به هر حال، علی بک درخاک رفت و دانش و شخصیت مغرور و متکبرش، سودی برایش نداشت. گفته شده، در میان لباسهایش صلیبی یافتند، اما کتابش که چهار سال پیش از فوتش انتشار یافت و نظریات ضد و نقیضی که مردم، پیرامون شخصیت و اخلاق و مقاصد و باورهایش برای یکدیگر نقل میکردند، پس از فوتش زنده شد که حکایت از هر یک از گوشههای پیچیده این شخصیت دارند.
با همه اینها، علی بک به تعبیر محقق انگلیسی «بیتر برینت» به صورت رازی باقی ماند. حال این پرسش مطرح است که وقتی وهابیها جزیره عربی را با دست خود، به عقب میرانند، چه کاری میشود انجام داد؟ و چه میشود کرد؟ یا چه باید کرد؟ آنگاه که ناپلئون، نزدیک اهرام مصر، کارهای نظامی میکند! آیا هدفش از باقی ماندن در سرزمینهای عرب انباشتن اطلاعات، نسبت به حرکت جدید اسلامی است؟ تا بتواند نقشههای آیندهاش در خاور میانه را محقّق کند؟ یا هدف و مأموریت مهم او نظارت بر سواحل دریای سرخ، به نفع کشتیهای فرانسوی بود که پاریس، در فرستادن این کشتیها درنگ کرد، تا این کشتیها، در آیندهای نزدیک در آبهای آن دریا فرو روند و آیا کسی علم و آگاهی درستی دارد که اگر این مرد، مسلمانی واقعی یا یک مسیحی راستین بود، چه رخ میداد؟
به یقین این مرد هرگز مسلمان نبوده است، اما در مورد مسیحی بودنش جای پرسش هست. برخلاف دین و آیین یهودیاش که ثابت شده است و شاید او یک ماسون بوده است، آنچه ما را به چنین نظریهای میرساند، اظهار احساس کلّی او نسبت به همه ادیان است و همین نکته برجستهترین نکته مورد اتفاق از سوی فراماسونها است که از پیروزی انقلاب فرانسه به نحو جدی، در این کشور شکوفا بودند و به ویژه در دوره ناپلئون بناپارت، که خود یکی از محصولات ماسونیّت و نیز قربانی آن آیین بود! علی بک .... فرستاده بناپارت، به کشورهای عرب بود، چنانکه امین ریحانی میگوید:
ص: 115
است، برای منافع کشوریکه در پایان کار، در آن، مستقر خواهد شد کارمیکند.
نسبت به این مرد مرموز، حقیقت هر چه باشد، او نخستین فرد غربی است که لباس عربی پوشید و به زبان عربی سخن گفت و هر موقعی ضروری دید شمایل و اخلاق عربی در پیش گرفت. او بدینگونه پیشوا و راهنمای بسیاری از اروپاییان گردید که در دو قرن گذشته کوشیدند، راه و روش او را طی کنند. در این مورد بعضی گمان میکنند که این کار، چیزی جز صرف استتار، یا انجام یک کار احتیاطی نیست ولی برخی نیز معتقدند که این با توجه به روشهای بهتر بر اساس شرایط و محیط زمانی خود بازتاب طبیعی کار است، اما در اینجا کسانی نیز گمان دارند، این نقش به روشنی به کشف حقیقت منجر شده است، همانا این شخصیتها باطن خود را آشکار ساخته و گویی به طبیعت خود باز میگشتند.
(1) حدود نیم قرن، جهانگردی یهودی و انگلیسی به نام «ولیم بلغریف» از آنچه دیگران پنهان کردهاند، پرده برداشته است. آنجا که در مشاهدات شخصیتش، درباره سفرهای مختلف، در میانه و شرق جزیره عربی در سال 1873 م نوشته است:
«اکنون وقت آن رسیده که این جای خالی موجود در نقشه آسیا را پر کنیم و این همان هدفی است که علیرغم هر خطری، برایش میکوشیم، پس یا این زمین گسترده برابرمان، قبرمان خواهد شد و یا ما از پهنای گسترده این زمینها خواهیم گذشت».
او در حقیقت، رؤیای مسافران اکتشافی را که پیش از او بودهاند و هدفهای آنان را که پس از او میآیند
(2) خلاصه میکند، هیچکس مانند فردی مطلع، نمیتواند آگاهت کند.
تجدید چاپ سفرنامه
اکنون باید به این مطلب اشاره کنیم که سفرنامه علی بک، بحث و جدالی برانگیخت. این کتاب در سال 1816 م تحت عنوان: «مسافرتهای علی بک در مغرب، طرابلس، قبرس، مصر، جزیره عربی، سوریه و ترکیه میان سالهای 1803- 1807 م
(3) به زبان انگلیسی چاپ شد و بر پشت جلد آن، تصویر «علی بک عباسی» با شمایل اسلامی دیده میشد.
1- کشورهای دوردست عرب، م. س: 105
2- مجله العالم، م. س.
3- Irosvels of Aly, bey in morcco, Tripoli, Cyprus, Eyprus, Eyspt, syricx, cord turkey. Between the years 1803 and 1807.
ص: 116
اینسفرنامه درسال 1993 در لندن تجدید چاپگشت. نرخاینکتاببه خاطر کمیاب بودن و اهمیت موضوع، بسیار بالا بود، بهویژه در آغاز قرن بیستم، امین ریحانی رنج و زحمت خود را برای دستیابی به یک نسخه از آن چنین بازگو میکند:
«یکی از نویسندگان، در روزنامهها، اعلامیهای منتشر ساخت تا کسی را پیدا کند که نسخهای از این کتاب را داشته باشد و از او خریداری کند، اگر پیدا میشد ... فقط قیمت آن بیست لیره انگلیسی بود!»
سیتزن یا حاج موسی
اما گردشگر دوم، که عهدهدار انجام مأموریتی نظیر کار قبلی شد، مردی آلمانی به نام «الریخ سیتزن» بود. البته آگاهیهای ما درباره او، بسیار اندک و به نظر ما در کمترین حد و اندازه است. منابع و مآخذ در مورد او، حتی به عدد انگشتان یک دست نمیرسد و حتی همین منابع اندک، بسیار با اختصار از او یاد میکنند. دکتر عبدالرحمن بدوی، او را چنین میشناساند که:
«مستشرق و گردشگری آلمانی است».
و به همین علت او را ضمن فرهنگ مشهور مستشرقین آورده است.
(1) او در سال 1767 م متولد شد و بسیاری از مسائل مربوط به دوران رشد و زندگیاش را نمیدانیم، آنچه درباره او میدانیم این است:
بیست سال را گذراند در حالی که درس میگفت و برای سفرش به شرق، آماده میشد. در سال 1805 م به سوریه آمد و چند سالی در آنجا ماند و درباره سفرش، کتاب ارزشمندی به زبان آلمانی
(2) نوشت. در سال 1807 به مصر آمد و مدت دو سال در آنجا اقامت گزید، در حالی که لباس مخصوص اسلامی میپوشید،
(3) و در 1802 م با مستشرق اطریشی «هامر پورگشتال» در استانبول [1774- 1856 م] آشنا شد. پس از این آشنایی، میان آن دو، نامههایی مبادله شد، سیتزن آنچه را در سفرهایش، به سوریه و فلسطین، سمت شرق اردن و کشورهای عرب و مصر سفلی و فیّوم میدید، برای هامر توصیف میکرد و در مصر، نقشههای عربی و آثار کهن مصری را جمعآوری کرد و این نقشهها را برای کتابخانه دوقی در گوتا جمع کرد.
(4) او با لباس درویشی به نام «حاج موسی» به
1- ر. ک. به: موسوعه، ص 226 چاپ 2، بیروت 1989 م.
2- تاریخ جدید نجد، م. س:، ص 79
3- فرهنگ «مستشرقین»: م. س:، ص 226
4- همان مرجع.
ص: 117
حجاز مسافرت کرد و در سال 1810، برای زیارت حج وارد مکه شد. در آنجا با امیر سعود روبهرو گشت. او نسبت به مسلمانی و ظاهر او، دچار شک و تردید شد، اما بزرگ وهابیها در آن روز این گشت و گذار عالم فرنگی را مانع نشد
(1) و نمیدانیم رمز این سهلگیری او چیست؟
با اینکه در امور اسلامی آنان تردید وجود دارد، این تسامح در قبال سختگیری شناخته شده آنان با برخی از مسلمین، باعث شک و تردید است.
گروهی از وارد ساختن تهمت (شرک) به مسلمانان، با علت و بیعلت، هرگز کوتاهی نمیورزند؟!
بههر حالاینسیتزن بیچاره، چنانکه برینت او را توصیف میکند، همان شخصیت امیدوار به آینده است که خرافات و حرص و آز او را، پیش از آنکه بتواند کار باارزشی انجام دهد، از میان برد، پس در این زمان، در حال گذر از این گردشگاه پهناور به شبه جزیره عربی، سفر کرده بود و در میان شهرهای عربی کهن، که به صورت ویرانهها و تلّ و پشتهها، همانند سرزمینی متروک درآمده بود، گردشکرد. اواسلامرادینخود اعلام کرد و حج واجب را در مکه انجام داد.
(2) در تابستان سال 1810 سیتزن، قصد یمن کرد و در آنجا به گردش پرداخت و بر تصاویری دست یافت که نیبور در نزدیکی شهر حمیریه ذمار، به آن اشاره کرده بود، پس کتابهای عربی جنوبی کهن را نسخه برداری کرد، آنها عبارت بودند از پنج قطعه کوچک،
(3) او در نامههایش برای مستشرق هامر، از جنوب جزیرة العرب، درباره بربرها سخن گفت و نقشههایی از جنوب شبه جزیره و صحرای سینا برای او فرستاد و از مردانی که با آنان دیدار کرده بود سخن میگفت. او با شیخ عبدالرحمان جبرتی، [1754- 1822 م] ملاقات کرد و با مترجم فرانسوی «آسویلن چرویل» [1772- 1822 م] همان مترجمی که به او گفت:
«داستانهای هزار و یک شب، در عصر جدید به وجود آمده».
و این همان چیزی است که برای هامر، فرصتی مهیا ساخت تا اولین کسی باشد که به موضع مشهور در کتاب «مروج الذهب» مسعودی، پیرامون این موضوع ارجاع دهد.
(4) قصد «سیتزن» این بودکه از جزیرة العرب به سوی خلیج فارس رفته و سپس
1- تاریخ نجد جدید: م. س.
2- کشورهای دوردست عرب، م. س، ص 107
3- نجیب عقیقی: مستشرقین، ج 1، ص 1097 چاپ 1، قاهره، 1965.
4- فرهنگ مستشرقین، م. س.
ص: 118
در خاورمیانه، سیاحت کند. او از عدن بازگشت و به سوی عراق رفت.
(1) وقتی به مخا رسید، مردم آنجا عقیده داشتند که او جادوگر است. سپس او و کاروان همراهش، مخا را پشت سر نگذاشته بودند که او مخفی شد. کسی گفته است:
«اعراب، او را نزدیک شهر
(2) تعز، کشتند، زیرا درکار و وضع او شک کردند، به ویژه به علت اینکه این عرب نمای آلمانی، در حالت ناشناختگی مانند علی بک متظاهر به تقوا و پرهیزکاری نبود.»
(3) کسی نیز میگوید:
«امام یمن، در صنعا دستور داد تا در غذایش زهر بریزند؛ زیرا امام یمن برای این اروپایی تنها، که هیچکس او را همراهی نمیکرد، وزن و ارزشی قائل نبود و در اینجا بود که درسال 1811 م، از دنیا رفت.»
(4) هنگامی که لوازمش را بررسی کردند، برخی گیاهان خشک و کیسههایی که دانههای بذر و حشرات در آن نگهداری شده و برخی ابزارهای نجومی و دفترهای پر از نوشتههای نامفهوم و تصویرها و نقشههایی از مکانهای دور و مبلغ بیارزش و اندکی از مال را در آن یافتند.
(5) مفقود شدن سیتزن، اثر بدی در روحیه سیّاحان گذاشت که به این سبب سالها از جنوب کشورهای عربی، دوری گزیدند.
(6) «هوگارث» درباره او میگوید:
«سیتزن در اروپا گیاه شناس معروف و جزو دانشمندان فاضل بود، نظریات درستی، درباره اشیاء و مردم داشت.»
هرکس کتابهایش را درباره زمامداران سوریه و برخی گیاهان و صنایع در لبنان بخواند، بر این مطلب تأکیده کرده و اندوهگین میشود؛ زیرا کتابها و یادداشتهایش پس از مرگ او در یمن گم شد و ما از نظریات او درباره وهابیها و امیر بزرگشان سعود، چنانکه ریحانی میگوید
(7) محروم شدیم و باقی میماند سفرهای «سیتزن» و خطر کردنهای گسترده و متنوعش با تظاهر به اسلام و پوشیدن لباس دراویش و رفتن به مکه برای حج و سفرش به یمن، با صرف نظر از اقامتش در شام و از آنجا در مصر، همه اینها به عنوان یک سؤال، پیرامون یک حقیقت مهم باقی میمانند. هم آن مأموریتی که به این جوان واگذار شد و هم در حالی مرد که در اندیشه مأموریت خود غرق بود!
1- تاریخ نجد جدید، م. س: 79
2- مستشرقین، م. س.
3- تاریخ نجد جدید: 80
4- مستشرقین: م. س.
5- کشورهای دوردست عرب: 107
6- مستشرقین: م. س.
7- تاریخ نجد جدید، ص 80
ص: 119
اسکاتلندی، امیری برای مدینه منوره
اینجا دو حادثهجوی دیگری نیز هستند که در دهه دوم قرن نوزدهم؛ یعنی پس از گذشت سالهای اندکی ازانجام حج توسط «علیبک عباسی» و «سیتزن» یا «حاجموسی»، از حجاز دیدار کردند.
این دو عبارتند از «توماس کیث» اسکاتلندی و «ژئوفان فیناتی» ایتالیایی.
پس از آن، تعداد دیگری از اروپاییان جهانگرد از حجاز دیدن کردهاند و به خصوص در طی قرن نوزدهم، هنگام حمله خدیوی محمد علی پاشا به حجاز، که به دستور باب عالی در استانبول برای نجات حجاز از دست وهابیها انجام گرفت. این حمله، زمینهای شد برای ورود تعدادی از اروپاییها به همراه لشکریان مصری به سرزمینهای مقدس و زیارت مکه و مدینه. از جمله کسانی که چنین موقعیتی برایشان به وجود آمد «بورخارت» جهانگرد اروپایی و «توماس کیث» ماجراجوی اسکاتلندی بود.
«توماس کیث» یک خواجه از خواجههای بردگان فعال در ارتش محمدعلی پاشا، به نام «ابراهیم آغا»
(1) بود، برادرش طوسون جوان، پسر محمد علی پاشا، مانند پدر خود در امر دینش سهلگرا بود و در امور سیاسی و غیرسیاسی به تساهل عمل میکرد و به ویژه به اروپاییها متمایل بود و استفاده از دانشها و اختراعات آنان را دوست میداشت و از ارتش مصر، افراد بیباک و کسانی را که به دنبال نان بودند
(2) به خود ملحق ساخت.
«توماس کیث» به ابراهیم آغا نوشت که در هجوم طوسون، پسر محمدعلی پاشا در سال 1812 م، علیه مدینه منوره شرکت کند. به گفته هوگارت، او نخستین کسی بود که وارد مدینه شد و بدینسان خود را درگیر انجام یک وظیفه شگفتانگیز ساخت.
(3) این کار وظیفه یک زمامدار نظامی در مدینه منوره بود.
ماجراجوی دیگر از ایتالیا، که نامش حاج محمد بود
این ماجراجوی ایتالیایی، پس از سرگردانی و ماجراجوییهای مختلف، در سال 1814 م برای زیارت وحج، قیافه یکمرد مسلمانبهنام «محمد» به خود گرفت و راهیِ مکه مکرمه شد. از سرنوشت او، مانند دوستش سیتزن، چیزی جز مطالبی اندک نمیدانیم و همه
1- فرهنگ عتبات مقدسه، م. س، ص 240 چاپ 2، بیروت، 1407 ه.- 1987 م.
2- تاریخ نجدجدید، ص 77
3- فرهنگ عتبات مقدسه، م. س، ج 3، ص 241
ص: 120
آگاهیِ ما درباره او این است که در سال 1805 م در شهر خودش به اجبار به سربازی رفت و از ارتش گریخت و بعد دستگیر گردید و بار دیگر به ارتش بازگردانده شد و در آنجا به اتفاق سپاهیان دیگر، به آلبانی گریخت. پس نزد یکی از فرماندهان ترک مشغول کار شد و پس از آنکه تظاهر به اسلام کرد، به استانبول رفت و پس از ماجراجوییها و فراز و نشیبهای بسیار، درسال 1809 م عازم قاهره شد و به جرگه محافظان آلبانیایی پیوست و در میان محافظان ویژه خدیوی محمد علی پاشا سرجوخه شد و پس از این، در هجومی که برای سرکوبی شورش بردگان به مصر علیا انجام شد، شرکت کرد و نیروهایش در المطریّه اردو زدند تا برای اجرای جنگ به فرماندهی طوسون پاشا، پسر محمد علی پاشا برای تنبیه وهّابیهایی که حجاز را اشغال کرده بودند، آماده شوند. پس نیروها در سال 1811 م به دریا زدند و توانستند در ینبع فرود آیند و پس از یک جنگ که ژئوفانی یا «محمد» در آن شرکت فعال داشت، بر آن چیره شدند و پس از مدت زمانی وقتی پیروزیهای محمد علی پاشا بر وهابیهای حجاز را شنید، تصمیم گرفت به نیروهای امدادگر آلبانیایی که در 1814 م. متوجه آنجا شده بودند ملحق شود. در اینجا فیناتی، در محاصره القنفذه و تسلط بر آن، شرکت کرد و هنگامیکه وهابیها به سختی آنجا را پس گرفتند، زخمی و بیمار شد و برای همین تصمیم به فرار از ارتش و رفتن به مکه گرفت و در آنجا اعمال حج را انجام داد و آنچه را ضمن حج دیده بود به تفصیل نگاشت.
او نوشت:
«چون از کامیابیام در فرار خوشحال بودم، فکرم را متوجه این ساختم که خاطرات خود را بنویسم، به همین جهت درباره تمام آنچه که در مکه دیده بودم، دقت زیاد کردم، گر چه شهر مکه وسیع و زیبا نبود و چیزی داشت که ترس و سرگردانی روحی را بر میانگیخت و این سرگشتگی و تحیّر، به ویژه هنگام ظهر آشکار میشد تا زمانی که همه چیز به نهایت آرامش و سکون میرسید. جز مؤذن که از فراز مئذنه مردم را به نماز فرا میخواند. روشنترین چیزی که در این شهر جلب توجه میکرد ساختمان مقدس معروفی بود که در وسط آن قرار داشت.»
(1)
1- همان مرجع، ج 2، ص 261
ص: 121
«فیناتی» در توصیف خانه خدا اینگونه مینویسد:
«بیت الحرام عبارت است از حیاط سنگفرش گستردهای که درهای بسیار دارد و از همه سو به آن منتهی میشود، با راههای عبوری وسیع و گسترده. سقفش دارای ستونهایی است که به همه جای ساختمان احاطه یافته است. در وسط آن، ساختمانی است که کعبه خوانده میشود.
دیوارهای این ساختمان (کعبه) از بیرون با پوششی از مخمل گرانقیمت پوشیده شده که قسمت بالای آن، نوشتههای عربی است که با طلا حاشیهدوزی شده است.»
(1) و سپس به ازدحام مردم در مکه و کثرت حاجیان، در آن اشاره کرده و مینویسد:
«... با این تجمّع انبوه، که در سالهای اخیر، گاهی در فاصلههای کوتاهی قطع میشد، به مکه رسیدم، در زمانی که کاروانهای بزرگ، یکی از آسیا و دیگری از آفریقا به مکه آمدند. تعداد واردین به مکه، در هر قافله، حدود چهل هزار نفر بود. میزان احترام و تقدیسی که برای بیتالحرام داشتند، در چهره آنان آشکار بود ...»
در این جا بورتون (1820- 1890 م)
(2) که فیناتی، در آخر سفرنامهاش، نوشتههای او را منتشر ساخته، به این سخن تمسک میکند که:
«علی بک، تعداد حاجیانی را که در سال 1807 م، در عرفات وقوف داشتهاند، هشتاد هزار مرد و دو هزار زن و هزار کودک میداند. بورکهارت، گردشگر دیگر، در سال 1814 م نیز آنها را هفتاد هزارنفر میشمارد.»
سپس بورتون میافزاید:
حاجیان هنگام زیارت، در سال 1835 م
(3) از پنجاه هزار نفر تجاوز نکردهاند.
فیناتی در باره مناسک حج در عرفات میگوید:
حاجیان هنگامی که به عرفات میروند، ناگزیر باید قربانی کنند.
اگرچه یک برّه باشد و این کار را ثروتمند و نیازمند به نحو مساوی باید انجام دهند. در صورت نیاز، باید ثروتمند به فقیر کمک کند. پس محتاجان از همه کشورها، پی در پی به مکه میآیند تا سهم خویش را از قربانیها بستانند و پس از آنکه مناسک حج، به پایان رسید، همه
1- همان مرجع، ج 2، ص 262
2- در حلقههای آینده، به اذن خدای بزرگ، درباره او، سخن خواهیم گفت.
3- به کتابش: «برای ادای حج به سوی مدینه و مکه» مراجعه شود ..
Pil grinae to al- Medinah and Meccah 1855- 1856
ص: 122
اسامی نزد نویسنده ویژهای که برای این کار معین شده، ثبت میگردد. اینجا است که حاجیان پراکنده شده و به مکانهای خویش باز میگردند.
بورتون بر این سخن نیز تأکید میکند که:
این رسم و عادت، دیگر عملی نشد و مطلبی که گفته میشد شریف به همه کسانی که قدرت پرداخت مال درخواست شده را دارند و کسانی که احتیاج به راهنما برای رفتن به خانه محترم خدا داشتند، وجهی میداد، دیگر تحقّق نیافت.
(1) در زمانی که «ژئوفانی فیناتی» اقدام به سفر زیارتی حج به سوی مکه کرد، جهانگرد مهم دیگری نیز وجود داشت که از جهانگردان قرن نوزدهم شمرده میشود که آوازه و شهرت او از همه بیشتر است. او در همان فصل حج، در مراسم شرکت میکند و چهره واقعی خود را زیر نام مستعار «شیخ ابراهیم» پنهان میسازد این همان جهانگرد سویسی، بورخارت است.
پینوشتها:
1- فرهنگ عتبات مقدسه، م. س، 2: 262.