خاطراتی از نهضت امام خمینی قدس سره در حج 1397 ق./ 1356 ش.

نوع مقاله : خاطرات

نویسنده

موضوعات


پخش اعلامیه
در سوریه، کنار مرقد مطهّر حضرت زینب علیها السلام بودیم که آگاه شدیم در ایران مجالس با شکوهی در سوگ شهادت حاج‌آقا مصطفی خمینی رحمه الله (1) برگزار می‌شود و سخنرانان در منابر نام امام‌خمینی قدس سره را بر زبان می‌آورند. امید و شور وصف‌ناپذیر وجودمان را فرا گرفت.
گروه ما، که سرپرستی آن با شهید محمد منتظری بود، نزدیک بیست روز قبل از شهادت حاج‌آقا مصطفی، در کلیسای «سَن مِریِ» پاریس برای بازگشت امام به وطن و آزادی زندانیان تحصّن و اعتصاب غذای هفت روزه‌ای داشت و این اعتصاب غذا و تحصّن به نام «روحانیون و مسلمانان مبارز خارج از کشور» در قلب فرانسه انجام گرفت و انعکاس زیادی در خارج و داخل کشور پیدا کرد.
وقتی خبر رسید که جوّ رعب و وحشت در ایران شکسته شده، نام امام خمینی بر سر زبانها است و مخالفان رژیم ستمشاهی در مبارزه فعال‌تر شده‌اند، تصمیم ما هم بر آن شد که در موسم حج، بیانیه‌های فارسی، عربی و انگلیسی (در راستای نهضت امام خمینی بر ضدّ رژیم طاعوتی) میان زائران توزیع کنیم.


1- حاج‌آقا مصطفی در اول آبان 1356 ش./ 9 ذیقعده 1397 ق. به شهادت رسید.

ص: 145
چندین گروه شده و هر گروه با هواپیما یا ماشین، راهیِ حرمین شریفین شدیم.
من و آقای دکتر غرضی (وزیر پست و تلگراف در دولت جناب آقای هاشمی رفسنجانی) که از طریق هوا عازم جده بودیم، اعلامیه‌ها را در لابلای لباسها مخفی نموده، در ساکهای متعدد جاسازی کردیم.
در فرودگاه دمشق بود که با بد اقبالی مواجه شدیم و یکی از ساکها به زمین افتاد و اعلامیه‌ها در سالن انتظار پراکنده شد. از فاش شدن هدفمان سخت نگران و هراسان بودیم ولی به یاری خدا، به خیر گذشت و به سرعت و با خونسردی، آنها را گرد آوردیم و در ساک جاسازی کردیم.
در فرودگاه جده
هواپیما، پس از چند ساعت پرواز، در فرودگاه جدّه بر زمین نشست. من و آقای غرضی باید گذرنامه عربی خود را نزد مأموران فرودگاه مهر می‌زدیم، لحظه حساسی است؛ چرا که احتمال به دام پلیس افتادن جدّی بود، لیکن اینجا نیز خداوند یاریمان کرد و بنده به آسانی و آقای غرضی با اندکی تأخیر از این مرحله هم گذشتیم.
اکنون به لحظه بازرسی نزدیک می‌شویم. باید با ساکهای پر از لباس و اعلامیه از مقابل مأموران فرودگاه بگذریم! پلیس ساکهای حاجیان را با تفتیش می‌کند و با قطعه گچی علامت می‌زند. و این کار برای هر دو ما غیر منتظره بود. مانده بودمی که چگونه ساکهای پر از اعلامیه را رد کنیم؟! در این حال، ماجرای آقای ناصری (امام جمعه شهرکرد) را به یا آوردیم که از نجف و بغداد راهی مکه بود و همراه اعلامیه‌های جاسازی شده امام خمینی، به چنگ مأموران می‌افتد و سه سال از عمر خود را در بدترین وضعیت، در زندان می‌گذراند.
اما خداوند اینبار هم مدد نمود و پیش از آنکه ساکها را نزد مأموران ببریم، از شلوغی فرودگاه بهره جستیم و تمام اعلامیه‌ها را از ساکهای متعدد درآورده، در یک ساک جا دادیم. ساکهای پر از لباس و اثاثیه را برای علامت‌زدن و ترخیص آماده ساختیم و تنها یک ساک اعلامیه بود که نمی‌دانستیم با آن چه کنیم؟ با خود گفتیم، اگر از پیش خبر داشتیم، قطعه گچی همراه خود می‌آوردیم و ...
و سرانجام قرص سفید رنگی یافتیم و تکه گچی هم با چاقوی دستی از دیوار جدا کردیم و آن یک ساک را با علامت
ص: 146
کم‌رنگی، در لابلای ساکهای دیگر، که علامت خورده بودند، رد کردیم.
زیارت مدینه
از فرودگاه جده (که آن روز در داخل شهر بود)، بیرون آمدیم و برای زیارت مرقد مطهّر پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان بقیع علیهم السلام به سوی مدینه منوره حرکت کردیم.
بیش از دو روز در مدینه نماندیم؛ چرا که فرصت برای انجام حج اندک بود و برای پخش اعلامیه هم زمینه‌ای وجود نداشت.
مسجد النبی صلی الله علیه و آله در آن سال، به همان قسمت قدیمی و دو حیاط دارای سایبان محدود می‌شد و تنها در قسمت باب‌السلام فضایی باز با سایبانهایی ساده و ساخته شده از ایرانیت، برای نمازگزاران وجود داشت و میان باب جبرئیل و بقیع، محله بنی‌هاشم با خانه‌های قدیمی و کوچه‌های تنگ و تعدادی مغازه به چشم می‌خورد.
درِ بقیع برای زائران گشوده می‌شد و پنجره‌ها و دیوارهایش به شکل کنونی نبود.
در سال 1356، اطراف مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نه وضوخانه‌ای بود و نه دستشویی. اگر کسی در هتل و یا مسافرخانه نبود، باید ظرف آبی از صاحبان بشکه آب می‌خرید و در گوشه‌ای تطهیر می‌کرد و وضو می‌گرفت.
در آن روز، در چند متری ما حادثه‌ای تلخ رخ داد! مسافرخانه‌ای قدیمی که درهای چوبی داشت و نزدیک مسجد النبی بود آتش گرفت و تعدادی زائر در طبقات مختلف آن سوختند! صحنه‌ای که بسیار رنجمان داد. نه برای ما امکان امداد وجود داشت و نه برای دیگران. ماشین‌های آتش‌نشانی هم پس از سوختنِ زائران رسیدند!
دیگر اماکن زیارتی مدینه؛ مانند مسجد قبا و ذوقبلتین، به شکل توسعه یافته و جدید امروزی نبود. و از میان آنها، تنها احُد و خندق به شکل سابق باقی مانده‌اند.
احرام در مسجد شجره
برای این محرِم شویم و به سوی حرم رویم، به مسجد شجره رفتیم. بسیار کوچک و دارای ساختمانی قدیمی بود. پیرامون آن نیز نه دستشویی بود و نه وضوخانه‌ای! هر کسی باید برای وضو یا غسل، یک یا دو ریال سعودی به صاحبان بشکه آب می‌داد و یک حلب کوچک آب می‌خرید. در آن زمان، یک ریال سعودی، معادل دو تومان
ص: 147
ایرانی بود!
من و آقای غرضی هم مانند بسیاری از حاجیان فکر می‌کردیم که غسل احرام واجب است، لذا با خریدن آب و ایجاد حایل (به وسیله حوله احرام) میان خود و دیگران، غسل کردیم و احرام پوشیدیم و در قسمت عقب یک وانت‌بارِ بدون سقف، نشستیم و راهی مکه معظمه شدیم.
راه مکه- مدینه، در آن سال‌ها، همان طریق هجرتِ پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بود و در میان راه، برای ما هیچ نشانه‌ای جز تابلوی شهدای بدر قابل توجه نبود.
هنگامی که به مکه رسیدیم، در یک خانه قدیمی، واقع در خیابان ابراهیم خلیل، اتاقی کرایه کردیم و دوستان دیگر هم که از راه اردن یا هوا آمدند بودند، به ما پیوستند.
خانه محل سکونت ما آب لوله کشی نداشت. تنها بشکه آبی بود که باید با ظرفی کوچک از آن آب می‌گرفتیم. حمام خانه همراه دستشویی بود و غسل کردن در آن، با آب آفتابه، بسیار مشکل می‌نمود.
از قسمت مسعی (میان صفا و مروه) به مسجدالحرام می‌رفتیم و اگر کسی در خانه یا هتل تطهیر نمی‌کرد و یا وضو نمی‌گرفت، در اطراف حرم برایش امکان طهارت وجود نداشت و نمی‌توانست با طهارت وارد مسجد شود؛ زیرا در هر نقطه‌ای، کسی را می‌دیدی که نشسته است و مشغول ... و تطهیر است! هنگام رفتن به مسجد باید با دقت تمام پای خود را در قسمت‌های خشک زمین می‌گذاشتی و مواظب می‌شدی که مسجد نجس نشود!
حرکت به سوی عرفات
برای انجام عمره تمتع، تنها یک روز در مکه بودیم و برای حرکت به سوی عرفات باز هم مُحرم شدیم و مانند بقیه حاجیان، بعضی با پای پیاده و بعضی با وانت، خود را به عرفات رساندیم و از همان صبح روز نهم، پخش اعلامیه‌های امام قدس سره و دیگر بیانیه‌های ضدّ شاه را آغاز کردیم. آن روز، در قسمت چادرهای ایرانی آفتابی نشدیم و اعلامیه‌های ترجمه شده به زبان عربی و انگلیسی را در میان حاجیان مختلف از کشورهای عربی، آفریقایی و آسیایی توزیع نمودیم و این برنامه، به وسیله یکی از دوستان فیلمبرداری شد.
ص: 148
کوچ به سوی مشعرالحرام
غروب روز نهم، بعد از نماز مغرب و عشا، همراه بسیاری از حاجیان، عرفات را با پای پیاده به سوی مشعر ترک کردیم. برای ما، در این سفر، هیچ صحنه‌ای مانند حرکت سیل‌آسای حاجیان به سوی مشعر نبود! به‌طوری که یکی از همراهان، که با شهید محمد منتظری آشنا بود و برای تهیه فیلم و گزارش از فرانسه آمده بود و سابقه هواداری از حزب توده ایران را داشت و دارای گرایش‌های سوسیالیستی بود. وقتی آن صحنه عظیم مردمی را دید، تحت تأثیر قرار گرفته، گفت:
«مارکس (بنیانگذار فکری مارکسیسم)، لنین (رهبر انقلاب کمونیستی شوروی سابق) و دیگر رهبران سیاسی و حزبی در اروپا، ماهها و سالها تلاش، مبارزه و تبلیغ می‌کنند تا یک تظاهرات و میتینگ سیاسیِ چند هزار نفری راه بیندازند یا حزبی تشکیل بدهند و هنوز یک قرن نشده، نفوذ فکری و قدرت سیاسی خود را از دست می‌دهند و به فراموشی سپرده می‌شوند، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ابراهیم (علیه السلام) هزار و چهارصد سال پیش، راه و رسمی را آورده و در اندیشه‌ها و دلها این چنین نفوذ کرده‌اند! و هر سال جمعیتی متشکل از زن، مرد، پیر، جوان، سیاه، سفید، عرب، عجم و ...
از نقاط مختلف جهان با مال و اختیار خود به این سرزمین می‌آیند و در یک زمان مشخص، اعمال یکسانی را برای خدا انجام می‌دهند و روز به روز در یادها و خاطره‌ها زنده‌تر و بالنده‌تر می‌گردند! با اینکه همه مرامهای حزبی و صاحبان قدرت پس از مدتی از یادها محو و نابود می‌شوند.»
برای ما، در این سفر، هیچ صحنه‌ای مانند حرکت سیل‌آسای حاجیان به سوی مشعر نبود!
این همراه گزارشگر و بزرگ‌شده فرانسه، در ادامه سخنانش گفت:
«من این صحنه و حرکت عظیم عبادی را نمی‌توانم تجزیه و تحلیل کنم و برایم مایه بهت و شگفتی است!»
در منا
در سر زمین منا، مسیر چادرهای ایرانیان تا رمی جمرات، موقعیت خوبی بود
ص: 149
برای پخش اعلامیه میان حجاج ایرانی و غیر ایرانی. ضمن اینکه به شدّت مراقب پلیس بودیم، اعلامیه‌های زیادی را توزیع کردیم ولی برخی از زائران ایرانی به دلیل وجود مأموران ساواک و نیروهای دولتی در کاروانشان، از گرفتن اعلامیه‌ها خودداری می‌کردند و بعضی هم در صدد بودند ما را شناسایی کنند که با شتاب خود را در میان جمعیت مخفی می‌کردیم. یکی از دوستان همراه، به نام آقای سراج‌الدین موسوی (عضو دفتر امام و فرمانده اسبق کمیته‌های انقلاب)، با ذغال به دیوارهای اطراف جمرات «الموت للشاه» می‌نوشت و من هم مراقب پلیس بودم که اگر از راه رسید، علامت دهم و از صحنه بگریزیم.
روز دهم ذی‌حجه، در رمی جمره عقبه، یکی دیگر از دوستان گروه، عکس منحوس شاه را، در میان انبوه حاجیان به ستون جمره چسبانید و در این هنگام پیشانی و سرش مجروح شد.
در نظر بگیرید لحظه‌ای را که عکس محمد رضا پهلوی به ستون جمره نصب شده و به وسیله حاجیان سنگ‌باران می‌شود! برای ما لحظه‌ای بود شورانگیز و فراموش ناشدنی!
گفتنی است که عرفات، مشعر و منا در آن روزگار، مانند امروز سرویس بهداشتی و کولر و سایبان و آب‌سردکن نداشت. هر کس هر جا که می‌خواست قربانی‌اش را ذبح می‌کرد. البته بسیاری از حجاج در قربانگاه‌های سابق ذبح می‌کردند.
یکی دیگر از دوستان گروه، عکس منحوس شاه را، در میان انبوه حاجیان به ستون جمره چسبانید و در این هنگام پیشانی و سرش مجروح شد.
پایان سفر
سفر ما به سرزمین وحی، از پنجم ذی‌حجه آغاز شد و در سیزدهم ذی‌حجه پایان یافت. وقتی به کشور سوریه برگشتیم، تعدادی عکس از گروه، در حال پخش اعلامیه و نمونه‌هایی از اعلامیه‌های توزیع شده، را برای برخی از مجّلات و جراید در بیروت، پاریس و لندن فرستادیم که تنها مجله «الوطن العربی»، قسمتی از آنها را چاپ کرد.
مجلّه «الوطن العربی»، در لندن انتشار می‌یافت و از سوی حکومت عراق حمایتِ مالی می‌شد. در گزارش این مجله آمده بود:
ص: 150
«مبارزان مسلمان ایرانی ده‌ها هزار اعلامیه و نشریه در عرفات و منا، میان حجاج توزیع کردند که در آنها جنایات شاه افشا شده بود.»
این گزارش همراه با تصویر پخش اعلامیه در چادرهای عرفات بود. البته این مجلّه تحت فشار رژیم شاه، گزارش خود را در شماره بعد تکذیب کرد.
آری، در روزگاری که بردن نام امام و نقل فتاوا و تبیین مواضع او، در همه جا ممنوع بود، پخش اعلامیه‌های مربوط به امام و بیانیه‌های ضدّ شاه و یا درج آنها در یک مجلّه، یک پیروزی بزرگ در راستای نهضت ملّت ایران به شمار می‌رفت، گرچه در زمان ما به دلیل جهانی شدن نام و آوازه امام و انقلاب اسلامی ایران، یک حادثه تاریخی و ساده قلمداد می‌گردد.
گفتنی است قیام 19 دی در قم، یک ماه پس از حج سال 1356 اتفاق افتاد و نهضت پانزده خرداد را شتاب بیشتری بخشید.