دارد و تخته سنگی که پیامبر صلی الله علیه و آله روبه آن نماز خوانده، در آن موجود است. چنانکه پیش از این
ص: 87
نیز از معجم بکری نقل کردیم.
وی به نقل از سکونی این مطالب را آورده است.
2- مسجد علی علیه السلام، که همچنان برپاست و زیر دژی که خود وی گشوده، نمازگاه مردم است. شیعیان به زیارت این مسجد میروند و گمان دارند که جایگاه همان دری است که آن حضرت علیه السلام از دژ کنده است. در کنار آن جوی آبی وجود دارد که میپندارند از زیر این در جوشیده و به آن تبرک میجویند.
3- مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در دشت صهباء، و به هنگام بازگشت از خیبر آن را بنا فرمود و امروز از میان رفته است.
4- مسجدی که تنها آثار اندکی از آن بر جای مانده و در کنار سدّ حصید قرار دارد، و در روستاهای باستانی از آن یاد شده و گمان نمیکنم که به خیبر ارتباطی داشته باشد. و نه زمان ساخت آن به فتح خیبر نزدیک باشد؛ زیرا از صحنه جنگ به دور بوده است.
ب- دژها
دژهای مشهور خیبر که تا زمان ما معروف هستند، عبارتند از:
1- دژ نطاة
2- دژ ناعم
3- دژ شقّ
4- دژهای کتیبه از جمله: أ قموص ب- وطیح ج- سلالم.
5- دژ صعب بن معاذ
برخی از این دژها همچنان پا برجا و تقریباً قابل استفاده است ولی هیبت و کارآیی آن از زمان پیروزی مسلمانان، از میان رفته است.
روستاهای باستانی، و آثار تاریخی و سدها
از روستاهای باستانی خیبر اینها را میتوان نام برد:
1- روستای مکیده
2- روستای زبران
3- روستای شریف که خود پایگاه و مرکز اصلی خیبر است
4- آثار باستانی فراوانی در کنارههای سنگلاخها و درون دژها و برخی روستاها وجود دارد. ولی بسیاری از آنها نامی شناخته شده ندارند و باید اداره آثار باستانی به اکتشاف آنها بپردازد و نیازمند راهنمایان ورزیدهای است که پژوهشگر و جهانگرد را به این مناطق راهنمایی کنند.
ص: 88
5- کمی دورتر در جهت غربی، آثار باستانی بُرمه یکی از توابع خیبر دیده میشود که روستایی متروکه است و در آن آثار ساختمانها و چشمههای خشکیده دیده میشود. این روستا در زمان ما دوباره آباد شده است. بنگرید به معجم معرفق
6- روستای سلاح، که امروز به نام عشاش شهرت دارد و ویران شده بود و شیخ فرحان ایدی آن را دوباره احیا کرد. شیخ متولد عنزه است و خانواده او در آن هستند و یکی از آنها فهدبن فرحان است. مناطق خشکیدهای در آن است که میکوشند آنها را احیا کنند.
7- جای دیگری هست که میتوان آن را یک روستای باستانی نامید و آن «سدالحصید» است و پیرامون آن، آثار باستانی در قصر البنت، قلعه ویران شده و یک مسجد وجود دارد و چندین اثر دیگر که «سنت فیلبی» در سفرنامه «ارض الأنبیاء» از آن یاد میکند. همه این آثار در روستایی به نام وادی الحصید یکی از شاخههای وادی الثمد قرار دارد که بخشی از درّه غَرَس یکی از درّههای اصلی خیبر است.
فصل چهارم
خبیر در زمان ما
أ- استان
1- مرزهای آن، از جنوب به روستای صلصله در 118 کیلومتری شمال مدینه منوره تا پشت گودال الأدی در شمال است که همه مسافت آن را در برمیگیرد.
2- تعداد مراکز، چند مرکز در استان خیبر وجود دارد که از همه مهمتر مرکز حائط (فدک سابق) و صلصله و عشاش (سلاح سابق)، مرکز دیگری در برمه است.
ب- ادارات دولتی در استان خیبر
دادگاه شرعی و سرپرستی وزارت معارف و سرپرستی آموزشهای دختران و نمایندگی وزارت کشاورزی و
ص: 89
اداره پلیس.
و همه ادارات و تأسیسات مورد نیاز مردم و امنیت آنها.
و یک بیمارستان متوسط و مراکز بهداشتی گوناگون.
و همه ادارات و بخشهای آن به نمایندگی وزارتخانهها در مدینه منوره وابسته هستند.
ج- روستاهای آباد
در خیبر تقریباً پنجاه روستا وجود دارد، که مهمترین آنها عبارتند از:
1- مرکز بخش (الشریف). که همه ادارات دولتی را دارد.
2- روستای صلصله که حدود آن یاد شد.
3- روستای البحره که در منطقه میان صلصله و شریف قرار دارد.
4- روستای زبران در وادی غرس سمت چپ جاده.
5- عشاش که در گذشته سلاح نامیده میشد.
6- حائط، روستای بزرگی در درهای به سوی وادی الرمه. و روستاهای دیگری که به سرعت در حال رشد هستند.
7- حویط. که در گذشته یدیع نامیده میشد و روستای آبادی در شرق حرّه است.
5- کشاورزی و فعالیتهای مردم
تنوّع محصولات کشاورزی به ویژه خرما نشان میدهد که این منطقه، حاصلخیز و پر آب است و مردم آن پدر در پدر، در کشاورزی مهارت داشتهاند.
1- انواع محصولات
محصول اصلی در خیبر، خرما است؛ زیرا راه دور و ارتباطات با مدینه در گذشته کم بوده است ولی اکنون فاصله زمانی میان خیبر و مدینه دو ساعت یا کمتر است. بنابراین، در کنار خرما همه محصولات حتی سبزی کاشته میشود.
2- تعداد چشمهها
مردم خیبر میگویند که در حدود (180) چشمه روان در منطقه وجود دارد.
3- تعداد چاههای کشاورزی
آماری در مورد چاهای کشاورزی ندیدم، ولی در سفری که بیست و چند سال قبل به آنجا داشتم. چاههای فراوانی
ص: 90
را در آنجا دیدم که زمینهای بسیاری را سیراب میکرد.
4- شمار نخلها
مردم بهطور سنّتی و ارثی میگویند در خیبر حدود یک میلیون اصله خرما وجود دارد. من آمار معتبری در این باره ندیدم و به نظرم تعداد، از این کمتر است ولی شمار نخلهای آنجا بسیار زیاد است.