حتی آن را در معرض پاسخ گویی و نقد قرار داده و یا بر آنها تعلیقاتی میافزاید؛ خواه در باره فقه باشد یا حدیث و تفسیر و جغرافیا وتاریخ یا لغت؛ ازجمله این کتابها میتوان به «مناهل الحج» (ناصر الدین بن منیر)، «الاقبال الکامنه فی القرآن» (حسن بن فضل) و «السیره (ابن اسحاق) اشاره کرد. این سفرنامهنویس البته تنها به نقل از آنها بسنده نکرده، بلکه آنچه خطا و اشتباه در آنها بوده را تصحیح و یا تکمیل کرده است.
زبان عبدری به زیبایی و روانی کلمات ممتاز است. اگر چه در بعضی مواقع این عبارات نیاز به رجوع به فرهنگنامهها و معجمها دارد مثل «الموماه، الدو، الفدفد»،
این سفرنامه نویس میکوشد تا افکارش را به سادهترین صورت ممکن تعبیر و تشریح کند و اگر چه به سجع گرایش مییابد اما این سجعِ مقبول و بدوی، از پیچیدگی و سختی است. عبدری به همینگونه تمایل دارد که در سفرنامهاش از ضرب المثلهای رایج، ابیات شعر، منظوم و منثور زیاد به کار گیرد.
و آخر اینکه سفرنامه عبدری از لحاظ پردازش، به حیات علمی در شهرها و تمدّنهای اسلامی که در طی ربع آخر قرن هفتم دیده است، اهمیت ویژهای دارد؛ به اینگونهکه از بلوغ وتکامل آگاهی و علوم در آن دوران که البته در شخصیت عبدری بهرههای عمیق علمی و اطلاعات وسیعش جلوهگر شده است، پرده بر میدارد. سفرنامه در زمان خود مملو از اطلاعات موثق و ارزشمندی است که از اوضاع اجتماعی برخی از شهرها و نواحی مورد زیارت وی به دست میدهد.
عبدری در روز دوشنبه، برابر با 25 ذی حجة سال 686 ق. پس از برگشت از مکه مکرمه و انجام فریضه حج، به مدینه وارد میشود و دو روز در آنجا میماند و در روز چهارشنبه، برابر با 30 همان ماه، آنجا را ترک میکند. او در طی این دو روز، تنها حرم شریف نبوی و قبرستان بقیع را زیارت میکند.
عبدری در سفرنامهاش مدینه منوره را این گونه توصیف میکند: «شهری با ظاهری نیک و آراسته و درخشنده و پر رونق بر روی زمین ...».
ما در این توصیف، مقصود او از واژه «ملاحه» را اینگونه برداشت میکنیم که یعنی مدینه شهری با عمران و آبادان بوده و سازمانی نیکو داشته است. اگر توصیفی که از این عمران کرده ما را قانع نمیسازد، به جز اشارههای گذرا و متفرقه از اینجا و آنجا، از جمله اشاره به دیوارهایی که از آثار قدیم هستند و خاک دیوارها چنانکه ذکر میکند به رنگ قرمز است و نشان میدهد که از خشت ساخته شده بودند و شاید از جنس سنگ، گچ در جدار بیرونی البته این سنگها به مرور زمان ریخته شده و مواد داخل آن آشکار گشته است؛ همانطور که ما گاهی در بعضی بناها مشاهده میکنیم. برای دیوارهای شهر تعدادی در بوده که عبدری تعداد آن را ذکر نکرده و یا اسامی و موقعیت جغرافیایی آنها را نگفته است که بتوان نزدیکی توصیفات او را با روایات و گفتههای ابن جبیر دریافت.
در نزدیکی باب السلام- یکی از ابواب حرم- در سمت غرب بنا کرده است. این دارالوضو را عبدری چنین توصیف میکند:
«بنایی است وسیع و بسیار محکم که در آن آبی جاری است که آب آن به خانههای پیرامون تقسیم و جاری میشود و برای هر خانهای به یک اندازه میرسد.»
عبدری دراین مورد، جزآنچهکه ذکرآن رفت، سکوت میکند؛ زیرا وی بیشترین توجه وعنایت خود را معطوف تحقیق در باره وضعیت علم وعالمان و نه وضعیت شهرها وساکنان آن ساخته است.
شاید عجیب باشد که عبدری به جستجوی سرچسمه و منابع آبهای داخل مدینه نمیپردازد اما وقتی با چاهی روبه رو میشود که سَبتی از قبل آن را توصیف کرده،
او نیز آن را برای ما شرح میدهد. ما از این کار و فلسفه آن چیزی جز آنچه خود در سفرنامهاش ذکر کرده، نمیدانیم؛ «کاروان ما در مدینه
ص: 92
جز یک روز یا مقداری از روز را توقف نکرد و من نیز در این زمان فرصت یافتم و کوشیدم در این شهر تأمل کنم و اوصاف آن را به ذهن بسپارم و چه بسا در این زمان اندک، به رغم مشغلههای زیاد و وظایف دینی و دنیوی، چیزهایی را درک کنم.»
(1)مدت زمان ماندن وی در مدینه کوتاه بود، به رغم اشتغال به زیارت حرم و ادای نماز در آن و آماده شدن برای ترک مدینه، همه اینها در مجموع فرصتی را برای شناخت سرچشمههای فراوان آبی از جمله منابع چاهها فراهم نمی ساخت اما در خصوص چاه (امام) علی (ع) تنها تذکر میدهدکه «آثار آن بر پا ولی متروک است»
(2) و این نشان دهندهآن است که در مورد این چاه و بازسازی آن، اهمال صورت پذیرفته و به اطراف و پیرامون آن توجهی نشده است.
او از بیشه و یا باغی در مدینه سخن میگوید که در آن نخلی بزرگ به چشم میخورد. زمین آن شورهزار و به وسیله صخرهها و سنگهای آتش فشانی سیاه احاطه شده بود.
(3) او آن را با دقت در سفرنامهاش توصیف میکند؛ مدینه در داخل یک فرورفتگی قرار گرفته که کوهها و مناطق صخرهای وسنگلاخی ونیز سنگهای آتشفشانی تقریباً از تمامی جهات آن را احاطه کرده بودند و این فرورفتگی دارای خاکهای تازه وخوب بود، البته به رغم شورهزار بودن برخی از آن، پس مردم مدینه به مرور زمان، در اصلاح آن کوشیدند و آن را به واحه و یا آبادی مهم زراعی در منطقه حجاز تبدیل کردند. فراوانی چاهها و مناسبت آب و هوا در این امر، برای زراعت به آنان یاری کرد.
(4)عبدری بیشتر مردم مدینه را رافضی (شیعه) میداند
(5)ولی در خصوص اینکه آغاز تشیع در مدینه چه زمانی بوده تحقیق و بررسی نمیکند. در این رابطه، باید به دو مطلب مهم اشاره کنیم:
اولًاً، شهر مدینه هرگز از اهل سنت خالی نبوده است؛ آنان برای خود قاضی، امام جماعت و خطیب داشتهاند. به همینگونه، حرم شریف نبوی هرگز از دورس مربوط به مذاهب چهارگانه خالی نبوده است.
ثانیا، مدینه برای مدتی طولانی؛ یعنی حدود 5 قرن در سلطه خاندان مهنا، که یکی از شاخههای خاندان و (نوادگان) حسین (ع) است، رشد کرده است و این خاندان تحت تأثیر فاطیمان بودند که برای مدت زمانی این شهر تحت سلطه آنان قرار داشت و تشیع آل مهنا، تشیع امامیه بوده که البته در بیشتر اوقات تشیعی افراطی
(6) نبوده است و دلیل ما این است که آنان از پذیرش بسیاری از آداب و مراسم بدعت آمیز فاطیمان سرباز زدند؛ مثل مراسم روز عاشورا و یا میلاد پیامبر خدا (ص).
حقیقت این است که تشیع آل مهنا میان تعدادی از امیران آنان وارد نشد و این را میتوان از برخورد و روابط حسنه آنان با اهل سنت مدینه فهمید. آنان همواره میکوشیدند اختلافاتی را که میان دو گروه شیعه و سنی در مدینه وجود داشت بر طرف کنند و بهبود بخشند؛ از جمله آنان میتوان به: جماز بن شیحه و سعدبن ثابت، منصور بن عطیه و عُزَیر ابن هیازع اشاره کرد.
(7)علاوه بر آنچه گفتیم، عبدری به پژوهش در باره زندگی و حیات اقتصادی مردم مدینه هم اهتمام داشته است. او یاد آور میشود که مردم مدینه از هر لحاظ نسبت به ورود کاروانیان حج محبت میورزند، هر آنچه برای خرید نیاز داشته باشند؛ مانند خرما، علف، شتر و غیره برای حاجیان و زائران فراهم میسازند. یاد آور میشویم که این چیز نیز به این موضوع در سفرنامهاش در خصوص مردم حجاز و بویژه ساکنان مدینه اشاره کرده است.
آنان برای رفع نیازمندیهای حجاج کمک میکردند. به ایشان شتر کرایه میدادند و شیر، آب، خرما و هیزم میفروختند.
عبدری، مانند ابن جبیر، به توصیف اضافی در خصوص حرم نبوی شریف، بر اساس آنچه دیده است میپردازد و میتوان انتظار داشت آنچه در آنجا رخ داده و اطلاعاتی از آن، در سفرنامه سبتی دیده نمیشود را بشناسیم و نسبت به آنآگاه شویم.
(8)
1- سفرنامه، ص 203
2- سفرنامه، همان 201، مقصود وی از چاه امام علی 7 چندان روشن نیست. آیا او به آبهای علی 7 درمنطقه شجره کنونی اشاره دارد. تا آنجا که روشن است، امام علی 7 در داخل مدینه چاهی نداشتهاند، «مترجم».
3- مقصود وی در حرّه معروف مدینه، حرّه شرقی و غربی است که شهر را در محاصره خود دارد. این حرّهها همان سنگها و صخرههای آتشفشانی هستند، «مترجم».
4- همان، صص 292 و 293
5- تا پایان دوران عثمانی و شرفای مکه، شیعیان بیشترین جمعیت را در مدینه داشتهاند، «مترجم».
6- مقصود غالی گری است، «مترجم».
7- بنگرید التاریخ الشامل المدینه المنوره ج 2، صص 135، 288
8- این آتش سوزی در رمضان سال 654 ق. رخ دادهاست؛ یعنی تقریباً 34 سال بعد از سفر عبدری به مدینه. در این حریق منبر ص، درها، خزاین، ضریح، صندوقها، قفسههای کتاب، پوشش مرقد وسقف به کلی سوختند، «مترجم».
ص: 93
حرم (نبوی) آنگونه که وی توصیف میکند «به شکل مسجدالحرام در مکه مکرمه است ولی از لحاظ مساحت کوچکتر از آن است؛ یعنی به شکل مستطیل است که در میان آن، فضایی پوشیده از شنهای قرمز قرار دارد و از چهار سمت در احاطه شبستانها (رواقها) واقع شده است.
(1) پنج شبستان (رواق) درسمت جنوب، چهار شبستان در سمت شمال و سه شبستان در سمت شرق و چهار شبستان در سمت غرب واقع است. این شبستانها (رواقها) به لحاظ تعداد، با آنچه در سفرنامه ابن جبیر آمده، همخوانی دارد جز شبستانهای سمت شمال، که عبدری آنها را چهار شبستان و ابن جبیر 5 تا دانسته است. این مسأله مربوط میشود به زمانی که حرم را پس از آتش سوزی بازسازی کردند. در آن هنگام یکی از شبستانهای سمت شمالی را داخل صحن مسجد کردند لذا تعداد آنها به 4 کاهش یافت.
(2)عبدری درتوصیف حرم نبوی مینویسد: «و در میان آن، فضایی پوشیده از شنهای قرمز است»
(3) از توصیف وی در مورد این فضا، فهمیده میشود فضایی که این رواقها را حاطه کرده، در موردش اختلاف است؛ زیرا بر اساس آنچهکه سبتی در سفرنامهاش یادآور شده، پوشیده با شن نبوده است. براین اساس، مقصود این سفرنامهنگار (عبدری) از آن فضا، محوطه باز و غیر سرپوشیدهای است که در وسط حرم قرار داشته است.
آنگونه که عبدری مینویسد: در سمت شمال این فضا که در میان حرم است، «نخلهای کوچک سبز و شکوفا» بوده که نسبت به آنها توجه و عنایتی میشده است.
(4) از توصیف او با واژه «کوچک»، دانسته میشود که زمان زیادی از عمر این درخت و نخل نگذشته بود و این به همان دلیل است که سبتی در سفرنامه خود از آن سخنی نگفته است.
حرم به همینگونه، دارای سقفی بلند با دیوارهای سفید بوده، اما او از تزیین دیوارها و نقوش و طرحهای روی آنها به تفصیل سخن نمیگوید، مگر با این عبارات که میتوان آن را دریافت «منظرهای نیکو و اعجاب انگیز داشت.»
(5) اگر چه وی تعداد ستونهای مسجد را خود نمیشمارد ولی کسی درآنجا به وی میگوید تعداد آنها به 267 میرسد. این تعداد، کمتر از آن تعدادی است که ابن جبیر در سفرنامهاش نوشته و ما نمیتوانیم به آن اعتماد کنیم؛ زیرا عبدری خود نسبت به تعداد آن تأکید ندارد و آن را شمارش نکرده است.
اما «محراب»؛ طبق آنچه عبدری نوشته، در آن زمان اینگونه (که اکنون هست) نبود. او مینویسد: این محراب «بلند و بدون تزیین» است.
(6) و می افزاید: «در دیواره آن، جسم بر جسته سیاه نرم، مانند سر چوب آبنوس مخروط وجود داشته که در زمان حیات پیامبرخدا (ص) در دیوار قبله قرار داشته و آن حضرت، هنگام اقامه نماز در کنارآن، به منادی نماز (مکبّر) برای صاف کردن صفوف نمازگزاران تذکّر میدادهاند.
(7) براساس آنچه که عبدری توصیف میکند، مردم به شدت برای لمس کردن این جسم و تبرّک جستن، به سوی آن میرفتند و لذا برای آن پوستی نمانده است؛ چون حاجیان لباس خود را به آن میمالیدند و چه بسا برخی نیز قسمتهایی از آن را برای لمس کردن، با خود میبردند و این در حالی است که نمیدانستند حقیقت آن چیست، «مانند عادتشان در موارد دیگر».
(8)اما در خصوص «منبر»؛ بر اساس آنچه عبدری به ما خبر میدهد، در هنگام آتش سوزی مسجد (886 ق.) این منبر سوخته است و از آن جز قطعهای که داخل منبری دیگر قرار دادهاند، نمانده و مردم دستهای خود را از کنار آن داخل سوراخ کرده و آن را برای تبرک لمس میکنند.
(9) این خبر را ملک ظاهر بیبرس به سال 666 ق. برای مسجد ارسال داشته
(10) و این همان منبری است که ما در سفرنامه سبتی به آن اشاره کردیم. منبر به گفته عبدری «ساذج» است (که تعریب از فارسی است) و معنای آن این است که هیچ نقشی بر روی آن وجود ندارد.
(11)
1- مقصود صحن اول مسجد النبی 9 است، «مترجم».
2- ن. ک. به: سهروری، وفاء الوفا، ج 2، ص 671
3- سفرنامه، ص 204، این همان صحن اول مسجد النبی 9 است که هنوز هم به همانگونه- البته به جز کف آن- باقی مانده است، «مترجم».
4- همان، ص 204
5- مقصودش باید ستونهای روضته النبی 9 باشد، «مترجم».
6- سفرنامه، ص 217
7- ص نمازهای خود را کنار ستونی میخواندند که به «المخلّقه» معروف شد. ظاهراً چوبیکه عبدری به آن اشاره کرده، باید بقایای سوخته همان ستون المخلقه باشد که در آتش سوزی مسجد سوخت و بعد از بازسازی، قسمتی از آن را داخل محراب قرار دادند. در دوران سلطان اشرف قایتبای؛ یعنی در 888 ق. حدود دویست سال پس از عبدری، محراب نفیس و یکپارچهای از سنگ ساخته شد، «مترجم».
8- سفرنامه، ص 219
9- سفر نامه، ص 219
10- این منبر را ملک اشرف قایتبای د ر 888 ق. پس از آتش سوزی ساخت، نه ملک ظاهر بیبرس، «مترجم».
11- یعنی ساده.
ص: 94
اما «حجره و مرقد شریف»؛ مهمترین چیزی که وی در مورد آن نوشته، این است که: با سنگ مرمر از پایین تا سقف پوشیده شده است. درسفر نامه ابن جبیر آمده است که تنها یک سوم پایین آن با سنگ مرمر پوشیده شده و پیرامون آن را ضریحی چوبین با دو در احاطه کرده است؛ یکی از آن درها در غرب و دیگری در شمال بوده اما قبر شریف آن حضرت دارای دیواری یکپارچه و بدون در است و بر آن پارچه زیبایی آویزان شده است که البته بزرگ و دراز نیست و در سال یکبار تعویض میشود.
در گوشه حجره شریف، آنجا که دیوارهای غربی و جنوبی به هم پیوند میخورند، صندوقی چوبین در داخل دیوار قرار گرفته که در برابر سر مبارک پیامبرخدا (ص) واقع است و این همان صندوقی است که ابن جبیر پیشتر از آن یاد کرد. این صندوق در آتش سوزی مسجد سوخت و از آن چیزی نماند جز نقرهای که صندوق با آن تزیین شده بود و آن را بعد از بازسازی، با طلا، محکم بر روی صندوق چسباندهاند و بقایای صندوق سوخته را در داخل همان صندوق جدید قرار دادند و در جای پیشین گذاشتند.
(1)مخزن روغن
در بخش شمالی فضاییکه حرم را در میان گرفته، خانهای است مربع با بنایی تازه که به عنوان مخزن مورد استفاده قرار میگیرد. ابن جبیر آن را در سفرنامهاش «قبّه الزیت» یا مخزن روغن نامیده است.
(2) او مینویسد: این مخزن در همان منطقه است و در واقع دستیابی به آن، به سبب آنکه در وسط قرار دارد، ممکن است کار برد آن، تهویه هوا برای اشیای داخل مخزن و در درجه اول حفظ حرم به هنگام آتش سوزی یا تخریب بنا باشد.
(3) اما از درهای حرم، چهار باب آن باز میشود؛ دو باب در ضلع غرب؛ مانند «باب السلام» و «باب الرحمه» و دو در دیگر در ضلع شرق؛ مانند «باب جبرئیل» و «باب النساء». در این میان، نام دو در همچنان محفوظ مانده و به همان نامهایی است که در سفرنامه ابن جبیر آمدهاست؛ یعنی باب الرحمه و باب جبرئیل و دو باب دیگر که «باب الخشیه» و «الرجاء» نام داشتهاند به «باب السلام» و «النساء» تغییر یافتهاند.
در آنجا باب دیگری درسمت شرقی حرم قرار دارد که ما را به شکافی در زمین با پلهای به سوی حجرههای پیامبر (ص) در سمت جنوب هدایت میکند. گفته میشود آنها خانهها واتاقهای همسران پیامبرخدا (ص) بودهاست اما عبدری از این موضوع میگذرد؛ زیرا حجره عایشه همان حجرهای است که منبر پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر در آنجا قرار دارند و حجرههای باقیمانده نیز در توسعه دوران ولید ابن عبدالمک به حرم ملحق شد.
و عبدری در آن موضوع (پرداختن به آن در) محق است. اگر اخبار مورخان مبنی بر اینکه حجرههای همسران پیامبر (ص) به فرمان ولید داخل حرم شده متواترباشد.
(4)دلیل نپرداختن عبدری به آنچه که مردم نقل میکنند، اولًا: گستره آگاهی او است؛ (همانگونه که پیش از این گفتیم) و ثانیاً: کوشش و سعی اوست بر رسیدن به یقین و ثابت شدن آنچه که نقل میکند و لذا حکم او، حکمی عقلی و دقیق است. همانگونه که او نظر ما را دراینکه این باب، خوخه ابوبکر مذکور در حدیث نیست
(5) و شاید جالب و شگفت انگیز باشد که ببینیم، خانهای که در سفرنامه ابن جبیر از آن به «خانه ابوبکر» یاد شده، در سفرنامه عبدری- پس از گذشت یک قرن- به حجرههای همسران پیامر (ص) رسیده است و این قضیه برای ما این اختلاف را کشف میکند که شیوع برخی از اخبار به معنای درستی آن نیست بلکه نقلی است میان عوام وتکراری بی تحقیق است.
1- سهرودی، وفا الوفاء، ج 2، ص 574، از این صندوق امروزه اثری نیست بلکه در ضریح سمت شمال مرقد و سر مبارک ص یک دایره خالی گذاشتهاند تا موقعیت سر مبارک مشخص شود مترجم
2- همان؛ ج 2، ص 516
3- از این مخزن برای نگهداری روغن استفاده می کردند تا مشعلها را با آن روشن سازند مترجم
4- بگوید، همان، ج 2، ص 516
5- همان، ج 2، ص 527
ص: 95
مئذنه
حرم مطهّر سه مئذنه داشته و این همان تعدادی استکه در سفرنامهابن جبیر نیزآمده است. تنها اختلافی که میان آن دو سفرنامه نویس وجود دارد، موقعیت و محلّ منارهها است؛ ابن جبیر گفته است: دو مأذنه در دو گوشه شمالی یا گوشه دیوار شمال و سومی در گوشه شرقی متصل به سمت قبله واقع است. اما عبدری اشاره میکند که دو مئذنه در دو رکن جنوبی یا بر رکن دیوار سمت جنوب است و سومی در آخر مسجد واقع شدهاست. حقیقت آن است که ما معتقد نیستیم که موقعیت مئذنهها تغییر یافته؛ زیرا در منابع تاریخی ذکر شده که آنها در جای خود، که ابن جبیر نقل کرده، باقی ماندهاند. حتی با تجدید بنای حرم پس از آخرین آتش سوزی به سال 886 ق،
(1) روشن است که این اشتباه در کتابت و تصحیف عبارت عبدری در قسمت مربوط به مئذنهها رخ داده است. جایی میگوید:
«در مسجد سه مئذنه است؛ دو عدد در دو رکن جنوبی و دیگری در آخر مسجد
(2) است. به گمان ما این تصحیف و اشتباه درکتابت، در گفته او اینگونه بوده است: حکم جنوبیین شاید جوفیین یا شمالی باشد؛ زیرا مغربیها حکم جوف را به معنای شمال به کار میبرند. این امر برای ما روشن میسازد که موقعیت مئذنهها همانگونه که بوده ذکر شده است؛ یعنی دو عدد بر گوشه دیوار سمت شمال و یکی در گوشه جنوب شرقی، همان مئذنهای است که عبدری میگوید در آخر مسجد قرار داشته است.
عبدری همچنین به گنبدی یکدست سفیدِ متمایل به تیره (خاکستری) که بر بالای حجره شریف ساخته شده اشاره میکند. سفرنامه او نخستین سفرنامهای است که به این گنبد اشاره دارد و این به آن سبب است که این گنبد تا قبل از سال 678 که سلطان منصور قلاوون به ساخت آن فرمان داد، وجود نداشته است. گنبد چنانکه او توصیف کرده، بلند و مرتفع بوده که از مسافت دور دیده میشده و به چشم میآمده و از همه آثار اطرافش بلندتر بوده است؛ گویی منتظر استقبال از دوست یا راهنمای کاروان و سخنگوی بی زبان و پند دهنده بدون سخن است. عبدری ما را شگفت زده میکند که بدین گونه با این گنبد سخن میگوید و این امر بر آن نکته که ما پیشتر از رقت طبع و احساس او سخن گفتیم تأکید دارد، که در ذکر اوصاف و تصویر و استفاده از عبارات وجملهها منعکس گردیده است. و شاید آنچه که احساسات او را تحریک کرده به آن سبب است که این گنبد بر فراز قبر پیامبرخدا (ص) قرار یافته است و در آنجا بقعه و قبری شریفتر از قبر آن حضرت نیست.
عبدری به هنگام ورود به مدینه با امام جماعت حرم نبوی، که البته نامش را نمیآورد، دیداری کرده و از جهل و علم و معرفت کمِ وی سخن میگوید. ما نمیتوانیم مطالب وی در باره جهل آن امام جماعت را بپذیریم؛ به ویژه اگر به سفرنامه سبتی، که مدینه را چهار سال قبل از عبدری زیارت کرده، مراجعه کنیم. او از امام جماعت حرم ستایش میکند؛ این فرد که احمد بن عثمان بن عمر مصری بوده به سبتی اجاز؛ روایت داده است.
بعید نیست که درخلال سفر این دو سیاح، امام جماعت مسجد تغییر یافته و یا عبدری در صدور نظر و حکم در مورد این مرد عجله کرده و در مورد همه ابعاد علم و آگاهی وی به ویژه به سبب کوتاهی مدت حضورش در مدینه، اطلاعی نداشته است.
سرانجام، باید گفت آنچه که عبدری درسفر نامهاش در مورد حرم نبوی آورده- اگرچه دقتش بر اندازه ابن جبیر نیست- اما دارای اهمیتی ویژه است؛ زیرا این سفرنامه متأخر از آن (ابن جبیر) است و از لابلای آن میتوان آنچه پس از بازسازی حرم در آن رخ داده را روشن ساخت. همچنین او به وضعیت حرم، قبل از آتش سوزی دیگری که در نیمه آخر شب سیزدهم ماه رمضان 886 رخ داده، توجه و تأکید دارد؛ به ویژه سفرنامههایی که مورد مطالعه قرار گرفت، این توجه و عنایت را به اندازهای که باید و شاید در این خصوص نداشتهاند.
1- سفرنامه، ص 205
2- خوفه ابوبکر در سمت غرب مسجد قرار داشته است و اکنون نیز کمی داخل ابواب صدیق تابلوی با نام خوفه ابوبکر دیدهمیشود. ابوبکر در این مکان زندگی میکرده است مترجم
ص: 96
سفرنامهعبدری در مورد دیگر مساجد مدینه منوره تقریباً خالی از هرگونه توصیف است. جز مسجد قبا که تنها اشارهای به آن دارد. از این اشاره برداشت میشود که وی به زیارت مسجد قبا نرفته، بلکه به دیدن آن از دور اکتفا کرده است؛ بگونهای که خود میگوید: «و قبا و از مساجد آن شهر است. در سمت شرق که دارای بنا و مئذنههایی است که چشم را خیره میسازد»، اما عجیب آن است که در این سخن، وی موقعیت قبا را در شرق ذکر میکند، با اینکه قبا در جنوب مدینه واقع است و این نشان میدهد که این سیاح در تعیین سمتها و جهتها دچار پریشانی است و این همان چیزی است که ما پیش از این با آن در باره موقعیت مئذنه مسجد النبی (ص) با آن برخورد کردیم.
عبدری به زیارت مقابر و مشاهد صحابه و صالحین در بقیع اهتمام میورزد؛ بهگونهای که برای کاری جز آن بیرون نمیرفته است. مشاهدات او در مورد بقیع- چنانکه توصیف میکند- چنین است:
«این مقابر دارای بناها و گنبدهای محکم و بلندی است که محکمترین و شاخصترین آنها به لحاظ بنا، گنبد عثمان بن عفان است که رفیع، وسیع و زیبا است. در کنار آن، گنبد عباس قرار دارد. اما ارتفاع گنبد مالک بن انس به اندازه سینه انسان است و کف آن نیز با سنگریزه پوشیده شده است. بر بالای سر او نیز سنگی را مشاهده کرده که بر روی آن نوشته شده: «امام مالک بن انس رضی الله عنه، در ربیع الأول، سنه 179 از دنیا رفت، ولادت او در ربیع الآخر سال 93 بود.»
(1)این در حالی است که در دو سفرنامه پیشین (سفرنامه ابن جبیر و سبتی) از این موضوع و مشاهده عبدری یاد نشده است و این نشان میدهد که او در عصر پس از آن دو در مدینه بوده است. در زیر هر گنبد یا بنا، که عبدری از آن عبور کرده، بیشتر از یک قبر وجود داشته، جز گنبد مالک بن انس که غیراز قبر او، قبر دیگری در آن نبوده است.
بی شک سفر عبدری، اگر چه به هدف ادای فریضه انجام شده، لیکن در کنار آن، به بحث در باره علم هم میپردازد؛ مانند سفرنامه سبتی، اما در روش پرداختن به آن، میان آن دو اختلاف است؛ سبتی ازشهرهاییکه میگذشت، اهتمام بهملاقات با اهل علم داشت و از آنها اجازه روایت میگرفت، اما عبدری وضعیت علم و علما از شهریایی که عبور میکرد را کوتاه و موجز مینویسد و عنایتی به افزایش آگاهی در خصوص کسانی که با آنها ملاقات کرده، ندارد. به همین اندازه که بتواند حکم کند آنها اهل علم و معرفت هستند، بسنده میکند.
عبدری در توصیف حیات علمی در مدینه منوره، از این رویه و شیوه خارج نمیشود و در این خصوص یاد آور میشود که در مدینه «به رغم جدیت در تفحص و اصرار بر دریافت و تکرار سؤال در مورد کسی که به علم موصوف است و نه کسی که به تخصصی از تخصصهای شناخته شده آگاهی دارد» کسی را ندیده است.
(2)در نگاه عبدری، امام جماعت حرم شریف نبوی دارای علم و آگاهی لازم که بتواند واجبات را ادا کند، نیست و او را به جهل و نا آگاهی توصیف میکند و ما ناچاریم در اینجا متذکر شویم که این سیاح در صدور رأی و اندیشه در مورد حیات علمی در مدینه و دیگر شهرهایی که از آن عبور کرده، نه هدفی برای سرزنش کردن داشته و نه از روی هوای نفس بوده، بلکه او به عوامل و دلایلی استناد میکند که پیش از این در باره ویژگیهای این سیاح گفتیم که شاید مهمترین آن، وسعت آگاهی و علم او است که وی آگاهیهای دیگران را با آن میسنجد و مقایسه میکند و از کسانی که فاقد آن هستند، سخن میگوید.
ما معتقد نیستیم که حیات علمی فعال در مدینه منوره که سبتی در سفرنامهاش توصیف کرده، رو به افول بوده و به سوی جهل و نادانی میرفته است. آنچه که ترجیح دارد این است که عبدری پس از وصف حیات علمی مدینه، این نکته را یاد آور میشود که در حرم با یکی از همسایگان و مجاوران آن
1- سفرنامه، ص 204
2- سفرنامه، ص 206
ص: 97
دیداری داشته که نامش عفیف الدین ابو محمد عبدالسلام بن محمد بن مزروع بصری خرما فروش بوده و او چنانکه شیخ حسن الهیئه توصیف میکند، معاشرتی نیکو دارد؛ او «در سرزمینها سفر کرده و از شیوخ روایت شنیده و سرانجام در مدینه سکنی گزیده است.»
(1) عبدری نیز از وی در خواست اجازه روایت کرده و او نیز به چه از وی روایت کند، اجازه داده است. این بصری از همان علمای مدینه است که سبتی در گذشته با او دیدار داشته و شرح حال او را در سفرنامهاش (که از سفرنامه عبدری 4 سال فاصله زمانی دارد) نگاشته است.
نکته دیگری از این سیاح نمییابیم که بخواهیم در توصیف حیات علمی مدینه به آن اشاره کنیم جز اینکه او دو روز بیشتر در مدینه نماندهاست. چنانکه خودش در سفرنامهاش مینویسد: «و این مدتی بسیار کوتاه است که نمیتوان در مورد چیزی حکمی صادر کرد.»
عبدری در حجاز قصیدهای در مدح پیامبرخدا (ص) سروده و به گفته خودش، آن را از شیخ عفیف الدین که پیشتر از آن سخن گفته شد، شنیده است. کسان دیگری هم آن را از شیخ عفیف الدین شنیده و ثبت کردهاند و شیخ نیز به خط خود به آنان اجازه داده است. این قصیده از 142 بیت دلنشین و شیرین و آسان فراهم شده و در آن پیچیدگی نیست و از الفاظ غریب و مهجور بهره نگرفته است. میتوانیم آن را به سه بخش تقسیم کنیم:
اولین بخش آن، که کوتاهترین است، توجیهات و نصایحی است که سفرنامهنویس برای خوانندگانش فراهم ساخته که آنان را تشویق میکند فرصتها را غنیمت بشمارند و دامن خود برچینند (آستین بالا زنند) برای رسیدن به ثواب مسافرت به مکّه مکرّمه و مدینه منوّره.
بخش دوم اختصاص به مکّه مکرّمه و اعمالی یافته که باید یک حاجی در آنجا انجام دهد؛ یعنی مختصری از مناسک حج.
و قسمت سوم یا آخرین آن، که طولانیترین قسمتها است، سخن کوتاهی دارد از مدینه منوّره، و طیبه، معهد الأحباب، ربع المصطفی و سپس به مدح و ستایش پیامبرخدا (ص) میپردازد و آن را با سخن از نبوت پیامبر (ص) که عیسی (ع) و نیز منادیان در عصر جاهلیت آن را فریاد زدند و کاهنان و رهبانان به آن خبردادهاند جلا میدهد. او در مورد آن حضرت اینگونه سروده است:
«زبان از ادای حق او قاصر است، اگر چه به طور خستگی ناپذیر و با کوشش تمام، هر چه میتواند در آن مورد بگوید.
پس به اندازه خود برای او بگو، نه به اندازه کمالش و صحیفه عشق و دلباختگی را بر افراز که هرگز آن را نمیتوان انکار کرد.»
از این قصیده میتوان فهمید که عبدری خود را آماده سکونت و مجاورت در مدینه کرده و درمورد آن میاندیشد؛ بگونهای که در شعر خود خیال مهاجرت و منزل گزینی در آنجا را در سر میپروراند و خود را برای رویارو شدن با آن مهیا میسازد.
«در نیت من است که اگر در این راه همراهی نشوم، بر آن به تنهایی صبر خواهم کرد وسوگند میخورم که در مورد تو تسلیم نشوم.»
معلوم میشود اموری بر سکونت او در مدینه مانع است که مهمترین آنها؛ چنانکه از قصیدهاش پیدا است، فرزندان کوچکش هستند که به آنها علاقه بسیار دارد و آنان وی را تشویق به بازگشت به سوی خود میکردند. عبدری این امر را در قالب ابیاتی برای پدرش بیان میکند. روح انسانی او، وی را از اینکه دیگران بر ضعف او آگاهی یابند، شرمسار نمیکند. او میگوید.
«اگر موانعی که تقدیر رقم زده است نبود و کودکانی که بر ایشان نزد هر نغمه سرا و سراینده خوش آواز میگریم.
من آنان را در غربتی رها کردهام و گریهام برای آنان است که هر شاخه تازه جوانه زده و نازکی (دل لطیفی) را میسوزاند.
درجایی رها کردم که آخرین نقطه غرب (مغرب) است که در پس آن جز تلاطم امواج دریا و کف چیز دیگری نیست.»
1- سفرنامه، ص 207
ص: 98
و این سیاح به خود تسلیت میگوید- و اگر نتواند به نزد فرزند کوچکش باز گردد- باقیمانده عمرش را پایان یافته می بیند.
«علاقه و شوقم به تو و یاد تو پیوسته است؛ در روز روشن و هنگامی که بالهای شب رو به خاکستری و سیاهی میرود.»