ماجرای فدک‌

نوع مقاله : تاریخ و رجال

نویسنده

موضوعات


تلاش ما بر آن است با بررسی دقیق موضوعِ فدک و کاوش در اسناد مربوط به آن و تجزیه و تحلیل مدارک مختلف، به این رویداد تاریخی بپردازیم.
علاقمندی شدید نگارنده به این موضوعِ حساس، به‌گونه‌ای است که از سال‌ها پیش اسناد و مدارک مختلف مربوط به فدک را از کتب معتبر اهل سنت و تشیّع استخراج و فیش برداری نموده و پس از دسته بندی به صورت دقیق تنظیم کرده‌ام.
اکنون که پس از 20 سال، با عنایت ویژه پروردگار سبحان، به نگارش این رویداد مهم اقدام می‌شود، تقریباً اسناد و مدارک آن کاملًا در دسترس می‌باشد.

ص: 112
از سوی دیگر، با توجّه به اهمیت این موضوع از دید شیعه و توجّه خاص بسیاری از بزرگان اهل تسنن به این رویداد، دو اقدام جدید به تلاش‌های مستمر گذشته اضافه شده است:
1- سفر به منطقه فدک؛ نگارنده از مناطق بدر و حنین و تبوک و خیبر و فدک دیدار کرده و منطقه را به لحاظ استراتژیکی مورد بررسی دقیق (البته از دید خود) قرار داده‌و یادداشت‌های مفید تهیه کرده‌ام. شاید این تحلیل دقیق، نخستین بار است که در زبان فارسی منتشر می‌شود. 2- بررسی‌دقیق‌تر اسناد؛ همانگونه‌که پیش‌تر اشاره شد، مدارک مربوطبه فدک، هرچند از قبل تهیه وتنظیم گردیده، ولی برای پرهیز از یکجانبه‌گرایی و جلوگیری از عجله و شتاب- که با کارهای پژوهشی وتحقیقاتی منافات آشکار دارد- اسناد مربوط، مجدداً مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت تا چیزی از قلم نیفتد. سرزمین فدک
درجنوب شرقی مدینه و در نزدیکی‌های خیبر، آبادی‌های پراکنده و چشمه سارها و قنات‌های فراوانی در قدیم وجود داشته که آن را «فدک» می‌خواندند.
با توجه به هوای داغ، گرم و خشک مکه و هوای گرم مدینه، فدک از هوایی نسبتاً ملایم برخوردار بوده و هنوز هم نسبت به مکه و مدینه، هوای بهتری دارد.
این سرزمین سوق الجیشی و تپه ماهورها سرزمینی بسیار آباد و پرمحصول بوده و از این رو، همواره مورد توجه ساکنان و مردمی بوده که با اهالی آنجا در داد و ستد و رفت و آمد بوده‌اند.
فاصله فدک تا مدینه حدود 140 کیلومتر است. به جهت حاصلخیز بودن سرزمین آن، یهودیان از دیر باز بر آن استیلا یافته و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی خود را بر اطراف توسعه دادند و تقریباً همه مناطق؛ اعم از یثرب وحومه را زیر سلطه سنگین خود گرفتند.
سلطه بر این سرزمین حاصلخیز و آباد، به یک نبرد نظامی نیرومند نیاز دارد؛ به همین دلیل سران سلطه‌گر یهود و رؤسای قبایل آن، همواره برای جلوگیری از نفوذ بیگانگان در قلمرو گسترده خود، در یک حالت نظامی دائمی به سر می‌بردند.
اگر سخن یعقوبی را در مورد جمعیت یهودیان این منطقه بپذیریم، حساسیت منطقه و موقعیت ویژه آن مشخص می‌شود. یعقوبی جمعیت این منطقه را در آن زمان بالغ بر بیست هزار نفر نوشته است (1)
موقعیت فدک
یهودیان ازدیرباز، عناصری حریص و مال دوست بوده‌اند. درست است که مهاجرت آن‌ها به مدینه، برابر بعضی از اسناد، به منظور گرویدن به اسلام و ایمان آوردن به پیامبر اسلام بوده، اما خوی مال دوستی و دنیا طلبی‌شان باعث شد که پس از بعثت حضرت محمد، نه تنها به اسلام ایمان نیاورند که به عکس، در تمامی توطئه‌ها و پیکارهایی که بر ضدّ اسلام صورت می‌گرفت سهیم شدند. آنان عناصری موقعیت‌شناس واقتصادی بودند. استقرار در بهترین وخوش‌آب‌وهواترین و استراتژیک‌ترین نقاط جزیره العرب- که فدک یکی از آن‌ها بود- از همین خصلت آنان نشأت می‌گرفت.
فدک سرزمینی تپه ماهور و کوهپایه‌بود. این مسأله را علاوه بر این‌که نگارنده خود از نزدیک مشاهده کرده، اسناد تاریخی نیز دلیل محکمی است بر این ادعا.
واقدی‌که مورخ قرن دوم بوده و درسال 207 قمری از دنیا رفته است، می‌نویسد:
«یهویان مردمی بودند که همواره محصول و میوه داشتند. آب‌های ایشان؛ چون آب ناحیه «تیماء»، چشمه‌ای بود که از بُن کوهی جریان داشت و هیچ‌گاه کم نمی‌شد. خیبر آن قدر آب داشت که گویی بر روی آب قرار گرفته است. فدک هم اینگونه بود.» (2)
از نوشته واقدی بر می‌آید که فدک منطقه‌ای کوهستانی بوده؛ زیرا درآن چشمه‌هایی وجود داشته است.
بسیاری از مورّخان نوشته‌اند: فاصله فدک تا مدینه دو روز راه بوده است (3) به نظر می‌رسد این سخن درست باشد؛ زیرا در آن روزگار و با وسایل آن زمان، هر روز می‌توانستند حد اکثر 70 کیلومتر راه طی کنند، جز موارد استثنایی و ضروری که با اسب‌های تندرو بسیار بیش از این می‌پیمودند. حال با توجه به این‌که اغلب اسناد حاکی است فاصله فدک تا مدینه دو روز بوده، البته با وسایل نقلیه مرسوم زمان پیامبر که اسب، استر و یا شتر بوده است، نتیجه می‌گیریم که فاصله فدک تا مدینه حدود 140 کیلومتر است نه بیشتر. بنابراین، بعضی از نظریات، که فاصله مدینه تا فدک را 220 یا 250 کیلومتر دانسته‌اند صحیح به نظر نمی‌رسد.
محصول فدک


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 46.
2- مغازی، ص 544.
3- مصباح المنیر فیومی و بهجه قلب المصطفی ص 55 و مجمع البحرین و معجم البلدان، ج 6، ص 342.

ص: 113
عمده تولیدات فدک خرما بوده و اگر جو یا گندمی تولید می‌شده، قابل توجه و ملاحظه نبوده است.
به گفته برخی روایات، محصول سالیانه فدک 24 و یا 70 هزار دینار بوده است (1) البته هر دو دسته روایات می‌تواند درست باشد؛ زیرا همانگونه که گفتیم، عمده محصولات فدک خرما بوده و نخل خرما درختی است پر محصول که یک سال خوب ثمر می‌دهد و سال بعد حدود یک سوم محصول سال قبل بار می‌آورد.
بنابراین، عدد 70000 دینار، متعلق به سال‌های پر محصول و 24000 دینار (حدود یک سوم هفتاد هزار دینار) مربوط به سال‌های کم محصول است؛ یعنی متوسط درآمد سالیانه فدک چیزی حدود 50 هزار دینار بوده است.
درآمد سابق فدک به وجه رایج امروز
تبدیل درهم و دینار- که وجه رایج زمان پیامبر بوده- به وجه رایج امروز، کار دشواری نیست. هر دینار معادل ده درهم و هر درهم به وجه رایج امروز، حدود بیست هزار ریال (دو هزار تومان) می‌شود. پس در آمد سالیانه فدک به وجه رایج امروز، چیزی حدود یک میلیارد تومان بوده است.
ممکن است برخی در رقم یاد شده تردید کنند. اکنون برای روشن شدن ذهن اینگونه افراد، توضیح می‌دهیم که برابر آنچه کتب معتبر شیعه در مورد در آمد سالیانه فدک نقل کرده‌اند و مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار آورده، (2) محصول سالیانه فدک 24 و یا 70 هزار دینار بوده است.
گفتیم که تفاوت عدد 24 هزار دینار و 70 هزار متعلّق به تولیدات متفاوت خرمای فدک در سنوات مختلف بوده است. بنابراین:
در آمد دو سال فدک (دینار (
70000 G 24000 /94000
میانگین درآمد سالیانه فدک (دینار (
2 /47000
94000
در آمد متوسط سالیانه فدک (ریال) 000/ 000/ 20000* 47000/ 940
از طرفی تقریباً همه محقّقان، هر دینار را ده برابر درهم (3) و هر ده دینار را معادل هفت مثقال طلا نوشته‌اند، (4) پس اگر قیمت هرمثقال طلا را امروز 000/ 362 ریال (5) محاسبه کنیم، عدد زیر به دست می‌آید:
قیمت هفت مثقال طلا یا ده دینار به ریال 000/ 492/ 000* 7/ 2/ 356
قیمت یک دینار به ریال
10 /249 /00
2 /492 /000
ما برای سادگی محاسبات، قیمت هر دینار را بیست هزار تومان گرفته‌ایم تا محاسبات بعدی برای عموم قابل درک و فهم باشد.
وچون متوسط در آمد سالیانه فدک 50 هزار دینار بوده است، به تومان می‌شود:
یک میلیارد تومان در آمد سالیانه فدک
( 50 /000 *200 /000 /1000 /000 /000 )
افرادی که متوجه نشدند، یک بار دیگر محاسبات را ملاحظه کنند.
وسعت و گستره فدک
حال‌که دانستیم حداقل در آمد سالیانه فدک چیزی حدود یک میلیارد تومان بوده است، با یک محاسبه علمی می‌توانیم وسعت فدک را هم به دست آوریم.


1- مصباح المنیر فیومی و بهجه قلب المصطفی، ص 55 و مجمع البحرین و معجم البلدان، ج 6، ص 346 و سفینه البحار، ج 2، ص 351.
2- سفینه البحار، ج 2، ص 351.
3- لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 9417 و تفسیر برهان، ج 2، ص 1099.
4- لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 10045.
5- روزنامه جام جم چهارشنبه 9 اردیبهشت 83، ص 4.

ص: 114
نخلبان‌ها و آشنایان به نخلداری و نخلکاری، به‌خوبی می‌دانند که مقدار تولید خرما از هر نخل متفاوت است و این تفاوت، به چند عامل بستگی دارد:
1
- موقعیت زمین: هر چه زمین مناسب‌تر باشد، تولید خرما بیشتر و کیفیت آن بهتر می‌شود. در زمین‌های ماسه‌ای و شنزار، نخل زودتر و بهتر ثمر می‌دهد. 2- آب و هوا: نخل در مناطق گرم و مرطوب، محصولِ مطلوب‌تری دارد و نیز در هنگام بارداری، باید هر هفته آب بخورد. گرم و خشک بودن محیط، کمیّت و کیفیت خرما را پایین می‌آورد. 3- پیری و جوانی: نخل جوان، خرمای ممتاز و زیاد ندارد. نخل پیر نیز خرمای فراوان ومطلوب نمی‌دهد. بهترین خرما مربوط به نخل‌های 15 تا 40 ساله است. گفتنی است عمر نهایی نخل، مانند عمر انسان، از 80 تا 100 سال است. 4- انواع خرما: تاکنون بیش از 70 نوع خرما در جهان شناسایی شده است. خرمای جنوب کشورمان (ایران) از بهترین خرماهاست. خرمای مطلوب، خرمایی است که قندش متوسط و پروتئین و مواد مُغذّی آن مناسب باشد. در مناطق جنوب ایران، نزدیک به 25 نوع خرما وجود دارد. بهترین خرمای ایران، خرمای شاهانی است. خرمای کشورهای شمال آفریقا؛ مانند الجزایر، تونس و مراکش بهترین و گرانترین خرما در دنیاست. قیمت هر کیلو خرمای این کشورها در اروپا، حدود 5 تا 10 دلار است؛ یعنی 000/ 40 تا 000/ 80 ریال.
در کشور عربستان بیش از ده نوع خرما وجود دارد. خرمای مدینه مطلوب و خوب است. قیمت هرکیلو خرمای بسیار معمولی در عربستان ده ریال سعودی است؛ یعنی 25000 ریال به پول ایران. البته این خرما از پست‌ترین و ارزان‌ترین خرماهای سعودی است. قیمت خرماهای بسیار مرغوب این کشور، هر کیلو تا 100 ریال سعودی؛ یعنی بیش از بیست هزار تومان است.
اگر تولید متوسط خرمای هر نخل را در سال 50 کیلو و هر کیلو گرم خرما در زمان پیامبر را یک درهم به حساب آوریم، می‌توانیم مقدار تولید نخل‌های مزرعه فدک را با محاسبه زیر به‌دست آوریم:
در آمد متوسط سالیانه فدک با درهم 50000* 10/ 500000
تعداد نخل‌های فدک
500000 50 /10000
خرمابان‌ها به خوبی می‌دانند که متوسط فاصله لازم برای کاشت و داشت هر اصله نخل حدود ده متر است. بنابراین، وسعت فدک با محاسبه زیر به‌دست می‌آید:
وسعت فدک
10 /000 *10 /100 /000
متر مربعو چون هر ده هزار متر، یک هکتار است، پس وسعت فدک حدود 10 هکتار بوده است. البته این محاسبه با دقت و مراقبت و مطالعه و تفحص صورت گرفته است و اولین باری است که چنین محاسبه‌ای انجام می‌شود.
وسعت فدک به هکتار
100 /000 10 /000 /10
پس خلاصه این بخش از بحث فدک، به قرار زیر است:
1- وسعت 10: هکتار 2- تعداد نخل‌ها 3 10000:- در آمد سالیانه: یک میلیارد تومان 4- مقدار تولید 500: تن یا پانصدهزار کیلو
ص: 115
البته در محاسبات فوق، که مستند به روایات و مسائل علمی در امور کشاورزی و تولید صنعتی است، کمترین تردیدی نیست. وسعت فدک و تولیدات خرما و عایدات سالیانه یاد شده، قدری بیشتر از مراتب فوق است اما این تفاوت در نتیجه‌گیری تأثیر چندانی ندارد.
اشکالات وارد بر این بحث
اشکالات و ایرادهایی که ممکن است خوانندگان و پژوهشگران بر این بحث بگیرند، از دو دسته و گروه خارج نیست:
1- گروهی ممکن است این بحث را فاقد مبنای علمی بدانند و اصولًا بحث در باره یک مزرعه را توهین به ساحت عده‌ای! تلقّی کنند که باید گفت این ایراد کاملًا وارد است! و اصلًا بحث‌های این کتاب و دیگر آثار نویسنده تماماً از دید چنین کسانی پر از اشکال است؟! 2- گروهی دیگر، صاحبنظران و پژوهشگران و محقّقان هستند که ممکن است کلیّت بحث را بپسندند ولی در آمار و ارقام آن تردید کنند. برای روشن شدن اذهان این عزیزان، به نکاتی اشاره می‌کنیم: الف: از آنجاکه این بحث کاملًا جدید و بی‌سابقه است و در اسناد؛ اعم از فارسی و عربی، ردپایی از آن دیده نمی‌شود، ممکن است اعجاب انگیز باشد ولی با دقت در اسناد و محاسبات، صحّت ارقام به اثبات می‌رسد.
ب: در اذهان ما، از فدک، یک مزرعه دور افتاده و کم ثمر تصویر شده است، در حالی‌که فدک از یک مبحث ساده، که عده‌ای دنبال آن بودند، به یک بحث علمی، اعتقادی، فلسفی و به قول امروزی‌ها به صورت یک بحث استراتژیک و راهبردی در آمده و هزار و چهارصد سال است که همچنان بحثی چالشی است.
ج: عده‌ای ممکن است در مورد در آمد سالیانه فدک تردید کنند. راستی که عدد یک میلیارد تومان عدد درشتی است. اگر خوانندگان به یاد داشته باشند، قیمت یک دلار قبل از انقلاب 80 ریال و قیمت هر قطعه سکه رایج آن‌روز 7500 تا 8000 ریال بود، ولی امروز دلار 8370 ریال و هر قطعه سکه بهار آزادی 000/ 895 ریال است؛ (1) یعنی قیمت دلار صد برابر و قیمت هر سکه نیز حدود صد برابر افزایش یافته است. با این محاسبه می‌توانیم بگوییم در آمد سالیانه فدک به قیمت بیست و پنج سال پیش، ده میلیون تومان بوده است.
د: گفتیم این مبحث جدید است، ولی طرح، توضیح و تفسیر و تشریح آن مبتنی بر اسناد و مدارک غیر قابل انکار می‌باشد. در محاسبات، کمترین خبط و خطایی راه نیافته است. اسناد و مدارک و مبانی آن هم محکم است. بنابراین، جای اشکال نمی‌ماند. ولی عزیزان با بررسی مستندات، به درستی محاسبات و نتیجه‌گیری پی‌می‌برند.
ه-: خوب است نگاهی به بعضی از اسناد و مدارک تاریخی بیندازیم تا اعداد و ارقام ارائه شده، علمی‌تر و دقیق‌تر جلوه کنند. سید قطب نویسنده معروف سنی مصری می‌نویسد:
«روزی که عثمان کشته شد (سال 35 هجری)، یکصد و پنجاه هزار مثقال طلا و یک میلیون درهم نقد داشت. قیمت ضیاع وی (اموال غیر منقول) صد هزار دینار بود. علاوه بر آن، وی دارای تعداد زیادی اسب و شتر بود.» (2)
اگر از درهم و دینار و بقیه دارایی عثمان بگذریم، تنها قیمت یکصد و پنجاه هزار مثقال طلای وی، چیزی حدود پنج میلیارد و سیصد و چهل میلیون تومان می‌شود. چون وزن مثقال امروز با زمان عثمان تغییر نکرده است؛ یعنی قیمت اموال منقول عثمان 10 میلیارد تومان بوده است!
و: وقتی از آغاز اسلام و به فرمان پروردگار سبحان، امیر مؤمنان 7 جانشین بلافصل پیامبر شدند، باید آن حضرت به لحاظ مادی نیز از امکانات لازم برخوردار باشند تا بتوانند مشکلات عدیده نیازمندان را برطرف کنند. به گفته برخی از محقّقان و عالمان؛ پذیرش مقام و منصب، به هزینه سنگین نیاز داشت.
علی 7 برای حفظ این مقام ومنصب می‌توانستند از درآمد فدک حداکثر استفاده را بکنند. گویا دستگاه خلافت از این پیش‌بینی آگاه شده بود که در همان روزهای نخست، فدک را در دست خودگرفت (3) باید درآمد فدک به‌اندازه‌ای باشد که امیر المؤمنین و حضرت زهرا 8 بتوانند مشکلات اقتصادی مردم و ارباب رجوع را برطرف کنند. به‌خصوص انبوه قبایل و عشایری که تازه مسلمان بودند و از تمکّن مالی بهره‌ای نداشتند.
ز: درآمد فدک در آغاز به مصرف عموم مردم می‌رسید. عثمان درآمد و عایدات آن را میان اقوام خود تقسیم می‌کرد. معاویه یک سوم در آمد فدک را به مروان بن حَکَم و دو سوم دیگر را به عمرو بن عثمان بخشید. معاویه پس از به شهادت رساندن حضرت مجتبی 7 تمامی فدک را به مروان داد (4)راستی اگر تصوّر شود که فدک یک مزرعه معمولی و کوچک و کم درآمد بود، ارزش آن را داشت که یک سوم آن را به مروان بن حکم بدهد و دو سوم دیگر را به فرزند عثمان هدیه کند؟!
این‌ها دلایل نویسنده این مقال، در تجزیه و تحلیل درآمد نجومی فدک است.
درمورد ارزش فدک و درآمد سالیانه آن، به دو سند مهم استناد می‌کنیم:
.1
ابن ابی الحدید، دانشمند مشهور اهل تسنن در قرن ششم هجری می‌نویسد:


1- روزنامه کیهان، سه شنبه دوم دیماه 1382 ش. ص 4.
2- العداله الاجتماعیه از سید قطب، ص 209.
3- آیه الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت ج 2، ص 670.
4- میهمان آسمانی، ص 25.

ص: 116
«به یکی از دانشمندان علم کلام امامیه، به نام علی‌بن تقی از شهرستان نیل گفتم آیا فدک غیر از نخلستانی کوچک با زمینی نه چندان بزرگ بود؟ پاسخ داد، نه، این چنین نیست، بلکه بسیار بزرگ بود؛ به اندازه‌ای که هم اکنون در کوفه نخلستان وجود دارد، در آن‌جا درخت خرما بود. ابوبکر و عمر که حضرت زهرا را از تصرف در فدک منع کردند، منظوری جز این نداشتند که علی 7 نتواند از طریق در آمد این نخلستان نیرویی جمع کند و بر سر خلافت درگیر شود. لذا به دنبال تصرف فدک، علی و فاطمه و دیگر افراد بنی‌هاشم را از خمس منع کردند و نگذاشتند در خمس تصرّف کنند؛ زیرا انسان تهی دست که مالی در بساط ندارد، همتش ناتوان و شخصیتش نزد خود خُرد و کوچک می‌نمایاند و به جای این‌که در ریاست و خلافت باشد، به دنبال کسب و پیشه‌ای است تا زندگی خود را اداره کند.» (1)
.2
علّامه مجلسی از کشف المهجّه سیّد بن طاووس نقل می‌کند که عواید و درآمد فدک در هر سال، بیست و چهار هزار دینار و در روایتی دیگر هفتاد هزار دینار بود و شاید این اختلاف رقمِ در آمد، مربوط به سال‌های مختلف است. به هر حال، از این ثروت فروان نمی‌شود بی‌جهت چشم پوشی کرد و از آن سخن نگفت (2)در تجزیه و تحلیل دو سند پیش‌گفته، کافی است بگوییم: مقایسه نخلستان‌های فدک با میزان نخلستان‌های کوفه، درخور توجه بسیار وتأیید محاسبات ماست. حجم نخلستان‌های کوفه در قرن ششم که دوره اقتدار بنی عباس و توسعه بی‌سابقه این شهر است، بخوبی نشان می‌دهدکه همواره وسعت فدک و درآمد قابل ملاحظه آن، مورد توجه همگان بوده است. همچنین درآمد سالیانه فدک را اگر بخواهیم بر مبنای 24 هزار دینار (بنابر بعضی از روایات) محاسبه کنیم، چیزی حدود 480 میلیون تومان به وجه رایج امروز می‌شود ولی چنانچه براساس 70 هزار دینار حساب کنیم، به رقم نجومی یک میلیارد و چهارصد میلیون تومان می‌رسد. هر عدد را که بخواهیم بپذیریم، به سیاست کلی خلفا و تمهیدات آن‌ها در محروم ساختن اهل بیت و هواداران آن‌ها از مسائل اقتصادی بر می‌گردد.
درمورد وسعت فدک به‌روایتی اشاره می‌کنیم‌که ازاهل تسنن نیزنقل‌شده است:
«لما نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه دَعَا النَّبِی 9 فَاطِمَهَ فَأَعطَاهَا فَدَکَ الکَبِیرَ» (3)
«زمانی که آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه نازل شد، پیامبر فاطمه را خواست و فدک بزرگ را به او بخشید.»
تسلیم فدک بدون جنگ و درگیری
با توجه به پیروزی‌های گسترده و برق آسای مسلمانان در سرزمین‌های یهود، شکست سنگین یهودیان بنی قینقاع و بنو قریظه، ترس زیادی در دل‌یهود ایجاد شد. آن‌ها یقین‌کردند که روزی به سرنوشت یهودیان شکست خورده مدینه مبتلا خواهند شد، ولی لاف وگزاف‌های سران تبهکار یهود و حمایت‌های متقابل بت پرستان از آن‌ها و حمایت آن‌ها از بت‌پرستان، به صورت مصنوعی، مقداری به آینده کوتاه مدت خود امیدواریِ نسبی پیدا کرده بودند که البته این وضعیت چندان طول نکشید.
البته باید بگوییم که استحکامات نیرومند و فوق العاده یهودیان بنی نضیر، بعضی از مسلمانان را هم ترسانده بود. راستی هم که استحکامات آن‌ها نیرومند بود.
مسلمان‌ها تصور نمی‌کردند که بتوانند بنی نضیر را، با آن همه امکانات از پای در آورند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ (4)
«شما تصور نمی‌کردید که آن‌ها از آنجا دفع شوند و خود آن‌ها هم تصور می‌کردند که استحکامات و قلعه‌های آن‌ها مانع شکستشان خواهد شد. پس خداوند از جایی بر آن‌ها ضربه زد که فکرش را نمی‌کردند. آری، خدا در دل آن‌ها وحشت انداخت ...»
ترس و وحشتی‌که پیروزی‌های برق آسای مسلمانان در مناطق مختلف، در دل‌های مشرکین انداخته بود را، از همین آیه به راحتی می‌توان فهمید. اما یهودیان سرکش و بد عهد و کینه توز و نا آرام، هرگز از این شکست‌ها درس نگرفتند. آن‌ها شبانه روز در صدد توطئه بر ضدّ اسلام بودند. اغلب با یک گام عقب نشینی، در سنگری جدید موضع می‌گرفتند و به برنامه‌ریزی و هماهنگی جهت حمله به مدینه مشغول می‌شدند. سنگر خیبر، قلاع و استحکامات کم نظیر، با امکانات گسترده و وسیع همراه با جنگجویان متعصب و زخم خورده! آنان حتی شرایط لازم برای پایداری در برابر لشکرکشی‌های ایران و رومِ آن‌روز را هم داشتند.
اگر حمایت‌های سیاسی و روانی و اطلاعاتی بت‌پرستان قریش را به این امکانات بیفزایم، موقعیت ممتاز خیبر را تا حدی به تصویر کشیده‌ایم، اما خداوند اراده دیگری داشت. قرار خداوند بر این بودکه یهود را زبون، ذلیل و نابود سازد.
تسخیر خیبر تقریباً تمامی حیله‌ها و نقشه‌ها و برنامه‌های براندازی یهود را بر هم ریخت و دسیسه‌های آن‌ها را خنثی کرد و برنامه‌ریزی‌های آن‌ها را به‌کلی برهم زد و عقیم گذاشت.
امضای صلح «حدیبیه» در ذی قعده سال ششم هجری، تا حد زیادی مسلمانان را از ناحیه مکه و مشرکان قریش آسوده خاطر کرده بود. بنابراین، پیامبر با آسودگی بیشتر به دفع یهود پرداختند.


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 236.
2- سید محمد کاظم قزوینی، فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، ص 330.
3- ینابیع المودّه، باب 39، تفسیر جلال الدین سیوطی، ج 4 و شبهای پیشاور، ص 634.
4- حشر 59: 2.

ص: 117
فتح خیبر در ماه رجب سال هفتم هجری، هرچند حادثه بسیار مهم و فوق‌العاده بود اما به لحاظ سیاسی، صلح حدیبیه بسیار مهم‌تر و ارزنده‌تر محسوب می‌شد؛ زیرا:
.1مهم‌ترین و قوی‌ترین و مرکزی‌ترین مخالفان اسلام، بی‌طرفی اختیار کرده و از مخالفت بیهوده با اسلام دست کشیده بودند.. 2 یهود، مؤثرترین متّحد استراتژیک خود را از دست داده بود.. 3 عشایر و قبایل بت پرست که متّحد بالقوه و بالفعل قریش بودند، راه خود را انتخاب کردند و به تدریج مسلمان شدند. این‌ها اثرات صلح حدیبیه در داخل جزیره العرب بود. درعرصه خارجی نیز این صلح اثرات بسیار مفیدی به همراه داشت؛ مانند:
الف) رومِ آن روز، که با نا آرام کردن دائمی سرحدات و حدود کشور اسلامی آماده رو در رویی با اسلام بود، مصلحت خود را در بیطرفی و توقف اقدامات نسنجیده خود دید.
ب) قدرت مثال زدنی مشرکان قریش و یهودیان، در دل آن‌ها نیز ترس زیادی از قدرت اسلام انداخته بود. آن‌ها پس از آن‌که قدرت توفنده اسلام را در آرام کردن مکه و شکست دادن یهودیان مشاهده کردند، برای دفاع در مقابل اسلام حالت آماده باش به خود گرفتند؛ یعنی حالت تهاجمی آن‌ها به حالت تدافعی تبدیل شد. این موضوع مسأله بسیار مهم و فوق العاده‌ای بود.
ج) تحوّل بسیار مهم دیگر این‌که: پس از صلح حدیبیه پیامبر اسلام، رسالت جهانی خود را اعلام کردند و با نوشتن نامه‌های متعدد به سران کشورهای دور و نزدیک و اعزام هیأت نمایندگی به ایران و روم و حبشه و مناطق دیگر، دعوت جهانی خود را آغاز کردند.
فتح خیبر، در این روند سرعت ایجاد کرد و امور را بیشتر وفق مراد اسلام پیش برد. اکنون نمی‌خواهیم در باره این سؤال بحث کنیم‌که آیا صلح حدیبیه موجب شکست زود هنگام یهودیان خیبر و تسخیر قلعه‌های آنان شد و یا این‌که ضعف و شکست‌های یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر و نابودی یهودیان بنی‌قریظه، مکیان را واداشت که با پیامبر اسلام صلح‌نامه امضا کنند؟
هرچه هست به نظر ما هر دو رویداد بر یکدیگر اثرات غیر قابل انکار داشت که حاصل آن فراگیر شدن اسلام در جزیره العرب بود.
پیروزی‌های برق آسا
رویدادهای سال‌های پنجم و ششم هجری تأثیرات زیادی بر جزیره العرب گذاشت و دیگر هیچ شهر و قلعه و روستا و هیچ قبیله و عشیره‌ای نبود که از اسلام و از موج هدایت‌گر توحیدی- که از مدینه آغاز شده بود- سخن نگوید و اظهار علاقه برای شنیدن آخرین اخبار در مورد پیروزی‌های سپاه اسلام نکند. هر چند عرب جاهلی از وسایل خبررسانی به شکل آن روز و آن سال‌ها که در ایران و روم مرسوم بود، بهره‌ای نداشت، اما در انتشار اخبار مربوط به اسلام و مسلمانان ید طولایی داشت؛ یعنی در آن سال‌ها، برابر اسناد تاریخی، هیچ حادثه‌ای در جزیره العرب به مانند اخبار اسلام، تکان دهنده و توفنده نبود.
جنگ‌های طولانی ایران و روم نیز مسأله بسیار مهمی بود که میان دو قدرت مسلّط منطقه‌ای جریان داشت و خبرهای آن جنگ هم بسیار موحش و تکان دهنده بود. هر روز خبرهای تازه‌ای از جبهه‌ها می‌رسید. گاهی ایرانیان پیشروی می‌کردند وزمانی رومیان دست به پیشروی در جبهه ایرانیان می‌زدند. این جنگ‌ها از سال 604 تا 628 میلادی به مدت بیست و چهار سال به درازا انجامید. طولانی شدن این جنگ‌ها قدری ازحساسیت‌آن می‌کاست و اخبارآن را نیز کمرنگ می‌کرد. سرانجام رومیان توانستند قوای ایران ساسانی را در سال 628 میلادی شکست دهند. آن سال دقیقاً مقارن سال‌ششم هجری وسال صلح‌نامه حدیبیه بود؛ (1) یعنی‌قوای‌اسلام درهمه‌جا به برتری رسیده بود. حال شاید خشم و عصبانیت خسرو پرویز را بتوانیم از دریافت نامه پیامبر اسلام بفهمیم. خسرو پرویز پادشاه فاسد و خودکامه و ستمکار ساسانی‌که بر اثر بی‌کفایتی، نیروهایش از رومیان شکست خورده بودند و وی به شدت ذلیل و تحقیر شده بود با دریافت نامه پیامبر اسلام بیشتر تحقیر شد و از روی عصبانیت نامه پیامبر اسلام را پاره کرد. وقتی خبر حرکت زشت خسرو پرویز به پیامبر رسید، آن حضرت فرمودند: «اللّهُمّ مَزّقْ مُلْکَه» (2) «خداوند! پادشاهی‌اش متلاشی ساز!»
نفرین پیامبر اثر گذاشت. طولی نکشید که «شیرویه» فرزند خسرو پرویز، که پدرش را مسبّب شکست‌های سنگین از رومیان می‌دانست، شبانگاه به سراپرده وی راه یافت و از پایش در آورد؛ «فَمَزّقَ اللّهُ مُلْکَهُ وَ مُلْکَ قَوْمِهِ» (3) بگذریم.
نقل این فرازهای تاریخی، از قدرت رو به توسعه اسلام در سال‌های پنجم و ششم هجری حکایت دارد؛ حرکت و توسعه‌ای که هرگز متوقف نشد.
اهالی فدک چه کردند؟
با توجه به مقدماتی که آوردیم، اهالی فدک از حوادثی که پیرامون آن‌ها می‌گذشت آگاه می‌شدند. فاصله آن‌ها تا خیبر فقط یک منزل راه بود. آن‌ها تصمیم گرفتند با پیامبر اسلام صلح کنند، که این تصمیم عاقلانه‌ای بود.


1- از ظهور اسلام تا سقوط بغداد، ص 124.
2- فرازهایی ازتاریخ پیامبر اسلام، ص 384.
3- از ظهور اسلام تا سقوط بغداد، ص 125.

ص: 118
واقدی می‌نویسد: «مُحیِّصه گوید: مردی از سران فدک که به او «نون بن یوشع» می‌گفتند، همراه تنی چند از یهودیان با من آمدند و با رسول خدا صلح کردند تا خونهایشان محفوظ بماند. آن حضرت ایشان را از آن سرزمین تبعید کند و تمام اموال خود را به پیامبر واگذارند و چنین شد. در پیشنهاد صلح چنین آمد که: نیمی از خاک فدک از یهودیان و نیمی از پیامبر خدا باشد و پیامبر این پیشنهاد را پذیرفتند. این مطلب از مطلب نخست صحیح‌تر است.» (1)
«فدک قریه‌ای است در حجاز که از آنجا تا مدینه دو روز راه است (2) وگویند سه بخش بوده است. هنگامی که پیامبر خدا 9، خیبر و قلاع آن را فتح کرد، سه قلعه پایداری کردند و محاصره آن‌ها به دشواری گرایید و اهل فدک قاصدی نزد پیامبر خدا فرستادند که اموال و میوه‌های خود را به نصف تقسیم و مصالحه نمایند. پیامبرخدا این غنیمت جنگی را پذیرفت. در این ناحیه چشمه‌ها و نخلستان‌ها بود.» (3)
فدک متعلّق به پیامبر است
بنابراین، مزارع گسترده فدک از آنِ پیامبر شد. باز برابر نصّ قرآن کریم اگر سرزمینی و یا اموالی بدون جنگ و لشکرکشی به دست پیامبر اسلام بیفتد، تعلّق مطلق به پیامبر دارد. قرآن کریم می‌فرماید:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّه یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (4)
«چیزی که خداوند به رسولش از آن‌ها داد، چیزی است که برای به دست آوردن آن نتاختید ولی خداوند پیامبرش را بر آن مسلّط کرد و خداوند بر تمامی کارها تواناست.»
تداوم فقر، با دور شدن علی 7 از خلافت
با توجه به بررسی‌های اسناد و مدارک غیر قابل انکار، می‌توان گفت: نتیجه در اختیار گرفتن و تصرف فدک از سوی خلفا، محروم کردن مردم از عواید سرشار و در آمد هنگفت و نجومی آن گردید. واضح بودکه نشستن بر مسند خلافت در جای امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب کار ساده‌ای نیست؛ زیرا تنها 70 روز از ماجرای شورانگیز غدیرخم که در آن، پیامبر گرامی اسلام، علی بن ابی طالب 8 را به عنوان خلیفه و جانشین بلافصل بعد از خود به مردم معرفی کردند، می‌گذشت. ذهن‌ها همچنان آکنده و خاطره‌ها مشحون از رایحه دلکش ولایت و امامت بود. هنوز عطر دلپذیر غدیر به مشام می‌رسید و ترانه زیبا و شنیدنی غدیر، زیباترین سرود آزادگی و بالندگی تلقّی می‌شد. قلب‌ها مملو بود از نسیم فرح بخش «اکمال دین» و روح‌ها با نشاط از پیام دلنواز «اتمام نعمت».
آری، اگر اهل بیت: خلافت را در اختیار داشتند، مردم را در مسیر تعیین شده توسط پیامبر راهنمایی می‌کردند. مشکلات اعتقادی واقتصادی مردم حل می‌شد و اسلام به عنوان دین عزّت و عظمت و معنویت و زندگی، به دنیای پرظلم و جور حاکمان روم و ایرانِ آن روز معرفی می‌گردید.
بیفزاییم بر این مطلب که با طلوع اسلام، آفتاب امپراتوری‌های ایران و روم در شُرف غروب بود.
آثار زوال این دو امپراتوری که زمانی بر بخش اعظم زمین حکومت می‌کردند، در همه جا مشهود و محسوس بود. عدم تعرض این دو قدرت مسلّط منطقه‌ای به عاصمه اسلام، یکی از دلایل این مدعاست.
اگر امیرالمؤمین 7 زمام امور را به دست می‌گرفت، علاوه براین‌که ریشه شرک و کفر و نفاق برای همیشه می‌خشکید و از جوامع بشری کَنده می‌شد و مردم در مسیر صلاح و فلاح طی طریق می‌کردند، دنیای مردم نیز آباد و پر رونق و چشم‌گیر و خدایی می‌شد؛ یعنی اشتغال و توسعه و تولید و عدالتخواهی، ضامن سعادت دنیای مردم می‌گشت.
راستی که اگر امیرالمؤمنین 7 به قدرت می‌رسید، مشکلات عدیده مردم به سرعت حل و رفع می‌گردید. اهل بیت همواره در جهت حلّ مشکلات اقتصادی مردم گام برمی‌داشتند و از این جهت مشهور خاص وعام بودند؛ به‌طوری‌که خداوند سبحان از این روحیه آسمانی آنان تقدیر نمود، آنجا که فرمود:
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (5)
«غذا را در حالی که خود به آن نیاز دارند، به مسکین ویتیم و اسیر می‌بخشند. این حرکت را فقط و فقط به خاطر خدا انجام می‌دهند و انتظار یک تشکّر ساده را هم ندارند.»
اهل بیت بهتر از هرکس دیگر می‌دانستند که اگر مشکلات اقتصادی مردم حل شود، مردم با شوق و علاقه فراوان، به اسلام روی می‌آورند و عاشقانه گِردِ شمع اسلام می‌چرخند. این مهم را خداوند بزرگ بیان کرده، آنجا که می‌فرماید:
فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ. (6)
«خدای کعبه را عبادت کنند؛ خدایی که آن‌ها را از گرسنگی رهانید وبه آن‌ها امنیت بخشید.»


1- شیخ فخر الدین طریحی، مجمع البحرین. نقل از بهجه قلب المصطفی، ص 550.
2- واقدی، ص 539.
3- معجم البلدان، ج 6، ص 342.
4- حشر 59: 6.
5- انسان 9: 8 و 9
6- قریش 106: 5- 3.

ص: 119
پروردگار نمی‌فرماید به خدایی ایمان بیاورید که به شما تعالی و بالندگی و عزّت و کرامت داد، بلکه می‌فرماید: گرسنگیِ شما را برطرف ساخت. پس گرسنگی و فقر عامل اصلی همه نابسامانی‌ها؛ از جمله بی‌دینی و قانون‌گریزی است بلکه معیشت مناسب و اقتصاد قابل قبول، موجب گرایش مردم مسلمان به دین و رعایت ملاحظات دینی خواهد شد. این موضوع بسیار مهم است.
اگر امیرالمؤمنین بعد از پیامبر 9 عهده‌دار امور می‌شدند، کارها وفق مراد خدا وپیامبر پیش می‌رفت و امور سامان می‌گرفت ونارسایی‌ها با برنامه‌ریزی‌های علی 7 مرتفع می‌گشت؛ زیرا امام امیرالمؤمنین 7 اهل برنامه‌ریزی بودند. بهترین سند برای اثبات این ادعا، نهج البلاغه است.
بخشی از برنامه‌های امیرالمؤمنین برای حکومت، که از فرمان تاریخی به مالک اشتر گرفته‌ایم، به شرح زیر است:
.1ایجاد اشتغال در جهت افزایش تولید و قطع وابستگی و کاهش واردات و افزایش صادرات.. 2 عمران شهرها و روستاها در راستای تقویت تولید و کم‌کردن جاذبه شهرنشینی.. 3 ترمیم راه‌های موجود و ایجاد راه‌های جدید وتوسعه آن‌ها و ایجاد کاروانسراها و چاپارخانه‌ها به منظور تقویت ارتباطات سهل‌تر شهرها و روستاها با مرکز.. 4 توسعه تجارت جهت تشویق تولید و صادرات و تحکیم قدرت اقتصادی بخش خصوصی.. 5 ایجاد کارگاه‌های تولیدی جهت تولید سلاح‌های سبک و نیمه سبک.. 6 تولید انبوه اسب‌های رونده و قوی در مسیر تقویت نیروهای رزمی و آمادگی دایمی.. 7 تعلیم و تدریب و آموزش نظامی با تشکیل کلاس‌های آموزش تئوری و آموزشگاه‌ها و دانشکده‌های فرماندهی و ستاد جهت آموزش فرماندهان ارشد نظامی.. 8 تأسیس دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و پژوهشکده‌های مختلف در جهت فناوری علمی در زمینه‌های مختلف.. 9 تأسیس مدارس در اقصی نقاط کشور درجهت سوادآموزی عمومی و پایان دادن به بی‌سوادی.. 10 توسعه کشاورزی و دامداری در جهت تولید انبوه محصولات کشاورزی و دامی به منظور خود کفایی و نیل به صادرات.. 11 اعزام هیأت‌های فرهنگی و تبلیغی به کشورهای دور و نزدیک، همراه با پیام در جهت معرفی اسلام به مردم تشنه عدالت.. 12 رفع بیماری با تأسیس بیمارستان در نقاط مختلف کشور و ترویج بهداشت عمومی.. 13 تخصیص زکات در سیر الهی، در جهت فقرزدایی و ایجاد تمایل در غیر مسلمانان برای پذیرش اسلام.. 14 کمک درجهت ساخت مساجد در نقاط مختلف و تشویق مردم در این راه.. 15 ساخت برج و باور در مرزها و ایجاد پادگان‌ها در نقاط مرزی و انجام گشت دائم در پاسداری از مرزها به منظور حفاظت دائمی از تمامیت ارضی و برگزاری مانورهای مرتب در جهت آمادگی دفاعی دائمی و ایجاد ترس در دل دشمن.. 16 ایجاد کلاس‌های آموزش قضاوت، در تکمیل برنامه نیل به عدالت اجتماعی.. 17 رسیدگی به‌امور اقلیت‌های مذهبی وتوجه به رفاه آن‌ها در راستای گرایش آن‌ها به اسلام.. 18 تشویق دائمی مردم به کار و تلاش و تولید، با ایجاد زمینه‌های آن و تقویت تولید.. 19 ایجاد یک سازمان نیرومند اطلاعات مردمی در جهت کشف توطئه‌های خارجی و خنثی کردن اقدامات خرابکارانه و شناسایی عوامل داخلی آن‌ها.. 20 بها دادن به علما و دانشمندان و علم، با احترام به آن‌ها و ارتباط پیوسته با ایشان و تشویق و تقویت آنان در نشر آثار علمی و دانش جامعه.. 21 ارتباط با کشورها و قدرت‌ها و انعقاد قرار داد صلح و عدم تجاوز و در عین حال آمادگی کامل و زیر نظر داشتن دشمن و عدم اعتماد به او.
ص: 120
«وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّن» (1)
«زنهار! زنهار از دشمن خود پس از آشتی بپرهیز، چه بسا دشمن به تو روی آورده تا غافلت کند وآنگاه ضربه‌ات زند. پس دور اندیش باش و به دشمن، زیاد خوش بین مباش.»
.22بازرسی دائمی و محترمانه از مقدمات و مأموران در مناطق دور و نزدیک که مردم گریز نشوند و به رفاه و خود محوری مبتلا نگردند و خود را از مردم خود بالاتر نپندارند.. 23 توجه به عوامل مالیات و خراج که ظلم نکنند. گرفتن مالیات به منظور رفاه عمومی و حل مشکلات عامه است. نکند با شعار رفاه مردم، مردم آزاری شود.. 24 به توده مردم بهای ویژه داده شود. مأموران و مقامات باید در عمل به آن‌ها بیندیشند و به آن‌ها گرایش داشته باشند. مردم محبوب خدا ورسول و مطلوب‌آنانند. «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّهُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الْأُمَّهِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُم» (2)
«همانا آنان که دین را پشتیبانند و موجب انبوهی مسلمانان و آماده پیکار با دشمنان عامه مردم‌اند، پس باید گرایش تو به آنان باشد و میلت به سوی ایشان.»
کارگزاران، مسؤولان ومقامات باید همواره به مردمی بها دهندکه سهم بیشتری در تقویتِ دین‌باوری و امنیت شهرها و مرزها دارند؛ همان‌هایی‌که هر وقت نیازی بوده، سریع‌تر وصادق‌تر و بی‌ادعاتر از دیگران به‌صحنه آمده‌اند و ازخودگذشتگی‌ها داشته‌اند و دارند.
این‌ها بخش‌هایی از استراتژی امام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب به عنوان جانشین پیامبر در اداره جامعه بود.
در آمد سرشاری که به تدریج به دست مسلمانان افتاد، بقدری فراوان بود که اگر زمامداری مانند امیرالمؤمنین در عرصه بودند، تمامی مشکلات اقتصادی مردم وفقر فزاینده آن‌ها حل می‌شد.
در مورد استفاده از درآمد سرشار مسلمانان و غنیمت‌های فراوانی که پس از تسخیر تیسفون نصیب شد کافی است به یک سند اشاره کنیم:
مسلمانان پس ازآن‌که کاخ خسرو پرویز را تسخیر کردند، فرش بسیار نفیسی را که در تالار «بهارستان» پهن شده و تار و پودش از طلا بود، یافتند و آن را به مدینه آوردند. این فرش را قطعه قطعه نموده و بین اصحاب تقسیم کردند. سهم امیرالمؤمنین، علی بن ابی‌طالب از آن فرش چیزی حدود یک کف دست بود. حضرت آن را به قیمت 30 هزار درهم فروختند؛ یعنی چیزی حدود 60 هزار تومان و آن را میان فقرا تقسیم کردند.
راستی اگر تمام آن فرش به دست علی می‌رسید، ایشان چند فقیر و مسکین را می‌توانستند از فقر نجات دهند؟ و اگر تمامی خزائن ساسانیان، که نصیب سپاه اسلام شد، در اختیار آن حضرت قرار می‌گرفت چه اتفاقی می‌افتاد؟! به یقین مسلمانان از فقر و نداری رهایی می یافتند.
بیهقی می‌نویسد: درزمان خلافت عثمان، فدک در اختیار مروان‌بن حکم قرار گرفت (همان کسی‌که همراه پدرش، به دلیل نفاق وحشتناکشان، به دستور پیامبر از مدینه تبعید شدند(3)
معاویه در زمان سلطنت خود ثلث فدک را به مروان بن حکم داد و ثلث دیگر را به عمربن عثمان و ثلث سوم آن را به پسرش یزید. این تقسیم بعد از شهادت امام حسن بن علی 8 صورت گرفت (4)
معاویه تنها یک سوم فدک را به مروان داد و بقیه را از وی پس گرفت. درآمد سرشار فدک از این فراز تاریخی مشخص می‌شود.
هنگامی‌که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید خطبه‌ای ایرادکرد وگفت: فدک از اموالی بودکه خداوند به رسول خویش بخشید. مسلمان‌ها در راه دستیابی به فدک هیچگونه جنگی نکردند وکوشش نداشتند. فاطمه 3 آن‌را از پیامبر درخواست کرد ....
معاویه که به حکومت رسید آن را به مروان بن حکم بخشید و مروان به پدرم و به عبدالملک داد و بعد به من و ولید و سلیمان رسید. ولید که به حکومت رسید، از او خواستم سهم خود از فدک را به من ببخشد و هم‌چنین از سلیمان خواستم که سهمش را به من دهد. آن دو با درخواست من موافقت کردند و سهم خود را واگذار کردند و من دیگر اموالی که دارم بیش از این مال دوست می‌دارم لذا آن را به همان موردی که در اصل بود واگذار کردم (5)
در دوران حکومت عمر بن عبدالعزیز فدک در دست فرزندان حضرت زهرا بود و بعد که یزید بن عبدالملک به حکومت رسید از آنان گرفت و تا پایان خلافت بنی امیه بین بنی مروان دست به دست می‌گشت.


1- سیّد جعفر شیهدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 338.
2- همان، ص 327.
3- سنن بیهقی، ج 6، ص 301.
4- فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ص 618.
5- فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ص 618.

ص: 121
هنگامی‌که سفّاح مؤسس سلسله بنی عباس به قدرت رسید، آن را به عبدالله بن حسن بن علی بن امیر المؤمنین برگردانید.
بعدها که منصور دوانیقی به قدرت رسید، فدک را از فرزندان امام حسن پس گرفت. مهدی پسر منصور عباسی فدک را به فرزندان حضرت فاطمه برگردانید.
موسی بن مهدی برادرش که در خشونت مشهور بود، فدک را از فرزندان حضرت زهرا پس گرفت. مأمون در سال 210 هجری پس از این‌که حکومتش مستقر و بلامنازع شد، فدک را به فرزندان حضرت زهرا برگرداند.
سرانجام پس از به قدرت رسیدن متوکّل، دشمن خونخوار اهل بیت؛ همان عنصر پلیدی که فرمان داد قبر مطهّر ابا عبدالله الحسین را تخریب کنند، وقتی متوجه شد که سادات و کودکان بنی هاشم در ایام حج، خرمای فدک را میان حجاج تقسیم می‌کنند واین امر موجب تقویت ومحبوبیت آن‌ها شده‌است، دستور داد تمامی نخل‌های فدک را قطع کنند و چنین شد.
در این تبادل فدک میان خلفا و فرزندان حضرت زهرا، دو نکته بسیار مهم وجود دارد:
.1
بسیاری از خلفا نظر خلیفه اول و دوم را که می‌گفتند: پیامبر ارث نگذاشته و هر چه از ایشان برجای مانده صدقه است، قبول نداشتند. بازگرداندن فدک به فرزندان حضرت زهرا درحقیقت رد حدیثی است‌که ابوبکر به‌پیامبر نسبت‌داده است.. 2 در تمامی مواردی که خلفا فدک را به ذراری حضرت فاطمه زهرا پس دادند، هرگز به هیچ‌یک از ائمه اطهار تحویل نشد. در بازگرداندن فدک هرگز وارث حقیقی حضرت زهرا که امامان معصوم بودند، مورد توجه قرار نگرفتند؛ یعنی بازگرداندن فدک را هم نوعی کار سیاسی می‌توان محسوب کرد. دلیل ناراحتی‌ها و مخالفت‌های حضرت زهرا و امام علی 8
اکنون با زبان وشیوه دیگری رفتار تصرف کنندگان فدک را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهیم تا به علل رنج‌ها و ناراحتی‌های حضرت زهرا پی ببریم و از انگیزه‌های مخالفت غیر قابل انعطاف علی بن ابی‌طالب و و اهل بیت و به تبع آن‌ها شیعه آگاه شویم.
1
- دلیل بر عهده مدّعی استدر قضای اسلامی، قانونی محکم و زیبا وجود دارد که همواره در قضاوت‌ها مورد توجه قرار می‌گرفته است. اتفاقاً این حکم در قضاوت‌های کشورهای غربی نیز آمده است و آن، موضوع «ارائه دلیل از سوی مدعی» است؛ یعنی اگر کسی ادعایی بر چیزی و یا برکسی دارد باید دلیل بیاورد. «البینه علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه».
با توجه به این اصل معقول و اسلامی، وقتی حکومت درباره فدک با حضرت زهرا چالش پیدا کرد و ادعا نمودکه فدک متعلّق به حضرت زهرا نیست، باید برای ادعای خود دلیل بیاورد نه آن‌که از آن حضرت مطالبه دلیل و شاهد کند.
خلیفه اول پس از استقرار در مسند خلافت، با نظر خلیفه دوم، مزرعه گسترده فدک را، که پیامبر به حضرت زهرا بخشیده بود، تصرف کرد و کارگزاران حضرت فاطمه را از آن اراضی اخراج نمود. وی پس از آن‌که با اعتراض شدید حضرت فاطمه مواجه شد، گفت: اگر ادعا داری که فدک تعلّق به شما دارد شاهد بیاور. در حالی که او خود مدّعی فدک شده بود باید بینّه و دلیل اقامه می‌کرد. چون فدک در دست حضرت زهرا بود و مدعی خودش بود که باید دلیل می‌آورد. حتی علی 7 پس از این رویداد، نزد ابوبکر رفتند و ضمن اعتراض به وی، حکم قضای اسلامی را برای ایشان تشریح کرد، اما او نپذیرف و عمرگفت: ما در مقابل حجّت و دلیل تو توانی نداریم که استدلال کنیم ولی باید فاطمه دلیل بیاورد که فدک ملک اوست و تا دلیل ارائه نکند از وی نخواهیم پذیرفت.
روایات اسلامی‌که فریقین؛ اعم از شیعه وسنی نقل‌کرده‌اند و آن‌ها بر ارائه دلیل از سوی مدعی حکایت دارد، به صورت محکم مالکیت فدک بر حضرت زهرا را اثبات می‌کند.
نکته مهم دیگرکه در اینجا باید به آن توجه کرد، این‌که ارائه دلیل و بیّنه در جایی مطرح می‌شود که موضوع مجهول بوده و نیاز به اثبات داشته باشد؛ یعنی ارائه دلیل در جایی طرح می‌شود که یا مدّعی‌علیه مشکوک باشد و یا موضوع غیر روشن و نامفهوم و در یک جمله نیاز به اثبات و استدلال داشته باشد. وقتی فدک در دست حضرت زهراست و حضرت زهرا بنا به قول صریح خداوند، مُطهّر و به دور از هر گونه «رِجس» هستند و هرگز ادعای خلافی نمی‌کنند، چگونه است که حکومت با این همه دلایل روشن و آشکار، باز هم ادعاهای حضرت زهرا را نمی‌پذیرد؟!
نکته دیگر، اگر خلیفه اول و دوم مدعی بودند که فدک ملک حضرت زهرا نیست و از حضرت زهرا شاهد و دلیل می‌خواستند و حتی نظر «صدیقّه طاهره» را به تنهایی کافی نمی‌دانستند، آن حضرت، شاهد کامل و محکم و مستدلّ و فوق‌العاده‌ای مانند علی بن ابی‌طالب ارائه کردند؛ همان شخصیت برجسته و آسمانی که هرجا باشند، حق آنجاست که پیامبر فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»؛ (1) «علی همواره با حق است و حق با علی است.»


1- الامامه و السیاسه، ج 1، ص 98 و شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 24 و الفصول المختاره، ص 221.

ص: 122
بعضی از علما و محققان اهل تسنن، این روایت بسیار معروف پیامبر اسلام درباره امیرمؤمنان علی 7 را به شکل‌های دیگری نقل کرده‌اند؛ ازجمله گروهی گفته‌اند:
«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» (1)
«علی با حق است و حق با علی است و هرگز از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در حوض (کوثر) بر من درآیند.»
این حدیث به قدری مشهور است که فخر رازی می‌گوید: هرکس در دینش به علی‌بن ابی‌طالب اقتدا کند، بی‌گمان هدایت می‌یابد و دلیل آن، گفته پیامبر است که فرمود: «خدایا! حق را همیشه بر مدار او بگردان.» (2)
مطالبات حضرت زهرا از خلیفه
بسیاری از محقّقان و مورّخان و تقریباً بیشتر آنان‌که در تجزیه و تحلیل حوادث صدر اسلام و به خصوص در مسائل پس از ارتحال پیامبر اسلام به بحث و بررسی پرداخته‌اند، مطالبات گسترده حضرت زهرا از ابوبکر را به فدک منحصر کرده و از پرداختن به عمده‌ترین مسائل، تجاهل و یا غفلت کرده‌اند.
باید توجه داشت که حضرت زهرا علاوه بر فدک، سه موضوع مهم دیگر را هم از آنان مطالبه می‌کردند:
الف) جانشینی امیرمؤمنان‌که پیامبربارها مطرح‌کرده بودند وبرآن اصرار داشتند.
ب) اموال پیامبر اسلام که در مدینه بود و از سوی حکومت تصرف گردید.
ج) باقی‌مانده خمس خیبر، که خلیفه اول و دوم از پرداختن آن‌ها به حضرت زهرا خودداری کردند.
ابن ابی الحدید معتزلی می‌نویسد: ابوبکر حاضر نشد چیزی به فاطمه بدهد. حضرت زهرا بدین جهت ناراحت شد و از او دوری گزید و تا هنگام وفات با او تکلّم نکرد.
ادامه جدال حضرت زهرا
با خلیفه اول
همانگونه که اشاره شد، ابوبکر پس از استقرار بر مسند خلافت، نه تنها فدک را که اموال منقول و غیر منقول پیامبر را ضبط کرد و حضرت زهرا را که وارث پیامبر بود، از تصرف در آن اموال منع نمود. قرائن حاکی از آن است که با این اقدام، حضرت زهرا از ما ترک پدر محروم گردید؛ به‌طوری که در اداره امور عادی منزل هم دچار عسرت و مشکل بسیار شدید شدند. چیزی که متأسفانه از قلم بسیاری از مورّخان و محقّقان افتاده است.
ابن ابی الحدید می‌نویسد: «حضرت زهرا به ابوبکر پیغام داد: آیا تو وارث رسول پیامبری یا اهل او؟ ابوبکر پاسخ داد: اهلش. حضرت زهرا فرمود: پس سهم رسول خدا از غنایم چه شد؟ ابوبکر گفت: من از پدرت شنیدم که فرمود: خداوند برای پیغمبرش طعمه‌ای قرار داد. آنگاه که او را قبض روح نمود آن مال را برای خلیفه‌اش قرار داد. من خلیفه پدر تو هستم. پس باید آن اموال را به مسلمانان برگردانم.» (3)
ابوبکر مطالبه خمس دختر پیامبر را اینگونه پاسخ می‌دهد. روشن است که با چنین پاسخی، راه هرگونه بحث و استدلال بسته می‌شود. خواست حضرت زهرا خمس بود که تعلّق به پیامبر و حضرت زهرا داشت ولی ابوبکر به حاشیه می‌رفت و از متن فاصله می‌گرفت.
2
- نفی میراث پیامبریکی از دلایل مدعیان خلافت و فدک، جعل حدیثی از قول پیامبر بود. وقتی حضرت زهرا با مراجعه به ابوبکر پرسیدند: چرا شما کارگزاران مرا از ملک شخصی‌ام (فدک) اخراج کرده‌اید و آن را به تصرّف خود در آورده‌اید؟ ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم که گفت: «نَحْنُ مَعَاشِرَ اْلأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ»؛ (4) «ما پیامبران میراثی باقی نمی‌گذاریم.»
عمر می‌گوید: ابوبکر این جمله را از قول پیامبر نقل کرد و سوگند یاد نمود که ابوبکر راستگوست (5)
اولًا: باید پرسید: چگونه است‌موضوع به این مهمی را، دیگران نشنیدند و تنها خلیفه اول شنید؟
ثانیاً: چگونه می‌شود پیامبر دستوری خلاف قرآن کریم در مورد نفی ارثِ پیامبران صادر کنند! مگر نه این است که خداوند متعال در کتاب آسمانی خود، آیاتی بر ارث گذاشتن پیامبران و قانون ارث اسلامی، آورده است؟


1- تاریخ بغداد، ج 14، ص 321 و تاریخ دمشق و کفایه الأثر و الإستغاثه، ج 2، ص 63 و بحارالأنوار، ج 36، ص 286.
2- تفسیر فخر رازی، ج 1، ص 210، تمامی احادیث فوق از دانشمنامه امیرالمؤمنین، استاد محمدی ری شهری، ج 2، صص 225 و 226 نقل شده است.
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 219.
4- شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 227.
5- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 13.

ص: 123
ثالثاً: شما که چنین مطلبی از پیامبر نقل می‌کنید و برآن اصرار می ورزید، چگونه است که از حضرت زهرا دلیل می‌خواهید؟
مطلب به قدر کافی روشن است و نقل عباراتی از این دست، همانگونه که گفتیم با شرع و عقل منافات دارد. قرآن کریم در سوره مریم در مورد ارث گذاشتن زکریّا می‌فرماید:
إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا* قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا* وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (1)
«... درآن هنگام که زکریا از نداشتن فرزند سخت ناراحت بود، پروردگارش را در خلوتگاه عبادت خواند و گفت: پروردگارا! پیر شده‌ام و استخوان‌هایم سست گشته و برف پیری بر سرم نشسته است. پروردگارا! من هرگز در دعای خود از تو محروم و مأیوس نبوده‌ام و در هیچ امری مرا مأیوس نساخته‌ای. پروردگارا! من از خویشان خویش پس از خود بیمناکم، همسرم پیر و نازاست. پروردگارا! تو برای من از خودم جانشینی عطا نمای. فرزندی عطا کن که جانشین من شود. جانشینی که وارث من و دودمان یعقوب باشد. سپس او را مورد توجه خود قرار ده و از وی راضی باش.»
آیه فوق، موضوع وراثت زکرّیای پیامبر را به روشنی بیان می‌کند.
ازسوی دیگر، طبق مدارک تاریخی، کسی ادعای خلیفه را، مبنی بر این‌که پیامبر فرموده‌اند: «ما پیامبران ارث بر جای نمی‌گذاریم!» تأیید نکرده است و تمام‌آنان‌که ادعای ارث نگذاشتن پیامبران را تأیید کرده‌اند، در واقع قول خلیفه را تأیید کرده‌اند نه این‌که خودشان از پیامبر شنیده‌باشند (2)
به عبارت دیگر، ادعای خلیفه در ارث نگذاشتن پیامبران و حمایت خلیفه دوم و سوم از این ادعا، رنگ و بوی سیاسی داشته نه اعتقادی. جالب‌تر این‌که در دوران خلیفه دوم، وقتی قاضی القضات «عبدالجبار» به دنبال مشروعیت بخشیدن به آن بود، غیر از عمر و عثمان و مالک بن اوس بن حَدَثان، هیچ‌کس؛ اعم از مهاجر و انصار، ادعای ارث نگذاشتن پیامبران را تأیید نکردند (3) خود خلیفه دوم هم گفته است:
ابوبکر این حدیث را به من گفت و سوگند یاد کرد که او راستگوست و از پیامبرخدا 9 شنیده است که گفت: پیامبر ارث نمی‌گذارد. میراث او در میان فقرا و مساکین است (4)
مقصود از نقل این حدیث، شهادت و گواهی عمر بر این نکته است که حدیث را عمر از ابوبکر شنیده است نه از دیگران (5)
بسیاری ازمورّخان وعالمان اهل سنت ازعایشه روایت‌کرده‌اند: هنگامی‌که پیامبرخدا رحلت کرد و در میراث آن حضرت اختلاف کردند، در نزد هیچ کس در این باره مطلبی نیافتند، تنها ابوبکر بود که گفت: از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: «هر آنچه که از ما گروه پیامبران بازمانده صدقه است.» (6)
اظهارات عایشه و موضعگیری صریح او در این مورد، نشانگر آن است که ناقل این سخن تنها خلیفه اول بوده است؛ چنانکه ابن ابی الحدید هم چنین نظری دارد.
دانشمند ارزشمند سیدهاشم معروف الحسنی می‌نویسد: «مورّخان و محدثّان همگی بر این موضوع اجماع دارند که این روایت تنها از ابوبکر رسیده و تنها منبع و مستند اولیه، اوست ...».
چگونه ممکن است شخصی مانند پیامبر، چنان مسأله مهمی را مطرح کنند که هم مخالفت صریح با قرآن و قول خدا داشته باشد و هم از دختر و از جانشین به حق خویش مخفی کنند؟! اصولًا رسم پیامبر این بود وقتی می‌خواستند مطلبی را که جنبه تشریع و قانونگذاری داشت، طرح کنند، آن را در جمع مسلمانان و اصحاب مطرح می‌کردند و گروه کثیری به ضبط آن می‌پرداختند ....
گمان نمی‌کنم کسی که به خدا و رسول ایمان داشته باشد و با سبک و روشی که پیامبر در تبلیغ احکام الهی داشته، آشنا بوده و مقام حضرت زهرا 3 و حضرت علی 7 را در پیشگاه آن حضرت بداند و تردید در نادرست بودن حدیث کند (7)
3
- ادای سوگندبا توجه به این‌که خلیفه مدعی بود پیامبران ارث نمی‌گذارند و دلایل حضرت زهرا را بر مالکیت فدک کافی نمی‌دانست، برابر رسم و عرف و شرع، باید از حضرت زهرا بخواهد که برای اثبات ادعای خود قسم یاد کند.
در قضای اسلامی، در مواردی که موضوع برای قاضی روشن نیست، قاضی از مدّعی می‌خواهد که سوگند یاد کند. پس از ادای سوگند، دادگاه مختومه می‌شود و حکم به نفع مدّعی صادر می‌گردد. اما خلیفه باز هم از چنین موضوعی خودداری نمود و از صدور حکم مانع گردید.
4
- تقاضا از مدّعی برای ادای سوگند توسط قاضی


1- مریم 19: 3 و 4. 38 
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 227.
3- شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 228.
4- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 13.
5- فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ص 601.
6- علامه مظفّر، دلائل الصدق، ج 3، ص 56.
7- سیره الائمه، ج 1، ص 120.

ص: 124
وقتی در قضاوت‌ها، موضوع مبهم باشد و کار صدور حکمِ نهایی طولانی شود، راه دیگری وجود دارد که قضات به آن تأسی می‌کنند. در نزاع مفروض وقتی حضرت زهرا 3 مدعی بودند که پیامبر فدک را به ایشان بخشیدند و خلیفه منکر چنین ادعایی بود، قاضی موظف است به مدّعی تذکر دهد که چون شهود تو ناقص است، حق داری از منکر (خلیفه اول) مطالبه قسم کنی. بنابراین، باید خلیفه به حضرت زهرا تذکر می‌داد که چون دلایل شما کافی نیست، اگر میل داری من که منکر هستم حاضرم قسم یاد کنم. لیکن خلیفه به این قانون قضا عمل نکرد و به مجرد نقص شهود، نزاع را مختومه اعلام کرد (1) و رأی را بر ضدّ ایشان صادر نمود.
5
- قاضی منکرخلیفه در قضیه فدک، خود در موضع قاضی نشست و منکر تفویض و بخشش فدک به دختر پیامبر شد و قضاوت در چنین مسأله مهمی را، خود به عهده گرفت! و خود قاضی و حاکم و شاکی و مدعی شد!
در قضای اسلامی، اگر شخصی برچیزی ادعایی داشته باشد ومنکر آن را انکار کند، باید موضوع به شخص ثالث بی‌طرف، به عنوان قاضی ارجاع گردد و قاضی پس از بررسیِ ادعای مدعی و اظهارات منکر و با توجه به قوانین و قرائن، به موضوع رسیدگی کند و رأی نهایی را صادر نماید. اما در موضوع فدک، شرایط به‌گونه دیگری رقم خورد؛ یعنی خلیفه که منکر بخشش فدک توسط پیامبر به حضرت زهرا بود، خود به عنوان قاضی اظهارات مدعِی را رد کرد و حکم بر «صحت انکار» خود داد. چیزی که کاملًا جدید بود و بعدها این روش مورد سوء استفاده خلفای جور شد.
در حالی در تاریخ می‌خوانیم، روزی عربی در دوران اقتدار پیامبرخدا، بر شتر ایشان ادعایی داشت و حضرت انکار کردند. به دستور پیامبر داوری در این مورد به شخص ثالث ارجاع گردید. در زمان خلافت ظاهری علی بن ابی‌طالب 7 نیز روزی عربی در زره آن حضرت ادعا کرد و ایشان منکر شدند. قاضیِ محکمه، شاکی و متهم را احضار کرد. این قضاوت در تاریخ اسلام بسیار مشهور و از افتخارات اسلام و تشیّع است. حضرت هم با کمال تواضع و وقار در محکمه حاضر شدند و حتی به قاضی محکمه که به ایشان احترام ویژه گذاشتند، تذکر دادند. اتفاقاً در هر دو موضوع و در هر دو محکمه، رأی به صداقت پیامبر و امیرالمؤمنین 8 صادر شد.
6
- ضرورت پایبندی به روش پیامبرپیامبر عالی‌قدر اسلام که ظهور محبّت، عنایت، عواطف و رحمت خداوند بودند، در بسیاری از موارد لطف‌های بی‌حد و فراوانی نسبت به افراد مختلف داشتند که در تاریخ اسلام ثبت و ضبط است. عفو مردم گستاخ و بت‌پرست و خونخوار مکه دلیل این عواطف بود. پیامبر افراد زیادی را که مرتکب اشتباه و یا اسائه ادب نسبت به ایشان می‌شدند، عفو می‌کردند. برخورد صمیمانه ایشان حتی با مخالفین خود و حتی بخشش اموال منقول و غیر منقول به اصحاب و دیگر موارد در تاریخ ثبت است.
پیامبرخدا بخش‌هایی از زمین‌های یهودیان بنی نضیر را به ابوبکر وعبدالرحمان ابن عوف و ابو دجاجه واگذار کردند (2) هیچ‌کس هم ادعایی نکرد و اعتراضی نداشت. این زمین‌ها پس از ارتحال پیامبر در دست آن‌ها ماند و خلیفه حرفی در آن اموال نداشت.
پیامبر همچنین قواره قابل ملاحظه‌ای از زمین‌های بنی‌نضیر را با درخت‌هایش به زبیر بن عوام واگذار نمودند (3)
مؤلف فتوح البلدان می‌نویسد: پیامبرخدا یک قطعه زمین را که دارای کوه و معدن بود، به بلال و چهار قطعه زمین را به علی بن ابی‌طالب واگذار کردند (4)
خوب بود خلیفه که در جای پیامبر نشسته و خود را برای چنین مقامی محق‌تر از دیگران می‌دانست، به شیوه پیامبر عمل می‌کرد و در ماجرای فدک، به فرض اگر دلایل حضرت زهرا در مالکیت بر فدک کافی نبود، فدک را به عنوان صاحب قدرت و زمامدار امور مسلمانان، به آن حضرت واگذار می‌کرد.
7
- پشیمانیِ احساسی نه اساسیخلیفه اول پس از تصرف فدک و آزرده خاطر شدن دختر بزرگوار پیامبر از این ماجرا، از کار خود پشیمان و از عاقبت خویش نگران شد.
ابن قتیبه دینوری موضوع مهمی را در پشیمانی خلیفه اول و دوم نقل کرده است. این گفته را برای تأیید مطلب خود می‌آوریم:
«... عمر به ابوبکر گفت بیا برویم نزد فاطمه، چون ما او را به خشم آورده‌ایم. با یکدیگر به منزل حضرت زهرا رفتند و اجازه خواستند که بر آن حضرت وارد شوند. حضرت اجازه نداد. نزد حضرت علی رفتند و با او صحبت کردند. آن حضرت آن دو را به حضور فاطمه برد. هنگامی که روبه‌روی آن حضرت نشستند، حضرت زهرا روی خود را به طرف دیوار برگرداند. آنان به آن حضرت سلام کردند. حضرت پاسخ سلام نداد. ابوبکر لب به سخن گشوده، گفت:
ای حبیبه پیامبرخدا، به خدا سوگندکه خویشاوندان رسول الله از خویشاوندان خودم نزد من محبوب‌تر می‌باشند و تو در نزد من از عایشه دخترم محبوب‌تری. دوست می‌داشتم که روز رحلت پدرت من نیز از دنیا می‌رفتم و بعد از او، در این دنیا نمی‌بودم. آیا شما مرا چنین آدمی می‌بینید


1- آیه الله ابراهیم امینی، بانوی نمونه اسلام، ص 222.
2- احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص 31.
3- فتوح البلدان، ص 34.
4- فتوح البلدان، ص 27.

ص: 125
که با آن‌که عارف به حق شما هستم و فضیلت و شرافت تو را به خوبی می‌دانم، در عین حال حق تو را بگیرم و از میراث پیامبر خدا مانع شوم ...؟
حضرت زهرا فرمود: آیا شما خود این چنین می‌بینید که اگر من حدیثی را از پیامبرخدا برایتان نقل کنم که شما با آن حدیث آشنا باشید به آن عمل خواهید کرد؟
گفتند: آری. فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا از پیامبرخدا 9 نشنیده‌اید که می‌فرمود: «خشنودی فاطمه خشنودی من و خشم فاطمه موجب خشم و غضب من است. هر کس فاطمه دخترم را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را خشنود و راضی سازد مرا خشنود و راضی ساخته است و هر کس فاطمه را به خشم درآورد مرا به خشم در آورده است؟»
گفتند: آری، این حدیث را از رسول خدا شنیده‌ایم.
فرمود: پس من، خداوند و فرشتگانش را شاهد و گواه می‌گیرم که شما مرا به خشم در آورده و راضی نساختید و هرگاه پیامبر 9 را ملاقات کردم از شما به او شکایت خواهم کرد.
ابوبکر گفت: من از خشم و غضب آن حضرت و از خشم و غضب تو، ای فاطمه به خداوند پناه می‌برم و شروع به گریه کرد و چنان می‌گریست که نزدیک بود جانش به در رود. در آن لحظه حضرت زهرا فرمود: به خدا سوگند، به دنبال هر نمازی که می‌خوانم تو را نفرین می‌کنم.» (1)
شواهد و قرائن نشان می‌دهد خلیفه اول از رنجاندن حضرت زهرا پشیمان بود اما هیچ‌گونه اقدامی که موجب جبران شود انجام نداد؛ یعنی پشیمانی وی نه اساسی که احساسی و عاطفی بود.
8
- کفایت شهادت امیرالمؤمنین بر رسالت پیامبر 9 مقام و منزلت علی 7 به قدری برجسته و عظیم و در نزد خداوند به اندازه‌ای مقرّب و محبوب‌اند که پروردگار سبحان شهادت ایشان را به تنهایی بر نبوّت پیامبر کافی می‌داند. آنجا که می‌فرماید:
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (2)
«کافران می‌گویند تو پیامبر نیستی. به آن‌ها بگو شهادت خداوند و کسی که دارای علم کتاب است، بر نبوت من کافی است.»
علما و مفسّران شیعه و بسیاری از اهل تسنن، با نقل حدیثی از پیامبر اسلام معتقدند که صاحب علم کتاب، که شهادتش بر رسالت پیامبر کافی است، امیرالمؤمنین است. خلفا باید شهادت امیرالمؤمنین را بر ادعای حضرت زهرا می‌پذیرفتند و از او شاهد دیگری نمی‌خواستند.
خُزیمه بن ثابت (ذو الشهادتین)
مرد عربی در مورد ناقه پیامبر ادعایی کرد و اظهار داشت که این ناقه (شتر ماده) متعلق به اوست. پیامبر فرمودند: این شتر، تعلّق به من دارد؛ زیرا قبلًا پول آن را به تو داده‌ام. مرد عرب از پیامبر پرسید: آیا شما بر این حرف خود شاهد دارید؟ شخصی به نام «خزیمه بن ثابت» اظهار داشت که من گواهی می‌دهم این شتر تعلّق به پیامبر دارد. پیامبر از خزیمه پرسیدند: تو ازکجا به چنین یقینی رسیده‌ای؟ خزیمه گفت: چون من به رسالت شما یقین دارم به ادعای شما در مالکیت شتر هم یقین دارم. حضرت پیامبر استدلال خزیمه را پذیرفتند و فرمودند: من شهادت تو را به تنهایی کافی و نافذ می‌دانم و به منزله دو شهادت قرار می‌دهم. سپس به ماجرا خاتمه دادند. از آن روز خزیمه به «ذوالشهادتین» شهرت یافت (3)
وقتی شهادت و گواهی شخصی مانند خزیمه، به منزله دو شهادت حساب می‌شود، آیا خلیفه نباید شهادت امیرمؤمنان را که به تنهایی بر رسالت پیامبر از منظر خداوند کفایت می‌کرد بپذیرند؟
9
- تضاد و تناقضمورّخان می‌نویسند: وقتی حضرت زهرا با استدلال محکم و قوی در مورد فدک بحث کردند، ابوبکر سند و قباله‌ای بر مالکیت حضرت زهرا بر فدک نوشت و امضا کرد و به وی تقدیم کرد. وقتی حضرت زهرا از خانه ابوبکر با سند مذکور مراجعت می‌کرد، خلیفه دوم ایشان را دید و ماجرا را پرسید. فاطمه 3 موضوع را گفت و سند را نیز به وی نشان داد. امّا خلیفه سند را گرفت و پاره کرد (4) اما خود وی پس از رسیدن به خلافت، فدک را به ورثه پیامبرخدا واگذار کرد (5)
اکنون در اینجا پرسشی پیش می‌آید و آن این که:


1- الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری عالم مشهور سنی قرن سوم متوفای سال 276 هجری، ج 1، ص 13.
2- رعد 43: 43.
3- تلخیص الشافی، ج 3، ص 122، فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ص 581.
4- سیره حلبی، ج 3، ص 391.
5- عمده کتب اهل تسنن؛ مانند صحیح بخاری باب فرض الخمس، صص 5 و 10 و صحیح مسلم و سنن بیقهی، ج 6، ص 299 و معجم البلدان، ج 6، ص 343 و تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 288، این مطلب را نقل کرده‌اند که عمر در دوران خلافت خود، فدک را به امیرالمؤمنین و به عباس بن عبدالمطلب باز گرداند.

ص: 126
اگر پیامبران ارث نمی‌گذارند، پس دادن سند فدک به حضرت زهرا برای چیست؟ و اگر در نظر خلیفه دوم، باید درآمد فدک در مسائل عمومی هزینه شود، چرا خودِ وی نسبت به واگذاری آن به ورثه پیامبر اقدام کرد؟
این نکته نیز جالب است که طبق مدارک اهل سنت، فدک به حضرت علی و عباس‌بن عبدالمطّلب باز گردانده شد. اگر این مطلب صحت دارد، می‌توان این پرسش را طرح کرد که مگر عباس بن عبدالمطّلب وارث پیامبر بود؟! و مگر نه این است که با بودن حضرت زهرا و پس از وی، با بودن فرزندان حضرت زهرا، ارث به طبقه دوم نمی‌رسد؟!