ه: سهم ذی القربی از غنائم جدید.
2- خطبه معروف به فدکیّه مربوط به کدامیک از مطالبات بالاست؟ مسلّماً مطالبه ارث رسول خدا 9 درآن هست. علاوه بر آن آیا در خصوص فدک، آن حضرت جداگانه با ابوبکر محاجّه کرده است؟ چطور در متن خطبه از «فدک» با همین تعبیر، سخنی نیست و عمده احتجاج در خصوص ارث است. هرچند راویان زمان ایراد آن را پس از منع فدک میدانند
.
3- در صورتی که بگوییم در خطبه فدکیّه، مطالبه فدک به عنوان «ارث» بوده است، چه چیزی باعث شد که آن حضرت، از باب ارث آن را مطالبه کند با اینکه پیامبر خدا 9 در زمان حیاتش فدک را به او بخشیده بود و پیش از وفات پیامبر خدا 9 دراختیار حضرت صدّیقه 3 قرار داشت؟ 4- خطبه فدکیّه چند روز پس از رحلت رسول خدا 9 ایراد شده است
؟ 5- چرا در آن خطبه غرّا به صراحت سخنی از غصب خلافت و اعتراض به آن نیست؟ آیا کار از کار گذشته بوده است؟ آیا برای محکوم کردن خلیفه، موضوع ارث کاراتر بوده است؟ و چطور در آن خطبه، استشهادی به حدیث غدیر و مانند آن دیده نمی شود؟ هرچند توبیخ شدید مهاجر و انصار و شمّهای از فضایل حضرت امیر 7 در آن موجود است. 6- چرا حضرت امیر 7 در دوره خلافت خود، فدک را برنگرداند؟ 7- ماجرای حمله به بیت و احراق یا تهدید به احراق، چند روز پس از وفات پیامبر 9 روی داد؟ قبل از ایراد خطبه فدکیّه یا بعد ازآن؟ 8- مدفن مطهّر حضرت زهرا 3 کجاست؟ آیا درست است که مدفن آن حضرت در بیت او واقع در شرق مسجد و شمال حجره پیامبر 9 میباشد؟ 9
- مسلّماً برای اعتراض به دستگاه خلافت، حضرت زهرا 3 شبانه غسل، کفن و دفن شدند و خواستِ آن حضرت و نیز امیرالمؤمنین 8 بر اخفای قبر مطهّر بوده است؛ ولی آیا بنا و خواسته معصومین: به عنوان سندی برای نارضایی حضرت صدّیقه 3 از خطبه در همه دورانها و اعصار، بر مخفی ماندن قبر تا ظهور حضرت حجّت- عجّل الله تعالی فرجه- بوده است؟ یا همانطور که قبر حضرت امیرمؤمنان 7 سالها مخفی بود، ولی پس از رفع خطر و حصول غرض از اخفا، ائمّه هدی: محل قبر را مشخص کردند و خود و شیعیان به زیارت آن قبر مطهّر شتافتند، در مورد قبر حضرت صدّیقه 3 هم پس از مسجّل شدن غضب پاره تن رسول الله 9 بر خلیفه و تأمین این هدف عالی، دیگر داعی بر اخفای قبر نبوده و ائمّه: مردم را به محلّ قبر مطهّر دلالت میفرمودهاند؟ یا اینکه فقط نادراً و برای خواصّ اصحاب محلّ آن را مشخّص کردهاند؟ 10- آیا حوادث هولناک و دردآور پس از وفات پیامبر خدا 9 در همین خانه- که محلّ قبر حضرت صدّیقه 3 و متصل به مسجد و حجره پیامبر خدا 9 است- رخ داد؟ برخی از اشکالها به این موضوع را چگونه باید پاسخ داد؟ از جمله فضل بن روزبهان در نقد سخن علّامه حلّی درباره احراق بیت گوید: «من أسمج ما افتراه الروافض هذا الخبر، وهو إحراق عمر بیت فاطمه ... [3] و ذلک لوجوه سبعه:
الأول: إن بیت فاطمه [3] کان متصلًا ببیوت أزواج النبیّ، ومتّصلًا بالمسجد وقبر النبیّ [9]، وهل کان عمر یحرق بیوت النبیّ [9] والمسجد والقبر المکرم؟! نعوذ بالله من هذا الاعتقاد الفاسد؛ لأنّ بیوتهم کانت متصلهً معمولهً من الطین والسعف الیابس، فإذا أخذ الحریق فی بیت، کان یحترق جمیعَ البیوت والمسجد والقبر المکرّم
.
«توفّیتْ سیّدهْ نساء أهل الجنّه فاطمه [3] فی بیتها الذی کان بجوار حجره أُمّ المؤمنین عائشه و دفنتْ فی البقیع، و قیل: دفنتْ فی بیتها، و القول الأوّل هو الراجح والمعتمد. و یدلّ علی ذلک یلی:
أوّلًا: أنّ فاطمه [3] کانتْ تستحیی أن تُحمَلَ بعد الوفاه کما یُحمَل الرجالُ بأن یُطرح علیها الثوب فیصف جسدها الشریف، و لَمّا رأتْ هودجاً عملتْه أسماء بنت عمیس لتحمل فیه للدفن أوصتْ أن تحمل فیه بعد أن تموت، کما روی عن أُمّ جعفر أنّ فاطمه بنت رسولالله 9 قالت لأسماء بنت عمیس: «یا أسماء إنّی قد استقبحت ما یصنع بالنساء. أنّه یطرح علی المرأه الثوب فیصفها». قالت أسماء: «یا ابنه رسول الله، ألا أُریک شیئاً رأیتُه بأرض الحبشه». فدعت بجرائد رطبه فحنَّتها، ثمّ طرحت علیها ثوباً. فقالت فاطمه: [3] «ما أحسن هذا و أجمله! تعرف به المرأه من الرجل، فإذا أنا مِتُّ فاغسلینی أنتِ و علیّ و لا تُدْخِلی عَلَیَّ أحداً ..». فلمّا توفّیت فاطمه [3] جعلتْ لها أسماء مثل هودج العروس و قالت: «أمرتنی فاطمه [3] أن أصنع ذلک لها.»
ص: 96
و روی ابن شبه أیضاً أنّ فاطمه [3] قالت: «إنّی لأستحیی من جلاله جسمی إذا أُخرجتُ علی الرجال غداً». و کانوا یحملون الرجال کما یحملون النساء، فقالت أسماء بنت عمیس رضی الله عنها: «انّی رأیت شیئاً یصنع بالحبشه فصنعت النعش» فاتّخذَ بعد ذلک سُنَّه.
وقد روی عن ابن عیّاش أنّ فاطمه [3] أوّل من غُطِّی نعشُها من النساء فی الإسلام ثمّ بعدها زینب بنت جحش صنع ذلک بها أیضاً.
و بهذا ثبت أنّ فاطمه [3] کانت تَعْرِفُ بأنّه تحمل من البیت بعد الموت لتدفن فی البقیع لذا کانت تستحیی أن تحمل مثل الرجال، فلمّا أخبرتُها أسماء بنت عمیس بها یستر جسدها الشریف أثناء التشییع، حسَّنتْ ذلک، و لمّا توفّیتُ عملتْ لها أسماء هودجاً لتحمل فیه للدفن.
و لو کان المقرَّر دفنها فی بیتها الذی توفّیت فیه لم یکن هناک ما یقتضی أن تستحیی فاطمه [3] من حملها مثل الرجال و أن یُعمل لها هودج»
(1)نیز مرحوم آیه الله کمرهای در کتاب ملکه اسلام همین ایراد را به علاوه ایراد ذیل بر دفن در بیت، مطرح کردهاند:
دفن آن پیکر مطهّر در خانهاش مناسب نبوده است؛ زیرا قبر همیشه در معرض دید و پیش چشم فرزندان صغیر و کودکان عزیز آن بانوی بزرگ واقع میشده و همواره داغ آنان را تازه میکرده است. بنابراین، دفن در بیت از جنبه عاطفی نمیتواند توجیه شود.
(2)شاید بتوان بر این اشکال افزود: با توجه به زندگی روز مره در بیت، نمیتوان دفن در بیت را توجیه کرد؛ زیرا با توجه به احترام فوق العاده امیر مؤمنان علیه افضل صلوات المصلّین برای همسر، و فرزندان برای مادر خود، زندگی در خانهای که قبر در آن است و موضع آن هم عمداً مخفی نگهداشته میشود و معیّن نیست تا احترامش حفظ شود، مناسب نیست.
پاسخ همه این اشکالات- با اینکه حضرت زهرا 3 در بیت خود و در جوار رسول الله 9 دفن شدهاند- آن است که:
حضرت امیرالمؤمنین 7 و خانواده پس از رحلت پیامبر خدا 9، در خانه دیگری- غیر از خانه متصل به مسجد و حجره پیامبر 9- که در غرب بقیع و از آنِ حضرت علی 7 بوده است، زندگی میکردهاند و حوادث هولناکِ پس از وفات پیامبر 9 در آن خانه اتفاق افتاده است. شواهد وجود چنین خانهای برای حضرت امیر 7 عبارتاند از:
الف) بنا به نقل سمهودی در وفاء الوفا، ابن شبّه یکی از قدیمی ترین مدینهشناسان گوید:
«و اتّخذ علیُّ بن أبی طالب بالمدینه دارین؛ إحداهما دخلت فی مسجد رسول الله- صلّی الله علیه] وآله [وسلم- و هی منزل فاطمهَ بنت رسول الله- صلّی الله علیه] وآله [و سلم- التی تسکن فیها، و الأخری دار علیٍّ [7] التی بالبقیع، و هی بأیدی ولد علیٌّ [7]»
(3)ب) ابن نجّار از برخی نقل میکند:
«رأیت قبر الحسن بن علیّ بن أبی طالب]: [فی فم الزُقاق الذی بین دار نبیّه [9] و بین دار علیّ بن أبی طالب [7]»
(4)ج) سمهودی درباره موضعی می گوید:
«و أظنّه فی موضع دار علیّ بن أبیطالب [7] الذی اتّخذه بالبقیع»
(5)د) درباره تخریب حجره فاطمه 3 به دستور ولید، نقل کردهاند که حسن بن حسن و همسرش فاطمه بنت الحسین: مجبور به ترک آن حجره و منتقل به خانه امیرالمؤمنین 7 شدند:
«فخرجوا منه حتّی أتوا دار علیّ [7] نهاراً»
(6)بنابراین، مسلّم است که حضرت امیر 7 خانه دیگری، غیر از حجره کنار مسجد داشته است؛ همچنان که برخی از دیگر صحابه، علاوه بر بیت جوار مسجد، خانه دیگری داشتهاند. گفتهاند که پیامبر خدا زمینی را در غرب بقیع برای ساختن منزل تقطیع کرد و هر قطعهای را در اختیار یکی از مهاجرین قرار داد؛ از جمله حضرت امیر 7 و ابوبکر و عثمان، که مرگ ابوبکر و قتل عثمان هم در همین خانههای غرب بقیع رخ داد نه در بیوت همجوار مسجد
(7)امّا دلایل و شواهد اینکه حوادث هولناکِ پس از رحلت پیامبر خدا و شهادت حضرت صدّیقه کبری 3 در این خانه اتفاق افتاده، متعدّد است؛ ازجمله:
الف) حضرت صدّیقه کبری 3 هنگامی که برای ایراد خطبه به مسجد آمدند:
«لاثَتْ خِمَارَهَا عَلَی رَأْسِهَا، وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا، وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَهٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُیُولَهَا، مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مِشْیَهَ رَسُولِ اللَّهِ 9 حَتَّی دَخَلَتْ عَلَی أَبِی بَکْر»
(8)
1- بیوت الصحابه حول المسجد النبوی الشریف، صص 172- 171.
2- این حاصل سخنان مرحوم کمرهای در کتاب مذکور است که ساله پیش خواندهام و الان آن کتاب در دسترس نبود تا عین سخن ایشان را نقل کنم.
3- وفاء الوفا، ج 2، ص 469، بنا به نقل تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص 159.
4- اخبار المدینه، ج 1، ص 54، بنا به نقل تاریخ حرم ائمهّ بقیع، ص 160.
5- وفاء الوفا، ج 2، ص 918، بنابه نقل تاریخ حرم أئمّه بقیع، ص 160.
6- وفاء الوفا، ج 2، ص 466، بنابه نقل تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص 160.
7- ر. ک. به: تاریخ حرم ائمّه بقیع، صص 159- 158. البته این سخن از مؤلّف محقّق این کتاب است و باید پژوهش بیشتری درباره آن صورت گیرد.
8- شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 251، بنا به نقل الغدیر، ج 7، ص 260، چ جدید؛ احتجاج، ج 2، ص 3
ص: 97
«صدّیقه کبری 3 خمار (چارقد) خود را بر سر کشید و چادری بر خود پیچید، و در میان گروهی از زنان همدل و زنانی از بستگانش، در حالی که بر دامنههای چادرش قدم میگذاشت و همچون پیامبر خدا گام بر میداشت به مسجد در آمد.»
پیداست که ذیل این وصف، با خروج از حجره فاطمه 3 که متصل به مسجد بود، سازگار نیست و اگر آن حضرت در آن حجره بود، همینکه در کنار باب حجره به سوی مسجد، ایراد خطبه میکرد، همه میشنیدند و حتی نیازی به خروج از حجره هم نبود، چه رسد به وصف فوق؛ چنانکه راجع به اعتراض امّ سلمه به ابوبکر، هنگامی که در مسجد بود آمده است: «فأطلعتْ أُمّ سلمه رأسها من بابها وقالت: ...»
نیز آنچه در وصف امیر المؤمنین هنگام رفتن حضرت صدیقه برای ایراد خطبه فدکیه در منابع آمده است گویای این مطلب و شاهد ماست: «و أمیرالمؤمنین ینتظر و صولها إلیه و یتطلّع طلوعها علیه ...»
ب) هنگام حمله به بیت فاطمه 3، علاوه بر آن حضرت و حضرت امیر 7، عدهای از بنیهاشم و شماری از صحابه نیز در منزل حضرت حضور داشتند و در آنجا متحصّن شده بودند، مانند: عبّاس بن عبدالمطّلب، عتبه ابن ابیلهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمّار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، ابیّ بن کعب، سعد بن أبی وقّاص، طلحه بن عبیدالله
(1)پیداست که اقامت و تحصّن این عده در حجره کوچکِ همجوارِ مسجد ممکن نبوده است.
ج) با توجه به قطعی بودن دفن حضرت صدّیقه کبری 3 در حجره مذکور، سخنان حضرت امیر 7 پس از دفن، شاهد آن است که حضرت در آن حجره ساکن نبوده است:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ) بُقعَتِکَ- خل (وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ، وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِین»
(2)بنابراین، جواب درست به اشکال ابنروزبهان و دیگر ابهامات همین است که ذکر شد. و جواب مرحوم مظفّر در دلائل الصدق به ابنروز بهان ناتمام است:
«... إنّ إحراق بیت فاطمه 3 لا یستلزم إحراق غیره لوجود الآجر والطین، فیمکن الإطفاء قبل السرایه»
(3)اشکال دیگری را برخی مطرح کردهاند که پارهای جوابها به آن ناقص است. اشکال کردهاند که حضرت صدّیقه کبری 3 در جواب به حدیث ساختگی ابوبکر: «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَث» به عمومات آیات ارث در قرآن کریم و نیز ارث سلیمان از داود 8 و مانند آن تمسّک کرده اند. در حالی که حدیث ابوبکر از عمومات ارث اخصّ مطلق است و این دو قابل جمع عرفیاند.
از سوی دیگر آیات ارث بردن برخی از وارثان پیامبران از آنها، اخصّ مطلق است که حدیث جعلی ابوبکر، و این دو از نظر دِلالی قابل جمع عرفیاند. بنابراین، به این حدیث، فقط اشکال سندی میتوان وارد کرد نه دلالی؛ مانند مخالفت باقرآن.
مثلًا قرطبی در تفیسرش گوید:
«ویحتمل قوله علیه السلام: «إنّا معشر الأنبیاء لا نُورَثُ» أن یرید أنّ ذلک من فعل الأنبیاء وسیرتهم، وإن کان فیهم من وُرِثَ ماله کزکریّاء علی أشهر الأقوال فیه، وهذا کما تقول: إنّا معشر المسلمین إنّما شغلتنا العباده، والمراد أن ذلک فعل الاکثر.
ومنه ما حکی سیبویه: إنّا معشر العرب أقری الناس للضیف»
(4)همچنین فخر رازی در تفسیر آیه یازدهم سوره نساء گوید:
«الموضع الرابع من تخصیصات هذه الآیه ما هو مذهب أکثر المجتهدین أنّ الأنبیاء: لا یُورَثون، و الشیعه خالفوا فیه ...»
(5)فضل بن روزبهان هم در نقد سخن علّامه حلّی در نهج الحق مینویسد:
«... فصار عنده [أی عند أبیبکر] دلیلًا قطعیّاً مخصّصاً للعمومات الوارده فی بیان إلارث ...»
(6)عالمان بزرگوار شیعه به این اشکال هم پاسخهایی دادهاند که برخی دقیق و صحیح و برخی ناصواب است
(7)از جمله جوابهای دقیق و درست، سخن علّامه امینی در «الغدیر»
(8) و دومین پاسخ فخر رازی از قول علمای شیعه
(9) و نیز توضیح آیهالله سیّد عزّ الدین حسینی زنجانی در شرح خطبه حضرت زهراست
(10) که چون همه این کتابها در دسترساند به ذکر نشانی سخن آنها بسنده میکنم و از نقل مشروح سخنانشان چشم میپوشم.
1- منابع متعدد این موضوع را علّامه عسکری در کتاب سقیفه، صص 76 و 77 ذکر کردهاند.
2- نهج البلاغه، ص 319- 320، خ 202، صبحی صالح، نیز رک: تاریخ حرم ائمّه بقیع، صص 122- 121.
3- دلائل الصدق، ج 3، ص 89
4- الجامع لاحکام القرآن، ج 13، ص 164
5- التفسیر الکبیر، ج 9، ص 210، ذیل آیه 11 از سوره نساء.
6- دلائل الصدق، ج 3، ص 44. نیز رک: اللمعه البیضاء، صص 833- 813.
7- ر. ک. به: دانشنامه امام علی 7، ج 8، ص 377- 384، مقاله «فدک»؛ دلائل الصدق، ج 3، صص 41- 40؛ اللمعه البیضاء، صص 823- 813 در پاسخ این ایراد شاید بتوان گفت که «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَث» آبی از تخصیص است، چون عدم ارث را یکی از ویژگیهای نبوّت میشمارد، همان گونه که آیه شریفه «ان یتّبعونَ الّا الظَّنَّ و إنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً» [نجم 53: 28] آبی از تخصیص و تقیید است [رک: مصباح الاصول، ج 2، ص 114]. بنابراین با آیات ارث برخی وارثان از انبیا قابل جمع عرفی نیست و با آنها مخالفت تباینی دارد، و چون مخالفت تباینی دارد از حجیّت ساقط است. و چون از حجیّت ساقط است عمومات ارث را هم نمیتواند تخصیص بزند، هر چند- با قطع نظر از عدم حجیّت- از عمومات ارث اخصّ مطلق و با آنها قابع جمع است. با این بیان، با قطع نظر از هر دلیل دیگری، میتوان گفت حدیث ابوبکر با قرآن به نحو تباین مخالف و از حجیّت ساقط است.
8- الغدیر، ج 7، صص 266- 257، چ جدید، صص 197- 190، چ قدیم.
9- التفسیر الکبیر، ج 9، صص 211- 210، ذیل آیه 11 از سوره نساء.
10- شرح خطبه حضرت زهرا 3، صص 540- 533، 589- 580، 595- 594، چاپ هشتم.
ص: 98
نکته: حدیث ساختگی: «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَثُ، ما ترکناه صدقه» در بیشتر کتابهای چاپ شده عالمان شیعه و نیز در منابر و خطبهها، به اشتباه «لُانوَرِّثُ» ضبط شده و خوانده میشود. شیخ مفید هم رسالهای دارد با نام رساله حول حدیث «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَثُ» که درچاپ کنگره شیخ مفید، روی جلد و در صفحه عنوانِ آن «لا نُوَرِّث» ضبط شده، ولی قطعاً اشتباه بوده وصحیح آن همچنان که در کتب عامّه و بحار الأنوار مرحوم مجلسی ضبط شده است- «لا نُورَثُ» است. در این باره اندکی در «جمع پریشان» توضیح دادهام و اینجا بیشتر به آن نمیپردازم.
(1)قصّه: این قصّه را تاکنون در کتابی ندیدهام و برای ثبت در تاریخ در اینجا مینویسم و آن را از حضرت آیه الله بهجت (دام ظلّه) شنیدهام. ایشان گفتند: روزی علمای اهل سنت در بغداد جلسهای تشکیل دادند و از عالم بزرگ شیعه شیخ محمّد حسن مظفّر صاحب «دلائل الصدق» یا یکی دیگر از بزرگان خاندان مظفّر خواستند که برای مناظره درباره امامت در آن جلسه حاضر شود. هنگامی که وی حاضر شد، از او پرسیدند: «نظر شما در خصوص دستور پیامبر به ابیبکر درهنگام بیماریاش چیست؟ آنگاه که به ابوبکر فرمان داد به جایش نماز بخواند و امام جماعت شود؟ هنوز سؤال آنان تمام نشده بود که مظفر به آن پاسخ داد و چنان عالمان سنّی را مات و مبهوت کرد که «کأنّ علی رؤوسهم الطیر» همه ساکت شدند و هیچ کس هیچ حرفی نتوانست بر زبان بیاورد و مجلس مناظره به نفع مظفّر خاتمه یافت و از هم پاشید. جواب مرحوم مظفّر تنها یک جمله بود، وی پیش از تمام شدن سؤال به سرعت گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر!»یعنی بر فرض که پیامبر در بیماریاش به ابوبکر چنین دستوری داده باشد، خود اهل سنّت روایت کردهاند که وقتی پیامبر خدا فرمود: «إیتونی بقلم و دواه ...» عمرگفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر!» و شماکه سخنان پیامبر در بیماری را- معاذالله- هذیان میدانید، پس دستور نماز به ابیبکر هم یکی از همان هذیانهاست!آیه الله بهجت میفرمود: این جواب مسلّماً نوعی کرامت و امری خارق العاده است و هیچ جوابی در آن مجلس، مانند این پاسخ ویرانگر و کوبنده نمیتوانست باشد.
1- جمع پریشان، ج 1، صص 18، 74، مقاله «الجواد قد یکبو». هنگام حمله به بیت فاطمه 3، علاوه بر آن حضرت و حضرت امیر 7، عدهای از بنیهاشم و شماری از صحابه نیز در منزل حضرت حضور داشتند و در آنجا متحصّن شده بودند، مانند: عبّاس بن عبدالمطّلب، عتبه ابن ابیلهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمّار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، ابیّ بن کعب، سعد بن أبی وقّاص، طلحه بن عبیدالله.
حدیث ساختگی: «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَثُ، ما ترکناه صدقه» در بیشتر کتابهای چاپ شده عالمان شیعه و نیز در منابر و خطبهها، به اشتباه «لُانوَرِّثُ» ضبط شده و خوانده میشود. شیخ مفید هم رسالهای دارد با نام رساله حول حدیث «نحن معاشر الأنبیاء لا نُورَثُ» که درچاپ کنگره شیخ مفید، روی جلد و در صفحه عنوانِ آن «لا نُوَرِّث» ضبط شده، ولی قطعاً اشتباه بوده وصحیح آن همچنان که در کتب عامّه و بحار الأنوار مرحوم مجلسی ضبط شده است- «لا نُورَثُ» است.