یمنعون من کلّ المساجد و عند أبی حنیفة لایمنعون من المسجدالحرام و لا من سائر المساجد».
شافعی میگوید: کافران تنها از رفتن به مسجدالحرام بازداشته شدهاند. مالک میگوید: از تمامی مسجدها و ابوحنیفه میگوید:
1. هیچ غیر مسلمانی حق ورود به مسجدها را ندارد.
2. غیر مسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شدهاند.
3. هیچ مسجدی، برای هیچ کافری، منطقه باز داشته شده و ممنوعه نیست.
شیخ طوسی در تفسیر خود (تبیان)، دیدگاه چهارمی نیز نقل میکند و آن، جایز بودن ورود کافران ذمّی و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام است:
«در اینکه آیا مشرکان میتوانند پس از سال نهم هجرت، به مسجدالحرام وارد شوند یا نه؟ اختلاف است. از جابربن عبداللَّه و قتاده روایت شده که کسی از کافران حقّ ورود ندارد، مگر آنکه اهل ذمّه یا برده شخص مسلمان باشد.»
در مجمعالبیان نیز، نظریه پنجمی بهچشم میخورد که طبق آن، ممنوع بودن ورود کافران به مسجدها، یک حکم حکومتی است، آن هم مربوط است به زمان حج و عمره:
ص: 100
«و قیل منعهم من دخول المسجدالحرام علی طریق الولایة للموسم والعمرة».
(1) «گفته شده که ممنوع بودن ورود کافران به مسجدالحرام، حکم حکومتی است، و این حکم ویژه روزهای حج و عمره است.»
دیدگاه فقیهان شیعه
بیشتر فقیهان شیعه، بر این باورند که غیر مسلمان به هیچ عنوان نمیتواند داخل مسجد شود. در بحث جهاد، آنجا که به احکام اهل ذمّه میرسند، این موضوع را مطرح میکنند و وارد نشدن به مسجدها را به عنوان «وظیفهای که هر کافر ذمّی باید رعایت کند»، بر میشمارند. وقتی کافران ذمّی، که در حمایت حکومت اسلامی روزگار میگذرانند، نتوانند به مسجد وارد شوند، تکلیف مشرکان و ملحدان و کافرانی که در شهرهای کفر زندگی میکنند، روشن است؛ یعنی ممنوع بودن برای آنان شدیدتر خواهد بود.
و نیز آنانکه در بحث «احکام مسجدها» به این موضوع پرداختهاند، به ممنوع بودن ورود کافران به مسجدها نظریه دادهاند. در هر صورت، لازم است پیش از بررسی دلیلهای صاحبان این نظریه، نگاهی به گفتار کسانی داشته باشیم که ورود غیر مسلمانان به مسجد را ناروا میدانند:
* نظام الدین صهرشتی در اصباح الشیعه:
«و لا دخول مشرک فیه ذمّیاً کان أو غیره».
(2) «وارد شدن مشرک به مسجد روا نیست، ذمّی باشد یا غیر ذمّی.»
* قطب راوندی:
«و ظاهر الآیة أنّ الکفّار أنجاس لا یمکّنون من دخول مسجد».
(3) «ظاهر آیه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ...
این است که کافران نجساند و اجازه ورود به هیچ مسجدی را ندارند.»
* علامه حلّی:
«و لا یجوز أن یدخلوا المساجد».
(4) «روا نیست کافران به مساجد وارد شوند.»
* همو:
«و لا یجوز لهم دخول المساجد و إن أذن لهم».
(5) «روا نیست برای کافران ورود به مساجد، هر چند با اجازه باشد.»
1- طبرسی، مجمع البیان، ج 3، جز دهم 43، ص، دارمکتبة الحیاة، بیروت.
2- نظام الدین صهرشتی، اصباح الشیعه، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، گردآوری علی اصغر مروارید، ج 4، ص 638، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت.
3- قطب الدین راوندی، فقه القرآن، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 4، ص 526
4- علامه حلّی، تبصرة المتعلمین، چاپ شد، در ینابیع الفقهیه، ج 31، ص 186
5- علامه حلّی، ارشاد الأذهان، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 30، ص 198
ص: 101
* همو:
«و یحرم علیهم دخول المساجد ولو أذن لهم».
(1) «حرام است بر کافران ورود به مسجدها، هر چند با اجازه باشد.»
* محقق حلّی:
«و لا یجوز لأحدهم دخول المسجد الحرام و لا غیره، و لو أذن له مسلم».
(2) «روا نیست بر کافری ورود به مسجدالحرام و نه دیگر مسجدها، هر چند مسلمانی اجازه دهد.»
شیخ طوسی در خلاف و مبسوط، محقق در شرائع، علّامه در تذکره و صاحب جواهر و بزرگانی دیگر از فقها، بر همین نظریهاند که ضمن بررسی دلیلها، به گفتار آنان نیز خواهیم پرداخت.
دلیلها
از میان پیشینیان، میتوان گفت:
شیخ طوسی تنها کسی است که به دلیلهای دیدگاه خود، اشارتی دارد. وی در کتاب خلاف، پس از نقل آرای گوناگون، مینویسد:
«دلیلنا قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ... فحکم علیهم بالنجاسة. و إذا ثبت نجاستهم فلا یجوز ان یدخلوا شیئاً من المساجد لأنّه لا خلاف فی أنّ المساجد یجب أن تجنّب النجاسات».
(3) «دلیل ما (بر ممنوع بودن کافران از ورود به مسجدها) این سخن خداوند است: ای مؤمنان، مشرکان نجساند.
از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند. خداوند آنان را محکوم به نجاست کرده است. وقتی ثابت شد نجس هستند، روا نیست وارد هیچ مسجدی شوند؛ زیرا خلافی نیست که مسجدها باید از ناپاکیها به دور باشند.»
استدلال شیخ در مسأله بر دو پایه استوار است:
1. کافران به حکم آیه شریفه ناپاکاند.
2. مساجد باید از ناپاکیها به دور باشند.
در مبسوط نیز، با شرح بیشتری به موضوع پرداخته است؛ ابتدا مسجدها را به سه دسته تقسیم میکند: مسجدالحرام،
1- علّامه حلّی، تلخیص المرام، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 31، ص 207
2- محقق حلی، مختصر النافع، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 9، ص 226
3- شیخ طوسی، خلاف، ج 1، ص 518
ص: 102
مسجدهای حجاز و دیگر مسجدها. برای ممنوع بودن در آمدن به مسجدالحرام به آیه شریفه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ...
استدلال میکند و برای ممنوع بودنِ درآمدن به دیگر مسجدها مینویسد:
«لأنّهم أنجاس و النجاسة تمنع المساجد».
آنگاه مینویسد:
«فرقی نیست میان آنکه هدف از ورود به مسجد، انجام کار روایی مانند خوردن و خوابیدن باشد، یا کار شایستهای مانند شنیدن قرآن، فراگیری دانش و حدیث.»
سپس میافزاید:
«اگر گروهی از کافران و مشرکان بر امام مسلمانان وارد شدند، باید آنان را در منزلهای مسلمانان یا میهمانخانهها جای دهد و اگر ناگزیر شد، میتواند در مسجد جای دهد؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله اسرای یهود بنیقریظه و بنینضیر را در مسجد النبی جای داد، هرچند احتیاط آن است که این کار را نکند؛ زیرا این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از نزول آیه شریفه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ... بوده است.
(1) بنا بر این، اصل استدلال در مبسوط، همان استدلال در کتاب خلاف است. افزون برآن، در اینجا سیره پیامبر صلی الله علیه و آله را بر جای دادن کافران در مسجد، پذیرفته، ولی از استناد بهآن، سر باز زده است، بهاین دلیلکه این سیره تا پیش از نازل شدن آیه شریفه بوده است.
علّامه در تذکره، بیشترین استدلال را دارد و پس از جدا کردن مسجدالحرام از دیگر مسجدها، در باره ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اینگونه مینویسد:
«لا یجوز لمشرک ذمّی أو حربیّ دخوله اجماعاً لقوله تعالی: فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا».
«به اجماع علما، روا نیست مشرک، ذمّی یا حربی، وارد مسجد الحرام شود، به دلیل فرموده خداوند که:
مشرکان، از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند.»
وی درباره ناروایی ورود به دیگر مساجد، چنین استدلال میکند:
1. احترام به مسجد؛ «لأنّه مسجد فلا یجوز لهم الدخول کالحرم».
2. بایستگی دور نگهداشتن
1- شیخ طوسی، مبسوط، ج 2، ص 47
ص: 103
مسجدها از ناپاکیها؛ لقوله صلی الله علیه و آله «جَنِّبُوا مَسَاجِدَکُمُ النَّجَاسَةَ».
(1) چنانکه پس از این، شرح خواهیم داد، این دو دلیل، از شاخههای استدلال به همان آیه شریفه است.
3. مشهور بودن ناروایی ورود کافران به مسجدها، در صدر اسلام؛ «وَ لأنّ منعهم کان مشهوراً».
4. همراه بودن کافران با آلودگیهایی چون جنابت که آنان را از ماندن در مساجد باز میدارد؛ «و لعدم انفکاکهم من حدث الجنابة و ...».
5. بستگی نداشتن آنان با مسجدها؛ «و لأنّهم لیسوا من أهل المساجد».
6. جلوگیری از ورود آنان به مسجدها، بهگونهای کوچک شمردن آنان است که ما وظیفه داریم آن را انجام دهیم؛ «و لأنّ منعهم من الدخول فیه إذلال و قد أمرنا به».
و همو مینویسد:
«اگر سیرهای از پیامبر صلی الله علیه و آله بر جای دادن کافران در مسجد ثابت شود، مربوط به صدر اسلام است.»
(2) صاحب جواهر نیز، مانند همین دلیلها را میآورد، با این تفاوت که بر ناروایی ورود کافران به دیگر مسجدها، اجماع فقیهان شیعه را نقل میکند:
«کما صرّح بإجماعهم علیه فی المسالک، بل فی المنتهی نسبته إلی مذهب أهل البیت علیهم السلام»
(3) «چنانکه در مسالک به اجماع تصریح شده، بلکه در منتهی آن را به مذهب اهل بیت علیهم السلام نسبت داده است.»
شیخ یوسف بحرانی در حدائق، در بحث «احکام مسجدها»، بر حرام بودن ورود یهود و نصارا به مسجدها، تنها به دو روایت استدلال میکند که مضمون هر دو روایت، یکی است.
1- وسائلالشیعه، ج 5، ص 229
2- علامه، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 445، چاپ سنگی.
3- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 278، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
ص: 104
بنابراین، مجموع دلیلهایی را که فقیهان بر ناروایی ورود کافران به مسجد اقامه کردهاند، میتوان این چنین دسته بندی کرد:
1. کتاب 2. حدیث 3. اجماع 4. سیره یا شهرت عملی 5. دیگر تأیید کنندهها.
بررسی دلیلها
فقیهان، به هنگام بحث و بررسی، میان مسجدالحرام و دیگر مسجدها جدا کردهاند. هر چند در نتیجه، که همان ناروایی ورود به مسجدها باشد، نظریه یکسان دادهاند، ولی در دلیلهاییکه اقامه کردهاند و چگونگی استدلال، فرق گذاشتهاند. ما نیز به پیروی از آن بزرگان، بحث و بررسی دلیلها را در دو مورد دنبال میکنیم:
1. ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام.
2. ناروایی ورود کافران به دیگر مسجدها.
* ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام
مهمترین دلیلیکه هم فقهای شیعه و هم سنی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کردهاند، این آیه شریفه است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...
(1)بیگمان آیه شریفه، در مورد مشرکانی نازل شده است که در هنگام حج، برای انجام مراسم خود به مسجدالحرام میآمدند و در کنار آن، به کار تجارت و بازرگانی نیز میپرداختند، تا اینکه در ذیحجه سال نهم هجرت، علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت مییابد با ابلاغ این دستورِ خداوند، آنان را از آمدن به مسجدالحرام و مکه باز دارد.
بنا بر این، مخاطبان اصلیِ آیه شریفه، مشرکان و بتپرستانی هستند که برای انجام مراسم حج، همه ساله به مکه میآمدند. گستردن حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام، به دیگر کافران؛ چه از دین برگشتگان و بیدینان و چه اهلکتاب، نیاز به دلیل دارد، هر چند مورد، مخصّص نیست، ولی این بدان معنی نیست که گستردن و الغای
1- توبه: 28
ص: 105
خصوصیت نیاز به دلیل ندارد؛ بهویژه اینجا که در خود آیه شواهدی بر ویژه بودن حکم نیز وجود دارد.
راههای گسترش حکم
برای گسترش حکم از مشرکان به دیگر کافران، دو راه را میتوان از سخنان فقها استفاده کرد:
1. از راه گسترش در معنای شرک.
2. گسترش در علت.
به بیان دیگر، با گسترش در موضوع حکم و یا در علّت حکم.
مهمترین دلیلیکه هم فقهای شیعه و هم سنی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کردهاند، این آیه شریفه است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...
الف. گسترش در معنای شرک:
به این معنیکه مشرک اختصاص به بتپرستان و آنانکه برای خداوند در الوهیت شریک میپندارند، ندارد، بلکه اهل کتاب را نیز در بر میگیرد. بسیاری از فقیهان ما بر این نظریهاند؛ چه آنانکه در بحث نجس بودن اهل کتاب به این آیه تمسک میجویند و چه آنانکه در بحث احکام اهل ذمه، برای ناروایی ورود اهل کتاب به مسجدالحرام به این آیه استدلال میجویند، همه پذیرفتهاند که اهل کتاب مشرک هستند و حتی شماری به روشنی گفتهاند:
«و لا دخول مشرک فیه ذمّیاً کان أو غیره».
«لا یجوز لمشرک ذمّی أو حربیّ دخوله اجماعاً».
در این دو عبارت، اهل کتاب، بهطور مسلّم و یقین مشرک به شمار آمده است. شماری از فقها، نیز در مقام استدلال برآمدهاند که چرا اهل کتاب جزو مشرکان هستند.
صاحب جواهر برای اثبات مشرک بودن اهل کتاب، آیاتی را از قرآن کریم شاهد میآورد:
«أو لما یشمل (المشرک) الیهود و النصاری، لقوله تعالی: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ... الی قوله تعالی:
... عَمَّا یُشْرِکُونَ و لما یشعر به قوله تعالی لعیسی علیه السلام: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ ...، من شرکهم أیضاً و لقولهم أیضاً: إِنَّ اللَّهَ
ص: 106
ثالِثُ ثَلاثَةٍ ...».
(1) «شرک، یهودی و مسیحی را در بر میگیرد، به دلیل این سخن خداوند:
«یهود میگوید: عزیر پسر خداست و مسیحی میگوید: مسیح فرزند خداست» تا آنجا که میفرماید:
«خداوند از آنچه به او شرک میورزند مبرّا است» و نیز خطاب خداوند به عیسی: «آیا تو گفتهای من و مادرم را دو معبود بگیرید» و این سخن مسیحیان که میگویند: او سوّمینِ سه تا است.»
بنابر این تفسیر از شرک، آیه شریفه مشرکان را از ورود به مسجدالحرام مانع شده است و مشرک، هم بت پرست را در بر میگیرد و هم اهل کتاب را.
پاسخ:
نخست آنکه آیا اهل کتاب مشرکاند یا نه؟ سخنی است که همواره میان علمای اسلام در کلام، تفسیر و فقه مطرح و مورد اختلاف نظریه بوده است.
شماری از فقیهان در اینکه آنان مشرک باشند، تردید کردهاند. محقّق اردبیلی در بحث دلالت آیه شریفه بر نجس بودن اهل کتاب مینویسد:
«فدلالته علی الکلّ موقوف علی اثبات کونهم جمیعاً مشرکین و هو لایخلو عن اشکالٍ».
(2) «دلالت این دلیل بر اینکه تمامی کافران نجساند، بستگی دارد بر ثابت کردن اینکه همه آنان مشرکند و چنین سخنی بی اشکال نیست.»
سید احمد خوانساری در جامع المدارک مینویسد:
«و نوقش بعدم صدق المشرک علی جمیع أصناف الکافر علی نحو الحقیقة».
(3) « [در استدلال به این آیه] مناقشه شده است به اینکه مشرک حقیقی بر همه کافران صادق نیست.»
امام خمینی رحمه الله بهگونه روشنتر مینویسد:
«و کیف کان لا یمکن لنا إثبات الشرک لجمیع طوائفهم و مجرّد القول بأنّ عزیر ابن اللَّه لا یوجب الشرک».
(4) «در هر صورت، ثابت کردن اینکه همه گروههای کافران، مشرک هستند، ممکن نیست و تنها گفتن اینکه عزیر فرزند خداست، سبب شرک نمیشود.»
دو دیگر، ما بر آن نیستیم که ببینیم
1- جواهر الکلام، ج 6، صص 42- 43
2- مقدس اردبیلی، مجمع الفائده والبرهان، ج 1، ص 319، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.
3- سید احمد خوانساری، جامع المدارک، ج 1، ص 201، اسماعیلیان، قم.
4- امام خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 298
ص: 107
«حقیقت شرک چیست» و «مشرک کیست»؟ این بحثی است کلامی و در جای خود ثابت شده است که شرک مراتبی دارد، بدترین آن شرک در الوهیت است، تا میرسد به شرک در پیروی و بندگی، که به تعبیر روایات، جز معصومان و بندگان خالص خداوند، دیگر مؤمنان گرفتار آنند.
آنچه هم اکنون برای ما فهم آن مهم است، اینکه بدانیم آیا «مشرکین» که در قرآن کریم در موارد بسیاری؛ از جمله در آیه مورد بحث بهکار رفته است، نظر به فرقه و گروه خاصی دارد یا هر کسی را که بهگونهای بتوان مشرک گفت، در بر میگیرد؟
بسیاری بر این باورند که «مشرکان» در اصطلاح قرآن کریم، گروه بتپرستان هستند که برای خداوند در الوهیت شریک میپنداشتهاند. شاهد آن، موارد بسیاری است که خداوند «مشرکین» را در ردیف دیگر کافران بیان کرده و آنان را از دیگران جدا ساخته است؛ از جمله:
لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ ....
(1) در آیه دیگر با صراحت بیشتر میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ....
(2) سید محمد موسوی عاملی در مدارک، بر همین نکته تأکید دارد:
«اذ المتبادر من معنی الشرک من اعتقد إلهاً مع اللَّه، و قد ورد فی أخبارنا انّ معنی اتخاذهم الأحبار و الرهبان أرباباً من دون اللَّه امتثالهم أوامرهم و نواهیهم لا اعتقادهم أنّهم آلهة، و ربما کان فی الآیات المتضمّنة لعطف المشرکین علی أهل الکتاب و بالعکس بالواو، اشعار بالمغایرة».
(3) «از معنای شرک، ابتدا کسی به ذهن میآید که خدایی را با خداوند متعال باور دارد. در اخبار آمده است: معنای اینکه مسیحیان احبار و رهبان را به جای خداوند ارباب خویش برگزیده بودند، این است که: دستورهای آنان را پیروی میکردند، نه اینکه باور داشته باشند آنان خدایانند و اینکه در آیات قرآن مشرکان و اهل کتاب بر یکدیگر عطف گرفته میشود، نشانه دوگانگی معناست.»
1- بیّنه: 1
2- حج: 17
3- سید محمد موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج 2، ص 266، مؤسسه آل البیت.
ص: 108
حتی صاحب جواهر نیز در بحث ازدواج با زنان اهل کتاب، آنجا که برای نادرست بودن این ازدواج به آیه شریفه:
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ ... استدلال میشود، پاسخ میدهد که این آیه مربوط به زنان مشرک است و شرک در اصطلاح شریعت، غیر از اهل کتاب است:
«لأنّ المتبادر من الشرک فی اطلاق الشرع غیر أهل الکتاب، کما یؤیّده عطف المشرکین علی أهل الکتاب و بالعکس فی کثیر من الآیات، و هذا لا ینافی اعتقادهم ما یوجب الشرک، إذ لیس الغرض نفی الشرک عنهم، بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرک».
(1) آنچه نخست از واژه «شرک» در کاربردهای شریعت به ذهن میآید، غیر از اهل کتاب است، گواه بر این، عطف مشرکان و اهل کتاب است بر یکدیگر، در بسیاری از آیات قرآن.
البته این ناسازگاری ندارد با اینکه آنان چیزی را باورداشته باشند که سبب شرک باشد؛ زیرا مقصود نفی شرک از آنان نیست، بلکه مدّعی نفی تبادر ذهنی است در اطلاق لفظ مشرک.
بنابراین، نمیتوان با گسترش در معنای شرک، دیگر کافران را مصداق آیه شریفه دانست و مقصود از مشرکان در إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ... گروه بتپرستانی هستند که هماره در قرآن کریم، در کنار اهل کتاب از آنان نام برده میشود.
آیتاللَّه خویی مینویسد:
«إنّ الشرک له مراتب متعدّده، لایخلو منها غیرالمعصومین و قلیل منالمؤمنین، فلا مناص من أن یراد بالمشرک مرتبة خاصة و هی ما یقابل أهل الکتاب».
(2) «شرک، مراتبی دارد که غیر از معصومان علیهم السلام و اندکی از مؤمنان، دیگران از پارهای مراتب آن رهایی
1- جواهر الکلام، ج 30، ص 35
2- التنقیح، تقریرات درس آیت اللَّه خویی، ج 2، ص 44، علمیه.
ص: 109
ندارند. پس چارهای نیست جز آنکه از شرک در این آیه، آن مرتبه خاصی مقصود باشد که نقطه مقابل اهل کتاب است.»
افزون بر این، به فرض آنکه کسی گسترش در معنای شرک را بپذیرد، باز آیه همه کافران را در برنخواهد گرفت؛ زیرا از خدا برگشتگان و مادیگرایان و زنادقه، بیگمان از مشرکان نیستند، مگر از راه اولویت، حکم را بگسترانیم. به این معنی: وقتی آنان که به خدایی اعتقاد دارند، هر چند با شریک، نتوانند وارد مسجدالحرام شوند، آنانی که به هیچ خدایی اعتقاد ندارند، به طریق اولی.
البته این اولویت نیز جای تردید دارد؛ زیرا قرآن میفرماید: ... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ چیزی در زشتی به پایه شرک نمیرسد.
ب. گسترش در علت:
دومین راهیکه برای گسترشِ حکمِ «نارواییِ ورود به مسجدالحرام» از مشرکان به دیگر کافران وجود دارد، توجه به علّتی است که در آیه شریفه برای حکم بیان شده است. علّت اینکه مشرک نمیتواند به مسجدالحرام وارد شود، نجس بودن اوست:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ ....
بنابراین، هر انسانی که مانند مشرک نجس و ناپاک باشد، نباید وارد مسجدالحرام شود؛ مشرک باشد یا غیر مشرک و چون دیگر کافران نیز، مانند مشرکان ناپاکند، در نتیجه نمیتوانند به مسجدالحرام وارد شوند.
آقا ضیاء در شرح تبصره، بر نارواییِ ورود همه کافران به مسجدالحرام و دیگر مسجدها، چنین استدلال میکند:
«و لا یجوز أیضاً أن یدخل الذمّی فضلًا عن غیره من سائر الفرق الکفار المساجد، لظهور تفریع عدم دخول المسجد الحرام فی الآیة علی نجاسة المشرک الجاری فی غیرهم من أهل الذمّه، فضلًا عن شموله لهم لقولهم بأنّ عزیر أو المسیح ابن اللَّه».
(1) «روا نیست کافر ذمّی داخل مسجدها شود، چه رسد به دیگر فرقههای کافر؛ زیرا ناروایی وارد شدن مشرکان به مسجدالحرام به خاطر ناپاکی آنان است و برآمده از آن، که این در ذمّیان نیز وجود دارد. افزون بر آن، واژه
1- آقا ضیاء، شرح تبصره، ج 4، ص 375، مؤسسه نشر اسلامی وابسته، جامعه مدرسین قم.
ص: 110
شرک نیز، آنان را در بر میگیرد. به خاطر این سخن آنان: عزیر یا مسیح فرزند خدایند.»
روا نیست کافر ذمّی داخل مسجدها شود، چه رسد به دیگر فرقههای کافر؛ زیرا ناروایی وارد شدن مشرکان به مسجدالحرام به خاطر ناپاکی آنان است
این استدلال بر پذیرش دونکته استوار است:
1. واژه «نجس» در آیه کریمه، به معنای ناپاکی اصطلاحی باشد.
2. همه کافران از نظر شرع ناپاک باشند.
نکته نخست:
«نجس» در لغت به معنای پلیدی است و در شرع، به معنای چیزی است که باید از آن دوری گزید. در اینکه کلمه «نجس» در آیه شریفه، به کدام یک از دو معنی آمده است، میان فقها و نیز مفسّران اختلاف نظریه وجود دارد. بسیاری بر این باورند که «نجس» در آیه شریفه، به همان معنای لغوی به کار رفته است.
حاج آقا رضا همدانی مینویسد:
«فلا مانع من أن یکون المراد بالنجس فی الآیة، الخباثة الباطنیّة و القذارة المعنویّة الحاصلة بالشرک».
(1) «باز دارندهای نیست از اینکه مقصود از نجس در آیه پلیدی درونی و پلیدی معنوی باشد که نتیجه شرک است.»
و اگر نگوییم واژه «نجس» در آیه، تنها در همان معنای لغوی بهکار رفته است، دست کم دو احتمال وجود دارد:
معنای اصطلاحی و معنای لغوی و اراده هر یک از دو معنی، نیاز به نشانه دارد.
همین مشترک بودن در دو معنی و نبود نشانه بر تعیین یکی، بسیاری از فقیهان را بر آن داشته تا از استدلال به این آیه برای نجس بودن کافران در بحث نجاست کفار صرف نظر کنند. بلکه بالاتر، شماری مدعی آن شدهاند که در خود آیه، نشانهای بر تعیین معنای لغوی وجود دارد.
آیتاللَّه خویی مینویسد:
«بل الظاهر أنّه فی الآیة المبارکة بالمعنی اللغوی و هو القذارة و هذا المعنی هو المناسب للمنع عن قربهم من المسجد الحرام، حیث أنّ النجس بالمعنی المصطلح علیه لا مانع من
1- امام خمینی قدس سره کتاب الطهاره، 557
ص: 111
دخوله المسجدالحرام فیما إذا لم یستلزم هتکه».
(1) «گویا «نجس»، در آیه مبارکه، به معنای لغوی است که همان پلیدی باشد. و همین معنی، مناسب با حکم ناروایی نزدیک شدن به مسجد الحرام است؛ چرا که نجس، به معنای اصطلاحی، بازدارنده از ورود به مسجدالحرام نیست، اگر هتک آن نباشد.»
ایشان همچنین در بیان دیگری میگوید: از این آیه شریفه، نمیتوان نجس بودن اصطلاحی مشرکان را استفاده کرد، تا چه رسد به دیگر کافران:
«فالإنصاف أنّ الآیة لا دلالة لها علی نجاسة المشرکون، فضلًا عن دلالتها علی نجاسة أهل الکتاب».
(2) «انصاف آن است که آیه بر نجس بودن مشرکان دلالت ندارد، تا چه رسد به نجس بودن اهل کتاب.»
نکته دوّم:
به فرض آنکه بپذیریم واژه «نجس» در آیه شریفه، همان معنای شرعی اصطلاحی است، ولی مگر همه کافران نجساند؟ دست کم نسبت به نجاست اهل کتاب، هماره میان فقیهان گفت وگو بوده است. هر چند مشهور از فقهای شیعه بر آنند که اهل کتاب نجس میباشند ولی فقیهان بسیاری نیز عقیده به پاکی آنان دارند.
در هر صورت، بنابر دیدگاه کسانیکه اهل کتاب را پاک میدانند، این آیه دلیل نارواییِ ورود آنان به مسجد الحرام نخواهد بود.
شیخ محمد جواد مغنیه که از معتقدان به پاکی اهل کتاب است، در ذیل آیه شریفه مینویسد:
«اطلاق آیه شریفه که میگوید: نجس نباید وارد مسجدالحرام شود، هر نجسی را در بر میگیرد، انسان باشد یا حیوان و یا غیر اینها.»
آن گاه مینویسد:
«و نرید بالإنسان النجس، الجاحد و عابد الأوثان، أمّا أهل الکتاب فقد أثبتنا طهارتهم».
«مقصود ما
(3) از انسانِ نجس، منکر خداوند و بتپرست است، ولی اهل کتاب؟ پاکی آنان را پیش از این ثابت کردیم.»
از ظاهر این سخن بر میآید که اهل
1- التنقیح، ج 2، ص 44
2- همان مدرک، ج 2، ص 46
3- محمد جواد مغنیه، تفسیر کاشف ج 4، ص 28، دارالعلم للملایین، بیروت.
ص: 112
کتاب میتوانند وارد مسجدالحرام و هر مسجدی شوند.
بنابراین، استدلال به این آیه، برای گستردن حکم نارواییِ ورود به مسجدالحرام، از مشرکان به دیگر کافران، ناتمام است و نیاز به دقت و درنگ بیشتری دارد.
اجماع
دلیل دیگری که برگسترش حکم آورده شده، «اجماع» است که صاحب جواهر از آن، به عنوان نخستین دلیل یاد کرده بود:
«فلا یجوز أن یدخلوا المسجد الحرام اجماعاً من المسلمین محصّلًا و محکیّاً مستفیضاً، مضافاً الی قوله تعالی: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ....
(1) «روا نیست کافران وارد مسجدالحرام شوند، به اجماع به دست آمده و فراوان حکایت شده از مسلمانان.افزون بر آن سخن خداوند: (مشرکان نجساند).»با توجه به سخن صاحب جواهر، شاید بتوان گفت: اجماع مهمترین دلیل، بلکه تنها دلیل بر گستردن نارواییِ ورود به مسجدالحرام از مشرکان به دیگر کافران است، هر چند این دلیل نیز خالی از چند شبهه نیست.زیرا:1. با وجود مخالفی همچون ابوحنیفه و پیروان وی، نمیتوان گفت اجماع مسلمانان.2. بر مبنای کسانی که اهل کتاب را پاک میدانند، ورود آنان به مسجدالحرام بیاشکال خواهد بود، ولی میتوان گفت، چون در مقام فتوا، نظریه روشنی بر جایز بودن ورود اهل کتاب نیست، تنها وجود مبنی، به اجماع ضرری نخواهد زد.3. احتمال اینکه مدرک این اجماع، همین آیه شریفه باشد، هست.بنابراین، اجماع مدرکی است و چنین اجماعی کاشف از دیدگاه معصوم علیه السلام نیست و اعتباری ندارد.ولی با این حال، با توجه به موقعیت ویژه مسجدالحرام در میان دیگر مکانها، بهخاطر داشتن احکام فراوانِ مخصوص به خود، نمیتوان به سادگی از کنار اتفاق نظریهها گذشت. بنابراین، برای ناروایی کافران از ورود به مسجدالحرام، میتوان اجماع مسلمانان و دست کم شیعیان را دلیل دانست.
1- جواهر الکلام، ج 21، ص 278