هماورد فی ض و غزالی در باب اسرار حج‌

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

موضوعات


مقدمه
کتاب «احیاء العلوم» (1) ابو حامد محمد بن محمد غزالی طوسی، هم دارای فواید و مزایا بود و هم مشتمل بر عیوب و نقایص؛ چرا که هم می‌توانست رهگشای فوز و سعادت باشد و هم مشتمل بود بر حکایات خرافی صوفیه و احادیث مجعول و مکذوب و منسوب به ساحت مقدس نبویه و هم تهی بود از روایات صحیح و آموزنده امامیه و از همه شگفت‌آورتر این‌که، یکی از مباحث آن، در باره آداب وجد و سماع بود که مذهب ائمّه بزرگوار و عالی‌مقدار اهل بیت (علیهم السلام) از آن برکنار است.
از آنجا که غزالی به گفته خودش در کتاب «سرّ العالمین»، (2) در اواخر عمرش گرایش به تشیع پیدا می‌کند، بر فقیه و محدّث و عارف و فیلسوفی چون مولا محسن فیض کاشانی گران آمد که با قلم شیوا و بیان رسای خویش، به تهذیب و تکمیل کتاب «احیاء العلوم» غزالی نپردازد و پیوستن او را به جمع علمای امامیه گرامی ندارد و قدمش را خیر مقدم نگوید.
غزالی همان است که از اشاراتش در بعضی از آثار خود استفاده می‌شود: پیش از آن که مستبصر شود، زمینه فکری و ذهنی مساعدی داشته است. بنا به نوشته‌اش در کتاب «المنقذ من الضلال» هنگامی‌که از وی می‌پرسند: حنفی است یا شافعی؟ اعلام می‌دارد که در عقلیات، پیرو برهان و در شرعیات، پیرو قرآن است و از ابوحنیفه خطی و از شافعی براتی دریافت نکرده (3) و هم در مقدمه احیاء چنین آورده که احادیث نبوی را به سر و دیده، قبول کرده و از صحابه، بعضی را گرفته و بعضی را گذاشته و آن‌چه از تابعین رسیده، حجیتی ندارد؛ چرا که آن‌ها بر وی امتیازی ندارند. (4)
از چنین شخصیتی، با آن همه استقلال فکری، جز این انتظار نیست که سرانجام هدایت شود و صراط مستقیم امامان معصوم را پی‌گیرد. فیض به پاس آن انقلاب درونی به تهذیب احیایش نشست.
فیض سه خدمت بزرگ به غزالی و کتابش کرد:
- نخست؛ روایات و احادیث مجعول و خرافات صوفیه را حذف کرد.
- دوم؛ روایات صحیح اهل بیت (علیهم السلام) را- که بهتر از هر چیز هدف غزالی را در باب تهذیب نفوس تأمین می‌کرد- بر آن افزود.
- سوم؛ به جای آداب سماع و وجد- که ساخته و پرداخته درویشان و خانقاهیان است و روح مذهب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از آن بیزار است- مباحثی مربوط به آداب معیشت و اخلاق نبوت و آداب شیعه و اخلاق امامت، سامان داد و اسمی با مسمّا بر کتاب نهاد: «المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء». (5)
طرح مسأله
حج، از ارکان اسلام، بلکه تمام اسلام و کمال دین است و هر کس آن را به جا نیاورد، خواهد یهودی بمیرد و خواهد نصرانی. (6)
خدای متعال فرمود:
(وَ لِلهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ). (7)


1- کتاب کیمیای سعادتِ وی که به زبان فارسی سلیس و روان نگاشته شده، ترجمه‌گونه‌ای است از همان کتاب و به همین جهت است که فواید و نقایص آن، در این کتاب هم انعکاس یافته است.
2- سبط بن جوزی حنبلی در صفحه 36 از کتاب تذکره خویش تصریح کرده است که کتاب مزبور از غزالی است. پاورقی کتاب المحجه البیضاء ص 2
3- غزالی 1361، ج 1، ص 21
4- همان.
5- در تدوین این مقدمه، از مقدمه فیض بر محجّه و مقدمه مصلح محققِ آن، مرحوم علی اکبر غفاری استفاده شده است.
6- قال النبی 9: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یحُجَّ حَجَّه الإِسْلامِ فَلْیمُتْ إِنْ شَاءَ یهُودِیاً وَ إِنْ شَاءَ نَصْرَانِیاً» المحجه البیضاء، ج 2، ص 145.
7- آل عمران 3: 97

ص: 6
«و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد و هر که کفر ورزد، یقیناً خداوند از جهانیان بی‌نیاز است.»
می‌توان گفت: عباداتی که واجب عینی است، بر سه قسم است:
الف) عبادات یومیه؛ مانند نمازهای پنجگانه.
ب) عبادات سالیانه؛ مانند روزه ماه رمضان، زکات و خمس. (1)
ج) حج، که عبادت عمر است. (2)
در اهمیت و عظمت حج همین بس که حقیقت آن، کوچیدن بندگان به سوی مولا و فرود آمدن آن‌ها در خانه پرودرگار توانا و نشستن آن‌ها بر سر سفره ضیافت خداوندگار یکتا و استقرار آن‌ها در حرم امن دادار بی‌همتاست. (3)
از دیدگاه غزالی، بسیار شایسته است که تحت سه عنوان درباره حج بحث شود:
- فضایل حج، مکه، کعبه و ارکان و شرایط وجوب آن.
- اعمال ظاهری حج، از آغاز سفر تا بازگشت به وطن.
- آداب دقیق و اسرار خفی و اعمال باطن حج. (4)
آن‌چه در اینجا مورد بحث ماست، قسم سوم است؛ چرا که پس از شناختن صورت اعمال حج، باید توجه کرد که: «در هر یک از اعمال حج، سرّی است و مقصود از وی عبرتی است و تذکیری و یا یاد دادن کاری است از کارهای آخرت.» (5)
آری هجرت لازم است، اگر کسی جامه مهاجرت پوشد و به سوی خدا و رسول حرکت کند و سرانجام بمیرد، مزد و پاداشش بر عهده خدای متعال است. (6) این هجرت بر دو قسم است:
«هجرت صوری، که عبارت است از هجرت به تن، از منزل صوری به سوی کعبه یا مشاهد اولیا، و هجرت معنوی، که خروج از بیت نفس و منزل دنیاست إلی الله وَ رَسُولِهِ و هجرت به سوی رسول و ولی نیز هجرت إلی الله است و مادام که نفس را تعلقّی به خویش و توجهی به انیت است، مسافر نشده و تا بقایای انانیت در نظر سالک است و جدران شهر خودی و اذان اعلام خود خواهی مختفی نشده، در حکم حاضر است، نه مسافر و مهاجر». (7)
از منظر عرفان امام خمینی در کتاب «جهاد اکبر»:
«تمام صفات وارسته انسانی، در انقطاع کامل الی الله نهفته است و اگر کسی بدان دست یافت، به سعادت بزرگی نایل شده است، لکن با کوچکترین توجه به دنیا محال است انقطاع إلی الله تحقق یابد.» (8)
«تمام احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیای عظام و اولیای کرام؛ از جمله حج، بر طبق نقشه فطرت و طریقه جبلّت بنا نهاده شده و تمام آن‌ها دارای دو مقصد است؛ یکی استقلالی؛ یعنی توجه دادن فطرت به کمال مطلق و شؤون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه او و دیگری عرضی و تبعی است؛ یعنی متنفّر ساختن فطرت از دنیا و طبیعت.» (9)
حقیقت و باطن حج، انسان را از دنیا و طبیعت دور می‌کند. از نظر امام خمینی (قدس سره)، طبیعت «امّ النقائص و الأمراض» است و بسیاری از دعوت‌های قرآنی و مواعظ الهی و نبوی ووَلَوی و طاعات و عبادات، برای رهایی از آن و رسیدن به کمال مطلق است. (10)


1- در مورد خمس اجازه داده‌اند که سالیانه پرداخته شود امام خمینی 1379، ص 282.
2- غزالی 1361، ج 1، ص 218
3- یزدی 1380، ص 687
4- کاشانی 1383 ق. ج 2، صص 145 و 146
5- غزالی 1361 ق. ج 1، ص 237
6- وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ نساء: 100.
7- امام خمینی 1388، ص 203
8- ضرابی 1388، ص 11
9- امام خمینی 1382، ص 79
10- مهدوی زاده 1388، صص 172 و 173

ص: 7
از دیدگاه امام صادق (ع) هر کس حَجّت الاسلام را به جا آورد، گره آتش را از گردن خود می‌گشاید و هرکس دو حج کند، تا روز مرگ، در خیر و سعادت و نیکی است و هر کس سه حجّ پیاپی کند؛ خواه بعد از آن حج کند یا حج نکند، به منزله کسی است‌که همه‌ساله حج کند. (1)
امام علی (ع) برای چند کس ضمانت بهشت کرده است: یکی از آن، هر کسی است که در سفر حج از دنیا برود. (2)
از دیدگاه آن حضرت، خدای متعال حج را وسیله امتحانی بزرگ و سخت و آمادگی کامل قرار داد، تا سبب رحمت و رسیدن به بهشت گردد. سختی‌های حج برای این است که تکبر از دل‌ها ریشه کن شود و فروتنی جایگزین گردد. (3)
گام‌های نظری و روانی
کارهایی‌که انسان انجام می‌دهد، هدفمند و دارای غایت است. حتی همان کارهایی که عبث و بیهوده نامیده می‌شود نیز بدون غایت نیست. همین کارها نیز هدفمند است. منتهی باید توجه داشت که هدف، ممکن است عقلانی و متعالی و ممکن است نفسانی و حیوانی باشد. به این قسم می‌گویند: عبث و بیهوده.
حج نیز بیرون از این دو قسم نیست؛ چرا که ممکن است برای تجارت و کسب شهرت و سیر و سیاحت باشد و ممکن است برای قربت و از روی خلوص نیت و به منظور کسب علوّ رتبت و منزلت باشد.
بنابراین، باید دید حاجی در درون خود، چه مراحلی باید طی کند که حجّی ابراهیمی و مناسکی محمدی به جای آورد.
1. حج را باید فهمید
خدای متعال علت دوستی مسیحیان واقعی را با مسلمانان، اینگونه بیان کرده است که برخی از آن‌ها دانشمند و راهب‌اند و تکبر و گردن کشی نمی‌کنند. (4)
راهبان از مردم فاصله می‌گرفتند و بر قله کوه‌ها ساکن می‌شدند، تا از لذات دنیا فاصله گیرند و با خدای خود مأنوس شوند.
هنگامی که از پیامبرخدا (ص) درباره رهبانیت و سیاحت پرسیدند، رهبانیت را به جهاد و حج، و سیاحت را به روزه تفسیر کرد و اعلام داشت که خدای متعال به جای رهبانیتِ پیشینیان به امتش جهاد و حج داده است. (5)
خدای متعال کعبه را شرافت بخشید و آن را خانه خود نامید. (6) او سرزمین مکه را حرم خانه خود و عرفات را پیشگاه یا جلوخان آن ساخت و آن چنان حرمت و قداست حرم را پاس داشت که شکار حیوانات و کندن گیاه و درختِ آن را ممنوع کرد.
آری حرم جایگاهی است که زائران پادشاه مطلق از راه‌های دور، خسته و کوفته در آن‌جا گرد می‌آیند تا به محضرش بار یابند و دربرابر جلال وعظمتش خاضع و خاشع گردند.
این مسافران خسته و کوفته اعتراف دارند که او در زمان و مکان نمی‌گنجد و جز او کسی را سزاوار ربوبیت نمی‌شناسند و جز در پیشگاه او پیشانی عبودیت بر خاک نمی‌سایند.


1- «مَن حَجَّ حَجَّه الإسلامِ فَقَدَ حلَّ عُقدَه مِنَ النّارِ مِن عُنُقِهِ، وَ مَن حَجَّ حَجَّتینَ لَمَ یزَل فی خَیرٍ حَتّی یموُتَ، وَ مَن حَجَّ ثلاثَ حِجَجٍ مُتَوالِیه ثُمَّ حَجَّ أَوَلَم یحّجِ فَهُوَ بِمَنزِلَه مدُمِنَ مِنَ الحَجِّ». صدوق 1390، ج 2، ص 139، ح 53
2- «ضَمِنْتُ لِسِتَّه الْجَنَّه ... وَ رَجُلٌ خَرَجَ حَاجّاً فَمَاتَ فَلَهُ الْجَنَّه وَ ...» حر عاملی 1386 ق، ج 8، ص 251 ب 2؛ ابواب آداب السفر إلی الحج، ح 7
3- «جَعَلَهُ اللهُ سَبَباً لِرَحَمتِهِ، وَ وُصلَه إلی جَنّتِهِ ... إخراجاً للِتَّکَبُرِ مِن قُلُوبهم وَ إسکاناً للِتَّذَلُّلِ فی نُفُوسِهِم». نهج البلاغه، خطبه 92
4- ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ مائده: 82
5- «أَبْدَ لَنا بِهَا الجِهادَ و التّکَبیرَ عَلی کُلِ شَرَفٍ».
6- وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ حج: 26

ص: 8
به خاطر تقویت خضوع و خشوع و بندگی است که آن‌ها را به کارهایی وا می‌دارد که هم نامأنوس است و هم عقل‌ها از درک معانی آن‌ها عاجز و ناتوانند.
اینجا انگیزه‌ای جز فرمان برداری و محرّکی جز سرپردگی و غایتی جز کمال تسلیم و نهایت بندگی، حاکم نیست.
در این وادی خضوع و خشوع و در این میدان دلدادگی، که خاکیان هم نشین عرشیان می‌شوند، عقل زمینی را جایگاهی و خرد غیر قدسی را پایگاهی نیست. آری آن‌جا محکمه عشق است.
عقل آن جا برف بود و آب شد.
آن چه عقل می‌شناسد، طبیعت آدمی به آن متمایل است. این تمایل، پشتوانه امر و برانگیزنده انسان به کوشش و تلاش است و این نمی‌تواند انسان را بر قلّه کمال و انقیاد و تسلیم نشاند؛ ولی از آن‌جا که عقل را در وادی مناسک عاشقانه حج راهی نیست، حالت ویژه رقّیت و عبودیت وتسلیم و سرسپردگی در انسان متجلّی می‌شود وبه‌همین جهت‌است‌که می‌گوید: «لَبَّیکَ بِحَجَّةٍ تَعَبُّداً وَ رِقّاً»؛ حال آن که در نماز و عبادات دیگر، چنین نیست.
حکمت خداوندی و عنایت پروردگاری، نجات و وارستگی انسان و گسستگی قیود و وابستگی‌ها را اقتضا می‌کرد تا در مسیر انقیاد و بندگی کامل و گذشتن از منیت و فنای در عبودیت قرار گیرد و از متقضای طبیعت و اخلاق دنیوی- که دنیا را هدف می‌گیرد- و اخلاق اخروی- که نجات از دوزخ و دخول بهشت را می‌جوید- خلاصی یابد و به اخلاق الهی متخلّق شود و از خدا جز خدا نخواهد و با تمام وجود به پیشگاهش زمزمه کند که: «چون تودارم، همه دارم، دیگرم هیچ نباید.»
رسیدن به چنین مرحله‌ای با عبادات متعارف روزانه و سالیانه، ممکن نبود؛ بلکه عبادتی دیگر می‌طلبید از مقوله‌ای برتر و آن عبادت حج بود که در همه عمر یک بار واجب می‌شود.
اگر نفوس بشری و قلوب مشتغل به فواید عقلایی عبادات، از افعال شگفت آور حج تعجب می‌کنند، به خاطر این است که از اسرار دل باختگی و از راز و رمز سر سپردگی و عبودیت محض غافل‌اند.
آری حج را اینگونه باید فهمید.
فهم و ادراک، مقدمه علمی هر فعل اختیاری است و خود مشتمل است بر تصور فعل و تصدیق به فایده آن.
اگر انسان حج را آنگونه که هست تصور کند و ماهیت عبادی آن را جدای از ماهیت سایر عبادات تمیز دهد و فواید و الا و بی‌همتای آن را بشناسد و از رازها و رموز و اسرار بی‌بدیل آن مطلع شود، گویی به وجود ادراکی حج نایل شده و لبی از آن ترکرده است.
کسی که تشنه است، همین‌که آب را تصور و به فایده آن تصدیق کرد، نخست به وجود ذهنی سیراب می‌شود. آنگاه می‌کوشد که به وجود خارجی، نیز سیراب گردد.
حاجی نیز با تصوّر حج و تصدیق به فایده آن، نخست به وجود ذهنی حاجی می‌شود، سپس می‌کوشد که در عالم خارج و به وجود خارجی نیز حاجی شود.
2. شوق از فهم پدید می‌آید
ص: 9
اگر شناخت حقیقت حج مقدمه علمی است، شوق به حج مقدّمه انفعالی است؛ چراکه نفس آدمی تحت تأثیر کامل قرار می‌گیرد و شوق زیارت خانه عتیق دوست، بی‌قرار و بی‌آرامش می‌کند.
کسی‌که از عمق جان و از کنه روان کعبه را خانه معشوق و حرم را کوی محبوب شناخته، می‌داند که به سوی خدا می‌رود و آگاه است که برای زیارت او می‌شتابد.
آری، آن‌که به زیارت خانه دوست می‌رود، باید بداند که در آن‌جا، به جز میعاد ظاهری و به‌جز میقات خاکی، میعادی دیگر و میقاتی برتر دارد. میعادش دیدار وجه الله و میقاتش رسیدن به لقاء الله است. پس باید اسباب دیدار و مقدمات لقاء را فراهم کند و مشتاقانه، طریق وصول را با پای تن و بال و برجان بپیماید و هیچ شاغلی او را از هدف بازندارد.
هرکس به هرکه و به هرچه عشق می‌ورزد، به تمام متعلّقات او نیز عشق می‌ورزد. کعبه بیت الله است. این بیت، معشوق بالذات و مطلوب بالأصاله نیست؛ ولی چون خدای متعال به آن شرافت بخشیده و دو پیامبر پدر و پسر را مأمور کرده که آن را برای طواف کنندگان و معتکفان و راکعان و ساجدان طاهر کنند. (1) مورد علاقه هر خداجویی است علی‌رغم این‌که حاجیان بی‌معرفت خانه را می‌جویند، او صاحب خانه را می‌جوید و شتابان و زمزمه کنان می‌گوید:
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی‌جوید و من صاحب خانه
عارف فرهیخته و خدا جوی دل شیفته، از عمق جان و روانش فریاد می‌زند و این نغمه روح انگیز را به آهنگی ملکوتی در نای قلب گشاده خویش می‌دهد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کسی که به هستی عشق می‌ورزد؛ چرا که از اوست، چرا به کعبه عشق نورزد که معشوق به آن شرافت بخشیده و به آن گفته است: خانه من؟! همین تشریف خدایی و همین تکریم خدایگانی، به تنهایی برای برانگیختن شوق زیارت، کفایت می‌کند؛ ولی حاجی با معرفت و پوینده راه شهود و ریاضت و دل‌باخته لقاء و رؤیت، می‌داند که چه پاداش‌ها در حج نهفته است و از همه بالاتر، لقاء الله و رؤیت جمال بی‌مثال دوست است.
حج، خوان گسترده‌ای است که هرکسی با هر اشتهایی از سرآن خوان سیر بر می‌خیزد.
آن‌که دنیا می‌خواهد، کوته فکر است؛ ولی به دنیایش می‌رسد و در آخرت بی‌بهره است. (2)
آن‌که دنیا و آخرت و نجات از دوزخ را می‌جوید، همّتی برتر دارد و صد البته که او نیز به مرادش می‌رسد. (3)
اما آن که حجی برتر می‌کند و دنیا و ما فیها را پشت سر انداخته و بهشت و دوزخ را نادیده انگاشته و در فراق یار طاقتش به طاق رسیده و ناله کنان می‌گوید: «گیرم بر عذابت شکیبایی کنم، بر فراقت چه کنم؟! و گیرم با حرارت آتش دوزخت کنار بیایم، چگونه خود را محروم از کرامتت بنگرم؟!» (4) چه کند؟!
پس نباید پرسید که غرض و مقصود از اعمال حج چیست؟!
آن‌ها که سؤال می‌کنند، «از غفلت ایشان بُوَد از حقیقتِ کارها؛ که مقصود از این، بی‌مقصودی است و غرض از آن، بی غرضی است، تا بندگی بدین پیدا شود و نظر وی جز به محض فرمان نباشد و هیچ


1- وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ بقره: 125
2- فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ بقره: 200
3- وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ* أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ بقره: 201 و 202.
4- «فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِکَ وَ هَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی کَرَامَتِکَ».
قمی 1378، ص 113

ص: 10
نصیب دیگر- عقل را و طبع را- بدان راه نباشد تا آنِ خود، جمله اندر باقی کند که سعادت وی اندر پستی وی است تا از وی جز حق و فرمان حق هیچ چیز نماند.» (1)
ناگفته نماند که تعبیراتی از قبیل «لقاء الله» یا «نظر به وجه الله» که در کتاب و سنت نیز آمده، دیدار عرفی و لقای جسمانی و نظر با چشم سر و وجه یا صورت ظاهری نیست؛ بلکه این‌ها حقایقی است که جز راسخان در علم پی به راز و رمز آن‌ها نمی‌برند. (2)
3. عزم تالی شوق است
آخرین مقدمه از مقدمات فعلی اختیاری، عزم و اراده است. عزم و اراده را مقدمه فعلی می‌نامند؛ چرا که اراده فعل نفس است. هر فعل اختیاری ارادی است؛ ولی لازم نیست که هر فعل اختیاری، ارادی باشد؛ و گرنه سر از دور و تسلسل در می‌آورد.
با پدید آمدن این مقدمه فعلی، حاجی به تکاپو می‌افتد و به شوق رؤیت بصری بیت الله و رؤیت باطنی وجه الله- اگر اهلیت داشته باشد- از هر جا باشد، خود را به حرم می‌رساند و در دریای موّاج زائرانِ بیت غرق می‌شود تا شاید به خیل اندک زائران وجه الله نایل گردد؛ چرا که آن دریای معراج، حاجی واقعی نیست. به نقل کیمیای سعادت: «یکی از بزرگان ... گفت: یک سال حج کردم. شب عرفه دو فرشته را خواب دیدم که از آسمان فرود آمدند، با جامه‌های سبز، یکی آن دیگری را گفت: دانی که امسال، حاج چند کس بوده‌اند؟ گفت: نه، گفت: ششصد هزار بودند. گفت: دانی که حجّ چند کس پذیرفتند؟ گفت: نه. گفت: حج شش کس پذیرفتند و من از خواب در آمدم.» (3)
مؤید رؤیای فوق، بیان امام سجاد (ع) است که به هنگام وقوف در عرفات به زهری فرمود:
«تعداد مردم را چقدر حدس می‌زنی؟ پاسخ داد: چهار هزار و پانصد هزار. همگی با اموال خود به زیارت آمده و به درگاه حق می‌نالند. فرمود: «چقدر ضجّه‌ها و ناله‌ها بسیار و حاجی کم است!» (4) زهری تعجب کرد. حضرت فرمود: صورتت را نزدیک من آور. آنگاه دست بر صورتش مالید و فرمود: بنگر، زهری می‌گوید: دیدم همه میمون‌اند. تنها در میان هر ده هزار نفر یک انسان مشاهد کردم.» (5)
آنان‌که به عزم زیارت کوی محبوب و به شوق دیدار روی معشوق «اهل و مال و فرزند فرو گذاشتند و خطر بادیه احتمال کردند و بنده‌وار قصد حضرت کردند ... در این عبادت ایشان را کارها فرمودند که هیچ عقل بدان راه نیابد.» (6)
آری در این سفر پر خطر- که وسواسان خناس به رهزنی می‌پردازند- آن چه هست، مفارقت اهل و وطن است و آن‌چه باید باشد، مهاجرت شهوات و خُلقیات زشت و خود پرستی و خودنگری است. این مهاجرت از بیت نامعمور ابدان، به سوی بیت معمور ارواح و فرشتگان است.
حاجی باید بداند که عزم خود را بر امری خطیر جزم کرده و باید همه مخاطرات آن را به جان خریدار گردد. در این راه کسی موفق و کامیاب می‌شود که از همتی عالی برخوردار باشد.
همتّ بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده‌اند
در این راه باید نیت انسان، خالص و تنها لِوَجهِ الله باشد. باید کوشید که از ریا- یعنی خودنمایی دیداری- و سُمعه- یعنی خود نمایی شنیداری- کاملًا به دور بود.
هر کسی- به ویژه حاجی- باید بداند که در بارگاه معشوق مطلق و در آستان حضرت حق، تنها قصد و عملی پذیرفته است که خالص باشد.


1- غزالی 1361، ج 1، ص 238
2- لا تفهمنّ من لفظه النظر إلی وجه الله سبحانه حیث ما قیل فی الکتاب و السّنّه و غیرها النظر بعین الرّأس و إلی الوجه کالوجوه- تعالی الله عن ذلِک- بل له معنی آخر یعرفه الراسخون فی العلم. کاشانی 1383 ق. ج 2، ص 1/ 19
3- غزالی 1361، ج 1، صص 218 و 219
4- «مَا أکثَرَالضَّجیِجَ وَ أَقَلَّ الحَجیجَ».
5- مجلسی 1398 ق، ج 99، ص 258
6- غزالی 1361، ج 1، ص 237

ص: 11
چه زشت و ناروا و چه ناسپاسی و بی‌پروا و چه بی‌ارزش و بی‌بهاست که شخص رویش به بارگاه مَلِک مطلق و دلش متوجه کلبه دنیا پرستان بی‌روح و بی‌رمق باشد!
روی به محراب نمودن چه سود دل به بخارا و بتان طراز!
ایزد ما وسوسه عاشقی از تو پذیرد، نپذیرید نماز؟
حاجی می‌خواهد از این خاکدان فانی بگذرد و در عالم جاودان و فضای روحانی گام نهد. پس جا دارد که از همه تعلّقات بگذرد و تمام شواغل را از خود دور کند و دل از هر چه جز اوست، برکند و قبل از آن که به موت اضطراری بمیرد، خود را به موت اختیاری بمیراند و اعلا را با ادنا معامله نکند که معامله‌ای است بر زیان و داد و ستدی است که هم برای دنیا و هم برای عقبا سراسر خسران. موت اختیاری چیزی نیست جز حیات حقیقی و همان حیات طیبی که قرآن کریم و فرقان حکیم از آن خبر داده است. (1)
به جان بمیر و به دل زنده گرد و دائم مان که جان زنده دلان را ز مرگ ناید باک
حاجی باید به چشم دل بنگرد و به گوش جان بشنود که سفر حج «بر وجهی بر مثال سفر آخرت نهاده‌اند که در این سفر، مقصد «خانه» است و در آن سفر، «خداوند خانه». پس، از مقدمات و احوال این سفر، باید که احوال آن سفر یاد گیرد. چون اهل و دوستان را وداع کند، بداند که این بدان وداع ماند که در سکرات مرگ خواهد بود و چنان باید که پیشین(2) دل از همه علایق فارغ کند. پس بیرون شود، چنان که اندر آخر عمر، دل از همه دنیا فارغ کند و گرنه سفر بر وی منغّص بود. (3)
در روایتی از پیامبرخدا (ص) نقل شده که: «هر کس دنیا و آخرت را می‌خواهد، باید رهسپار سفر زیارت کعبه شود.» (4)
فیض در شرح آن می‌گوید: «علت این است که در این سفر، از راه تجارت به مال، هم از راه عبادت، مقام و از راه تجارب، کمال و از راه تعارف و معارفه، جمال و از راه تفنّن، نزاهت و از راه تقرّب به خدا، ثواب و پاداش، حاصل می‌شود.» (5)
4. قطع علایق
اکنون که حاجی از نردبان فهم و شوق بالا آمد و گام بر پلّه عزم نهاد، وقت آن است که قبل از آغاز مناسک حج، به قطع علایق پردازد؛ یعنی ردّ مظالم کند و به توبه خالص پردازد و خود را از همه گناهان بپیراید.
او باید بداند که هر یک از مظالم، به سان یکی از علایق و هر یک از علایق، به سان طلب کاری است که گریبانش را گرفته و بر سرش فریاد می‌کشد که کجا می‌روی؟! آن پروردگار عالمیان و آن پادشاه پادشاهان که رهسپار بارگاهش و عازم زیارت کوی و دیارش شده‌ای، همان است که در خانه خویش فرمانش را ضایع کرده و دستوراتش را زیر پا نهاده‌ای! چگونه به خود اجازه می‌دهی که با این همه تعلّقات و با این همه کدورات که ظاهر و باطنت را فرو پوشیده، به محضرش بشتابی و او تو را بار دهد و دست رد به سینه‌ات نزند؟!


1- مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ نحل: 97.
2- نخست، ص 29
3- غزالی 1361، ج 1، ص 238
4- «مَن أَرادَ دُنیاً و آخِرَه فَلیؤُمَّ هَذَا البیتَ». کاشانی 1425 ق. ج 2، ص 1124
5- «و ذلک لأنّه یکتسب بهذا السّفر المال بالتّجاره و الجاه بالعباده و الکمال بالتجارب و الجمال بالتعارف و النزاهه بالتفنن و الثواب بالتقرب إلی الله». همان.

ص: 12
اکنون اگر از همّتی عالی و نیتی متعالی برخورداری و اگر به قبول زیارت خود امیدواری، باید اوامرش را اطاعت کنی و مظالم را بازگردانی و از همه گناهان توبه کنی و دل را از توجه و التفات به آن‌چه پشت سر انداخته‌ای، بازداری و روی دل به جانب او آری. باید بدانی که اگر روی دل به غیر او داری، این حج تو حج نیست.
حج تو آن‌گاه حج است که همان‌گونه که روی سر به سوی کعبه داری، روی دل به سوی صاحب کعبه داشته باشی. اگر غیر از این باشد، هیچ بهره‌ای جز خستگی و کوفتگی و تلف مال و طرد از درگاه معبود، نخواهی داشت.
باید چنان دل را از وطن برکنی که گویی جلای وطن کرده‌ای و هرگز به آن باز نمی‌گردی.
آری، اگر حاجی اینگونه به قطع تعلّقات توفیق یابد، حالتی پیدا می‌کند که گویی از این جهان مهاجرت کرده و در جهان باقی تولدی نو یافته است. او اگر در بادیه سیر می‌کند، «باید بداند که بادیه قیامت درازتر و هولناک‌تر است و آن‌جا به زاد، حاجت بیشتر است و چون هر چیزی که به زودی تباه خواهد شد، با خود برنگیرد- که داند که با وی بنماند و زاد بادیه را نشاید- همچنین هر طاعتی که به ریا و تقصیر آمیخته باشد، زاد آخرت را نشاید.» (1)
او باید وصیت نامه خود را بنویسد؛ چرا که مسافر و کالایش در معرض زوال است و تنها چیزی بی‌زوال و بر دوام است که اراده حق بر بقا و دوامش تعلّق یافته است.
هنگامی‌که علایق دنیوی را قطع می‌کند، باید به یاد لحظاتی باشد که به خاطر سفر آخرت، قطع همه علایق می‌کند؛ چرا که دیر یا زود، نوبت آن سفر می‌رسد و سفر حج، نوعی آمادگی برای این سفر است.
آخرت، قرارگاه همگان و سرانجام همه جهانیان است. مبادا که حاجی از آن سفر پرخطر غافل شود و خود را به ظواهر دنیا مشغول سازد؛ چنان که اهل دنیا به ظاهر زندگی دانایند و از آخرت- که باطن زندگی است- غافل. (2)
امام ششم (ع) از پیامبر اعظم (ص) نقل کرده است که: «حج، یکی از دو جهاد است- و آن جهاد افراد ضعیف می‌باشد- و ضعفا ما هستیم.»
هیچ عملی جز نماز برتر از حج نیست. در حج، نماز هست، ولی در نماز حج نیست. (3)
فیض در توضیح حدیث یاد شده، جهاد را دو قسم کرده است: جهاد دشمن ظاهر در میدان نبرد و جهاد دشمن باطن؛ یعنی نفس؛ چرا که نفس از ناراحتی بدنی و هزینه‌های مالی گریزان است. در حدیث آمده است که بزرگترین دشمن آدمی نفس اوست. این جهاد، جهاد اکبر است. رهبر بزرگ اسلام، پس از بازگشت از یکی از جنگ‌ها فرمود: از جهاد اصغر به سوی جهاد اکبر آمدیم. از این رو، حج یکی از دو جهاد نامیده شده است. مقصود از ضعفا کسانی است که امکانات جنگ با دشمن ظاهری برای آن‌ها فراهم نیست و امامان ما چنان بودند؛ چرا که دشمنان ظاهری دو قسم‌اند: یک قسم آن‌هایند که مدّعی اسلام‌اند؛ ایشان بسیارند و جنگ با آن‌ها با نبودن عدّه و عُدّه ممکن نیست. قسم دیگر کفارند که جنگ با آن‌ها تحت فرمان زمامداران جسور ممکن بود. اینان اهل جهاد اسلامی نبودند. (4)


1- غزالی 1361، ج 1، ص 239
2- یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ روم: 7.
3- «هُوَ أَحَدُ الْجِهَادَیْنِ هُوَ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ وَ نَحْنُ الضُّعَفَاءُ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ شَیْ‌ءٌ أَفْضَلَ مِنَ الْحَجِّ إِلَّا الصَّلَاةُ وَ فِی الْحَجِّ لَهَاهُنَا صَلَاةٌ وَ لَیْسَ فِی الصَّلاةِ قِبَلَکُمْ حَجٌّ».
کلینی 1350، ج 4، ص 254، ح 7
4- «الجهاد جهادان: جهاد مع العدوّ الظاهر و جهاد مع العدوّ الباطن و هو النفس، کما ورد فی الحدیث: أعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک و هو الجهاد الأکبر، کما قال رسول الله 9: لما رجع من بعض غزواته: رجعنا من الجهاد الأصغر إلی الجهاد الأکبر، و الحج جهاد مع النفس، لأنّها تأبی إتعاب البدن و إنفاق المال و لهذا سماه أحد الجهادین و الضعفاء هم الذین لایتأتی لهم مقاومة العدوّ الظاهر، کما ینبغی و أئمتنا: کانوا کذلک و لذا قال: و نحن الضعفاء، و إنّما قلنا إنّهم کانوا کذلک، لأنّ العدوّ الظاهر کانوا یومئذٍ صنفین: صنف کانوا یدعون الإسلام و هم کانوا أکثر من أن یمکن منهم المقاومة مع قلّة الأنصار، و صنف کانوا من الکفار ولکن الجهاد معهم إنّما کان یتأتی لمن کان تابعا لأئمة الجور الغیر العارفین بوظائف الجهاد و لا العاملین بها».
کاشانی، 1404 ق، ج 2، ص 41 باب فضل الحج و العمره.

ص: 13
گام‌های عملی و بدنی
تا اینجا سخن درباره طی مراحل قلبی و دفع موانع درونی بود. اکنون سخن درباره کارهایی است که حاجی باید انجام دهد؛ آن هم به گونه‌ای که حج را آن گونه که باید و شاید لمس کند و مبادا که سرگرم ظواهر گردد و از روح پر فتوح اعمال- چه آن‌هایی که مقدمه است و چه آن‌هایی که ذی المقدمه- بازماند:
1. برداشتن توشه و هزینة سفر
مهم‌این است که توشه سفر و هزینه این راه پرخطر حلال باشد و حاجی خود را از حرص و آز بپیراید و در پی حداکثر نباشد، بلکه به حداقل قناعت ورزد.
در این مرحله باید به یاد سفر خطرناک‌تر آخرت باشد که سفری است طولانی و توشه آن سفر، تقوا و پرهیزکاری است و هیچ توشه‌ای دیگر در آن مسافرت مفید فایده نخواهد بود.
همان طورکه در سفر حج، برخی از توشه‌ها در معرض ضایع شدن و از دست رفتن است، در سفر آخرت نیز، توشه اعمال ممکن است با شائبه ریا و سمعه و تقصیرات و قصورات، ضایع و تباه گردد. (1)
آری «چون زادِ راه از همه نوع‌ها ساخته کند و همه احتیاطی به جای آرد ... و چون هر چیزی که به زودی تباه خواهد شد، با خود برنگیرد .... همچنین هر طاعتی که به ریا و تقصیر آمیخته باشد، زاد آخرت را نشاید.» (2)
2. سوار بر مرکب
حاجی باید خدای را سپاس گوید که نعمت مرکب را برایش فراهم کرده تا با مشقّتی کمتر و رنجی سبک‌تر، راه پرفراز و فرودِ کوی دوست را بپیماید.
او باید بیندیشد که در سفر آخرت، مرکبش تابوت است؛ چرا که سفر حج، موازی سفر آخرت است. آیا خود را چنان می‌نگرد که گویا برجنازه‌اش نهاده و به سوی گورستانش می‌برند؟! چرا نیندیشد که گویی مرده یا مرگش نزدیک است و از وطن مألوف به سوی وطن نامألوف می‌گریزد و از دیار الفت، در دیار غربت سکونت می‌گیرد؟!
چرا باور نکند که گویا سوار شدنش برجنازه، قبل از سوار شدنش بر جَمّازه و مقدم است بر نشستنش در سیاره و طیاره؟! (3)
حاجی دل باخته و معتمرِ بی‌قرار و دل شیفته «چون بر جمازه نشیند، باید که از جنازه یاد آرد که به یقین داند که مرکب وی، اندر آن سفر، آن خواهد بود و باشد که پیش از آن که از جمّازه فرود آید، وقت جنازه در آید، باید که این سفر وی چنان بود که زاد آن سفر را بشاید. (4)
3. جامه احرام
هنگامی‌که حاجی جامه احرام تهیه می‌کند، باید به یاد کفن و پوشیدن قطعات آن باشد؛ چرا که با نزدیک شدن به خانه دوست، دو جامه احرام را می‌پوشد وممکن است سفرش ناتمام بماند و ناگزیر شود که از جامه‌های احرام بیرون آید و جامه‌های کفن بپوشد. او همانگونه که بیت الله را در لباسی دیگر و در زِی وارستگی و برتر، زیارت می‌کند، خدای را هم در سفر مرگ، با پوششی غیر از


1- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 199
2- غزالی 1361، ج 1، ص 239
3- کاشانی 1383 ق، ج 2، صص 199 و 200
4- غزالی 1361، ج 1، ص 239

ص: 14
پوشش دنیا، دیدار می‌کند و چقدر، پوشش حاجیان با پوشش مردگان همانند است؟! نه لباس مسافران کعبه دوخته است و نه لباس مسافران آخرت. (1)
آری، هنگام پوشیدن جامه‌های احرام، نوبت وابستگی سپری گشته و نوبت وارستگی فرا رسیده است.
«چون جامه احرام راست کند، تا چون نزدیک رسد، جامه عادت بیرون کند و این، درپوشد- و این دو ازار سپید بود- باید که از کفن یاد کند که جامه آن سفر نیز مخالف این جهان خواهد بود.» (2)
4. وداع وطن و هم وطن
حاجی باید در لحظه وداع وطن و بستگان و اهالی وطن بداند که این سفر، سفر الی‌الله است و با سفرهای دنیوی فرق‌های بسیار دارد. او باید توجه کند که کجا می‌رود و چه می‌جوید و به دیدار که می‌رود؟ او به همراه هزاران زائر، راهی کوی پادشاه پادشاهان و رهسپار دیار خدای عالمیان شده است؛ همان‌ها که دعوت شدند و اجابت کردند و تشویق شدند و بر سرشوق آمدند، و چون به تکاپویشان واداشتند، قطع علایق را وگریز از خلایق را به جان و دل پذیرفتند و به خانه‌ای روی آوردند که خدایش تکریم کرده و شأنش را بزرگ شمرده و قدرش را رفعت بخشیده و دیدار بیت را مقدمه دیدار صاحب بیت شمرده تا به لطف و عنایت او به آرزوی خود برسند و با دیدار نایل آیند و بر قلّه سعادت نشینند، و دل را به امید وصول و قبول مشغول دارند و شیفته اعمال ظاهری و مال و منال نشوند. بلکه به فضل محبوب اعتماد کنند و به تحقّق وعده‌های او امید وار شوند و بدانند که اگر بمیرند و به مقصد نرسند، اجرشان با خداست. (3)
و او هرگز زحمات مخلصانه بندگان را بی اجر و مزد نمی‌گذارد. (4)
آن که دلی دارد شیفته یار و سینه‌ای دارد مالامال از سوز و گداز و ناآرام و بی‌قرار، «چون عقبات و خطرهای بادیه بیند، باید که از منکَر و نکیر و عقارب و حیات گور یاد آرد، که از لحد تا حشر بادیه‌ای عظیم خواهد بود با عقبه‌های بسیار و چنانکه بی‌بدرقه از آفت بادیه سلامت نیاید، همچنین از هول‌های گور سلامت نیابد بی‌بدرقه طاعت، و چنان که اندر بادیه از اهل و وطن و دوستان تنها ماند، در گور همچنین خواهد بود». (5)
5. میقات و تلبیه و احرام
حاجی باید به هنگام تلبیه توجه کند که معنای آن، اجابت ندای معشوق است و باید بدان امید «لَبَّیک» گوید که از او پذیرفته شود، نه این‌که به او بگویند، «لا لَبَّیکَ وَ لا سَعدَیک». او باید میان خوف و رجا باشد. او باید از حول و قوه خویش تبرّی جوید و به فضل و کرم معبود دل ببندد. تلبیه آغاز کار است. اینجا پرتگاه خطر است. مباد که حاجی همین‌جا سقوط کند و تا آخر مهجور و محروم ماند. سفیان بن عیینه می‌گوید: «امام سجاد، هنگامی که جامه احرام پوشید و بر مرکب نشست، رنگش به زردی گرایید و براندامش لرزه افتاد و نتوانست «لَبَّیک» بگوید.
گفتند: چرا لبّیک نمی‌گویی؟ فرمود: می‌ترسم پروردگارم به من بگوید: «لا لَبَّیکَ وَ لا سَعدَیک». همین که لبیک گفت، بی‌هوش شد و از بالای مرکب بر زمین افتاد! او تا پایان اعمال حج، اینگونه حالاتش تکرار می‌شد.»


1- کاشانی 1383، ج 2، ص 200
2- غزالی 1361، ج 1، ص 239
3- وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ نساء: 100.
4- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 200
5- غزالی 1361، 1، ص 239

ص: 15
ابوسلیمان دارانی جرأت نمی‌کرد لبّیک گوید: سرانجام بی‌هوش شد و چون به هوش آمد، گفت: خدای متعال به موسی وحی کرد که به ستمگران بنی اسرائیل بگوید که یادش نکنند؛ زیرا هر ظالمی که او را یاد کند، او نیز به لعنت یادش می‌کند. من شنیده‌ام که هر کس حج بی‌رویه کند و لَبّیک گوید، خدا به او می‌گوید: «لا لَبَّیکَ وَ لا سَعدَیک»، مگر این که همه حقوق را ادا کند. من ایمن نیستم که جواب رد بشنوم. حاجی باید به وقت تلبیه توجه کند همان ندایی را پاسخ می‌دهد که در قرآن آمده است. (1)
او باید به یاد نفخ صور و برخاستن مردگان از قبور و ازدحام ایشان در عرصه‌های قیامت و روز نشور باشد و بداند که درآن روز، برخی مردود و برخی مقبول‌اند؛ برخی مقرّب و برخی مطرودند و برخی میان خوف و رجا و در حالت اضطراب و اطمینان واله و سرگردانند- مگر نه حاجی نیز در حالتی از خوف و رجا و در تردیدی میان بیم و امید است و نمی‌داند که حجش به اتمام می‌رسد یا نه و اگر به اتمام رسد، آیا پذیرفته درگاه و مقبول بارگاه می‌شود، یا نه؟ (2)
حاجی باید از جامه کدورتِ غفلت به درآید و با جامه نورانیت عبرت، خود را متلبّس کند و بداند که «چون لبّیک زدن گیرد، بداند که این، جوابِ ندای حق است و روز قیامت، همچنین ندا به وی خواهد رسید. از آن هول، باز اندیشد و باید که به خطرِ این ندا، مستغرق باشد و علی بن الحسین (علیهما السلام) در وقت احرام، زرد روی شد و لرزه بر وی افتاد، و لبّیک نتوانست زد ... ابوسلیمان (نیز) ... لبیک نگفت، تا میلی برفت و بی‌هوش شد!» (3)
آری، آن‌جا که مسندنشینان عصمت و جواهر دریای خروشان عترت، چنان‌اند که در حال احرام و به هنگام زمزمه تلبیه، سر از پا نمی‌شناسند، تکلیف امثال ابوسلیمان‌ها روشن است.
جایی که عقاب پر بریزد از پشّه لاغری چه خیزد!؟
فقیه اهل مدینه؛ مالک بن انس- که مذهبی از مذاهب به او منسوب است- در وصف صادق گلستان عترت و برافشاننده شمیم جانفزای خاندان عصمت و طهارت، می‌گوید:
«هرگاه نام پیامبر خدا را بر زبان می‌آورد، رنگارنگ می‌گشت. سالی توفیق یافتم که با او حج کنم. همین‌که بر مرکب نشست و خواست تلبیه کند، صدایش در گلویش ماند، تا آن‌جا که نزدیک بود بر زمین افتد. گفتم: ای یادگار رسول و ای زاده بتول، چاره‌ای نیست. باید لبیک بگویی! فرمود: چگونه جسارت کنم و لبیک بگویم؟ می‌ترسم بگوید: «لا لَبَّیکَ وَ لا سَعدَیکَ». (4)
6. دخول مکه
هنگامی که حاجی وارد مکه می‌شود، باید توجه کند که در حرم امن الهی گام نهاده است و نباید سرگرم تماشای زرق و برق ظاهری و گشت و گذار بازارها و طواف فروشگاه‌ها شود.
او باید امیداور باشد که در حرم امن الهی از کیفر و عذاب و عقاب و عتاب، مصونیت می‌یابد و بترسد که مبادا بر بساط قریش راه ندهند و او را نومید و سزاوار رانده شدن از بارگاه شناسند. در عین حال، همواره باید چراغ امید را در سینه خود روشن نگاه دارد؛ چرا که دریای لطف و کرمِ خروشان و شرافتِ کعبه بی‌پایان و طنین ناله بندگان مستجیر در فضای بیکران عالم هستی شتابان است. (5)


1- وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ حج: 27.
2- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 201
3- غزالی 1361، ج 1، صص 239 و 240
4- «کَیْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» وَ أَخْشَی أَنْ یَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لِی: «لَا لَبَّیْکَ وَ لَا سَعْدَیْکَ»
مجلسی 1398 ق، ج 99، ص 182
5- کاشانی 1383، ج 2، ص 202

ص: 16
ابان بن تغلب می‌گوید: با امام به حق ناطق، جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) هم سفر بودم. همین که به حرم رسیدیم، پاها را برهنه کرد و داخل حرم شد. من نیز چنین کردم. فرمود: هر که از روی تواضع چنین کند خدای متعال صد هزار گناهش را محو و صد هزار حسنه برایش ثبت می‌کند و صد هزار حاجتش را برمی‌آورد. (1)
و باقر علوم اوّلین و آخرین و پنجمین گوهر امامت و ولایت اسلام و مسلمین فرمود: «هرکس با آرامش و وقار داخل مکه شود، گناهانش آمرزیده می‌شود.» (2)
7. دیدار بیت
هنگامی‌که چشم حیرت زده حاجی به کعبه می‌افتد و آتش شوق وصال در دلش شعله ور می‌شود، باید چنان باشد که گویی به جای خانه، صاحب خانه را و به جای سفره، میزبان را تماشا می‌کند. او باید در آن حالت، بر اوج تعظیم نشیند و امیدوار باشد که به دیدار معشوق نایل می‌گردد. او باید خدای را سپاس گوید که او را به میهمانی پذیرفته و بر خوان احسانش نشانده و در صف زائرانش جای داده است.
او باید به یاد آورد همانگونه که حاجیان به سوی کعبه شتابانند، در قیامت نیز بهشتیان به سوی بهشت، خرامان‌اند و همان طور که در قیامت، دست رد برسینه برخی می‌زنند و آن‌ها را از بهشت می‌رانند، در اینجا نیز برخی رفوزه و مردودند.
در حالت دیدار کعبه نباید از احوال آخرت و تبعات و عقبات آن غافل بود. (3)
کسی که وارد حرم می‌شود، باید غسل کند و با آرامش حرکت کند و چون وارد مکه می‌شود و چشمش به بیت می‌افتد، خدای را حمد کند. (4)
8. طواف و استلام و سعی
طواف، در حکم نماز است. در حال طواف باید قلب انسان مالامال از شوق و محبت و خلوص و صفای نیت باشد و بداند که این طواف، همانند طواف فرشتگان برگرد عرش است. مقصود از طواف، طواف بدن برگرد در و دیوار کعبه نیست، بلکه مقصود، طواف دل، پیرامون یاد معشوق است که به نام او آغاز و به یاد او ختم می‌کند.
کعبه یک سنگ نشان است که حاجی را از طواف ظاهر به سوی طواف دل می‌برد و او را به سیر و سیاحت در عالم ملکوت وا می‌دارد. طواف، گذرگاهی است که انسان را از عالم شهادت به عالم غیب می‌برد و انسان را هم‌نشین فرشتگان می‌کند تا به تماشای بیت معمور نشیند.
مقصود از استلام حجرالاسود، بیعت با خدا و التزام به طاعت و بندگی است و کسی که استلام می‌کند، باید عزم خود را بر اطاعت جزم کند و بیعت خود را هرگز نشکند؛ چرا که به فرمایش پیامبرگرامی و رسول مکرّم: حجرالاسود، دست راست خدا در روی زمین است که با آن، با بندگان خود مصافحه می‌کند؛ همانگونه که شخص با برادر خود مصافحه می‌کند. (5)
آویختن به جامه کعبه و چسبیدن به مُلتَزَم (6)، برای طلب قرب و تبرک و پناه جستن از آتشِ دوزخ است.


1- «مَنْ صَنَعَ مِثْلَ مَا رَأَیْتَنِی صَنَعْتُ تَوَاضُعاً لِلهِ مَحَا اللهُ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ کَتَبَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ بَنَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ قَضَی لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَاجَة». مجلسی 1398 ق، ج 99، ص 192
2- «وَ مَنْ دَخَلَ مَکَّةَ بِسَکِینَةٍ وَ وَقَارٍ غَفَرَ اللهُ لَهُ ذَنْبَه»همان.
3- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 202
4- «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی عَظَّمَکَ وَ شَرَّفَکَ وَ کَرَّمَکَ وَ جَعَلَکَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ هُدًی لِلْعَالَمِین». مجلسی 1398 ق، ج 99، ص 192
5- «الحَجَرُ الأسَوَدُ یَمینُ اللهِ فی الأَرضِ یُصافِحُ بِها خَلقَهُ، کما یُصافِحُ الرَّجُلُ أَخاهُ».
6- موضعی است در فاصله میان در کعبه و حجر الأسود که حاجیان در آن‌جا دعا می‌کنند.

ص: 17
سعی میان صفا و مروه، همانند رفت و آمد شخص برآستان ملوک است برای اظهار خلوص در خدمت و به امید شمول رحمت. (1)
آری «طواف و سعی، بدان ماند که بیچارگان به درگاه ملوک شوند، و گردِ کوشک مَلِک همی گردند، تا فرصت یابند که حاجت خویش را عرضه کنند و در میان همی شوند و همی آیند و کسی را می‌جویند که ایشان را شفاعت کند و امید می‌دارند که مگر ناگاه چشم مَلِک برایشان افتد و به ایشان نظری کند و میان صفا و مروه بر مثال آن میدان است.» (2)
9. وقوف عرفات و مشعر
در عرفات، ازدحام جمعیت و سرو صدا و رنگ‌ها و زبان‌ها و مذاهب مختلف بسیار چشمگیر است. پیروان هر مذهبی از پیشوایان خود پیروی می‌کنند. گویی صحرای عرفات صحرای محشر است و گویی امت‌های مختلف، پیامبران و امامان خود را دنبال می‌کنند تا از شفاعت آن‌ها برخوردار شوند و همگی در حالت بیم و امید به سر می‌برند.
بنابراین، حاجی با مجسم کردن عرصه مخوف محشر، باید حالت تضرّع و ابتهال پیدا کند تا در زمره اهل رحمت قرار گیرد و امید به قبول طاعات و عبادات در دلش تقویت شود.
عرفات، موقفی شریف و محل نزول رحمت است. این موقف، خالی از ابدال و اوتاد و بندگان وارسته و صالحان و صاحب دلان نیست.
اگر همت‌ها هماهنگ و دل‌ها متضرّع و دست‌ها به درگاه حق بلند و گردن‌ها کشیده و دیده‌ها به سوی آسمان خیره گردد، آرزوها برآورده و رحمت نازل می‌شود و نباید بدگمان بود؛ چرا که گفته‌اند: بزرگترین گناه آن است که انسان در عرفات حضور یابد و گمان کند که آمرزیده نشده است. همین که عده‌ای از وارستگان در جمع حاجیان حضور دارند، بزرگترین امتیاز است و می‌توان گفت: سرّ حج همین است و به همین جهت است که پیامبر اعظم (ص) فرموده است: «الحَجُّ عَرَفَةٌ».
اگر در آن سرزمین صفا و معرفت و در آن دیار وفا و قربت، همه دل‌ها یکی شود و کاروانی بی‌چند و چون از دل‌ها متوجه حق گردد، محال است که بندگان از فیض رحمت حق محروم شوند.
در مشعر، حالتی دیگر فرا می‌رسد. اینجا مولا به بنده توجه می‌کند؛ چرا که او را در حرم خود می‌پذیرد. مگر نه این است که عرفات، حرم نیست و مشعر حرم است؟
آنگاه که حاجی در عرفات بود، از حرم امن الهی طرد شده بود. اکنون که به مشعر آمده، مولا در حرم خویش پذیرای قدوم او شده است و چه لطفی از این بالاتر و چه بنده نوازی از این برتر!
اهل سنت، وقوف در مشعر را واجب نمی‌دانند! چرا؟!
مگر نه، در اینجا نسیم رحمت می‌وزد و بنده سرگشته اذن می‌یابد که وارد حرم دوست شود و در آن‌جا لحظاتی بیاساید و در آن فضای معنوی، زیر آسمان پرستاره، در دل شب به تهجّد پردازد و فضای دل و جان را از غیر خدا تهی گرداند؟! (3)
غزالی، نه تنها در «احیاء العلوم»، بلکه در «کیمیای سعادت» خویش هم از کیمیای مشعر صرف نظر کرده و درباره عرفه گفته است: «اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف عالم و دعا کردن ایشان به زبان‌های مختلف، به عرصات قیامت ماند که همه خلایق جمع شده باشند و هر کسی به خویشتن مشغول و متحیر میان ردّ و قبول.» (4)


1- کاشانی 1383 ق، ج 2، صص 202 و 203
2- غزالی 1361، ج 1، ص 240
3- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 204
4- غزالی 1361، ج 1، ص 240

ص: 18
10. رمی جمرات
هنگامی‌که حاجی برجایگاه رمی جمرات قرار می‌گیرد، باید بداند که آن‌جا، جای اظهار رقّیت و عبودیت است. در اینجا باید عقلانیت و نفسانیت را کنار نهاد و با ابراهیم خلیل (ع) هماهنگ شد که چون شیطان او را کمین کرد تا به فتنه و شبهه‌اش بیندازد، به فرمان خدای متعال، به او سنگ انداخت و از خود دورش کرد.
ممکن است فکر کنی که ابراهیم در معرض حیله شیطان بود و او را با سنگ از خود دور کرد. من که در معرض حیله شیطان نیستم، چرا به او سنگ بیندازم؟! ولی باید بدانی که همین خاطره، از خاطرات شیطانی است.
او به تو وانمود می‌کند که سنگ انداختن به سوی ستون‌های معهود، کاری است بیهوده و عملی است بی‌معنی و بازیچه‌ای بیش نیست.
اینجاست که باید او را از خود برانی و فریب وسوسه‌های او نخوری و برای سرکوب او، رمی جمرات را به قصد قربت و از روی خلوص نیت انجام دهی و بدانی که در حقیقت، سنگریزه‌ها را به صورت شیطان می‌زنی و بدون دخالت دادن نفسانیات و عقلانیات، به امتثال امر خدا می‌پردازی. (1)
آری مقصود از رمی جمرات «اظهار بندگی است، بر سبیل تعبد محض و نیز تشبّه به ابراهیم خلیل 7 که در آن جایگاه، ابلیس پیش وی آمده است، تا وی را در شبهتی افکند، سنگ در وی انداخته است. پس اگر در خاطر تو آید که: شیطان وی را پیدا آمد و مرا نیامد، بیهوده سنگ چرا اندازم؟ بدان که این خاطر، تو را از شیطان پیدا آمده است. سنگ بینداز، تا پشت وی را بشکنی که پشت وی بدان شکسته شود که تو بنده‌ای فرمان بردار باشی و هر چه تو را گویند، چنان کنی و تصرف خویش در باقی کنی و به حقیقت، بدان که بدین انداختن سنگ، شیطان را مقهور می‌کنی.» (2)
11. قربانی
قربانی وسیله تقرّب به خدای متعال است. حاجی باید معتقد باشد که به هر جزئی از اجزای قربانی، جزئی از اجزای وجودش از آتش دوزخ آزاد می‌شود؛ بنابراین، هر چه قربانی بیشتر و اجزایش فراوان‌تر باشد، آزادی از آتش دوزخ فراگیرتر است. (3)
خاتم پیامبران به بانوی دو جهان دستور داد که خود شاهد ذبح قربانی‌اش باشد؛ چرا که با ریخته شدن اولین قطره خون آن، هر گناه و خطایی بخشوده می‌شود. (4)
12. آخرین سخن
درباره حج، هر چه از زیبایی‌های ظاهری و اسرار باطنی گفته شود، کم است. «این مقدار اشارت کرده آمد از عبرت‌های حج، تا چون کسی راه این شناسد، برقدر صفای فهم و شدت شوق و تمامی جدّ در کار، وی را امثال این معانی نمودن گیرد و از هر یکی نصیبی برگیرد، که حیات عبادت وی بدان بود و از حد صورت کارها فراتر شده باشد.» (5)
با این همه، زیبایی کلام و حسن ختام، در کلام ششمین امام همام است که بنا به روایت مصباح الشریعه درباره اسرار بیش از هزاران هزار حج، از آن کانون اسرار و آن صاحب دانش سرشار و


1- کاشانی 1383 ق، ج 2، ص 204
2- غزالی 1361، ج 1، صص 240 و 241
3- کاشانی 1383 ق، ج 2، صص 204 و 205
4- «اشْهَدِی ذَبْحَ ذَبِیحَتِکِ فَإِنَّ أَوَّلَ قَطْرَه مِنْهَا یغْفِرُ اللهُ بِهَا کُلَّ ذَنْبٍ عَلَیکِ وَ کُلَّ خَطِیئَه عَلَیکَ». مجلسی 1398 ق، ج 99، ص 288
5- غزالی 1361، ج 1، ص 241

ص: 19
آن مظهر فضایل بی‌شمار نقل شده است. فیض به این روایت تبرک جسته و آن را در پایان بحث، به عنوان «خِتامهُ مِسک» نقل کرده است.
آیا بر توصیه‌های دل نشین و رهنمودهای شیرین و آهنگین آن راز دان عبادات و آن نقاد سره وناسره طاعت، حاجی باید دل را از هر مشاغل وحجابی پاک سازد و امورش را به آفریدگار واگذارد و در جمیع حرکات و سکناتش بر او توکل کند و در برابر قضا و قدر او سرتسلیم فرود آورد و دنیا و اهل دنیا و آسایش را رها کند و حقوق بندگان را از گردن خود بردارد و برزاد و راحله و اصحاب و نیرو و جوانی و مال، اعتماد نکند؛ چرا که این‌ها ممکن است وبال و دشمن سرنوشت و مآل انسان شوند؛ زیرا هر کس در پی تحصیل خشنودی خدا باشد و به غیر او اعتماد کند، آن غیر، دشمنش خواهد شد، تا بداند که هیچ کس دارای حیلت و قوّتی نیست، مگر به عصمت و توفیق او.
حاجی باید به گونه‌ای خود را آماده کند که گویی امید بازگشت ندارد. او باید به حسن صحبت و گشاده رویی در رفاقت، خود را بیاراید و اوقات فرایض را اهمیت دهد و سنت‌های نبوی را پاس دارد و ادب و تحمل و صبر و شکر و مهربانی و سخاوت و ایثار را مدّ نظر قرار دهد.
حاجی باید به آب خالصِ توبه، گناهانش را شست‌وشو دهد و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع برخود پوشد و از هر چه مانع ذکر خدا و حاجب طاعت اوست، مُحِرم گردد و تلبیه‌اش به معنای اجابتی از روی صدق و صفا و خلوص و پاکی در دعا و نیایش باشد و به دستگیره محکم چنگ اندازد و با قلب خود، همراه فرشتگان برگرد عرش طواف کند، همانگونه که با بدنش به همراه مردم برگرد کعبه می‌چرخد.
حاجی باید به هنگام هروله از هوای نفس بگریزد و از حول وقوه خویش بیزاری جوید و چون به منا می‌رود، از غفلت و لغزش بیرون رود و چیزی که برایش حلال و سزاوار نیست، تمنّی نکند و در عرفات به خطاهایش اعتراف نماید و با خدای یگانه تجدید عهد کند و به او تقرّب جوید و در مزدلفه تقوا را بخواهد و چون بر کوه بالا می‌رود با روح خویش تا مَلأِ اعلا عروج کند و هنگام قربانی گلوی هوای نفس و طمع را ببرد، با رمی جمرات خود را از شهوت و پستی و زشتی بپیراید و با تراشیدنِ سر، عیوب ظاهر و باطن را از نهاد خود بتراشد و هنگام ورود به حرم، خود را در امان و محافظت معبود قرار دهد و از پیروی هوای نفس و دنباله‌روی خواسته‌ها، خود را دور سازد و هنگام دور زدن پیرامون کعبه، تعظیم صاحب خانه و عرفان جلال و سلطانش را در وجود خویش تحقّق بخشد و استلام حجر را با خشنودی به قسمت ازلی و خضوع در برابر عزت بی‌مانند خدایی انجام دهد و در طواف وداع، با ما سوای حق وداع کند، وروان و عمق جان را برای لقای روز قیامت، به هنگام وقوف بر صفا، صفا بخشد و در مروه خود را در مرآی و منظر حق بداند و از اوصاف پاک برخوردار گردد و خود را متعهّد بداند که تا قیام قیامت برعهد خویش وفادار بماند.
حاجی باید بداند که خدای متعال، از میان همه عبادات و طاعات، حج را برای خود خواسته و تأکید کرده است که بر هر مستطیعی واجب است که یک حج برای او به جای آورد.(1) و پیامبر اعظم نیز سنت‌هایی را که در مناسک افزوده، همه و همه برای توجه به مرگ و قبر و بعث و


1- وَ لِلهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا آل عمران: 97.

ص: 20
قیامت و توجه به پیشی گرفتن نیکان به سوی بهشت و وامانده شدن بدان و سقوط آن‌ها در جهنم است؛ تا اهل خرد بیدار شوند و از بیراهه به راه آیند. (1)
فیض پس از نقل روایت پرمحتوای مصباح الشریعه، بحث اسرار و مهمات حج را که مجموعه‌ای از اندیشه‌های او و غزالی است و منبعی جز قرآن و سنت معصومین ندارد، به پایان می‌رساند.
بی‌مناسبت نیست که سخن را با قصیده‌ای از ناصر خسرو- که حکیم الشعرایش خوانده‌اند و ترجمه گونه‌ای است از همان روایت- پیرامون اسرار حج به پایان بریم:
حاجیان آمدند با تعظیم شاکر از رحمت خدای رحیم
آمده سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم
خسته از محنت بلای حجاز رسته از دوزخ و عذاب الیم
یافته حج و عمره کرده تمام بازگشته به سوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال پای کردم برون زحدّ گلیم
مرمرا در میان قافله بود دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را بگوی چون رستی؟ زین سفر کردن به رنج و به بیم
تا ز تو بازمانده‌ام جاوید فکرتم را ندامت است ندیم
شادگشتم بدان که حج کردی چون تو کس نیست اندر این اقلیم
بازگو تا چگونه داشته‌ای حرمت آن بزرگوار حریم؟
چون همی خواستی گرفت احرام چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله برخود حرام کرده بدی هر چه ما دون کردگار عظیم؟
گفت نی، گفتمش زدی لبیک از سر علم و از سر تعظیم؟
می‌شنیدی ندای حق وجواب باز دادی چنانکه داد کلیم؟
گفت نی، گفتمش که در عرفات ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش؟ به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی، گفتمش چو می‌رفتی در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شر نفس خود بودی در غم حرقت و عذاب جحیم
گفت نی، گفتمش چو سنگ جمار همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسو همه عادات و فعل‌های ذمیم
گفت نی، گفتمش چو می‌کُشتی گوسپند از پی اسیر و یتیم
قرب حق دیدی اول و کردی قتل و قربان نفس دون لئیم؟
گفت نی، گفتمش چو گشتی تو مطلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین خویشی خویش را به حق تسلیم؟


1- کاشانی 1383 ق، ج 2، صص 207 و 208

ص: 21
گفت نی، گفتمش به وقت طواف که دویدی به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملائکیان یادکردی به گرد عرش عظیم؟
گفت نی، گفتمش چو کردی سعی از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت نی، گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه دل به دونیم
کردی آن جا به گور مرخود را همچنانی کنون که گشته رمیم؟
گفت از این باب هر چه گفتی تو من ندانسته‌ام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محو مقیم
رفته و مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس از این این چنین کن که کردمت تعلیم (1)


1- حمیدی 1337، صص 210 و 211

ص: 22
منابع و مآخذ
قرآن کریم
نهج البلاغه
امام خمینی (1379)، تحریر الوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
همو (1388)، تهذیب نفس و سیر و سلوک (آثار موضوعی، دفتر 44) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم.
همو (1382)، شرح حدیث جنود عقل و جهل مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هشتم.
حر عاملی، محمد بن حسن (1386 ق) وسائل الشیعه تصحیح عبدالرحیم ربانی، تهران، مکتبه اسلامیه چاپ دوم.
حمیدی، مهدی (1337)، بهشت سخن چاپ پیروز، چاپ دوم.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1390 ق) تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم.
ضرابی، احمد (1388) با امام در مهمانی خدا، مؤسسه پیوند با امام، چاپ ششم.
غزالی، ابو حامد امام محمد (1361) کیمیای سعادت، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی به کوشش حسین خدیوجم، چاپ اول؛.
قمی، حاج شیخ عباس (1378)، مفاتیح الجنان، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ ششم.
ص: 23
کاشانی، مولامحسن فیض (1383 ق) المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، قم دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم.
همو (1398 ق) الشافی تصحیح مهدی انصاری قمی، تهران، دارلوح محفوظ، چاپ اول.
همو (1404 ق) الوافی، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
کلینی، محمد بن یعقوب (1350) الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم.
مجلسی، محمد باقر (1389 ق) بحارالأنوار (ج 99) تهران، مکتبه اسلامیه، چاپ دوم.
مهدی زاده، مرجانه (1388) فطرت در قرآن و احادیث با رویکردی به نظر امام خمینی، متین شماره 44، صص 176- 151
یزدی، سید محمد کاظم (1380) العروه الوثقی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.