طبق مستندات تاریخی، بعد از هجرت پیامبرخدا (ص) به یثرب در ماه ربیعالاولِ سال نخست هجری و تأسیس دولت اسلامی در مدینه و تا پیش از غزو بدر، سلسلهای از عملیات نظامی علیه مشرکان مکّه، در قالب سریهها و غزوههای محدود، به وقوع پیوست. (1) هرچند در طی این رو در روییها، جز یک مورد- که در آن، فردی از مشرکان بهوسیله یکی از مسلمانان کشته شد و دو نفر به اسارت درآمدند- درگیری مهمّی با نفرات قریش رخ نداد، ولی وضعیت بهتدریج رو به وخامت نهاد تا سرانجام به جنگ بدر در رمضان سال دوم هجرت و جنگهای احد و خندق در سالهای سوم و پنجم انجامید.
از آغاز نگارش مغازی و سیر، مورخان مسلمان مسؤولیت ایجاد تنش و وضعیت جنگی را، نه به اشاره و تلویح، که با صراحت، به دوش پیامبر (ص) و مسلمانان گذاشتهاند و در تفسیر وتبیینِ حوادث وانمود شده است که گویا اقدامات نظامی قریش در جنگهای بدر، احد و خندق، پیامد طبیعی سلسله حوادثی بوده که خود مسلمانان آغاز کننده آن بودهاند! ولی چنانکه در بخشهای بعد بدان اشاره خواهد شد، این تصویر از وقایع سال
1- بنا به گزارش واقدی، سرایا و غزوات قبل از بدر رمضان سال دوم هجری عبارتاند از:
سریه حمزه به قصد عیص در رمضان، سریه عبیده بن حارث به رابغ در شوال، سریه سعد بن ابی وقاص به خرّار در ذیقعده در نخستین سال هجرت.
وغزوه ابواء صفر، غزوه بواط ربیع الأول، غزوه عُشیره جمادیالأوّل، غزوه سفوان یا بدر اولی جمادی الثانی، و سریه عبدالله بن جحش به نخله جمادی الثانی- رجب در دومین سال هجرت. ترجمه مغازی واقدی، ص 1
1- الطبقاتالکبری، ج 1، ص 163؛ انسابالأشراف، ج 1، صص 236- 229؛ دلائل النبوه، ج 2، صص 315- 311؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 84؛ تاریخالإسلام، ج 1، صص 224- 221؛ إمتاع الأسماع، ج 1، صص 45- 43.
2- «فکان أبو طالب إذا أخذ الناس مضاجعهم أمر رسول الله- صلّی الله علیه وآله وسلّم- فاضطجع علی فراشه، حتی یری ذلک من أراد به مکراً واغتیالًا له، فإذا نام الناس أمر أحد بنیه أو أخوته أو بنی عمّه فاضطجعوا علی فراش رسولالله- صلّی الله علیه وآله وسلّم-، وأمر رسول الله- صلّی الله علیه وآله وسلّم- أن یأتی بعض فرشهم فینام علیه ...». ر. ک.: دلائلالنبوه، ج 2، ص 312؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص 57؛ عیونالأثر، ج 1، ص 148؛ تاریخالإسلام، ج 1، ص 221؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 84؛ سبلالهدی، ج 2، ص 378؛ السیره النبویه الرحیق المختوم، ص 64
1- المغازی، ج 1، ص 110؛ الطبقاتالکبری، ج 1، ص 165؛ المحبر، ص 11؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 237؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 431؛ الروض الأنف، ج 3، ص 362
2- سیره ابن هشام، ج 1، صص 486 و 489؛ أنسابالأشراف، ج 1، صص 261 و 263؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 379؛ دلائل النبوه، ج 2، ص 487؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 4، ص 335؛ الکامل، ج 2، ص 104؛ أسد الغابه، ج 2، ص 180؛ تاریخ الإسلام، ج 1، ص 328؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 188؛ إمتاع الأسماع، ج 9، ص 198
3- بقره: 217؛ مائده: 2؛ انفال: 34؛ حج: 25؛ فتح: 25
1- گزارش ابن اسحاق م 151 ه-. از حوادث بدر تلفیقی است از روایت عروه بن زبیر، و روایات دیگر از ابن عباس. وی قبل از بیان وقائع بدر میگوید: «فحدّثنی محمد بن مسلم الزّهری، و عاصم بن عمر بن قتاده، و عبد الله بن أبی بکر و یزید بن رومان عن عروه بن الزبیر و غیرهم من علمائنا عن ابن عباس، کلّ قد حدّثنی بعض هذا الحدیث فاجتمع حدیثهم فیما سقت من حدیث بدر». السیره النبویه، ج 1، ص 606
واقدی م 207 در گزارش خویش از سرایا و مغازی تا بدر از 25 راوی که برای وی روایت کردهاند نام میبرد ولی منبع اصلی هر بخشی از گزارش را معرفی نمیکند.
روایت ابن سعد م 230 ه-. از سرایا و غزوات پیامبر 9 تلفیقی است از گزارشهای ابن اسحاق، ابو معشر و موسیبن عقبه. در ذیل «ذکر عدد مغازی رسول الله 9 و سرایاه و أسمائها و تواریخها و جمل ما کان فی کلّ غزاه و سریّه منها» آمده است: «قال محمد بن سعد: وأخبرنی رؤیم بن یزید المقرئ قال: أخبرنا هارون بن أبی عیسی عن محمد بن إسحاق، وأخبرنی حسین بن محمد عن أبی معشر، وأخبرنا إسماعیل بن عبد الله بن أبی أویس المدنی عن إسماعیل بن إبراهیم بن عقبه عن عمّه موسی بن عقبه، دخل حدیث بعضهم فی حدیث بعض». الطبقات الکبری، ج 2، ص 3.
طبری م 310 ه-. بعد از روایت عروه از بدر، گزارش ابن اسحاق را نیز آورده است. تاریخالطبری، ج 2، ص 421
مفسران نیز برای تفاصیل بدر به همین روایات تمسک میجویند. ر. ک.: جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 124؛ الکشف و البیان، ج 4، ص 330؛ معالم التنزیل، ج 2، ص 270؛ مجمع البیان، ج 4، ص 802؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 9، ص 67؛ زاد المسیر، ج 2، ص 190؛ أنوار التنزیل، ج 3، ص 50؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج 2، ص 294؛ البحر المحیط، ج 5، ص 277؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 12؛ الدر المنثور، ج 3، ص 164؛ تفسیر روح البیان، ج 3، ص 315؛ روح المعانی، ج 5، ص 159؛ البحر المدید، ج 2، ص 306؛ زیر آیه 7، سوره انفال.
2- ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص 944
1- ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص 945؛ با توجه به اهمیت این روایت و عباراتی که در آن به کار رفته است، متن عربی بخش نقل شده آن نیز نقل میشود:
«حدّثنا علیّ بن نصر بن علی، و عبد الوارث بن عبد الصمد بن عبد الوارث- قال علی: حدّثنا عبد الصمد بن عبد الوارث، و قال عبد الوارث: حدّثنی أبی- قال: حدّثنا أبان العطار، قال: حدّثنا هشام بن عروه، عن عروه، أنّه کتب إلی عبد الملک بن مروان: أما بعد، فإنّک کتبت إلیّ فی أبی سفیان و مخرجه، تسألنی کیف کان شأنه؟ کان من شأنه أنّ أبا سفیان بن حرب أقبل من الشام فی قریب من سبعین راکباً من قبائل قریش کلّها، کانوا تجاراً بالشام، فاقبلوا جمیعا معهم أموالهم و تجارتهم، فذکروا لرسول الله 9 و أصحابه، و قد کانت الحرب بینهم قبل ذلک، فقتلت قتلی، و قتل ابن الحضرمی فی ناس بنخله، و اسرت أساری من قریش، فیهم بعض بنی المغیره، و فیهم ابن کیسان مولاهم، أصابهم عبد الله بن جحش و واقد حلیف بنی عدی بن کعب، فی ناس من أصحاب رسول الله 9 بعثهم مع عبد الله بن جحش، و کانت تلک الوقعه هاجت الحرب بین رسول الله 9 و بین قریش، و أوّل ما أصاب به بعضهم بعضاً من الحرب، و ذلک قبل مخرج أبی سفیان و أصحابه إلی الشام.
ثم أن أبا سفیان أقبل بعد ذلک و من معه من رکبان قریش مقبلین من الشام، فسلکوا طریق الساحل، فلما سمع بهم رسول الله 9 ندب أصحابه و حدثهم بما معهم من الأموال، و بقلّه عددهم، فخرجوا لا یریدون إلّا أبا سفیان و الرکب معه، لا یرونها الّا غنیمه لهم، لا یظنون أن یکون کبیر قتال إذاً لقوهم، و هی التی أنزل الله عزّ و جلّ فیها: وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ.
فلما سمع ابو سفیان أن أصحاب رسول الله 9 معترضون له، بعث إلی قریش: أنّ محمداً و أصحابه معترضون لکم، فاجیروا تجارتکم فلمّا أتی قریشاً الخبر- و فی عیر أبی سفیان، من بطون کعب ابن لؤی کلها- نفر لها أهل مکه، و هی نفره بنی کعب بن لؤی، لیس فیها من بنی عامر أحد إلّا من کان من بنی مالک بن حسل، و لم یسمع بنفره قریش رسول الله 9 و لا أصحابه، حتی قدم النبی 9 بدراً- و کان طریق رکبان قریش، من أخذ منهم طریق الساحل إلی الشام- فخفض أبو سفیان عن بدر، و لزم طریق الساحل، و خاف الرصد علی بدر، و سار النبی 9، حتی عرس قریباً من بدر، و بعث النبی 9 الزبیر بن العوام فی عصابه من أصحابه إلی ماء بدر، و لیسوا یحسبون أن قریشاً خرجت لهم» تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، صص 422- 421
1- چندین روایت تاریخی از این قبیل در منابع آمده که آن را عروه در جواب پرسش عبدالملک یا وابستگان امویان نوشته است. مانند پاسخ وی به پرسش ابن ابی هنیده، صاحب ولید بن عبد المک درباره آیه 10 سوره ممتحنه السیرهالنبویه، ج 2، ص 326.
2- شاید منظور از «مخرج» در روایت نجاتِ قافله تجاری قریش از تعارض پیامبر 9 و اصحاب او بوده است.
3- کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ 5 یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ. انفال: 6
1- در این مورد عبارات مورخان چنین است:
عروه بن زبیر: «فلمّا سمع بهم رسول الله 9 ندب أصحابه و حدثهم بما معهم من الأموال، و بقله عددهم، فخرجوا لا یریدون الا أبا سفیان و الرکب معه، لا یرونها إلّا غنیمه لهم، لا یظنون أن یکون کبیر قتال إذا لقوهم، و هی التی أنزل الله- عزّ و جلّ- فیها: «و تودون أن غیر ذات الشوکه تکون لکم». تاریخطبری، ج 2، ص 421
ابن اسحاق: «ندب المسلمین إلیهم و قال هذه عیر قریش فیها أموالهم فاخرجوا إلیها لعلّ الله ینفلکموها. فانتدب الناس فخفّ بعضهم و ثقل بعضهم، و ذلک أنهم لم یظنّوا أن رسول الله- صلی الله علیه و وآله سلم- یلقی حرباً» السیره النبویه، ج 1، ص 607
بلاذری: «و لم یظنّ رسول الله- صلّی الله علیه و آله و سلّم- أنّه یحارب»، «و أبطأ عن رسول الله- صلّی الله علیه وآله و سلّم- قوم من أصحابه إذ لم یحسبوا أنّهم یحاربون.» أنساب الأشراف، ج 1، ص 288، چاپ زکار، ج 1، ص 344
2- مثلًا بلاذری میگوید: «و روی إبراهیم بن سعد، عن الزهری، عن سعید بن المسیب أنه قال: کان جمیع من شهد بدراً من المسلمین ثلاث مائه و أربعه عشر رجلًا، منهم من المهاجرین ثلاثه و ثمانون رجلًا، و من الأوس أحد و ستون، و من الخزرج مائه و سبعون رجلًا. قال الواقدی: و الثبت أنّهم کانوا ثلاث مائه و أربعه عشر، منهم من المهاجرین أربعه و سبعون، و سائرهم من الأنصار، و أنه لم یشهد بدر إلّا قرشی أو حلیف لقرشی أو مولی له، و الأنصاری أو حلیف للأنصاری أو مولی لهم.» أنساب الأشراف، ج 1، ص 290، چاپ زکار، ج 1، ص 346
3- مثلًا ابن إسحاق میگوید: «ثمّ إنّ رسول الله- صلّی الله علیه و آله و سلّم- سمع بأبی سفیان بن حرب مقبلًا من الشأم فی عیر لقریش عظیمه، فیها أموال لقریش و تجاره من تجاراتهم و فیها ثلاثون رجلًا من قریش أو أربعون،». السیره النبویه، ج 1، ص 606
ولی عروه در این باره میگوید: «کان من شأنه أن أبا سفیان بن حرب أقبل من الشام فی قریب من سبعین راکباً من قبائل قریش کلّها، کانوا تجاراً بالشام، فاقبلوا جمیعاً معهم أموالهم و تجارتهم». تاریخ طبری، ج 2، ص 421
1- بحار الأنوار، ج 19، ص 265، از تفسیر منسوب به امام عسکری و احتجاج طبرسی، ج 1، ص 38؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 253؛ مکاتیب الرسول، ج 2، ص 10، از مناقب ابن شهرآشوب، چاپ نجف، ج 1، ص 62، و تفسیر قمی، چاپ سنگی. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 136
2- دلائل النبوه، ج 3، ص 178؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 4، ص 317؛ الصحیح من سیره النبی الأعظم چاپ قدیم، ج 5، ص 9؛ مجموعه الوثائق السیاسیه، ص 66
3- روایت طبری چنین است: «... عن حارثه، عن علی 7، قال: لمّا قدمنا المدینه أصبنا من ثمارها، فاجتویناها، و أصابنا بها وعک، وکان رسول الله 9 یتخبر عن بدر، فلمّا بلغنا أن المشرکین قد أقبلوا سار رسول الله 9 إلی بدر- و بدر بئر- فسبقنا المشرکین إلیها، فوجدنا فیها رجلین ...» تاریخ طبری، ج 2، ص 425
4- وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ. انفال/ 7
1- خود پیامبر 9 بانی این فرهنگ بوده است. گزارشهای وقایع فتح مکه حاکیاز همین سیاست اغماض وگذشت نسبت به سوابق سوی قریش است: «و قال لهم حین ظفر بهم عام الفتح و قد اجتمعوا إلیه: ما ظنّکم بی؟ قالوا: ابن عم کریم فإن تعف فذاک الظن بک و إن تنتقم فقد أسأنا، فقال: بل أقول کما قال یوسف لأخوته: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. قال- صلّی اللّه علیه و آله و سلّم-: الّلهم قد أذقت أوّل قریش نکالًا فأذق آخرهم نوالًا». أعلام النبوه للماوردی، ص 222
قریب به همین مضمون در منابع دیگر نیز آمده است؛ از جمله المغازی، ج 2، ص 835؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 107؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 60؛ البدء والتاریخ، ج 5، ص 3؛ دلائل النبوه، ج 5، صص 58، 85؛ إعلام الوری، ج 1، ص 226؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 885؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 384؛ الکامل، ص 243؛ تاریخ الإسلام، ج 2، ص 546؛ حدائق الأنوار، ص 352 سبل الهدی، ج 5، ص 242؛ إمتاع الأسماع، ج 1، صص 391، 392؛ الإصابه، ج 3، ص 177؛ شرح الشفا، ج 1، ص 253؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 41
البته بنا بر گزارش منابع شیعی از این رویداد، پیامبر در خطاب به قریش افزود: «أَلَا لَبِئْسَ جِیرَانُ النَّبِیِّ کُنْتُمْ لَقَدْ کَذَّبْتُمْ وَ طَرَدْتُمْ وَ أَخْرَجْتُمْ وَ فَلَلْتُمْ ثُمَّ مَا رَضِیتُمْ حَتَّی جِئْتُمُونِی فِی بِلَادِی تُقَاتِلُونِی فَاذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ» إعلام الوری، ج 1، ص 226؛ مجمع البیان، ج 10، ص 848؛ بحار الأنوار، ج 21، ص 106؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 10، ص 380.
نیز یکی از تفسیرهایی که از آیه لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ ارائه شده مؤید همین اغماض است: «تا خداوند برای تو گناهان گذشته امّتت و گناهان آینده آنان را به وسیله شفاعتت ببخشد.» ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 23، ص 107؛ ترجمه المیزان، ج 18، ص 384. سید مرتضی در این باره میافزاید: «ومعنی المغفره علی هذا التأویل هی الإزاله والفسخ والنسخ لأحکام أعدائه من المشرکین علیه، وذنوبهم إلیه فی منعهم إیّاه عن مکه وصدهم له عن المسجد الحرام». تنزیه الأنبیاء، صص 163 و 164
2- روش و سیر پیامبر 9 در این زمینه نیز تأثیر داشت؛ مثلًا وقتی عکرمه پسر ابو جهل پیش پیامبر 9 آمد، ایشان اصحاب را از بدگویی درباره ابو جهل منع کرد و به آنها فرمود: «یأتیکم عکرمه بن أبی جهل مؤمناً مهاجراً، فلا تسبّوا أباه، فإنّ سب المیّت یؤذی الحیّ و لا یبلغ المیّت» المغازی، ج 2، ص 851؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج 11، ص 501؛ شرف المصطفی، ج 4، ص 524؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 4، ص 155؛ تخریج الدلالات السمعیه، ص 208؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص 398؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 5، ص 253؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 92؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 133؛ بحار الأنوار، ج 21، ص 144؛ الصحیح من سیره النبی الأعظم ط- قدیم، ج 5، ص 325.
1- الصحیح من سیره النبی چاپ قدیم، ج 11، ص 222
2- آنگاه ابن حجر میگوید: «یحتمل أن یکون المراد بقوله: طاف به من مکان إلی مکان، و إلّا فالذی قاله الواقدیّ متّجه، و لم یدخل أبو بکر مکه من حین هاجر إلا مع النبیّ- صلّی اللَّه علیه وآله و سلّم- فی عمره القضیّه، و لم یکن ابن الزبیر معه.» الإصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 80
1- در جریان دومین بیعت عقبه، مسلمانان یثرب با پیامبر 9 ملاقات کردند و قرار شد شب سیزدهم ذی حجه در دل شب، در پایین عقبه منا گفتگو کنند. چون از اعمال حجّ فراغت یافتند و شبی که با پیامبرخدا وعده گذاشته بودند فرا رسید، در حالی که مشرکان قریش در خواب بودند، هفتاد و اندی نفر از مسلمانان مخفیانه به میعادگاه خود رفتند. به روایت احمد بن حنبل، عباده بن صامت درباره مفاد این بیعت میگوید: «با پیامبرخدا 9 بر اطاعت از او در حال نشاط و سستی، بر تأمین مخارج او در تنگدستی و توانگری، بر امر به معروف و نهی از منکر، بر این که در راه خدا سخن حق را اظهار داریم و از سرزنش هیچ ملامتگری بیم به خود راه ندهیم و بالاخره بر این که چون رسول خدا 9 به یثرب آید او را یاری دهیم و در مقابل هر آنچه از خود دفاع میکنیم از او نیز دفاع کنیم و [در مقابل] بهشت از آن ما باشد بیعت کردیم». چون بیعت این هفتاد و پنج نفر به انجام رسید، به دستور پیامبرخدا انصار دوازده نفر نقیب از میان خود برگزیدند تا مسؤول و مراقب آن چه در میان قومشان میگذرد باشند. سعد بن عباده و منذر بن عمرو نیز بین نقیبان بودند.
2- روایت ابن سعد از این حادثه چنین است: «فردا صبح بزرگان قریش و اشراف ایشان به سراغ انصار آمدند و در درّهای که ایشان بودند، رفتند و گفتند: ای گروه خزرج به ما خبر رسیده است که شب گذشته شما با این مرد ملاقات کردهاید و با او پیمان بستهاید که در مورد جنگ با ما از او پیروی کنید و به خدا سوگند هیچ دوست نمیداریم که میان ما و شما جنگ در گیرد و نسبت به شما از همه قبایل دیگر عرب حساسیت بیشتری داریم. در این هنگام مشرکان خزرج بپا خاستند و سوگند خوردند که اصلًا اطلاعی از این موضوع ندارند و آنان چنان کاری نکردهاند. ابن ابیّ میگفت: این ادعای باطلی است، قوم من هرگز بدون اطلاع من چنین کاری نمیکنند، اگر در مدینه میبودم بدون اطلاع و مشورت و اجازه من چنین کاری صورت نمیگرفت تا چه رسد به این جا و چون قریش رفتند، براء بن معرور حرکت کرد و خود را به منطقه یأجج رساند و در آن جا با یاران خود ملاقات کرد و حرکت کردند و قریش از هر طرف به جستجوی ایشان بر آمدند و دسته دسته به تعقیب آنها پرداختند و سعد بن عباده را گرفتند و دستانش را با طناب برگردنش بستند و شروع به زدن و کشیدن موهایش کردند. او موهای بلندی داشت. چون سعد بن عباده را به مکه آوردند، مطعم بن عدی و حارث بن امیّه بن عبد شمس او را نجات دادند، انصار چون متوجه گرفتاری سعد شدند، تصمیم گرفتند برای رهانیدن او حمله کنند که ناگاه سعد را دیدند که برگشت و همگی به مدینه برگشتند.». ترجمه طبقات کبری، ج 1، ص 209.
نیز بنگرید: سیره ابن هشام، ج 1، صص 451- 449؛ زندگانی محمد 9 ترجمه السیره النبویه ج 1، ص 294؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 367؛ ترجمه تاریخ طبری، ج 3، ص 906؛ دلائل النبوه، ج 2، ص 455؛ ترجمه دلائل النبوه، ج 2، ص 141؛ الروض الأنف، ج 4، ص 90؛ المنتظم، ج 3، ص 42؛ عیون الأثر، ج 1، ص 193؛ البدایه و النهایه، ج 3، ص 164؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 207؛ السیره الحلبیه، ج 2، ص 26
1- به طور دقیق روشن نیست که معاذ به امیه چه گفته است. مؤرخان، این جمله را که موجب دهشت امیه گردید، به صورت های مختلف فهمیده و نقل کردهاند: «دعنا منک یا أمیّه فو اللّه لقد سمعت رسول اللّه- صلّی اللَّه علیه وآله و سلم- یقول إنّه قاتلک، قال: بمکه؟ قال: لا أدری» دلائل النبوه، ج 3، ص 27؛ «سمعت رسول اللّه- صلّی اللّه علیه وآله و سلم- یقول إنه قاتلک بمکه» أقضیه رسول الله، ص 33؛ «و فی روایه کان أمیه قد سمع من سعد بن معاذ أنّ النبی- صلّی اللّه علیه وآله و سلّم- قال: سأقتله، فقال: أمیه و اللّه ان محمد الّا یکذب و لم یزل یخاف من ذلک» تاریخ الخمیس، ج 1، ص 370؛ «قال سعد بن معاذ- و هو بمکه- لأمیّه بن خلف: لقد سمعت رسول اللّه- صلّی اللّه علیه وآله و سلّم- یقول: إنّهم- أی المسلمین- قاتلوک، ففزع فزعاً شدیداً» الرحیق المختوم، ص 107؛ «دعنا عنک یا أمیّه: فو اللّه لقد سمعت رسول اللّه- صلّی اللّه علیه وآله و سلّم- یقول: «إنّه قاتلک»؛ و فی لفظ: إنّهم قاتلوک. قال: إیّای؟! قال: نعم. قال: بمکه؟ قال: لا أدری، ففزع لذلک أمیه فزعاً شدیداً» سبل الهدی، ج 4، ص 46؛ «فقال سعد لأمیه: إلیک عنّی، فإنّی سمعت محمداً- صلّی اللّه علیه وآله و سلم- یزعم أنه قاتلک، قال: إیای؟ قال نعم، قال: بمکه؟ قال: لا أدری، قال: و اللّه ما کذب محمد، فکاد یحدث أی یبول فی ثیابه فزعاً» السیره الحلبیه، ج 2، ص 200
2- صحیح البخاری، ج 13، ص 300، ح 3950؛ المغازی، ج 1، ص 35؛ دلائلالنبوه، ج 3، صص 27- 25 از بخاری و از طریق دیگر از ابو اسحاق؛ نیز بنگرید: فتح الباری، ج 11، ص 286؛ عمده القاری، ج 24، صص 209- 205؛ البدایه والنهایه، ج 3، ص 258؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 4، ص 46؛ السیره النبویه علی ضوء القرآن و السنه، ج 2، ص 126؛ شمائل الرسول 9، ج 2، ص 260؛ نور الیقین فی سیره سید المرسلین، ص 98
1- در شرح نهج این عبارت به صورت «أتترک هذا» آمده که البته تهدیدآمیز است. شرح نهج البلاغه، ج 255، ص 17.
2- المغازی، ج 1، ص 35
1- روایت طبری چنین است: «کان عمرو بن أبی سفیان بن حرب- وکان لابنه عقبه بن أبی معیط- أسیراً فی یدی رسول الله 9 من أساری بدر، فقیل لأبی سفیان: افد عمراً، قال: أ یجمع علی دمی و مالی! قتلوا حنظله و افدی عمرا! دعوه فی أیدیهم یمسکوه ما بدا لهم قال: فبینا هو کذلک محبوس عند رسول الله 9، خرج سعد بن النعمان بن اکال، أخو بنی عمرو بن عوف، ثم احد بنی معاویه معتمراً، و معه مریه له، و کان شیخاً کبیراً مسلماً فی غنم له بالنقیع، فخرج من هنالک معتمراً، ولا یخشی الذی صنع به، لم یظن انّه یحبس بمکه، انّما جاء معتمراً، و قد عهد قریشاً لا تعترض لأحد حاجاً أو معتمراً الا بخیر، فعدا علیه ابو سفیان بن حرب، فحبسه بمکه بابنه عمرو بن ابی سفیان، ثم قال ابو سفیان:
أرهط ابن أکّال أجیبوا دعاءه تعاقدتم لا تسلموا السیّد الکهلا
فإنّ بنی عمرو لئام أذلّه لئن لم یفکّوا عن أسیرهم الکبلا
قال: فمشی بنو عمرو بن عوف إلی رسول الله 9 فاخبروه خبره، و سألوه أن یعطیهم عمرو بن أبی سفیان فیفکوا شیخهم، ففعل رسول الله 9 فبعثوا به إلی أبی سفیان، فخلّی سبیل سعد.» تاریخ طبری، ج 2، ص 467.
ر. ک.: انسابالأشراف، ج 1، ص 301 چاپ زکار، ج 1، ص 360؛ السیرهالنبویه، ج 1، ص 650؛ الاستیعاب، ج 2، ص 606؛ الکامل، ج 2، ص 133؛ اسدالغابه، ج 2، ص 226؛ البدایهوالنهایه، ج 3، ص 311؛ إمتاعالأسماع، ج 1، ص 114؛ الإصابه، ج 3، ص 73
به گفت هشام کلبی، حادثه، مربوط به پدرش «نعمان بن زید بن أکّال» بود. اسدالغابه، ج 2، ص 226، ج 4، ص 556؛ الإصابه، ج 3، ص 74
1- محقق فرزانه جناب سید مرتضی عاملی نوشتهاند: «انّ الذی نراه: هو أن معظم القرآن قد نزل سوره سوره، حتی بعض السور الطوال أیضاً، کسوره الأنعام، و المائده، و التوبه، مثلًا. نعم سوره البقره، و ربما غیرها من السور الطوال، قد نزلت تدریجاً، بمعنی أنه ابتدأ نزولها، فنزل منها فی یومٍ، ثم لحقه قسم آخر فی یوم آخر، و هکذا إلی أن نزلت بسم الله الرحمن الرحیم، فعلم انتهاء السوره السابقه، و ابتداء سوره جدیده، حسبما صرحت به بعض الروایات الوارده عن عثمان، و عن ابن عباس، و سعید بن جبیر ...
«إنّنا لانتعقل: أن یبدأ نزول سوره، فتنزل منها آیات، ثمّ یتوقف عنه، فتنزل عشرات السور غیرها، ثمّ یعود بعد سنوات إلی السوره الأولی، فیکملها کما أننا لا نتعقل: أن تنزل آیه، أو آیات الیوم، فیترکها رسول اللّه ص علیحده، إلی أن تمضی سنوات، وتنزل سور کثیره، ثم یجعلها فی سورأنزلت حدیثاً. نعم یمکن أن تنزل علیه آیه أو آیات فعلًا، فیأمر بوضعها ضمن سوره سبق نزوله، لکن هذا ... لادلیل علیه إلّا بعض ما ورد فی مورد أو موردین من هذا القبیل، تقدمت الاشاره إلیها فی فصل: جمع القرآن فی عهد الرسول 9 ولابد من إثبات صحه الروایه، حتی فی هذه الموارد أیضا.» حقائق هامه حول القرآن الکریم، ص 144- 142
1- حاجی نوری آن را از کتاب «التنزیل و التحریف» أحمد بن محمد أبو عبد الله السیاری نقل کرده است: «عن محمد بن خلف، عن علی بن الحکم، عن صفوان الجمّال، قال: قال أبو عبد الله 7: ما أنزل الله عزّ و جلّ کتاباً، إلّا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحیم، و إنما کان یعرف انقضاء السوره، بنزول بسم الله الرحمن الرحیم، و ابتداء أخری» مستدرک الوسائل، ج 4، ص 120، ح 3934/ 9
2- آن را عیاشی در تفسیر نقل نموده است: «عن صفوان الجمال قال: قال أبوعبدالله 7: ما أنزل الله من السماء کتاباً إلّا وفاتحته بسم الله الرحمن الرحیم، وانّما کان یعرف انقضاء السوره بنزول بسم الله الرحمن الرحیم ابتداء للاخری.» تفسیر العیاشی، ج 1، ص 19؛ و از آنجا در بحارالأنوار، ج 89، ص 236؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 119؛ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 6؛ تفسیرکنز الدقائق، ج 1، ص 30؛ بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 1؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه خوئی، ص 7؛ فقه الصادق 7، ج 6، ص 418؛ الحدائق الناضره، ج 11، ص 110؛ جامع المدارک، ج 1، ص 408؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، ج 44، ص 6؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 212؛ بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه ص 56؛ مصباح الفقیه، کتاب الصلاه، ص 276؛ الصحیح من السیره، ج 7، ص 202؛ تفسیر تسنیم، ج 26، ص 17.
1- منابعی که یکی یا بیشتر از روایات منقوله از ابن عباس را با سند یا بدون آن نقل نمودهاند، عبارتاند از: مصنف ابن أبی شیبه، ج 2، ص 92، ح 2617؛ مصنف عبد الرزاق، ج 2، ص 92؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 310 و ج 2، ص 109؛ سنن أبی داود، ج 1، ص 209؛ صحیح أبی داود، ج 1، ص 149؛ طبرانی در معجم الکبیر، ج 12، ص 82، ح 12545؛ أسباب النزول، ج 1، ص 10؛ السنن الکبری، ج 2، صص 42 و 43؛ الإنصاف لابن عبد البرّ، ج 1، صص 63- 62؛ محاضرات الادباء، المجلد 2، ج 4، ص 433؛ الإنتصار، ج 42، ص 7؛ معالم التنزیل، ج 1، ص 73؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 16؛ نیل الأوطار، ج 2، ص 228؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 95؛ عمده القاری، ج 5، ص 292؛ نصب الرایه، ج 1، ص 327؛ المستصفی، ج 1، ص 103؛ الأحادیث المختاره للضیاء المقدسی، ج 4، ص 198؛ فواتح الرحموت بهامشه، ج 2، ص 14؛ والتفسیر الکبیر، ج 1 ص 208؛ غرائب القرآن بهامش الطبری، ج 1، ص 77، وکنز العمال، ج 2، ص 368، ج 7، ص 289؛ المنتقی، ج 1، ص 380؛ تبیین الحقائق، ج 1، ص 113؛ کشف الاستار، ج 3، ص 40؛ فتح الباری، ج 9 ص 39 ج 14، ص 205؛ الروایات التفسیریه فی فتح الباری، ج 1، ص 121؛ الإتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 92؛ الدر المنثور، ج 1، ص 7 و ج 3، ص 208 از أبی داود، البزار، و دارقطنی در الافراد، و طبرانی، حاکم، وبیهقی در المعرفه، شعب الایمان، و السنن الکبری، و از أبو عبید و واحدی؛ البدر المنیر، ج 3، ص 560؛ تحفه الأشراف، ج 6، ص 246؛ التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج 20، صص 211- 210؛ مختصر تاریخ الدبیثی، ج 1، ص 284؛ روضه المحدثین، ج 4، ص 427؛ المسند الجامع، ج 9، ص 149، ج 21، ص 243؛ مسند الصحابه فی الکتب التسعه، ج 30، ص 98؛ التبویب الموضوعی للأحادیث، ج 1، صص 16164- 16163؛ موسوعه التخریج، ج 1، ص 2365، 4082؛ موسوعه أطراف الحدیث، ج 1، ص 195872، ج 1، ص 196832، ج 1، ص 201439؛ الدرایه فی تخریج أحادیث الهدایه، ج 1، ص 132؛ عون المعبود، ج 2، صص 285، 292؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج 5، ص 194؛ الحدیث النبوی، ج 30، ص 5؛ مسائل فقهیه، ج 3، ص 16؛ نصوص فی علوم القرآن، ج 30، ص 18؛ تفسیر المیزان، ج 12، ص 64؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 212؛ مدخل التفسیر، ج 1، ص 256؛ مشکل الآثار، ج 3، ص 393؛ بحوث فی تاریخ القرآن وعلومه صص 57- 55؛ و الصحیح من السیره، ج 7، ص 200- بنگرید بسیاری از منابعی که آنجا ودر پاورقیهای کتاب حقائق هامه، صص 142 و 143 آمده است.
یعقوبی روایت مشابهی را با اسناد از ابو صالح از ابن عباس نقل میکند: «عن ابن عباس أنّه قال: ... إنّه کان یعرف فصل ما بین السوره و السوره إذا نزل «بسم الله الرحمن الرحیم»، فیعلمون أن الأولی قد انقضت و ابتدئ بسوره أخری.» تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 34؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، ج 44، ص 6.
ابن عبد البرّ متنی دیگر از ابن عباس نقل نموده است: «ما کنّا نعلم انقضاء السوره إلّا بنزول بسم الله الرحمن الرحیم فی أوّل غیرها» الإنصاف لابن عبد البر، ج 1، ص 3؛ البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 300
2- واحدی گوید: «أخبرنا عبد القادر بن طاهر البغدادی قال: أخبرنا محمد بن جعفر بن مطر قال: أخبرنا إبراهیم بن علی الرملی قال: حدّثنا یحیی بن یحیی قال: أخبرنا عمرو بن الحجاج العبدی عن عبد الله بن أبی حسین ذکر عن عبد اللهبن مسعود قال: کنّا لا نعلم فصل ما بین السورتین حتی نزل بِسمِ اللهِ الرَحمَنِ الرَحیمِ» اسباب النزول، ج 1، ص 10؛ تفسیر النیسابوری، ج 1، ص 28.
3- حاکم سه گونه متن از این روایت را از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که چنین است: «1. کان المسلمون لا یعلمون انقضاء السوره حتی تنزل بسم الله الرحمن الرحیم، فإذا نزلت بسم الله الرحمن الرحیم علموا أن السوره قد انقضت؛ 2. کان النبی- صلّی الله علیه وآله- و سلّم لا یعلم ختم السوره حتی تنزل بسم الله الرحمن الرحیم؛ 3. أنّ النبی- صلّی الله علیه و آله و سلّم- کان إذا جاءه جبریل فقرأ بسم الله الرحمن الرحیم، علم أنّها سوره». آنگاه وی هر کدام از این سه روایت را تصحیح میکند: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه» المستدرک علی الصحیحین للحاکم، ج 2، صص 364- 362. ذهبی نیز آنرا تصحیح نموده است المستدرک بتعلیق الذهبی، ج 1، صص 356- 355، و ابن حجر نیز درباره روایت دوم نوشته است «أخرجه أبو داود وصححه بن حبان والحاکم» فتح الباری- ابن حجر، ج 9، ص 42.
4- آقای سید مرتضی عاملی در مختصر مفید: «أسئله وأجوبه فی الدین والعقیده» ج 4، ص 38 مینویسد:
«فقد ورد أن سوره المائده، والأنعام، ویونس، والتوبه، والکهف، وبضع وثمانون آیه من أول سوره آل عمران، وجمیع سور المفصل .. بل أکثر سور القرآن، ربما باستثناء سورتین أو ثلاثه- کالبقره وآل عمران- إن جمیع ذلک قد نزل سوره سوره ... وقد قال تعالی فی أول سوره النور: سُورَهٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا ... مع أن الأحداث التی ذکرت سبباً لنزول آیاتها مختلفه ومتفرقه .. وقال تعالی أیضاً: وَإِذَا مَا أنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً ... فإنّهم کانوا یقولون ذلک بمجرد فراغه [صلی الله علیه وآله]، من تلاوه القرآن علیهم، ولم یکن هؤلاء القائلون ینتظرون الأیام واللیالی حتی إذا اکتمل نزول السوره قالوا ذلک. بل إنه حتی حین تنزل آیات السورتین أو الثلاث تدریجاً، فإنّما هو تدریج بمعنی أن تنزل بتمامها ضمن مده شهر مثلًا ... ثم تبدأ سوره أخری بالنزول .. ولیس المقصود أن ینزل بعض السوره، ثم ینزل بعض من غیرها .. ثم ینزل ما یکمل السوره الأولی مثلًا .. فإن هذا مما دلت النصوص علی خلافه، خصوصاً تلک النصوص التی تقول: إنهم کانوا یعرفون انتهاء السوره وابتداء غیرها بنزول بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ».
1- بنا بر نقلی از ابن عباس و مجاهد و عطا، این سوره مکی است به استثنای 3 آیت (از هذانِ خَصْمانِ إلی وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ)؛ حج: 22- 19)؛ و به قول ابن عطیّه از نقاش، 10 آیه آن مدنی است. باز از ابن عباس، ضحاک، قتاده و حسن منقول است که سوره حج مدنی است به استثنای 4 آیه (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ و لا نبیء) إلی (أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ) (حج: 55- 52) که مکیاند. (التحریر و التنویر، ج 17، ص 131). از انس بن مالک منقول است که این سوره در سفر نازل شد و این امر نیز حاکی از مدنی بودن آن میباشد. (همان)
1- مرحوم علامه طباطبایی، مدنی بودنِ سوره حج را قطعی میدانند: «این سوره سیاقی دارد که از آن بر میآید مشرکین هنوز شوکت و نیرویی داشتهاند و نیز مؤمنان را به امثال نماز، حج، عمل خیر، اذن در قتال و جهاد مخاطب قرار داده و آیات آن دارای سیاقی است که می فهماند مؤمنین جمعیتی بودهاند که اجتماعشان تازه تشکیل شده، و روی پای خود ایستاده و مختصری عِده و عُده و شوکت به دست آوردهاند. با این بیان به طور قطع باید گفت: این سوره در مدینه نازل شده، چیزیکه هست نزول آن در اوایل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است.» ترجمه المیزان، ج 14، ص 477.
1- معالم التنزیل، ج 3، ص 343؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 321؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 13، ص 335؛ مجمع البیان، ج 7، ص 138؛ الکشاف، ج 3، ص 160؛ مفاتیحالغیب، ج 23، ص 229؛ أنوار التنزیل، ج 4، ص 73؛ الکشف والبیان، ج 7، ص 25؛ البحر المحیط، ج 7، ص 515؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 380؛ البحر المدید، ج 3، ص 537؛ تأویل الآیات الظاهره، ص 333؛ فتح القدیر، ج 3، ص 540؛ مراح لبید، ج 2، ص 74؛ تفسیر منهج الصادقین، ج 6، ص 158؛ الفواتح الإلهیه، ج 1، ص 555؛ لباب التأویل، ج 3، ص 258؛ التفسیر المظهری، ج 6، ص 327؛ روح المعانی، ج 9، ص 154؛ زاد المسیر، ج 3، ص 240؛ تفسیر روح البیان، ج 6، ص 38؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 9، ص 101؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 113؛ تفسیر الکاشف، ج 5، ص 333؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 337؛ التحریر والتنویر، ج 17، ص 198؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 20، ص 125
در بسیاری از این منابع این مطلب با چنین عبارت میآید: «و هی أوّل آیه نزلت فی الجهاد، بعد ما نهی عنه فی نیف و سبعین آیه».
ابن اسحاق در توصیف شرایط مسلمانان قبل از نزول آی اذن میگوید: «و کان رسول الله- صلّی الله علیه وآله و سلّم- قبل بیعه العقبه لم یؤذن له فی الحرب و لم تحلل له الدماء، إنّما یؤمر بالدعاء إلی الله و الصبر علی الأذی، و الصفح عن الجاهل و کانت قریش قد اضطهدت من اتبعه من المهاجرین حتی فتنوهم عن دینهم و نفوهم من بلادهم، فهم من بین مفتون فی دینه، و من بین معذّب فی أیدیهم، و بین هارب فی البلاد فراراً منهم، منهم من بأرض الحبشه، و منهم من بالمدینه، و فی کلّ وجه، فلمّا عتت قریش علی الله- عزّ و جلّ- و ردّوا علیه ما أرادهم به من الکرامه، و کذّبوا نبیّه- صلّی الله علیه وآله و سلّم- و عذّبوا و نفوا من عبده و وحّده و صدّق نبیه، و اعتصم بدینه، أذن الله- عزّ و جلّ- لرسوله- صلّی الله علیه و آله و سلّم- فی القتال و الانتصار ممّن ظلمهم و بغی علیهم، فکانت أوّل آیه أنزلت فی إذنه له فی الحرب، و إحلاله له الدماء و القتال، لمن بغی علیهم، فیما بلغنی عن عروه بن الزبیر و غیره من العلماء، قول الله تبارک و تعالی: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ... السیره النبویه، ج 1، ص 467.
2- طبرسی آنرا در تفسیر آی 109 بقره آورده است: «روی عن الباقر 7 أنّه قال لم یؤمر رسول الله 9 بقتال و لا أذن له فیه حتی نزل جبرائیل 7 بهذه الآیه: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا و قلده سیفاً» مجمع البیان، ج 1، ص 354؛ مفاتیح الغیب، ج 3، ص 652؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 380؛ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 501؛ البحر المحیط، ج 1، ص 559؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 2، ص 118؛ تفسیر غرائب القرآن، ج 1، ص 366؛ تفسیر المیزان، ج 14، ص 395؛ تفسیر الفرقان، ج 20، ص 125.
3- جامعالبیان، ج 17، ص 123؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج 8، ص 2496؛ الدر المنثور، ج 4، ص 364. ابن کثیر میگوید: «و قال مجاهد و الضحاک، و غیر واحد من السلف کابن عباس و مجاهد و عروه بن الزبیر و زید بن أسلم و مقاتل بن حیان و قتاده و غیرهم: هذه أول آیه نزلت فی الجهاد، و استدل بهذه الآیه بعضهم علی أن السوره مدنیه». تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 380.
4- موسی بن عقبه، زهری، و واقدی سری حمزه را نخستین سریه و در رمضان سال اول میدانند. واقدی هر سه از این سرایا را در سال اول ذکر میکند. المغازی، ج 1، ص 9؛ سیر ابن هشام، ج 1، ص 595؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 3؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 69؛ البدایه و النهایه، ج 3، ص 244؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص 71؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 356؛ سبل الهدی، ج 6، ص 11؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 214؛ نهایه الأرب، ج 17، ص 2.
مدائنی سری حمزه را در ربیع الاول سال دوم ذکر میکند. الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص 105؛ سبل الهدی، ج 6، ص 11.
ابن اسحاق سری عبیده را نخستین سریه و در ربیع الاول سال دوم بعد از غزوه ابواء یا ودّان میداند، و سری حمزه را بعد از سری عبیده ذکر میکند سیر ابن هشام، ج 1، ص 595؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 404؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 10؛ الدرر، ص 104؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 23؛ الروض الأنف، ج 7، ص 468؛ عیون الأثر، ج 1، ص 259.
5- المغازی، ج 1، ص 10؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 4؛ الدرر، ص 104؛ نهایه الأرب، ج 17، ص 2؛ البدایه و النهایه، ج 3، ص 245؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص 72؛ سبل الهدی، ج 6، ص 13؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 357؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 215
1- المغازی، ج 1، ص 11؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 4؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 23؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 403؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 359؛ سبل الهدی، ج 6، ص 15؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 216؛ نهایه الأرب، ج 17، ص 3
ولی به گفته ابن عبد البرّ تعداد افراد 8 تن بود و سعد در تعقیب کرز بن جابر فهری اعزام شده بود. الدرر، ص 105
2- وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ 190 وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ. 191
3- کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. 216
4- سوره بقره قبل از بدر نازل شد و چون آیه 216 آن قتال را وظیفه عموم مسلمانان میداند، طبق آن، همه مسلمانان؛ اعم از مهاجران و انصار موظف به شرکت در جنگ بدر بودند. بر این اساس آنچه که مورخان درباره انصار گفتهاند که پیامبر 9 قبل از جنگ بدر انصار را در غزوات به این علت شرکت نمیداد که آنها طبق پیمان بیعت عقبه تنها متعهّد به دفاع از وی در داخل شهر مدینه بودهاند و نیز اینکه بر همین اساس پیامبر 9 قبل از شروع درگیری در بدر جویای نظر انصار درباره شرکت آنان در جنگ شد، نمیتواند صحت داشته باشد.
عبارت ابن سعد و واقدی در مورد عدم شرکت انصار در غزوات قبل از بدر چنین است: «و لم یبعث رسول الله 9 أحداً من الأنصار مبعثاً حتّی غزا بهم بدراً. و ذلک أنّهم شرطوا له أنهم یمنعونه فی دارهم. و هذا الثبت عندنا». المغازی، ج 1، ص 10؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 4؛ عیون الأثر، ج 1، ص 260؛ المواهب اللدنیه، ج 1، ص 200؛ لیس من سیره الرسول الکریم، ص 285
نیز عبارت واقدی درباره مشورت با انصار هنگام بدر چنین است: «ثمّ قال رسول اللّه- صلّی اللّه علیه وآله و سلّم- أشیروا علیّ أیّها للناس! و إنّما یرید رسول اللّه- صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- الأنصار، و کان یظنّ أنّ الأنصار لا تنصره إلّا فی الدار، و ذلک أنّهم شرطوا له أن یمنعوه ممّا یمنعون منه أنفسهم و أولادهم» المغازی، ج 1، ص 48. نیز بنگرید: إمتاع الأسماع، ج 1، ص 94، ج 9، ص 242؛ تفسیر کنز الدقائق، ج 5، ص 293