اندر نادرستی خبر «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا»

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسندگان

موضوعات


در یکی از موضوعات مورد بحث در هجرت، استقبال از آن حضرت در آستانه ورود به قُبا است و از روایات مشهورِ این استقبال، سرودی است که گفته می‌شود در آنجا توسط دختران و کنیزکان خوانده شد. این سرود میان مردم شهرتی فراوان دارد اما تاکنون بحثی علمی و دقیق درباره درستی آن انجام نشده است.
این نوشتار از دکتر انیس‌بن احمدبن طاهر اندونزیایی است که با عنوان «دراسة فی حدیث: طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا، دراسة حدیثیة الخبر و النشید» در مجلّه مرکز بحوث و دراسة المدینة المنوّره (1) منتشر کرده‌است. در ترجمه، مطالب را تلخیص کرده و چکیده استدلال‌ها را آورده‌ام.
راویِ اصلی این خبر عبیداللَّه‌بن محمد، معروف به «ابن عایشه بنت طلحه» است که گوید:
وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، زنان و کودکان این شعر را می‌خواندند:
طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا مِنْ ثَنِیّاتِ الْوَداعِ
وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنا ما دَعا للَّهِ داعِ
بررسی سندی
نخستین کتاب سیره‌ای، که این روایت در آن آمده، کتاب دلائل النبوه بیهقی است و سند


1- شماره 12، محرم- ربیع الاول 1426، صص 88- 71

ص: 134
بیهقی چنین است:
«أخبرنا أبوعمر و الأدیب، قال: أخبرنا أبو بکر اسماعیلی، قال: سمعت أبا خلیفة، یقول سمعت ابن عائشة، یقول: لما قدم ...» تا آخر همان نقلی که گذشت، سند دیگر بیهقی هم چنین است: «أخبرنا أبو عمر وبن مطر، سمعت أبا خلیفة یقول: سمعت ابن عائشة: لما قدم رسول‌اللَّه ...».
بیهقی می‌افزاید: علمای ما این خبر را مربوط به وقت ورود آن حضرت به مدینه، در هنگام هجرت از مکه می‌دانند نه وقت آمدن آن حضرت از تبوک در ثنیةالوداع و خداوند آگاه است. (1) این روایت را خرگوشی (در شرف المصطفی) و دیگران، همه از طریق همین ابن عایشه روایت کرده‌اند. مشکل اصلی در ابن عایشه است که سند او منقطع است؛ زیرا از وی به آن طرف، دست کم نام چند نفر افتاده است. نام اصلی ابن عایشه چنین است: عبیداللَّه‌بن محمدبن حفص‌بن عمربن موسی‌بن عبیداللَّه‌بن معمر تیمی (متوفای 228). وی به دلیل آن‌که از نسل عایشه دختر طلحه است، به ابن عایشه مشهور است. همان‌طور که از سال در گذشت و نام اجدادش بر می‌آید، از وی تا عصر رسول صلی الله علیه و آله جای چندین نفر در سند خالی است. این مشکل سندی سبب شده است تا اکرم ضیاء العمری- مورخ و سیره شناس- بگوید: اخباری که درباره خواندن سرود «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا» رسیده، روایت صحیحی ندارد.
اما با وجود ضعف سند، گروه زیادی از عالمان، محدّثان و مورّخان؛ مانند ابن حبان، (2) ابن عبدالبرّ، (3) ابن قیّم، (4) ابن کثیر، (5) سمهودی (6) و دیگران، آن را روایت کرده‌اند. سند غریب دیگری هم برای آن هست که مراغی آورده و آن را به مالک‌بن انس منسوب کرده، با این عبارت شگفت که: «صَعِدْتُ ذَوات الْخُدُورِ عَلَی الأجاجیر ...» و سپس آن اشعار را آورده است (7) که مقصود روی بام‌هاست. اما منهای سند، اشکالاتی‌هم به متن این سرود واردکرده‌اند؛ یکی این که در این سرود، نوعی نرمی و رقیق بودن هست که در اشعار آن زمان وجود نداشته و به احتمال از اشعار قرن سوم است. دیگر آن که این سرود بر وزن بحر «رمل» است، در حالی که وزن غالب بر اشعاری که مرتحلا سروده می‌شود، «رجز» است. به علاوه چگونه است با این‌که هنوز نام یثرب «مدینه» نشده در این شعر گفته می‌شود:
جئت شرّفت المدینة مرحباً یا خیر داع


1- دلائل النبوة، ج 2، صص 506 و 507.
2- الثقات، ج 1 ص 131.
3- التمهید، ج 14، ص 82.
4- زاد المعاد، ج 3، ص 551.
5- السیرة النبویه، ج 2، ص 269.
6- وفاء الوفاء، ج 1 ص 262.
7- تحقیق النصره، ص 40.

ص: 135
نکته دیگر آن است که همین خبر به عبارت دیگری هم نقل شده؛ از جمله روایتی که مسند است و سند آن به بریدةبن حصیب می‌رسد، چنین است: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از یکی از جنگ‌ها باز می‌گشت، در این هنگام کنیز سیاهی آمد و گفت: ای پیامبر خدا، من نذر کرده‌ام اگر شما سالم برگشتید بالای سر شما دف بزنم. حضرت فرمودند: اگر نذر کرده‌ای بزن و الا خیر. کنیز گفت: نذر کرده‌ام. آنگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشست و آن کنیز دف زده و گفت:
طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا مِنْ ثَنِیّاتِ الْوداعِ
وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنا ما دَعا للَّهِ داعِ (1)
اشکال این است که ابن حبان این حدیث را در «صحیح» خود نیاورده و علاوه بر آن، نظر چنین است که در اصل کتاب «مورد الضمان» هم نبوده و روی نسخه به خط دیگری به آن افزوده شده است. در سبل الهدی و الرشاد (ج 3، ص 386) به نقل از «رزین»، یک بیت دیگر هم به آن افزوده شده است:
ایُّهَا الْمَبْعُوثُ فِینا جِئْتَ بِالْأَمْرِ الْمُطاعِ
ثنیة الوداع کجاست؟
ثنیات، جمع ثنیه و به معنای جای مرتفع است. برخی آن را مسیر در کوه (الطریق فی الجبل) دانسته‌اند. وداع هم که از تودیع است. فیروز آبادی در این باره، ضمن اشاره به اختلافی که در تفسیر محل آن است، می‌گوید: گفته شده است: ثنیات الوداع جای وداع مسافران از مدینه به مکه است. نیز گفته شده، از این رو، این نام را بدان نهاده‌اند که رسول در آن محل با کسی که در اواخر حیاتش او را در جای خود در مدینه گذاشت وداع کرد. نیز گفته‌اند: آنجا محل وداع او با برخی از سرایایی است که اعزام می‌کرد و نیز گفته شده، نام یک وادی در مدینه است و درست است که این یک نام جاهلی است و محل تودیع مسافران است، این چیزی است که اهل سیره و تاریخ گفته‌اند. (2) در روایات درباره ثنیة الوداع چه آمده است:
در این باره چند روایت وجود دارد:
جابر می‌گوید: وقتی ما عازم تنبوک بودیم، به عقبه‌ای رسیدیم که در سمت مسیر


1- موارد الظمان، صص 493 و 494
2- المغانم المطابه، ج 2، ص 707

ص: 136
شام بود. در این زمان زنان متعه ما آمدند و اطراف ما می‌گشتند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، مطلب را گفتیم. حضرت خشمگین شده بر خداوند درود فرستاد و از «متعه» نهی کرد. ما در آنجا با آنان وداع کردیم. برای همین آنجا را «ثنیّةالوداع» گویند. (1) سند این حدیث ضعیف است.
در خبر دیگری آمده است: وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خیبر بر می‌گشت، کسانی از آنجا زنانی را به عنوان متعه گرفته بودند. وقتی حضرت به مدینه رسید، به اصحاب فرمود: زنان متعه خود را رها کنید. آنان چنین کردند و اینجا ثنیةالوداع نامیده شد. (2) سند این حدیث نیز ضعیف است.
روایتی دیگر از ابو هریره نقل شده است که: وقتی عازم تنبوک بودیم در ثنیةالوداع فرود آمدیم. در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمان تحریم متعه را داد.
نویسنده مقاله، به دلیل سنی بودن، معتقد است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متعه را در خیبر حرام کرده و بنابراین، این روایات و مشابه آن را نمی‌پذیرد، در حالی که خود این نقل‌ها متشتت نشان می‌دهد که اصل روایات تحریم متعه در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قابل قبول نیست و این مطلب مربوط به زمان خلیفه دوم است. در هر حال، مولف مقاله، این نقل‌ها را قبول ندارد. همین‌طور یک نقل جاهلی را که می‌گوید هر کسی وارد یثرب می‌شد، روی این ثنیه می‌ایستاد، دست را به بناگوش می‌گذاشت و مانند الاغ شیهه می‌کشید، عوام، خاصیت آن را این می‌دانستند که اگر کسی چنین کند، به وبای این شهر گرفتار نمی‌شود و سالم می‌ماند. (3) محل دقیق ثنیةالوداع
برخی، مانند داودی و قاضی عیاض، آن را در مسیر خروجی مدینه به سوی مکه می‌دانند. (4) برخی دیگر- از جمله مدنی‌ها- محل آن را در مسیر شام می‌دانند. دلیل دسته اول، همان سرود «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا» است که دشواری‌های آن خبر را ملاحظه کردیم. دلیل دسته دوم، که محل آن را در مسیر خروجی مدینه به شام می‌دانند، روایت بخاری است از سفیان از زهری از سائب‌بن یزید که گفت: به یاد می‌آورم که همراه بچه‌ها به ثنیةالوداع رفتیم تا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را که از تبوک بر می‌گشت، ببینیم. (5)


1- الاعتبار، حازمی، ص 179
2- تاریخ المدینه المنوره، ابن شبه، ج 1، صص 269 و 270
3- تاریخ المدینه المنوره، ج 1، ص 269
4- فتح الباری، ج 7، ص 128؛ وفاء الوفا، ج 4، ص 1170
5- بخاری، المغازی، باب کتاب النبی إلی قیصر و کسری، ج 3، ص 91

ص: 137
ابن قیم هم کسانی را که می‌گویند ثنیةالوداع در مسیر خروجی مدینه به مکه است، متهم به وهم کرده، می‌گوید: روشن است که ثنیات الوداع در سمت راه شام است و کسی که از مکه به مدینه می‌آید آن را نمی‌بیند و از آن عبور نمی‌کند مگر کسی که از مسیر شام می‌آید. (1) فیروز آبادی میان دو نظر را جمع کرده، می‌گوید: هر دو جا را ثنیةالوداع می‌گویند.(2) عبدالقدوس انصاری هم با ملاحظه معنای آن، که وداع با مسافران است، صدق آن را بر هر دو مورد روا شمرده است. (3) یک نظر شگفت هم این است که گفته می‌شود وقتی حضرت در هجرت از مکه به مدینه، به قبا رسید، روی شتر نشسته، وارد مدینه شد و از بنی‌ساعده گذشت که جای‌شان نزدیک همین ثنیةالوداع شامی بوده و بنابراین، حتی در جریان هجرت هم باز به ثنیةالوداع شامی رسیده و از آنجا به محل (بعدی) مسجد آمده است. این رای سمهودی است. (4) ابن حجر عکس این حرف را گفته است. (5) جای ثنیة الوداع امروزه کجاست؟
اگر ثنیةالوداع در شمال- مسیر شام- باشد، طبعاً وسط مدینه فعلی در ابتدای خیابان ابوبکر (که نام قبلی‌اش سلطانه بود) قرار گرفته است. دست راست این خیابان درست در محلی که از تونل مناخه خارج می‌شوید سمت چپ شما در حال حاضر کوه سلع است و دست راست شما ابتدای «طریق العیون» که به جبل الرایه می‌رسد. (6) اما اگر ثنیةالوداع را در جنوب- سمت قبا- بدانیم گفته شده محل آن در جایی است که مشرف بر وادی عقیق و از آنجا به سمت بئر عروه جنوب غرب مدینه است و اطراف آن را حرّه‌ها گرفته‌اند. (7) جای بئر عروه هم اکنون سمت چپ کسی است که طریق قدیم مکه (عمربن خطاب) را طی کرده، از تقاطع خیابان دور شهر دوم می‌گذرد. در آنجا مسجد تازه احداث شده‌ای با نام مسجد عروه موجود است که پشت آن بقایای یک مسجد قدیمی وجود دارد و در کنار آن قصر عروه و جلوی آن بئر عروه است. (8) نکته شگفت آن‌که ابن منظور می‌گوید: «وداع» یک وادی در مکه است و «ثنیةالوداع» منسوب به آن زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مکه شد کنیزان مکه از وی استقبال کرده گفتند:


1- زاد المعاد، ج 3، ص 551
2- المغانم المطابه ... ج 2، ص 708
3- آثار المدینه المنوره، ص 160
4- وفاء الوفا، ج 4، ص 1170
5- فتح الباری، ج 8، ص 129
6- معجم المعالم الجغرافیه، ص 332
7- وفاء الوفا، ج 4، ص 1167
8- نک: به کتاب «150 صورة من المدینه المنوره»، ص 109

ص: 138
طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا مِنْ ثَنِیّاتِ الْوداعِ
وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنا ما دَعا للَّهِ داعِ (1)
این سخن غریب و منکری است که مستند آن را نمی‌شناسیم.
درباره استقبال، روایات دیگری هم هست
ابوبکر می‌گوید: وقتی شب هنگام وارد مدینه شدیم، مردمان نزاع داشتند که نزد چه کسی فرود آییم. مردان و زنان روی دیوارها بودند و بچه‌ها و خدمه هم در راه ایستاده ندا می‌دادند:
«یا محمّد یا رسول اللَّه»، «یا محمد یا رسول اللَّه». این روایت را بخاری و مسلم آورده‌اند.
در روایت دیگری، که آن را هم ابوبکر نقل کرده، می‌گوید: مردم همه بیرون آمدند و ما وارد راه شدیم، مردم و غلامان و خدمه فریاد می‌زدند: «جاء محمد»، «جاء محمد رسول اللَّه»، «اللَّه اکبر»، «جاء محمد». این روایت را هم حاکم در مستدرک (2) نقل کرده است.
براءبن عازب هم می‌گوید: نخستین مهاجر مصعب‌بن عمیر بود اما هیچ چیزی مردم مدینه را به‌اندازه آمدن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خشنود نکرد. درآن هنگام کنیزان فریاد می‌زدند: «قدم محمد».
این روایت را، هم بخاری و ابن سعد (3) نقل کرده‌اند کرده‌اند.
انس‌بن مالک هم در شرح ورود حضرت می‌گوید: وقتی حضرت رسید، کسانی می‌گفتند: «جاء نبیّ اللَّه»، «جاء نبیّ اللَّه». این را هم بخاری روایت کرده است.
انس می‌گوید: من وسط بچه‌هایی بودم که می‌گفتند: «جاء محمد» تا آن‌که آمد. پانصد نفر از انصار در این استقبال بودند. (4) باز از انس‌بن مالک روایت شده که گفت: وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، زنان ومردان انصار آمدند و هر کدام از آن حضرت می‌خواستند که نزد آنان برود. در این وقت کنیزکانی از بنی النجار دف زده، می‌گفتند:
نحن جوار من بنی النّجار یا حبّذا محمّد من جار (5)
حضرت نزد آنان رفت و پرسید: آیا مرا دوست دارید؟ گفتند: آری به خدا سوگند! حضرت فرمود: واللَّه، من هم شما را دوست دارم. (6) برخی از راویانِ این خبر متهم شده‌اند.
نتیجه این بررسی آن است که خبر سرود «طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَینا» از طریق صحیحی روایت نشده و علاوه بر مشکل سندی، دشواری در متن هم دارد.


1- لسان العرب، ماده «ودع».
2- ج 3، ص 13
3- طبقات، ج 1، ص 234
4- مسند احمد، ج 3، ص 222
5- بحارالأنوار، ج 19، ص 110
6- الاشراف فی منازل الاشراف، ص 314