سلام داد و نیک سلام و درود فرستاد، سپس (خطاب به قبر پیغمبر) گفت: در قرآن چنین یافتهام:
... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً.
«هنگامیکه مرتکب گناهی شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر بر ایشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.»
اکنون به حضور شما رسیدم و از گناهانم توبه کردم و تو را شفیع نزد پروردگارم قرار دادم و سپس اشگی ریخت و چنین گفت:
«ای بهترین کسی که استخوانهایش در زمین هموار دفن گشته و از بوی خوش آن دشت و دمن خوشبو شده است.
ص: 108
و سپس سوار بر مرکب خود شد و بازگشت، «عتبی» میگوید: خوابی سبک مرا فرا گرفت و پیامبرخدا را دیدم که فرمود: ای عتبی، آن اعرابی را دریاب و به او بگو که خداوند او را آمرزید.
(1) 2. داستان بهگونهای دیگر و با توضیحی بیشتر از محمدبن حرب هلالی نقل شده که گفته است: مردی اعرابی حجگزارد، چون (به مدینه آمد) به درِ مسجد رسید، افسار مرکب خود را بست و به مسجد رفت، روبهروی قبر پیامبر ایستاد و گفت: پیامبرخدا! پدر و مادرم فدای تو باد، با بار سنگین گناه آمدهام که تو را شفیع نزد پروردگارم قرار دهم، چون در قرآن آمده است:
... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ ....
(2) «هنگامیکه مرتکب گناهی شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر بر ایشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.»
بر خویشتن ستم کردم، اکنون آمدهام. پدر و مادرم فدای تو گردند. با بار سنگین گناه آمدهام. نزد پروردگارت شفاعتم کن که گناهانم را ببخشد و بعد از آن، در حالی که در جمع مردمان گم شد، میگفت: «یا خیر من دفنت فی القاع أعظمه ...».
(3) 3. برخی این واقعه را مشهور و معروف یافتهاند و بیآنکه از گوینده نخستینِ آن نامی ببرند، به عنوان ارسال مسلّمات شمرده و به نقل آن پرداختهاند.
(4) کثرت نقل این داستان و تمسّک به این آیه و ترنّم به این شعر، در دل و جان و اندیشه نسلهای بعد، چنان تأثیری نهاد که به مرور و اندک اندک، در کتب ادعیه جا باز کرد و نویسندگان برای خوانندگان کتب خویش آن را به عنوان شیوه گفتگوی با پیامبر و آداب زیارت او معرفی کردند و از آن جمله گفتهاند:
الف: چون به حرم پیامبر رسیدی روبهروی قبر پیامبر ایستاده و در حقّ خویش توسّل جسته، او را شفیع پروردگار خود قرار ده و از بهترین سخنانی که رسیده، آن است که «مارودی» نقل کرده
(5) و سپس داستان را به عنوان الگوی ادب زیارت نقل کرده است.
ب: بهترین سخنی که زائر (قبر پیامبر) میتواند بگوید، این است که: «یا خیر من دفنت فی القاع أعظمه ...».
(6)
1- ابو الحسن علیبن محمدبن حبیب البصری البغدادی الماوردی، احکام السلطانیه، چاپ تهران، مکتب الاعلام السلامی، صص 191- 190
النووی 676، الاذکار، چاپ بیروت، دار احیا التراث، صص 176- 175
ابن کثیر- 774، تفسیر قرآن العظیم، چاپ بیروت، دار المعرفه، 1412، ج 1، ص 522
النووی 676، المجموع فی شرح المهذب، لبنان، بیروت، دار الفکر، ج 8، ص 274
ابن قدامه 620، المغنی، لبنان، بیروت، دار الکتاب العربی، ج 2، ص 590
عبد الرحمان بن قدامه 682، الشرح الکبیر، بیروت دار الکتاب العربی، ج 2، ص 494
البهوتی 1051، کشاف القناع، بنان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج 2، ص 601
2- نساء: 64
3- جلال الدین السیوطی، الدار المنثور، بیروت، دار المعرفه، چاپ 1365، ج 1، ص 228
4- النووی، المجموع فی شرح المهذّب، همان مدرک.
محمد الشربینی الخطیب م 977، مغنی المحتاج، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ 1377، ج 1، ص 512
5- النووی، همان مدرک.
6- محمد الشربینی الخطیب، همان مدرک.
ص: 109
ج: برخی اصل داستان را به عنوان یک ادب مسلّم و قطعی در زیارت پیامبر نقل کردهاند.
(1) داستانی از زبان امیر المؤمنین علی علیه السلام
علی علیه السلام فرمود: سه روز از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله نگذشته بود که عربی بادیه نشین آمد و خود را به قبر پیامبر افکند و از خاک آن بر سر میریخت و میگفت: ای پیامبرخدا، گفتههای تو را گوش کردم. شما سخن خدا را حفظ کردید و ما گفتههای تو را پاس داشتیم؛ از جمله آیاتی که بر تو نازل شده، این بود:
... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ ....
«بر خویشتن ستم کردم و اکنون نزد تو آمدهام تا برایم طلب بخشش کنی، از قبر ندا آمد که بخشیده شدی.»
(2) و در گفتار منقول از علی علیه السلام، سخنی از آن دو بیت شعر نیست و همچنین سخنی از خواب دیدن پیامبرخدا به میان نیامده، بلکه ندایی از قبر بیرون آمد که آمرزیده شده است.
حقیقت داستان چیست؟
از این جهت که اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دین و نیمه مکمّل آن؛ یعنی ولای اهلبیت پیامبر محروم کردهاند، از منابع مهم معرفتشناسی و دریای معارف امامان معصوم، محروم شدهاند.
آنچه قابل توجه و دقت است، این است که باید دانسته شود که آیا یک واقعه رخ داده و هر سه نفر شاهد آن بودهاند و هریک جداگانه به آن پرداختهاند؟ یا سه واقعه جداگانه بوده و برای هریک از آنان، بهطور جداگانه رخ داده و هرکدام مشاهده خویش را چنانکه رخ داده، نقل کرده است؟ ولی از آنجاکه هر سه ناقل معاصرِ هم نبودهاند، نمیتواند یک واقعه باشد که همه آنها شاهد آن باشند؛ زیرا علی علیه السلام در سال 40 ه. ق. به شهادت رسیده
(3) و عتبی در سال 228 فوت کرده است.
(4)
1- الرمیاطی، همان مدرک.
2- المتقی الهندی، کنز العمال، لبنان، بیروت، مؤسسة الرساله، ج 14، ص
الصالحی الشامی، سبل الهدی فی سیرة خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج 12، ص 282260
3- محمدبن خاوند شاه، روضة الصفا، چاپ تهران، انتشارات علمی، ص 317
4- ابن کثیر، تفسیر کبیر، بیروت، دارالمعرفه، ج 1، ص 522
ص: 110
محمدبن حرب هلالی را نیز از شاگردان امام صادق علیه السلام دانستهاند
(1) و او را از اصحاب آن حضرت در علم رجال شمردهاند، معلوم است که امام صادق علیه السلام در سال 148 وفات یافت،
(2) پس ناگزیر باید گفت حوادث متعدّدی رخ داده است؛ چنانکه برخی از اهل تحقیق هنگام نقل داستان منقول از علی علیه السلام گفتهاند: و این داستان، غیر از داستان «عتبی» است در توسّل بر پیامبر که قصه آن در نهایتِ شهرت است.
(3) عتبی کیست؟
نام او «محمد»، پدرش عبیداللَّه، کنیهاش «ابو عبد الرحمان» و «اموی» است. او معروف به «عتبی» منسوب به جدش «عتیبة بن ابی سفیان» است. بیشتر کارش نقل تاریخ بوده و اخبار را بیشتر از بنیامیّه نقل کرده است و تاریخ و ایام و جنگهای آنان را گزارش میداده است.
(4) او شاعر بود و در مورد جدش «عتبه» شعر میگفت. به بغداد رفته، حدیث نقل میکرد و حدیث فرا میگرفت و شهرت به شرابخواری داشته است.
(5) و به جهت ادیب بودنش، او را از مردمان بلیغ دانستهاند و نیز کاتب و دیواندار خلیفه مخلوع- المقتدر باللَّه عباسی- شمردهاند.
(6) آیا عتبی که از نوادگان ابو سفیان است و تمام همت خود را مصروف نقل تاریخ آنان کرده و شعرش را در استخدام توصیف جدش عتبه قرار داده که دشمن سر سخت پیامبر و خاندان او بوده است، میتوان چنین حالتی روحانی توقّع داشت که پیامبر را در خواب ببیند و پیامرسان او به اعرابی باشد؟!
فقر منابع دینی و نیاز معنوی:
از آنجاکه بشر برای تأمین نیازهای معنویِ خویش ناگزیر از توجه به اماکن مقدس و زمانهای ارزشمند و شخصیتهای بزرگوار و مکرّم است و خویشتن را در ساحت آن اماکن و ازمنه و بزرگان قرار میدهد تا بدانوسیله تقرّب به حق پیدا کند، حضور پیدا کردن در آن ساحت مقدس، یک نیاز است و طریقه مناسب گفتگو و راز و نیاز و بیان خواستهها، نیازی دیگر است و اگر ادب مناسب را نداشته باشد، گاهی نقض غرض و خلاف هدف و مقصد پیش میآید و از این جهت که اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دین و نیمه مکمّل آن؛ یعنی ولای اهلبیت پیامبر محروم کردهاند، از منابع مهم معرفتشناسی و دریای معارف امامان
1- ابن داود، رجال، تهران، دانشگاه تهران، ص 303
اردبیلی، جامع الرواة، چاپ قم، منشورات مکتبة آیت اللَّه العظمی النجفی المرعشی، ج 2، ص 88
2- محمد بن خاوند شاه، همان مدرک.
3- الحصنی الدمشقی، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، ص 829
4- حاج شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب، چاپ تهران، مکتبه صدر، ج 2، ص 464، نقل ازابن خلکان.
5- ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، چاپ قم، منشورات شریف رضی، ص 538
6- ابن ندیم، الفهرست، ترجمه تجدد، چاپ تهران بانک بازرگانی، ص 207
ص: 111
معصوم محروم شدهاند، چون از جهان عرفان آنان برکنارند، لذا برای مناجات با خدا یا زیارت پیامبرخدا دستی خالی دارند و نمیدانند چه بگویند و چگونه خواستههای خود را بیان کنند، دردهای خویش را با چه زبانی بازگو نمایند، محبت و عشق خود را با چه کلماتی اظهار کنند، چون هیچ منبع موثقی ندارند، ناچار دست به دامن «عتبی» میزنند و کتابهای دانشمندان نیز گفته او را یادآوری میکنند. آری، آن نیاز معنوی و این فقر منابع، کار را به آنجا میکشاند که سخن و شعر یک شرابخوار ورد زبان مسلمانان شود و شعرش بر ستون دیوار حرم پیامبر نقش بندد. بنابراین، عتبیِ شرابخوار نمیتواند چنین حال روحانی پیدا کند که چنان واقعه معنوی برای او رخ دهد و پیامرسان پیامبر به اعرابی و در نتیجه بر همه مسلمانان باشد، بلکه شاید این واقعه را از زبان علی علیه السلام خوانده است و چون ادیب و شاعر بوده، شعری نیز برای آن سروده است.
نتیجه:
اگرچه حکایتی که در کتب قوم، از علی علیه السلام نقل شده، در منابع شیعه نیامده است، لیکن صحّت آن بعید نیست؛ زیرا مضمون آن نه تنها مورد انکار شیعه نیست بلکه مورد تأیید نیز میباشد و لذا علما و دانشمندان شیعه در مورد مسأله جواز زیارت قبر پیامبر، آن را به عنوان تأیید از کتب اهل تسنن ذکر کردهاند که چون این واقعه در حضور علی علیه السلام رخ داده
(1) و خود آن حضرت ناقل آن میباشد، نوعی تقریر بر جواز زیارت است و دیگری نیز آن را یکی از بیست دلیل بر جواز زیارت قبر پیامبر دانسته، که کتب اهل سنت به هشت طریق آن را ذکر کردهاند. (2) پینوشتها
1- السید ابو القاسم الخوئی، البیان، عراق، مطبعه آداب النجف الأشرف، ص 599
2- الأمینی، الغدیر، تهران، مکتبة الامام امیر المؤمنین، ج 5، ص 148