حج در آیینه ادب فارسی‌

نوع مقاله : حج در آیینه ادب فارسی

موضوعات


ورد به مدینه طیبه‌

 

شعر

سلام ای سرزمین وحی و الهام سلام ای شهر شاهنشاه اسلام
سلام ای پایخت پادشاهی سلام ای پایه عرش الهی
سلام ای کان الماس فتوت سلام ای کاخ سلطان نبوت
سلام ای سر در کاخ خدایی حریم بارگاه کبریایی
سلام ای مشرق مشکاة ایمان سلام ای عرشه قندیل رحمان
چه روحی خفته در أنیت تو ملایک محو روحانیت تو
خبرداری که با این شوق مدهوش چه جانی را گرفتستی در آغوش؟
در اینجا خفته آن آرام جانها که دارد از ملایک پاسبانها
چه روحی قدسی اینجا آرمیده چه روحانیتی در وی دمیده
تو گویی غرفه‌ها مهد فرشته است به هر در آیت غفران نوشته است
در و پیکر همه آیات و الواح شبستانها عبادتگاه ارواح
چه شهری! جنت المأواست گویی چه نخلی سدرء و طوباست گویی
چه خاکی و چه اقبالی خدا داد که چندین بوسه در پای نبی داد
نشان پای پیغمبر به خاکش ثریّا سرمه‌سای خاک پاکش
مشام جان کن اینجا جلد و چالاک شمیم خُلق پیغمبر کن ادراک

ص: 101
به هر طاق از ملایک آشیانهاست همانا غرفه‌های آسمانهاست
افق را یاد عهد وحی و تنزیل هنوزش انعکاس بانگ جبریل
تو گویی در فضا آیات قرآن پراکنده است و چون پروانه پران
به مرغان سپیدی ماند اوراق که از قرآن پرافشاند در آفاق
صفا آکنده این آفاق و انفس نسیمش چون مسیحا در تنفس
به چشمان چشمه‌ها بینی درخشان سرشگ شوق و خجلت پرتو افشان
چه بخششها که بارد با خجلها چه آرامش که می‌بخشد به دلها
به موجی بیکران ایمان زند برق به دریایی ز رحمت می‌شوی غرق
بیان ما رسای این صفت نیست به قاموس بشر اینجا لغت نیست
چه گویی در مقام بهت و حیرت که هر دم می‌درخشد برق غیرت
در اینجا عقل محو و عشق مات است که اینجا سرزمین معجزات است
در اینجا جلوه کرده نور پاکان درخشان چهره‌های تابناکان
به روی این زمینها راه رفتند به جان عرشی، به تن در خاک خفتند
سلام ای مهد انس و آشنایی سلام ای آشیان روشنایی
تو دیدی رحمة للعالمین را شنیدی بانگ جبریل امین را
نگین خاتمیت قطب الاقطاب به دورش حلقه‌های خیل اصحاب
علی را دیدی و اسباط و اوتاد اباذر دیدی و سلمان و مقداد
چه ریحانهای روحانی که دیدی چه گوهرهای رُمانی که دیدی
به حرف آی ای حریف سرگذشتی چه رؤیاها که دیدستی بهشتی
حدیث از جان و جانان کن ببینم سخن از روح و ریحان کن ببینم
تو را شاید که با این لعل خاموش سخن گویی از آن سرچشمه نوش
سخن اینجا ورای حد قال است که روی این سخن با اهل حال است
سکوت عشق را اینجا بیانی است که پهنای فلک با وی دهانی است