همچنین روایاتی در بحار الأنوار، آمده که صفات حضرت محمد (ع) درتورات را بیان میکند؛ صفاتی که آنها تحریفش کردهاند.
اما مهمتر، آیهای است از قرآن کریمکه تصریح میکند یهود نسبت به نبی گرامی (ع) و خصوصیات آن حضرت، از طریق تعالیم تورات آگاهی داشتهاند:
(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الامِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنجِیلِ یَأمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ ....
آنان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که] نام [او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مییابند- پیروی میکنند؛] همان پیامبری که [آنان را به کار پسندیده فرمان میدهد و از کار ناپسند باز میدارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و ...
این مطلب مسلّم است که یهود مدینه، از طریق بشارتهای دینی، حضرت محمد (ع) را با مشخصات و علایم کامل و کافی میشناختند؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
(یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أبْنَاءَهُمْ وَإنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ.
کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] دادهایم، همان گونه که پسران خود را میشناسند، او [محمد] را میشناسند و مسلّماً گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند و خودشان [هم] میدانند.» (بقره: 146).
آنچه جنبه مذهبی هجرتِ یهود به مدینه را تقویت میکند، مناسب نبودن آب و هوای جزیره العرب برای زندگی و مساعد نبودن زمینهای آن برای کشاورزی است. برای همین استکه در طول تاریخ، همواره جمعیت این منطقه نسبت به سرزمینهای همجوار؛ مانند عراق، فلسطین و مصر کمتر بوده است.
از منابع استفاده میشود که علت اسلام آوردن برخی از یهودیان؛ مانند عبدالله بن سلام و مُخَیریق، علم ایشان به ظهور پیامبر جدید بوده است و حتی اسلام آوردن اوس و خزرج به پیامبر (ع) و سبقت ایشان در این امر را به این علت میدانند که یثربیان، سالیان دراز با یهود مجاور بودند و یهودیان گاهی در مجالس و محافل خود، سخن از بعثت پیامبر عربی به میان میآوردند. حتی یهودیان به بتپرستان یثرب میگفتند: این پیامبر عربی، آیین یهود را ترویج خواهد کرد و بساط بتپرستی را از جهان بر خواهد چید. همین گفتگوها در روحیه آنها آمادگی عجیبی برای پذیرش آیینی که یهود در انتظار آن بودند، پدید آورده بود؛ بهطوریکه شش تن از خزرجیان در نخستین برخورد، به پیامبر (ع) ایمان آوردند و به یکدیگر میگفتند: این همان پیامبری است که یهود در انتظار اوست و ما باید در گرویدن به او سبقت بگیریم.
روایات نیز این مطلب را تأیید میکند؛ از جمله روایتیکه (در تفسیرآیه 89، سوره بقره) گذشت و نیز روایتی که در تفسیر این آیه از ابن عباس نقل شده است:
کَانَتِ الیَهُودُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الأَوْسِ وَالْخَزْرَجِ بِرَسُولِ اللهِ- صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَلَّمَ- قَبْلَ مَبْعَثِهِ، فَلَمَّا بَعَثَهُ اللهُ مِنَ الْعَرَبِ وَ لَم یَکُن مِن بَنِی إِسرَائیل کَفَرُوا بِهِ وَجَحَدُوا مَا کَانُوا یَقُولُونَ فِیهِ، فَقَالَ لَهُمْ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، وَبِشْرُ بْنُ الْبَرَاءِ بن مَعرُورُ یَا مَعْشَرُ الیَهُودَ، اتَّقُوا اللهَ وَأَسْلِمُوا فَقَدْ کُنْتُمْ تَسْتَفْتِحُونَ عَلَیْنَا بِمُحَمَّدٍ، وَنَحْنُ أَهْلُ الشِرْکٍ وَ تَصِفُونَهُ وَ تَذکُرُونِ أَنَّهُ مَبعُوثٌ ... فَقَالَ سَلامُ بْنُ مِشْکَمٍ أَخُو بَنِی النَّضِیرِ: مَا جَاءَنَا بِشَیْءٍ نَعْرِفُهُ، وَ مَا هُوَ بِالذی کُنَّا نَذْکُرُ لَکُمْ»
یهودیان، پیش از بعثت، پیوسته ابراز فتح و غلبه بر اوس و خزرج به وسیله پیامبر خدا (ص) میکردند، اما آنگاه که خداوند او را از میان عرب مبعوث کرد و او از بنیاسرائیل نبود، به او کفر ورزیدند و آنچه را درباره او میگفتند، منکر شدند. معاذبن جبل و بشربن براءِبن معرور به ایشان گفتند: ای گروه یهود، از خدا بترسید و مسلمان شوید. شما پیوسته به ما (هشدار میدادید و) میگفتید: به وسیله محمد بر ما ظفر خواهید یافت، در حالی که ما اهل شرک بودیم. و اوصاف او را بر میشمردید و یادآور میشدید که او مبعوث خواهد شد ... سلّام بن مشکم که از بنی نضیر بود، گفت: چیزی برای ما ارائه نکرده تا او را به پیامبری بشناسیم و او همان نیست که ما به شما یاد آور میشدیم.
ص: 32
و نیز در همینجا، در تفسیر آیه شریفه قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ ...
(1) از ابن عباس نقل میکند: آنگاهکه حضرت وارد مدینه شدند، ابن صوریا و جماعتی از یهود فدک، از حضرت درباره برخی اوصاف و خصوصیاتش پرسیدند و وقتی پاسخ شنیدند، دیدندکه این خصوصیات همان است که پیشتر از طریق تعالیم دینی خود، درباره پیامبر آخرالزمان شنیدهبودند و از آن آگاهی داشتند.
(2)در تفسیر منسوب به امام عسکری (ع) در ذیل آیه شریفه: (وَآمِنُوا بِمَا أنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ ...
(3) آمده است: «فانّ مثل هذا فی کتابکم أن محمداً النبی سیّد الأوّلین و الآخرین».
مجلسی/ نیز در روایتی، ضمن داستان زندگی هاشم، جدّ اعلای پیامبر (ص) نقل میکند:
وقتی هاشم برای خواستگاری سلمی به یثرب آمد، یهودیان نور محمدی را بر پیشانی وی دیدند. پس از آن در شیبه (عبدالمطّلب) بن هاشم نیز همان نور را مشاهده کردند و اذعان نمودند که این، نور پیامبر خاتم (ع) است
(4)مرحوم مجلسی، در جلد پانزدهم بحار، روایات فراوان آورده که حاکی است ایشان علم به خصوصیات و اوصاف پیامبر خاتم داشته و آن اوصاف را بر پیامبر اسلام منطبق میدانستند و پیشتر به جهت اختصار، به چند نمونه از آنها اشاره کردیم. همچنین از روایاتی که در باره احتجاج پیامبر (ص) هنگام زدن گردن کعب بن اسد وارد شده، همین مطلب استفاده میشود.
(5)و نیز روایات مربوط به ورود پیامبر (ع) به یثرب و پرسش یهود از آن حضرت که ایشان را به چه چیزی دعوت میکند؟
(6) حاکی از این استکه یهود از بعثت پیامبر جدید و اوصاف آن آگاه بودهاند.
با توجه به همه آنچه گذشت، میتوان چنین نتیجه گرفتکه، عمده دلیل مهاجرت یهود به مدینه، به سبب علم ایشان به ظهور و مهاجرت پیامبر عظیم الشأن اسلام (ع) به یثرب بوده است. بنابراین، آنچه برخی از پژوهشگران، ابراز عقیده کرداند که جاذبههای زراعی و تجاری جنوب، موجب مهاجرت به این منطقه گردیده، محل تأمل است؛
(7) زیرا سرزمینهای همجوار یثرب؛ مانند فلسطین، مصر، عراق و ایران از این نظر مساعدتر از حجاز بوده و جاذبه بیشتری داشتهاند.
اما نظر ایشان در این باره که داستان تبّع افسانهاست، اگر این سخن بر اساس نقل ابن هشام باشد ما نیز موافقیم؛ لیکن طبق آنچه در منابع شیعه در مورد تبّعیان آمده، باید گفت که جنبه افسانه ندارد و موافق با واقعیت است.
گفتار سوم: ذکر برخی خصوصیات قوم یهود
بند یکم: لجاجت، نژادپرستی و پیمان شکنی
الف) لجاجت: یهودیان با اینکه به خاطر ظهور پیامبر جدید به یثرب مهاجرت کردند و با آنکه به مشرکان وعده میدادند: پیامبری ظهور خواهد کرد و ما به او ایمان خواهیم آورد و به وسیله وی شما را خوار و زبون خواهیم ساخت و با آنکه بعدها نشانههایی را که در تلمود
(8) دیده بودند، در پیامبر اسلام مییافتند؛ چرا به او ایمان نیاوردند؟ و چرا اشکال تراشی نموده
(9) دست به تحریف تورات و کتب دینی خودزدند؟!
در جلد پانزدهم بحار، روایات فراوانی دالّ بر این معنی وجود دارد که ابن هشام نیز در سیره خود، چند مورد را آورده است.
(10)با اینکه آنان هرچه میپرسیدند، پاسخ روشن و آشکار میشنیدند؛ لیکن برای این که از زیر بار گرایش به اسلام شانه خالی کنند، با لجاجت خاصّی میگفتند:
«بر دلهای ما پرده افتاده است»،
(11) «ما سخنان تو را نمیفهمیم» و یا به فرموده آیه زیر وانمود کردند که گویا هیچ نمیدانند:
وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ.
(12)آنگاه که فرستادهای از جانب خداوند برایشان آمد- که آنچه را با آنان بود تصدیق میداشت- گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنانکه گویی] از آن هیچ [نمیدانند.
بنابراین، از ویژگیهای برجسته قوم یهود، لجاجت آنها است؛ بهطوریکه از آیات قرآنکریم به وضوح این مطلب استفاده میشود؛ همانطورکه از مضمون دو آیه کریمهای که ذکر شد و آیات 144 و 145 بقره، 23 آل عمران و 46 و 47 نساء
(13) استفاده میشود که یهودیان به حقّانیت پیامبر اسلام علم داشتهاند.
مَثَل معروفِ «بهانه بنی اسرائیلی» که حتی در میان عوام مردم هم مشهوراست، گویای اوج اشکالتراشی و بهانهجویی یهود است و در قرآن، در سوره بقره، به نمونههایی از این بهانهجویی و اشکال تراشیها برمیخوریم؛ مانند داستان ذبح گوساله
(14) و نیز آنجا که میگفتند:
1- بقره: 97
2- بحارالأنوار، ج 15، ص 59
3- بقره: 41
4- بحارالأنوار، ج 15، ص 59
5- الخرائج، ج 3، ص 1083؛ کمال الدین، ج 1، ص 198؛ بحارالأنوار، ج 15، ص 206
6- اعلام الوری، ص 69؛ بحارالأنوار، ج 19، ص 110
7- تاریخ صدر اسلام، ص 51
8- کتبی که بر اساس گفتههای شفاهی اطرافیان موسی ع نوشته شده.
9- مانند ابی صوریا.
10- سیرت رسولاللّه، ج 1، صص 187- 185
11- بقره: 88، وَ قالوُا قُلُوبُنا غُلْفٌ.
12- بقره: 101
13- قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ.
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ؛ «ما] به هر سو [گردانیدنِ رویت در آسمان را نیک میبینیم. پس] باش تا [تو را به قبلهای که بدان خشنود شوی برگردانیم؛ پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن؛ و هر جا بودید، روی خود را بهسوی آن بگردانید.
درحقیقت، اهل کتاب نیک میدانندکه این] تغییر قبله [از جانب پروردگارشان] بجا و [درست است؛ و خدا از آنچه میکنند غافل نیست. و اگر هر گونه معجزهای برای اهل کتاب بیاوری] باز [قبله تو را پیروی نمیکنند، و تو] نیز [پیرو قبله آنان نیستی، و خود آنان پیرو قبله یکدیگر نیستند، و پس از علمی که تو را] حاصل [آمده، اگر از هوسهای ایشان پیروی کنی، در آن صورت جدّاً از ستمکاران خواهی بود. بقره: 144 و 145
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُون؛ آیا داستان کسانی را که بهرهای از کتاب] تورات [یافتهاند ندانستهای که] چون [به سوی کتاب خدا فراخوانده میشوند تا میانشان حکم کند، آنگه گروهی از آنان به حال اعراض، روی برمیتابند؟ آل عمران: 23
مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلیلا.
یَا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولًا.
«برخی از آنان که یهودیاند، کلمات را از جاهای خود برمیگردانند، و با پیچانیدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین] اسلام، با درآمیختن عبری به عربی [میگویند: «شنیدیم و نافرمانی کردیم؛ و بشنو] که کاش [ناشنوا گردی.»
و] نیز از روی استهزا میگویند: [ «راعنا»] که در عربی یعنی: به ما التفات کن، ولی در عبری یعنی: خبیث ما، [و اگر آنان میگفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما بنگر»، قطعاً برای آنان بهتر و درستتر بود، ولی خدا آنان را به علّت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز] گروهی [اندک ایمان نمیآورند.
ای کسانی که به شما کتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستادیم و تصدیقکننده همان چیزی است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهرههایی را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم؛ یا همچنانکه «اصحاب سَبْت» را لعنت کردیم؛ آنان را] نیز [لعنت کنیم، و فرمان خدا همواره تحقق یافته است. نسا: 46 و 47
14- یَفْعَلُونَوَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلین.
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُون.
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ.
قَالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللهُ لَمُهْتَدُونَ.
قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فیها قالُوا اْلآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا؛
«و هنگامی که موسی به قوم خود گفت: «خدا به شما فرمان میدهد که: ماده گاوی را سر ببرید»، گفتند: «آیا ما را به ریشخند میگیری؟» گفت: «پناه میبرم به خدا که] مبادا [از جاهلان باشم».
گفتند: «پروردگارت را برای ما بخوان، تا بر ما روشن سازد که آن چگونه] گاوی [است؟» گفت: «وی میفرماید: آن ماده گاوی است نه پیر و نه خردسال،] بلکه [میانسالی است بین این دو. پس آنچه را] بدان [مأمورید به جای آرید.»
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است؟» گفت: «وی میفرماید: آن ماده گاوی است زرد یکدست و خالص، که رنگش بینندگان را شاد میکند.».
گفتند: «از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه] گاوی [باشد؟ زیرا] چگونگی [این ماده گاو بر ما مشتبه شده، و] لی با توضیحات بیشتر تو [ما انشاء الله حتماً هدایت خواهیم شد».
گفت: «وی میفرماید: در حقیقت، آن ماده گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند؛ و نه کشتزار را آبیاری کند؛ بینقص است؛ و هیچ لکهای در آن نیست.» گفتند: «اینک سخن درست آوردی.» پس آن را سر بریدند، و چیزی نمانده بود که نکنند. بقره، 71- 67.
ص: 33
«از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین میروید؛ چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، فراهم سازد»
(1) و یا آنجا که از روی لجاجت میگفتند: ... إِنَّ اللهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ ...
(2)؛ «... خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما قربانیی بیاورد که آتش] آسمانی [آن را] به نشانه قبول [بسوزاند.» نمونههای روشنی است که دلالت بر لجاجت آنها دارد.
در قضیه اسلام آوردن عبدالله بن سلام ذکر شده که، عبدالله بن سلام بعد از گفتگو با پیامبر (ع) و سؤال نمودن از آن حضرت، درباره مسائل گوناگون، به آن حضرت ایمان میآورد؛ لیکن به پیامبر (ع) عرض میکند: «قوم من از ایمان من آگاهی ندارند، بهتر است قبل از آنکه آنها آگاه شوند، شما درباره من از آنها سؤال کنید.» پیامبر (ع) از آنها درباره عبدالله بن سلام میپرسد، آنها پاسخ میدهند: «او بزرگ و بزرگ زاده ماست و درباره او بسیار به نیکی سخن میگویند.» آنگاه پیامبر (ع) به آنها خبر میدهد که عبدالله بن سلام ایمان آورده است. آنها بلافاصله شروع به بدگویی درباره او میکنند و میگویند او فردی کذّاب است و مواردی از این قبیل.
ب) نژاد پرستی: دلیل دیگری که باعث شده یهود دین اسلام را، با وجود همه ادلّه وبراهین، نپذیرد، نژادپرستیآنان است؛ آیاتیکه دلالت برنژادپرستی یهود دارد:
- أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُم
(3)؛ «آیا به کسانیکه خویشتن را پاک میشمارند ننگریستهای؟»
- نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ
(4)؛ «ما پسران خدا و دوستان او هستیم.»
- وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارَی؛
(5) «و گفتند هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آنکه یهودی یا ترسا باشد.»
- وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا
(6)؛ «و] اهل کتاب [گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید.»
- أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاری
(7) «یا میگویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ویعقوب و اسباط] دوازدهگانه [یهودی یا نصرانی بودهاند؟»
و یا آنجا که میگفتند چون پیامبر (ع) از فرزندان اسماعیل است نه از فرزندان هارون، ما به او ایمان نمیآوریم.
این مطلب را سلّام بن مشکم، آنگاه که با حُیی بن اخطب، بزرگ طایفه بنینضیر، برای ترک مخاصمه سخن میگفتند، با صراحت به دوست یهودی خود گفت:
«به خدا سوگند! تو میدانی و ما هم میدانیم که محمد فرساده خداست و تمام صفات او در کتب ما آمده است. حال اگر حسد میورزیم و از او پیروی نمیکنیم، به خاطر این است که نبوت از خاندان هارون بیرون رفته است.»
(8)ج) پیمان شکنی: دلیل دیگر نپذیرفتن اسلام از سوی یهودیان، داشتن روحیه پیمانشکنی در آنان است. همچنانکه هر سه طایفه از ایشان (بنوقَینُقاع، بنو نضیر و بنوقریظه)، طبق احادیثی، پیمان خود با پیامبر را شکستند و آیاتی از قرآن گواه این مطلب است.
(9)ایمان نیاوردن یهود به هر دلیلی که باشد؛ نژادپرستی، حسادت، لجاجت یا پیمان شکنی، خداوند تعالی در مورد ایشان میفرماید:
(مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَارِ یَحْمِلُ أسْفَاراً.
(10)مَثَل کسانیکه] عمل به [تورات بر آنان بار شد] و بدان مکلّف گردیدند [آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خری است که کتابهایی را بر پشت میکشد.
بند دوم: درگیری فرهنگی
از مطالب و مسائلی که شایسته است در اینجا- و لو به اجمال- متذکّر شویم، مسائل علمی و فرهنگی یهود است. یهودیان در جزیره العرب همواره به عنوان اهل کتاب و دانش معروف بودند. جواد علی میگوید:
«یهودیان مکانهایی داشتند که بزرگان دینشان، احکام شریعت و اخبار پیامبران و روزگاران گذشته و آنچه در «تورات» و «میشنا» آمده را در آنجا تدریس میکردند؛ این مکانها در جاهلیت با نام «المدارس» و «بیت المدارس» شناخته میشدند و محلّ اجتماع احبار، رؤسا، سروران و بزرگان بوده و هرگاه مردم جاهلیت میخواستند چیزی را بدانند و یا نسبت به چیزی آگاهی یابند، به آنجا مراجعه میکردند.»
و بعد میافزاید:
ابن خلدون به موضوع علم یهود و موقعیت فرهنگی آنها نزد اعراب اشاره کرده و گفته است: «هرگاه اعراب مشتاق دانستن چیزی میشوند؛ از آنچه مردم دوست میدارند بدانند، مانند: علت پدیدهها، آغاز خلقت و اسرار هستی، آنها را قبل از هر کسی از اهل کتاب میپرسیدند و از آنان بهره میجستند.
(11)و به خاطر همین بود که عرب، آنها را از نظر علمی کاملًا از خود برتر میدانستند و ما در بررسی تاریخ دوره پیامبر (ع) به نمونههایی از آن بر میخوریم؛ از جمله: وقتی مشرکان در مکه با آیین اسلام روبهرو گردیدند، برای تحقیق درباره صحت دعوت پیامبر اسلام (ع)، عقبه ابن ابی
1- وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنی بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون
2- آل عمران: 183
3- نساء: 49
4- مائده: 18
5- بقره: 111
6- همان: 135
7- همان: 140
8- مغازی واقدی، ج 1، ص 273؛ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج 6، ص 28، به نقل از دلائل النبوه لأبی نعیم، صص 428 و 429
9- ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مّنکُم مّن دِیَرِهِمْ تَظَهَرُونَ عَلَیْهِم بِالْاثْمِ وَالْعُدْوَنِ وَإِن یَأْتُوکُمْ أُسَرَی تُفَدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَبِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْض فَمَا جَزَآءُ مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْی فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَمَةِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدّ الْعَذَابِ وَمَا اللهُ بِغَفِل عَمَّا تَعْمَلُونَ؛
] ولی [باز همین شما هستید که یکدیگر را میکشید، و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون میرانید، و به گناه و تجاوز، بر ضد آنان به یکدیگر کمک میکنید. و اگر به اسارت پیش شما آیند، به] دادن [فدیه، آنان را آزاد میکنید، با آنکه] نه تنها کشتن، بلکه [بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پارهای از کتاب] تورات [ایمان میآورید، و به پارهای کفر میورزید؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند، و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست بقره: 85.
الَّذِینَ عَهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلّ مَرَّة وَهُمْ لَایَتَّقُونَ؛
همانان که از ایشان پیمان گرفتی ولی هر بار پیمان خود را میشکنند و] از خدا [پروا نمیدارند انفال: 56.
10- جمعه: 5
11- المفصل، ج 6، ص 557
ص: 34
معیط و نضر بن حارث را نزد یهود مدینه فرستادند و یهود مدینه به آنها گفته بودند درباره سه مسأله از او بپرسید؛ چنانچه توانست پاسخِ پرسشها را به درستی بگوید، او پیامبر خداست.
(1)و نیز هنگامیکه حُیی بن اخطب و کعب بن اشرف با گروهی از یهود به مکه رفتند، در آنجا ابوسفیان رو به آنها کرده، گفت: شما اهل کتاب و علم قدیم هستید، به ما بگویید که آیین ما بهتر است یا آیین محمد؟
(2)از این روست که یکی از مشکلات حکومت نوپای اسلام، درگیری فرهنگی با یهود بود. با اینکه «پیامبر (ع) در حکومت خود با سه جبهه درگیر بود و آنها عبارت بودند از: 1. منافقین 2. یهودیان 3. مشرکین؛ امّا عمده درگیری آنحضرت با یهودیان، درگیری فرهنگی بودکه این، با درگیری در دو جبهه دیگر تفاوت داشت، زیرا یهود به منزله افراد روشنفکر در میان مردم امّی حضور داشتند و اهل کتاب و دارای پیشینه و سابقه بودند.»
(3)ما نمونههایی از درگیری فرهنگی یهود، با اسلام را پیشتر متذکر شدیم و اکنون چند مورد از صدها مورد را برای نمونه ذکرمیکنیم:
آیه شریفه وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أهْلِ الکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إلَّا أنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ
(4) «گروهی از اهل کتاب آرزو میکنند کاش شما را گمراه میکردند، در صورتی که جز خودشان] کسی [را گمراه نمیکنند و نمیفهمند.»
یازده نفر از احبار یهود با هم جلسه تشکیل دادند؛ یکی از آنها به دیگران گفت: در نخستین روز با زبان و بدون باور قلبی، داخل در دین محمد میشویم و در آخر روز کافر میشویم و میگوییم: «ما در کتابهایمان نگریستیم و با علمای خود به شور نشستیم، سرانجام دریافتیم که محمد پیامبر خدا نیست و دروغ او بر ما آشکار گشت و دین او باطل است. روشن است که اگر چنین کنیم، اصحاب او در دین خود دچار شک و تردید میشوند و خواهند گفت: آنها اهل کتاباند و از ما به این مسئله آگاهترند. بنابراین، از دین محمد خارج میشوند و از دین ما پیروی میکنند.
(5)آیه شریفه إنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ ...
(6)درباره جماعتی از احبار یهود، از جمله ابیرافع کنانه بن ابی الحُقیق، حُیی بن اخطب و کعب بن اشرف نازل شده؛ زیرا کتمان نمودند آنچه از صفات حضرت محمد (ع) را که در تورات بوده و به دست خود چیزهایی غیر آن صفات نوشتند و قسم خوردند که این از جانب خداست.
(7)و نیز آیه شریفه إنَّ اللهَ عَهِدَ إلَیْنَا ألَّا نُؤْمِنَ لِرَسُول حَتَّی یَأتِیَنَا بِقُرْبَان تَأکُلُهُ النَّارُ
(8) درباره جماعتی از یهود؛ از جمله کعب بن اشرف، فنحاص بن عازوراء، مالک بن ضیف و وهب بن یهودا نازل شده است.
(9)قریشکه بزرگترین قبیله عرب از حیث تقدّس بهشمار میرفت، از بُعد علمی و فرهنگی در مقابل یهود خاضع بود و این تسلّط فرهنگی، متأسفانه بعدها نیز ادامه یافت؛ البته پیامبر (ع) با زحمات زیادی کوشید از این سلطه فرهنگی یهود بکاهد، لیکن متأسفانه بعد از پیامبر، افرادی مانندکعب الأحبار و ابو دردا برای نقل تورات و قصهگویی آزاد شدند و همان هیمنه فرهنگی سابق اهل کتاب تقویت شد.
(10) نمونه بارز آن نیز وجود اخبار زیادی با عنوان «اسرائیلیات» در منابع حدیثی است.
بند سوم: عمل به دستورات دینی
یهود شبه جزیره، احکام دین خود را به درستی انجام نمیدادند. به نظر میرسد عدم التزام به احکام شریعت، در میان اشراف و بزرگان دینی یهود بیشتر رایج بود تا عوام آنها؛ زیرا آنچه از تورات تحریف شده، به دست بزرگان آنها انجام شده
(11) و اگر ایمان به جبت و طاغوت بوده، توسط رؤسای ایشان صورت پذیرفته است.
(12) اگر تبعیض در اجرای احکام بوده، باز به خاطر همین اشراف بوده،
(13) اما به عکس، در میان عوام آنها گاهی مشاهده میشود که برای تسلّی در برابر مجازات مرگ، به همدیگر سفارش میکنند که صبور باشید و تورات بخوانید.
(14)باز در اینجا این پرسش مطرح میشود: با آنکه تعصب مذهبی زیادی نداشتند و بیباکانه کتاب آسمانی را تحریف میکردند؛ چرا درمقابل دعوت اسلام، ازدین خود دست بر نداشتند؟
پاسخ این پرسش، از مباحث گذشته دانسته شد که چیزی جز حسدورزی، نژادپرستی، لجاجت و قدرتطلبی بزرگان آنها نبوده است!
گفتار چهارم: پیماننامه مدینه
پیمان همکاری پیامبر (ع) با یهودیان عربتبار، در قالب پیماننامهای بودکه به تعبیر برخی، اولین قانون اساسی مبتنی بر تعالیم اسلام و قرآن به شمار می رفت. پیامبر عظیمالشأن اسلام (ع) برای شکل دهی یک نظام سیاسی و تشکیل یک حکومت، میباید در جامعهای
1- سیره ابن هشام، ج 1، ص 278
2- تفسیر قمی، ج 1، ص 140
3- سخنرانی مقام معظم رهبری در مدرسه فیضیه قم، پاییز 79
4- آل عمران 3: 69؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 105
5- بحارالأنوار، ج 9، ص 70
6- آل عمران: 77، «کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی میفروشند، آنان را در آخرت بهرهای نیست؛ و خدا روز قیامت با آنان سخن نمیگوید، و به ایشان نمینگرد، و پاکشان نمیگرداند، و عذابی دردناک خواهند داشت.»
7- بحارالأنوار، ج 9، ص 71
8- آل عمران: 183. «خداوند با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما قربانیی بیاورد که آتش] آسمانی [آن را] به نشانه قبول [بسوزاند.»
9- بحارالأنوار، ج 9، ص 73
10- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 152
11- نساء،: 46؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 140
12- نساء: 51؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 140
13- مائده: 42 و 43؛ تفسیر قمی، ج 1، صص 168 و 169؛ تفسیر المیزان، ج 5، ص 356؛ بحارالأنوار، ج 20، ص 166
14- مغازی، ج 2، صص 387 و 388
ص: 35
که بر اساس ارزشهای متفاوت درکنار هم زندگی میکردند، یک نظامنامهای ترتیب میدادکه ضمن احترام به عقاید مذهبی مختلف، بر اساس یک سری اصول مشترک، با محوریت رهبری پیامبر (ع) در کنار هم زندگی میکردند و همه، ملزم به رعایت آن اصول میشدند؛ لذا پیامبر خدا با دعوت از نمایندگان (خبرگان و بزرگان) همه طوایف موجود در مدینه و با هماهنگی با آنان، نظامنامهای را ترتیب داد و آنرا به امضای نمایندگان همه گروهها رسانید؛ البته میتوان گفت این نظامنامه در واقع پایهگذاری حکومت اسلامی بود؛ زیرا اصول این قرارداد بر اساس قرآن بود و در آن تصریح شده بود که مرجع اختلافات، خدا و رسول خداست و در امور مختلف، مرجع رسیدگی کننده، حضرت محمد (ع) خواهد بود.
بعد از آنکه پیامبر (ع) به گروههای موجود در مدینه، با محوریت اسلام و زعامت خویش نظم داد، با یهودیانِ بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه نیز پیماننامهای امضا کرد که مفادّ آن چنین است:
«بهموجب این قرارداد، پیامبر با هریک از سه گروه پیمان میبندد که هرگز بهضرر پیامبر و یاران آن حضرت گام بر ندارند و به وسیله زبان و دست، ضرری به او نرسانند. سلاح و مرکب در اختیار دشمنانش نگذارند. اگر بهخلاف متن این قرارداد رفتار کردند، دست پیامبر در ریختن خون وضبط اموال و اسیرکردن زنانو فرزندانشان، باز خواهد بود. این قرارداد از سوی بنیقینقاع به امضای مخیریق و از سوی بنینضیر به امضای حُیی بن اخْطب و از جانب بنیقریظه به امضای کعب بن اسد رسیده است.»
(1)این، همان پیمانی استکه هریک از گروههای یهود (بنوقینقاع، بنونضیر و بنوقریظه) یکی پس از دیگری آنرا نقض نمودند و سپس به سزای این عمل خود رسیدند.گفتار پنجم: تغییر قبلهدر مباحث گذشته اشاره کردیم که انگیزه دیگر درگیری پیامبر (ع) با یهود، ریشه فرهنگی داشت؛ یعنی از مسائلی که یهود از آن بهرهبرداری سوء فرهنگی بر ضدّ اسلام میکردند، نمازگزاردن پیامبر و مسلمانان به سوی بیت المقدس بود و این موضوع موجب طعنه زدن یهود شده بود، تا آنجا که میگفتند: محمد قبله نداشت تا آنکه ما بر او یاد دادیم! (2)یا این که میگفتند: تو تابع ما هستی و به سوی قبله ما نماز میخوانی! (3) بنابراین، پیامبر (ع) بسیار آزرده خاطر گردید و شب هنگام چشم به آسمانها دوخته، منتظر امر الهی بود.پیامبر (ع) در مسجد بنیسالم، مشغولگزاردن نماز ظهر بودندکه جبرئیل نازل شد و بازوان حضرت را گرفت و او را به سوی کعبه چرخانید (که البته این چرخش تقریباً 180 درجه بود) و این آیه نازل گردید: قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِیالسَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ ...؛ (4) «ما] به هر سو [گردانیدنِ رویت در آسمان را نیک میبینیم. پس] باش تا [تو را به قبلهای که بدان خشنود شوی برگردانیم؛ پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن ...»برخی، زمان تغییر قبله را، ماه هفتم هجرت نوشتهاند (5) برخی دیگر گفتهاند: ماه شانزدهم یا هفدهم بوده (6) و برخی ماه هفدهم هجرت دانستهاند. (7) برخی از محققین آنرا هفده تا نوزده ماه بعد از هجرت ذکر کردهاند. (8) زمانی که قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه تغییر یافت، برای یهودیان، گران تمام شد. آنان نگران شدند؛ زیرا این عمل، شکستی برای آنها و استقلالی برای مسلمانان بود. در عین حال طعنه زدند که چرا مسلمانان قبله خویش را تغییر دادند. (9)این مسأله موجب تشدید حسادت و کینه ورزی یهود گردید.
1- فروغ ابدیت، ج 1، ص 466؛ به نقل از بحارالأنوار، ج 19، صص 110 و 111؛ واقدی قریب به همین مضمون را در مغازی، ج 2، ص 340 نقل کرده است.
2- شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 69
3- تفسیر قمی، ج 1، ص 63
4- بقره: 144
5- تفسیر قمی، ج 1، ص 63
6- شهیدی، سیدجعفر، تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 419
7- همان، ص 69؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 483
8- حسینی، علیاکبر، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ج 1، ص 201
9- بقره: 142