و ظهور صدق وعده کریمه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل در پیشگاه یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَدَاهُ مقرّر ومعلوم؛ بنابرآن، همگی همّت علیای سلطان السّلاطین، قهرمان الماء و الطّین، والی ولایة العظمی، صاحب الخلافة الکبری، حجّة
الله بالحقّ، خلیفة الله المطلق؛ ناظم مناظم العالم، منوّر السوادِ الأعظم، المؤید بالفتح والظفر، المجاهد بالجهاد الأکبر، واقف الأصل و الفرع؛ حافظ مراتب الشّرع؛ ذو الکرامات الجّلیة و المقامات الطیبة؛ مَهبط آیات الجلال و الجمال، مَظهر تجلّیات الشّموس و الضّلال، عالم الأطوار من الآدم إلی الخاتم، کاشف الأسرار فی الخاتم إلی انقراظ العالم، کریم الطّرفین الأعظمین، خادم الحرمین الشریفین المحترمین، أمیرالمؤمنین بالمجاهدین و المُغازیین أبو الفتح جلال الدین محمد
اکبر پادشاه الغازی- أدام الله ظلال جلاله علی مفارق دعاة اقباله- درآن مصروف استکه از موائد احسان و فوائد امتنان حاضر و غایب و صامت و ناطق را بهرهمند سازند؛ خصوصاً مجاوران حرمین معظّمین
- زاد هما الله تعظیماً- از صغیر وکبیر و غنی و فقیر به وظایف متوافره و ادرارات متواتره، سال به سال محظوظ گردانند و سالها است چنین قرار یافته که هر سال یکی از اکابر را امیرحاج ساخته، با نقود و امتعه که مجاوران و مسافران آن امکنه شریفه را وفا کند،
چند هزار کس از فقرا و اغنیا به شرف حج مشرّف میشوند و خطبة احسان و ذکر نیک نامی را بر منابر حرمین شریفین بلند میگردانند و فاتحة مزید جاه و جلال و دعای خلود دولت و اقبال در مشاعر اسلام و اماکن عظام میخوانند تا آنکه در: سنة ستّ و ثمانین و تسعمائة [986] جناب مستطاب قدسی القاب قدّوسی قباب، تذکرة السّلف بنصرة الخلف، ذو النَسَبِ العالی و الحَسَبِ المتعالی، نیرِ سَماء السَّعادة، مصباح زجاجة السیادة، مورد مکارم الأخلاق، ملاذ أکابر الآفاق، صاحب العلم النّافع والعمل الرافع، الموصوف بالصفة الصفیة المصطفویة و الموسوم بالکنیة العلیة العلویة المؤید منالله الوهّاب، رفیع الدین شاه ابوتراب- دامت برکاته- امیر حاج ساخته، با تحف بیقیاس از نقود و اجناس روان کردند.
چون آن سیادت مآب، بعد از ادای مناسک حج و عمره و تقسیم هدایا وایصال عطایا، خواست که بر مسلک العودِ احمد سلوک نماید شرفای حرم و عظمای خاندان کرم که حکومت و ریاست حرمین شریفین، اباً عن جدّ از زمان سید عالم- صلّی الله علیه و آله سلّم- إلی یومنا هذا به ایشان رسیده، بنابر ضابطه محبّت و رابطه مودّت که به حضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی
- دارند و به تمادی فوائد ایادی نعم و توالی عواید احسان وکرم مخصوصاند، به استصواب قضات اسلام و علمای اعلام به رسم تیمّن و تبرّک نشان قدم عرش توأم حضرت سیدکائنات- علیه أکمل الصّلوات والتّسلیمات- به دست آن سیادت مآب ارسال نمودند و حضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی- به صدق نیت و حسن طویت سه فرسخ به استقبال آمده، به کمال تعظیم و تبجیل به شرف تلثیم
و تقبیل مشرّف شدند. مقدار صد قدم بر دوش نهاده، پیاده آوردند و بعد از آن طبقه سادات بنابر قرب ذاتی به احراز این دولت مبادرت نمودند.
بعد از آن مشایخ وعلما و ارکان دولت، علی تفاوت طبقاتهم و تباین درجاتهم، آن تمثال مقدّس مثال تا به سریر اعلی نوبت به نوبت بر سر نهاده، رسانیدند.
ص: 23
واین قدم خیر مقدم در جوف کعبه معظّمه بود تا آنکه در ستّه تسعَ [و] خمسینَ و تسعمائه [959] که عمارت حرم تاریخ یافتهاند دیوار کعبه معظّمه رسنی پیدا کرده بود و علما را در باب شکافتن
(1) آن جهت حرمت اختلاف شده، بعد ازحصول استفتا و وصول فتوی از دارالسّلطنه استانبول چون رخصت تعمیر حاصل شد،
(2) در آن وقت آن تمثال مقدّس را از داخل کعبه معظّمه برآورده در میان گنبدی که در صحن مسجدالحرام است نهاده بودند.
و در تاریخ سمهودی که تاریخ مدینه است و در دیار عرب اعتبار تمام دارد و یکی از افاضل اکابر
(3) از زبان عربی به فارسی آورده،
(4) [چنین] مذکور است که چون حضرت رسالت پناهی- صلّی الله علیه وآله و سلّم- در غزوه خیبر پای مبارک را بر سنگ نهاده آن طرف دیوار عساکر اعدا را میدیدند، قدمهای آن حضرت بر سنگ منقّش شده بود.
(5)سلطان رسل ماه عجم شاه عرب سنگِ درِ او قبلهگه اهل طلب
از تابش قهر او که دشمن سوزست گر سنگ شود موم عجب نیست عجب
و نشان قدم آن حضرت در مدینه، معروف و مشهور است. علما و مشایخ زیارت میکنند و همچنین در بلده نیشابور یکی از اولیا آورده است و الآن موجود است [و نمایان].
و آنچه در رساله [ای] که در باب تمثالی
(6) که در حضرت دهلی است وولایت پناه حقایق دستگاه شیخ عبدالله که یکی از اولاد مخدوم جهان و مخدومزاده جهانیان شیخ جلال بخاری- قدّس سره- است آورده، [و] مذکور است که در باقنه
(7) قلعه
(8) که آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- محاصره کرده بودند، زمینی بود پرگِل. کفّار معجزه طلبیدند که اگر این گل سنگ شود ما حصار را تسلیم کنیم و ایمان آوریم. در آن وقت آن قطعه زمین سنگ شد و نشانهای
(9) قدم آن حضرت برآن ماند و آن را به تیمّن گرفتند و به اطراف و اکناف بردند و قبلهگاه
(10) حاجات ساختند و درحضرت دهلی جاییکه آن تمثال مبارک مرکوز است عمارات عالیه ساختهاند و خادمان در جوار آن میباشند وکعبه خواصّ و عوام است، وحضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی- چند قریه را وقف مجاوران آن کعبه آمال و قبله اقبال فرمودهاند و این ضعیف مکرّر به شرف استلام آن مقام
(11)مشرّف شده و در آن جا این بیت نوشته:
(12)در زمینی که نشان کف پای تو بود
سالها سجده صاحب نظران خواهد بود
(13)و همانا که لسان الغیب و ترجمان اسرار خاص از برای [این] مقام متکلّم شده و یک بار در آن نواحی در رکاب حضرت اللهی- خلّد ظلاله العالی- روی نموده:
(14)حضرت دهلی ملائک مطاف کعبه قدس است ز بهر طواف
قبله جان کعبه اهل صفا رفته در آن جا قدم مصطفی
طوف حریمش همه را در خور استخاصّه که بر شاه حج اکبرست
1- در نسخه 2: در شکافتن.
2- در منائح الکرم، ج 3، ص 328، اشاره به ترمیم کعبه در سال 959 شده اما تفصیل متن در آن نیامده است.
3- در نسخه 2 «اکابر» نیامده است.
4- در نسخه 2: به فارسی ترجمه کرده.
5- در نسخه 2: نقش بست.
6- در نسخه 2: تمثال.
7- «باقنه» بدون نقطه روی دندانه بعد از «ق» نام جایی باید باشد اما کجا؟
8- در نسخه 2: در بافته، قلعه [ای] است.
9- در نسخه 2: نشان.
10- در نسخه 2: قبله.
11- در نسخه 2 بدون «مقام».
12- در نسخه 2 «نوشته دید».
13- در نسخه 2: سالها سجدهگه اهل نظر خواهد بود.
14- در نسخه 2: نمود.
ص: 24
و درکتب صحیحه مذکور است که معجزات حضرت پیغمبر- صلّی الله علیه وآله [وسلّم و ائمه هدی صلوات الله علیهم]
(1)- بیش از آن است که در شمار آید و قلم محاسبان اخبار و مستخرجان آثار احصا نمایند وچندین هزار کتب مبسوطه در ذکر احوال قدس
(2) منوال آن حضرت پرداختهاند
(3) و در سیر برکات آن را به حضرت- صلّی الله علیه وآله و سلم- از مبدأ تا منتهی صحایف و دفاتر ساخته ومع هذا معترف بر عدم استقصای حالات و استیفای ذکر کمالات [آن حضرت] شدهاند و از آن کتابها مطوّله مبسوطه که مشتمل بر چهل مجلّد و بعضی کمتر از آن تألیف یافته و اسامی آنها در تاریخ امام یافعی
(4) و شیخ ابن کثیر
(5) و غیر آن مذکور است، در سواد هند نرسیده، و در کتب سیر و رسایل مختصر که در این بلاد متداول است، حرفی از قبول و انکار و نفی واثبات آن به نظر در نیاید. پس احتراز از توهّم انکار این معجزه نمودن و اجتناب از تصوّر طعن در این باب کردن واجب و لازم است.
و اصل در این باب سخن حضرت
(6) ظلّ اللّهی- خلّد ظلاله العالی- که به زبان بدایع بیان در وقت استقبال آن تمثال فرمودهاند که: هر چند حقیقت صحّت آن از کتبِ صحاح به ما نرسیده اما از حُسن ادب رواست
(7) که از روی احتیاط بهکمال تعظیم کوشند و شرایط تکریم به تقدیم رسانند که اگر در واقع نشانه قدم اطهر آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- است حق تعظیم به جای آمده باشد و اگر در نفس امر چنان نیست، تعظیمی که به مجرّد حسن ظنّ به ظهور آید، عندالله موجب ثواب جمیل و جزای جزیل خواهد بود؛ چه محض استناد به آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- جهت تعظیم کافی است [انتهی کلامه]. و در اخبار آمده که «لَو اعتَقَد حَجَراً ....»
(8)ترجمه این کلام است که از حضرت خواجه ناصرالدّین عبدالله- قدّس سرّه- آوردهاند که اگر بر سنگ سیاه اعتقاد کنی هر آینه از آن معنی
(9) فایض
(10) گردد، فکیف سنگی که منسوب به سرور کائنات- علیه افضل التسلیمات
(11)- باشد و این سخن به جهت تنبیه جماعتی است که قلوب قاسیه
(12) دارند و [مضمون «قلبی- فَهِیَ- کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة]»
(13) به ضمایر ایشان راجع است.
و از اجلّه علما و اکابر مجذوبین که بر صحّت این تمثال مبارک، توقیع کشیدهاند، یکی قاضی حسن
(14) مکّی مالکی است و او ملتجای آفاق و مقتدای به استحقاق است، از اصناف علوم نصابی کامل و نصیبی وافر دارد و رتق و فتق مهام
(15)وحلّ وعقد امور اسلام به دست اوست. در علوّ جاه وسموّ منزلت بر جمیع اکابر آن دیار فایق است، مایده افضال مبسوط دارد و صلای نوای بلند، محفل
(16) و محیط رجال اوست
(17) و منزل او محطّ رجال- سلّمه الله تعالی-.
دیگر قاضی محمد مکّی
(18) است و او قدوه علمای عرب است و در [علوم] تبحّر دارد و حافظ کلام مجید است و فایق در ترسّل و تجوید. از علمای عرب به بلاغت و فصاحت و بذل و سماحت ممتاز است و در حرم شریف به افاده علوم دینی اشتغال دارد،
(19) سلّمه الله تعالی.
و دیگر میر زکریاست و او سید جلیل الحسب
(20) است؛ ذاتش متبرّک و نَفَسش مبارک است. در ریاضت و مجاهده
(21) و محافظت احوال کوشیده و به مشرب فقر و فنا و عدم توجّه به دنیا ممتاز است. اکثر اکابر و افاضل از مشکات افادت اقتباس انوار حدیث مینماید، وقتی که قاری «قال رسول الله [صلّیالله علیه وآله وسلّم]
(22) می گوید» بیاختیار اشک از چشم او روان میگردد و مضمون (وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ)
(23) (مائده: 83) به ظهور میآید. عمر شریفش قریب به صد و بیست سال رسیده، با وجود ضعف و پیری در اوقات خمسه از جبل ابوقبیس که مَسکن اوست، در حرم شریف میآید و به مواظبت فرایض وسنن اقدام مینماید. سلّمه الله تعالی.
(24)دیگری مولانا قطب الدّین حنفی است و او مفتی مکّه معظّمه است- زادها الله تعظیماً-. مدّت چهل سال شده تقریباً که مجاور آن
(25) بلده طیبه است و در تفقّه و تدین و فیصل قضایا [و تحقیق مرافعات شرعیه کمال احتیاط میرود و علی الدوام به علوم دینی و نشر فضایل] اشتغال دارد.
(26) کتابخانه [های] متعدّد دارد
(27) و همه را وقف مستفیدان ساخته، در افاده حدیث و اجازه به حدیث مشغول میباشد و در این باب [همم] عالیه دارد و سلّمه الله [تعالی].
(28)
1- طبق معمول آنچه از این قبیل در کروشه آمده از نسخه 2 است.
2- در نسخه 2: قدسی.
3- در نسخه 2: آن حضرت نوشتهاند.
4- مقصود مرآه الجنان است.
5- علی الاصول مقصود البدایه و النهایه است.
6- در نسخه 2: بدون «حضرت».
7- «رواست» حدسی است. «دور است» هم خوانده میشود که نامناسب مینماید.
8- در نسخه اصل ناخوانا. این حدیث بی اعتبار و در منابع معمول نیز نیامده است. مضمون آن چنین است که حتی باورداشتن به یک سنگ هم تأثیر خود را دارد.
9- در نسخه 2: منفعتی.
10- در نسخه 2: فائز.
11- در نسخه 2: الصلوات.
12- در نسخه 1 گویا به اشتباه: قادسیه.
13- داخل کروشه از نسخه 2 است و محل آن در نسخه 1 سفید است.
14- در نسخه 2: حسین.
15- در نسخه 2: مهمات.
16- در نسخه 2 به جای «محفل» مجلس آمده است.
17- در نسخه 2: به جای «اوست» «است» آمده است.
18- در نسخه 2: مالکی به جای «مکی».
19- در نسخه 2 به جای «اشتغال دارد» «مشغول».
20- در نسخه 2: سید جلیل النسب، جمیل الحسب.
21- در نسخه 2: مجاهدات.
22- داخل کروشه در نسخه 2 نیامده است.
23- جای آیه در نسخه 1 سفید است.
24- «تعالی» در هر سه مورد گذشته از نسخه 2
25- در نسخه 2: از مجاوران.
26- داخل کروشه از نسخه 2 افتاده است.
27- در نسخه 2 به جای «دارد» «بهم رسانیده».
28- دو مورد کروشه اخیر هم در نسخه 2 نیامده است.
ص: 25
دیگر میر پادشاه استکه او سید عالی نسب و دانشمند [و از علمای] مقرّر ماوراءالنهر است و جمیع علوم ورزیده؛ عمری است که اقامت مکه معظّمه- زادها الله [تعالی] تعظیماً- اختیارکرده و داخل اکابر آن دیار است و مستعدّان عرب و عجم از حوزه درس او مستفید میگردند.
دیگری شیخ عبدالّرحمان فقیه است و [او] از اکابر موالی عرب است. علی الدّوام در حرم شریف به درس تفسیر و حدیث اشتغال مینماید و در شهر مبارک رمضان مجلس وعظ میدارد و اکابر و اعاظم در پای وعظ او جمع میشوند و از حقایق و معارف او استفاضه مینمایند سلّمهالله [تعالی].
دیگری
(1)شیخ جارالله معلّمی
(2) است و از اعیان علمای عرب است و بر فقه حنفی و شافعی، اصولًا و فروعاً استحضار دارد و به مراسم دیانت وامانت و تقوی و طهارت موصوف است و همیشه به افاده علوم دینی مشغول سلّمه الله [تعالی].
دیگری مولانا
(3) عبدالله سندی است و او مجاور حرم شریف است و او را از علمای مسلّم می دانند و در تدقیق علوم اشتهار دارد و به درس، دوام مشغول است و درسلک اکابر عرب معدود، سلّمه الله [تعالی].
اکنون بعد از ذکر احوال و اسامی این طبقه گرامی به چند رباعی که منظوم این داعی است، ختم مینماید.
آنها که به دل نور قدم یافتهاند از سنگ سیه فیض حرم یافتهاند
گمراه مشو که رهنوردان حرم منزل به نشانه قدم یافتهاند
شاهیکه سریر عرش جایش باشد اقبال به پای عرش سایش باشد
چون کعبه سزد قبله اصحاب
(4) صفا سنگی که برو نشان پایش باشد
شاهیکه درش قبله عالم دانند گرد قدمش سپهر اعظم دانند
هر دل که اثر ندید نبود از وی حقّا که زسنگ خارهاش کم دانند
1- در نسخه 2 در اینجا و موارد بعدی به جای «دیگری» دیگر آمده است.
2- در نسخه 2: معلم.
3- در نسخه 2 به جای «مولانا» ملا آمده است.
4- در نسخه 2 به جای «اصحاب» ارباب آمده است.
ص: 26
شاهیکه برات روز دادی شب را در مَحمدتش سنگ گشادی لب را
برخاره نشان قدمش نیست که سنگ وز شوق کفش کرد تهی قالب را
ای پرده نُه فلک طراز عَلَمت سلطانی وکاینات خیل و حشمت
گر ما نرسیدیم به خاک قدمت تا حشر سر ما و نشان قدمت
ای عرش محیط در طواف حرمت دریای محیط تشنه نیم نمت
مشکل که ز جست وجوی تو بنشینم زینگونه که یافتم نشان قدمت
از عمر منم به نیم جانی خرسند از وعده وصلش به گمانی خرسند
از بدرقه مراد واپس مانده افتاده در این ره به نشانی خرسند
فیضی که ز شوق، ناله تا ماه رساند تا شمسه مهر شعله آه رساند
گر ماند ز پیشگاه بزمش محروم این بس که سر خود به قدمگاه رساند
صد شکر که آمد به هزاران اکرام نقش قدم مقدّس خیر انام
فرخنده شد از مقدم خیرش ایام تاریخ قدوم است «خیرالأقدام»
(1)
1- در نسخه 1: خیر الایام. با محاسبه این دو مورد می توان دریافت که خیر الاقدام درست است، زیرا سال 987 را نشان می دهد. همان طور که در متن رساله آمده امیر الحاج در سال 986 به مکه رفته و به یقین بازگشت او که همراه خود سنگ را آورده، سال 987 است.