محورهای وحدت

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

نویسنده

موضوعات


«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ إِیَّاهُ نَسْتَعِین‏،  الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏؛  صَلَّى اللَّهُ عَلَى جَمِیعِ الأَنْبِیَاء و المرسلین وَ الأَئِمَّة الْمَهْدِیِّین‏؛ سِیَّمَا ُ خَاتَمِ الأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الأَوْصِیَاءِ عَلَیهِم آلاَفُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء؛ بِهِم نَتَوَلّى  وَ مِن أَعدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَى اللهِ».

انسان، نه از لحاظ تجرّد هستی همسان فرشته‏هاست که از هماهنگی با همنوع خود بی‌نیاز باشد و با شعارِ (مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ)[1] زندگی کند و نه از جهت مادی همتای حیوان‏هاست که به تبادل نظر و تعاون با همجنس خویش حاجتی نداشته باشد و با شعارِ (قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‏)[2] که برخاسته از حلقوم درندگان بشر نما ـ  چون آل فرعون است ـ  به‌ سر برد و نه می‏تواند بدون تکیه‌گاه تکوینی به تشتّت و پراکندگی خاتمه داده و راز و رمز اتحاد با همنوع، خود را دریابد و با انجام رفتار مناسب، به وحدت روی آورد و با شعار (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)[3] از هرگونه نقص و عیب برهد و به کمال و تمام انسانی برسد.

انسان از یک عامل کثرت به نام طبیعت و یک عامل وحدت به نام روح ماورای طبیعت تشکیل یافته است؛[4] از این‌رو اگر جنبة طبیعی خود را فربه نماید، جز اختلاف و نزاع، چیزی نمی‏یابد و اگر جنبة ماورای طبیعی خویش را تزکیه کند، از گزند هرگونه درگیری مصون و به شهد مسالمت و صفا کامیاب می‌گردد.

انسان الهی، هجرت از کثرت به سمت وحدت را از معمار کعبه و بنیانگذار بیت توحید، حضرت ابراهیم خلیل فرا می‌گیرد که فرمود: (إِنِّی ذَاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِین‏)[5] و برای نیل به این هدف والا، از موانعی که جامع آن‌ها تعلّق به جهان طبیعت است، می‏رهد و با شرایط و موجباتی که جامع آن‌ها «پیوند به عالم ماورای طبیعت» است، آشنا شده و از این رهگذر به مقصد می‏رسد. موانع طبیعی نه منحصر در اشیای معیّن است و نه مخصوص افراد خاص یا زمان و مکان معین؛ بلکه هر چیزی که بشر را از یاد خدای سبحان غافل کند، دنیای او محسوب می‏شود و دامنگیر همة انسان‌ها در همة شرایط و در همة سنین و مراتب خواهد بود؛ مگر بندگان مخلَص که از گزند آن مصون‌اند: (وَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین‏).[6]

انسان سالک به سوی خدا هر اندازه نیرومندتر باشد، رهزنان او ماهرتر و رهایی از دام خطر آن‌ها دشوارتر است؛ لیکن با تحصیل شرایط سیر به سوی حق، پیمودن آن آسان خواهد شد؛ (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى‏)،[7] چنان‌که با محرومیت از آن و ابتلا به موانع سلوک به سوی خدای سبحان، طی راه انحراف و سقوط، سهل می‏گردد؛ (وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى).[8]

چون کثرت، گذرگاه وحدت است و این رهگذر، مانع مهم و عقبة کئودی است که چاره عبور از آن نیست، از این‌رو سالک کوی حق باید توحید را ـ که همانا مهم‌ترین عامل وحدت و بهترین وسیلة سلطه بر کثرت است ـ تقویت کند.

انسان الهی هنگامی همانند حضرت ابراهیم(علیه السلام) از شهادت به غیب هجرت می‌کند که با حق تولاّی کامل داشته و از باطل، تبرّیِ نهایی جسته باشد و در محبّت و عداوت و ارادت و کراهت و بالاخره در جذب و دفع، تابع و پیرو دین پدرش حضرت خلیل الرحمان(علیه السلام) باشد: (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ)[9] و نیل به این مقام منیع در پرتو هدایت‏های قرآن کریم میسّر است.

ضرورت تکوینی و ابدی بودن محورهای وحدت

انسان از آن جهت که به جامعه نیازمند است و بدون هماهنگی با دیگران خطوط اصیل سعادت او ترسیم نمی‏شود، باید با همنوعان خویش متحد باشد و چون انسان موجودی عینی و تکوینی است نه ذهنی یا اعتباری و سعادت او نیز همسان با هستی او حقیقتی عینی است، نه امری ذهنی و قراردادی، از این‌رو پیوند او با دیگران نیز باید بر محورهای عینی و تکوینی باشد؛ نه همانند قراردادهای تجاری، صناعی و زراعی که تحت عناوین بیع، اجاره، صلح، مضاربه و... منعقد شده و با تغییر اوضاع فسخ گردد و قرارداد جدیدی با رخدادهای تازه منعقد شود.

پیوند و اتحاد انسان با همنوعان خویش، در عین آن­که ربطی عینی و تکوینی است نه قراردادی و ذهنی، باید سهمی از جاودانگی و ابدیت داشته باشد؛ به طوری­که در هر زمینی و در هر زمان و در هر عصر و مصر و نسلی، اجرا شدنی باشد و از دگرگونی‌های جغرافیایی محفوظ و از تحوّل‌های تاریخی مصون بماند. چیزی که در دسترس تطاول حوادث واقع نمی‏شود و با تحوّل زمانه عوض نمی‌گردد، جنبة جسمانی و مادی بشر نیست؛ زیرا جسم او از خاک و گِل معین و در زمان و شرایط خاص واقع است و ناچار، رنگ آن‌ها را به همراه دارد و با فرهنگ نشئت گرفته از خواص مادی قرین خواهد بود. همین ویژگی، منشأ اختلاف قومی و نژادی و زبان و سنت و ادب و رسم و آیین و نظایر آن‌هاست که در عین سودمندی آن‌ها جنبة اصالت نداشته و در ساختار گوهر جاوید آدمی، سهم مؤثر نخواهند داشت؛ زیرا از هر سرزمین و در بین هر نژاد و قوم و از میان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح یا طالح پرورش می‏یابد و از همین رو خدای سبحان به این‌گونه امور که جنبة مادی داشته و مایة کثرت‌اند، اصالت نمی‌بخشد؛ یعنی هم تعدد ناشی از آن‌ها را امضا می‌کند و هم به عدم تأثیر آن‌ها در تکامل اصیل انسان اشاره می‌نماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ...).[10] یعنی تعدّد نژاد، فقط در شناسایی یکدیگر، به منزلة یک شناسنامة طبیعی اثر دارد وگرنه در نظام ارزشی اسلام، هیچ مؤثر نیست؛ چنان‌که همین کثرت مادی در حدّ خود می‌تواند همانند سایر اختلاف‌ها و تعددها نشانة قدرت خداوند سبحان باشد؛ گرچه امتیاز ارزشی را به همراه ندارد: (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لآیاتٍ لِلْعالِمین‏).[11]

نتیجه آن­که اولاً: تکامل انسان، بدون پیوند جوامع بشری میسور نیست. ثانیاً: پیوند انسان‌ها امری عینی و تکوینی است نه قراردادی و اعتباری. ثالثاً: پیوندهای تکوینی اگر به ماده و طبیعت برگردد، گرچه عینی و تکوینی است، لیکن ناپایدار بوده و از نظر قرآن کریم در نظام ارزشی انسان مؤثر نیست.

بر این اساس، مصوبات سازمان ملل ـ به فرض سداد و صلاح آن‌ها ـ و نیز آیین‌نامه‌های نژادی و قومی و ملی، تنها اموری قراردادی‌اند که توان تأمین سعادت تکوینی جوامع بشری را ندارند؛ زیرا حقیقت تکوینی انسان، برتر از قرارداد اعتباری و ابدیت او والاتر از امور مادی ناپایدار است.

انسان در فرهنگ قرآن، سرمایة سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با همة جوامع بشری را به عنوان یک اصل ثابت، همسان، همگی و همیشگی در نهاد خود دارد،[12] به طوری­که هیچ فردی در هیچ عصر و مصر و نسلی، فاقد آن نبوده و نخواهد بود و این دستمایة تکامل تکوینی، همان زبان فطرت توحیدی است که بدون اعتبار و قرارداد و صرف نظر از هرگونه اعتبار و تصویب، توان پیوند انسان‌ها را داراست: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).[13] بنابراین، تنها راه وحدت انسان‌ها و اتحاد جوامع بشری، بر محور فطرت توحیدی انسان دور می‏زند؛ زیرا هم امری عینی و تکوینی است نه قراردادی، و هم جاودانه و پایدار است؛ زیرا  نه از خصوصیت اقلیمی نشأت گرفته تا با تغییر آن دگرگون گردد و نه در زمانة مخصوص، محصور است تا با گذشت آن سپری شود و نه در معرض حوادث دیگر واقع می‏شود تا با تحوّل رخدادها فرسوده گردد؛ بلکه همچنان مشرف بر هر سرزمین و محیط بر هر زمان و حاکم بر هر سنّت و رسم قومی و نژادی و مانند آن است؛ زیرا روح انسان مجرّد است و فطرت توحیدی که با هستی او عجین شده، منزّه از ماده و مُبرّای از قوانین حاکم بر طبیعت و تاریخ و نظایر آن است. از همین رو، خدای سبحان فرمود: (وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ)؛[14] یعنی فقط خداوند است که دل‌های آنان را همسو و هماهنگ قرار داد و تو ای پیامبر! اگر همة منابع مادی زمین و هر آنچه را در آن است هزینه می‌کردی تا دل‌های آن‌ها را پیوند دهی، توان آن را نداشتی؛ لیکن خدای سبحان آنان را متحد و قلوب آن‌ها را تألیف کرد.[15]

گفتنی است، چنانچه در برخی موارد به منظور جذب دل‌های (الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم‏)[16] از مال استمداد می‏شود و سهمی از زکات به آن‌ها داده می‏شود، این احسان مادی، زمینة آن تألیف معنوی است و گرنه تأثیر آن فقط در حدّ سکوت است نه سکون و آرامش دل؛ زیرا قلب فقط به یاد خداوند می‌آرمد؛ ( أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏)[17] و با اعراض از ذکر حق، گرفتار ضنک، تنگی و ضیق معیشت و بستگی زندگی خواهد شد و هرگز توفیق شرح صدر نمی‌یابد؛ (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً).[18]

ضرورت هماهنگی محورهای اتحاد با فطرت و دین الهیِ جهانشمول

حاصل مباحث گذشته این­که: «وحدت جهانی» بدون پیوند تکوینی و جهانی میسّر نخواهد بود و هرگونه پیوندی که با سرشت توحیدی انسان‌ها مطابق نباشد، یا اعتباری است نه عینی و تکوینی؛ یا زوال‌پذیر است نه پایدار، از این‌رو، هر قانونی که برای هدایت جوامع بشری تدوین می‌شود، باید با فطرت الهی آنان منطبق بوده و دارای دو ویژگی «تکوینی» بودن و «ابدیت» باشد و تنها مبدئی که به همة اصول گذشته احاطة علمی دارد و بر طرح و تدوین آن تواناست، ذات اقدس خداوند است. بر همین اساس، انسان در منطق وحی، فقط با اسلام که دین جهانشمول است و همگان را همسان و همسو و همتا و همخو و هماهنگ و همراه می‌کند، به کمال نهایی خود می‌رسد و از همین رو خدای سبحان اسلام را دین جهانی شناساند و جهانیان را به گرایش به آن فراخواند و خطوط اصیل آن را کلی و دائم و همه‏جایی تبیین کرد و از جدایی از آن بر حذر داشت و خطر اعراض از آن یا اعتراض بر آن یا معارضه با آن را اعلام کرد و فرمود: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).[19] بر اساس این آیة شریفه، هر فردی افزون برآن­که موظف است به قرآن وعترت: ـ که بهترین حبل و دستاویز انسان‌هایندـ تمسک جوید، باید با دیگران و در کنار آنان مسلمان باشد و با هم به ریسمان الهی اعتصام جویند. این هماهنگیِ دین، همانا نعمت ویژة الهی است که نباید از آن غفلت کرد؛ چنان‌که نباید از خطر دشمنی و اختلاف که همانند حرکت در لبه درّة سقوط و گودال آتش است، غافل بود.

همچنین خداوند متعال فرمود: با هم اسلام را بپذیرید و در پرتو وحی الهی، با هم زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشید و از اختلاف و تشتّت که همانا پیروی از گام‌های شیطان است، بپرهیزید؛ چون او دشمن آشکار شماست و بارزترین مظهر عداوت او، ایجاد فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه است؛ (یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین‏).[20]

تودة مردم، تابع دانشمندان و صاحب‌نظران­اند؛ اگر آنان هماهنگ و همسو باشند، شکافی در متن جامعه پدید نمی‌آید و اگر آن‌ها (عالمان) ـ معاذ الله ـ کینه‌توز و تشتّت‌طلب باشند، امیدی به اصلاح جامعه نیست و هرگز طعم گوارای وحدت به ذائقة این جوامع پیرو و محروم نمی‏رسد و بوی صفا و وفا به مشام آن‌ها نخواهد رسید؛ بدین سبب قرآن کریم علما و دانشمندان را پیش از دیگران و بیش از آن‌ها به اتحاد امر می‌کند و خطر اختلاف را که از دنیادوستی نشأت می‌گیرد، به آن‌ها هشدار می‏دهد و آن‌ها را از عذابِ روزی می‏ترساند که در آن روز برخی از چهره‌ها دگرگون می‌گردد.[21]

قرآن کریم اختلاف نظر را ـ که زمینة دستیابی به هدف مشترک است ـ همانند اختلاف دو کفة ترازو که برای هماهنگی وزن و موزون تلاش می‌کنند، لازم و سودمند می‏داند، ولی اختلافِ بعد از علم و روشن شدن واقع را که غرضی جز نیل به هدف پلید نفسانی در آن نیست، زیانبار دانسته و علما و دانشمندان را مسؤول آن اعلام کرده و منشأ تفرقة بعد از علم و آگاهی به حق را ظلم و تعدّی می‏داند؛ (وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُم)؛[22] (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم)[23]؛ (وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ)[24]؛ (فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).[25] هرگز بغی و تجاوز در محدودة قوانین الهی و نسبت به احکام اسلامی، مخصوصاً دربارة تعیین سرنوشت سعادت و شقاوت جوامع بشری، وسیلة نیل به کمال نخواهد بود؛ بلکه زیان آن دامنگیر باغیان و متعدّیان خواهد شد؛ (وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ).[26]

 

محورهای اصیل وحدت

انسان که دارای فطرت توحیدیِ مشترک با دیگران بوده و به دین جهانشمول دعوت شده است، وقتی توان شکوفایی فطرت مشترک و دستیابی به مزایای دین جهانی مشترک را داراست که دارای محورهای اصیل و پایدار وحدت‌بخش باشد تا در پرتو آن اختران پرفروغ با همگان همگام شود و با همنوعان خود هماهنگ گردد؛ از این‌رو، خدای سبحان، قرآن کریم را کتاب همگان و محور فکری و علمی جهانیان اعلام کرد و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) را برای عینیت بخشیدن به احکام قرآن، به عنوان اُسوه و رهبر عمومی و جهانی معرفی کرد و کعبة مقدّس را برای گردهمایی سراسر جهان اسلام، قبله و مطاف عالمیان دانست، تا مسلمین جهان با داشتن این محورهای اصیل وحدت‌بخش با یک‌دیگر آشنا و متّحد گردند.

در اینجا به طور خلاصه دربارة جهانی بودن این مدارها، مخصوصاً کعبة معظّمه و قداست عالمی و امنیت جهانی آن، بحث خواهد شد تا وظیفة مسلمانان، به خصوص علما نسبت به تأمین و حراست از قداست کعبه و مأمن بودن آن روشن شود:

1. جهانی بودن قرآن کریم

انسان کامل که سِمت رسالت الهی را داشته و حامل پیام خداست، اگر مظهر اسم اعظم بوده و کامل‌ترین انسان‌ها باشد، کتابی را دریافت می‌کند که کامل‌ترین کتاب‌ها بوده و تمام پهنة زمین و وسعت زمان و گسترة تاریخ را دربر می‌گیرد؛ از همین رو، خدای سبحان، قرآن را به عنوان کتاب الهی برای هدایت همگان بر قلب مطهر رسول الله(صلی الله علیه و آله)  نازل و آن را به عنوان هدایت تودة انسان‌ها معرفی کرد، بدون اختصاص به مردم عصر یا مصر خاص؛ (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس‏...)[27]؛ (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ‏...)[28]؛ (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)[29]؛ (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ...)[30]  نیز آن را به عنوان یادآور همة جوامع بشری شناساند؛ (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْعالَمینَ)[31]، (وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى‏ لِلْبَشَرِ)[32] تا همگان را به عَهد فطرت خویش متذکر نماید؛ همچنین آن را به عنوان دستور آسمانی به منظور برحذر داشتن همة مردم جهان از هرگونه تباهی معرفی کرد؛ (تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً).[33]

آیات تحدّی نیز نشانة جهانی بودن قرآن است؛ زیرا بر این اساس که قلمرو تحدّی و دعوی رسالت و اعجاز، همان منطقة نفوذ کتاب آسمانی است. اگر کتابی برای هدایت گروه خاص یا عصر مخصوص نازل شده باشد، زبان تحدّی و دعویِ دعوتِ آن، در همان محدودة نزول کتاب آسمانی خلاصه می‏شود؛ حال آن­که قرآن کریم همة جن و انس را به مبارزه فرامی‌خواند؛ (قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ و الجِنُّ عَلیٰ اَن یَأتوا بِمِثلِ هـٰذا القُرءانِ لا یَأتونَ بِمِثلِهِ).[34]

تذکر این نکته سودمند است که معجزة هر پیامبری، گرچه رسالت او محدود باشد، برای همیشه به قوّت اعجاز خود باقی است و هیچ کسی از غیر انبیا و اولیای الهی: توان آوردن همانند او را نداشته و نخواهند داشت.

به هر روی، چون دعوی رسالت با دعوت رسول هماهنگ است و تبلور دعوت نبی گرامی(صلی الله علیه و آله) در قرآن کریم است، هرگونه دلیل که بر جهانی بودن قرآن دلالت داشته باشد، بر عالَمی بودن رسالت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نیز دلالت دارد؛ همچنان‌که هر دلیلی که بر جهانی بودن رسالت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) دلالت کند، بر عالَمی بودن قرآن مجید نیز دلالت خواهد داشت؛ زیرا این دو، متلازم هم‌اند و دلیل هر کدام، بالملازمه، دیگری را نیز اثبات می‏کند.

2. رسالت جهانی رسول الله(صلی الله علیه و آله)

انسان کاملی که به نحو مطلق (بر همه) خلیفة الله است و کامل‌تر از او در جهانِ امکان، کسی نیست، رسالت او آن‌چنان وسیع و گسترده است که نه در طول تاریخ، بعد از او پیامبری خواهد آمد و نه در عرصه گیتی و همزمان با نبوّت او کسی به پیامبری می‌رسد و از این جهت، او نه تنها از انبیای اولوا العزم به شمار می‌آید، بلکه خاتم همة پیامبران بوده و پایان‌بخش اصل نبوت و رسالت است و همة ادلّه‌ای که بر «خاتمیّت» آن حضرت دلالت دارد، مانند آیة کریمة (مَا کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماًً)[35] بر «جهانی بودنِ رسالت» آن حضرت(صلی الله علیه و آله) نیز دلالت خواهد داشت.

افزون بر این قسم از براهین، آیات دیگری نیز ناظر به کلیّت و دوام رسالت آن حضرت است؛ مانند: (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ)[36]؛ (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)[37]؛ (یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً)[38]؛ (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً...).[39] در این آیات، رسالت نبی گرامی(صلی الله علیه و آله) برای تودة انسان‌ها، در همة اعصار و امصار و بدون اختصاص به تازی یا فارسی و مانند آن تبیین شده است؛ یعنی همان‌گونه که قرآن هدایتگر عموم ناس و مردم است، رهبری حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نیز برای همة ناس و تودة مردم است و کلمة «ناس» مادام که قرینه بر اختصاص آن اقامه نشود، شامل همة انسان‌ها در همة اعصار خواهد بود.

3. پیوند مستمر مسلمانان با کعبة معظمه

انسان‌های معتقد به یک دین جهانی و یک کتاب عالَمی و پیرو یک پیامبر همگانی و همیشگی، باید مرکزی همگانی، ثابت، تغییرناپذیر و محور تبادل نظر سراسری نیز داشته باشند تا از دور و نزدیک در کنار آن گرد هم آیند و در آنجا مسائل علمی و عملی، خواه به عنوان توجیه پیروان و خواه به عنوان پاسخ به بیگانگان، طرح گردد و مشکلات سیاسی و اجتماعی، خواه از لحاظ ادارة امور داخلی و خواه برای صیانت از تهاجم خارجی، بازگو و حل شود و روابط فرهنگی و اخلاقی تحکیم گردد و نیز فواید دیگری که همة آن‌ها را می‏توان از اطلاق آیة کریمة (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فی‏ أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ)[40] استفاده کرد.

خدای سبحان کعبة معظمه و مسجد الحرام و حرم آن را به این منظور اختصاص داد تا همة مسلمانان جهان در همة شؤون زندگی خود، در تمام سال‌ها و ماه‌ها و هفته‌ها و روزها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها... به مناسبت‌های گوناگونی با کعبة معظمه ارتباط برقرار کرده و به عنوان لزوم استقبال آن یا رجحان رو به‌ رو واقع شدن با آن در نمازها و نیازها و همچنین در ذبح و نحر حیوان‌ها و نیز در تجهیز کارهای بیمارِ مُشرِف مرگ و همچنین بعد از مردن وی، با آن رابطه برقرار کنند؛ از این‌رو، دربارة عظمت و قداست کعبه و پیوند ناگسستنی با آن در مرگ و زندگی چنین می‌گوییم: «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی‏...».[41]

به سبب کرویت زمین و اختلاف جهت قبلة بلاد، در هر لحظه، فردی از سویی به سمت کعبه در حالت نماز و نیایش است؛ به طوری­که این پیوند لحظه­ای قطع نمی‌شود؛ چون اوقات نمازها و دعاها و... برای مردم کرة زمین یکی نیست و همان‌طور که فرشتگانِ عرش دائم با عرش الهی در ارتباط‌اند، مسلمانان سراسر جهان در هر لحظه و در هر مکان، با کعبه که به محاذات عرش بنا نهاده شد، در ارتباط‌اند. به همین منظور ـ و با آن­که انسان به هر سو رو کند، رو به خداست: (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏)[42] لیکن ـ دستور الهی، این است که هر جا هستید در هنگام عبادت به سمت مسجد الحرام متوجّه شوید؛ (قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَه).[43]

انسان‌هایی که به یک سمت رو می‌کنند و گِرد یک محور و مطاف می‌گردند، هنگامی که به مزایای معنوی آن معبد آشنا باشند، معبود خود را ـ که خدای نظام آفرینش از مُلک تا ملکوت، از شهادت تا غیب، از ماده تا لوح و قلم، از طبیعت تا عقل محض، و بالاخره از ناسوت تا اولین فیض و اثر که همان ارواح عترت طاهره و رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می‌باشد ـ بهتر می‏شناسند و حضرتش را بی‏شائبه‌تر می‏پرستند؛ از این جهت، خدای سبحان خصوصیاتی را برای قبله جهانیان و مطاف زائران سراسر گیتی در حج و عمره تبیین فرمود که در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. کعبه اولین و قدیم‌ترین معبد مردمی و عبادتگاه تودة انسان‌ها در روی زمین است؛ (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً).[44]

2. کعبه محور قیام و مقاومت و پایداری و مرکز ایستادگی تودة انسان‌ها برای امتثال دستور حق و پرهیز از باطل و ستیز با آن است؛ (جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاس‏).[45]

3. کعبه مرجع و بازگشتگاه عموم مردم و مأمن تودة انسان‌هاست؛ (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا...).[46]

4. نقشة کعبه و تعیین محل ساختن آن به رهنمود و دستور خدای سبحان تنظیم شد؛ (وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً...).[47]

5 . ساختمان کعبه با معماری و دستیاری دو تن از بزرگ‌ترین انبیای ایثارگر الهی صورت پذیرفت؛ (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیل‏...).[48]

6 . کعبه بنایی عتیق و ارزشمند و سابقه‌دار و خانه‌ای است که تحت تملّک و سلطة احدی نبوده و در گسترة تاریخ از تطاول طاغوتیان مصون مانده و از اختصاص به شخص یا گروه یا قوم و نژاد یا دولت و حکومت آزاد بوده و هست و خواهد بود؛ (...وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیق‏)؛[49] (...ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).[50]

7. کعبه بیت خدایی است که منزّه از حلول در مکان و مبرّای از حصر در زمان و مقدَّس از نیاز و مسبّح از حاجت به چیزی یا کسی است و نیز میهمانسرای ضیوف الرحمان است که به دست خلیل الله و ذبیح الله از لوث هر شرکی تطهیر شد؛ (وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود).[51]

8 . کعبه تنها بیتی است که زیارت و طواف آن بر توانایان لازم است و تنها دربارة عبادت حج آمده است که؛ (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً).[52]

9. کعبه، بیتی است که زائران آن از احترام خاص برخوردارند و سهمی از حرمت معنوی می‏برند و هتک حرمت آن‌ها به منزلة اخلال سایر حرمت‌هاست؛ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ...).[53]

10. کعبه و مسجد الحرام جای امن برای شهری و روستایی، دور و نزدیک، حضری و بدوی است و همگان همسان و همتای هم از آن بهره‌مند می‌شوند؛ (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْباد...).[54]

11. کعبه و مسجد الحرام، مرکز قداست و حرمت است به گونه‌ای که ارادة ستم ملحدانه در آن مایة عذاب الهی خواهد بود: (...وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیم‏).[55]

12. جایگاه کعبه اولین پناهگاه و محل سکونت فرزندان خلیل الرحمان است: (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم...).[56]

13. خداوند در پاسخ به درخواست حضرت خلیل(علیه السلام) ـ که آن منطقة غیر ذی زرع، اولاً: آباد شود، ثانیاً: أمن گردد که همگان در آن احساس آرامش کنند؛ (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً...)،[57] (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا...)[58] ـ آنجا را بلد و شهر آباد و امن کرد و از آن منطقه به عنوان (الْبَلَدِ الأَمِینِ) یاد کرد: (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ٭ وَ طُورِ سِینِینَ ٭ وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمِینِ)[59] و همچنین ساکنان آن منطقه را از خطر اقتصادی و ناامنی نظامی حفظ کرد؛ (فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف‏)[60]؛ (...وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً)[61]؛ (أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقا...)[62]؛ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ...).[63]

راز اهتمام فراوان به امنیت حرم الهی

نعمت امنیت بسیار پر ارج است؛ ولی این همه اصرار برای برقراری آن، صاحب‌نظر هوشیار را متوجه می‏کند که در آن منطقه باید کاری صورت پذیرد که بدون احساس آرامش، میسّر نخواهد بود و اگر آن کار، تنها نیایش و زیارت و طواف و ذکر بود و هیچ‌گونه اظهار انزجار از تبهکاران و متجاوزان و... نبود، آن‌ها نیز مزاحمتی فراهم نمی‏کردند.

توضیح این­که خدای سبحان انسان را برای کمال عبادی آفرید و چون هیچ کمالی بالاتر از نیل به توحید ناب نیست و وصول به آن بدون نزاهت از هرگونه شرک، میسّر نخواهد بود؛ از این‌رو، کعبه را که مرکز گردهمایی مسلمانان سراسر عالم است و بیت توحید به شمار می‌آید، محور تبرّی از هر تباهی و تبهکار دانست و مقدمات مناسب آن را چنین تمهید کرد:

اولاً: بعد از تمام شدن بیتِ طاهر و عتیق و مساوات و مواسات و بعد از تأمین حرم و تشریع امنیت برای مهمانان و زائران و راکعان و ساجدان و عاکفان، به پیامبر خویش دستور داد: (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیق)[64] و هدف از این اذان و اعلان ابراهیمی(علیه السلام) آمدن هر کسی است که توان حضور را به طور متعارف دارد تا از نزدیک شاهد منافع مادی و معنوی خود باشد.

ثانیاً: وقتی همگان از باختر و خاور و از شمال و جنوب و از دور و نزدیک آمدند و در مرکز گردهمایی سراسری شرکت کردند، نوبت به اذان و اعلان محمدی(صلی الله علیه و آله) می‌رسد؛ از این‌رو فرمود: (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُه‏...)؛[65] یعنی آن اعلان قبلی، هدف نهایی ساختن کعبه با همة مزایای الهیِ آن نبود، بلکه زمینه‌ای بود برای اعلان دوم که هدف نهایی کعبه است و آن اذان که توسط خاتم پیامبران از طرف خدای سبحان صورت می‌پذیرد، همانا تبرّی خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) از هر مشرک و ملحد است و برای این­که این اعلان جهانی باشد و به سمع مردم سراسر گیتی برسد، فرمود که در زمان حضور همة زائران و در روز عمومی در ایام حج، صورت گیرد: (...یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ).

خلاصه آن­که هدف نهایی ساختن بیت الله، رسیدن به توحید بی‏پیرایه از شرک است و نیل به توحید ناب، بدون تبرّی تام از هر شرک و الحاد و انزجار از هر مشرک و ملحد، میسور نخواهد بود. بر همین اساس تا انسان در روی زمین زندگی می‌کند، وظیفه حج و زیارت به عهدة اوست و تا مشرک در جهان به سر می‌برد، اعلان تبری از او نیز جزو مهم‌ترین وظایف حج به شمار می‏رود.

گرچه هر عبادتی تبرّی از شرک و انزجار از طاغوت است و حج و طواف کعبه نیز ـ که به منزلة نماز یا به همراه آن نماز است[66] ـ از همان اصل کلی؛ یعنی تبرّی از طغیان و انزجار از شرک حکایت می‌کند؛ لیکن چون حج، عبادت ویژه‌ای است که با سیاست آمیخته است و حضور طبقات گوناگون مردم جهان، موقعیت مناسبی است تا روح این عبادت همانند دیگر عبادت‌های الهی در آن انبوه چشمگیر به خوبی تجلّی کند و عصارة این پرستش خاص در آن صحنة ظهور تمام نماید، از همین رو بر اثر فرمان وحی الهی، پیامبر گرانقدر اسلام(صلی الله علیه و آله) سخنگوی حکومت اسلامی، حضرت علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) را مأمور اعلام تبرّی از مشرکان کرد تا به طور قاطع، مرز توحید از طغیان و شرک جدا شود و صفوف منسجم مسلمانان از صف کفار ممتاز گردد و از این رهگذر، چهرة سیاسی ـ عبادی حج جلوه کرده و زائران کعبه با استماع قطعنامة حکومت اسلامی که دستور انزجار از شرک و سازش‌ناپذیری در برابر مشرکان است. ره‌توشة توحید را به همراه خود ببرند. از این جهت، همان‌طور که تمام مردم مسلمان در بسیاری از شؤون زندگی به سمت کعبه متوجه می‌شوند، از برکت کعبه نیز فرمان توحیدی به اقطار گوناگون عالم منتشر خواهد شد.

به هر روی، برای تبرّی از کسانی که به سرزمین‌های اسلامی تجاوز کرده و از کشتار بیرحمانه با استفاده از آخرین سلاح‌های شیمیایی و غیر آن دریغ ندارند، هیچ جایی مناسب‌تر از حرم خدا نیست؛ همچنین برای اعلان انزجار از اسرائیل غاصب که سال‌های طولانی به قبلة اول مسلمانان و سرزمین آنان تعدّی کرده و از کشتار دسته جمعی کودکان و سالمندان و زنان و مردان بیگناه فلسطین اشغالی مضایقه ندارد، هیچ مکانی سزاوارتر از مکه نیست؛ نیز برای اعلان نفرت و انزجار و تبرّی از ابرجنایت‏پیشة عصر و دولتمردان درنده‌خوی آمریکا که جهان سوم را مقهور سلطة اهریمنی خود قرار داده‌اند، هیچ محلی شایسته‌تر از حرم الهی نمی‌باشد.

ممکن است بسیط‌ اندیشی بگوید: در حجاز کنونی، مشرک وجود ندارد تا در موسم حج از او تبرّی جسته شود؛ لیکن باید توجه داشت که منظور، حضور شخص مشرک و بدن مادی او نیست؛ بلکه مراد از تبرّی، همانا اعلان انزجار از تفکّر شرک‌آلود و تمدّن باطل شرک‌زدگان و استعمار ظالمانة ملحدان و استثمار طاغیانة مادیون و استعباد بیرحمانة مستکبران و استحمار سامرانة اسرائیلیان و استضعاف مکارانة ابرقدرتان و... که فلسطین عزیز و بسیاری از بلاد اسلامی به آن مبتلایند و صاحب‌نظر ژرف‌اندیشی که به حوادث روزگار خود آگاه است، این‌گونه از لوابس بر او تهاجم نکرده و امر را بر او مشتبه نمی‌کنند؛ «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لاَ تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ».[67]

کعبه و حج، تبلور اسلام جهانشمول

کشوری که خانه و حرم خدا و حرم رسول الله(صلی الله علیه و آله) در آن واقع است، نباید همانند ملک شخصی و خانة موروثی به نام زید یا عمرو باشد؛ یعنی حرم عتیق و آزاد، هرگز اسیر و بندة کسی نمی‏شود و در عظمت حرم و حرمت مکه، همین بس که قرآن کریم، خداوند را به عنوان پروردگار مکه معرفی کرد؛ (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).[68]

رهنمود خدای سبحان ـ که صاحب اصلی مساجد ـ به طور عموم ـ  و مسجد الحرام ـ به نحو خصوص ـ است، دربارة عمران و ترمیم و هرگونه معمور نگه داشتن مسجد الحرام چنین فرمود: (مَا کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ ٭ إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِین‏).[69] بر پایة این آیات، فقط کسی شایستة تعمیر مسجدها است که دارای این شرایط و اوصاف باشد:

اول؛ ایمان به خداوند. دوم؛ ایمان به قیامت. سوم؛ اقامه و زنده نگه‏داشتن نماز که ستون دین است. چهارم؛ پرداختن زکات. پنجم؛ از احدی جز خداوند نترسیدن و در خوف و خشیت موحد بودن؛ زیرا آن­که هم از خدا می‏ترسد و هم از غیر خدا خشیت دارد، او در هراس و خشیت موحِّد نیست و در نتیجه، صالح برای عمران خانة خدا نخواهد بود؛ زیرا مسجد، تنها مرکز نماز و یا تعلیم و تدریس و یا تبلیغ و موعظه نیست؛ بلکه گذشته از همة این‌گونه کارهای عبادی، به عنوان مرکز سازماندهی نیروهای نظامی در روز خطر و دفاع است و آن کسی که هم از خداوند می‏هراسد و هم از غیر خدا می‏ترسد، بدان سبب برای تعمیر مسجد  صالح نیست که هنگام ضرورت دفاع، بر اساس شرکِ در خشیت، از حضور در صحنة نبرد علیه باطل  هراسناک خواهد بود: (...فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ...).[70] بر همین اساس، انسان‌های متألّه که تحت ولایت الهی‌اند و از تولّی غیر خداوند بیزارند، کسانی را که تحت ولایت شیطان‌اند، طرد می‏کنند و آن‌ها را از کارهای حساس و سمت‌های کلیدی منع می‌کنند؛ زیرا رهنمود خدای سبحان این‌چنین است که مراکز مهم دینی را جز پارسایان شجاع و مدبّران آگاه، کسی اداره نکند و به لحاظ اهمیت خاص کعبه و مسجد الحرام و حرم امن الهی، قرآن کریم تصدّی امور آن‌ها و نیز شرایط تولیت و موانع آن را صریحاً بیان کرد تا صالحان شایسته، تشویق و طالحان نالایق، طرد گردند و امانت‌های الهی به اهلش برگردد.

تعیین سرپرست خانة خدا فقط در اختیار خداوند است و فرمود: هیچ‌کس غیر از مردان باتقوا سرپرست و متولّی آن نخواهد بود: (وَ مَا لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ مَا کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُون).[71] در این آیة کریمه، به عزل بلکه انعزال تبهکاران از تولیت مسجد الحرام و به نصب متقیان جهت سرپرستی آن اشاره شده است؛ زیرا تبهکار، نسبت به معبد الهی، هم منصرف است و هم صارف، هم نائی است و هم ناهی؛ ولی پارسایان در آستانة معبد خدا، هم بندة حق‌اند و هم دعوت کننده‌اند. تولیت مساجد عموماً و سرپرستی مسجد الحرام خصوصاً حکم الهی و حقّ خاص خداست که بر مردان باتقوا جعل و الزام شده و بر متّقیان سراسر بلاد اسلامی لازم است که این فرمان غیبی را امتثال کنند.

سرّ اساسی این­که تعمیر مسجد الحرام و تولیت آن در اختیار هیئت حاکمة کشور خاص نیست، آن است که کعبه و حرم امن الهی، همانند آثار باستانی اقوام و ملل خاص نیست تا گروه مخصوصی حراست آن را بر عهده داشته باشند؛ یعنی کعبه به مثابه دیوار چین نیست که فقط اثری صناعی و مادی و تاریخی و باستانی بوده و در اختیار مردم همان سرزمین است؛ یا مانند اهرام مصر نیست که فقط پدیده‌ای هنری و تاریخی بوده و صیانت آن بر عهدة مردم همان منطقه است.

اگر کعبه نظیر آثار باستانی طبیعی ممالک دیگر بود، محور گردهمایی معنوی مسلمانان سراسر گیتی در طول تاریخ نمی‌بود، بلکه کعبه در همة ابعاد هنری و صناعی و ابزارآلات و نقشه و سرزمین، همه و همه از وابستگی و پیوستگی به غیر خدا منزّه و مبرّاست و از این رهگذر، ارتباط خاصی به شخص یا گروهی نداشته و تابع هیچ قانونی از قوانین مجعول بشری نخواهد بود؛ بلکه کعبه که تبلور اسلام است، همانند قرآن کریم و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) جز به خداوند به احدی اتّکا نداشته و نخواهد داشت و از همین رو، این امور می‏توانند محور وحدت مسلمانان سراسر گیتی قرار گیرند و تبلور دین جهانشمول اسلام در این‌ها خواهد بود و همان‌طور که خدای سبحان حقیقت قرآن را از تطاول طاغوتیان لئام و از گزند هر گونه تحریف حفظ کرده و مصون نگه می‏دارد و نیز رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با اعجازهای گوناگون؛ بخصوص با معجزة خالده؛ یعنی قرآن کریم تثبیت کرده و همچنان ثابت نگه می‏دارد، کعبه را نیز که مجلای وحدت مسلمین جهان است، همواره از گزند ابرهه‌های گذشته و حال و آینده مصون نگه می‏دارد و همان‌طور که بر همة مسلمانان عالم لازم است که در حراست قرآن بکوشند و در صیانت شخصیت حقوقی و رسالت نبی گرامی(صلی الله علیه و آله) جدیّت نمایند، همچنین واجب است که در تأمین حرم و تقدیس آن جهاد نمایند تا مبادا به لوث مشرکان و منافقان آلوده گردد.

دلباختگان اسلامی باید خطر دشمن را از زبان خدا بشنوند که فرمود: (وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُو...)[72] یعنی همواره سعی می‌کنند و اینقدر با شما می‏جنگند که شما را از اسلام، مرتد و خارج کنند؛ همچنین فرمود: همواره تو ای پیامبر بر خیانت و دسیسه و سیاست‌های خائنانة اسرائیلیان آگاه می‌شوی: (...وَ لاَ تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنهُم...)[73] بنابراین، دشمنی و عداوت آنان مشخص است. باید بکوشیم که مراکز اصیل اسلامی را در پرتو وحدت، از لوث آن‌ها پاک سازیم.

همان‌طور که صِرف عربی بودن قرآن یا نزول آن در حجاز، سبب اختصاص آن به تازی‌زبانان نیست و همان‌طور که صِرف آن­که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حجاز به سر می‏برد و همانجا رحلت کرد و مزار شریفش در همان سرزمین واقع شده است، مایة اختصاص آن حضرت(صلی الله علیه و آله) به قوم عرب یا مردم حجاز نیست، همین‏طور صِرف وقوع بنای کعبه در حجاز و تأمین مصالح آن از مواد اولیة آن سرزمین، سبب اختصاص به عرب یا مردم حجاز یا دولتمردان آن نخواهد بود؛ زیرا اگرچه کعبه از احجاری تشکیل شد که پیکر ظاهری آن همانند احجار دیگر است؛ لیکن از آن جهت که محاذی عرش خداست و چهار دیوار آن بر نقشه تسبیحات اربع «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَکْبَر» بنا نهاده شد[74] و عتیق از سلطة همة ابرسلطنت‌هاست، همانندی ندارد.

چنان‌که اشاره شد، اگر کتاب یا کلام یا شخص یا بنایی به غیر خدا وابسته باشد، هرگز نمی‌تواند تبلور اسلام جهانشمول باشد.

توضیح این­که اسلام، تنها دینی است که از طرف پروردگار عالم نازل شده و تنها مکتبی است که در بر دارندة تمام کمالات انسانی است و یگانه دینی است که تمام ادیان غیر اسلامی را تحت الشعاع قرار داده و بر همة آنان چیره گشته است و در تمام پهنة جهان، قابل اجرا و در تمام گسترة زمین مورد استفاده خواهد بود. بنابراین، باید حاوی برنامه‌هایی باشد که در طول تاریخ مورد بهره‌برداری قرار گیرد و در جهت تعالی انسانیت ظهور کامل داشته باشد.

راز جهانشمول بودن اسلام آن است که برای شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و چون فطرت انسان و نهاد بشر که قابل و پذیرای هدایت است، ثابت و مصون از دگرگونی است و خداوند عالَم که فاعل و هادی تمام انسان‌هاست، منزّه از دگرگونی‌های «علم»، «جهل»، «شهود»، «غیبت»، «تذکر» و «نسیان» می‌باشد، قهراً قانونی که برای هدایت انسان تنظیم می‌شود، مصون از زوال و فرسودگی خواهد بود و با امتداد زمان در تمام پهنای زمین، حاکم و جاوید است؛ (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلامُ...)،[75] (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ...) ،[76] (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ...).[77]

چون اسلام جهانشمول است و به عنوان برنامة آموزندة جهانی نازل شده و همواره دو اصل زوال‌ناپذیر «همگانی» و «همیشگی» بودن؛ یعنی «کلیت» و «دوام» را گوشزد می‌کند، بنابراین، لازم است برنامه‌های آن هم جهانی بوده و نمودار زنده‌ای از کلیت و دوام باشد. بر همین اساس می‌توان «حج» را به عنوان یکی از بارزترین، ظاهرترین و شاخص‌ترین برنامه‌های جهانشمول اسلام یادآور شد و همگانی و همیشگی بودن آن را سند گویای کلیّت و دوام دین الهی دانست؛ زیرا حج وظیفه‌ای دینی است که بر بسیاری از مبادی و اصول استوار است و تحقق حج، بدون تحقق آن مبادی ممکن نیست و اگر حج همگانی و همیشگی بود، همة آن اصول اعتقادی و مبادی فکری، دارای کلیّت و دوام می‌باشد، چون حج یک دستور جدا از آن اصول اعتقادی نیست و بدون آن‌ها مقبول نخواهد بود.

برای آن­که جهانی بودن حج به وضوح تبیین شود، ابعاد گوناگون آن را بررسی می‌کنیم تا روشن شود که متن این عبادت دینی، گسترش و دوام را به همراه دارد.

حج، همان آهنگ زیارت کعبه و انجام مناسکی است که در طیّ قرون و اعصار به شکل‌های گوناگون ظهور می‌کند و کعبه اولین خانه‌ای است که برای عبادت تودة مردم بنا نهاده شده و اولین مرکزی است که عبادت کنندگان را به سوی خود جذب کرده است: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ ٭ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا ٭  وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِین‏).[78] تعبیر از پایگاه کعبه به «بکّه» که به معنای «ازدحام و تراکم جمعیت» است، نشان می‌دهد که کعبه محوری جهانی بوده که از هر سوی عالم در گسترة زمان، به آن رجوع نموده و در اثر انبوه جمعیت، جایگاه آن به «بکّه» نامگذاری شده است.

هنگامی که کعبه به عنوان قبلة رسمی مسلمانان اعلام شد، پیروان کیش موسای کلیم(علیه السلام) اعتراض کردند که چگونه عنوان قبله از بیت المقدس به کعبه انتقال یافت؟ وحی نازل شد که سابقة کعبه بیش از دیگر بناهای مذهبی عمومی است و کعبه نخستین خانه‌ای است که برای عبادت بندگان الهی بنا نهاده شده و به منظور هدایت همگان تأسیس شده است، چنان‌که با برکت‌های فراوان و گوناگون همراه است و هدایت آن مخصوص به عصر خاص یا ویژة گروه و نژاد و اقلیم معیّنی نیست، بلکه برای همة جوامع بشری خواهد بود و از همین رو، از دیرباز تمام اقوام و ملل که به پرستش معتقد بودند، به کعبه احترام می‌کردند و به علل گوناگون، تکریم آن را لازم می‌دانستند و ملل گوناگون جهان از هندی و فارس و کلدانی و یهودی و عرب، آن را گرامی می‌داشتند.[79]

خدای سبحان در این باره می‌فرماید: به یاد آور هنگامی که مکان کعبه را برای ابراهیم خلیل(علیه السلام) معیّن کردیم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم کند و به او گفتیم که خانة مرا که همان مرجع پرستش کنندگان است، برای طواف کنندگان و نمازگزاران و عابدانی که در حال رکوع و سجودند، پاکیزه نگه‌دار و در بین مردم دعوت حج را اعلان کن تا «از هر سو» و «به هر وضع ممکن و با هر وسیله ممکن» از پیاده و سواره و از دور و نزدیک به ندای تو پاسخ دهند و برای انجام حج و زیارت کعبه گرد آیند؛ (وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ ٭ وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیق).[80]

همچنین خداوند متعال می‌فرماید: هنگامی که ما کعبه را مرجع همة مردم و جایگاه امان و آرامش قرار دادیم؛ (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً...).[81] این تعبیر، گرچه به حسب دلالت صریح، مردم اعصار پیشین را شامل نمی‌شود، ولی با توجه به ذیل آیه که می‌فرماید: (...وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ)، روشن می‌شود که نه تنها مردم جهان بعد از نزول قرآن به زیارت کعبه فراخوانده شده‌اند بلکه همة افراد قرون گذشته نیز باید آهنگ کعبه می‌کردند و به زیارت آن می‌شتافتند؛ زیرا پیمان الهی نسبت به دو پیامبر بزرگوار و متعهّد یعنی ابراهیم و اسماعیل8 این بود که کعبه را برای زائران و طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجده‌گزاران، پاک و پاکیزه نگه دارند.

در فرهنگ وحی و زبان قرآن، زیارت کعبه و امتثال سایر دستورات الهی، اختصاصی به مردم سرزمین معیّن ندارد و افراد هیچ منطقه به انجام مناسک حج از افراد منطقة دیگر سزاوارتر نیستند و بُعد منزل در این سفر روحانی، همچون قرب منزل است: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ...).[82] بر اساس این آیة کریمه، مسجدی که در حریم کعبه بنا نهاده شده و محل نماز و نیایش و جای طواف است، برای همة مردم به طور مساوی قرار داده شده و در این جهت، بین ساکنان مکه و مسافرانی که از نقاط دیگر جهان به آن سو سفر می‌کنند، هیچ فرقی نیست.

دقت کافی در محتوای آیة (جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ)[83] و انسجام صدر و ذیل آن نیز نشان می‌دهد که کعبه به عنوان مطاف عمومی و عامل قیام همگانی و مردمی قرار داده شده است؛ یعنی آنچه می‌تواند زمینة قیام همة مردم را به قسط و عدل فراهم کند و خصوصیت‌های نژادی و جغرافیایی را کنار بزند و اختلاف‌های مکانی را درنوردد و پراکندگی‌های زمانی و زبانی را به یک سو نهد و بیگانگان را آشنا کند، همانا کعبه‌ای است که از حرمت و قداست خاصی برخوردار است. خلاصه آن­که مهم‌ترین عامل قیام همة مردم جهان، خانه‌ای است که همگان به سوی آن نماز می‌گزارند و بر گرد آن طواف می‌کنند و در کنار آن به نیایش می‌پردازند و در حریم آن به تفکر در آیات الهی می‌نشینند و سرانجام به علم بی‌پایان پروردگار پی می‌برند؛ از همین رو، حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمود: همواره دین پروردگار قائم و زنده است؛ مادام که کعبه ایستاده و پابرجاست: «لاَ یَزَالُ الدِّینُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَةُ».[84]  قیام دین به قیام متدینین خواهد بود و همچنان که قیام کعبه به قیام زائران بیت الهی است، قیام جهانشمول مردم با توجه مستمر به کعبه تأمین می‌گردد.

خلاصه آن­که بررسی ابعاد گوناگون حج در نظام اسلام، جهانی بودن آن را به خوبی تبیین می‌کند و رفتن به سوی کعبه را «هجرت همگان به سوی خدا» می‌شمارد.

مرکز نشر توحید و کانون اتحاد

پس از این توضیح نسبتاً مبسوط در این باره که حج یکی از بارزترین مظاهر همیشگی، همگانی و جهانشمول بودن اسلام است، اکنون به اصل بحث؛ یعنی این­که کعبه مرکز نشر توحید و کانون اتحاد است، بازگشته و می‌گوییم وحدت مرجع، زمینة اتحاد راجعان را فراهم می‌کند؛ زیرا احساس وحدت مقصد و مأوا وسیله‌ای مناسب برای تضارب آرای راجعان و تعامل فکری آنان است و همین کار مقدمه‌ای مناسب برای ادراک ضرورت هم‌آوایی است تا جهانی شدن اسلام و اصول جامعة مهدوی فراهم شود. از نظر ملکوت، هر کس به هر سمتی رو کند، به خداوند سبحان رو کرده است: (فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏)،[85]  لیکن از نظر مُلک و قلمرو طبیعت چاره‌ای جز توجه به یک نقطه مرکزی و تکیه‌گاه محوری نیست. خدای سبحان کعبه را برای وحدت جهانی آفرید تا همگان با عنایت به اصول ارزشمند توحید از زندگی مسالمت‌آمیز برخوردار شوند. کانون اجرایی چنین ایده‌ای فقط کعبه است که خداوند سبحان برای گردهمایی سراسر جهان اسلام آن را قبله و مطاف عالمیان دانست تا مسلمانان از دور و نزدیک در کنار این محور وحدت‌بخش گرد هم آیند و در آنجا با یکدیگر آشنا و متحد شده و با طرح و حل مسائل علمی و عملی و مشکلات سیاسی و اجتماعی، روابط آنان تحکیم شود.

کعبه به دست توانای پیامبری عظیم الشأن بنا شد تا مرکز نشر توحید باشد و هنگامی که در زمان خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله) نیاز به تجدید بنا داشت و بعد از چیدن مقداری از دیوار در نصب حجر الاسود، بین قبایل عرب اختلاف شد که این افتخار، نصیب چه قبیله‌ای بشود، همگان حضرت محمد امین(صلی الله علیه و آله) را به عنوان خردمندی بی‌طرف و صاحب‌نظری بی‌غرض پذیرفتند تا هر تصمیمی که آن حضرت گرفت اجرا شود.

آن حضرت، دستور داد تا ردایی بگسترانند و حجر الاسود را درون آن بگذارند و هر قبیله گوشه‌ای از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجر الاسود را به لبة جایگاه نصب آوردند و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) با دست مبارک خود در محل کنونی آن نصب فرمود.[86] پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله)  با این ابتکار خود، مردم را به اتّحاد عمومی تذکر داد.

بنابراین، در تجدید بنای کعبه و نصب حجر الاسود در پرتو راهنمایی خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله) زمینة اختلاف قومی و فخرفروشی نژادی و مباهات قبیله‌ای و بالیدن‌های جاهلی تا حدودی برطرف شد و همین ابتکار تاریخی ـ که خصوصیت‌های قبیله‌ای را که همان خصومت‌های قومی است، به اتحاد و برابری و برادری که همان محبّت ایمانی است، تبدیل کرد ـ کعبه را منادی اتحاد و کانون یگانگی معرفی کرد و این وصف ممتاز نیز در ردیف دیگر اوصاف برجسته آن همانند مساوات: (سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ)[87]، آزادی و آزادیخواهی: (الْبَیْتِ الْعَتِیقِ)[88]، پاکی و پاکیزگی: (طَهِّرْ بَیْتِیَ)[89]، ایستادن و ایستادگی: (قِیاماً لِلنَّاس‏ِ)[90] می‌درخشد و آن را مدرسة توحید، اتحاد و وحدت می‌کند؛ زیرا خانه‌ای که مورد تقدیس ملتی باشد و همگان در ساختن آن سهیم باشند و مهم‌ترین جزء آن با حفظ حقوق همه در جای معین نصب شود و در نصب آن جزء مقدس، پاک‌ترین انسان کامل که یکی از رسالت‌های مهم او تأمین وحدت مردمی است سهم تعیین کننده داشته باشد، می‌تواند کانون وحدت باشد.

استحکام ارکان توحید در پرتو وحدت رهبری

راز گردهمایی مردم هر منطقه در همة نمازهای شبانه‌روزی به عنوان «نماز جماعت» و در تمام هفته‌ها به نام «نماز جمعه» آن است که از اجتماع‌های کوچک موضعیِ جماعت، به اجتماع متوسط مقطعیِ جمعه رسیده و از آنجا به «اجتماع جهانی حج» در محدودة حرم نایل آمده، تا با وحدت رهبری و اتحاد خط فکری، ارکان توحید مستحکم شده و بنای شرک و طغیان و استکبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابرقدرت رها شده و دست ستم‌پیشگان از سر محرومان کوتاه و پای غارتگران از خاک مظلومان قطع گردد و چون رهبری‌های سیاسی حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانیان بر محور بنایی پاک و آزاد و بهره‌برداری از افکار اقطار عالم و سیراب ساختن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استکبار جهانی، بالاصاله در پرتو امامت انسان کاملی است که خود اسلام ممثّل است و می‌تواند به همة ابعاد اسلامی آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد و قیام بر ضدّ طاغوت است، جهت بخشد. حج بدون «ولایت» و آهنگ کعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قربانی بدون «فداکاری در راه امامت» و رمی جمره بدون «طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی» و سعی بین صفا و مروه بدون «کوشش در شناخت و اطاعت امام»، بی‌حاصل بوده و سودی نخواهد داشت؛ زیرا از پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) چنین رسیده است که هرکس امام زمان خود را نشناسد، و بدون امام بمیرد، مرگ او، مرگ جاهلیت است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[91]؛ «مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»[92] ؛ «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[93] و از آنجا که مرگ هر انسان همانند زندگی اوست: «کَمَا تَعِیشُونَ‏ تَمُوتُونَ وَکَمَا تَمُوتُونَ تُبعَثُون»،[94]  کسی که امام زمان خویش را نمی‌شناسد و مرگ او مردن جاهلی است، زندگی او نیز یک زندگی جاهلی بوده و همة شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری می‌شود. قهراً حجّ و زیارتِ این‌گونه افراد نیز حجی جاهلی بوده و از حجّ توحیدی سهمی نخواهند داشت.

این انسان کامل، همان امام از اهل بیت نبوت: است که بدون او حرمتی برای حرم و مواقف آن نخواهد بود و هیچ کدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نمی‌شوند و بر همین اساس، زائران محروم از شناخت امامت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهی نبوده و از ضیافت معنوی خدا برخوردار نمی‌باشند، چون زائری که امام از اهل بیت نبوت: را نمی‌شناسد و امامت را کنار می‌گذارد و سرپرستی امور مسلمانان جهان را به یاوه می‌گیرد و رهبری توده مردم را از حج و زیارت و دیگر فرازهای عبادی جدا می‌داند و آن را امری عادی و در اختیار هر فرد قرار می‌دهد و کرامتی برای هدایت خلق خدا و تدبیر امور آنان قائل نیست، در حقیقت، انسان را نشناخته و خود نیز به حریم ارزشمند انسانیت قدم نگذاشته است. چنین زائری که با این دید به زیارت کعبه رفته و با همان دید بازگشته، چگونه در مدار توحید طواف کرده و چطور هرگونه شرک و طغیان را زدوده است، در حالی که مجرای فیض خدا را نشناخته و مهم‌ترین عامل تکامل انسانی را نادیده گرفته و بهترین سرچشمه زلال و حیات‌بخش را از دست داده و تشنه‌کام مانده است؟!

پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) در حجة الوداع نیز در همین باره مطالبی فرمودند[95] که در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1.  تهذیب نفس و تزکیه روح در ابعاد و محورهای سه‌گانة «توحید» و «پیوند با امام» و «اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگی با عامة مؤمنان»: «ثَلاَثٌ لاَ یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلاَصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَ النَّصِیحَةُ لأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ، وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»؛ یعنی هرگز دل یک مسلمان در مورد سه اصل خیانت نمی‌کند:

الف)  همة کارها را خالصاً للّه انجام دادن و توحید را در تمام کارها حاکم کردن.

ب)  با زمامداران حق، ناصحانه برخورد کردن و پیوند با امام راستین را محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبری در میان گذاشتن و جریان را درست گزارش دادن و رهنمود کامل گرفتن و خالصانه به کار بستن.

ج)  اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ کردن و از اجتماع آنان جدا نشدن و صفوف به هم فشردة آن‌ها را ترک نکردن و ملازم صحنة همیاری و هماهنگی آنان بودن و تاروپود جامعه اسلامی را با حضور در متن اجتماع مستحکم کردن.

2.  برقراری امنیت همه جانبة مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم؛ «وَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَیْکُمْ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ...»، (وَ لا تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِین‏)، «فَمَنْ کَانَتْ عِنْدَهُ أَمَانَةٌ فَلْیُؤَدِّهَا».

3.  حفظ اصل مساوات و برابری فردی و نژادی (مساوی و برابر بودن همة افراد در برابر قانون اسلام؛ همچنین یکسان بودن تمام اقوام و قبایل در قبال اسلام): «النَّاسُ فِی الإسلاَمِ سَوَاءٌ... لاَ فَضلَ لِعَرَبِیٍّ عَلى عَجَمِیٍّ و لاعَجَمِیٍّ عَلى عَرَبِیٍّ إلاَّ بِتَقوَى اللّهِ».

4.  اصول برادری و فضایل اخلاقی را نسبت به برادران اسلامی رعایت کردن و حیثیت و آبروی آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدی نکردن؛ «إِنَّ الْمُسْلِمَ أَخُو الْمُسْلِمِ لاَ یَغُشُّهُ وَ لاَ یَخُونُهُ وَ لاَ یَغْتَابُهُ وَ لاَ یَحِلُّ لَهُ دَمُهُ وَ لاَ شَیئاً مِن مَالِهِ إِلاَّ بِطِیبَةِ نَفْسِة».

5 .  قرآن کریم و اهل‌ بیت نبوت و امامت(علیه السلام) را گرامی داشتن و از این دو وزنه وزین، الهام گرفتن و از آن‌ها جدا نشدن؛ «قَدْ خَلَّفْتُ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی‏».

6 .  همگان را در برابر قانون الهی مسؤول دانستن و از احکام اسلامی پاسداری کردن و به عنوان ره‌توشة حج و زیارت کعبه آنچه را در آن صحنه گذشت به غایبان رساندن؛ «...إِنَّکُمْ مَسْئُولُون‏َ؛ فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِب»‏.

7.  ولایت و امامت امیر مؤمنان، علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) را  مطرح کردن و امت را با امام آشنا کردن و امام را به امّت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پیامبر دانستن و در نتیجه، حیات جامعه را زندگی معقول و اسلامی کردن و از زندگی جاهلی نجات دادن؛ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».

به امید آن­که توفیق حجّ و زیارت کعبه نصیب همة مسلمانان گردد تا با انجام مناسک حج و معرفت به اسرار الهام‌بخش آن، کعبه عامل قیام همگانی مستضعفان جهان ضدّ مستکبران شود و تودة مسلمانان از خطر شرک و طغیان رهایی یافته و با ظهور حضرت مهدی موعود موجود(علیه السلام) از کنار همین کعبه، ندای ملکوتیِ (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)[96] به جهانیان برسد[97] و قلمرو انسانیت با عدل و داد آباد گردد، إن‏ شاء الله.

 

«وَ السَّلاَمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى»

عبدالله جوادى آملى

 



[1].  صافات  :   164

[2].  طه  :   64

[3].  اعلی  :  14

[4]. خدای سبحان آفرینش پیکر آدمی را به تراب و طین و حمأ مسنون و صلصال نسبت داد که از نشئة کثرت‌اند وهمواره سبب نزاع و مایة زحام می‏باشند؛ (...إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ) (ص :71) وخلقت روح انسانی را به ­خود نسبت داد که عین وحدت است و همواره سبب اتحاد و رأفت و مایه التیام و محبت؛ (...وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) (حجر : 29)؛  (ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ) (سجده :  9).

سرّ کثرت طبیعت و ماده را باید در ضیق هستی آن جست‌وجو کرد؛ زیرا هر موجود مادی، دارای وضعیت خاص خود بوده که نه در دیگری حضور دارد و نه پذیرای غیر خود می‌باشد؛ چنان‌که راز وحدت ماورای طبیعت را باید در سعة وجودی آن یافت؛ زیرا هر موجود مجرّد، نه در حضور دیگری محجوب است و نه از شهود غیر خود محروم. از این رو، نه در بهشت جای کینه و نزاع:  (وَ نَزَعْنا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ) (اعراف : 43) و نه در دل‌های مردان با ایمان ـ که به ما ورای طبیعت معتقد و با آن مرتبط‌اند و به دستورهای وحی آسمانی عمل می‏کنند ـ نسبت به یکدیگر عداوت و بغضاء است:  (...رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ) (حشر : 10).

[5] .  صافات  :  99

[6] .  حجر :  39 ـ 40

[7].  لیل :  5 ـ 7

[8] .  لیل :  8 ـ 10

[9].  حج  :  78

[10].  حجرات  :  13

[11].  روم  :  22

[12].  راز عدم تبدیل فطرت توحیدی همگان، این است که نه خداوند آن را تغییر می‏دهد، چون وی را به احسن تقویم ساخت و هیچ نقص و عیبی در نهان توحیدی او نیست تا تبدیل شود و نه غیر خداوند احدی توان تأثیر در نظام آفرینش انسان را دارد؛ لذا به عنوان نفی محض فرمود:  (لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏...) (سورة روم، آیة 30).

[13].  روم :  30

[14].  انفال :  63

[15].  در این پیوند و الفت، دو نام از اسمای حسنای خداوند؛ یعنی اسم عزیز و اسم حکیم، سهم بسزایی دارند: (وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیم‏)، از این‌رو دل‌های عزیزان و حکیمان با هم متحد است؛ اما قلوب قاسیه ذلیلان و جاهلان، هماره از هم جدا و با هم درگیر و نسبت به هم کینه‌توز و در برابر هم سرسخت، موضع‌گیر، ستیزنده و پرخاشگر و از رشد یک‌دیگر حسودانه نگران و از هبوط همدیگر عنودانه خرسندند، از این‌رو به عنوان کیفر تلخ، محکوم حاکم عدل و قسط‌اند که فرمود:  (وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ) (مائده : 64)؛ (فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَة) (مائده : 14). شیطان که همانند کلب معلَّم است، با وسوسة مرموز خود ـ که امری تکوینی است و تا حدودی سهمی از تجرّد خیالی و وهمی دارد ـ در آن دل‌های دنیا زده نفوذ کرده و پیوند آنان را از یک‌دیگر بریده و آن‌ها را تحت ولایت خود درمی‌آورد:  (إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاء...) (مائده : 91).

[16].  توبه :  60

[17].  رعد :  28

[18].  طه :  124

[19].  آل عمران :  103

[20].  بقره :  208

[21].  آل عمران :  105 و 106

[22].  بقره :   213

[23].  آل عمران :  19

[24].  شوری :  14

[25].  جاثیه :   17

[26].  فاطر :  43

[27].  بقره :  185

[28].  انعام :  19

[29].  زمر :  27

[30].  زمر :  41

[31].  انعام :  90

[32].  مدثر :  31

[33].  فرقان :  1

[34].  اسراء :  88

[35].  احزاب :  40

[36].  انبیاء :   107

[37].  سبأ :  28

[38].  نساء :  170

[39].  اعراف :  158

[40].  حج :  28

[41].  وسائل الشیعه، ج4، ص339

[42].  بقره :  115

[43].  بقره :  144

[44]. آل عمران  :  96

[45].  مائده  :  97

[46].  بقره  :  125

[47].  حج  :  26

[48].  بقره  :  127

[49].  حج  :  29

[50] .  حج  :  33

[51] .  بقره  :  125

[52] .  آل عمران  :  97

[53] .  مائده  :  2

[54] .  حج  :  25

[55] .  حج  :  25

[56] .  ابراهیم  :  37

[57] .  بقره  :  126

[58] .  ابراهیم  :  35

[59] .  تین، آیات 1 ـ 3

[60] .  قریش، آیات 3 ـ 4

[61] .  آل عمران  :  97

[62] .  قصص  :  57

[63] .  عنکبوت  :  67

[64] .  حج  :  27

[65] .  توبه  :  3

[66] .  الکافی، ج4، ص420 ؛ عوالی اللئالی، ج1، ص214

[67].  بحار الانوار، ج 75، ص 259

[68].  نمل  :  91

[69].  توبه، آیات 17 ـ 18

[70].  نساء  :  77

[71].  انفال  :  34

[72].  بقره  :  217

[73].  مائده  :  13

[74].  علل الشرایع، ج2، ص398 ؛  بحار الانوار، ج96، ص57

[75].  آل‌عمران  :  19

[76].  روم  :  30

[77].  شوری  :  13

[78].  آل عمران : 96 و 97

[79].  المیزان، ج 3، ص 402

[80] .  حج : 26 و 27

[81] .  بقره  :  125

[82] .  حج  :  25

[83] .  مائده  :  97

[84] .  الکافی، ج4، ص271 ؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 21

[85] .  بقره  :  115

[86] .  ر.ک:  وسائل الشیعه، ج13، ص214

[87] .  حج  :  25

[88] .  حج، آیات 29 و 33

[89] .  حج  :  26

[90].  مائده  :  97

[91].  مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص246؛ بحار الانوار، ج 32، ص 321

[92].  مسند احمد، مسند الشامیین، ح16271

[93].  صحیح ابن حبان، باب طاعة الأئمه، ح4656

[94].  عوالی اللئالی، ج 4، ص 72

[95].  تاریخ یعقوبی، ج1، صص503 ـ 508

[96].  هود  :  86

[97].  بحار الانوار، ج52، صص191 ـ 192