چون ستایش حق به توحید، افضلِ اذکار است. در دو حدیثِ مأثور مذکور است که دعای معروف به توحید را در بلندای کوه صفا بخوانند؛ دعاییکه پیامبر هنگام فتح مکه در باب کعبه یا بر روی کوه صفا، به عنوان خطبه قرائت کرد که پیروزی توحید را بردنیای شرک آلود اعلام نمود.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ ...».
سفارش توحید را به صورت تأکید سه مرتبه تکرار میکند و آن حقیقتی که پیام نخستین اسلام در مقابل شرک جزیره العرب بود، همچنان شعار جاوید هر مسلمانی شد که بخواهد در جرگه و جمع مسلمانان قرار گیرد.
«أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ غَلَبَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ وَحْدَه».
«وعدهاش را وفا کرد بندهاش را نصرت بخشید و به تنهایی به احزاب غالب گشت و سلطنت و ستایش تنها از آنِ اوست.»
انجام و تحقّق این وعده (پیروزی اسلام برکفر)، از قدرت مطلقِ حق، امری مرغوب ومطلوب است که با ورود پیامبر (ص) به مکه وفا شد و ما معترفیم هرآن چه مانند این وعده در قرآن به مؤمنان داده شده؛ چون: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»
نیز وفا خواهد شد.
هم اعتراف داریم به انجام وعده حق و تحقّق نمونهای از آن در تاریخ و هم رغبت به این که دیگر وعدههای حق نیز انجام خواهد شد.
«اللهُمَّ بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ وَ فِی مَا بَعْدَ الْمَوْت».
«برکت به معنای فزونی و فیض و زیادی مادی و معنوی است. پس درخواست و تقاضای برکت، درخواست خیر و دوام و استواری کرم و دوام و ثبوت خیر الهی است و مبارک بودنِ هر چیز، به معنای آن است که در آن، خیرِ مستمر باشد و گفتهاند چون خیر الهی از راه غیر محسوس صادر میشود و به گونهای غیر قابل شمارش و اندازه است، به هر چیز که افزونی نامحسوس داشته باشد، مبارک گویند.
اکنون با این برداشت از معنای «برکت»، باید دید برکت در مرگ چگونه قابل تصور است و چگونه است که از خداوند برکت در مرگ تقاضا میشود؟!
مرگ، اگر چه امری سلبی است لیکن حقیقتی دارد که میتوان آن را توصیف کرد و دعا برای برکت و مبارکی آن نمود و مبارک بودن مرگ به معنای میمنت و خجستگی آن است؛ چنانکه در حدیث آمده است:
* «قِیلَ لِلصَّادِقِ (ع) صِفْ لَنَا الْمَوْتَ قَالَ (ع) لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعَسُ لِطِیبِهِ وَ یَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَ الأَلَمُ کُلُّهُ عَنْه».
«ازامام صادق (ع) در خواست کردند که: مرگ را برای ما توصیف کنید. حضرت فرمود: مرگ برای مؤمن، مانند بوی خوشی است که استشمام میکند و از آن، جان میگیرد و تمام درد و رنجش از وی بریده میشود.»
ص: 11
* گروهی از علی (ع) خواستند که مرگ را برای آنان توصیف کند، فرمود: چون آدمی بمیرد، با یکی از سه چیز مواجه گردد:
الف) بشارت به نعمت جاودانه.
ب) هشدار به عذاب ابدی.
ج) گرفتاری به غم و اندوه و هول و هراس و بلاتکلیفی.
در این میان، کسی که دوستدار و پیرو فرامین ما است، به نعمت جاودانه مژده داده میشود.
* از امام حسن (ع) پرسیدند مرگ ناگهانی چیست؟ فرمود: بزرگترین شادمانی است که بر مؤمن وارد میشود؛ زیرا از خانه رنج و سختی به خانه نعمت همیشگی و جاودانه برده میشود.
(1)* امام سجاد (ع) فرمود: چون کار بر امام حسین (ع) سخت شد، اصحاب وی دیدند که او برخلاف همهاست؛ زیرا رنگ آنان هنگام سختی کار دگرگون میگشت وشانههایشان میلرزید و دل هایشان سست میشد.
لیکن پدرم و برخی از یارانش، رنگشان نورانی و درخشان، اندامهایشان استوار و قلبهایشان آرام بود و به یکدیگر میگفتند: ببینید! از مرگ باکی ندارد و بر روی مرگ میخندد!
حسین (ع) گفت: شکیبا باشید ای بزرگ زادگان، مرگ نیست مگر پلی که شما را از رنج و سختی به باغهای گشاده و فراخ و نعمت جاودان میبرد. کیست از شما که نخواهد از زندان به قصر رود؟! و ...
از پدرم شنیدم که از پیامبر خدا (ص) روایت کرد:
«أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَی جِنَانِهِم وَ ...»
(2)«دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل آنان (مسلمانان) است برای بهشتشان و پل اینان (کافر) است برای دوزخشان.»
و خیر در هر چیزی، متناسب آن چیز است؛ خیر و برکت در امور مادی، افزایش مادی است و در امور مجرّد و غیر مادی، افزایش معنوی است و مرگ اگر چه در نظر اول امری عدمی است و در عدم هیچگونه زیاده و افزایش قابل تصوّر نیست لیکن در چگونگی حصولآن؛ یعنی گذرکردن از این عالم به عالم دیگر، برکت قابل تصوّر است. گرچه طبق حدیث یاد شده، خودِ مرگ حقیقتی دارد که میشود برای ورود آن بر انسان، مبارکی و میمنت تقاضا کرد.
طبق تعالیم و آموزههای دینی، از خداوند مرگ را امری مبارک و میمون درخواست میکنیم و این، نگاهی زیبا و مثبت به مرگ است. پس گذشته از آن که مرگ را به عنوان یک واقعیتِ مهم پذیرفتهایم، باید آن را مبارک، نیکو وخوشآیند نیز تلقی کنیم و مرگ را به منزله ورود میهمانی بدانیم که با گامهای مبارکش خیر و برکت میآورد.
امری مبارکِ معنوی استکه زیادت معنوی وفضل و احسان و فیضحق را در پیدارد و بهجهت سختیهای محاسبه و بازخواستِ بعد از مرگ، دوامِ خیر و پایندگی رحمت و استمرار کرم خداوند ضروری مینماید و این ضرورت هنگامی روشن میشود که کسی سختی مرگ را فهم و درک کند و تصویر درستی از آن بیابد.
و این است سرّ آن که در برخی روایات آمده است: «تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ الْمَوْتُ».
(3)و در شرح این حدیث گفتهاند: «تحفه» میوه نوبر و تازه به بازار آمده را گویند که مردم به همدیگر هدیه میدهند و گویا پیامبر (ص) مرگ مؤمن را مانند تحفه هدیه شده به او میداند؛ زیرا او از فرا رسیدن مرگش شادمان میشود؛ همچنان که کافر از پایان زندگیش غمگین میگردد. چون مؤمن از بند به آزادی در میآید و کافر از آزادی به بند کشیده میشود.
رهایی مؤمن از سختیها و رنجهای دنیا و رسیدن به خیر و نیکیهای نزد خدا تحقّق نمییابد مگر با «مرگ» و از این جهت مرگ برای مؤمن مبارک، خجسته و راحتی و تحفه است.
قد قلت إذ مدحوا الحیاة فأسرفوا فی الموت ألف فضیلة لا تعرف
منها أم-- ان لقائ-- ه بلق-- ائه و فراق کلّ معاشر لا ینصف
(4)
1- «هُوَ أَحَدُ ثَلَاثَةِ أُمُورٍ یَرِدُ عَلَیْهِ إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِیمِ الأَبَدِ وَ إِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الأَبَدِ وَ إِمَّا تَحْزِینٌ وَ تَهْوِیلٌ وَ أَمْرُهُ مُبْهَمٌ لَا تَدْرِی مِنْ أَیِّ الْفِرَقِ هُوَ فَأَمَّا وَلِیُّنَا الْمُطِیعُ لأَمْرِنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِنَعِیمِ الأَبَد». شیخ صدوق، معانی الأخبار، چاپ قم، تصحیح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین قم، 1361، ص 288
2- بحار الأنوار، ج 6، ص 154
3- الشریف الرضی، المجازات النبویه، چاپ بیروت، الأضواء، ص 323
4- ابن اثیر، النهایه، کلمه «التحف»، ج 1، ص 183
ص: 12
اگر بگویی [دیگران] حیات و زندگی را میستایند و زیادهگویی میکنند، خواهم گفت: در مرگ هزار فضیلت نهفته است؛ ازجمله ایمنی از عذاب خدا با رسیدن به حضور حق و جدایی و فراق دوستان و معاشران بیانصاف.
مبارکی مرگ در دعای امام سجاد (ع)
زیباترین کلام در ترسیم مرگ، از امام چهارم (ع) است که در دعایی، برای مرگ چنان می سوزد که گویی آرزوی دیرین اوست وگویا برای دوستی دلسوز و رفیقی شفیق ناله میکند:
از اعمال شایسته چندان نصیب ماکن که از دیر شدن بازگشت بهسوی تو اندیشناک شویم ولقای تو را هرچه زودتر طالب باشیم وبا مرگ الفت گیریم و مشتاق آن شویم و مانند خویشان نزدیک، قرب او را خواهیم.
و چون او را به منزل ما آوری و میهمان ما سازی، زیارت او را موجب خوشبختی ما گردان و قدومش را سبب انس ما ساز و به میزبانی او، ما را بدبخت مکن و در ضیافت او آبروی ما را مریز و آن را دری گردان ازدرهای آمرزش و کلیدی از کلیدهای بخشایش.
ما را از این جهان ببر، هدایت یافته، راه ناگم کرده، شادان و خرم و با توبه، بیگناه و بی اصرار بر گناه! ای کسی که پاداش نیکوکاران را برعهده گرفتهای و کردار تباهکاران را بصلاح میآوری.
(1)مبارکی مرگ در قرآن
* إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الآْخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ.
(2)به یقین کسانی که گفتند: پروردگارِ ما خداوند یگانه است! سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرتیم و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است و هر چه بخواهید به شما داده میشود!
چندین بشارت در آیه:
1. «أَلَّا تَخافُوا»؛ وقتی انسان غم و اندوه گناه دارد- فرشتگان- گویند مترسکه کفاره گناه تو مرگ است.
2. «وَ لَا تَحْزَنُوا»؛ غم بازماندگانِ خود مخور که آنان بعد از تو چگونه خواهند زیست و سرپرستی ایشان را چه کسی به عهده خواهد گرفت، آنان خدا را دارند.
3. «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ»؛ اگر بیم محروم شدن از بهشت را داری، بهشت تو را بشارت باد!
4. اگر از تنهایی گور و وحشت و تاریکی آن میترسی، خدا در سختیهای دنیا و آخرت یار و یاور شماست.
5. «وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ»؛ از کمی زاد و توشه نترسید که هر چه دلتان بخواهد در بهشت برای شما فراهم است و هر خواستهای داشته باشید به آن میرسید. پس غم آینده را نخورید.
6. «وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ»؛ مؤمنان هر چه بخواهند به آنان داده می شود و هیچ تحفهای بهتر ازاین نباشد.
(3)
1- صحیفه سجادیه، ترجمه علامه شعرانی، چاپ تهران، انتشارات اسلامیه، دعای 40 صص 132- 131
2- فصلت: آیه 41
3- شرح شهاب الأخبار، قاضی قضاعی 454 ق. تصحیح محدث ارموی، ج انتشارات علمی وابسته به وزارت علوم، ص 53
ص: 13
درخواست سایه عرش
در دعای مسعی می خوانیم:
«اللهُمَّ أَظِلَّنِی فِی ظِلِّ عَرْشِکَ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّکَ».
(1)«بار خدایا! مرا در سایه عرش خویش جای ده؛ روزی که سایهای جز سایه عرش تو نیست.»
اقسام سایه و ظلّ در قیامت
در منابع دینی، تعابیر گوناگونی در باره «ظلّ و سایه» در قیامت آمده است و آن را به حقایق مختلف نسبت دادهاند؛ «ظلّ الجنة»، «ظلّ طوبی»، «ظلّ الله»، «ظل العرش» و «ظل العمل».
ظلّ الجنّة؛
سایه بهشت و آن سایهای است که بعد از مستقر شدن بهشتیان در بهشت پدید میآید. تمام بهشتیان در آن مشترکاند و مقصود از آن سایه، کرامت و رحمت حق تعالی است.
ظلّ طوبی؛ نعمتهای ویژه و حاصل درختی که «بُن» آن در خانه پیامبر است و شاخسارش بر خانه پیروان آن حضرت سرکشیده و آنان همگی از سایهاش بهرهمندند.
«ظلّ العرش، ظلّ العمل وظلّ الله»؛ که با اختلاف تعابیرآمده، موجب پیدایش دو احتمال میگردد:
1. خداوند در روز قیامت سایههای گوناگون آفریده وسایه عرش بزرگترین و شریفترین آنها است وبه هریک از بندگانش بخواهد اختصاص میدهد.
2. در قیامت جز سایه عرش سایه دیگر نیست.
باید گفت این احتمال، با روایت نقل شده از امام صادق (ع) منافات دارد که فرمود: «زمین قیامت آتشین است جز سایه مؤمن که صدقهاش بر او سایه افکنده است.»
(2) از این روایت دانسته میشود که جز سایه عرش، سایه صدقه و عمل مؤمن نیز وجود دارد.
از اهل سنت نیز نقل شده که در روز قیامت هرکس در پناه صدقهاش میباشد تا خداوند میان خلایق حکم کند.
و گفتهاند در قیامت، سایهها به حسب اعمال نیک انسانها است که آنان را از داغی آتش و حرارت نَفَس خلایق حفظ میکند ولی سایه عرش بهترین و بزرگترین سایهها است.
بایدگفت میان این احتمالکه در روز قیامت جزسایه عرش سایهای نیستو روایت پیشگفته تنافی وجود ندارد؛ زیرا ممکن است در قیامت جز سایه عرش که بر مؤمنان سایه میافکند، سایهای نباشد و سایه «عرش» جز با عمل صالح قابل دست یابی نیست و هر نیکوکاری در قطعهای ویژه از سایه عرش قرار میگیرد که متناسب با عمل نیک اوست
پس این که در روایت آمده است: هرکس در سایه عمل و یا صدقه خود قرار میگیرد، به اعتبار این است که اعمال نیکوکاران سبب استقرار آنان در آن سایه است، لذا سایه را به آن عمل نسبت دادهاند نه اینکه اعمال، سایهای جدا از سایه عرش داشته باشند، بلکه برخی اعمال موجب تحصیل قطعهای از سایه عرش میشوند. لذا نسبت دادن «سایه» به اعمال بندگان و به عرش و به خداوند فرقی ندارد.
نسبت سایه به اعمال، چون اعمال، سببِ حصول لطف و عنایت حق تعالی است که سایه رحمت او در قیامت، اضافه «مسبّب به سبب» است.
عرش حقیقتی است محیط بر تمام عوالم و بر همه خلق تفوق و اعتلا دارد و تجلّی و ظهور و فعلیت صفات حق تعالی است که از جمله آن صفات، رحمت و لطف و عنایت است و چون مؤمنان در قیامت در پرتو رحمت قرار میگیرند، در واقع در سایه عرشاند. مگر نه این که عرش تجلّی صفات حق و از جمله صفات رحمت است؟ پس صحیح است که سایه را به عرش نسبت دهند.
1- وسائل شیعه، همان.
2- «أَرْضُ الْقِیَامَةِ نَارٌ مَا خَلَا ظِلَّ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ».
ص: 14
و سایه را به خدا نسبت دادهاند (ظلّ الله)؛ چون «عرش» ملک خدا است و آن سریر عظمت و جلال جمال و تولیت و قیومیت اوست. و او است «ذوالعرش المجید»
(1)؛ «صاحب عرش ارجمند». او است «ربّ العرش العظیم»
(2)؛ «پروردگار عرش بزرگ.» و اوست «ربّ العرش الکریم»
(3)؛ «پروردگار عرش بزرگوار.» همانگونهکه در این فراز از دعا، سایه هم به عرش نسبت داده شده و هم به خداوند و ابتدا درخواست سایه عرش است؛ «أَللَّهُمَّ أَظِلَّنِی فِی ظِلِّ عَرْشِک». وآنگاه ترقی در التفات و خطاب است که میگوید: «یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّکَ»، که سایه عرش همان سایه لطف و عنایت تو است.
معنای سایه عرش
برای سایه عرش- که مورد تقاضای حاجی در دعای مسعَی است- سه معنا قابل تصور است:
1. سایه را به معنای حقیقی آن بگیریم؛ یعنی در روز قیامت واقعاً سایهای وجود دارد که بر سر اهل قیامت گسترده شده و آنان را از سوز آفتاب وآتش قیامت و حرارت نَفَس خلایق حفظ میکند.
همچنانکه برخی گفتهاند: در احادیث بسیار آمده است که زمین قیامت، تمام آتش است، مگر جای مؤمن که پرداخت صدقه، زکات و خیرات در دنیا، برایش سایهای شدهاند و از آتش محافظت میکنند.
(4) معلوم میشود سایه حقیقی وجود دارد که اهل ایمان را از گرما و حرارت خورشید قیامت حفظ میکند.
2. ظلّ و سایه، کنایه است از راحتی و نعمت؛ چنانکه عرب میگوید: «عیشٌ ظلیل»؛ «زندگی خوش و گوارا.» و ظلّ عرش، یعنی سایه رحمت و کرامت، نه سایهای مانع از نور خورشید.
3. سایه کنایه از این باشدکه آنان را حفظ میکند از سختیها و مشکلات و آنان را در کنف حمایت و رعایت خود قرار میدهد.
اکنون به گونهای میتوان میان این سه معنا جمع نمود و چنین گفت:
از آنجا که زمین قیامت از نقره تفتیده است و گرما و تشنگی و ازدحام و تنگیجا و ... سخت اهل قیامت را آزار میدهد، سایه به معنای حقیقی باشد که مؤمنان را از چنین گرمایی بپوشاند و سایه در اینجا همان حمایت و رعایت خداوند است درحق مؤمنان که آنان را در کنف حمایت خویش (سایه عرش) قرار میدهد و از چنگال مشکلات و سختیهای قیامت میرهاند و به نوعی آسایش و تنعم در سایه کرامت میرساند.
پناه گرفتگان در سایه عرش خدا
آن کس که در بلندای کوه صفا، از خداوند سایه عرش را میخواهد، لازم است بداند که باید چه اعمالی در دنیا انجام دهد که روز قیامت در چنان سایهای قرار گیرد.
قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): «سَبْعَةٌ فِی ظِلِّ عَرْشِ اللهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ:
1. إِمَامٌ عَادِلٌ 2. وَ شَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ اللهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- 3. وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِیَمِینِهِ فَأَخْفَاهُ عَنْ شِمَالِهِ 4. وَ رَجُلٌ ذَکَرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِیاً فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ 5. وَ رَجُلٌ لَقِیَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ إِنِّی لأُحِبُّکَ فِی اللهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- 6. وَ رَجُلٌ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ فِی نِیَّتِهِ أَنْ یَرْجِعَ إِلَیْهِ 7. وَ رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتَ جَمَالٍ إِلَی نَفْسِهَا فَقَالَ إِنِّی أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».
(5)«پیامبر خدا (ص) فرمود: هفت گروه، در روزی که سایهای جز سایه خدا نیست، در پناه عرش خدایند: 1. پیشوای عادل 2. جوانی که در عبادت و بندگی خدا رشد کند 3. کسی که با دست راست صدقه دهد و ازدست چپ مخفی بدارد. 4. شخصی که یاد و ذکر خدا کند و چشمانش از خوف خدا اشک بریزد 5. مردی که برادر مؤمن خود را ملاقات کند و بگوید من تو را برای خدا دوست دارم 6. کسی که از مسجد بیرون آید و در اندیشهاش بازگشت به مسجد باشد 7. مردی که زنِ زیبایی، او را به خود فراخواند و او بگوید من از پروردگار جهانیان میترسم.»
1- بروج، 15
2- نمل، 26
3- المؤمنون، 116
4- حسن بن عبدالرزاق لاهیجی وفات 1121 ق. رسائل فارسی، تهران، نشر قبله، ص 143
5- مجلسی، بحار الانوار، ط بیروت، داراحیاء، تراثنا، ج 80، ص 2
ص: 15
امام باقر (ع) فرمود: «إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُحِبُّ إِبْرَادَ الْکَبِدِ الْحَرَّی وَ مَنْ سَقَی کَبِداً حَرَّی مِنْ بَهِیمَةٍ أَوْ غَیْرِهَا أَظَلَّهُ اللهُ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ».
(1)«خداوند خنک کردن کبد را دوست دارد. هرکس کبدی تشنه و سوزان را از چهار پا یا حیوان دیگری سیراب کند، خداوند او را در عرش خود سایه دهد روزی که سایهای جز سایه او نیست.»
امام صادق (ع) فرمود:
«وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِظِلِّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ».
(2)«کسی که تنگدست بینوا (و بدهکار) را مهلت دهد، خداوند او را در عرش خود سایه دهد؛ روزی که سایهای جز سایه او نیست.»
پناه بردن به خدا از ظلمت قبر
«اللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِه».
(3)«بارالها! به تو پناه میبرم از تاریکی و وحشت قبر.»
اعتقاد به روح و نفس و بقای آن پس از مرگ، از بزرگترین معارف دین است که بیش از نیمی از معارف اسلامی برپایه اصالت روح و استقلال آن از بدن و بقای آن بعد از مرگ استوار است که بدون اعتقاد به روح، همه آن معارف وهم و خیال خواهد بود.
وظلمت قبر، حقیقتی که گذرگاه موقت انسانها است و بشر ناگزیر از ورود به آن است.
وطبق آیه «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ...»، ی کی از امورغیب و پنهان، قیامت و مسائل آن است و از شرایط ایمان، باور به قبر و پرسشهای نخستین قیامت است و از آنجا که امری است سخت هولناک، ناگزیر وحشتی پیش از فرا رسیدن وحشت قبر معترف به آن را فرا میگیرد و لذا چاره اندیشی پیش از فرا رسیدنِ این امر حتمی و مهم، لازم است و آن پناه بردن به خدا از آن ظلمت و وحشت است که در این فراز از دعای «سعی» به آن اشاره شده است.
حمد و ثنا
و این چنین لب به حمد وثنا بگشاید و سه مرتبه بگوید:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
(4)جز خدای یکتا معبودی نیست. شریکی ندارد و ستایش ازآن اوست. زنده میکند و میمیراند و او زندهای است که مرگ ندارد و بر هرچیزی تواناست. برترین ثنای حق، اقرار و اعتراف به توحید ذاتی و نفی مطلق شرک است و این ذکر به صراحت ثناگوی حق به یکتایی در ذات و صفات است.
لَهُ الْمُلْکُ؛ سلطنت وفرمانروایی از آنِ خداست و بس.
چون خداوند، مَلِک و پادشاه وفرمانرواست، تصرف در امور مینماید که مُلک و سلطنت و فرمانروایی از آنِ اوست و تصرف او یا به امر و نهی برمکلّفین است و یا به این است که چون موجودات در ذات وصفات خود نیازمند به او میباشند. تصرف حق به این است که نیازهای آنها را بر میآورد و امور آنها را تدبیر میکند.
وَلَهُ الحَمدُ؛ حمد و ستایش چه برای خدا باشد و چه بظاهر برای غیر خدا، در حقیقت برای خداست؛ زیرا حمد چه برفضایل، چه بر فواضل، آغاز و انجام همه از خداوند است وبرای بقیه عاریتی است. پس همه ستایشها بازگشت به او دارد؛ «وَ الثَّنَاء عَلَیْه».
سرّ صلوات
و بعد از تهلیل و تحمید و تکبیر و پناه آوردن به خدا از ظلمت قبر و گرمای قیامت بگوید:
1- مستدرک سفیه البحار، ج 5، ص 79
2- همان، ج 7، ص 280
3- وسائل الشیعه، ج 9، ابواب سعی، باب 4، ح 1
4- مصباحالمتهجد، ص 683
ص: 16
«ثُمَّ یُصَلِّی عَلَی النَّبِیِّ (ص)».
از آن جاکه در ادعیه «سعی» و «طواف» و دیگر مشاعر و مشاهد سفارش به ذکر صلوات شده، سزاوار است بحثی کوتاه و فشرده در معنا، مفهوم و سرّ صلوات انجام گیرد، شاید گوشهای از راز این ذکر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) که لبهای شیعیان به آن عطرآگین است، آشکار شود و چون در قرآن از «صلوات» برخلق و از صلوات فرشتگان بر خلق و از «صلوات» حق و فرشتگان بر افضل مخلوق، محمد (ص) یاد شده و از مؤمنان نیز خواسته شده که هماهنگ با حق و فرشتگان بر پیامبر صلوات بفرستند، میتوان گفت که «صلوات» سه قسم است و هر یک معنا و سرّی ویژه دارد:
1. صلوات حق بر خلق
از الطاف خداوند در حق مؤمنان، عنایت و توجه ویژه او در قالب درود و صلوات برآنان است که در عنوان «صلوات ربّ» برخلق تبلور پیدا کرده است؛ چنان که فرمود:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین* الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون* أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
(1)البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول میآزماییم و شکیبایان را بشارت ده؛ کسانی که چون مصیبتی به آنان رسید، گفتند ما از آن خدا هستیم و به او باز میگردیم. صلوات و رحمت پروردگارشان برآنان باد که هدایت یافتگاناند.
آموزش و رحمت حق بر خلق به گونه ارتباط و اتصال میان عالم برین با عالم پایین است که خداوند برکسانی که در مصائب امتحانی؛ چون خوف و گرسنگی و نقص و کمبود مال و جان، صبر و شکیبایی پیشه کنند و کلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون را بگویند، همواره درود و رحمت میفرستد.
2. صلوات فرشتگان بر مردم
هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.
(2)اوست که خود و فرشتگانش برشما درود میفرستند تا شما را از تاریکی به روشنی برند؛ زیرا خداوند با مؤمنان مهربان است.
از تدبّر و اندیشه در این آیه، این معنا به دست میآیدکه جمله «وَکَانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً» علت برای صلوات حق و فرشتگان برمؤمنان است و بر این اساس، معنای آیه این است که: «خداوند و فرشتگانش بر شما صلوات میفرستند.» و همین معنا هم از او امید می رود؛ چون عادت و سنت حق، رحمت بر مؤمنان است و شما نیز مؤمن هستید و شأن و مقام او این است که برشما صلوات بفرستد تا اینکه بر شما رحمت کند.
در این آیه، نسبتِ صلوات به رحمت مانند نسبت مقدمه به ذی المقدمه است و معنای صلوات حق بر بنده، توجه و عنایت رحمتگونه او بر بنده است و معنای صلوات فرشتگان؛ یعنی عطف توجه آنان به انسان، بدین معنا که واسطه در رساندن رحمت حق به خلق میباشند و معنای صلوات، همان رحمت است و خود از مصادیق آن است.
(3)3. صلوات حق و فرشتگان و مردم بر پیامبر خدا (ص)
به حسب آنچه در قرآن کریم آمده و فرمان خداوند است؛ صلوات بر پیامبر (ص) از امور مطلوب و محبوب حق تعالی و مرغوب فرشتگان و خواسته حق از بندگان است.
1- بقره 2: 157- 156
2- احزاب 33: 43
3- المیزان، ج 1، ص 361
ص: 17
إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.
(1)خداوند و فرشتگانش برپیامبر صلوات میفرستند؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او صلوات بفرستید و سلام کنید سلامی نیکو.
«صلوات»، اگرچه به معنای رحمت است ولی در اینجا مراد توجه به اظهار شرافت و رفعت مقام پیامبر است. لذا گفتهاند: بزرگداشت و خلعتی که خداوند در این آیه به پیامبر ارزانی داشته، برتر از بزرگداشت آدم به سجده فرشتگان است و «صلوات» به معنای تعظیم و بزرگداشت آمده است که «صلوات» مردم بر پیامبر بدین معنا است؛ بارخدایا! حضرت محمد (ص) را در دنیا بزرگ بدار به این که یاد و نامش را بلند گردان و دعوتش را پیروز فرما! دینش را پایدار نما! و در آخرت شفیع امتش گردان و اجر و ثوابش را دو چندان کن.
(2)تفسیر این آیه را، در حدیثی، از امام صادق (ع) پرسیدند، که اینگونه آمده است:
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (ع) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ
إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ ...
فَقَالَ الصَّلَاةُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ وَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ تَزْکِیَةٌ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ».
(3)از امام صادق (ع) در مورد آیه إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ ... پرسیدم، فرمود: صلوات از جانب خداوند رحمت است و از جانب فرشتگان، به پاکی یادکردن و ستودن است و از جانب مردم، دعا و در خواست میباشد.
فایده صلوات از آنِ کیست؟
آیا فایده و ثمره صلوات ما بر «محمد و آل او (ص)» عاید ما نیز میشود یا تنها به آن بزرگواران میرسد؟ محققان از حکما چنین گفتهاند:
از آن جهت که آنان حالت منتظرهای ندارند وسعه وجودیشان درحدّ کمال است، پس ثواب صلوات عاید به گوینده است که بدین وسیله کسب میکند. لیکن نزد اهل تحقیق حق این است که ثواب آن، هم عاید آن بزرگواران است هم عاید به ما میشود.
(4)ذکر صلوات دستور خداوند است؛ چون خدا و فرشتگان درود میفرستند، مؤمنان نیز فرمان یافتهاند که صلوات بفرستند. معلوم میشود که صلوات ما بر آن بزرگواران، تقاضای قسمی از رفعت مقام و گونهای از درجات عالی برای آنان است و همانطورکه صلوات حق برآنان نزول رحمت بر ایشان است، صلوات ما نیز دعا و درخواست نزول رحمت حق برآنها است و به گونهای، صلوات ما همراه با صلوات حق و فرشتگان، نوعی هماهنگی میان «عالم امر» و عالم قدس و قدسیان با عالم ملک است و از جهت دیگر اینکه ثواب عاید ما میشود؛ چون اطاعت امر خدا و نوعی فرمانبرداری حق است، ثواب اطاعت دارد و برای ما ترفیع مقام است و چون ذکر بزرگ است بابی در وسایل الشیعه بدین عنوان آمده است
«بَابُ اسْتِحْبَابِ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی أَثْنَاءِ الطَّوَافِ وَ السَّعْی ...».
و در آن باب این حدیث آمده است.
«قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ (ع) دَخَلْتُ الطَّوَافَ فَلَمْ یُفْتَحْ لِی شَیْءٌ مِنَ الدُّعَاءِ إِلَّا الصَّلَاة عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ سَعَیْتُ فَکَانَ ذَلِکَ فَقَالَ مَا أُعْطِیَ أَحَدٌ مِمَّنْ سَأَلَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِیت».
(5)به امام صادق (ع) عرض کردم: وارد طواف شدم و دعایی جز صلوات برمحمد و آلش یادم نیامد. حضرت هنگام سعی فرمود: به دعا و درخواست کسی، چیزی برتر و بیشتر از آن چه به تو رسیده است، ندادهاند.
پس ذکر صلوات در سعی و طواف، نه تنها با بقیه اذکار برابری میکند بلکه افضل اذکار است و در سرّ آن گفتهاند:
1- احزاب 33: 56
2- مجمع البحرین کلمه صلی ...
3- شیخ صدوق، معانی الاخبار، ط قمع جامعه مدرسین، تصحیح علی اکبر غفاری، ص 368
4- ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، چاپ تهران، انتشارات سنائی، ص 400
5- شیخ حرعاملی، وسایل الشیعه، ط تهران، اسلامیه، ج 9، باب 21، ابواب طواف
ص: 18
چون خدای سبحان دستور داد بر پیامبر صلوات بفرستیم و از جهتی ما اندازه واجب و لازم آن را نمیدانیم، آن را به خدا واگذار میکنیم و میگوییم خداوندا! تو بر محمد درود فرست؛ زیرا میدانی چه اندازه درود و صلوات شایسته اوست!
(1)
1- ابن اثیر، النهایه، کلمه صلوات