جلوگیری از نابودی و فراموشی آن، مردم را مطلع سازند و زمینه را برای استیفای حق از غاصبان خلافت فراهم کنند.
امام در این سخنرانی ابتدا سخن امیر مؤمنان علیه السلام را، که با استناد به آیات قرآن در باره علمای بنیاسرائیل مردم را موعظه کرده، نقل نموده است.
خداوند در این آیات علمای اهل کتاب را به خاطر آنکه از روی طمع و یا ترس، در برابر فساد و منکر سکوت اختیار کرده و در برابر ظلم و بیعدالتی قیام نمیکردند، لعن کرده است.
امام سپس با استناد به بعضی از آیات قرآن کریم، درباره امر به معروف و نهی از منکر، حکمت تأکید قرآن بر این فریضه را تشریح نمود که اگر این فریضه احیا شود، بقیه فرایض اقامه خواهد شد؛ چرا که حقیقت امر به معروف و نهی از منکر، فراخواندن مردم به اسلام و بازگرداندن حق ستمدیدگان و مخالفت با ستمکار و تقسیم عادلانه بیتالمال مسلمین و صرف صدقات در مصارف واقعی خود است.
حضرت با بیان این مقدمه، موقعیت اجتماعی خواص جامعه را توصیف میکند و برخورداری از چنین نعمتی را نشانه داشتن مسؤولیتهای سنگین میداند. آنان را به خاطر آنکه فقط از مزایای خواص جامعه بهرهمندند ولی از مسؤولیتهای آن غافلند، سرزنش میکند و از اینکه برای احیای حق خدا قیام نمیکنند و کوتاهی میورزند و در نتیجه حق ائمه را خفیف شمرده و حق ضعیفان جامعه را تضییع میکنند و برای گرفتن آنچه که حق خود میپندارند، تلاش میکنند و ... با این همه، آرزوی رضوان الهی و همنشینی با پیامبران الهی و ایمنی از عذاب خداوند را دارند! مورد نکوهش قرار میدهد.
«ثمّ أنتم أیّتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس النّاس مهابة یهابکم الشریف ... أنتم تتمنّون علی اللَّه جنّته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه».
ص: 42
اجتماعی آنان را نعمتی الهی شمرده که باید در پرتو برخورداری از آن، نسبت به دین خدا احساس مسؤولیت کنند، در حالیکه حساسیت آنان نسبت به عهد و پیمان پدرانشان، بیش از عهد و پیمان خداست که در جامعه آشکارا نقض میشود.
امام آنان را به خاطر اینکه امنیت زندگی دنیوی را با «مداهنه و سازشکاری» با حاکمان جائر تأمین کردهاند، سرزنش میکند، در حالی که خداوند خواص جامعه را به پروا و پرهیز دادن از آن فراخوانده است و علمای جامعه باید بیش از دیگران بدین امر اهتمام ورزند.
حکومت از آن «عالمان الهی»
امام حسین علیه السلام آنگاه فصل دیگری را در تشریح «شرایط حاکمان جامعه و متصدیان امور» میگشاید و میفرماید:
«أَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ بِیَدِ الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ، الْأُمْنَاءِ عَلَی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ»
(1)همین فراز از سخنرانی امام مورد توجه فقیهان قرار گرفته است. شیخ مرتضی انصاری، فقیه نامدار شیعی، آن را در زمره دلایل اثبات ولایت فقیه به معنای «لزوم استیذان غیر فقیه از فقیه به منظور تصرف در امور دیگران» قرار داده است.
(2) محقق نراقی نیز آن را از ادله نقلی ولایت فقیه شمرده است.
(3) امام خمینی- برخلاف نظر فقهایی که بر شیخ انصاری خرده گرفته و تعبیر
«الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ»
را مخصوص ائمه اطهار علیهم السلام دانستهاند- بر این باروند که اگر سند روایت ارسال نداشت، از دلایل نقلی ولایت فقیه بود ولی ضعف سند موجب شده که آن را از مؤیّدات به شمار آوریم، هرچند به نظر ایشان و بسیاری از علما، متن روایت گواه روشنی بر صدور آن از امام معصوم است.
(4) برخی از فقهای معاصر نیز برای اثبات شرط «علم و فقاهت» درحاکم جامعه، به این حدیث استناد جسته و آن را مخصوص ائمه ندانستهاند.
(5) باری، حضرت علّت وضعیت اسفبار حاکمیت امویان را دو امر میداند:
1- فاصله گرفتن علما از حق و حقیقت.
2- اختلاف در سنت پیامبر، با آنکه
1- مستدرکالوسائل، ج 17، ص 315
2- المکاسب ج 3، ص 554
3- مولی احمد نراقی، عوائد الأیام، ص 534
4- ولایت فقیه ص 95- 112
5- حسینعلی منتظری، فقه الدولة الاسلامیة ج 1، ص 313- 317
ص: 43
دلیل آشکار بر آن وجود دارد.
چه اینکه راه بازگشت جامعه به مسیر اصلی و قرار گرفتن علما در جایگاه واقعی خود را، «صبر و استقامت در برابر آزارها و اذیتها» و «تحمل هزینه جهاد در راه خدا» میداند. حضرت از آنان گله میکند که در اثر کوتاهی، ستمگران را بر امور الهی مسلط ساختهاید و سبب این وضع، ترس و گریزِ شما از مرگ و دلبستگیتان به زندگی دنیاست، در نتیجه ضعفا در چنگال آنان گرفتارند.
امام در ادامه، گوشهای از وضع نابسامان اقتصادی، فرهنگی و مذهبی جامعه را ترسیم میکند و در نزاع میان اهل بیت پیامبر و حاکمان جائر، خداوند را به حکمیت فرا میخواند. سپس در پایان برای آنکه هرگونه توهّمی را از اذهان افراد بزداید، اهداف خود را از این مخالفت و مطالبه حق حاکمیت از غاصبان و ستمگران ترسیم میکند:
«پروردگارا! تو میدانی که ما علاقهای به سلطنت و حکومت بر مردم نداریم و به دنبال مال و منال دنیا نیستیم ولیکن وظیفه داریم تا نشانههای دین تو را آشکار ساخته، زمین تو را اصلاح کنیم تا بندگان مظلوم تو امنیّت یابند و واجبات و سنن و احکام تو در جامعه جریان پیدا کند و به آن عمل شود.»
امام با تشریح اهداف حکومت اسلامی، حاضران را هشدار میدهد:
«اگر شما ما را در گرفتن حق خود یاری نکنید و در حق ما منصفانه رفتار ننمایید، ستمگران بر شما مسلط شده وتلاش خودرادرجهت خاموش ساختن نور پیامبرتان صرف خواهند کرد.»
و بالأخره با جمله
«وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرِ»
(1)اوج ایمان و توکّل خود را به نمایش میگذارند.
بیان این جملات توسط شخصیتی چون حسینبن علی علیه السلام از قبیل جمله پایانی اهل منبر یا شخصیتهای علمی نیست که به بیان آن عادت کردهاند. بلکه از عمق جان امام برمیخیزد.
تأمّل در این دو سخنرانی، نشان میدهد که امام حسین علیه السلام همچون پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی علیه السلام و برادرش امام مجتبی علیه السلام حکومت را حق اهلبیت پیغمبر میدانست؛ حقّی که از ناحیه خداوند به بندگان شایستهاش اعطا شده، شایستگانی که امور جامعه بدون حاکمیت ایشان به سامان نخواهد رسید.
1- تحفالعقول، ص 237
ص: 44
آن بزرگوار چون احساس میکرد که حاکمان غاصب بر غصب حکومت اکتفا نکرده و در صدد کتمان حقایقاند، بهطوری که نسلهای جدید، بیگانه از اهلبیت پیامبر و حقوق الهی آنان تربیت میشوند و بیم آن میرود که نام و یاد پیامبر نیز محو گردد، در مراحل مختلفی به مخالفت و مبارزه برخاست؛ از نگارش نامههای تند و انتقادآمیز به معاویه و رد کردن درخواست او مبنی بر پذیرش خلافت یزید تا ایراد سخنرانی در موسم حج و در سرزمین منا، در زمان حاکمیت معاویه و بالأخره مخالفت علنی با حکومت یزید و قیام و نهضت آشکار بر ضدّ حاکمیت او.
امام هیچ مشروعیتی برای حکومت معاویه و یزید قائل نبود، نه از این باب که حکومت مبتنی بر رضایت مردم نبود؛ چرا که معاویه با تبلیغات و فریب افکار عمومی خود را «وجیه» ساخته بود، بلکه بدین جهت که این دودمان بهخصوص یزید صلاحیت حکومت بر جامعه اسلامی و تکیه زدن بر مسند خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نداشتند.
دو سخنرانی یاد شده، آشکارا دیدگاه حضرت را در «عدم مشروعیت حکومت اموی» نشان میدهد.
اگر اقدامات عملیِ آن حضرت نیز در تاریخ جمع آوری شود، گواه روشن دیگری بر این واقعیت است. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره میشود:
1- در منابع متعددی نقل شده که امام در زمان حیات معاویه، اموالی را که کاروانی برای معاویه حمل میکرد، مصادره کرد و طی نامهای به وی نوشت:
«از حسین بن علی به معاویة بن ابی سفیان.
اما بعد، کاروانی از یمن بر ما گذشت که مال پوشاک و عنبر و عطر برای تو میآورد تا به خزائن دمشق بسپاری و پس از نوشیدن (و تصرّف) نخستین خود، آنها را به فرزندان پدرت بخورانی. من به آنها نیاز داشتم و آن را تصرف کردم، والسلام.»
(1) 2- امام وقتی که از مکه به طرف کوفه حرکت کرد، در منطقه تنعیم با کاروانی روبهرو شد که هدایای بحیربن ریسان حمیری، کارگزار حکومت یزید در یمن را برای یزید میبرد. حضرت هدایا را از آنان گرفت و مصادره کرد و کاروانیان را نیز به همراهی خود فراخواند که گروهی ندای آن حضرت را پاسخ
1- موسوعه، ص 248
ص: 45
دادند. امام با کمال بزرگواری هزینه سفر کسانی را هم که دعوت امام را رد کردند، پذیرفت.
(1) اینگونه اقدامات امام حسین علیه السلام تنها میتواند مبتنی بر این مبنا باشد که «حکومت و تصرف در بیتالمال مسلمین» حق فرزند پیغمبر است و حاکمان غاصب حق هیچگونه تصرفی را در امور اجتماعی ندارند.علّامه مجلسی نیز در توضیح این اقدام به این نکته اشاره میکند که«لأَنَّ حُکْمَ أُمُورِ المُسْلِمینَ إِلَیْهِ». (2)پینوشتها:
1- تاریخ طبری، ج 3، ص 296
2- بحارالانوار ج 44، ص 367