فدک درگذر تاریخ‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


براساس نویدهای شفّاف تورات، قوم یهود از طلوع خورشید اسلام از افقِ مکّه آگاه بودند و می‌دانستندکه نور محمد 9 از «جبل فاران» خواهد درخشید (1). بشارت های تورات در باره پدیدار شدن امّتی عظیم از تبار حضرت ابراهیم، از نسل اسماعیل و اقامت‌هاجر در «صحرای فاران» بسیار صریح بود (2).
از این رهگذر، قوم یهود پس از شناسایی نیاکان پیامبر و ناکام ماندنشان در ترور آنان، در صدد برآمدند که در برابر پیشرفت اسلام سدّهای مستحکمی ایجاد کنند و مطمئن شوند که نور اسلام به سرزمین قدس شریف نخواهد تابید و آنها در تأسیس پایتخت دولت جهانشمول یهود در سرزمین فلسطین موفق خواهند شد. از این رهگذر تعدادی خاکریز بین مکه و قدس ایجاد کردند که مهم‌ترین آنها به قرار زیر است:
.1یثرب 2. بنی قریضه 3. بنی مصطلق 4. بنی نظیر 5. خیبر 6. تبوک 7. موته. سپاه اسلام درعهد رسالت، تا موته پیش رفتند و لشگر اسامه به فرمان آن حضرت به سوی قدس گسیل شد که با کارشکنی منافقان عقیم ماند.
با مهاجرت پیامبر خدا 9 به یثرب، خاکریز اول به راحتی فتح گردید.
یهود بنو قریضه، بنو نضیر و بنو قینقاع، که محور شرارت در منطقه بودند، به محضر آن حضرت رسیده، از محتوای دعوتش پرس و جو کردند.
پیامبر خدا در پاسخ فرمود:


1- کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر تثنیه، فصل 33، فراز 2؛ حبقوق نبی، فصل 3، فراز 3، انجمن پخش کتب مقدسه، لندن، 1904 م.
2- همان، سفر پیدایش، فصل 21، فراز 21- 18

ص: 101
من به سوی خداوند یکتا و رسالت خویش فرا می‌خوانم، شما در تورات نشانه‌های مرا خوانده‌اید و دانشمندانِ شما به شما خبر داده‌اند که من از مکّه خروج کرده، به سوی حَرّه (یثرب) هجرت می‌کنم.
گفتند: ما این‌ها را شنیده‌ایم، ولی اکنون می‌خواهیم پیمان صلح امضا کنیم.
سرانجام پیمان عدم تعرّض بسته شد که علیه پیامبر و یاران آن حضرت با دست، زبان، سلاح، در نهان یا آشکار، اقدامی نکنند (1). آنگاه گروهی از آنها به مکّه رفتند و در برابر بتها سجده کردند تا اعتماد مشرکان را به خود جلب کنند (2)
با تحریک یهود، قریش آماده نبرد شدند و نامه تهدید آمیزی از سوی ابوجهل به سوی پیامبر فرستاده شد و مقدّمات جنگ بدر فراهم گردید (3)
پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، یهودیان به مکه رفتند و برکشته‌های مشرکان اشک ریختند و مقدّمات جنگ احد را فراهم ساختند.
نخستین شورش یهود علیه مسلمانان توسّط «بنو قینقُاع» از داخل مدینه آغاز شد. پیامبر خدا آنان را به مدّت 15 روز در محاصره نگه‌داشت، سپس کوچ داد (4) آنگاه «بنی نضیر» اعلان جنگ کردند و سپاه اسلام آنها را نیز محاصره کرده و وادار به تسلیم نمودند. سپس ابوسفیان یهود «بنی قُرَیضه» را تحریک کرده، قول همکاری دادند و جنگ خندق را پیش آوردند.
پس ازجنگ خندق، پیامبر خدا دستور داد قلعه‌های آنها را نیز محاصره کرده، وادار به تسلیم نمودند (5)
پس از شکست بنوقریضه، یهود خیبر همپیمانان خود را فراخوانده، مهیّای حمله به مدینه شدند. آنها به قلعه‌های مستحکم خود مغرور بودند و قلعه‌های خود را دژهای نفوذ ناپذیر می‌پنداشتند.
یهود خیبر شش قلعه داشتند که محکم‌ترین آنها «قموص» بود و مرحب خیبری در آن اقامت داشت.
20 /000
جنگجو در خیبر مهیّای حمله بودند که مسلمانان آنها را به محاصره خود درآوردند. هر روز یکی از اصحاب مسؤولیّت حمله را بر عهده می گرفت و ناکام بر می‌گشت، تا اینکه پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می‌سپارم که خدا و پیامبر را دوست دارد، خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند. او حمله می‌کند و فتح نکرده بر نمی‌گردد. آنروز پرچم را به دست امیر مؤمنان داد، او در یک حمله، قلعه را گشود و درِ خیبر را سپر قرار داد و سپس از آن پل ساخت و سرانجام چهل ذراع به کنار پرتاب کرد و مرحب خیبری را از پای درآورد و خیبر را فتح نمود (6)
هشت نفر تلاش کردند که آن را جابه‌جا کنند ولی نتوانستند (7)
پس از فتح خیبر، پیامبر خدا 9 پرچمی فراهم ساخت و فرمود: چه کسی برای این پرچم داوطلب می‌شود؟
زبیر گفت: من، فرمود: دور شو.
سعد بن عباده گفت: من، فرمود: دور شو.
آنگاه فرمود: علی‌جان! این پرچم را بردار و به سوی قلعه «فدک» برو.
چون خبر دلاوری امیرمؤمنان در منطقه پیچید و آوازه فتح خیبر و قتل مرحب به گوش اهالی فدک رسید، آنها در خود یارای مقاومت ندیدند و پیشنهاد صلح کردند. امیرمؤمنان فدک را در برابر حفظ خون اهالی فدک پذیرفت (8)
بدینسان فدک بدون جنگ و خون ریزی در اختیار پیامبر خدا 9 قرار گرفت و لذا خالصه پیامبر بود؛ چنانکه همه مفسّران، محدّثان و مورّخان بر آن تصریح کرده‌اند (9)
*** پس، آیاتی از قرآن نازل شد و پیامبر خدا 9 مأموریّت یافت که آن را به حضرت فاطمه 3 عطا کند. ازاینرو، دخت گرامی‌اش را فرا خواند و فدک را به او عطا کرد و به امیرمؤمنان فرمان داد که قباله فدک را به عنوان «نِحله» به نام حضرت فاطمه بنویسد (10)
سرگذشت فدک در پرتو آیات:
براساس روایات شیعه و سنّی از پیامبر خدا 9 و پیشوایان معصوم:، آیات فراوانی در قرآن کریم به داستان فدک مربوط است و حضرت فاطمه 3 در خطبه‌ای که به عنوان استیضاح دولت وقت ایراد کرد، به برخی از آنها استدلال نمود:


1- طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 157، مؤسسه آل البیت، قم، 1417 ق.
2- شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج 3، ص 223، داراحیاء التّراث العربی، بیروت.
3- واقدی، المغازی، ج 1، ص 180، اعلمی، بیروت، 1409 ق.
4- همان، ص 374.
5- ابن هشام، السّیره النّبویه، ج 4، ص 195، دار الجیل، بیروت.
6- یعقوبی، التّاریخ، ج 2، ص 46، حیدریه، نجف اشرف، 1384 ق.
7- ابن هشام، السّیره النّبویه، ج ، ص 
8- طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 209. 
9- ابن شبه، تاریخ المدینه المنوّره، ج 1، ص 193، دارالفکر، قم، 1410 ق.؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص 27، محمد علی بیضون، بیروت، 1420 ق.؛ ابن هشام، السّیره النّبویه، ج 4، ص 326؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 498، اعلمی، بیروت، 1418 ق.؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 210، عیسی البابی، قاهره، 1926 م؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 422، دار الکتاب، بیروت، 1410 ق.
10- قطب راوندی، الخرائج، ج 1، ص 112، مؤسّسه الامام المهدی، قم، 1409 ق.

ص: 102
1.
وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؛ «حقّ ذِی الْقُرْبی را بپرداز.» (1) بسیاری از محدّثان، مفسّران و مورّخان اهل سنّت این آیه را به داستان فدک تفسیر کرده‌اند؛ از آن جمله اند:
الف) حافظ عبید الله حسکانی، از علمای بزرگ اهل تسنّن در قرن پنجم هجری در ذیل این آیه شریفه، با سلسله اسنادش به شش طریق از «ابوسعید خُدری» روایت کرده که گفت:
«لَماّ نَزَلَتْ: وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ دَعا رَسُولُ اللهِ 9 فاطِمَهَ فَأَعْطاها فَدَکاً».
چون این آیه نازل شد پیامبر خدا فاطمه را فرا خواند وفدک را بهاو عطا کرد (2)
ب) آنگاه با سلسله اسنادش از امیرمؤمنان 7 نیز به همین تعبیر روایت کرده است (3)
ج) حافظ ابن کثیر (متوفای 774 ق.) نیز با سلسله اسنادش از ابوسعید به همان تعبیر نقل کرده است (4)
د) حافظ جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ق.) در تفسیر این آیه از بزّار، ابویعلی، ابن ابی حاتم و ابن مردویه نقل کرده که با سلسله اسنادشان از ابوسعید خدری روایت کرده‌اند که گفت:
«چون این آیه نازل شد، پیامبر خدا فاطمه را فراخواند و فدک را به او عطا کرد.» (5)
ه-) امام ثعلبی (متوفای 427 ق.) بدون اشاره به فدک می‌نویسد:
برخی گفته‌اند: منظور از «ذَا القُربی» خویشاوندان پیامبرند (6)
آنگاه از امام سجاد 7 روایت کرده که به مردی از اهل شام فرمود: آیا این آیه را در سوره بنی اسرائیل خوانده‌ای؟ پرسید: آیا شما از خویشاوندان پیامبر هستید که خداوند امر فرموده حق آنها ادا شود؟ فرمود: آری (7)
و) امام فخر رازی، متوفای 606 ق. می‌نویسد: درمورد مخاطبِ این آیه دو قول است؛ قول نخست این است که:
این آیه خطاب به پیامبر 9 است. خداوند به آن حضرت فرمان داد که حقوق خویشاوندانش را از فَی‌ء و غنیمت عطا فرماید (8)
ز) قرطبی (متوفای 671 ق.) می‌نویسد: امام زین العابدین 7 فرمود:
منظور از ذوی القربی خویشاوندان پیامبر هستندکه خداوند امرکرده حقوق آن ها ازبیت المال داده شود؛ یعنی ازسهم ذوی القربی ازجنگ وغنایم جنگی. پس والیانِ امر و جانشینان آن ها، به این امر مخاطب می‌باشند (9)
ح) بیضاوی (متوفای 791 ق.) نیز گوید:
گفته شده که منظور از «ذوی‌القربی» خویشاوندان پیامبر هستند (10)
محدّثان، مفسّران و مورّخان شیعه، متّفق القول اند که این آیه در باره فدک نازل شده و اکنون اشاره‌ای داریم کوتاه، به برخی از آنها:
* فرات کوفی، از رجال برجسته عصر غیبت صغری، با سلسله‌اسنادش از امام صادق 7 روایت کرده: هنگامیکه آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه عطا کرد. ابان بن تغلب پرسید: پیامبر خدا آن را عطا کرد؟ فرمود: بلکه خداوند آن را به فاطمه عطا فرمود* (11) علی بن ابراهیم قمی تصریح کرده که این آیه در حق حضرت فاطمه نازل شده و فدک را از آنِ او قرار داده است* (12) عیاشی (متوفای 320 ق.) از امام صادق 7 روایت کرده که پیامبر خدا 9 فدک را وقف کرده بود، پس این آیه نازل شد و پیامبر آن را به فاطمه عطا کرد (13) سپس ازعطیّه کوفی نقل کرده که چون پیامبر خدا 9 خیبر را فتح کرد، خداوند فدک را فَیْ‌ء آن حضرت قرار داد. پس این آیه نازل شد و پیامبر فرمود:
«یَا فَاطِمَهُ لَکِ فَدَکُ»؛ «ای فاطمه فدک از آن توست.» (14)


1- اسراء 17: 26
2- حسکانی، شواهد التّنزیل، ج 1، ص 438، ح 472- 467، چاپ وزارت ارشاد، تهران، 1411 ق.
3- همان، ص 442، ح 473. 
4- ابوالفداء، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 35، المکتبه العصریّه، بیروت، 1422 ق.
5- سیوطی، الدّر المنثور، ج 4، ص 477، چاپ آیه الله مرعشی، قم، 1404 ق. افست چاپ مصر.
6- ثعلبی، الکشف و البیان، ج 6، ص 95، داراحیاء التراث، بیروت، 1422 ق.
7- همان.
8- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 20، ص 193
9- قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 247، داراحیاء التراث، بیروت، 1966 م
10- بیضاوی، انوار التّنزیل، ج 2، ص 298، دارالرّشید، بیروت، 1421 ق.
11- فرات کوفی، تفسیر فرات، ج 3، ص 239، ح 322، مؤسّسه النّعمان، بیروت، 1412 ق.
12- علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 18، دارالکتاب، قم، 1387 ق.
13- عیّاشی، التّفسیر، ص 45، ح 47، مؤسّسه البعثه، قم، 1421 ق.
14- همان، ص 46، ح 50.

ص: 103
* شیخ طوسی نیز به تفصیل نقل کرده که پس از نزول آیه، پیامبر خدا 9 حضرت فاطمه را فراخواند و فدک را به او عطاکرد وکارگزاران فاطمه درطول حیات پیامبر درآنجا مستقر بودند. پس از ارتحال آن حضرت فدک را مصادره کردند* (1) علّامه طبرسی از امام سجاد و دیگر معصومین: و از حافظ حسکانی روایت کرده که پس از نزول این آیه، پیامبر خدا 9 فدک را به حضرت فاطمه بخشید* (2) سید هاشم بحرانی، بیش از ده حدیث از طریق شیعه و سنی روایت کرده که پس از نزول این آیه، پیامبر به فرمان خدا فدک را به فاطمه عطا کرد* (3) فیض کاشانی پس از نقل احادیث وارده، در ذیل این آیه می‌نویسد: احادیث در این معنی، به حدّ استفاضه رسیده است (4)
* ابن مشهدی نیز بیش از ده حدیث در ذیل این آیه، در همین رابطه نقل کرده است. (5)
وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؛ «پس حق (ذِی القُربی) را بپرداز.» (6) گروهی از مفسّران شیعه و سنّی در ذیل این آیه شریفه روایت کرده‌اند که چون این آیه نازل شد، پیامبرخدا 9 حضرت فاطمه 3 را فرا خواند و فدک را به او عطا کرد، که از آن جملهاند:
الف) حافظ حسکانی، با سلسله اسنادش از ابن عباس (7)
ب) فرات کوفی، با سلسله اسنادش از امام صادق 7 (8)
ج) عیاشی، با سلسله اسنادش از امام صادق 7 (9)
د) علی بن ابراهیم، با سلسله اسنادش از امام صادق 7 (10)
ه-) بحرانی با سلسله اسنادش از امام باقر، امام صادق و ابوسعید خدری (11)
.3
مَا أَفاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی (12) «آنچه خداوند از اهل آبادی‌ها بر پیامبر بر گرداند، از آنِ خدا، پیامبرِ خدا و ذوی‌القربی است.»
در این آیات مبارکه، خداوند منّان در مورد آنچه مسلمانان برای به دست آوردنآن رکاب نزده، اسب واستری نتاخته‌اند، می‌فرماید: آنها «فَیْ‌ء» هستند و ازآنِ خدا و رسول و ذوی القربی می‌باشند.
در ذیل این آیات، مفسّران و محدّثان به داستان فدک پرداخته و آن را جزو «فَیْ‌ء» شمرده اند؛ از جمله آنها است:
الف) ثعلبی از ابن عباس نقل کرده که منظور از این‌آیه، اموال بنو قُریَضه، بنو نَضیر، فدک، خیبر، و عُرَینه می‌باشد، که خداوند همه‌اش را در اختیار پیامبر قرار داد و این آیات را نازل کرد و منظور از ذوی القربی خویشان پیامبر هستند و آنها بنی‌هاشم و بنی‌عبد المطّلب هستند (13)
ب) طبری نیز همین متن را با سلسله‌اسنادش از ابن عباس نقل کرده است (14)
ج) قطب راوندی معجزه باهره‌ای از پیامبر خدا 9 روایت کرده که در فرازی از آن آمده است:
«جبرئیل امین پیامبر را با طیّ الأرض به سرزمین فدک برد و در خانه‌های آن به گردش در آورد و آیه شریفه را تلاوت کرده، گفت: ای محمد، این را خداوند به تو اختصاص داده، دیگران هیچ نصیبی درآن ندارند.»
پیامبر 9 به مدینه باز گشته، کلیدهای فدک را به مردم ارائه کرد و به حضرت فاطمه 3 فرمود:
«دخترم! خداوند فدک را به پدرت اختصاص داد. دیگر مسلمانان نصیبی در آن ندارند. هرگونه که بخواهم درآن تصرّف می‌کنم. مادرت خدیجه مهریّه‌ای در عهده پدرت داشت، پدرت فدک را به عنوان مهریّه‌مادرت به تو داد، تا نحله تو باشد، سپس از آن فرزندانت.»
آنگاه پوست دبّاغی شده عُکاظی طلب نمود و به علی 7 فرمود:


1- شیخ طوسی، التّبیان، ج 6، ص 468، داراحیاء التّراث، بیروت، بی‌تا.
2- طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 633، دارالمعرفه، بیروت، 1408 ق.
3- بحرانی، البرهان، ج 6، صص 78- 75، مؤسّسه البعثه، بیروت، 1419 ق.
4- فیض، الصّافی، ج 4، ص 402، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1419 ق.
5- مشهدی، کنزالدّقایق، ج 7، صص 392- 388، چاپ ارشاد، تهران، 1411 ق.
6- روم 30: 38.
7- حسکانی، شواهد التنزیل، ج 3، ص 570، ح 608.
8- فرات کوفی، التّفسیر، ج 1، ص 322، ح 437 و 438.
9- عیاشی، التفّسیر، ج 3، ص 45، ح 49.
10- علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 155.
11- بحرانی، البرهان، ج 7، صص 443- 447.
12- حشر 59: 7.
13- ثعلبی، الکشف و البیان، ج 9، ص 273.
14- طبری، جامع البیان، ج 28، ص 24، دارالمعرفه، بیروت، 1412 ق.

ص: 104
«اکْتُبْ لِفاطِمَهَ بِفَدَکَ نِحْلَهً مِنْ رَسُولِ اللهِ».
«برای فاطمه فدک را به عنوان نِحله پیامبر خدا بنویس.»
حضرت علی، امّ ایمن و یکی از غلامان پیامبر بر آن گواه شدند (1)
سپس راوندی گوید:
«اهالی فدک آمدند و پیامبر 9 فدک را به آنها سالیانه به 24000 دینار مقاطعه نمود.» (2)
د) به نقلی دیگر پیامبر 9 و علی 7 درکنار هم، فدک را گشودند (3)
ه-) امام رضا 7 در مجلس مأمون با این آیه شریفه استشهاد نموده، فرمود: هنگامیکه این آیه نازل شد، رسول الله 9 حضرت فاطمه 3 را فراخواند و فرمود:
«این فدک بهمن اختصاص دارد، مسلمانان برای تصرّفآن رکاب نزده‌اند. خداوند به من امر فرموده که آن را به تو عطا کنم. پس آن را برای خود و فرزندانت بگیر.» (4)
پیشینه فدک
براساس آنچه مرحوم نهاوندی از کتاب «زبده الأقارن» نقل کرده، پیشینه سرزمین فدک به قرن دهم پیش از میلاد می‌رسد.
وی در ضمن داستان بسیار مفصّلی نقل می‌کند که یکی از خواصّ اصحاب حضرت موسی 7 به نام «ذَرخاء» مشهور به «ذَرخاءِ زاهد» از حضرت موسی 7 وصف پیامبر اسلام 9 و امیر مؤمنان 7 را شنیده بود و آگاهی زیادی از رمل و اسطرلاب داشت.
در ضمن سیر و سیاحت خود، به محلّی در نزدیکی «یثرب» رسید، از آنجا خوشش آمد. چاه آبی حفر نمود، چشمه پر آبی پدیدار گردید. پس در آبادانی آنجا کوشید. زاهدان و عابدان از ایل و تبارش به آنجا کوچ کردند. در اندک زمانی هشت قریه در آنجا پدید آمد.
چون اجلش فرا رسید فرزندانش را گرد آورد و گفت:
«یکهزار وپانصد وپنجاه سال بعد، پیامبری به نام «محمد» دراینجا مبعوث می‌شود، دامادش که «علی» نام دارد، وصیّ و خلیفه اوست.»
آنگاه معجزه باهره‌ای از آن حضرت نقل کرده، افزود:
«چون او مبعوث شود و این معجزه از او صادر گردد، پس همگی به او ایمان آورده، این هشت قریه را تسلیمش نمایید.» (5)
وجه تسمیه فدک
در اینکه چرا این سرزمین «فدک» نامیده می‌شود، دو وجه گفته شده:
.1
پس از مهاجرت پیامبر 9 به یثرب، یکی از نوادگانِ «ذَرخاء» به پیامبر ایمان آورد و معجزه‌ای را که نیای او (ذرخاء) پیشگویی کرده بود، توسّط آن حضرت به وقوع پیوست، پس او بر اساس لوحی زرّین، که در صندوقی در بسته از «ذرخاء» به او رسیده بود، آن هشت قریه را به آن حضرت تقدیم نمود و عرضه داشت: «فَداکَ»؛ «این سرزمین به فدای شما.»
پس آنجا به «فَداکَ» موسوم شد و در اثرکثرت استعمال، الفِ آن حذف گردید و به «فَدَک» شهرت یافت (6)
.2
زجاجی گوید: نخستین کسی که در این سرزمین فرود آمد «فدک بن حام» بود و لذا به نام او «فدک» نامیده شد (7) گستره فدک
فدک بیش از آنکه به عنوان مال ومنال و جاه و مقام مطرح باشد، نمادِ حقّانیت اهلبیت: در برابر صاحبان زر و زور و تزویر است. آنچه از معصومین: در مورد محدوده فدک رسیده، این معنی را به روشنی بیان می‌کند و اکنون به چند نمونه اشاره می‌کنیم:
الف) امیرمؤمنان 7 محدوده فدک را به شرح زیر بیان فرمود:


1- قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 112.
2- همان، ص 113.
3- فرات کوفی، تفسیر فرات، ج 2، ص 474.
4- مشهدی، کنز الدّقایق، ج 13، ص 161.
5- نهاوندی، خزینه الجواهر، صص 565- 568، چاپ ششم، اسلامیه، تهران، 1364 ش.
6- نهاوندی، همان، ص 568.
7- حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 240، داراحیاء التّراث، بیروت، 1399 ق.

ص: 105
* یک حدّ آن کوه احُد*
یک حدّ آن عَریش مصر*
حدّ دیگرش سَیفُ البحر*
حدّ چهارمش دَومَهُ الجَندَل (1) اگر حدود کشور پهناور اسلامی را در عهد مولای متقیان در نظر بگیریم، در واقع آن حضرت حدود کشور اسلامی را به عنوان محدوده فدک بیان فرموده است.
ب) روزی حضرت موسی بن جعفر 8 بر مهدی عباسی وارد شد، او مشغول ردّ مظالم بود، حضرت فرمود: چه شده که مظالمِ ما به ما برگردانیده نمی شود؟!
خلیفه عباسی پرسید: چه مظلم های؟
امام 7 سرگذشت فدک را به تفصیل بیان کرد. وی گفت: حدّ آن را برای من بازگو. فرمود:
* یک حدّ آن کوه احد*
حدّ دیگرش عریش مصر*
حدّ سومش سیف البحر*
حدّ چهارم دومه الجندل. خلیفه پرسید: همه اینها جزو فدک میباشد؟ فرمود: آری (2)
ج) روزی هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر 8 گفت: فدک را بگیر. حضرت امتناع کرد. هارون اصرار ورزید. حضرت فرمود: اگر فدک را پس می‌دهی، همه حدود آن را میخواهم.
هارون گفت: حدود آن چیست؟ حضرت فرمود: اگر حدود آن را بیان کنم، تسلیم نخواهی کرد. هارون گفت: به جدّت سوگند که تسلیم می‌کنم.
امام کاظم 7 فرمود: یک حدّ آن، عدن است.
چهره هارون دگرگون شد.
حضرت فرمود: حدّ دیگر آن سمرقند است.
در این هنگام اضطراب و نگرانی به هارون دست داد.
حضرت فرمود: حدّ سوّم آن آفریقا است.
رنگ هارون سیاه شد.
امام 7 فرمود: حدّ چهارم آن کرانه خزر و ارمنستان است.
هارون گفت: دیگر چیزی برای ما باقی نماند.
حضرت فرمود: گفتم که اگر حدود آن را مشخّص کنم، پس نخواهی داد.
اینجا بود که هارون تصمیم گرفت او را به شهادت برساند (3)
روی این بیان، مطالبه فدک از سوی حضرت زهرا 3 به جهت ارزش مالی آن نبود، بلکه فدک نماد حقّانیت اهلبیت بود و حضرت فاطمه برای حمایت از امام زمانش آن را از حکومت وقت مطالبه می‌کرد و در طلب آن پای می‌فشرد.


1- طریحی، مجمع البحرین، ج 5، 283، مکتبه مرتضویه، تهران، 1365 ش.
2- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 543، دارالاضواء، بیروت، 1405 ق.
3- سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ج 2، ص 466، مجمع جهانی اهلبیت، قم، 1426 ق. به نقل از ربیع الأبرار زمخشری، ج 1، ص 315، شریف رضی، قم، 1410 ق.

ص: 106
مطالبه فدک
به گفته روایات، خواسته‌های حضرت فاطمه 3 از دولت وقت، منحصر به «فدک» نبود، بلکه ارث خود از پیامبر اکرم 9، فَیْ‌ء، فدک و بازمانده خمس خیبر را نیز طلب می‌نمود.
بخاری با سلسله اسنادش از عایشه روایت کرده که گفت:
«إنَّ فاطِمَهَ 3 بِنْتَ النَّبیّ 9، أرْسَلَتْ إلی أبی بَکْرٍ تَسْألُهُ میراثَها مِنْ رَسُولِ اللهِ 9 مِمّا أفاءَ اللهُ عَلَیْهِ بِالْمَدینهِ وَفَدَکَ، وَ ما بَقِیَ مِنْ خُمْسِ خَیْبَرٍ».
«فاطمه دخت پیامبر، کسی را نزد ابوبکر فرستاد ومیراث خود را از پیامبر، از آنچه خداوند برای او «فَیْ‌ء» قرار داده، از فدک و از بازمانده خمس خیبر طلب کرد.»
ابوبکرگفت: پیامبر فرموده است: «ما ارث نمی‌گذاریم، آنچه از ما بماندصدقه است ...»
ابوبکر از اینکه چیزی از آنها را به فاطمه بدهد امتناع کرد، پس فاطمه بر او خشم کرده، قهر نمود و تا زنده بود با او سخن نگفت.
وقتی وفات یافت، علی 7 او را شبانه دفن کرد و خود بر او نماز گزارد و ابوبکر را از این امر آگاه نکرد (1)
ابن ابی الحدید می‌نویسد:
«مردم خیال می‌کنند که حضرت فاطمه 3 تنها میراث و نحله خود را از ابوبکر مطالبه می‌کرد، ولی من در احادیث یافتم که وی مطالبه سوّمی نیز داشت که آن را نیز ابوبکر دریغ نمود و آن سهم ذوی القربی بود.» (2)
البته حضرت فاطمه 3 دو مطالبه دیگر نیز داشت و آنها عبارت بودند از:
( 1
صدقات پیامبر 2 9) سهم وی از غنایم جدیدکه در اختیار حکومت بود. صدقات پیامبر:
بحث در باره صدقات پیامبر 9 زمان گسترده‌ای را می‌طلبد، در اینجا تنها به یک قلم از آنها اشاره می‌کنیم و آن اموال «مُخَیرِیق» یهودی بود که همه‌اش را در اختیار پیامبر قرار داد و حضرت آنها را جزو صدقات خود نمود.
اموال او شامل: دلال، برقه، اعواف، صافیه، مَیثب، حُسنی و مَشرَبه امّ ابراهیم بود (3)
ابن شبّه با سلسله اسنادش نقل کرده که حضرت فاطمه 3 کسی را نزد ابوبکر فرستاد ومیراثش را از فَی‌ء، فدک، باقیمانده خمس خیبر وصدقات پیامبرطلب کرد (4)
با توجه به نمادین بودن بحث «فدک»، بسیار طبیعی بود که حضرت فاطمه 3 از غنایم جدیدی که در اختیار خلیفه قرار می‌گرفت، حق خود را مطالبه کند.
ارزش ریالی فدک
محدّثان، مفسّران و مورّخان حامی مکتب خلافت، کوشیده اند ارزش ریالی فدک را بسیار پایین نشان دهند و گفته‌اند که خلیفه دوم نصف فدک را از اهالی فدک به 000/ 50 درهم خرید (5)
این ادّعا یقیناً بی‌پایه است؛ زیرا:
اوّلًا: به نصّ آیات قرآن، تمام فدک در اختیار پیامبر بود، نه نصف آن.
ثانیاً: پیامبر 9 درآمد فدک را به اهالی فدک سالیانه به 24000 دینار (معادل 000/ 240 درهم) مقاطعه کرده بود (6)
ثالثاً: درآمد سالیانه فدک به 000/ 70 دینار (معادل 000/ 700 درهم) می‌رسید (7)
رابعاً: نخل‌های فدک، با همه نخلستان‌های کوفه برابری می‌کرد (8)


1- بخاری، الصّحیح، ج 5، ص 177، دارالجیل، بیروت، افست چاپ سلطانی یونینی.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 230، چاپ عیسی الحلبی، قاهره، 1963 م.
3- ابن شبه، تاریخ المدینه المنوّره، ج 1، ص 173.
4- همان، ص 196.
5- واقدی، المغازی، ج 2، ص 707، اعلمی، بیروت، 1409.
6- مجلسی، بحارالانوار، ج 29، ص 116.
7- سید بن طاووس، کشف المحجّه، ص 124.
8- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 236.

ص: 107
و نکته مهم اینجا است که مطالبه فدک از سوی حضرت فاطمه 3 تنها برای احقاق حق بود وگرنه در تمام مدّتی که فدک در اختیار حضرت فاطمه بود، او درآمد فدک را به فقرا می‌داد و خود همانند وضع پیش از تملّکِ فدک زندگی می‌کرد.
حضرت فاطمه در زهد و ایثار همسنگ امیر مؤمنان است که معاویه در حقّش می‌گوید:
«اگر برای علی دو انبار؛ یکی از طلا و دیگری از کاه باشد، او نخست طلاها را انفاق می‌کند، سپس کاه‌ها را.» (1)
روی این بیان، مطالبه ارث، فی‌ء، نحله، خمس و صدقات، منحصراً برای دفاع از ولایت امیر مؤمنان 7 بوده است.
قباله‌های فدک
پیامبر خدا با توجّه به علم گسترده‌ای که از رخدادهای بعدی داشت، برای حضرت فاطمه سندی نوشت و حضرت علی، امّ‌ایمن و یکی از غلامانش را برآن، شاهد گرفت، این نخستین قباله فدک بود (2)
دوّمین قباله را ابوبکر، پس ازگواهی امیرمؤمنان و امّ‌ایمن، به عنوان عدم تعرّض، نوشت و به آن حضرت داد. حضرت زهرا وقتی از منزل خلیفه به خانه برمی‌گشت، با عمربن خطاب روبه رو آمد. عمر پرسید: این چیست که همراه تو است؟ فرمود: پسر ابی‌قحافه برای من نوشته است. گفت: بر من ارائه کن تا ببینم. وقتی آن را از حضرت گرفت، نگاه کرده، به آن آب دهان انداخت و پاره کرد (3)
سومین قباله را مأمون عباسی (4) وچهارمین قباله را عمر بن عبدالعزیز نوشتند (5)
ماجرای فدک
داستان فدک بسیار گسترده و بستر سخن بسیار وسیع است و سخنان ناگفته و دُرهای ناسفته در این زمینه فراوان است که به جهت محدودیت صفحات مجلّه، از همه آنها صرف نظر می‌کنیم، فقط دست به دست شدن آن را به طور فشرده می‌آوریم:
1- پیامبر 9 به فرمان پروردگار، به عنوان «خالصه» آن را در دست گرفت. 2- به فرمان خداوند آن را به عنوان «نحله» به حضرت زهرا تسلیم کرد. 3- در طول حیات پیامبر، حضرت زهرا آن را در تصرّف خود داشت. 4- پس از ارتحال پیامبر، ابوبکر آن را مصادره کرد. 5- پس از آن، خلیفه دوم به مدّت دو سال فدک را تصرّف کرده، به امیر مؤمنان بازگرداند. 6- عثمان آن را مصادره کرد. 7- معاویه آن را به مروان بخشید. 8- عمر بن عبدالعزیز آن را بازگرداند. 9- پس از او، بار دیگر مصادره شد و سفّاح برگرداند. 10- باز هم غصب شد و مهدی پس داد. 11- باز هم مصادره شد و مأمون برگرداند. 12- همچنین غصب شد و واثق پس داد. 13- باز هم غصب شد و منتصر برگرداند. 14- و باز مصادره شد و مهتدی برگرداند. 15- باز برای چندمین بار مصادره شد و راضی بالله پس داد (6) روی این بیان، فدک در ایّام خلافت امویان و عباسیان، 10 بار مصادره شد و باز به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانده شد.


1- علامه حلّی، کشف الیقین، ص 457.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 209.
3- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 543.
4- طبرسی، مجمع‌البیان، ج 6، ص 634.
5- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 1، ص 225.
6- ر. ک به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 216؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 634؛ سمهودی، وفاء الوفا، ج 3، ص 997، احیاء التراث، بیروت، 1401 ق. بحرانی، البرهان، ج 6، ص 78 و محدّث قمی، فیض العلّام، ص 211، نوید، قم، 1365 ش.

ص: 108
از این دست به دست شدن، می توان کشف کرد که خلفا نیز یقین داشتند که حدیث «نحن معاشرالأنبیاء لا نورث» دروغ است و دروغ بودن آنرا، حضرت فاطمه با استناد به آیات قرآن در خطبه مشهور خود، که به عنوان استیضاح دولت وقت در میان مهاجران و انصار ایراد کرد، اثبات نمود (1)


1- نگارنده این خطبه را از ده منبع معتبر نقل کرده و کتابشناسی 92 عنوان از شروح آن را در «کتابنامه آثار ماندگار تنها یادگار پیامبر» دلیل ما، قم، 1384 ش. آورده است. چون خبر دلاوری امیرمؤمنان در منطقه پیچید و آوازه فتح خیبر و قتل مرحب به گوش اهالی فدک رسید، آنها در خود یارای مقاومت ندیدند و پیشنهاد صلح کردند. امیرمؤمنان فدک را در برابر حفظ خون اهالی فدک پذیرفت.
بدینسان فدک بدون جنگ و خون ریزی در اختیار پیامبر خدا 9 قرار گرفت و لذا خالصه پیامبر بود؛ چنانکه همه مفسّران، محدّثان و مورّخان بر آن تصریح کرده‌اند.
فرات کوفی، از رجال برجسته عصر غیبت صغری، با سلسله‌اسنادش از امام صادق 7 روایت کرده: هنگامیکه آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه عطا کرد. ابان بن تغلب پرسید: پیامبر خدا آن را عطا کرد؟ فرمود: بلکه خداوند آن را به فاطمه عطا فرمود.
مطالبه فدک از سوی حضرت فاطمه 3 تنها برای احقاق حق بود وگرنه در تمام مدّتی که فدک در اختیار حضرت فاطمه بود، او درآمد فدک را به فقرا می‌داد و خود همانند وضع پیش از تملّکِ فدک زندگی می‌کرد.
حضرت فاطمه در زهد و ایثار همسنگ امیر مؤمنان است که معاویه در حقّش می‌گوید:
«اگر برای علی دو انبار؛ یکی از طلا و دیگری از کاه باشد، او نخست طلاها را انفاق می‌کند، سپس کاه‌ها را.