بازم نگرداند از درگهِ خود!
نینی مرا خواند با این بدیهام کوکان لطف است کوکان اکرام
بازم نگرداند از درگهِ خود با این معاصیم، با این بدیهام
مأیوس بودم ز اعمال پیشین وز آنچه کردم در طول ایّام
گفتم محالست زی خود بخواند بر حضرت خویش آن جوّ پدرام
گفتم به خواریم از در براند من باز مانم با کوه آلام
گفتم محالست با این غلقها یابم کنارش یک لحظه آرام
*** نه راند از خود، نه باز گرداند بل سوی خود خواند، چون باب و چونمام
باباند و مام اند یا دیگری که چون او دل آرا، چون او دل آرام
تنها نه بنمود با من چنین لطف لطفش عمیم است فیضش بود عام
اکنون من از شرم چون سر برآرم در پیش رویش با این بدیهام
صلوات بیحد بر او و آلش از شام تا صبح، از صبح تا شام
مدینه منوره 12/ 2/ 88
من کجا و طواف خانه دوست؟! (در مکه مکرمه)
من کجا مسجدالحرام کجا! من کجا این بهین مقام کجا!
من کجا و غمان اندک و بیش من کجا وین نشاط تام کجا!
من کجا وصوامع ملکوت من کجا جوّ بی غمام کجا!
من کجا و طواف خانه دوست من کجا و وین بلند بام کجا!
ما گدایان بار یافتهایم بخت بین، ما و بار عام کجا!
او کجا، آن زمام جمله به دست وین به هر سوی بی زمام کجا!