ص: 85
درست است یا نه:
اولًا، متن این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده است که:
«إِنَّ الأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً»
(1)اینها علم را ارث میگذارند؛
«وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْم»
. آن
«مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ»
در جوامع روایی معتبر نیست.
ثانیاً، حجّیت روایت؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد، اولًا و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه شود. دو طایفه روایات هست که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرده، بزرگان دیگر هم در جوامع روایی ما آوردهاند:
یک طایفه مربوط به عنوان «نصوص علاجیه» است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است که اگر دو خبر متعارض بودند؛ چه کنیم؟ حضرت فرمود:
«فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ»
میشود حجّت،
«وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَاضرِبُوهُ عَلَی الجِدَارِ»
(2)و مانند آن، اینها به عنوان نصوص علاجیه است؛ یعنی روایتهاییکه معارض هم هستند، معیار حجّت و لا حجّت یا ترجیح احدیالحجّتین، عرض بر قرآن کریم است.
طایفه دیگر، روایاتی است که مطلق است؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد.
وجود مبارک پیغمبر- علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء- و همچنین ائمه (علیهم السلام) فرمودند:
به نام ما حدیث جعل میکنند، ولی به نام خدا آیه قرآن را نمیتوانند جعل کنند؛ (ستکثر عَلَیّ القالَة) به نام ما روایات جعلی زیاد است. هر روایتی که از ما به شما رسید، بر کتاب خدا عرضه کنید، اگر مطابق با کتاب خدا نبود و مخالف کتاب خدا بود، این حجّت نیست و حرف ما نیست.
خدا غریق رحمت کند مرحوم علّامه مجلسی- رضوان الله تعالی علیه- را، ایشان میفرماید: طبق همین روایت، معلوم میشود چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کردهاند. برای اینکه این روایت
«ستکثر عَلَیّ القالَة» ی
ا صادر شده و یا نشده، اگر صادر شده و پیغمبر فرموده است «به نام من دروغ جعل میکنند»، معلوم میشود احادیث موضوع داریم و اگر این روایت صادر نشده باشد، همین دلیل بر جعل است، برای اینکه همین را از پیغمبر نقل کردند. لذا ایشان میفرماید: این روایت چه صادر شده باشد، چه صادر نشده باشد، مضمونش حق است؛ یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر (ص) احادیثی جعل میکنند. پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، باید بر قرآن کریم عرضه شود.
لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم، بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم.
وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم، میبینیم عموماتی دارد، اطلاقاتی دارد و خصوصیاتی. هم عموم و اطلاقش شامل انبیا و غیر انبیا میشود، هم آنچه مخصوص انبیا است. تمام این اطلاقات از (أَقِیمُوا الصَّلَاةَ)، از (کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ)، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، همه تکالیف شامل انبیا و معصومین (علیهم السلام) میشود. البته آنها احکام مختصّه هم دارند؛ نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر (ص) و مانند آن. ولی:
ی
ک:
(یوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلَادِکُم)
(3)اینگونه از عمومات مسأله ارث را تبیین میکند و شامل پیغمبر [هم] میشود. همه اینها مشمولاند ...
1- کافی، ج 1، ص 34
2- در بیشتر کتب روایی «وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ» آمده است
3- نساء: 11
ص: 86
دو:
آیه سوره مبارکه احزاب (أُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ)
(1)که طبقات ارث را تبیین میکند، شامل انبیا هم میشود.
سه:
قصه
«وَرِثَ سلیمانُ داود»
(2)درباره خصوص نبوّت است.
چهار:
اینجا هم (
... وَلِیّاً* یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب
)
(3) ظاهرش، مال است.
برای اینکه «ارثِ نبوّت» یا «ارث علم» یا «ارث حکمت» قرینه میخواهد.
وقتی عرفاً گفتند ارث، یعنی «مسأله مال». فلان کس ارث برد، فلان کس وارث است؛ یعنی مال. درست است که میشود گفت «فلان شخص وارث علم فلان کس است»، «وارث حکمت فلان کس است» ولی معالقرینه است. با قرینه میشود ارث را در مسائل علم و حکمت مطرحکرد؛ ولی بیقرینه، همان مسأله ارث مال است. در لغت اینگونه است، در عرف اینگونه است و اعتبار عقلا هم این طور است. پس این چهار دلیل نشان میدهد که انبیا همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقات هستند.
مهمتر از همه استدلال صدّیقه کبری- سلام الله علیها- در حضور همه مهاجر و انصار با اطّلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علی بن ابیطالب- سلام الله علیه- است. حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبری (س) چگونه دارند احتجاج میکنند. یکی از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد زینب کبری- سلام الله علیها- بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد. یکی از رُوات این خطبه زینب کبری- سلام الله علیها- است.
الآن شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت، از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکنند ... بعد از حمد و ثنا و توحید الهی و وحی و نبوت و ... به مسأله ارث میرسند که خطاب به مهاجر و انصار فرمود
: «أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ، أَ أُغْلَبُ عَلَی إِرْثِی! یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ، أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟»
(4)در قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟
(لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا)
(5) أَ فَعَلَی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ إِذْ یَقُولُ (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ)
(6)وَ قَالَ فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا
(ع)
إِذْ قَالَ
(فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ)
؟
(7) و
(8)پس این آیاتی است مربوط به انبیا که ارث میبرند.
و همچنین
«وَ قَالَ:
(وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّه
)
(9)وَ قَالَ:
(یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْن
)
(10)وَ قَالَ:
(إِن تَرَکَ خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوَالِدَینِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ
) وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حُظْوَةَ لِی وَ لَا إِرْثَ مِنْ أَبِی وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنَا أَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِآیَةٍ أَخْرَجَ أَبِی
(ص)
مِنْهَا».
(11)آیه خاصّی داریم، دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟! بعد هم آن جمله جگرسوز را فرمود که: مسأله در و پیکر زدن با [دردناک بودنِ] این جمله اصلًا قابل قیاس نیست! فرمود: شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث محروم کنید، مگر اینکه بگویید معاذالله ...! نقل نکنم.
خوب، در جملههای بعد، این خطبه را ادامه میدهد، بعد از یک صفحه میفرماید:
«أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِی»
به مردم خطاب کرد:
«وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ»
(12)همهتان حاضرید. دارید میبینید ارث مرا دارند هضم میکنند.
1- انفال: 75؛ احزاب: 6
2- نساء: 11
3- نساء: 11
4- بحارالأنوار، ج 29، ص 226
5- نساء: 11
6- نمل: 16
7- مریم: 6- 5
8- بحارالأنوار، ج 29، ص 226
9- انفال: 75
10- نساء: 11
11- مستدرکالوسائل، ج 17، ص 142
12- بحارالأنوار، ج 29، ص 226
ص: 87
شما در نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی حضرت زهرا (س) را میخواهد دفن کند، این جملهها را گفته [است]:
در خطبه نهجالبلاغه آمده است که هنگام دفن رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر (ص) عرض کرد
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ، وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی»
تا به این جمله که:
«وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا»
. این هضم همان است که در خطبه حضرت زهرا آمده:
«أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِی وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ»
همهتان میبینید که روز روشن دارند ارث مرا میبرند! اینجا هم حضرت فرمود:
«وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَال»
. بنابراین، اطلاقات حاکم است. عمومات حاکم است. دلیل خاص درباره ارث انبیا حاکم است. مهمتر از همه تفصیل و تبیین و تشریح صدیقه کبرا (س) حاضر است. و قبلًا هم در بحث گذشت که [اگر] وجود مبارک حضرت زهرا (س) مطلبی را بفرماید، مثل این [است] که امیرالمؤمنین فرمود. امام صادق فرمود. امام باقر فرمود. معیار، حجّیتِ عصمت گوینده است نه امامتِ او. میخواهد امام باشد، میخواهد نباشد. اگر کسی معصوم بود، قولش حجّت است.
بنابراین، این تفسیرکه منظور از ارث، ارثِ مال است میشود مُحکَّم، عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیل خاصّی هم که بود تأیید میکند و تفصیلی هم که از حضرت زهر ا (س) شده است تبیین میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»