حجّ سزاوار مولود کعبه

نوع مقاله : حج در آیینه ادب فارسی

نویسنده

موضوعات


محمّدعلی مقدادی
ای که شد کعبه ولادتگه تو معبد حق شده خلوتگه تو
فاطمه بنت اسد مام تو شد مادر پاک و نکونام تو شد
مولد تو حرم بیت اللَّه حبّذا از رجبِ شهر اللَّه
جمعه و سیزدهم ماه رجب روز میلاد علی میر عرب
علیِ عالیِ اعلا آمد همسر أمّ أبیها آمد
هادی دین خدا نور مبین حجّت بالغه و رهبر دین
عاشق و واله حقّ سبحان قاتل و خصم جنود شیطان
چشمه سار کرم و جود و سخا مرتضی شافع روز عُقبا
اسد اللَّهِ همیشه غالب یاور حق، پسر بو طالب
مهربان بر غربا و فقرا بر یتیمان عرب او بابا


1- به مناسبت تقارن انتشار فصلنامه با ماه رجب و میلاد امام علی علیه السلام.

ص: 115
آیت روشن حیّ داور ناصرِ نامورِ پیغمبر
شب تاریک، تو را خفته ندید علم و ایمان تو چونان خورشید
یا علی دل به هوای تو تپد هر کجا دل برود جان برود
جان به قربان تو و همسر تو من فدای تو و چشم تر تو
بی‌ولایت به قیامت خاسر منکر حق تو باشد کافر
دشمن و خصم علی مطرود است بی علی هر عملی مردود است
عارفان چون غم عشقت دارند هستی خود به رهت بسپارند
ای امیر دو سرا مولا جان اسم ما ثبت نما در دیوان
زانکه مقداد، ثنای تو سرود شافعش باش به روز موعود
ص: 116
حجّ سزاوار
ابوالقاسم غلامی مایانی
آنکه شوید زِگُنَه دست به یکبار کجاست؟ مُحرِم و مَحرَمِ حق باش ببین یار کجاست
بت نمرودی خود را بشکن همچو خلیل علیه السلام تا توان دید گلستان به دل نار کجاست
قرب دلدار طلب آینه یار دل است جستجو کن بنگر شخصِ گرفتار کجاست
بهر این خلق خدا، دامن خود دام مکن بیم از آن دار، ببین آه شرر بار کجاست
گر تو با زَرق و ریا رِزق خود افزون کردی منتظر باش ببین آفت انبار کجاست
می‌کند جود و سخا رفع بلا در دو جهان حال بنگر به عیان، صاحب ایثار کجاست
نردبان است به دنیا دِرَم و سیم و طلا گر توان درک کنی پول زیانبار کجاست
در ایثار گشا بر رخ مسکین و فقیر وقت انفاق مگو درهم و دینار کجاست
هریکی برگ خزان جلوه عمر من و توست تا به عبرت نگری عیب تو در کار کجاست
چون که فارغ شدی از ما و من و کبر و غرور چشم جانت نگرد داروی بیمار کجاست
عاقلا، در ره انجام سفر همّت کن مشتری باش که اقوال بهادار کجاست
از پی حجِّ معانی قدمی مُحرِم شو تا ببینی که ره روشن و هموار مجاست
چون به یثرب برسی در ره خورشید حجاز سوی قبله بنگر احمدِ مُختار صلی الله علیه و آله کجاست
خانه فاطمه (س) گنجینه اوصاف علی علیه السلام است بنگر بارقه حیدر کرّار علیه السلام کجاست
ص: 117
دل هر اهل دل از نور وَلا می‌بیند بانوی هر دو جهان، سرور اطهار کجاست
درک کن فاطمه بنت اسد (س) را به بقیع بین اغیار نگر جلوه انصار کجاست
مددی جوی ز غمخانه خونین بقیع تا نمایند تو را، شافعِ ابرار کجاست
جایْ جایْ از اثر حُجَّت حق می‌بینی پی آن باش و ببین شاه علمدار (عج) کجاست
خیز و ریز اشک انابه که جوابی شنوی منتظر باش که آن بلبل اسحار کجاست
تو دل صد دله را یک دله کن، همچو خلیل علیه السلام تا ببینی به از این، طبله عطّار کجاست
گوش بسپار که دستور ز داور شنوی همچو استاد بنا بین تو که معمار کجاست
داستان‌های جهان گذرا را بگذار پس به قرآن بنگر احسن اخبار کجاست
در پی معرفتش دل به احادیث سپار که، توان دید به دنیا گل بی‌خار کجاست
دل که آماده شود نور خدا می‌بیند دل آماده ببیند که نمودار کجاست
آن‌که از جام ولایش هم شب می‌نوشد پاک بازی که خورَد باده به تکرار کجاست
حج بود معنی پرواز به جولانگه عشق تا رسیدن به مقامی که نگهدار کجاست
هیچ کس با قدم خود نشده عازم حج شوقی افکنده به این قلب گهربار کجاست
دل زِ زور و زَر و تزویر و وَساوِس بردار تا بفهمی به یقین حجِّ سزاوار کجاست
دور شو از طمع و منَّت ارباب دِرَم با خدا باش و ببین رحمت غفّار کجاست
هر طریقی نسزد شرط مسلمانی را مرد رَه باش و شنو قصه اخیار کجاست
ص: 118
عاشقان طلبِ طلعتِ دلدار بسی است آن که در شکر طوافش کند اظهار کجاست
سَفَرَ حج که مشرف شده بودم یک شب زائری گفت: به من «خالق آثار کجاست؟»
گفتمش: در ره این نکته بیندیش و ببین که کند از دل شب روز پدیدار کجاست؟
آنکه ایجاد نمود از دل بذری اشجار صانع این همه خورشید نگونسار کجاست؟
تُو به من گوی در این گردش زیبای فلک ناظم صحنه این گنبد دوّار کجاست؟
شأن خود بین و بگو، حاجی مهمان خدا رازق ما و شما، رازق کفّار کجاست
غار ثور است ببین لطف خداوندی را آنکه گم کرده ره قوم ستمکار کجاست
در حَرا جلوه‌ای از نور محمّد صلی الله علیه و آله بینی وآنکه بُگزید وِرا در دل آن غار کجاست
توبه کن دل به خداوند دو عالم بسپار بنگر راحم انسان گنه کار کجاست
حاجی احرام دگر بند و بجو راه یقین چون که فهمیده شدی ذلّت زُنّار کجاست
همه سرگشته ز عصیان خود و حاجتمند آنکه او بر گنه خود کند اقرار کجاست؟
بگذر از این همه معشوقه و بت در ره یار با درایت بنگر مرشد زوّار کجاست
حق نگر باش به مشعر که به دیوان عمل با شعورت نگری لذّت رفتار کجاست
جلوه حق بنگر در حرم کعبه دوست تا در این باغ ببینی که سَمن‌زار کجاست
حج شروع است و هدف نیست به دقّت بنگر مرضیِّ حق به کجا! حق ثَمَردار کجاست
در تَلاطُم مَنِه این کشتی دل تا نگری آن‌که این غول زمین کرده چو گهوار کجاست
ص: 119
سیر اندیشه کن از مرحله عقل به عشق عاشقانه بنگر قلّه پندار کجاست
تا ز شوقش وضو از خون تن خود سازی پس چو منصور نگر شوق سَرِ دار کجاست
آن‌که از یُمنِ وصالش چو شهیدان دگر بهر هر عارف و صوفی شده سَردار کجاست؟
آن‌که اندر همه احوال به او می‌نگرد دل سپار خَم آن طُرِّه طَرّار کجاست؟
ار شوی مَحرَم حق هیچ نپرسی هرگز که کلاه نَمَد و خِرقه و دستار کجاست
هرکه نوشد قدح از جام ولا می‌بیند عاشقی را که ز عشقش شده تب‌دارکجاست
عرفات است زهنگام سفر تا بر دوست بنده حق نگرد اجرت کردار کجاست
هرکسی در هوسی غرق و به خود می‌بالد آنکه گشته به جز او از همه بیزار کجاست؟
در پی خوف و رجایی شود از خود بی‌خود کوزه خود شکند در پی جوبار کجاست
آنکه آزاد شد از هر دو جهان می‌بیند صانع عقل و روان، خالق جبّار کجاست
هربلایی به تو از دوست رسد بس نیکوست عاشقانه بنگر عِلّت اخطار کجاست
لعن ابلیس کن و توبه کن از وسوسه‌ها تا ز جودش نگری عفو گنهکار کجاست
مردِ رَه باش و چو ابرار ره نیکان جو تا بدانی به جهان حیله اغیار کجاست
شهد شِکَّر همه شکرانه عارف باشد در ره معرفتش کوشی اگر، عار کجاست؟
رَمی کن دیو درون، نفس دنی قربان کن پس در آیینه نگر حاجی هُشیار کجاست
عارف حق چو شدی منکر خود باش که تا شرحِ صَدرَت نگرد وعده دیدار کجاست
ص: 120
همه شاهان به گداییِّ دَرَش محتاجند پشت این در نتوان دید زیانکار کجاست
از حجاب تن خاکی نفسی بیرون شو تا ببینی طیران دل طیّار کجاست
خضر خود باش و بیندیش به امداد خدا آن‌که آورد تو را در ره هنجار کجاست
چون به میقات روی با دل آماده برو تا ز عرفان نگری لذّت سرشار کجاست
نیّت قُربِ الَی اللَّه نما در دل خود تا ببینی به یقین ارزش و معیار کجاست
از ره صدق بیا وَز در ایمان، بنگر آنکه شوید ز دلت دوده و زَنگار کجاست
به طواف حَرَمِ امنِ الهی چو روی دل بده تا نگری قافله سالار کجاست
تا مقدَّر نشود عازم حج کی گردی؟ قدر خود دان و ببین قسمت و مقدار کجاست
حج جهاد تو و میقات همان نخله نور جبهه‌ای باش نگر میثم تمّار کجاست
هفت خوان جمرات است به پیکار عدو بهر هر دیو درونت نگر افسار کجاست
سعی هاجر ز پی آب حیات من و توست هجرتی کن بنگر هادی اسفار کجاست
زآب زمزم که بود چشمه‌ای از لطف خدا جرعه‌ای نوش و ببین حامی احرار کجاست
رنگ غفلت ز رخ خویش از آن آب بشوی تا به جنّت نگری لذّت انهار کجاست
حجرُ الْاسْوَد و بیعت همه چون جام ولاست آنکه نوشد قدح لعل شکربار کجاست؟
کلِّ هستی به طواف و همه در سیر و سلوک سعی کن تا نگری نقطه پرگار کجاست
نور خورشید شعاعی است از آن مِهر منیر تا ز نورش نگری منشأ انوار کجاست
ص: 121
دل هر ذرّه که بینی چو جهانی دگر است آنکه اعجاز خدا را کند انکار کجاست؟
چون به مولودی کعبه برسی پرسش کن راهِ پنهانیِ خمخانه خمّار کجاست؟
آخرین آیه قرآن ز مقامات علی علیه السلام است با ولایش بنگر مرضی صبّار کجاست
بر سر دست محمّد صلی الله علیه و آله گل خورشید شِکُفت تا ببینند همه، والی اقطار کجاست
بعد او در پی اولاد علی علیه السلام می‌بینی آفتاب و مَهِ تابان به شب تار کجاست
تیغ بر فرق منیّت بنه و پند مرا بشنو تا شنوی زُبْدَةُ الاشعار کجاست
من به تو بخشی از اوصاف خدا را گفتم حق نگر باش ببین یار جهان‌دار کجاست
در غلامیِ خدا کوش چو من تا نگری آنکه در دل بود و نیست در ابصار کجاست