رساله قدمیه‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

موضوعات


زندگی و آثار فیضی
دو برادر، یکی ابوالفضل و دیگری ابوالفیض، فرزندان مبارک از مشایخ صوفیه در آگره بودند. نخستین وزیر جلال الدین محمد اکبر شاه (م 1014) بود و دومی ملک الشعرای. او مردی ادیب و شاعر و فرهیخته، که دیوانی از او برجای مانده است. ابوالفیض به سال 954 در آگره چشم به دنیا گشود و در روز شنبه، دهم صفر سال 1004، در لاهور دیده از جهان بست.
بسیاری از تذکره‌نویسان، شرح حال کوتاهی از وی آورده‌اند؛ عباراتی‌که مصحّح دیوان فیضی آن‌ها را در مقدمه دیوان گردآورده است. وی تفسیری هم با نام سواطع الالهام بر قرآن نوشته‌که بدون نقطه است. کتابی دیگر هم با همین ویژگی با عنوان موارد الکلام تألیف کرده است.
در مجمع النفائس آمده است: شهریار اقلیم سخن و تازه‌ساز رسم‌های کهن، نغمات بیانش همه ناقوسی و نمطات کلامش همه قدّوسی، منشأ ترقی اهل حال و مردم صاحب کمال، به‌خصوص شعرا و فصحا بود. شیعی فطری، موحدِ جبلی است. گمان نقص کمال و سستی اعتقاد او، از نقصِ کمال است (دیوان فیضی: 7).
رساله قدمیه
در میان آثاری‌که در مقدمه دیوان فیضی برای وی شمرده شده، نامی از رساله قدمیه دیده نمی‌شود. این آثار عبارت‌اند از: دیوان شعر، خمسه فیضی، مثنوی گجرات، موارد الکم (چاپ کلکته به عربی)، سواطع الالهام (چاپ سال 1306 ق. در هند و 1416 درقم). لطیفه فیضی، گلدسته نظم و نثر، تذکرة
شعرا، لیلاوتی (در ریاضی)، مهابهارتا (دو فصل از مهابهارات که به دستور اکبرشاه، او ترجمه کرد و بقیه فصول را دیگران)، بهاگوت گیتا، راماین، رساله اکبر.
(دیوان فیضی: 11- 8)
در این صورت باید رساله قدمیه را هم بر فهرست بالا افزود.
اهمیت این رساله به جز نثر زیبای آن و نیز اشعاری که وی خود در باره موضوع مورد بحث سروده، در ارائه یک گزارش تاریخی در باره انتقال سنگی با اثر پای منسوب به پیامبر خدا (ع) از مکه به هند است. وی در این رساله با اشاره به تعیین امیر الحاج از سوی اکبر شاه و توزیع نقود و امتعه از سوی وی، میان اهالی حرمین اشاره بدین نکته دارد که اشراف مکه به پاس این خدمت، نشان قدم پیامبرخدا (ع) را به رسم هدیه برای اکبرشاه فرستادند.
در این باره تردیدهایی وجود داشت اما آنچنان که فیضی نقل کرده، حتی خودِ اکبرشاه، با وجود این تردید گفت: ما بایستی از روی احتیاط تعظیم و تکریم خود را نسبت به آن ابراز کنیم. نویسنده برای تأیید اهمیت و اعتبار این نشان، نام چندین نفر از علمای وقت مکه را که مهر تأیید بر اعتبار آن زده‌اند، آورده است. این آگاهی‌ها در باره اشخاص یاد شده به لحاظ شرح‌حال نگاری، جالب توجه است.
این زمان شمار فراوانی از مسلمانانِ هند عازم حج می‌شدند و گهگاه کسانی هم که از نظر دولت، مغولی بودنشان در مرکز سیاست معقول نبود، به حج فرستاده شده و بازگشت آنان به هند ممنوع می‌شد. حتی یکبار خودِ اکبرشاه نیز اراده حج کرد که دیگران او را منع‌کردند. وی سلطان خواجه را به عنوان امیر الحاج منصوب کرد و هدایای فراوانی برای اشراف مکه و مدینه و فقرای حرمین فرستاد (اکبرنامه، ج 263: 3). کتاب مستقلی با عنوان ligrimage to[ Mecca ازMichael N .Pearson[ به‌طور اختصاصی در باره وضعیت حج رفتن در هند در فاصله سال‌های 1800- 1500 منتشر شده است.
همچنین متنی با عنوان جواهر التاریخ در تاریخ مکه به دست نویسنده همین سطور انتشار یافت (مقالات تاریخی، دفتر شانزدهم) که از خدمات اکبرشاه و فرزندش جهانگیر به حرمین، در آن مطالبی آمده است.
نسخه‌ها
از رساله قدمیه دو نسخه مبنای کار حاضر بوده است:
1- نسخه کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، به شماره 7936 که در فهرست همین کتابخانه (20/ 275) معرفی شده است. درآنجا مؤلف ابوالفضل فیض الله بن مبارک هندی (متوفّای 1004) شناسانده شده است!

ص: 20
2- نسخه شماره (8201) 140 M فرهنگستان علوم آذربایجان که در قرن یازدهم کتابت شده و تصویر آن به شماره 1182 در کتابخانه آیت‌الله مرعشی نگهداری می‌شود. تصویری از هر دو نسخه به لطف آقای حافظیان در اختیار بنده قرار گرفت. از ایشان سپاسگزارم.
نسخه اوّل، گرچه به لحاظ خط زیباتر است، اما افتادگی‌های فراوان داشته و به‌خصوص برخی از تعابیر عربی از آن نانوشته مانده است. به عکس، نسخه دوم از لحاظ خط نازیبا و ریزتر، اما کامل‌تر است. مواردی را که در نسخه دوم وجود داشته و در نسخه اوّل نبوده، در کروشه افزوده‌ایم. هر دو نسخه متعلق به قرن یازدهم است.
نسخه اول، در ماه صفر 1016؛ یعنی دوازده سال پس از درگذشت مؤلف کتابت شده است. بنابراین، تاریخی‌که در انتهای رساله آمده، تنها مربوط به نسخه اوّل است و پایان نسخه دوم تاریخی ندارد. با این حال، به دلیل آن‌که در مجموعه‌ای بزرگ قرار دارد که نود رساله در آن است، آگاهیم که در قرن یازدهم کتابت شده است.
عنوان رساله در نسخه اول، همان عنوانی است که در آغاز رساله آوردیم، اما عنوان بالای رساله دوم، تنها عبارت «رساله قدمیه فیضی» است.
رساله قدمیه من مصنّفات حقایق ومعارف نایبی شیخ ابوالفیض فیضی‌هندی- رحمه‌الله-
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قدمِ قلم، در طی مسالک محامد الهی کوتاه است و زبان پیش قدمان مناهج نبوّت، بر صدق این دعوی گواه؛ رحیمی‌که سروش عنایتش نوای بشارت ادای وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ (یونس: 2) به‌گوش هوش ارباب ایمان واصحاب ایقان رسانید؛
علیمی‌که مرشد هدایتش به نعلین نصرت قرین وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ مضطربان معرکه جهاد را [بشارت] ثبات داد؛
ملکی‌که مجاهدین فی سبیل‌الله را به منشور یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم نوید فتح [و ظفر] کرامت فرمود؛
قهّاری که چاوش بارگاه جبروتش تمثال یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الأَقْدامِ عاصیان را موی پیشانی گرفته، سلسله درکات در پا انداخت؛ [در پای انداخت]؛
حکیمی‌که به رابطه وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأ قْدام دل‌ها را حیات و قدم‌ها را ثبات بخشید؛
قادری‌که به مقتضای قدرت واقتضای حکمت، ثابت قدمان را در پای لغز «
فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها
» سر داد.
گاه نبی را در پیش راه قربت بدور باش إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی تأدیب وتربیت نمود وگاه ولی را در قدمگاه عزّت به تشریف پای انداز «قَدَمی هَذِهِ عَلَی رَقَبَةِ کُلِّ وَلیّ الله» اطراز اعزاز موهبت فرمود.
عقل شکسته پای را در فضای قضای او، دستگاه قدم نیست؛ و زبان نکته سرای را در ادای ثنای او یارای دم زدن نه؛ «تَعَالَی جَنَابُ مَعرَفَتِهِ عَنِ الأَقدَامِ الأَوهَام» (1). لمؤلفه:
عقل در راه او قدم نزند در مقام ثناش دم نزند
به قدم طی کجا شود این راه که قدم در رهش بود کوتاه
نیست پا را در این طریق ثبوت ولهُ الکبریاء و الجَبَروت
چه بود سیر خامه سرکش پای چوبین و راه پر آتش


1- در نسخه 2: و تقدس کتاب صفته عن الأرقام الأفهام.

ص: 21
و تحیت و تسلیم نثار نبی کریم پیش قدم راه [تعظیم] رسالت، مقدّم نشین صدرگاه جلالت، مبشّری که به نوید جاوید «أَ
نَا الحَاشِرُ الَّذِی یَحشُرُ النّاس عَلَی قَدَمِی
» خاک نشینان فرامُشخانه فنا را سر بلندی داد؛ شفیعی که به بشارت «
مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَرَّمَ‌اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَی النَّار
» غبارآلودگان راه خدا را به آب چشمه فردوس شست‌وشو فرمود؛ چون خطاب فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ شنید دست دعا به استقامت قدم برداشت که «اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی دِینِکَ». و از آن جا که [مقرّب بارگاه] کبریای [نسخه 2 بدون کبریای] احدیت فرموده که «شَیبَتْنِی [سُورَه] هُودٌ» لمؤلفه:
آن قدم بر سرِ سپهر زده پشت پایی به ماه و مهر زده
پرو بال مَلَک خس راهش نُه فلک کرد از قدمگاهش
در کمالات او عدد نرسد به قدمگاه او خِرَد نرسد
کعبه دل حوالی حرمش کعبه جان (1) نشانه قدمش
و بر آل هدایت مآل و اصحاب سعادت نصاب او؛ رباعی:
آن‌ها که نشستند به ظلّ [زیر] علمش بستند طراز دین ز ذیل کرمش
بودند مقیم آستان حرمش رفتند ره صدق قدم بر قدمش
رَضی الله عَنهُم اجمعین.
بر ضمایر ارباب بصائر مختفی و مستتر نیست که در [لوح] محفوظ کالنّقش فی الحَجَر مرتسم است که به مصداق: وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً (مزمل: 20) جمیع خیرات و مبرّات عباد که از کنج خانه وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الأَرْض تعین یافته و در روزنامه و نکتب ماقدّموا و آثارهم مسطور و مرقوم است:


1- در نسخه 2: به جای «کعبه جان» «خانه دل».

ص: 22
و ظهور صدق وعده کریمه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل در پیشگاه یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَدَاهُ مقرّر ومعلوم؛ بنابرآن، همگی همّت علیای سلطان السّلاطین، قهرمان الماء و الطّین، والی ولایة العظمی، صاحب الخلافة الکبری، حجّة (1) الله بالحقّ، خلیفة الله المطلق؛ ناظم مناظم العالم، منوّر السوادِ الأعظم، المؤید بالفتح والظفر، المجاهد بالجهاد الأکبر، واقف الأصل و الفرع؛ حافظ مراتب الشّرع؛ ذو الکرامات الجّلیة و المقامات الطیبة؛ مَهبط آیات الجلال و الجمال، مَظهر تجلّیات الشّموس و الضّلال، عالم الأطوار من الآدم إلی الخاتم، کاشف الأسرار فی الخاتم إلی انقراظ العالم، کریم الطّرفین الأعظمین، خادم الحرمین الشریفین المحترمین، أمیرالمؤمنین بالمجاهدین و المُغازیین أبو الفتح جلال الدین محمد (2) اکبر پادشاه الغازی- أدام الله ظلال جلاله علی مفارق دعاة اقباله- درآن مصروف است‌که از موائد احسان و فوائد امتنان حاضر و غایب و صامت و ناطق را بهره‌مند سازند؛ خصوصاً مجاوران حرمین معظّمین (3) - زاد هما الله تعظیماً- از صغیر وکبیر و غنی و فقیر به وظایف متوافره و ادرارات متواتره، سال به سال محظوظ گردانند و سال‌ها است چنین قرار یافته که هر سال یکی از اکابر را امیرحاج ساخته، با نقود و امتعه که مجاوران و مسافران آن امکنه شریفه را وفا کند، (4) به آن صوب [با] صواب می‌فرستند و از توجّه عالی هر ساله (5) چند هزار کس از فقرا و اغنیا به شرف حج مشرّف می‌شوند و خطبة احسان و ذکر نیک نامی را بر منابر حرمین شریفین بلند می‌گردانند و فاتحة مزید جاه و جلال و دعای خلود دولت و اقبال در مشاعر اسلام و اماکن عظام می‌خوانند تا آن‌که در: سنة ستّ و ثمانین و تسعمائة [986] جناب مستطاب قدسی القاب قدّوسی قباب، تذکرة السّلف بنصرة الخلف، ذو النَسَبِ العالی و الحَسَبِ المتعالی، نیرِ سَماء السَّعادة، مصباح زجاجة السیادة، مورد مکارم الأخلاق، ملاذ أکابر الآفاق، صاحب العلم النّافع والعمل الرافع، الموصوف بالصفة الصفیة المصطفویة و الموسوم بالکنیة العلیة العلویة المؤید منالله الوهّاب، رفیع الدین شاه ابوتراب- دامت برکاته- امیر حاج ساخته، با تحف بی‌قیاس از نقود و اجناس روان کردند.
چون آن سیادت مآب، بعد از ادای مناسک حج و عمره و تقسیم هدایا وایصال عطایا، خواست که بر مسلک العودِ احمد سلوک نماید شرفای حرم و عظمای خاندان کرم که حکومت و ریاست حرمین شریفین، اباً عن جدّ از زمان سید عالم- صلّی الله علیه و آله سلّم- إلی یومنا هذا به ایشان رسیده، بنابر ضابطه محبّت و رابطه مودّت که به حضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی (6)- دارند و به تمادی فوائد ایادی نعم و توالی عواید احسان وکرم مخصوص‌اند، به استصواب قضات اسلام و علمای اعلام به رسم تیمّن و تبرّک نشان قدم عرش توأم حضرت سیدکائنات- علیه أکمل الصّلوات والتّسلیمات- به دست آن سیادت مآب ارسال نمودند و حضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی- به صدق نیت و حسن طویت سه فرسخ به استقبال آمده، به کمال تعظیم و تبجیل به شرف تلثیم (7) و تقبیل مشرّف شدند. مقدار صد قدم بر دوش نهاده، پیاده آوردند و بعد از آن طبقه سادات بنابر قرب ذاتی به احراز این دولت مبادرت نمودند.
بعد از آن مشایخ وعلما و ارکان دولت، علی تفاوت طبقاتهم و تباین درجاتهم، آن تمثال مقدّس مثال تا به سریر اعلی نوبت به نوبت بر سر نهاده، رسانیدند.
حبّذا سنگ معتدل تمثال نیر بخت وکوکب اقبال
ماه را پیش اوست قدر سُها زر خورشید ازوست خاک‌بها
گوهر فخر تاجدارانست درّه التّاج شهریارانست
سجدگاه همه سرافرازان نازنینان به سجده‌اش (8) نازان


1- در نسخه 2: به‌جای «حجه»، «رحمه» آمده است.
2- «محمد» در نسخه 2 نیامده است.
3- در نسخه 2 به جای «معظمین»، «شریفین» آمده است.
4- در نسخه 2: وفا نماید.
5- در نسخه 2: هر سال.
6- داخل خط تیره در نسخه 2 نیامده است.
7- بوسه زدن.
8- در نسخه 1 «سجده‌اش».

ص: 23
واین قدم خیر مقدم در جوف کعبه معظّمه بود تا آن‌که در ستّه تسعَ [و] خمسینَ و تسعمائه [959] که عمارت حرم تاریخ یافته‌اند دیوار کعبه معظّمه رسنی پیدا کرده بود و علما را در باب شکافتن (1) آن جهت حرمت اختلاف شده، بعد ازحصول استفتا و وصول فتوی از دارالسّلطنه استانبول چون رخصت تعمیر حاصل شد، (2) در آن وقت آن تمثال مقدّس را از داخل کعبه معظّمه برآورده در میان گنبدی که در صحن مسجدالحرام است نهاده بودند.
و در تاریخ سمهودی که تاریخ مدینه است و در دیار عرب اعتبار تمام دارد و یکی از افاضل اکابر (3) از زبان عربی به فارسی آورده، (4) [چنین] مذکور است که چون حضرت رسالت پناهی- صلّی الله علیه وآله و سلّم- در غزوه خیبر پای مبارک را بر سنگ نهاده آن طرف دیوار عساکر اعدا را می‌دیدند، قدم‌های آن حضرت بر سنگ منقّش شده بود. (5)
سلطان رسل ماه عجم شاه عرب سنگِ درِ او قبله‌گه اهل طلب
از تابش قهر او که دشمن سوزست گر سنگ شود موم عجب نیست عجب
و نشان قدم آن حضرت در مدینه، معروف و مشهور است. علما و مشایخ زیارت می‌کنند و هم‌چنین در بلده نیشابور یکی از اولیا آورده است و الآن موجود است [و نمایان].
و آن‌چه در رساله [ای] که در باب تمثالی (6) که در حضرت دهلی است وولایت پناه حقایق دستگاه شیخ عبدالله که یکی از اولاد مخدوم جهان و مخدوم‌زاده جهانیان شیخ جلال بخاری- قدّس سره- است آورده، [و] مذکور است که در باقنه (7) قلعه (8) که آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- محاصره کرده بودند، زمینی بود پرگِل. کفّار معجزه طلبیدند که اگر این گل سنگ شود ما حصار را تسلیم کنیم و ایمان آوریم. در آن وقت آن قطعه زمین سنگ شد و نشان‌های (9) قدم آن حضرت برآن ماند و آن را به تیمّن گرفتند و به اطراف و اکناف بردند و قبله‌گاه (10) حاجات ساختند و درحضرت دهلی جایی‌که آن تمثال مبارک مرکوز است عمارات عالیه ساخته‌اند و خادمان در جوار آن می‌باشند وکعبه خواصّ و عوام است، وحضرت ظلّ اللهی- خلّد ظلاله العالی- چند قریه را وقف مجاوران آن کعبه آمال و قبله اقبال فرموده‌اند و این ضعیف مکرّر به شرف استلام آن مقام (11)مشرّف شده و در آن جا این بیت نوشته: (12)
در زمینی که نشان کف پای تو بود
سال‌ها سجده صاحب نظران خواهد بود (13)
و همانا که لسان الغیب و ترجمان اسرار خاص از برای [این] مقام متکلّم شده و یک بار در آن نواحی در رکاب حضرت اللهی- خلّد ظلاله العالی- روی نموده: (14)
حضرت دهلی ملائک مطاف کعبه قدس است ز بهر طواف
قبله جان کعبه اهل صفا رفته در آن جا قدم مصطفی
طوف حریمش همه را در خور استخاصّه که بر شاه حج اکبرست


1- در نسخه 2: در شکافتن.
2- در منائح الکرم، ج 3، ص 328، اشاره به ترمیم کعبه در سال 959 شده اما تفصیل متن در آن نیامده است.
3- در نسخه 2 «اکابر» نیامده است.
4- در نسخه 2: به فارسی ترجمه کرده.
5- در نسخه 2: نقش بست.
6- در نسخه 2: تمثال.
7- «باقنه» بدون نقطه روی دندانه بعد از «ق» نام جایی باید باشد اما کجا؟
8- در نسخه 2: در بافته، قلعه [ای] است.
9- در نسخه 2: نشان.
10- در نسخه 2: قبله.
11- در نسخه 2 بدون «مقام».
12- در نسخه 2 «نوشته دید».
13- در نسخه 2: سال‌ها سجده‌گه اهل نظر خواهد بود.
14- در نسخه 2: نمود.

ص: 24
و درکتب صحیحه مذکور است که معجزات حضرت پیغمبر- صلّی الله علیه وآله [وسلّم و ائمه هدی صلوات الله علیهم] (1)- بیش از آن است که در شمار آید و قلم محاسبان اخبار و مستخرجان آثار احصا نمایند وچندین هزار کتب مبسوطه در ذکر احوال قدس (2) منوال آن حضرت پرداخته‌اند (3) و در سیر برکات آن را به حضرت- صلّی الله علیه وآله و سلم- از مبدأ تا منتهی صحایف و دفاتر ساخته ومع هذا معترف بر عدم استقصای حالات و استیفای ذکر کمالات [آن حضرت] شده‌اند و از آن کتاب‌ها مطوّله مبسوطه که مشتمل بر چهل مجلّد و بعضی کمتر از آن تألیف یافته و اسامی آن‌ها در تاریخ امام یافعی (4) و شیخ ابن کثیر (5) و غیر آن مذکور است، در سواد هند نرسیده، و در کتب سیر و رسایل مختصر که در این بلاد متداول است، حرفی از قبول و انکار و نفی واثبات آن به نظر در نیاید. پس احتراز از توهّم انکار این معجزه نمودن و اجتناب از تصوّر طعن در این باب کردن واجب و لازم است.
و اصل در این باب سخن حضرت (6) ظلّ اللّهی- خلّد ظلاله العالی- که به زبان بدایع بیان در وقت استقبال آن تمثال فرموده‌اند که: هر چند حقیقت صحّت آن از کتبِ صحاح به ما نرسیده اما از حُسن ادب رواست (7) که از روی احتیاط به‌کمال تعظیم کوشند و شرایط تکریم به تقدیم رسانند که اگر در واقع نشانه قدم اطهر آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- است حق تعظیم به جای آمده باشد و اگر در نفس امر چنان نیست، تعظیمی که به مجرّد حسن ظنّ به ظهور آید، عندالله موجب ثواب جمیل و جزای جزیل خواهد بود؛ چه محض استناد به آن سرور- صلّی الله علیه وآله وسلّم- جهت تعظیم کافی است [انتهی کلامه]. و در اخبار آمده که «لَو اعتَقَد حَجَراً ....» (8)
ترجمه این کلام است که از حضرت خواجه ناصرالدّین عبدالله- قدّس سرّه- آورده‌اند که اگر بر سنگ سیاه اعتقاد کنی هر آینه از آن معنی (9) فایض (10) گردد، فکیف سنگی که منسوب به سرور کائنات- علیه افضل التسلیمات (11)- باشد و این سخن به جهت تنبیه جماعتی است که قلوب قاسیه (12) دارند و [مضمون «قلبی- فَهِیَ- کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة]»(13) به ضمایر ایشان راجع است.
و از اجلّه علما و اکابر مجذوبین که بر صحّت این تمثال مبارک، توقیع کشیده‌اند، یکی قاضی حسن (14) مکّی مالکی است و او ملتجای آفاق و مقتدای به استحقاق است، از اصناف علوم نصابی کامل و نصیبی وافر دارد و رتق و فتق مهام (15)وحلّ وعقد امور اسلام به دست اوست. در علوّ جاه وسموّ منزلت بر جمیع اکابر آن دیار فایق است، مایده افضال مبسوط دارد و صلای نوای بلند، محفل (16) و محیط رجال اوست (17) و منزل او محطّ رجال- سلّمه الله تعالی-.
دیگر قاضی محمد مکّی (18) است و او قدوه علمای عرب است و در [علوم] تبحّر دارد و حافظ کلام مجید است و فایق در ترسّل و تجوید. از علمای عرب به بلاغت و فصاحت و بذل و سماحت ممتاز است و در حرم شریف به افاده علوم دینی اشتغال دارد، (19) سلّمه الله تعالی.
و دیگر میر زکریاست و او سید جلیل الحسب (20) است؛ ذاتش متبرّک و نَفَسش مبارک است. در ریاضت و مجاهده (21) و محافظت احوال کوشیده و به مشرب فقر و فنا و عدم توجّه به دنیا ممتاز است. اکثر اکابر و افاضل از مشکات افادت اقتباس انوار حدیث می‌نماید، وقتی که قاری «قال رسول الله [صلّی‌الله علیه وآله وسلّم] (22) می گوید» بی‌اختیار اشک از چشم او روان می‌گردد و مضمون (وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ) (23) (مائده: 83) به ظهور می‌آید. عمر شریفش قریب به صد و بیست سال رسیده، با وجود ضعف و پیری در اوقات خمسه از جبل ابوقبیس که مَسکن اوست، در حرم شریف می‌آید و به مواظبت فرایض وسنن اقدام می‌نماید. سلّمه الله تعالی. (24)
دیگری مولانا قطب الدّین حنفی است و او مفتی مکّه معظّمه است- زادها الله تعظیماً-. مدّت چهل سال شده تقریباً که مجاور آن (25) بلده طیبه است و در تفقّه و تدین و فیصل قضایا [و تحقیق مرافعات شرعیه کمال احتیاط می‌رود و علی الدوام به علوم دینی و نشر فضایل] اشتغال دارد. (26) کتابخانه [های] متعدّد دارد (27) و همه را وقف مستفیدان ساخته، در افاده حدیث و اجازه به حدیث مشغول می‌باشد و در این باب [همم] عالیه دارد و سلّمه الله [تعالی]. (28)


1- طبق معمول آنچه از این قبیل در کروشه آمده از نسخه 2 است.
2- در نسخه 2: قدسی.
3- در نسخه 2: آن حضرت نوشته‌اند.
4- مقصود مرآه الجنان است.
5- علی الاصول مقصود البدایه و النهایه است.
6- در نسخه 2: بدون «حضرت».
7- «رواست» حدسی است. «دور است» هم خوانده می‌شود که نامناسب می‌نماید.
8- در نسخه اصل ناخوانا. این حدیث بی اعتبار و در منابع معمول نیز نیامده است. مضمون آن چنین است که حتی باورداشتن به یک سنگ هم تأثیر خود را دارد.
9- در نسخه 2: منفعتی.
10- در نسخه 2: فائز.
11- در نسخه 2: الصلوات.
12- در نسخه 1 گویا به اشتباه: قادسیه.
13- داخل کروشه از نسخه 2 است و محل آن در نسخه 1 سفید است.
14- در نسخه 2: حسین.
15- در نسخه 2: مهمات.
16- در نسخه 2 به جای «محفل» مجلس آمده است.
17- در نسخه 2: به جای «اوست» «است» آمده است.
18- در نسخه 2: مالکی به جای «مکی».
19- در نسخه 2 به جای «اشتغال دارد» «مشغول».
20- در نسخه 2: سید جلیل النسب، جمیل الحسب.
21- در نسخه 2: مجاهدات.
22- داخل کروشه در نسخه 2 نیامده است.
23- جای آیه در نسخه 1 سفید است.
24- «تعالی» در هر سه مورد گذشته از نسخه 2
25- در نسخه 2: از مجاوران.
26- داخل کروشه از نسخه 2 افتاده است.
27- در نسخه 2 به جای «دارد» «بهم رسانیده».
28- دو مورد کروشه اخیر هم در نسخه 2 نیامده است.

ص: 25
دیگر میر پادشاه است‌که او سید عالی نسب و دانشمند [و از علمای] مقرّر ماوراءالنهر است و جمیع علوم ورزیده؛ عمری است که اقامت مکه معظّمه- زادها الله [تعالی] تعظیماً- اختیارکرده و داخل اکابر آن دیار است و مستعدّان عرب و عجم از حوزه درس او مستفید می‌گردند.
دیگری شیخ عبدالّرحمان فقیه است و [او] از اکابر موالی عرب است. علی الدّوام در حرم شریف به درس تفسیر و حدیث اشتغال می‌نماید و در شهر مبارک رمضان مجلس وعظ می‌دارد و اکابر و اعاظم در پای وعظ او جمع می‌شوند و از حقایق و معارف او استفاضه می‌نمایند سلّمه‌الله [تعالی].
دیگری (1)شیخ جارالله معلّمی (2) است و از اعیان علمای عرب است و بر فقه حنفی و شافعی، اصولًا و فروعاً استحضار دارد و به مراسم دیانت وامانت و تقوی و طهارت موصوف است و همیشه به افاده علوم دینی مشغول سلّمه الله [تعالی].
دیگری مولانا (3) عبدالله سندی است و او مجاور حرم شریف است و او را از علمای مسلّم می دانند و در تدقیق علوم اشتهار دارد و به درس، دوام مشغول است و درسلک اکابر عرب معدود، سلّمه الله [تعالی].
اکنون بعد از ذکر احوال و اسامی این طبقه گرامی به چند رباعی که منظوم این داعی است، ختم می‌نماید.
آن‌ها که به دل نور قدم یافته‌اند از سنگ سیه فیض حرم یافته‌اند
گمراه مشو که رهنوردان حرم منزل به نشانه قدم یافته‌اند
شاهی‌که سریر عرش جایش باشد اقبال به پای عرش سایش باشد
چون کعبه سزد قبله اصحاب (4) صفا سنگی که برو نشان پایش باشد
شاهی‌که درش قبله عالم دانند گرد قدمش سپهر اعظم دانند
هر دل که اثر ندید نبود از وی حقّا که زسنگ خاره‌اش کم دانند


1- در نسخه 2 در اینجا و موارد بعدی به جای «دیگری» دیگر آمده است.
2- در نسخه 2: معلم.
3- در نسخه 2 به جای «مولانا» ملا آمده است.
4- در نسخه 2 به جای «اصحاب» ارباب آمده است.

ص: 26
شاهی‌که برات روز دادی شب را در مَحمدتش سنگ گشادی لب را
برخاره نشان قدمش نیست که سنگ وز شوق کفش کرد تهی قالب را
ای پرده نُه فلک طراز عَلَمت سلطانی وکاینات خیل و حشمت
گر ما نرسیدیم به خاک قدمت تا حشر سر ما و نشان قدمت
ای عرش محیط در طواف حرمت دریای محیط تشنه نیم نمت
مشکل که ز جست وجوی تو بنشینم زینگونه که یافتم نشان قدمت
از عمر منم به نیم جانی خرسند از وعده وصلش به گمانی خرسند
از بدرقه مراد واپس مانده افتاده در این ره به نشانی خرسند
فیضی که ز شوق، ناله تا ماه رساند تا شمسه مهر شعله آه رساند
گر ماند ز پیشگاه بزمش محروم این بس که سر خود به قدمگاه رساند
صد شکر که آمد به هزاران اکرام نقش قدم مقدّس خیر انام
فرخنده شد از مقدم خیرش ایام تاریخ قدوم است «خیرالأقدام» (1)


1- در نسخه 1: خیر الایام. با محاسبه این دو مورد می توان دریافت که خیر الاقدام درست است، زیرا سال 987 را نشان می دهد. همان طور که در متن رساله آمده امیر الحاج در سال 986 به مکه رفته و به یقین بازگشت او که همراه خود سنگ را آورده، سال 987 است.