برای حج ماههای خاصی برگزیده شده؛ چرا که نفوس انسانها به خاطر روزهداری در ماه رمضان پاک شده و آزاد گشته و به درگاه الهی نزدیک شدهاند.
چگونه نفس آدمی نیازمند اصلاح و تطهیر نباشد در حالی که شخص زیبا از آینه بهرهای ندارد و آب جز در حال تشنگی، برای انسان گوارا نخواهد بود. با اعمالی که انسان در ماه رمضان انجام میدهد، تشنه قرب الهی گشته و به دنبالش برای حج احرام میبندد.
بدنی که پاکیزه نباشد، هر قدر هم تغذیه کند، وبالش بیشتر شده و رشد نخواهد کرد.
اقسام سه گانه حج- تمتع، قِران و افراد- و عمره مفرده، هر یک اعمال و مناسکی دارند. در بعضی از اعمال و مناسک مشترکاند و در بعضی، از یکدیگر متمایز.
ص: 14
قد حاکت الأنوار من ذی المَکْرَمَة رداء کبریاء، إزارَ العظمة
عاهد باللَّه معاهَدات مُراقباً فی تلک إیفاءات
حرّم أهواءً علی النفس و حلّ خلافها فی القلب عقدُ ما عَقَل
و لیتذکّر اندارجَ الکَفَنِ إذ اکتسا ثوبی الإحرام عُنی
احرام نفس آن است که از علایق و اوهام آزاد شوی؛ چنانکه بدن، خود را از لباسهای دوخته آزاد میکند.
نفس، در پیشگاه الهی خود را خوار و ذلیل حس کند، همانطور که بدن خود را به صورت فقرا و مساکین در آورده و به دو لباس احرام قانع میشود تا به انوار هدایت الهی منوّر گردد.
باپوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پساز مرگ را به یادآورد؛ چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است.
و از صاحب کرامتِ حقیقی، ردای کبریایی و لباس عظمت بپوشد، همان طور که سایه در پرتو صاحب سایه بهرهمند میشود.
با پوشیدن لباس احرام با خدا پیمان ببندد، پیمان ایمان و اطاعت و عبودیت و بر پیمانش وفادار باشد.
همانطور که انجام بعضی از اعمال بر مُحرمُ صوری حرام است، بر نفس خود نیز هواها و هوسها را حرام گرداند و در قلب خود تصمیم به مخالفت با آنها بگیرد و از عقل اطاعت کند؛ «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ».
(1) با پوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پس از مرگ را به یاد آورد؛ چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است.
سرّ تلبیه
تلبیه، پاسخ به ندای حق تعالی است. ندا، گاه تکوینی و پاسخ آن حتمی است و گاه تشریعی و تکلیفی.
فی ذا النداء و الخطاب قد أثَر إنّ المخاطب له قد انتشرَ
1- کلینی، اصول کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ح 3
ص: 15
فَفِئةٌ قد سمعتْ و فهمتْ قد أجابتْ و هم حزبٌ علتْ
و فئةٌ سمع و لم تفهم، و هم یأتون بالحجّ و رَوحا لم تشُم
و فئةٌ قد فهموا بلا ندا و هم أولوا الأید سقوا تأیُّدا
و فئةٌ لم یسمعوا لم یفهموا و لم یجیبوا، و هم الأولی عَمُوا
و هم عن السماع مَعْرولونا شرّ الدوابّ الصُّم محجوبونا
مردم در پاسخگویی به ندای تشریعی پروردگار عالم چهار گروهاند.
یک گروه ندای حق را شنیده و میفهمند و اجابت میکنند، این گروه صاحبان حقایق و حِکَم و لطایفاند.
گروه دیگر ندای حق را میشنوند، اما نمیفهمند، حج بهجای آورند اما روح حج را استشمام نمیکنند. این گروه اهل صورتند نه معنا، اهل عقاید مختلفاند که با صاحبان عقاید در نزاعند.
گروه سوم بدون ندا خطاب حق را فهمیدهاند، اینان گروه خاصی هستند که شراب معرفت نوشیده و از ابتدای امر مجذوب بودهاند و اهل کشف و تحقیقاند.
(1) و گروه چهارم کسانی هستند که نه ندای حق را شنیده و نه فهمیده و نه اجابت کردند. این گروه همان اصحاب شمالاند که طاغوت اولیای آنهاست.
(2) امام زینالعابدین علیه السلام هنگامی که محرم شد و بر مرکب قرار گرفت.
رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبیک گفتن را از کف داد و فرمود: میترسم بگویند: «لا لبّیک و لا سعدیک»
انسان هرگاه از کوه بالا میرود یا به درّهای فرود میآید، باید به فکر وصول باشد.
دعوت خداوند را اجابت کند و لبّیک گوید و در این اجابت، میان دو حالتِ «خوف» و «رجا» باشد و سرنوشت خود را به خدا واگذارد و به فضل او تکیه کند.
روایت شده که امام زینالعابدین علیه السلام هنگامی که محرم شد و بر مرکب قرار گرفت.
رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبیک گفتن را از کف داد و فرمود:
میترسم بگویند: «لا لبّیک و لا سعدیک» و چون لبیک گفت، از هوش رفت و از مرکب به زمین افتاد و پیوسته همین حال را داشت تا اعمال حج به پایان رسید.
(3)
1- شاید مراد حقتعالی از آیه مبارکه: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ ...، انعام، آیه 52 این گروه باشند.
2- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ. انفال: 22
3- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 215، ح 2204
ص: 16
شخصیکه میخواهد دعوت حق را لبیک گوید، به یاد اجابت ندای حق تعالی با نفخ در صور و حشر خلایق از قبرها و ازدواج مردم در عرصههای قیامت بیفتد که او را لبیک میگویند و مردم به چند گروه تقسیم میشوند: مقرّبین، قبول شدگان و کسانی که در ابتدا میان حالت ترس و امید هستند ولی پس از مدتی رحمت الهی بر غضب او چیره شده و مشمول رحمت او قرار میگیرند، حاجی نیز هنگام لبیک همین حال تردید را دارد که آیا او را خواهند پذیرفت و حجّش قبول خواهد شد یا نه؟
اسرار تکرار تلبیه
إذ ذَکَر الوصول فی الأحوال ذی و هی تُرجّیه فلبّی، فاحتذ
إذ شوقُه بکلّ حالٍ جُدّدا کرّرها کما بمعناها بَدا
إذ علائم الوصول ظَهَرتْ تلبیةٌ من واصلٍ ماسُوِّغَت
کذا إذا ما وَقَقوا بعَرفة ما استحسَنتْ من ذی شهود عرفة
إذ الوقوف وقْفةٌ فی المعرفة و المشعر الشعُور بالمزدلفة
بل هیأة الوقار تدعو الهیبة کما حضوره یُجرُّ الغَیْبة
تلبیه با صدای بلند، آشکار ساختنِ دین خداست، در صورتی که مانعی از تلبیه بلند نباشد؛ مثل تلبیه گفتنِ زنان، که آهسته گفتن اولی است. اما سرّ تکرار آن در
ص: 17
حالات مختلف، بدین جهت است که مُحرِم در حالات مختلف به یاد وصول به مقصد و امیدوار به وصول باشد ولبیک گوید. چه، شوق به وصول در حالات مختلف تجدید میشود و میل طبیعی یا ارادی هرچه به هدف نزدیکتر شود، شدت پیدا میکند.
احتمال دیگر در سرّ تکرار تلبیه آن است که بهخاطر علوّ مرتبه منادی و اهمیت مقصد پی در پی دعوت حق تعالی اجابت میشود و سرّ قطع تلبیه با رسیدن و دیدن مواضع مخصوص، مثل خانههای مکه بدین سبب است که وقتی نشانههای رسیدن به مقصود آشکار میشود، تلبیه گفتن معنا ندارد. کسی که عرفه را مشاهد کرد، تلبیه گفتن با رسیدن به مقام معرفت جایز نیست. چه اینکه، با رسیدن به مشعر، به قرب حقیقی خدا میرسد و مقام وصول و شهود، اقتضای تلبیه گفتن را ندارد. بلکه مقتضی وقار و سکونت و اطمینان است؛ همانطور که هیبت و جلال و عظمت، اقتضای احترام و ادب حضور و وقار و سنگینی را دارد، حضور او نیز اقتضای غیبت وجود واصل را دارد؛ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.
(1) سرّ محرمات احرام
سرّ محرّمات احرام، رهایی انسان از خود و توجه به خدا است که اگر محرّمات احرام حلال بود، انسان به خود مشغول میشد نه به خداوند. نگاه به آینه، زینت کردن، عقد نمودن، عطر زدن و ... به خود مشغول شدن است. اضافه بر آن- مثلًا- صید کردن ارضای قوّه غضب است و ترک صید، رهایی از قوه غضب.
طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد؛ مانند دایره در حرکت دوّار که بیانتهاست؛ چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد.
المُحرم کالمَیْت لا حراک له و الصائد حیّ و لا مُعادَلة
بل غضب أو شبه للغضبِ و الشرع عن مظنّة الإثم أبِیّ
صید باید در حرم محترم باشد، علاوه بر آن، همه موجودات تسبیحگوی حقاند، گرچه
1- رعد: 28
ص: 18
موجودات دانی باید فدای موجودات عالی شوند. امّا محرم سالک است و تا به مقصود نرسیده، انسان کامل نیست که موجودات دیگر آرزوی نیل به مقام و مرتبه او را داشته باشند:
وَلْیَحترم ما کان صید الحرم من یَهوِ حبّاً یَهو ما لَه نمی
و أیضاً الکلّ مسبِّحٌ له والدّان یَفدی لَلعلیّ عَلّه
یدخل باب اللَّه و هو سالک بل مستَذلٌّ یبدی أنّی هالک
اسرار طواف و واجبات آن
اینکه طوافگزار دایرهوار بر گِرد خانه کعبه میچرخد، برای آن است که حرکتی شبیه حرکت فرشتگان بر گِرد عرش و فلک داشته باشد، که از عشق به جمال و جلال الهی در حرکتاند. برای آن است که طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد؛ مانند دایره در حرکت دوّار که بی انتهاست؛ چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد. برای آن است که بداند در آسمان بیت المعموری وجود دارد که طواف ما به دور کعبه، سایهای از طواف اهل آسمان پیرامون بیتالمعور است.
مروه، «مروّت» است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آن است که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمیپسندد.
حجرالأسود، چون عقل و صادر اوّل است که حرکت از او آغاز و به او پایان میپذیرد؛ چرا که عقل سرّ الهی است که آشکار و پنهان میشود. پایان یافتنِ این حرکت به عقل نیز بدین اعتبار است که عقل کلّی محمدی، در سلسله صعودی پایان مرتبه است و سلسله امکان به او پایان مییابد و اختتام به او، اختتام به صادر اول است؛ چنانکه در قرآن و زیارات بدان اشاره شده است: ... کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ
(1)و در زیارت جامعه آمده است: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللَّهُ».
هفتگانه بودنِ شوط های طواف، بسان آسمانهای هفتگانه و چرخش فلک است.
اینکه مقام ابراهیم خارج از مطاف قرار میگیرد، بدین جهت است که جزو خانه نیست و داخل کردن آن در طواف بیتاللَّه الحرام، نوعی شرک به خداست. چه اینکه،
1- اعراف: 29
ص: 19
حِجر اسماعیل جزو خانه است و لذا در طواف قرار میگیرد. اضافه بر آن، اسماعیل خود را قربانی و فانی در راه خدا کرد و فانی حکمی ندارد:
من دوران الطائف لیُدرک تشبّهاً بالمَلَک والفَلَک
و إنّ فی قدّامه لا منتهی کالمستدیر لم یکن له انْتها
إذ لم یبتّ مستدیر هو خط و إنّما نهایة الخطّ نُقَط
و فی السماء بیتُ معمورٍ جُعل طواف أهله طوافَنا یُظِلّ
و الحجر کالغفل بدءٌ یختُم إذ هو سرّ اللَّه یبدوُ یکتم
تسبیح طواف بحذا عدّ الفلک إلی سماء آب شرطٌ إذ نسک
و إنّما علی المقام لم یَدُر إذ هو کالشرک وشرکٌ ما اغتفر
و حِجر إسماعیل فیه ادخِلا إذ صار قرباناً و لا حکم لِلا
اسرار سعی میان صفا و مروه
مروه، «مروّت» است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آن است که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمیپسندد. اگر انسان، دیگری
را در اموری که بدان علاقمند است، بر خود مقدم دارد و ایثار کند، «فتوّت» است.
صفا نیز صفای قلب است و وقتی صفا و مروه را با هم جمع کرده، میان آن دو سعی میکند، در حقیقت همه کمالات را در خود جمع کرده است.
هدایت، تخلّق به اخلاق روحانی است، بلکه بالاتر از آن، تخلّق اخلاق محمدی است؛ وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ
(1)بلکه تخلّق به اخلاق الهی است؛ چنانکه در حدیث آمده است:
«تَخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللَّهِ».
(2) هدایت، علاوه بر تخلّق به اخلاق، معرفت است؛ چرا که «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»
(3) که غایت ایجاد است. چنانکه در حدیث قدسی آمده است: «خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ أَعْرِفَ».
(4)
1- قلم: 4
2- بحارالأنوار، ج 58، ص 129؛ سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص 363
3- نهجالبلاغه صبحی صالح، ص 39
4- بحار الانوار ج 87، ص 199، ح 4
ص: 20
محقّقان نیز در تفسیر آیه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ
(1)گفتهاند:
«لِیَعْرِفُونَ».
(2)کسی که معرفت و تخلّق را یکجا جمع کند، به قرب الهی نایل شده، چون هر درجه از معرفت، انسان را به درجهای از تخلّق میرساند و درجهای از تخلّق، او را به مرتبهای از معرفت نایل میکند و کمال تقرّب حاصل میگردد؛ چنانکه ساعی از صفا متوجّه مروه میشود و ا ز مروه متوجه صفا، و این امر چند مرتبه تکرار میشود.
در حدیث قدسی آمده «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعاً وَ مَنْ أَتَانِی مَشْیاً أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً»؛
(3) «کسیکه یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و کسی که یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع نزدیکش میشوم، کسی که به سوی من گام بردارد، به سویش هروله کنان میشتابم!»
کسی که «تخلّق» و «معرفت» را یکجا جمع کند، به قرب الهی رسیده یا به مروه نایل شده، که سنگ یا چوبی است و از آن آتش بر میخیزد که آهنش عمل است. کنایه از اینکه: اگر از بدن آدمی عمل صادر شود، آتشی است که از وادی مقدس برخاسته و عمده صفای معرفت است که با آن شهود حاصل شود و در این مقام نیز همراهی با عمل برای معبود، ضروری است؛ چنانکه ساعی از صفا به مروه حرکت میکند.
خلاصه، بدون عملِ صالح، کمال به دست نمیآید. کسی که میان صفا و مروه سعی انجام میدهد، در حقیقت مانند کسی است که در درگاه پادشاهی آمد و شد میکند و اظهار خلوصِ خدمت مینماید و به امید استخدام و عنایت از جانب او؛ بار دوم که
1- ذاریات: 56
2- ابن عربی، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 545
3- مستدرکالوسائل، ج 5، ص 298؛ کنز العمال ج 1، ص 225
ص: 21
میرود به امید اینکه اگر در مرتبه اول او را ندیده، در مرتبه دوم ببیند. این رفت و آمد، صورتی از نزول و صعود همه موجودات است و همه موجودات بازگشتی دارند؛ یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً
(1)زائر با سعیِ خود میان صفا و مروه، در واقع مردّد است که خداوند او را پذیرفته است یا نه؟ با هروله کردن از گناهانی که کرده میگریزد یا برای انجام خیرات میکوشد و اوامر الهی را امتثال میکند. ... فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ ...
(2)، وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ ...
(3)به عبارت دیگر، باید به هوش باشد و با سعی میان صفا و مروه، به یاد رفت و آمدش میان دو کفه ترازو در صحرای قیامت باشد؛ صفا را به منزله کفّه حسنات و مروه را کفّه سیّئات و بدیها بداند و با حرکت میان آن دو، رجحان و نقصان اعمال و حرکت میان عذاب و بخشش الهی باشد:
المَرْوَةُ المُرُوَّةُ، الصفا صفا علماً مشهوداً فیه رمز الاکتفا
إنّ الهدی تخلّق و معرفة مَن درجات ذین سَارَ ازدلفة
أو مروةٌ زندةٌ مقدَح العمل من جسدٍ رمزٌ و بالصدمةِ حلّ
فإنْ نزلتَ من صفا شهودکا فارکن بالأرکان إلی معبودکا
و السعیُ فی المسعی لهذا الناسک کالاختلاف بفناء المَلِک
و جاء الاستخدام و العنایة فی العود إن لم یره بدایة
و صورة النزول و الصعود فی کُلٍّ و کلٌّ ذاتِ رَجْعٍ فاقتف
تردّدُ القبول یُبدی القلب تَهَرْوُلٌ من الخطایا هربٌ
أو إنّه کان امتثال امْرِ هو کاستبقوا أو ضللت أتیته
احرام بستن برای حج یا عمره، برای آن است که انسان با اسلام و ایمان، به مرتبه علمالیقین رسیده، با یکی به مرتبه عینالیقین و با دیگری به مرتبه حقّالیقین برسد یا با یکی به مرحله فنا که روشنی چشم سالکان کوی دوست میباشد و با دیگری به مقام فنای از فنا برسد.
و إنّما العقدان للعین و حق أو لِفنا، له فنا الفنا لَحَق
1- فجر: 28
2- بقره: 148
3- آل عمران: 133
ص: 22
اسرار تقصیر
همانگونه که انسان با تکبیرة الاحرام برای نماز مُحرم شده و آن را آغاز میکند و با سلام مُحلّ میگردد و نماز پایان مییابد، زائر خانه خدا نیز با تلبیه محرم شده و حج یا عمرهاش آغاز میشود، با تقصیر نیز محلّ شده و اعمالش به پایان میرسد و سرّ اینکه با تقصیر از احرام خارج میشود، آن است که با اعمال و مناسک و نیات و اسرار و معارف حج، بهیمیّت و سُبعیّت از وجودش رخت بر میبندد و چون مو و ناخن و چنگال و نیش و امثال آن، که از خصوصیات حیوانات است، با تقصیر، از حیوانیت فاصله میگیرد و وجود ظلمانیاش نورانی میشود:
کما الصلاة عقدها التکبیر تحلیلها التسلیم فالتقصیر
تحلیل حجّ و اعتمارٍ قد بدا کما هما بتلبیاتٍ عقدا
و السرّ فی أنّ بتقصیر یُحَلّ ان سَبُعٌ بهیمةٌ منه انتقل
فانّ الاشعارُ شعارُ الأعجمِ کذلک الأظفار فلتُقلّمُ
فحیثما وجوده تبدّلًا تصریفهُ فی ملکِ حقّ حلّلا
اسرار وقوف به عرفه
زائر خانه خدا باید از وقوف در عرفه و مشعر و مشاهده ازدحام جمعیت و اقوام و ملل مختلف؛ از عرب و عجم، از گریه و ناله و استغاثه و تضرّع آنها به درگاه حق تعالی، از پیروی هر قومی از پیشوای خود، از سرهای برهنه و بدنهای کفنپوش، به یاد مواقف حشر و آخرت باشد. از اسرار اجتماعِ همه در این سرزمین، آن است که عموم مردم و
همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضاند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انساناند.
گنهکاران، با اولیای الهی ارتباط پیدا کنند و به برکت حضور آنان، مشمول رحمت الهی قرار گیرند. همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضاند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انساناند. همانطور که در درگاه سلاطین حجازی، نگهبانانی هستند که مراجعه
ص: 23
؟؟؟؟ کنندگان را در مقابل قصر نگاه داشته، سپس به آنان اذن دخول میدهند، زائر خانه خدا نیز باید در عرفات، مشعر و منا وقوف کند تا به سبب حضور اولیای الهی در میان آنان، مشمول رحمت الهی قرار گرفته و پس از رمی و قربانی و تقصیر و پاک شدن، اذن دخول و حضور در خانه خدا را پیدا کند و برای طواف خانه خدا وارد مسجدالحرام شود.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا مشعر به عنوان موقف تعیین گردید و حرم موقف نشده؟ فرمود:
«لِأَنَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ حِجَابُهُ، وَ الْمَشْعَرَ بَابُهُ، فَلَمَّا قَصَدَهُ الزَّائِرُونَ أَوْقَفَهُمْ بِالْبَابِ یَتَضَرَّعُونَ حَتَّی أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ، ثُمَّ أَوْقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی طُولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِتَقَرُّبِ قُرْبَانِهِمْ، فَلَمَّا قَرَّبُوا وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّرُوا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی کَانَتْ لَهُمْ حِجَاباً دُونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیَارَةِ عَلَی طَهَارَةٍ».
(1) «چون کعبه خانه خدا و حرم حافظ و نگاهبان آن است؛ هنگامی که زائران قصد خانه خدا میکنند، بر درِ خانه نگه داشته میشوند تا اذن دخول صادر شود، سپس در نگاهبانی دوّم، که مزدلفه است نگهداشته میشوند و وقتی خداوند به تضرّع و ناله فراوانِ آنها مینگرد، امر میکند که با قربانی کردن به او نزدیک شوند و چون قربانی کردند و از گناهانی که حجاب و مانع رسیدن انسان به خداست، پاک شدند، امر میشوند که با طهارت به زیارت خانه خدا روند.»
و من وقوف عرفة و المشعر و ماتری من ازدحام البشر
و من فنون الصور و الألسنة و الغوث واللهف بکلّ آونة
و امم اثر الائمة اقتفت أصواتهم إلی السماء رفعت
ضاحی الرؤوس مکتسِ الأکفانِ نل مواقف الحشر و شَمِّر و ارْتجِل
بجمع الأوتاد و قطبٍ و البدل رجا ارتباط الدانِ بالعالی حصل
1- منلایحضرهالفقیه، ج 2، ص 197؛ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 28
ص: 24
بذی فیوضِ اللَّه منه استنزلتْ و النعم و الرحماتُ استُجلبتْ
و حرس السلطان وقّفوا علی فِناء قصره الرعایا أوّلًا
منه الوقوف بعد الإحرام فحجّ فقِف تأدّباً بها استأذن فَلِج
اسرار رمی
از جمله اسرار رمی، آن است که سالک غیر از او- جلّ و علا- دیگری را طلب نکند؛ چرا که غیر از او، چه کسی است که عاقل باشد و خیر خود را نخواهد، بهخصوص اگر مدّعی علم و محبّت به خدا باشد. کسی که او را طلب کند، در امنیت و هدایت است و کسی که از او بگریزد، مغبون است و چه غبنی بالاتر از آن!
جمرات سهگانه، همان نفوس سهگانه امارّه و مسوّله و لوّامه است. نفس امّاره بدترین آنها.
پس از آن، نفس مسولّه است که زخارف دنیا را در نظر انسان زیبا و باطل را حق جلوه میدهد. سپس نفس لوّامه که انسان را بر ارتکاب باطل سرزنش میکند و نسبت به آن دو، بهتر است، که خداوند بدان سوگند یاد کرده: وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
(1)فحشا و منکر و بغی نیز از آثار این سه نفس است که ضدّ سر و روح و قلب و معرفت و علم و عدلاند.
رمی جمرات سهگانه، در حقیقت رمی نفوس سهگانه است و اینکه در روز عید فقط جمره قصوی رمی میشود، بدین خاطر است که وقتی جمره بزرگتر و نفس شرورتر رمی شد، در حقیقت آن دو نیز رمی شدهاند.
یعنی در واقع، رؤوس و سران عقاید باطل رمی میشوند؛ چرا که مثل سنگ جامد بیفایدهاند و بر سالک است که صاحبان و بنیانگذاران این عقاید را رمی نماید. شاید برداشتن هفتاد و دو سنگریزه- بنابر قولی- اشاره به هفتاد و دو فرقه باشد.
1- قیامت: 2
ص: 25
هو المُنی لا تَتَمنَّ غیرَه فالغیرُ ضیرٌ من یخلّی خیره؟
من وجهه یبغی هو المأمون من رامَ منه بدلًا مغبونٌ
و أیّ غبنٌ أغبنٌ أفحشٌ بلی ذا الغبنُ ذاک الاغتباط قابَلا
و أنفسٌ أهواءُها مُزاولَة أمّارّة لوّامة مسوّلة
فالجمرات للنفوس أمثلة یا بَطَل الدین! ارجمَن ذی البَطَلة
کفایة القصوی إذا دَرَیتَها فإذا رمیتَ معظماً رمیتَها
سوء العقائد حصیٌ بلا ثمر أعمالکم رُدّت إلیکم فی صُوَر
باثنین والسبعین قولٌ فی الحصی للامّة احصی غدا و اقتضا
فکلّ الاثنین وسبعین الفِرَق ساقطة من اعتبارٍ دون حق
قربانی در حج، در حقیقت ذبح حیوانیت خویش است، تا کمال انسانیت مشاهده شود.
سرّی دیگر
مقصود از انجام رمی و هروله و مانند آن، اظهار رقّیت و عبودیت است؛ چنانکه برخی اظهار داشتهاند:
«با اینگونه اعمال است که اوج رقّیت و بندگی انسان آشکار میشود، بر خلاف عبادات دیگر؛ مثل زکات، که احسان نیک است و عقل حکمت آن را درک میکند یا روزه که شکستن شهوت آدمی است که دشمن خداست یا خویشتنداری است که فارغ شدن برای عبادت خداست و مانند رکوع و سجود در نماز که تواضع در برابر خداست و نفس آدمی با تعظیم خدا مأنوس است.
گویند عقل راهی برای درک اسرار عباداتی چون رمی و هروله ندارد و کسی که چنین اعمالی را انجام میدهد، انگیزهاش جز اطاعت و امتثال امر الهی نیست. عقل بهطور کلّی از تصرف در چنین اموری ناتوان است. هرجا که عقل حکمت عملی را درک کند طبع آدمی نیز بدان میل مییابد؛ میلی که در واقع معین و کمککار و برانگیزاننده انسان در انجام آن عمل است؛ لذا اوج رقّیت و بندگی در آن آشکار نمیشود.»
ص: 26
حاجی سبزواری در تشریح این نظریه، میگوید: مقصود آن است که مصالح نهفته در افعال شرعی، بعضی واضح و آشکار، بعضی مخفی و بعضی دیگر مخفیتر است که اکثر عقول را بدان راهی نیست، وگرنه اوامر و نواهیِ خداوندِ حکیم، دارای حکمت و مصلحت است. مقصود آن است که انسان از انجام اینگونه اعمال، قصد قربت و اخلاص دارد و بس و عمل را جز برای او انجام نمیدهد و در برابر آن، از خدا جز خود خدا طلب نمیکند و تقرّب به او انگیزه فعل اوست و نه چیز دیگر.
(1) اسرار قربانیگر بر سر کوی عشق ما کشته شوی شکرانه بده که خونبهای تو منمقربانی در حج، در حقیقت ذبح حیوانیت خویش است، تا کمال انسانیت مشاهده شود. گاو و شتر و گوسفند در واقع شهوات ما هستند و کشتن آنها به منزله تحریص نفس به علم و عمل است که باید قبل از ضعف قوای جسمانی و قوی بودن قوا انجام داد؛ چرا که اگر انسان در این زمینه کوتاهی کند تا قوایش تحلیل رود، مبارزه او با شهوات مثل کشتن حیوان ناقص در موسم حج است و قربانی ناقص شایسته هدیه کردن نیست. چه اینکه، جز عمل خالص از آدمی به خدا نمیرسد. در قرآن کریم میفرماید: لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ .... (2)و ذبح هدیٍ ذبحُ حیوانیّتک حتّی تری کمال إنسانیّتکفبقر النفس اقْتلوا فی ذا المُنی و البُدن والأغنام من شهواتناو قتْلُها إغراء علم و عمل فعجّلوا قبل تخلّل الخلللم یحرِ للاهداء هَدیٌ ناقصٌ و لن ینال اللَّه الّا الخالصاسرار بازگشت به مکّهزائر خانه خدا، پس از اعمال منا و بیتوته در آن سرزمین، به مکه باز میگردد تا طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف بهجا آورد. این بازگشت میتواند اسرار گوناگونی داشته باشد:اول آنکه، مثل اعمال و عباداتی که انسان تکرار میکند تا در پرتو تکرار، برای او ملکه شود، تکرار این اعمال و مناسک نیز موجب میشود که در نفس او رسوخ نماید، بلکه صاحب ملکه، خود فرشتهای از فرشتگان الهی میشود. خداوند دو دسته فرشته دارد: یک دسته فرشتگان خارجی و دسته دیگر فرشتگان داخلی، که متصل به روح آدمی هستند و به وسیله قوی و طبایع، فعلی انجام میگیرد؛ همانطور که فرشتگان لطف و رحمت تحت اسماء جمالیه حقّاند و فرشتگان قهر و غضب، تحت اسماء جلالیه او، آدمی نیز تحت امر الهی انجام وظیفه میکند.ذا العود و التکرار مثل الآخر تطبق ما فی الخلق من تکرّرو الحال بالتکرار صارت ملکه بل سبباً لحول ذیها تلکهتحت اسمی الجمال و الجلال ظلّ یفعل مأموراً به و یمتثلدوم آنکه، اگر اعمال او در مرتبه اول، مورد پذیرش درگاه حق واقع نشده، بار دیگر انجام دهد، به امید آنکه مقبول افتد.و إنّه لولا قبولٌ فافعل فی المرّة الأولی عسی الثانی قَبَلسوم آنکه، اگر در مرتبه اول از اسرار باطن اعمال و مناسک حج آگاه نشده، چه بسا با تکرار از آنها اطلاع پیدا کند.و إنّه لولا عُثُور السرّ فی مرّة أولی کرّة أخری یَفی
1- شرح الاسماء، صص 315- 314
2- حج: 37v