خدا بود؛ ولی برای رسول الله، محمّد 9 حال بود که موهبت و بخشش از خداست؛ ولی از مقام تا حال تفاوت زیاد است. ابراهیم در مقام خلّت و دوستی متوقف شد و گفت: (إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِین) و چون مشمول موهبت نشد، مخاطب شد به «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیسَرَ مِنَ الْهَدْی» و پس از آنکه در مقام حج و وصول به موهبت، محصور و محدود شد، برای او هدی و قربانی معین شد که: (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیم)، برای او گفته شد، ولی محمّد 9 محصور و متوقف نشد و دارای موهبت شد و مخاطب گردید به: (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِله) و حجّ خود را به (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی) به انجام رساند و پس از آنکه به حق نزدیک شد، خود را به آن بیاویخت و دست برنداشت. پس از آن، عمره را تمام کرد وگفت وگوی دوستانه میان حبیب و محبوب به اینجا رسید: (فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی). گفتنیها با او بگفت و آخرین موهبت که او را به دوست متصل کرد، در وقوف عرفاتش بود که گفت: (الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً).
نتیجه آنکه: این عادت و رسم، که شما از زمان ابراهیم به یادگار دارید، باید صورت «عبادت» داشته باشد نه «عادت» که بخواهید آداب پدران خود را تقلید کنید. اکنون شما در فرمان و تربیت (حضرت) محمّد (ص) هستید که تمام آن عادات قدیم را باقی نگذاشت و دستورهای حج را به مصلحت روز معین کرد تا مردم از آن تعصّب و تقلید درگذشتگان خود دست بردارند و روش عقلی و تبعیت پیشوای بزرگ خود را در پیش گیرند و این مطلب از رفتار خوب نمایان است.
پس از صلح حدیبیه، مردم به فرمان پیامبر (ص) تسلیم نشدند تا (این که) آن حضرت خود سر تراشید و قربانیاش را ذبح کرد؛ آنگاه مردم به خود آمدند و پیروی کردند و این خود میفهماند که مردم نمیخواستند از عادات قدیمیشان دست بردارند و گمان میکردند اسلام باید روش گذشته آنها را اجرا کند. برای همین است که در آخر آیه، اشعار شده است که بایستی از مخالفت پیغمبر پرهیز کنید وگرنه عقاب خداوند سخت است.
پس ابتدا معین شده است که باید سر به فرمان بود و آیین قدیمی را در وقت معین و با آداب معین انجام داد و در آخر، یادآوری شده است که آن برای آدمیت و تکامل انسان لازم است و به همین جهت با عبارت (تَزَوَّدُوا) آمده است؛ یعنی: وسیله آسایش شما در آن سفر- که همه به سوی آن میروند- تقواست که باید تا آخر عمر روش و طرز عمل شما مقرون به آن باشد.
عارفان، راز آفرینش و سرّ وجود را در کلمه عشق خلاصه میکنند و عشق را مبنای آفرینش و وجود میدانند. آنان عشق را صفت حقتعالی و لطیفه عالی و روحانی انسانیت میدانند و سلامت عقل و حس را بدان میسنجند و نیز عشق را وسیله تهذیب اخلاق و تصفیه باطن میشمرند. شوق و جذبه الهی و محبّت او نشان طریقت و عنوان اهل سلوک است که با این نشان و عنوان شناخته میشوند. شوق، حرکت روح در طلب لقا است و عشق رساننده عاشق به درگاه معشوق.
حج، میقات شوق و میعاد عشق است و هرکس گام در وادی آن نهد و عارف باشد، سر از پا نمیشناسد و در پی دلدار، آرام و قرار ندارد.
ص: 100
چنانکه گفتهاند: حجّ عوام، دیگر است و حجّ خواص دیگر. حجّ عوام قصد «کوی» دوست است و حجّ خواص قصد «روی» دوست. آن رفتن به «سرای دوست» و این رفتن «برای دوست».
دردم نه ز کعبه بود کز روی تو بود مستی نه ز باده بود، کز بوی تو بود
عوام به «نفس» رفتند، در و دیوار دیدند، خواص به «جان» رفتند، گفتار و دیدار دیدند ...
(1)قرآن کریم میفرماید: (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی).
(2)درباره (تَزَوَّدُوا)؛ «توشه برگیرید» آمده است: قومی از قافله یمن بیزاد و راحله قصدِ حج کردند و در مکه اظهار احتیاج نموده، از اهل قافله چیزی طلبیدند. حق تعالی فرمود: توشه بردارید تا بر دل مردم گران نباشید. (فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی)؛ پس بهترین توشهها، پرهیزکردن از طمع و ترک تشویشدادن مردم وسؤالنکردن از ایشان است و نزد عرفا، در این آیه، اشاره به توشهگرفتن در سفر آخرت است و بهترین زاد در آن، پرهیزگاری است. قشیری میگوید: «تقوای عوام دورشدن است به تن از لوث گناه و تقوای خواص اجتناب است به سر از مشاهده ماسوی الله و حقیقت آن است که بیتوشه در «راه عشق» به سر نتوان برد و بی زاد «شوق» مرحله محبّت طی نتوان کرد.»
زاد راه عاشقان درد است و روی زرد و آه راه زین گونه است بسم الله که دارد عزم راه
(3)درباره آیه (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً ...)
(4) نیز خواجه عبدالله انصاری گفته است:
«میگوید مردمان را خانهای ساختم، خانه، و چه خانهای! ... بیگانه در نگرد، جز حَجَری و مَدَری نبیند که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا. دوست در نگرد ورای سنگ رقم تخصیص و اضافت بیند؛ دل بدهد جان در بازد.»
انّ آثارنا تدلّ علینا فانظروا بعدنا الی الآثار
آری، هرکه آثار دوست دید، نه عجب؛ اگر از خویشتن و پیوند ببرید. «لهذا قیل: بیتٌ مَنْ رآه نَسِیَ مزارَه، وهجر دیارَه و استبدل بآثاره؛ بیتٌ مَنْ طاف حَوْلَه طافت اللطائف بقلبه ....»
درویشی را دیدند بر سر بادیه، میان در بسته و عصا و رکوه (ظرفی از پوست) در دست و چون والهان و بیدلان سرمست و بیخود؛ سر به بادیه نهاده و میخرامید و با خود این ترنّم میکرد:
خون صدّیقان بیالودند و زان ره ساختند جز به جان رفتن در این ره یک قدم را باز نیست
گفتند: ای درویش! از کجا بیامدی و چند است که در این راهی؟ گفت: هفت سال است تا از وطن خود بیامدم. جوان بودم، پیرگشتم در این راه و هنوز به مقصد نرسیدم. آن گه بخندید و این بیت برگفت:
زر من هویت و ان شطّت بک الدّار و حال من دونه حجب و استار
لا یمنعنّک بعد من زیارته انّ المحبّ لمن یهواه زوّار
«اگر دیدار دوست میخواهی، از دوری راه و موانع و پردهها باک مدار که دوست همیشه در راه دیدار دوست بود.»
ای مسکین، تأمّل کن در آن خانه که نسبت وی دارد، چون خواهی که به وی رسی، چندت بار بلا باید کشید و جرعه محنت نوش باید کرد و جان بر کف باید نهاد؛ آن گه باشد که رسی، باشد که نرسی! پس طمع داری که از این بضاعت مزجات (زاد و توشه کم و ناچیز) که تو داری آسان آسان به حضرت جلال و مشهد وصال لم یزل و لایزال برسی؟!
1- تفسیر عاملی، ج 2، ص 329
2- بقره 2: 197
3- مواهب علیه، ص 62
4- بقره 2: 125
ص: 101
نتوان گفتن حدیث خوبان آسان آسان آسان حدیث ایشان نتوان
(1)ابوالفتوح نوشته است: «مردی بود او را حسین بن عک میگفتند. مردی مالدار بود. به مکه رفت و مجاور بنشست و پشت بر خان و مال و املاک و اسباب کرد و سالها آنجا بماند. سالی همشهریان او در حج بودند، به او گفتند: تو هیچ آرزویی نداری تا به سر املاک و اسباب خود آیی؟ آهی برآورد و گفت: چه امید باز آمدن است دنیا گشتهای را که او را رمقی مانده بُوَد. آن گه این بیت را خواند:
حبّ المحبّ من الحبیب بعلمه إنّ ال-- محبّ ببابه مطروح
«گفت: عاشق را همان بس که معشوقش بداند که او بر در سرای وی کشته افتاده است!»
(2)ششم؛ پرهیزگاری متقرّبانه
«حج» سیر و سلوک روحی برای رسیدن به مقام قرب الهی و نزدیکی به ساحت ربوبی است. این تقرّب حاصل نمیشود؛ مگر با تقوا و پارسایی الهیگونه. مقامات عرفانی بیشمار است و راههای طی طریق روحی فراوان؛ اما اطمینانبخشترین و رسانندهترین آنها «پرهیزگاری» است. برای تقوا مراتب و درجاتی است و لفظ «تقوا» مشترک بین آن معانی باشد. پس در هر موقعی که تقوا گفته میشود، موقعیت آن مورد، قرینه بر مراد میشود و چون در آیه 197 «بقره» در موقع حج و عبادات واقع گردیده، شاید اشاره باشد به درجه عالی و آخرین مراتب تقوا که مقصود، توجّه کامل به حق است:
(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْبابِ). (وَ اتَّقُونِ)؛ یعنی در اعمال و اهداف و مراد شما، فقط من و بندگی من- که خدای شما هستم- باشد و به هیچ وجه حظّ نفسانی در نظر نباشد.
آنگاه این را به همه اعمال و مناسک حج- و همه اعمال زندگی- سرایت داده و بیان کرده که آنچه انسان را به خدا نزدیک میکند، فقط تقواست؛ حتّی در قربانی و ریختن خون حیوان در روز عید. پس میفرماید: (لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
(3) غرض الهی از امر به قربانی، گوشت و خون آنها نیست. این جمله در باره بسیاری از حجّاج است که از آنها شنیده میشود این چندین هزار گوسفند ... چه فایدهای دارد که در بیابان منا کشته شود و متعفّن گردد و از بین برود! خداوند میفرماید: غرض گوشت و خون نیست. (لَکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُم) که باید امر الهی را اطاعت کنید و تا قربانی نکنید از احرام خارج نمیشوید. از این مقدار مال صرف نظر کنید، حکم اوامر الهی را خود میداند. حتّی اگر امر رسید از جانب خدا و رسول و امام که باید فرزند خود را ذبح کنی یا خود را سر ببری یا دور بیندازی یا از کلیه اموالت خارج شوی، اطاعت واجب است و حقّ سؤال نداری؟
(4)این آیه ساحت پروردگار را تنزیه مینماید؛ از اینکه گوشت و یا ریزش خون قربانی مورد نیاز ساحت اوست؛ زیرا منزّه از عوارض و نیازهاست! بلکه غرض از تشریع قربانی در منا آن است که مسلمانان بدین وسیله نیروی تقوا و خلوص در عبودیت خود را آشکار سازند و از شعار بتپرستی تبرّی نموده و به پروردگار تقرّب جویند و هنگام ذبح، به منظور نقض آیین بتپرستی، نام پروردگار را بر آن بخوانند.
(5)
1- کشف الاسرار و عدّه الابرار، ج 1، ص 353
2- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 147
3- حج 22: 37
4- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 304
5- تفسیر انوار درخشان، ج 11، ص 174
ص: 102
کسانیکه با قربانی، قصد تقرّب به خدا را دارند، باید بدانند که نه گوشت آنها به او میرسد (چون که او منزّه از آن است) و نه نفعی از آن میبرد؛ بلکه فقط پرهیزگاری است که مورد نظر حضرت سبحان است؛ یعنی پرهیز و دوری کردن از نواهی و حرامهای الهی و عمل به دستورات و تعالیم او. در واقع تنها چیزی که انسان را به حضرت حق نزدیک میکند، امتثال دستور مولا و پرهیز از ارتکاب نواهی اوست؛
«و ما یصل منها إلیه سبحانه إلّا التَّقْوی، أی التحرز و الاجتناب الصادر مِنْکُمْ عن محارم اللّه و منهیاته و الامتثال بأوامره و الإتیان بمأموراته و مرضیاته ...».
(1)در تفسیر «البحر المدید، آمده است: «مقصود از ریختن خون قربانی، گوشت و خون آن نیست؛ بلکه دل و جان را از دوستی دنیا باز دارد و آن را برای رضایت الهی، ایثار کند. این ویژگی با استواری نیت و والایی همّت به دست میآید؛ هرچند مانعی او را از رسیدن به این مقصد باز دارد.
(وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ)
؛ «آنچه از شما میرسد، پرهیزگاری است.» در اینجا تقوا، به معنای «عمل قلبی» است و آن عبارت است از نیت قرب به خدا، اراده عمل نیک و قصد خالصانه برای خدا. این عمل قلبی، مراد واقعی است و اعمال و مناسک، برای تأیید و تأکید بر آنهاست. از این رو نیت انسان مؤمن، رساتر (گویاتر) از عمل اوست و طاعت و عبادت او، غذای قلب است. در هر حال مقصود نهایی، لذّت رستگاری است که با لقای الهی حاصل میشود و فرع بر آن، عشق و انس به خداوند است که جز با ذکر او به دست نمیآید.»
(2)هفتم؛ اطمینان و انشراح نفس
انبساط و سکینه از مقامات و حالات عرفانی است که برای سالکان الی الله پیش میآید و با ورود آنها در دل، بهجت، نورانیت و آرامش بر آن حاکم میشود. قرآن کریم میفرماید: (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً). «امن» به معنای اطمینان و آرامش قلب است؛ خواه در جهت مادّی باشد یا معنوی و اطلاق کلمه «امن» بر «بیت» برای مبالغه است؛ مانند زیدٌ عدلٌ و اشاره میشود به کمال تحقّق اطمینان و امن ظاهری و معنوی در آن بیت الهی. منظور آیه کریمه، این است که: از جمله نعمتهای الهی برای بنی اسرائیل و دیگران- که از نسل ابراهیم هستند- خانه کعبه است که به دست آن حضرت ساخته شده و محلّ عبادت و بندگی و توجّه و خضوع و تذلّل گشته است. جایی است که به بندگان خداوند متعال در آنجا اجر و مزد دنیوی و اخروی داده شده و با کمال آرامش باطن میتوانند در آنجا به مناجات و تضرّع و عبادت مشغول گشته و با خدای خود به راز و نیاز و توجّه و ارتباط بپردازند.
(3)این آرامش باطن و سکینه درونی، در خلال اعمال و مناسک حج، جلوهگری خاصّی دارد و خانه حضرت رحمان- چه کعبه مقصود و چه قلب معهود- نمودگاه این حالات روحانی است. در بعضی از تفاسیر آمده است: در این آیه، مقصود از بیت «کعبه» است؛ چون «الف» و «لام» برای عهد خارجی است یا مقصود «قلب» است از باب اینکه قلب معهود، مناسبتر است بین متکلّم و مخاطب و نظر هر دو به سوی آن است و آنچه که به او مراجعه میشود و در حقیقت محلّ جزا برای او و خلق است، همان قلب بوده و چون کعبه، قلب صوری است، به وضع و قراردادن به آن مراجعه شده و محلّ جزای کسی است که به آنجا رجوع نماید. (لِلنَّاسِ وَ أَمْناً) آنجا به نحوی امن است که شکار
1- نخجوانی، نعمت الله بن محمود، تفسیر الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، ج 2، ص 555
2- البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 3، ص 536
3- تفسیر روشن، ج 2، ص 153
ص: 103
نباید کرد ... بلد میت و حرم بر حسب تأویل، صورت نفس مطمئنه صدر منشرح است و حکم بیت به مسجد و حرم، از جهت مجاور بودن به آنها یاد شده است. بنابراین، آن حکم در مورد مسجد حرم، ساری است و همچنین است حال نفس و صدر (سینه) و تحقّق معنای بیت و مظهر بودن آن برای قلب و مناسبت بین مناسک کعبه و مناسک قلب ...
(1)وینکه گرداندیم جای بازگشت خانه را بر مردم از هر شهر و دشت
مأمن است آن پس بگیرید از نیاز جای ابراهیم از بهر نماز
ما به ابراهیم و اسماعیل هین در طهارت عهد کردیم این چنین
پاک تا دارند و نیک آن خانه را راه ندهند اندر آن، بیگانه را
بهر طوف طائفین و عاکفین راکعان و ساجدان ز اهل یقین
قلب باشد ک-- عبه اهل مقام صورتِ آن خانه شد بیت الحرام
مرجع است و مأمن او از بهر ناس هم سلامت را سبب دور از هراس
چون در آن ساکن شوند اندر وصول ایمنند از شر نفس بو الفضول
وز فریب قوههای طبع پست وز فساد و کید و هم، از تیز دست
(2)در تفسیر کشف الأسرار آمده است:
(وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ ...) صفت کعبه میکند؛ میگوید: این خانه را بازگشتنگاه خلق کردیم که میآیند به آن و باز میآیند. هرچند که پیش آیند، بیش خواهند که آیند.
مثاب لافناء القبائل کلّها تخبّ إلیها الیعملات الطلائع
این از آن است که کعبه مستروح (راحتگاه) دوستان است و آرامگاه مشتاقان و خدای را- عزّ و جلّ- در زمین چهار چیز است که سکوت و سکون دوستان وی به آن چهار چیز است: «الکعبة و القرآن و ... و المؤمن». «و أمناً» یعنی ایمن کردیم آن خانه را تا ایشان به وی آزرم میدارند و از جهانیان به وی مخصوص باشند. این همان است که گفت: (وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ) و جای دیگر گفت: (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً). گفتهاند: «و امناً» به معنای آن است که جای امن است که در آن صید نگیرند و قتل نکنند. خداوند- عزّ و جلّ- چون حرمت آن بقعه بفرمود و جای امن ساخت، اندر طبایع عرب هیبت وی بنهاد تا جمله عرب آن را حرمت داشتند واندر آن قتل و قتال نکردند ...
(3)هشتم؛ دوام ذکر الهی
از اسرار و حکمتهای عرفانی- اخلاقی حج، یادکردِ پیوسته حضرت حق و دوری از غفلت و نسیان و یا اشتغال به ذکر بیگانگان است. سراسر حج، ذکر و یاد محبوب است، آن گاه که با تلبیه آغاز میشود، ذکر واجب «لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک»، شروع سیر و سلوک روحی است ... تا اینکه حجگزار قدم در مشاعر مقدس مینهد و مناسکی چند به جای میآورد که ذکر و یاد آفریدگار، روح آنهاست. به همین جهت قرآن کریم دستور به ذکر و یاد رحمان داده و فایده و برکت حج را در آن دانسته است. آنگاه بر دوام ذکر در طول زندگی ناسوتی تأکید میورزد تا تبدیل به حیات طیبه ملکوتی شود.
در تفسیر آیه (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ ...)
(4) گفتهاند: مقصود از ذکر در اینجا بردن نام خدا هنگام قربانی است و برخی گفتهاند: مقصود از ذکر، ذبح است؛ از باب
1- تفسیر بیان السعاده، ج 2، ص 255
2- تفسیر صافی، ص 49
3- تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، ج 1، ص 368
4- حج 22: 28
ص: 104
اینکه صحّت ذبح به سبب ذکر است. پس نام ذکر، بر ذبح نهاده شده است ... [امّا] حق این است که مقصود مطلق ذکر خداست؛ خواه با تلبیه در احرام باشد، یا با تضرّع و دعا در ایام حج، یا با یادآوری ایستادن نزد خدا در قیامت (این یادآوری از مشاهده حال احرام ناشی میشود که آن خود یادآوری قیام نزد خدا در محشر است) یا به سبب ذکر هنگام ذبح باشد یا با تکبیرات دهگانه باشد که در تعقیب نمازهای پنجگانه این ذکر (که بر دل و جان و زبان حجگزار غلبه مییابد) باید همه آنان و حالات او را نیز شامل بشود و او را از غفلت و بیخبری بازدارد و در ارتباط مداوم برقرار باشد. میفرماید: (فَاذْکُرُوا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُم ...).
(1) در اینجا ذکر در مقابل غفلت بوده و به معنای یادکردن مطلق است؛ خواه به زبان باشد یا به قلب یا به شهود. منظور این که: پس از انجام گرفتن این مراحل و با تمام شدن مناسک حج که به انواع و رنگهای مختلف در مقابل جلال و عظمت خداوند متعال صورت میگیرد، ارتباط میان بنده و پروردگار متعال تثبیت و تحکیم شده و ذکر قلبی و توجه باطنی به او، برای همیشه ثابت و برقرار بوده و در هر حال و در هر حرکت و سکونی، از حضور و نظر او غفلت نخواهد ورزید؛ پس حقیقت ذکر عبارت است از ارتباط.
آری غفلت همیشه از جانب عبد صورت میگیرد و خداوند متعال در همه حال و در هر جایی، حاضر و ناظر و محیط و قیوم است و چون غفلتِ عبد، تبدیل به ذکر و توجه گردد، ارتباط مسلّم و قهری است؛ مخصوصاً که ذکر در مرتبه شهود باشد که ارتباط نیز شهودی خواهد بود.
(2)در تفسیر «البحر المدید» نیز آمده است: (فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ...) اشاره به این است که: پس از آنکه دلها بر کوه عرفات معارف وقوف کرد و معانی این زیباییها را شهود کرد؛ این معانی و معارف، تبدیل به سرّ و روح میشود. آن گاه امر میشود که بر زمین عبودیت نزول کنند و به وظایف ربوبیت قیام نمایند؛ به جهت سپاس و شکرگزاری از الطاف او. سپس بین مردم بوده و در ظاهر با آنان ارتباط دارند؛ اما روح و روانشان منفرد و جدا از آنان است. جسمشان با مردم در کار و کوشش است؛ ولی روحشان در ملکوت الهی در پرواز و صعود. هر زمان که توجه و میلی به دنیا و ظواهر آن داشته باشند، استغفار میکنند. آنگاه به آنان گفته میشود: (فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ...)؛ یعنی، بین مشاهده باطنی حضرت ربوبیت با عمل به دستورات عبادی جمع کنند. پس خدا را باید بر هر چیزی یاد کنند و ذکر او گویند ...
(3)سفر حج، برای این است که انسان، مهذّب و وارسته شده و ذکر حضرت حق را توشهای برای آینده خود قرار دهد و حیاتش را با نام و یاد محبوب نورانی سازد. (فَاذْکُرُوا اللهَ ...).، دلالت میکند بر اینکه پس از فراغت از مناسک حج، خدا را ذکر نمایید و گفته شده: ذکر یعنی روی آوردن به دعا و استغفار بعد از پایان مناسک حج. همچنین گفته شده معنای آن این است: پس از آنکه مناسک حج را به جا آوردید و آثار [زندگی] بشری را زایل کردید و بر نیروهای مادی چیره شدید و سختیهای راه سلوک را تحمل کردید؛ برای نورانیکردن درون، به ذکر الهی بپردازید. در حج صرفاً تخلیه درون مراد نیست؛ بلکه غرض، به دست آوردن سعادت جاودانه است؛ یعنی، نفی و اثبات. نفی پلیدیها از درون و اثبات نیکیها و سعادت برای خویشتن «... فاشتغلوا بعد ذلک بتنویر القلب بذکر الله فإنّ التخلیه لیست مقصوده بالذّات ...»
(4)
1- بقره 2: 200
2- تفسیر روشن، ج 3، صص 49 و 50
3- البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 1، ص 231
4- تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 1، ص 566
ص: 105
در تفسیر تستری در باره (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی) آمده است: «زاد»، انس گرفتن با ذکر الهی است؛ چون که برای عاشق، توشهای جز محبوب و برای عارف، زادی جز مقصود نیست. در روایتی در تفسیر آیه (مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا)
(1) میفرماید: یعنی به قدر توانتان زاد و راحله راه برگیرید ... آنگاه فرمود: «زاد» یعنی ذکر و «راحله» یعنی صبر و بردباری.
(2)نهم؛ رهتوشهای برای سفر اخروی
انجام عبادات و تکالیف دینی، برای آن است که انسان بتواند زاد و توشه وافر و کاملی برای سفری مهمتر و مقدّس آماده نماید و در جوار رحمت رحمان، باده قرب را گوارا نوش وجود کند.
حج، نه تنها خود تشبیه و تجسّم زیبایی از سفر رستاخیزی انسان است؛ بلکه آسانکننده طی این طریق طولانی است. انسان عارف در این سیر روحانی، توشهای از پرهیزگاری و ورع برمیدارد و با سبکباری و شیدایی آماده آن سفر واپسین میشود. قرآن در آیات مربوط به حج میفرماید: (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی)؛
(3) «زمان حج در ماههای معین است؛ پس برای کسیکه در این ماهها حج واجب شد، بایست با زن خود نزدیکی نکند و پیرامون کارهای ناروا و دعوا و نزاع نگردد ... ای مسلمانان (حجگزاران)! توشه برگیرید و بهترین توشهها تقواست.» زاد و توشه معنوی و روحانی در هر زمان لازم است؛ ولی برای سفر اخروی بایستهتر.
بر این اساس، ابوالفتوح مینویسد: «اهل اشارت گفتند خدای چون ذکر سفر حج کرد، مکلّفان را سفر قیامت یادآورده، گفت: اگر برای این راه زادی ساختی که به یک- دو ماه بروی و بازآیی برای سفریکه بروی به آنجا بمانی و باز نیایی «اولی و احری» (بهتر و شایستهتر است) که آن را زاد باید. زاد این راه گرانباری بود و زاد آن راه سبکباری بود. اینجا هر چه گرانبارتر باشی، سفرت آسانتر بود و آنجا هر چه سبکبارتر باشی، تو را به باشد؛ برای اینکه اینجا بار بر پشت شتر باشد و آنجا بار برگردن تو. اینجا زاد بر راحله بود و آنجا زاد خود راحله باشی. اینجا اگر راحلهات نبود و زادت نبود، از «تقوا» زادی ساز و از پای خود راحله (وسیله سواری) ساز. اگر رحلی نبود، به فعلی قناعت کن و اگر هیچ توانی که از توکل زادی سازی و از هوای نفس راحله و آن زاد و توکل بر گردن اصطبار نهی و پای قهر به پشت هوای نفس درآری؛ چون، او را پست کرده باشی، انگار که راه بریدی ...»
(4)در تفسیر «جلاء الاذهان» نیز آمده است: خدای تعالی گفت: [وَ تَزَوَّدُوا] توشه برگیرید. زادی که دارید، نگاه دارید تا به رنج نیفتید. زاد دو است: «زاد راه حج» و «زاد راه قیامت». زاد راه حج کعک (نان) و خرما بود و زاد قیامت، عمل صالح و تقوا. برای این راه که به یک دو ماه بروی و بازآیی و توشه میسازی، سفری را که چون بروی و بازنیایی، اولی بود که توشه سازی. ای خواجه! تو بر جناح سفری و مسافر را از زاد چاره نیست؛ از آن ملخ بیاموز. اگرچه این حدیث از ملخ است، از فواید ملح است:
مرّ الجراد علی زرعی فقلت له اسلک سبیلک لا تولع بافساد
فقام منهم خطیب فوق سنبلة انّا علی سفر لابدّ من زاد
1- آل عمران 3: 97
2- تفسیر تستری، ص 34
3- بقره 2: 197
4- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 112
ص: 106
«ملخها به مزرعه من گذر کردند، پس گفتم: راهتان را ادامه دهید و دراندیشه نابودی این مزرعه نباشید. پس گویندهای از آنها که بر فراز سنبلی بود، گفت: ما در سفری هستیم که به ناچار برای آن باید توشهای برگیریم.»
زاد تقوا میباید؛ از تقوا دور میشوی و در معاصی میآویزی ... آن به جنّت میرساند؛ این به جهنّم میسپارد. زاد عقبی تقوا بود؛ آن راهی پرآفت است، بپرهیز. بر آن راه توان رفتن که راهی پر خار و خاشاک است.
از یکی از بزرگان پرسیدند: تقوا چه باشد؟ گفت: هرگز راه خارستان رفتهای؟ گفت: آری، گفت: چگونه رفتی؟ گفت: برحذر و هشیار و دامان در چاک زده. گفت: تقوا آن است که در راه دین همچنان روی؛
خلّ الذّنوب صغیرها و کبیرها فهو التقی
کن مثل ماش فوق أر ض الشوک یحذر ما یری
«مردان بودهاند که در راه دنیا هم تقوا زاد کردند؛ چنانکه راه آخرت را زاد از تقوا ساختند.»
(1)دهم؛ تعدیل قوای نفسانی
انسان دارای قوای نفسانی است که با کوچکترین غفلت و بیتوجهی، او را در ورطه کژروی و گرداب تباهی میاندازد و از مسیر إلی الله باز میدارد. از این رو باید همواره به مراقبت و محافظت از آنها بپردازد و جهت جلوگیری از افراط و تفریط، به تعدیل این نیروهای درونی همّت گمارد. سفر عرفانی حج این فرصت را برای انسان فراهم میسازد که دقیقتر و جدّیتر به کنترل قوای نفسانی بپردازد و تمرین تهذیب نفس و مجاهده درون بکند. این از بزرگترین منفعتها و بهرههایی است که او میتواند از این سفر قدسی ببرد؛ چنان که درباره آیه (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ ...) آمده است: از جمله منافع اخروی و اخلاقی حج، آن است که از زمان ورود حجگزاران به حرم امن الهی و با التزام قلبی و عملی به تروک احرام (محرمات احرام)، همه حرکات و رفتار و گفتار زائران را تحت نظر و کنترل قرار میدهد و تعدیل و انتظام میبخشد. این خاطره [نورانی] هیچگاه از روان انسان محو شدنی نیست و درباره تعدیل قوا، تأثیر و نقش مؤثری خواهد داشت.
(2)در آیه دیگر میفرماید: (... فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا ...).
(3)ابن عربی درباره این آیه مینویسد: «هرکسکه عزیمت حج نمود و ملتزم نسک آن شد، پس «فلارفث»؛ یعنی نباید مرتکب فاحشهای شود که از قوای شهوانی ظهور میکند و «لافسوق» یعنی قوای غضبی نباید از اطاعت قلب خارج گردد و «لا جدال»؛ یعنی قوای بیانی (نطقی)، نباید در حج شیطنت و ریا کند.
همه اینها زمانی است که قصد «خانه دل» کند و لازمه آن نیز برگرفتن توشه است (وَ تَزَوَّدُوا) که ناشی از فضایل اخلاقی و پرهیز از رذایل است. این توشه، پرهیزگاری است که حج گزار باید در اعمال و نیات خود آنها را رعایت کند؛
«فِی الْحَجِّ، أی: فی قصد بیت القلب وَ ما (تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ) من فضیلة من أفعال هذه القوی الثلاث بأمر الشرع والعقل دون رذائلها (یَعْلَمْهُ اللهُ) ویثبکم علیه (وَ تَزَوَّدُوا) من فضائلها التی یلزمها الاجتناب عن رذائلها (فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی)».
(4)
1- تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، ج 1، صص 243 و 244
2- تفسیر انوار درخشان، ج 11، ص 164
3- بقره 2: 197
4- تفسیر ابن عربی، ج 1، ص 73
ص: 107
در آیه 197 سوره بقره نیز میفرماید: (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجّ). سرّ اقتصار بر سه عمل (رفث، فسوق و جدال) نه زیادتر؛ این است که در علوم عقلی ثابت شده انسان دارای چهار قوّه است: «شهوانیه بهیمیه»، «غضبانیه سبعیه»، «وهمیه شیطانیه» و «عقلیه ملکیه» و مقصود از جمیع عبادات، مقهورگردانیدن قوای سهگانه است؛ یعنی شهویه، غضبیه و وهمیه. پس قوله تعالی «فَلا رَفَثَ» اشاره به مقهور نمودن قوای شهویه است، تحت قوای عقل و «وَ لا فُسُوقَ» اشاره به مقهورنمودن قوای غضبیه است که از سرکشی آن تمرّد و نافرمانی پدید میآید. «وَ لا جِدالَ» اشاره دارد به مقهورگردانیدن قوه وهمیه تحت فرمان عقل که بلند پروازی نکند و در آنچه شأن وی نیست، در ذات خدا و صفات و افعال و احکام او بحث و جدال نکند.
همین قوای سهگانه است که انسان را وادار میکند با مردم نزاع و ضدّیت کند و تمام ظلم و تعدیات بشر از همین سه قوه سرچشمه میگیرد. این است که در آیه فرمود: (فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَ لَا جِدالَ فِی الْحَجّ)؛ یعنی کسیکه مقصودش معرفت خدا و محبّت او باشد و بخواهد اطلاع پیدا نماید بر نور جلال احدی و در سلک خواص از بندگان حق تعالی واقع گردد، بایستی جلو این قوای سه گانه حیوانی خود را ببندد که هیجان نکنند و این معانیکه گفته شد، بالاترین اسراری است در حج، که میتوان از این آیات استفاده نمود. پس سزاوار نیست که عاقل از آن غافل گردد.
(1)در تفسیر «روح البیان» نیز آمده است: در انسان سه قوّه هست: «شهوانیه»، «غضبیه» و «وهمیه» و در این آیه «فَلَا رَفَثَ» نهی از اعمال قوه شهویه است و «لَا فُسُوقَ» نهی از اعمال قوّه غضبیه است و کارهای زشت و «لَا جِدالَ» نهی از به کار بردن قوه واهمه است ... مثل بحث در کارهای زندگی و جنگ و جدال با مردم. پس چون بدی از این کارها تولید میشود، نهی کرد و گفت: پرهیزگاری از این اعمال را پیشه کنید و از نیروی خِرَد خود الهام بگیرید.
(2)سعدی در این باره میگوید:
از من بگوی حاجی مردم گزای را کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک بیچاره خار میخورد و بار میبرد
در واقع باید گفت:
حج در آن واجب شمرد از حسن حال نه در آن رفث است و نه فسق و جدال
و آنچه در وی میکنند افعال نیک جمله را داند خدای بی شریک
توشه بردارید و نبود هیچ زاد بهتر از تقوا اگر دارید یاد
می بپرهیزید کاین ره روشن است بر اولی الالباب پرهیز احسن است
(3)ی ازدهم؛ تعظیم حرمات رحمانی
یکی از بایستگیهای طریق عرفانی، رعایت ادب و اخلاق و حفظ حرمت و حدود الهی است؛ در واقع سالک إلی الله، باید هر آنچه را که از ناحیه مقصود و محبوبش صادر شده، بزرگ شمارد و در تعظیم و تکریم آن بکوشد. این مسأله در حج نمود بیشتری دارد و حج گزار در منازل و مناسکی گام میگذارد که باید بدانها پایبند باشد و دستورات حق را مو به مو اجرا نماید و محرمات و منهیات او را ترک کند.
1- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 2، صص 248 و 249
2- تفسیر روح البیان، ج 1، ص 315
3- تفسیر صافی، ص 71
ص: 108
در آیه 30 سوره حج- پس از بیان بعضی از مناسک و اعمال حج- میفرماید: (ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ ...)؛ «این است [مناسک حج]، کسیکه احکام خدا را حرمت گذارد، نزد پروردگارش خیر و خوبی یابد ...» آن گاه در دو آیه بعد میفرماید: (ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب)؛ «این است [سخن حق] و کسیکه شعائر دین خدا را بزرگ شمارد، این صفتِ دلهای باتقواست. «ذَلِکَ» اشاره به دستورات حج است که فرمود: اینها تعظیم شعائر الهی است؛ یعنی سرسری نشمارید و کورکورانه به جا نیاورید ... در خبر است حرمات الهی که هتک آن حرام است، سه قسم میباشد:
- هتک حرمت الهی در بیت الله الحرام،
- هتک حرمت کتاب در تعطیلکردن آن و ترک عمل به آن،
- هتک حرمت کسانی که واجب الاطاعه هستند؛ از رسول و امام.
آری، اخبار، بیانِ مصادیقِ اتم میکند؛ تعظیم حرمات الهی، اطاعت از فرمانهای اوست و ترک کلیه معاصی و اطاعت واجب الاطاعه.
(فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ)، معنی این نیست که تعظیم هم خوب است و این بهتر است، بلکه «خیریت» منحصر به تعظیم حرمات الهی است.
(1)اینت امر حج که شد ذکر از نسق کرد هر تعظیم حرمتهای حق
مر ورا نزد خدایش بهتر است هم جزایش در نکویی اکبر است
از پلیدی پس نمایید اجتناب وان بود اصنام اندر انتساب
هم نمایید اجتناب از قول زور بت پرستی اصل کذب است و فجور
دین حق گیرید و میل آن سو کنید بر خدا از غیر شرکی رو کنید
(2) آنهت
حجّ حقیقی، سلوک عرفانی برای فنای در حق و طواف باطنی و درونی است که با یک سری آداب و شرایط همراه است. حج برای حفظ حرمتهای الهی و نشانگر تعظیم دستورات اوست؛ یعنی محافظت میکند بر آنچه که خداوند در اوقات حج، حرام کرده است و حرمتهای الهی را نمیشکند تا ملزم نشود با خون (قربانی) آنها را جبران کند: « (ذلِکَ) لمن أراد السلوک لطریق الفناء و الحج الحقیقی و الطواف
1- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 296
2- تفسیر صافی، ص 485
ص: 109
المعنوی (وَ) بالجمله (مَنْ یعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ) و یحافظ علی حرمه ما قد حرمه الله فی أوقات الحج و لم یهتک حرمتها لیجبرها بدم (فَهُوَ) ای الحفظ بلا هتک (خَیرٌ لَهُ) مقبول (عِنْدَ رَبِّهِ) من هتکها و جبرها بدم ...»
(1)در واقع، حفظ حرمتهای الهی و بزرگداشت آنها، با تعظیم اوامر و دستورات اوست و بزرگداشت اوامر او با نافرمانی نکردن است و این در سفر روحانی و معنوی حج، نمود و ظهور بیشتری دارد. بزرگداشت اوامر و نواهی حق، طلب رضای اوست و این مسأله، بدون در نظر گرفتن طریق و دستور خود او، مبارک و مؤثر نیست: «تعظیم الحرمات بتعظیم أمره و تعظیم أمره بترک مخالفته. و یقال من طلب الرضا بغیر رضی اللّه، لم یبارک له فیما آثره من هواه علی رضی مولاه ... و یقال تعظیم حرماته بالغیرة علی إیمانه».
(2)حجّ مقبول و حقیقی، حجّی است که سراسر آن طلب رضا و خشنودی الهی باشد؛ آن هم به صورتی که آن را بر هر امری مقدم بدارد و بر آن پافشاری کند. حجگزار عارف و بینادل، نباید آنی از این وظیفه مقدس خود غفلت بورزد و با قصور و تقصیر، هتک محرّمات الهی نماید. بزرگداشت دستورات الهی؛ یعنی حرمت نشکستن، پاکسازی نفس در سفر حج، قربانیکردن جان در راه محبوب و هرآنچه که در مناسک و اعمال این عبادت بزرگ وجود دارد و آن عبارت است از: تخلیه درون با فضایل اخلاقی، پرهیز از رذایل نفسانی، قرارگرفتن در معرض انوار ربّانی، متصف شدن به ویژگیهای انسانی و سیر صعودی در مقام عرفانی. اینها همه خیر و نیکی برای انسان در محضر الهی و بارگاه قرب است.
در تفسیر ابن عربی آمده است:
« (ذلِکَ) أی: الأمر ذلک (وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ) و هی ما لا یحلّ هتکه و تطهیره و القربان بالنفس و جمیع ما ذکر من المناسک کالتّحلّی بالفضائل، و اجتناب الرذائل، و التعرّض للأنوار فی التجلیات، و الاتصاف بالصفات، و الترقّی فی المقامات (فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ) فی حضرة ربّه و مقعد قربه ...»
(3)(وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ) نظیر (وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ) و تأکید بر آن است.
«شعائر»، مانند «حُرُمات» مطلق هر چیزی است که دارای حرمت و احترام بوده و تعلّق به دین داشته باشد. شعائر نیز مانند «حُرُمات» در اینجا به ملاحظه مقام، تفسیر به مناسک حج و مخصوصاً به «هدی» شده است. حقّ این است که آن عمومش وارد شده است ولیکن نظر و توجّه مناسک به هدی، به سبب قرینه مقام است.
(فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب)
، خوشا بر حال او (تعظیمکننده شعائر الهی) که این صفتِ دلهای با تقواست. [در واقع] کسی که شعائر را تعظیم میکند، از متّقین میشود؛ چه، آن شعائر، از تقوای قلوب است و بودن شعائر از تقوای قلوب- با این که بیشتر آنها از کثرتهایی است که دل را به غیر خدا مشغول میکند- بدان جهت است که قلب دارای دو وجه است: وجهی به سوی کثرات دارد و وجهی به سوی وحدت و با ملاحظه هر دو وجه است که از قلب، سلوک پدیدار میشود و جذب به وقوع میپیوندد.
(4)دوازدهم؛ مقام تخلیه نفس
حج، آکنده از رازها و حکمتهایی است که تن و جان انسان را در شعاع نور الهی قرار میدهد و وجود آلوده و قلب در هم شکسته او را از ناراستیها و کژیها پاک میسازد. حج، سیر و سلوک عرفانی، برای تزکیه و پاکی نفس است و میتوان مراحل عرفان و سلوک را به روشنی در آن
1- الفواتح الالهیّه و المفاتح الغیبیه، ج 1، ص 553
2- تفسیر لطایف الاشارات، ج 2، ص 541
3- تفسیر ابن عربی، ج 2، ص 58
4- تفسیر بیان السعاده، ج 2، صص 92 و 93
ص: 110
مشاهده کرد؛ از جمله مراحل تزکیه (تخلیه، تحلیه و تجلیه)؛ یعنی پاکسازی باطن و روان از رذایل اخلاق.
از وظایف مشکل و سنگین سالکان الی الله، تطهیر نفس و تصفیه باطن از رذیلهها و پلیدیها و ناپاکیها است. آنان باید باطنشان را از آلودگی صفات ناراست پاک سازند تا قابل فیضهای رحمانی در حج باشند.
موانع تا نگردانی ز خود دور درون خانههه دل نایدت نور
موانع چون درین عالم چهار است طهارتکردن از وی هم چهار است
نخستین، پاکی از احداث و انجاس دوم، از معصیت وز شرّ وسواس ...
قرآن کریم میفرماید: (... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود)؛
(1) «امر کردیم به ابراهیم و اسماعیل که خانه را برای طوافکنندگان، معتکفان، راکعان و ساجدان پاکیزه سازید.»
«بَیْتِی» که خداوند آن را با منتسبکردن به خودش شرافت بخشید، در حقیقت «خانه قلب» است. خداوند دستور داد که آن را از ناپاکی توجّه به غیر پاک سازند؛ زیرا آنجا نظرگاه حضرت اوست.
دل به دست آور که حجّ اکبر است از هزاران کعبه یک دل بهتر است
کعبه بنیاد خلیل آزر است دل نظرگاه جلیل اکبر است
باید به ناچار آن را صاف و زلال نمود تا انوار الهی و اسرار رحمانی بر آن معتکف و آرامش و سکینه و وقار بر آن نازل شود. پس از وصول به این مقام است که بنده، سجده حقیقی و رکوع واقعی میکند و با پروردگارش مأنوس شده، به راز و نیاز میپردازد؛ (اعلم أنّ البیت الذی شرّفه الله بإضافته إلی نفسه و هو بیت القلب فی الحقیقة ...).
(2)در آیه دیگر میفرماید: (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
(3)
1- بقره 2: 125
2- تفسیر روح البیان، ج 1، ص 229
3- حج 22، آیه 29
ص: 111
بسیاری از مفسّران گفتهاند: مراد از «لیَقْضُوا» حلق رأس و قصّ شارب و ظفر و امثال آن است که بر مُحرم حرام بود، دیگر حلال میشود؛ مگر سه تا از محرّمات احرام ... بعضی گفتهاند: رفع کثافات بدنیه است به غسل در روز عید. بعضی گفتهاند: رمی جمرات است در ایام تشریق ... و لکن مطلق است و شامل جمیع کثافات میشود؛ حتّی کثافات معنویه به توجه و انابه و ادای حقوق النّاس و حقوق الهیه و نحو اینها ...
(1)در واقع آیه شریفه اشاره است به اینکه: بعد از قربانیکردن، نوبت به پالایش درون از آلودگیها؛ یعنی از چرکهای احتمالی، زشتیهای نفسانی و نشانههای خودخواهی میرسد و این سرّ عظیم حج است:
«بعد ذبح الهدایا و الضّحایا (لیَقْضُوا) و لیزیلوا (تَفَثَهُمْ) و أوساخهم العارضة لهم من رین الإمکان و شین الهویات و مقتضیات الأنانیات وَ بعد تطهیر أوساخ الإمکان و إکدار الهیولا و الأرکان (لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ) التی قد نذروها فی قطع بوادی تعیّناتهم ...»
.
(2)به نظر ابن عربی: (لیقْضُوا) به معنای زدودن آلودگیها و ناراستیهای درونی است؛ مثل کندن موی حرص و طمع، کوتاهکردن ناخنهای خشم و کینه و دگرگونیهای نفس متلوّن و ... (تَفَثَ) تزکیه نفس و زدودن موانع و تحلیه و زینتکردن درون است؛ جملگی از منافع عرفانی حج به شمار میروند.
« (لْیَقْضُوا) وسخ الفضول و فضلات ألواث الهیئات کقصّ شارب الحرص، و قلم أظفار الغضب و الحقد. و فی الجملة: بقایا تلوینات النفس ... فقضاء التفث التزکیة و إزالة الموانع و الإیفاء بالنذور و التحلیة و تحصیل المعارف ...».
(3)در تفسیر تستری نیز اشاره شده که: قلوب بندگان واقعی از شکّ و تردید و قساوت پاک بوده و آراسته به نور ایمان و شناخت است. خداوند خود فرمان داده که باید دل را از هرگونه زنگار و میل به هر نوع هوس و غفلتی پاک کرد؛ همانگونه که کعبه مکرّم را باید از آلودگیها دور داشت؛ (وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ).
(4)در مقام تخلیه است که گناهان و معاصی سالک فرو میریزد و نوبت به تحلیه و آراستن نفس به مکارم اخلاقی و فضایل انسانی میرسد. این برکت و خیر عظیمی است که تنها و تنها در حج شامل انسان میشود؛ زیرا در آنجاست که به یقین گناهان فرو میریزد و آمرزش الهی او را در بر میگیرد.
قرآن میفرماید: (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)؛ یعنی به سوی تو میآیند تا از منافع دنیایی و اخروی آن بهرهمند شوند. این بهرهوری و منفعت فراوان، در سایر عبادات دیده نمیشود. نماز و روزه عبادتهایی هستند که فقط نفس انسان بدانها مشغول میشود و یا عبادتهای دیگری که تنها جنبه مالی دارند. اما حج، مشتمل بر همه اینهاست. علاوه بر اینکه در سفر حج، تحمّل بارهای سنگین، راههای ناهموار، دوری از دوستان و جدا شدن از اسباب، هجرت از خانه و سرزمین و دوری از اهل و فرزند و ... وجود دارد. به همین جهت آمده استکه: حج، گناهان را زایل و پاک میسازد؛ همان گونه که در احادیث آمده است: «مَنْ حَجَّ هَذَا الْبَیْتَ فَلَمْ یَرْفُثْ وَ لَمْ یَفْسُقْ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».
(5)در آیه دیگر میفرماید: (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ)
(6) در «کشف الاسرار» آمده است: «حاء»، اشارت است به حلم خداوند با رهیکان خود و «جیم»
1- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 553
2- تفسیر الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، ج 1، ص 553
3- تفسیر ابن عربی، ج 2، ص 57
4- تفسیر تستری، ص 107
5- البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 3، ص 530
6- بقره 22: 197
ص: 112
اشارت است به جرم بندگان و آلودگی ایشان. چنانستی که الله گفتی: «بنده من! اکنون که جرم کردی، باری دست در حبل حلم من زن و مغفرت خواه تا بیامرزم. هرکس آن کند که سزای وی باشد، سزای تو نابکاری [است] و سزای من آمرزگاری. بنده من گو، زآنکه عذر خواهی؛ عذر از تو و عفو از من. جرم از تو و ستر از من. ضعف از تو و برّ از من. بنده من! چندان که عذر بر زبان آری و هراسی در دل و قطرهای آب گرد دیده بگردانی، پس کار وا من گذار. در که گشادم، بار دادن با من. اکنون که به دعا فرمودم، نیوشیدن بر من. اکنون که به سؤال فرمودم، بخشیدن بر من. هرچه کردم، کردم، هرچه نکردم باقی بر من.
(1)در آیه دیگر میفرماید: (ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا الله).
(2) مجاهد روایت میکند از پیامبرخدا 9 که فرمود: «بار خدایا! حاجیان را بیامرز و آنان را گو حاجیان برای ایشان استغفار میکنند.» علی بن عبدالعزیز گفت: سالی از سالها من همراه ابوعبیده القاسم بن سلام بودم، چون به موقف رسیدم، چاهی بود، از آنجا آب برآوردم و غسل کردم و نفقهای که داشتم آنجا فراموش کردم. چون به مأزمین رسیدم، ابوعبیده گفت: برو قدری خرما و کره برای ما بخر. مرا یاد آمدکه نفقه آنجا فراموش کردم. بیامدم تا آن جایگاه که آن کیسه فراموش کرده بودم. همان جا نهاده بود، برگرفتم و در میان بستم و از آنجا روی به قافله نهادم. در آن وادی نگاه کردم، همه وادی پر از قرده و خنازیر (میمونها و خوکها) بود. بترسیدم، از آن حال و بیامدم و پیش از صبح به قافله رسیدم و ایشان بر جای خود بودند. مرا گفت: کجا بودی؟ قصّه به او گفتم و حدیث قرده و خنازیر بگفتم. تعجّب کرد، مرا گفت: دانی که آن چه بود؟ گفتم: نه، گفت: آن گناه بنی آدم است که آنجا رها کردهاند و بیامدهاند.
(3)سیزدهم؛ تفکر و اندیشه انفسی
قرآن میفرماید: (تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْباب).
(4) این آیه مبنی بر ترغیب زائران کعبه به تقوا و بیان آن است که در چنین موقعیت حسّاسی، مقتضی است اسرار حج را در نظر داشته و در فواید آن تدبّر کنند و خاطراتی از آن در نفس خود به جای گذارند که بسیار پرارزش است؛ زیرا هر عمل اختیاری که از حرکات و سکنات پدید میآید، پس از تحقّق، بدون درنگ زایل میشود و تنها اثر و خاطره آن است که در نفس ذخیره شده و به جای میماند و از طرفی صدور هرکاری، در حقیقت ظهور اراده انسانی است. از این رو پایه و ریشه درونی اعمال بشر بر دو مرحله از مقامات نفس استوار است: اوّل: اعتقاد، دوم: خُلق.
(5)به همین مناسبت روح هر عمل نیک، به آن است که از مقام نفس- که صورت ثابت و پا برجای آن اعتقاد است- سرچشمه گرفته باشد؛ اگرنه عمل خارجی، قطع نظر از استناد آن به مبدأ صدور، ارزش نخواهد داشت.
(6)و از جمله صفات پسندیده، پرهیزگاری و خویشتن داری است. بدین مناسبت آیه کریمه در توصیه به تقوا، خردمندان را پند داده و دعوت به تدبّر و تعمّق نموده است.
«وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْباب»، هم خطاب به حجگزاران است (به طور خاص) و هم عموم مردم؛ یعنی ای صاحبان فهم و عقلهای سلیم! تقوای الهی پیشه کنید ... خدای متعال به اندازه تواناییهای عقلی آنها و به مقداری که از نور هدایت درونی بهرهمند شدهاند، آنان را به پرهیزگاری میخواند. پس نعمت بزرگی را به آنها یادآوری میفرماید و آن حقیقت شناخت و معرفت و عمل خالص در پرتو
1- تفسیر کشف الاسرار و عدّه الابرار، ج 1، ص 532
2- بقره 2: 199
3- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 3. ص 129
4- بقره 2: 197
5- تفسیر انوار درخشان، ج 2، ص 160
6- تفسیر انوار درخشان، ج 2، ص 160
ص: 113
علم و دانایی است؛ چنانکه در تفسیر تستری بدان اشاره شده است:
«... إن اللّه تعالی أمرهم أن یتّقوه علی مقدار طاقات عقولهم بما خصهم به من نور الهدایة بذاته، و القبول منه، و إفرادهم بالمعنی الذی رکبه فیهم، و علمه بهم قبل خلقهم، فذکرهم تلک النعمة علیهم، و دعاهم بتلک النعمة التی سبقت لهم إلی الاعتراف بنعمة ثانیة بعد الموهبة الأزلیة، و هی حقیقة المعرفة، و قبول العلم بالعمل خالصاً له ....».
(1)چهاردهم؛ جلب فیضهای رحمانیحج، «ضیافت الهی» است که در آن برای عارفان و سالکان سفرهای از فیضها، برکات و عنایات گسترده شده و هر لحظه تجلّیات و خیراتی برای آنان در پیش است. این امری روشن و ثابت است که در تفاسیر نیز بدان پرداخته شده است.در باره آیه (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...) آمده است: آوردن «إِذَا» که بر وقوع دلالت دارد، اشاره به این است که افاضه از عرفات- که دلالت بر وقوع در آن میکند- امری است محقّق و مسلّم که ناگزیر باید انجام شود. اینکه به آن حکمی بشود، هیچ نیازی ندارد. این معنا مناسب تأویل است؛ زیرا که سالک إلی الله و کسیکه حجّ بیت حقیقی را- که قلب است- نیت کرده، به سبب حمل زاد و توشه و طلب فضل خدا، از تنگی و سختی بیرون میآید. آنگاه که به سبب امر خدا، روزی و فضل خدا را میجوید، به دورترین مراتب نفس از قلب تنزّل مییابد ... آنگاهکه به پایینترین مراتب نفس افتاد، نمیتواند آنجا متوقّف شود؛ بلکه از آنجا دور میشود. گویا کسی او را به راه خانه حقیقی میداند؛ ولی او بدون اینکه در راه بایستد و توقّف کند، به خانه نمیرسد. پس در مزدلفه میایستد، سپس در منا توقّف میکند؛ بعد، از آنجا به مکّه قلب باز میگردد. بنابراین، واقع شدن در عرفات و وقوف، لازمه طلب فضل است و بازگشت از عرفات، لازمه وقوع در آن است و همچنین است وقوف در مزدلفه و منا. (2)کسیکه با توجّه به تقوای درونی، شعائر الهی (حج و مناسک آن را)، به درستی به جای آورده و حقّ آن را ادا کرده است؛ در واقع با قلب و درون پاک آن را بزرگ دانسته و نیکو شمرده است. این چنین قلب پرهیزگاری، نظر کننده به سوی حضرت حق، به کمک نور الهی در همه زمانها و تمامی حالات است. کسانیکه در حج، شعائر الهی را تعظیم میکنند و به خداوند متعال تقرّب میجویند، منافع و برکات فراوانی به دست میآورند که قابل شمارش نیست؛ چنانکه در تفسیر «الفواتح الالهیه» آمده است:« (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ) المأمورة له فی أداء الحج و یوقّر حق توقیرها و تعظیمها (فَإِنَّهَا) أی شأن تعظیمها و تحسینها عن من صدر إنّما هو صادر ناشئ (مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ) الناظرة الی الله بنور الله فی جمیع أوقاتها و عموم حالاتها (لَکُمْ) أی فی ملککم و تحت تصرّفکم أیها المؤمنون المعظمون شعائر اللّه الناسکون بمناسک الحج (فِیهَا) أی فی الهدایا و الضحایا التی أنتم تتقربون بها إلی الله (مَنافِعُ) کثیر ...» (3)اسرار و حکمتهای عرفانی حج در تفاسیر عرفانی قرآن بیشمار است؛ ولی این نوشتار گنجایش بیش از این مقدار را ندارد. امید است که این بحث را در پژوهشهای مفصلتری ادامه دهیم و از زیباییهای خیرهکننده تفسیرهای عرفانی قرآن بیشتر بهره ببریم.
1- تفسیر تستری، ص 34
2- تفسیر بیان السعاده، ج 2، ص 409
3- الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیّه، ج 1، ص 554