«لَمَّا طَافَ آدَمُ بِالْبَیْتِ وَ انْتَهَی إِلَی الْمُلْتَزَمِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ 7 یَا آدَمُ، أَقِرَّ لِرَبِّکَ بِذُنُوبِکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ. قَالَ فَوَقَفَ آدَمُ 7 فَقَالَ: یَا رَبِّ إِنَّ لِکُلِّ عَامِلٍ أَجْراً وَ قَدْ عَمِلْتُ فَمَا أَجْرِی فَأَوْحَی اللهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَیْهِ یَا آدَمُ قَدْ غَفَرْتُ ذَنْبَکَ قَالَ یَا رَبِّ وَ لِوُلْدِی أَوْ لِذُرِّیَّتِی فَأَوْحَی اللهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَیْهِ یَا آدَمُ مَنْ جَاءَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ إِلَی هَذَا الْمَکَانِ وَ أَقَرَّ بِذُنُوبِهِ وَ تَابَ کَمَا تُبْتَ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَه».
«آنگاه که آدم (ع) طواف کعبه کرد و به ملتزم رسید، جبرئیل به او گفت: ای آدم، در این مکان به گناهت اقرار کن. آدم (ع) ایستاد و گفت: پروردگارا! هر عمل کننده را پاداشی است، من عمل کردم، اجر من چیست؟ خداوند به او وحی کرد: ای آدم، گناه تو را قطعاً آمرزیدم. آدم عرضه داشت و برای فرزندان یا ذریه من؟ خداوند به او وحی کرد: ای آدم، هرکس از نسل تو به این مکان درآید و به گناهانش اقرار کند و همانگونه که تو، توبه کردی توبه کند و سپس استغفار نماید، او را میآمرزم.»
«أَمِیطُوا عَنِّی حَتَّی أُقِرَّ لِرَبِّی بِذُنُوبِی فِی هَذَا الْمَکَانِ، فَإِنَّ هَذَا مَکَانٌ لَمْ یُقِرَّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللهَ إِلَّا غَفَرَ اللهُ لَه».
«از من دور شوید تا برای پروردگارم در این مکان به گناهان خود اعتراف کنم. همانا این مکانی است که بندهای به گناهان خود اعتراف و سپس استغفار نکرده است جز آن که خداوند او را آمرزیده است.»
«اللَّهُمَّ الْبَیْتُ بَیْتُکَ، وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ، وَ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ، اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ».
صفا و مروه نیز حکایتی مشابه طواف دارد. امیر مؤمنان (ع) وقتی بر صفا قرار میگرفت، رو به کعبه میکرد و میگفت:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَیَّ بِالْمَغْفِرَةِ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. اللَّهُمَّ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ...».
«خدایا! هر گناهی که مرتکب شدم بیامرز و اگر به گناه بازگشتم تو نیز با مغفرت به من بازگرد ...»
از دلایل نامگذاری این سرزمین به «عرفات»، اعتراف آدم (ع) در آن سرزمین به گناه است. از امام صادق (ع) در این باره چنین نقل شده است:
«إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَتُوبَ عَلَی آدَمَ 7 أَرْسَلَ إِلَیْهِ جَبْرَئِیلَ ... ثُمَّ انْطَلَقَ بِهِ إِلَی عَرَفَاتٍ، فَأَقَامَهُ عَلَی عَرَفَةَ وَ قَالَ لَهُ: إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَاعْتَرِفْ بِذَنْبِکَ سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَفَعَلَ ذَلِکَ آدَمُ وَ لِذَلِکَ سُمِّیَ عَرَفَةَ، لأَنَّ آدَمَ 7 اعْتَرَفَ عَلَیْهِ بِذَنْبِهِ، فَجُعِلَ ذَلِکَ سُنَّةً فِی وُلْدِهِ
ص: 71
یَعْتَرِفُونَ بِذُنُوبِهِمْ کَمَا اعْتَرَفَ أَبُوهُمْ وَ یَسْأَلُونَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ التَّوْبَةَ کَمَا سَأَلَهَا أَبُوهُمْ آدَمُ».
(1)«خدای تبارک و تعالی زمانی که خواست توبه آدم (ع) را بپذیرد، جبرئیل را به سوی او فرستاد ... سپس او را به عرفات برد و گفت: زمانی که خورشید غروب کرد هفت مرتبه به گناهت اعتراف کن. آدم (ع) چنین کرد و از همین جهت آن سرزمین عرفه نامیده شد ... و آن را سنتی در فرزندانش قرار داد تا به گناهان خویش در این سرزمین اعتراف کنند ...»
(2)این تنها بخشی از دستاوردهای حج در توجه دادن انسان به خطاها و در پی آن، ضرورتِ بازگشت و اصلاح گذشته است.
3. از خودبیگانگی و فراموش کردن خود
از جمله آسیبهای خطرناک برای انسان، از یاد بردنِ خویش است. قرآن کریم در این باره اخطار میدهدکه:
(وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون).
(3)«ازکسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خداوند نیز آنانرا دچار خودفراموشی کرد.»
وقتی انسان خدا را فراموشکرد و جایگاه او را در هستی نادیده گرفت، طبیعی است در قضاوت نسبت به خویشتن نیز دچار مشکل میشود. در حقیقت فراموش کردن مناسبت خود با خدا که تابعی از نسیان جایگاه خداوند است و به گم شدن انسان و غفلت وی از خود میانجامد.
(إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها).
«هرگاه دست خود را بیرون آورد، آن را نبیند.»
(4)درمان از خودبیگانگی در حج
حج، فرصتی برای خداشناسی و خودشناسی است. انسان فرو رفته در دنیا و اشتغالات سرگرم کننده آن، یکباره به خود میآید و در فضای جدیدی در تلاش است تا خود و خدایش را بشناسد و موقعیتش را در برابر او ارزیابی کند.
قرآن مجید یاد خداوند را از مهمترین اهداف عالی حج قلمداد کرده، میفرماید:
(لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ فی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ ...).
(5)«تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند و در ایام معینی، نام خدا را، بر چهارپایانی که به آنان داده است، (به هنگام قربانی کردن) ببرند ...»
امام هشتم (ع) درباره فلسفه احرام فرمودهاند:
«وَ مِنْهُ تَرْکُ قَسَاوَةِ الْقَلْبِ وَ خَسَاسَةِ الأَنْفُسِ وَ نِسْیَانِ الذِّکْر».
(6)«از فلسفههای حج، ترک قساوت قلب و پستی نفس و فراموشی یاد خداست.»
نمادهای درمانگر ازخودبیگانگی
از روایات بر میآیدکه «حجرالأسود» از بهشت نازل شده و مکان آن، جایگاهِ میثاق گرفتن از بندگان است. حج و زیارتِ کعبه یادآور بهشت موعود است.
1- علل الشرائع، ج 2، ص 401
2- علل الشرائع، ج 2، ص 401
3- حشر: 19
4- نور: 40
5- حج: 28
6- علل الشرائع، ج 2، ص 404
ص: 72
«وَ إِنَّمَا یُقَبَّلُ الْحَجَرُ وَ یُسْتَلَمُ لِیُؤَدَّی إِلَی اللهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- الْعَهْدُ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمْ فِی الْمِیثَاقِ وَ إِنَّمَا وَضَعَ اللهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- الْحَجَرَ فِی الرُّکْنِ الَّذِی هُوَ فِیهِ وَ لَمْ یَضَعْهُ فِی غَیْرِهِ لأَنَّهُ- تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- حِینَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ أَخَذَهُ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ».
(1)«حجرالاسود بوسیده و استلام میشود؛ زیرا عهدی را که خداوند از آنان گرفته ادا کنند و حکمت آن که خدای- عزّ و جلّ- حجرالاسود را در رکن مخصوص آن، که اکنون هست، قرار داده و در غیر آن رکن نگذاشته، این است که خدای (تبارک و تعالی) میثاقی را که از مردم گرفته، در همین مکان اخذ کرده است. بنابراین، در این مکان تجدید عهد میکنند.»
و امّا علّت اینکه حجرالاسود را از بهشت بیرون بردند، این است که آدم (ع) با دیدن آن سنگ، عهد و میثاقی را که فراموش کرده بود، به یاد آورد:
(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ).
(2)4. غرور و تکبر
از آسیبها و ضایعات مهم، تکبّر و گردنفرازی است. کتاب خدا استکبار را ریشهای اساسی در انحرافات میداند و در موارد متعددی آن را مطرح کرده است؛ از جمله:
- (وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً).
(3)«و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزی، انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و ردای خویشتن برسرکشیدند و اصرار ورزیدند و چه بیشتر بر کبر خود افزودند.»
- (إِلَّا إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ).
(4)«... مگر ابلیس که گردنکشی و بزرگمنشی نمود و از کافران شد.»
- (وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ).
(5)«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت کسانی که از اطاعت من کبر میورزند، به زودی خوار در دوزخ درمیآیند.»
درمان غرور و تکبر
در مناسک شگفت حج، برنامههای روشنی برای درمان این آسیب وجود دارد؛ از جمله:
الف) جدا شدن و فاصله گرفتن از فضای معمول زندگی
از عوامل و زمینههای مهمّ پدیداری تکبر، موقعیتها و وضعیت محیطی است. قدرتمندی که بر اریکه قدرت تکیه زده و ثروتمندی که در ثروت و امکانات خود لمیده و عالمی که به دانستههایش دل بسته و به آن مغرور است، با انفصال از آن محیط و اقتضائات آن؛ این امکان را مییابد که در خود درنگی کرده و ارزیابی درستی از خویشتن داشته باشد.
1- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 192
2- اعراف: 172
3- نوح: 7
4- «ص»: 74
5- غافر: 60
ص: 73
انسان در روال عادی زندگی، نوعاً اسیر روزمرگی است و به آنچه پیرامون او میگذرد، عادت میکند؛ از همین رو از حقایق و واقعیات دیگر حیات خود غافل میشود.
گسستن از زندگی متعارف، این بخت را برای انسان فراهم میسازد تا در خود و پیرامونش، نگاهی و ملاحظهای داشته باشد و از غفلت خارج شود.
مگر نه این است که خداوند زنگ خطر را به صدا در آورده، میفرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لَا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
(1)«ای مؤمنان، اموال و فرزندانتان، شما را از یاد خدا غافل نسازد و آنان که چنین کنند، زیانکارند.»
همچنین درباره آنانکه به این هشدار توجه نکردهاند، میفرماید:
(أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ، حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ).
(2)«افزون طلبی [و فخر فروشی] سرگرمتان ساخت، تا به دیدار گورستان رفتید.»
حج، دل کندن از وابستگیهای معمول و وارد شدن به فضای دیگر است تا در آن وضعیت، آدمی خود را بیابد و آنگاه به خدا برسد.
مناسک حج، از احرام تا تقصیر و از عرفات تا جمرات، مرحله به مرحله بتهای درون و بیرون را فرو میریزد و قید تعلّقات را میشکند تا انسان به حقیقت نزدیکتر شود.
ب) احرام و احکام آن
احرام و احکام و آداب آن پیامی رسا در این زمینه دارد. از امام رضا (ع) در این باره نقل شده که فرمود:
«وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالإِحْرَامِ لِیَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ اللهِ وَ أَمْنَهُ وَ لِئَلَّا یَلْهُوا وَ یَشْتَغِلُوا بِشَیْءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ یَکُونُوا جَادِّینَ فِیمَا هُمْ فِیهِ قَاصِدِینَ نَحْوَهُ مُقْبِلِینَ عَلَیْهِ بِکُلِّیَّتِهِمْ مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّعْظِیمِ لِلهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِبَیْتِهِ وَ التَّذَلُّلِ لأَنْفُسِهِمْ عِنْدَ قَصْدِهِمْ إِلَی اللهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- وَ وِفَادَتِهِمْ إِلَیْهِ رَاجِینَ ثَوَابَهُ، رَاهِبِینَ مِنْ عِقَابِهِ، مَاضِینَ نَحْوَهُ، مُقْبِلِینَ إِلَیْهِ بِالذُّلِّ وَ الاسْتِکَانَةِ وَ الْخُضُوعِ».
(3)«و حاجیان از آنرو موظف به احرام شدند که پیش از ورود به حرم امن الهی خاشع گردند و به چیزی از امور دنیا و لذتهای آن سرگرم و مشغول نباشند و در آنچه به آن روی نموده، جدّی باشند ... همراه با افتادگی، آرامش و فروتنی.»
وجوب باز بودن سر برای مرد و صورت برای زن، ترک لباس دوخته، آرایش، جدال، مفاخره، سلاح برداشتن، گوشههایی از ترکیب داروی علاج تکبر و غرور است.
ج) طواف و سعی
همراه شدن با قشرهای مختلف مردم در طواف و سعی، گام دیگری است برای زدودن نخوت و غرور؛ از این رو از امام صادق (ع) درباره سعی اینگونه نقل شده است:
«مَا مِنْ بُقْعَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللهِ مِنَ الْمَسْعَی لأَنَّهُ یُذِلُّ فِیهَا کُلَّ جَبَّارٍ».
(4)
1- منافقون: 9
2- تکاثر 102: 2
3- وسائل الشیعه، ج 12، ص 314
4- کافی، ج 4، ص 434؛ علل الشرایع، ص 433؛ بحارالانوار، ج 99، صص 234 و 235
ص: 74
«مکان عبادتی، نزد خداوند دوست داشتنیتر از محلّ سعی نیست؛ چرا که در این مکان هر متکبّر سرکشی خوار میشود.»
د) عرفات و مشعر
قرار گرفتن در میان خیل عظیم مردم در عرفات و منا و توقف، حرکت و همراهی با آنان، موجب از میان رفتن زمینههای کبر و غرور میشود.
خداوند متعال به کسانی که از سر غرور و خود بزرگ بینی راه افاضه خود از عرفات را از توده مردم جدا کرده و به امتیازات واهی دلخوش کرده بودند، تذکر میدهد:
(ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیم).
(1)«سپس از همانجا که مردم (به سوی سرزمین منا) کوچ میکنند، کوچ کنید و از خداوند، آمرزش بخواهید که خدا آمرزنده مهربان است!»
طبرسی در تفسیر این آیه مینویسد:
«مقصود کوچ کردن از عرفات است و این آیه متوجه قریش و همپیمانان قریش است که به نام حُمس خوانده میشوند وآنان با مردم به عرفات نمیرفتند ومیگفتند ما اهل حرم الهی هستیم و از آن نباید بیرون رویم و در همان مزدلفه میماندند و از آنجا کوچ می کردند. خداوند با این آیه آنان را نیز امر به حرکت به سوی عرفات و وقوف در آنجا و افاضه از عرفات، فرمود و بنا بر این قول، مراد از «الناس» بقیه مردماند.»
بیتوته در منا و رمی جمرات
شبهای منا و گذراندن مدتی طولانی با انبوه مردمیکه برای اطاعت و عبادت خداوند در آن سرزمین جمع شدهاند، از مفیدترین داروها برای درمان کبر است.
از جمله برنامههای منا، رمی جمرات است. سنگریزه انداختن به جمرات نماد مبارزه جدی با شیطان است.
بارزترین صفت شیطان که موجب رانده شدن او شد، تکبّر بود. مبارزه با شیطان، مبارزه با شخص شیطان نیست بلکه مبارزه با روش و منش و وسوسههای اوست.
رجم شیطان دورکردن او و صفاتش از انسان است که مهمترین آنها کبر و غرور میباشد.
از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) چنین نقل است که:
«لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْر».
«کسی که در قلبش به وزن ذرهای کبر باشد وارد بهشت نمیشود.»
(2)5. افکار و ذهنیات پست و بی ارزش
از آسیبهای جدی و خطرناک برای انسان، اشتغال ذهن او به فکرهای بی ارزش و یا کم ارزش است. برخی تمام نیروی ذهن و اندیشه خود را در شهوات و مسائل دنیوی هزینه کرده و فضایی برای اندیشه در امور متعالی نمییابند و از همینرو، در زندانِ تنگ دنیا و پیوستهای آن محبوس می شوند. قرآن کریم این آسیب و پیامدهای آن را بدین گونه ترسیم میکند:
1- بقره: 199
2- کافی، ج 2، باب الکبر، ص 309
ص: 75
(الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).
(1)«همانان که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه پنداشتند و زندگی دنیا مغرورشان ساخت، امروز ما آنها را فراموش میکنیم، همانگونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند، ما [هم] امروز آنان را از یاد میبریم.»
راغب اصفهانی لهو را این گونه معنا میکند:
«اللَّهْوُ، ما یشغل الإنسان عمّا یعنیه و یهمّه»؛ «لهو چیزی است که انسان را از آنچه مقصود و مهم است باز می دارد.»
علامه طباطبایی (قدس سره) در تفسیر این آیه مینویسد:
«... و حیث اشتغل عنه إلی غیره الّذی یلهو عنه و لا یهدیه إلّا إلی غایات خیالیة و هی اللذائذ المادیة الّتی لا بقاء لها و لا نفع فیها یعود إلی سعادته فقد اتخذ دینه لهواً و لعباً و غرته الحیاة الدنیا بسراب زخارفها».
(2)«زمانی که آدمی از آن (دین خدا) اعراض نماید و به غیر آن؛ یعنی به چیزهایی که انسان را جز به نتایج خیالی و لذایذ مادی و ناپایدار نمیرساند سرگرم شود، در حقیقت دین خود را بازیچه گرفته و زندگی مادی دنیا و سراب لذایذ آن، او را گول زده است.»
درمان افکار پست
حضور در حج، درگیر کردن فکر و قلب با اندیشههای متعالی است. امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَکَ لِلهِ تَعَالَی مِنْ کُلِّ شَاغِلٍ وَ حِجَابٍ».
(3)«زمانی که عزم حج کردی قلبت را برای خدا از دلمشغولی و حجاب خالی کن.»
بسیاری از مناسک و احکام حج، زائر را برای تحقّق این هدف بلند آماده میسازد؛ برای نمونه:
سفر و جدا شدن از مال و فرزند و ...
حج و عمره با جدا ساختن فرد از دلمشغولیهای عادی زندگی، حاجی را به عرصههای دیگری برای اندیشه و تفکر وارد میسازد. از امام صادق 7 در این مورد چنین نقل شده است:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ .... وَ دَعِ الدُّنْیَا وَ الرَّاحَةَ».
(4)«زمانی که عزم حج کردی ... دنیا و راحتی را رها ساز.»
در حج وعمره، برنامههایی برای دور ساختن فکر انسان از اشتغال به امور پست وجود دارد مانند:
الف: پوشیدن احرام و پرهیز محرّمات آن
احرام خود گامی مهم در عرصه عملی شدن این مهم است و دوری از محرّمات آن نیز تکمیل کننده این جریان به شمار میرود؛ مانند نگاه نکردن در آیینه، ترک زینت، پرهیز از بوی خوش، اجتناب از هرگونه تماس و لذت جنسی، حرمت عقد نکاح و شاهد شدن بر آن و ...
1- اعراف: 51
2- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 134
3- مستدرکالوسائل، ج 10، ص 172
4- همان.
ص: 76
از سوی دیگر حرکت به سوی مکه با احرام و اشتغال به اذکار احرام، گامهایی برای سوق دادن انسان به سوی افکار متعالی است.
ب: مناسک و مشاهد دیگر
کعبه و مسجدالحرام و اعمال آن، یادآور انبوهی از مسائل است که هرکدام عرصهای است گسترده برای اندیشه و تفکّر.
زیارت کعبه پس از سیری طولانی و فراقی دراز، که جلوهای از زیارت خداست، تصویری از معاد و ایستادن در برابر خداوند را در قیامت ترسیم کرده و آدمی را به تأملی عمیق فرو میبرد.
جایگاههای اطراف کعبه عرصه دیگری برای اندیشیدن است، حجرالأسود، پرنده خیال را تا بهشت آدم و هبوط او بر زمین سیر میدهد. مقام ابراهیم زائر را به زندگی انبیا و مقامات و حالات آنان متوجه میکند و ...
این مجموعه درگیریهای ذهنی، زائر را دگرگون کرده و او را از افکار کمارزش و یا بیارزش رها میسازد و متوجه مسائل اساسی میکند.
البته نکتهای را نباید از نظر دور داشت و آن این که:
تأثیر مناسک حج بر این تغییرات، به صورت اقتضا است وحج چنین زمینهای را ایجاد میکند. حال اگرکسی بخواهد میتواند از این زمینه بهره فراوان ببرد ولی اگر نخواهد، سود او اندک خواهد بود. قرآن مجید حاضران در حج را به دو گروه تقسیم میکند:
* دنیا طلبان:
(فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).
(1)«و هنگامی که مناسکِ (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید؛ همانند یادآوری از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیشتر! (در این مراسم، مردم دو گروهاند:) بعضی از مردم میگویند: خداوندا! به ما در دنیا، (نیکی) عطا کن! ولی در آخرت، بهرهای ندارند.»
* طالبان دنیا و آخرت:
(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
(2)«و بعضی میگویند: پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن! و در آخرت نیز (نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!»
بنابراین، تنها حضور در حج، تأمین کننده اهداف حج نیست و باید زائر آمادگیهایی را برای تحقق بخشیدن به اهداف حج به دست آورد.
در روایات نیز این خطر بارها گوشزد شده است. از پیامبر (ص) در این مورد چنین نقل شده است:
«وَ عِنْدَهَا حَجُّ أَغْنِیَاءِ أُمَّتِی لِلنُّزْهَةِ وَ یَحُجُّ أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ وَ یَحُجُّ فُقَرَاؤُهُمْ لِلرِّیَاءِ وَ السُّمْعَةِ».
(3)«در آخرالزمان، ثروتمندان امتم حج میگزارند برای تفریح و افراد متوسط (از نظر ثروت) برای تجارت و فقرا برای خودنمایی.»
1- بقره: 200
2- بقره: 201
3- وسائل الشیعه، ج 15، ص 349
ص: 77
بنابراین، علاوه بر بستری که حج فراهم میسازد، زائر نیز باید آمادگیهایی را در درون خود فراهم آورد تا امکان بهره بردن بیشتر از فضای حج را پیدا کند.
6. سستی در طاعت
از عوامل مهم و بازدارنده انسان ازکمال، سستی وکسالت است. قرآن مجید این خطر را اینگونه گوشزد میکند:
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلیلٌ).
(1)«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید! بر زمین سنگینی میکنید (و سستی به خرج میدهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با این که متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست!»
و در انتقاد از کسانی که در عبادت سستی می کنند، می فرماید:
(إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللهَ إِلَّا قَلیلًا).
(2)«منافقان میخواهند خدا را فریب دهند، در حالی که او آنها را فریب میدهد و هنگامی که به نماز برمیخیزند، با کسالت برمیخیزند و در برابر مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند!»
در دعاهای معصومان (علیهم السلام)، کسالت و سستی از آسیبهایی دانسته شده که از آن باید به خدا پناه برد. از امام صادق (ع) در این باره چنین نقل شده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّیأَعُوذُ بِکَ مِنَالْکَسَل».
(3) «پروردگارا! به تو پناه می برم از تنبلی و سستی.»
درمان کسالت و سستی با حج
از ویژگیهای حج، حضور و حرکت در مناسک آن است؛ بهگونهای که حرکت، گاه مقدمه و گاه متن عمل است که به نمونههایی اشاره میکنیم:
1. سفر و جا به جایی مقدمهای است برای حج.
2. برای حضور در میقات بایستی حرکت کرد.
3. حرکت از میقات برای حضور در مکه.
4. حرکت در طواف عمره.
5. حرکت در سعی عمره.
6. حرکت برای رفتن به عرفات.
7. حرکت برای کوچ به مشعرالحرام.
8. حرکت برای کوچ به منا.
9. حرکت مکرر برای رمی جمرات.
10. حرکت برای بازگشت به مکه و انجام بقیه مناسک.
11. حرکت برای انجام طواف زیارت.
12. حرکت برای انجام سعی.
1- توبه: 38
2- نساء: 142
3- کافی، ج 2، ص 586
ص: 78
13. حرکت برای انجام طواف نساء.
14. حرکت برای بازگشتن.
شرط مباشرت در انجام اعمال (برای افراد غیر معذور) قرینه دیگری بر این مدعاست که از جمله فواید مناسک حج درمان سستی و کسالت است.
در روایات، حج هموزن جهاد دانسته شده است. به نظر میرسد از جمله دلایل این هموزنی تشابه جهاد و حج از جهات مختلف است که از جمله آنها از بین بردن روح رکود و سستی است.
ازجمله نشانههای دیگر این نکته، وجوب و هم چنین استحباب آن بر زنان، بدل از جهاد است. از همین رو پیامبر خدا (ص) در پاسخ به پرسش زنان که چرا بر آنان جهاد واجب نشده و نمی توانند به فضیلت آن نائل گردند، فرمود: «بِحَسْبِکُنَّ الْحَجُّ أَوْ قَالَ جِهَادُکُنَّ الْحَجُّ»؛ «برای شما حج کفایت میکند یا فرمود: جهاد شما حج است.»
(1)
1- المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، ج 5، ص 8