نوع مقاله : اماکن و آثار
نویسنده
چکیده
موضوعات
4. عبداللهبن جعفربن ابیطالب
عبداللهبن جعفربن ابیطالب، شخصیتی نام آور، چهرهای درخشان، روایتگری راستین، محبوب پیامبر و وفادار به خاندان رسالت و امامت بود. فرزندانی از وی در واقعة خونین نینوا به شهادت رسیدند. همراه همیشگی دُردانههای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود. پدرش جعفر طیّار، شهیدی از تبار نور بود که در جنگ موته به شهادت رسید. پسر عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، برادرزاده و داماد امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و نامآوری است پرآوازه در تاریخ پرافتخار اسلام.
عبدالله، در اصالت خانوادگی، جایگاهی ارجمند و در خور ستایش دارد؛ زیرا:
پدرش جعفربن ابیطالب است؛ همانکه خداوند به برکت دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله) دو بال در بهشت به او عنایت خواهد کرد.
و مادرش، اسماء بنت عمیس است؛ همانکه سالیانی دراز در سرزمین حبشه برای رضای خدا و به دور از موطن خویش، رنجهای فراوان و غمهایی جانکاه به جان خرید و پس از بازگشت و ورود به مدینه، در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) رنج و غم شهادت همسرش جعفربن ابیطالب را در موته متحمّل شد و نشان دیگری از صبر و شهامت و استقامت را برای خود ثبت کرد. عبدالله بن جعفر، در دامان چنین پدر و مادری ولادت یافت و تربیت شد.
زادگاه عبدالله بن جعفربن ابیطالب
به گفتة مورخان نامور، عبدالله نخستین نوزاد مسلمان مهاجر است که در سرزمین حبشه، در دوران مهاجرت نخستین مسلمانان، دیده به جهان گشود. از سال تولدش، خبری دقیق در منابع تاریخی نیامده، لیکن چنانکه روایت شده، عبدالله در روز رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین ده تا یازده سال داشته و با این محاسبه میتوان گمان برد که وی در سالهای نخستین هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دیده به جهان گشوده است.
در دائرة المعارف اعلمی آمده است: «عبدالله سه سال بعد از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حبشه متولد شد».[1]
این گزارش، صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا دعوت پیامبر در سه سال نخست بعثت غیر علنی بود و مقابلهای از ناحیة کفار قریش با آن حضرت رخ نداد تا پیامبر به مسلمانان فرمان هجرت به حبشه دهد. شاید نظر اعلمی، سه سال نخست هجرت باشد، نه بعثت و اگر چنین باشد، هم با واقعیت دعوت پیامبر تطبیق میکند و هم با حدود تقریبی سن عبدالله بن جعفر، در هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) . علاوه بر این، منابع معتبر تاریخی آوردهاند که:
«جعفربن ابیطالب، در ماه رجب سال پنجم بعثت به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حبشه هجرت کرد.»[2]
در هرحال، قطعی است که او در سرزمین حبشه ولادت یافت؛ «جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبِ... وَلَدَتْ لَهُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ عَبْدَ اللّهِ بْنَ جَعْفَرٍ»؛[3] «جعفربن ابیطالب... پس در زمین حبشه فرزندش عبدالله متولد شد.»
خصلتها و ویژگیها
عبدالله بن جعفر، از آنجا که در خانوادهای کریم و با حسب و نسب تولد یافت و رشد کرد، دارای خصلتها و ویژگیهای ممتازی است که به آنها اشاره میکنیم:
1. بیعت با پیامبر در کودکی
در صدر اسلام، چند نفر انگشت شمار، در کودکی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده وبیعت کردهاند. نخستین نفر از میان آنان، علی(علیه السلام) است که در دوران طفولیت ایمان آورد و با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت کرد. سپس امام حسن مجتبی و بعد امام حسین8 و آخرین آنها، عبدالله، فرزند جعفر طیار است.
امام صادق(علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
«امام حسن و امام حسین8 وعبداللهبن جعفر در کودکی با پیامبر بیعت کردند و کسی جز آنها، در کودکی با پیامبر بیعت نکرد.»[4]
2. همراه و صحابی پیامبر و پنج امام:
از امتیازات و ویژگیهای برجستة عبداللهبن جعفر آن است که ایشان، هم از صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و هم جزو صحابی علی(علیه السلام) ، امام مجتبی، امام حسین، امام سجاد و امام باقر: به شمار میآمد. ابن اثیر جزری، نامش را در شمار صحابه آورده و دربارهاش مینویسد:
«له صحبته... و روى عن النبی ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْه ]وَ آلِه[ وَ سَلَّم ـ أحادیث».[5]
«او از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود... و روایاتی را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل و روایت کرده است.»
شیخ طوسی، افزون بر اینکه وی را جزو یاران پیامبر شمرده، در ردیف صحابة امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) و نیز امام حسن مجتبی(علیه السلام) هم آورده است.»[6] ولی عجیب است که نام آن گرامی را چرا در ردیف اصحاب حسین بن علی8 که همة هستی خویش و خاندانش را در راه آرمانهای او فدا کرد، نیاورده است.
مامقانی در اینباره مینویسد: «هنوز پینبردهام که چرا شیخ طوسی از آوردن نام عبدالله، در ردیف یاران امام حسین(علیه السلام) خودداری کرده است! در حالیکه او از یاران امام حسین(علیه السلام) بود و با فرستادن فرزندانش عون و محمد، که در کربلا به شهادت رسیدند، با امام حسین(علیه السلام) مواسات کرد و به خاطر عذری که داشت، خودش نتوانست در کربلا حضور یابد.»[7]
3. فرزند، همسر و پدر شهیدان
عبدالله بن جعفر از چند جهت، با شهدای بزرگی نسبت دارد.
پدرش جعفر بن ابیطالب، ملقّب به «ذوالجناحین» و مشهور به «طیّار» پس از مراجعت از حبشه، در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود تا اینکه در غزوة موته، پرچم سپاه اسلام را به دست گرفت. حتی وقتی دو دست او در این جنگ از تن جدا شد، همچنان میکوشید پرچم را حفظ کند که در همین حال به شهادت رسید. پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) دربارهاش فرمودند: «او در بهشت با فرشتگان به هر جا که بخواهد پرواز میکند.»[8]
فرزندانش، عنون، عبدالله و محمد، در کربلا به شهادت رسیدند.
همسرش، زینب کبری، عقیلة بنیهاشم، عالمه، معلّمه، و محدّثة بزرگ، یار برادر که در حادثة کربلا، نیمه مکمّل آن حادثه بود، در واقع بر اثر آن محنتهای جانگداز به شهادت رسید.
آری آن گرامی، فرزند، همسر و پدر شهیدان است که همواره روح حماسی و بزرگش از چنین رهآورد گران و سنگین مملو بود. او پس از حادثة عاشورا، به دلیل عشق وافری که به خاندان عصمت و طهارت داشت، مرثیهها سرود و جلسات ندبه برای شهدای کربلا ترتیب داد.
«هنگامىکه خبر شهادت امام و یارانش؛ از جمله دو تن از پسران عبدالله بن جعفر به مدینه رسید، ابو السلاسل، غلام او، آزرده خاطر شد و گفت: آنچه به روز ما آورد کسى جز حسین نبود! عبدالله بن جعفر برآشفت و بر او کفش پرتاب کرد و پس از توهینی به او، چنین گفت:
«أَ لِلْحُسَیْنِ تَقُولُ هَذَا وَ اللَّهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لأَحْبَبْتُ أَنْ لاَ أُفَارِقَهُ حَتَّى أُقْتَلَ مَعَهُ ... أَنَّهُمَا أُصِیبَا مَعَ أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی مُوَاسِیَیْنِ لَهُ صَابِرَیْنِ مَعَه».[9]
«آیا در بارة حسین چنین سخن میگویی؟ به خدا سوگند اگر همراه او رفته و در رکابش بودم، هرگز از او جدا نمیشدم تا اینکه کشته شوم... بهخدا قسم آنچه مصیبت فرزندانم را بر من آسان مىکند این است که آنها (فرزندانم)، بهجاى من ملازمت رکاب جستند و با برادرم و پسر عمویم حسین مواسات کردند و جان خود را در راه او دادند.»
4. روایتگری روشن اندیش
عبدالله بن جعفر ، در سلسله راویان پیامبر و امامانی است که در کنارشان بوده؛ اکنون به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
1. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ: الصَّدَقَةُ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبّ. رَوَاهُ الطَّبَرَانِی فِی الأَوسَط فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ...».[10]
«از عبدالله بن جعفر نقل شده که گفت: از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: صدقه، غضب پروردگار را فرو مینشاند. طبرانی در مجموعة خود ـ اوسط ـ این روایت را در حدیثی طولانی آورده است.»
2. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ خَرَجَ النَّبِیُّ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ ]وَ آلِه[ وَ سَلَّم ـ إِلَى الطَّائِفِ مَاشِیاً عَلَى قَدَمَیهِ یَدْعُوهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ فَلَمْ یُجِیبُوه فَانْصَرَف فَأتى ظِلَّ شَجَرةٍ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مِنْ ضَعْفِ قُوَّتِی وَ هَوَانِی عَلَى النَّاسِ أَرْحَمَ الرَّاحِمِین َ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین...».[11]
«از عبدالله بن جعفر نقل شده که چون ابوطالب وفات یافت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با پای پیاده به طائف رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد، اما آنان اجابت نکردند. حضرت از دعوتشان منصرف شده، به سایة درختی رفت و دو رکعت نماز گزارد و آنگاه اینگونه دعا کرد: خدایا! به تو شکایت میبرم از ضعف و سستی مردم و توان ضعیفم در این راه. خدایا! تو مهربانترین مهربانانی. خدایا! مرا به چه کسی وا مینهی...؟»
3. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُاللهِ(صلی الله علیه و آله) : هَنِیئاً لَکَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعفَرٍ، أَبُوکَ یَطِیرُ مَعَ الْمَلاَئِکَة فِی السَّمَاءِ».[12]
«از عبداللهبن جعفر نقل شده که گفت: پیامبرخدا ـ که درود خدا بر او باد ـ فرمود: گوارا باد بر تو ای عبداللهبن جعفر دربارة پدرت، که درآسمان با فرشتگان پرواز میکند.»
عبدالله بن جعفر، روایات فراوانی را از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، علی(علیه السلام) و حسنین8 نقل کرده، که این روایات، در زمینههای مختلف است. بهطور اجمال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
تفسیر آیات قرآن، احکام الهی، حلال و حرام، شخصیت پیامبر، شخصیت ائمة اطهار: و موضوعات مختلف دیگر که بیان آنها و غور و بررسی دربارة آنها، خود فصلی طولانی است که در این سلسله نوشتارها گنجایش ندارد، لذا از بیان آنها خودداری میکنیم.
5. کرامت و بخشندگی عبدالله
صفت جود و کرامت، از جمله خصلتها و صفات والایی است که این خاندان، همگی از آن بهرهمند بودهاند و ایشان نیز، این خصلت را به تمام و کمال از نیای بزرگ به میراث برده است. او مردی کریم و دارای جود و بخشندگی بوده که او را بحر الجود؛ یعنی دریای بخشش مینامیدند و به شدت در سر زبانها افتاده بود که عبدالله، کرامت وجود را در خود جمع کرده است. پدرش جعفربن ابیطالب را ابو المساکین نامیدهاند، آن هم به دلیل کرامت وجود بزرگوارش و این فرزند به چنان پدری بزرگ اقتدا نموده است.
دربارة این خصلت و ویژگی عبدالله بن جعفر، داستانهای فراوانی در تاریخ نقل کردهاند:
«مردی وارد مسجد پیامبر شد و از عثمان که جلوی در نشسته بود، درخواست کمک کرد. عثمان ـ که شاید زمان خلافتش بوده ـ دستور داد پنج سکه به وی دادند. (گویا این مقدار، دردی از او دوا نمیکرده) از عثمان خواست تا او را به افراد دیگری راهنمایی کند، بلکه به کمک آنها مشکلش را حل نماید. عثمان او را به چند نفر که در گوشهای از مسجد نشسته بودند، راهنمایی کرد، که حضرت امام حسن و امام حسین8 و عبدالله بن جعفر در میان ایشان بودند، مرد فقیر نزد آنان رفته، سلام کرد و از ایشان یاری و کمک خواست.
امام حسن(علیه السلام) فرمود: درخواست کمک روا نیست مگر در سه مورد؛ الف) دیة خونى که ریخته شده، ب) بدهی و وام سنگین، ج) فقر شدید. اکنون تو به خاطر کدامیک از این سه کمک مىخواهى؟ مرد فقیر گفت: براى یکى از این سه مورد.
در این هنگام، امام حسن(علیه السلام) پنجاه اشرفی، امام حسین(علیه السلام) چهل و نه اشرفی و عبدالله جعفر چهل و هشت اشرفی به وی دادند. مرد خوشحال و شادمان برگشت، عثمان از وی پرسید: چه کردی؟ گفت: تو پنج درهم دادی و هیچ نپرسیدی، ولی ایشان ابتدا پرسشهایی کرده، سپس این مقدار اشرفی عطا کردند.
عثمان گفت: کجا مثل ایشان را مییابی که اینان علم را با شیر آموخته و سرچشمة خیر و بخشش و دانشاند!»[13]
بخشندگی عبد الله بن جعفر به حدی بود که وقتی مردم مدینه از یکدیگر قرض میگرفتند، موعد پرداخت را زمان بخشش او تعیین میکردند.[14]
محمدبن سیرین در بارة وی مینویسد:
«بازرگانی شکر به مدینه آورد و نتوانست آن را بفروشد. وقتی این خبر به عبدالله بن جعفر رسید. به عامل و پیشکار خود فرمان داد که آن شکر را بخرد و میان مردم مدینه توزیع کند.»[15]
ابن قتیبه در عیون الأخبار نقل میکند:
«هنگامی که معاویه از مکه باز میگشت، به مدینه آمد و هدایا و مال بسیاری برای حسن و حسین8 ، عبدالله جعفر و دیگر محترمین قریش فرستاد. به فرستادگان خود سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدری درنگ کنند و ببینند هر کدام با هدایای خود چه میکنند. وقتی که فرستادگان راه افتادند تا هدایا را برسانند، معاویه رو به اطرافیان کرد و گفت: اکنون به شما میگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد؛ حسن بن علی مقداری از عطریات را به کسان خود میدهد و بقیه را به هر کس که نزد او باشند میبخشد. حسینبن علی توزیع هدایا را از کسانی که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم گردیدهاند آغاز میکند، اگر چیزی ماند، از آن، شترهایی قربانی کرده و به مردم میبخشد و شیر تهیه کرده، به آنها میدهد. اما عبدالله بن جعفر به غلامش میگوید: وعدههایی که به مردم دادهام را بده و در این راه اسراف میکند و از مال خود نیز روی آن میگذارد.
نوشتهاند که وقتی غلامان عبد الله هدایا را برده، تقسیم میکنند، مینگرند که عاقبت چه خواهد شد؟ پس میبینند همان شد که معاویه گفته بود. البته با اندکی اختلاف! یعنی عبدالله جعفر اسراف کرد و از مال خود نیز ضمیمه بخششها نمود.»[16]
6. عبد الله بن جعفر محبوب پیامبر
از زمانی که جعفر بن ابی طالب در جنگ موته به شهادت رسید، عبدالله پیوسته مورد تفقّد و دلجویی و محبتهای بیدریغ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) قرار میگرفت.
عبدالله میگوید: «به خاطر دارم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر شهادت پدرم را برایم آوردند، در حالی که من به ایشان مینگریستم، ایشان بر سر من و برادرم دست میکشید و از چشمانش اشک میریخت و از محاسن مبارکش میچکید. در آن حال، خطاب به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! جعفر برای رسیدن به بهترین ثوابها پیشگام شد. پروردگارا! خودت بهترین جانشین برای فرزندان او باش، به بهترین وضعی که برای بندهات روا میداری. سپس رو به مادرم کرد و فرمود: ای اسما، به تو مژدهای بدهم؟ گفت: آری، پدر و مادرم به فدایت! فرمود: خداوند به جای آن دو دستی که از جعفر قطع شد، دو بال به او عطا کرد که با آنها در بهشت پرواز میکند. مادرم گفت: پدر و مادرم به فدای شما، این را به مردم بگویید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) برخاست و دست مرا گرفت، درحالیکه دست به سرم میکشید و نوازشم میکرد، به منبر رفت و مرا بر پلة پایین جلوی خود نشاند و با چهرهای اندوهگین فرمود: جعفر کشته شد و خداوند برای او دو بال قرار داد که در بهشت پرواز میکند. آنگاه از منبر فرود آمد و مرا همراه خود برد و دستور داد غذایی برای خانوادة ما تهیه کنند. برادرم را نیز نزد ما آورد و ما همراه آن حضرت غذا خوردیم؛ غذایی بسیار گوارا! تا سه روز با آن حضرت بودیم و به هر یک از حجرههای خود که میرفت ما هم همراهش بودیم، سپس به خانة خود برگشتیم».[17]
همچنین عبدالله بن جعفر گوید: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از گذشت سه روز از شهادت پدرم، به خانة ما آمد و فرمود: فرزندان برادرم را نزد من بیاورید. ما را که کودکانی بودیم نزد او آوردند، در همان لحظه فرمان داد سلمانی موهای سر ما را بتراشد. آنگاه فرمود: محمد، شبیه عموی ما ابوطالب است و عبدالله خُلق و خوی مرا دارد. سپس دست مرا گرفت و بلند کرد و گفت: خدایا! جانشین جعفر در اهل و عیالش باش و خرید و فروش (کسب و کار) عبدالله را مبارک گردان! در این هنگام مادرمان آمد و از یتیمی ما شکوه کرد. پیامبر فرمود: از چه میترسی؟ آیا از سرپرستی آنها وحشت داری، درحالیکه من در دنیا و آخرت، ولی و سرپرست آنها هستم.»[18]
7. همسر عقیله بنیهاشم
از آنجا که زینبکبری(علیها السلام) ، کرامتها، عظمتها، پاکیها و فضیلتها را از مادری چون زهرای اطهر(علیها السلام) به ارث برده بود، هرکسی شایستگی همسری او را نداشت و تنها عبدالله بن جعفرکه خصالی برجسته داشت و درایت، عقل، معرفت، شعور، ایمان و عشق به خاندان نبوت و همچنین جود و سخاوت وکرمش زبانزد خاص و عام بود، میتوانست همکفو و همشأن بانوی کرامت و فضیلت باشد.
عبدالله از جمله خواستگارانی بود که به خانة علی(علیه السلام) آمد و شد داشت و آرزویش بود که با زینب کبری دختر عموی خویش ازدواج نماید، اما شرم و حیا مانع بود که خواستهاش را با عمویش در میان بگذارد، تا اینکه روزی قاصد خویش را نزد عموی گرامیاش فرستاد؛ «قاصد عبدالله به خانة علی(علیه السلام) رفت و خواستة وی را به مولا اینگونه گفت: علی جان! شما خوب میدانید که پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه اندازه به عبدالله علاقمند بود و حتی روزی فرمود: «بَنَاتُنَا لِبَنِینَا وَ بَنُونَا لِبَنَاتِنَا»؛ «دختران ما، متعلق به پسران و پسران ما متعلق به دختران ما هستند.» لذا پیشنهاد میکنم و شایسته خواهد بود که دختر گرامی خود، زینب را به ازدواج عبدالله فرزند برادرت در آوری و مهریه را هم مانند مهریه مادرش فاطمه(علیها السلام) قرار دهی. حضرت خواستگاری را پذیرفته و دختر والاگهرش را درحالی که سن مبارکش، ده سال کمتر از عبدالله بود، به عقد و ازدواج وی در آورد.»[19]
8 . شجاعت عبدالله جعفر
عبدالله بن جعفر، شخصیتی بلند همت، دارای روحیهای قوی و اوصاف اخلاقی نیکو بود و در حمایت از حریم دیانت و ولایت علوی همتی والا و شجاعانه داشت.
ابن ابیالحدید نقل میکند: «روزی معاویه و عمرو عاص با هم نشسته بودند که دربان گفت: عبدالله پسر جعفر طیّار اجازة ورود میخواهد. عمرو عاص گفت: در حضور او به علی ناسزا میگویم و او را میرنجانم!
معاویه گفت: چنین نکن میترسم نتوانی از عهدهاش برآیی و سبب شرمساریات شود و فضایلی را بگوید که دوست نداریم بشنویم.
عبدالله وارد شد، معاویه به ظاهر، اظهار خوشوقتی کرد و او را نزد خود فرا خواند و در حقش مهربانی و ملاطفت کرد. اما عمرو عاص نتوانست خودداری کند و به عبدالله چیزی نگفت اما با دیگران مشغول صحبت شد و در ضمن از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بدگویی نمود و به صدای بلند ناسزا گفت! وی بیشرمی را به حد اعلا رساند.
رنگ از چهرة عبدالله پرید و از خشم، لرزه براندامش افتاد. ناگهان مانند شیر غرّان، از تختی که بر آن نشسته بود فرود آمد. عمروعاص که او را خشمگین دید، گفت: هان، عبدالله! چه خبر؟ عبدالله گفت: مرگ بر تو باد و خاموش باش! سپس این شعر را خواند:
أَظنُّ الْحِلْمَ دَلَّ عَلیَّ قَوْمی وقَدْ یُسْتَجْهَلُ الرَّجُلُ الْحَلِیمُ
«حلم و بردرباریام زبان مردم را به رویم گشوده است و خیال میکند نمیفهمم (سخنش را نشنیدهام)»
آستینها را بالا زد و خطاب به معاویه چنین گفت:
«یا معاویة حتّى مَ (حتى متى) نتجرع غیظک و إلى کم الصبر على مکروه قولک و سیئ أدبک و ذمیم أخلاقک هبلتک الهبول أ ما یزجرک ذمام المجالسة عن القذع لجلیسک إذا لم تکن لک حرمة من دینک تنهاک عما لا یجوز لک أما و الله لو عطفتک أواصر الأرحام أو حامیت على سهمک من الإسلام ما أرعیت بنی الإماء المتک و العبید الصک أعراض قومک . و ما یجهل موضع الصفوة إلا أهل الجفوة...».[20]
«ای معاویه! تا کی خشم تو را در دل نگهداریم و بر بدیها و زشتیهایت صبر کنیم، گفتار زشتت را بشنویم و بیادبیات را ببینیم و اخلاق ناستودهات را شاهد باشیم، گریه کنندگان بر مرگت بگریند، آیا از فحش و ناسزا به همنشینانت ناراحت نمیشوی؟ معلوم میشود که دین در نظر تو موقعیتی ندارد تا از کردار زشتت باز دارد. آری، به خدا سوگند اگر عاطفة خویشاوندی در تو بود، یا به سهم خود از اسلام حمایت میکردی، نباید فرزندان کنیزان بیاصل و بردگان پست مایه را در ردیف افراد فامیل خود جای دهی. مردمان جاهل و نابخرد، به موقعیت افراد برگزیده و بلند مرتبه جاهلاند. معاویه! اینکه کارهای خطای تو را تصویب میکنند و بر ریختن خون مسلمانان و جنگیدن با امیرمؤمنان امضا میزنند، تو را مغرور نکند تا به هر چه فساد و تباهیاش بر تو روشن است، اقدام کنی. چشم سر و چشم دلت از تشخیص راه حق کور شده، اگر از خطای خود برنمیگردی، پس به ما اجازه ده، هر چه میخواهیم از زشتیهایت بگوییم.
معاویه وقتی دید عبدالله دست برنمیدارد و مجلس در بُهت فرو رفته و همگی غرق در استماع سخنان او شدهاند، صدا زد: عبدالله! ما از خطا و اشتباهمان برمیگردیم، تو را به خدا بنشین. خدا لعنت کند کسی را که آتش درونی تو را برافروخت:
«لعن الله من أخرج ضبّ صدرک من وجاره محمول لک ما قلت و لک عندنا ما أمّلت فلو لم یکن مجدک و منصبک لکان خَلقک و خُلقک شافعین لک إلینا و أنت ابن ذی الجناحین و سید بنی هاشم».
«خداوند لعنت کند آن را که آتش درونت برافروخت و تو را بر این سخنان خشمگینانه واداشت. اکنون هر چه بخواهی انجام میدهم و هر حاجتی داری بر میآورم. اگر مقام و مجد و عظمت تو نبود همان روش و اخلاقت کافی بود که حوائج و خواستههایت برآورده شود. آخر تو پسر ذوالجناحین و سید و بزرگ بنیهاشمی.»
«فقال عبد الله، کلاّ بل سیّد بنی هاشم حسن و حسین لا ینازعهما فی ذلک أحد».
«عبدالله گفت: بس است ای معاویه، بلکه دو سید بنیهاشم حسن و حسیناند. کسی را نسزد که در مقام و رتبه با ایشان برابری کند.»
عبدالله گفت: در این مجلس هم حاجتی ندارم، عبدالله بیرون رفت و به معاویه اعتنایی نکرد و عمرو عاص را حقیر و بیمقدار شمرد، معاویه پشت سر وی میرفت و چنین میگفت:
«و الله لکأنّه رسول الله مشیُه و خَلقه و خُلقه و إنّه لمن مشکاته».[21]
«به خدا سوگند تمام حرکات و اخلاق و رفتار و راه رفتنش به پیغمبر میماند.»
عبدالله بن جعفر و قیام عاشورا
همراه نبودن عبدالله بن جعفر با امام حسین(علیه السلام) درکربلا، از پرسشهای مهمی استکه دربارة وی مطرح گردیده و از آنجا که او از خواص شیعه و از خواص اصحاب ائمه و از نزدیکترین افراد به خاندان رسالت و اهل بیت است، این سئوال جدّیتر مطرح میشود، که چرا او در کربلا حضور نداشت؟
پژوهشگران و مورخان دربارة علل حضور نداشتن وی در کربلا و عدم همراهیاش با امام حسین(علیه السلام) دلایل گوناگون و متفاوتی را ارائه کردهاند که در مجموع میتوان این دیدگاهها را در دو مورد خلاصه نمود:
الف) مشکلات حادّی فرا روی وی وجود داشت، در حالی که واقعاً میخواست در کربلا حضور داشته باشد.
ب) وی نسبت به حادثة کربلا دیدگاه متفاوتی با امام حسین(علیه السلام) داشت، لذا همراهی با آن حضرت را جدی نگرفت!
در مورد دیدگاه نخست، دلایل زیر را میتوان اشاره کرد:
خلاصة این دیدگاه آن است که عبدالله جعفر در پیوستن به امام(علیه السلام) معذور بوده و دلایلی در این زمینه اقامه گردیده که در مجموع این دلایل، عذر وی را تأیید میکند:
1. عبد الله بن جعفر در این مقطع تاریخی و به دلیل کهولت سن نابینا شده و معذور بوده است؛ «وکان تأخّره عن حضور الطف ذهاب بصره».[22] پس دلیل عدم حضورش در قیام عاشورا، نابینایی وی بوده است.
2. وی از جانب امام حسین(علیه السلام) مأموریت داشت در مدینه بماند و از جان بنیهاشم حمایت کند؛ زیرا با خروج امام از مدینه، احتمال هرگونه دسیسه و توطئهای نسبت به فرزندان هاشم و یاران امام حسین(علیه السلام) وجود داشت. بنابراین، وی برای حمایت و دفاع از بنیهاشم در مدینه ماند و بر این کار مأموریت داشت.
3. عبد الله دارای کهولت سن بود و توانایی جسمی حضور در کربلا را نداشت.
میتوان گفت که این دلیل (معذور بودن)، و دلایلی که پیشتر از آنها یاد شد، حدس و گمانهایی بیش نبود؛ زیرا در مطاوی تاریخی، بر آنها تأکید نشده و اثبات نگردیده است. گرچه داشتن مأموریت، نشان از جایگاه و شخصیت والای او است و با شخصیت او تناسب دارد.
نظریة دوّم این است که عبد الله دیدگاهی متفاوت داشته و به همین جهت در کربلا حاضر نشد. در این باره نیز دلایلی ذکر شده که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. امان خواهی از بنیامیّه
جدا از نامهای که عبدالله بن جعفر برای امام(علیه السلام) نوشته و با اصرار از آن حضرت میخواهد که از این اقدام منصرف شود، در سوی دیگر، کوشیده است برای امام حسین(علیه السلام) از بنی امیّه امان نامه بگیرد.
طبری مینویسد: «عبدالله بن جعفر نزد عمروبن سعید بن عاص رفت و ضمن گفتوگو با او، اظهار داشت: برای امام حسین نامهای بنویس و برایش در آن نامه، امانی قرار ده و به او وعده نیکو و اطمینان بده و بخواه از او که باز گردد. شاید با این کار مطمئن شود و منصرف شود.
عمروبن سعید گفت: آنچه میخواهی بنویس و نزد من بیاور تا آن را مهر کنم. به دنبال آن، عبدالله بن جعفر نامه را نوشت و به عمروبن سعید ارائه کرد و گفت: نامه را مهر کن و همراه برادرت یحیی بن سعید بفرست؛ زیرا او میتواند به حسین اطمینان دهد و حسین هم خواهد دانست که پیام تو جدّی است ویحیی نامه را نزد حسین بن علی8 برد و آن را خواند. امام(علیه السلام) فرمود: من پیامبرخدا را در خواب دیدم و در همان خواب، فرمان کاری را یافتم که در پی انجام آن هستم؛ خواه به سودم باشد یا به زیانم... من خواهم رفت تا با پروردگارم دیدار کنم.»[23]
2. روحیة صلح جویانة عبدالله جعفر
دلیل دیگری که ارائه شده، این است که عبدالله بن جعفر، در آن زمان روحیة صلحجویانهای را در پیش گرفت و برای خود دلایلی را آورد. با همین دلایل بود که با بنیامیه تعاملاتی هم داشت، اما در عین حال، در این تعاملات، هرگز اجازه نمیداد بر شأن و جایگاه والای امامان خدشه وارد شود و در جلسات فراوانی به دفاع جانانه پرداخت و بنیامیه را خوار و بیمقدار کرد اما روشش این بود که با آنان رفت و آمدهایی داشته باشد. عبدالله جعفر ولایتعهدی یزید را در حضور معاویه مورد نکوهش قرار داد و با وجود امام حسین(علیه السلام) ، آن را خیانتی بزرگ برشمرد.
پس این نظریه و دیدگاه هم، سند محکم تاریخی ندارد و نمیتوان آنها را مستند قطعی تلقّی کرد.
شواهد و قرائن همگانی عبدالله بن جعفر با قیام عاشورا
از مجموع اقداماتی عبدالله بن جعفر و پیشینة پرشکوه و افتخار آمیزش، چنین برمیآید که وی با قیام عاشورا همگام بوده است. در این زمینه، سه دلیل مهم را میتوان برشمرد:
1. به همسرش زینب کبری(علیها السلام) اجازه داد با امام حسین(علیه السلام) همراه شود و در این مورد هیچگونه ممانعتی ایجاد نکرد.
2. دو فرزندش؛ عون و محمد را با کاروان افتخارآمیز کربلا همراه کرد که در نهایت منتهی به شهادت فرزندانش شد و آنان هر دو در کربلا در رکاب دایی بزرگوارشان امام شهیدان به شهادت رسیدند.
3. واکنش عبدالله بن جعفر پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش و نیز خبر شهادت فرزندانش، گویای ایمان و اعتقاد راسخ او به قیام حسینی است. مورخان نوشتهاند: پس از بازگشت بازماندگان حادثة کربلا، یکی از غلامان عبدالله بن جعفر به نام ابوالسلاسل نزد او رفت و شهادت پسرانش را تسلیت گفت. عبدالله کلمة استرجاع بر زبان آورد. غلام گفت: این مصیبتی است که از حسین بن علی به ما رسید! عبدالله بن جعفر با نعلین او را از حضور خود راند و گفت: ای کثیف زاده! در مورد حسین اینگونه سخن میگویی؟! به خدا سوگند اگر نزد او بودم، جانم را فدایش میکردم.[24]
مجموع این برخوردها، حاکی از ایمان شدید او به راه امام حسین(علیه السلام) و اهداف والای آن حضرت است. پس از ماجرای عاشورا، عبدالله بن جعفر در خانة خود جلسة مرثیهای را ترتیب داد و بر کشتگان وشهیدان آن گریست وآن حادثة غمبار را رسالت حسینی در مبارزه با ظلم بنی امیه معرفی کرد.
مرگ عبدالله بن جعفر و دفن در بقیع
عبدالله بن جعفر نسبت به علی(علیه السلام) و خاندان رسالت عشق میورزید و مدت زمانی کارگزار علی(علیه السلام) بود. کتابت به وی وانهاده شد. در جنگ جمل به دفاع از علی(علیه السلام) برخاست و فرماندهیِ بخشی از سپاه علی(علیه السلام) را در جنگ صفین بر عهده داشت. در جریان حکمیت موضع گرفت و همچنین در دفاع از امام مجتبی(علیه السلام) تلاشی همه جانبه داشت و فرزندانش در کربلا به شهادت رسیدند و بنیان خانواده و همة هستیاش را فدای آرمانهای بلند پیامبر(صلی الله علیه و آله) کرد و سرانجام در سن نود سالگی، در سال هشتاد هجرت، در مدینه زندگی را بدرود گفت و به دیار معبود شتافت.
ابن نجار (در اخبار مدینه، ص 154) و سمهودی (در وفاء الوفا) نوشتهاند که عبدالله بن جعفر را در بقیع دفن کردند و محل دفن او دار عقیل، در کنار تربت عقیل است.
سمهودی مینویسد: «وقد ذکر أبو الیقظان إنّه کان أجود العرب و إنّه توفى بالمدینة... و دفن بالبقیع».[25]
ابویقظان نقل کرده که عبدالله بن جعفر بخشندهترین فرد عرب بود. او در مدینه وفات یافت و در بقیع دفن گردید.
[1]. اعلمی، دائرة المعارف، ح12
[2]. نور الدین علیبن ابیبکر الهیثمی، مجمع الزواید، ج9، دارالکتب العلمیه، بیروت، بیتا، صص26، 282
[3]. الروض الأُنُف، ج2 ، ص90
[4]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، چاپ1، انتشارات جامعه مدرسین.
[5]. عزالدین علی بن ابیالکریم ابن اثیر، اسدالغابة، چ3، دارالکتب العلمیه، 1980م، ص135
[6]. شیخ طوسی، معجم رجال الحدیث، ج10، ص142
[7]. مامقانی، تنقح المقال، ج2، ص173
[8]. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، ج2، تحقیق: مارسدن جونز، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1409 هجری، ص762
[9]. بحار الانوار، ج45، ص122؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص106
[10]. نور الدین علی بن ابیبکر الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج3، دارالکتب العلمیه، بیروت، بیتا، ص11
[11]. همان، ج6 ، ص25
[12]. الهیثمی، پیشین، ج9، ص273
[13]. عالمی، محمدعلی، پیغمبر و یاران، ج4، انتشارات بصیرتی، قم، خیابان ارم، بیتا، ص131
[14]. قاموس الرجال، ج5، ص409
[15]. سیر اعلام النبلاء، ج3
[16]. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج3، دارالفکر للطباعة و النشر، بیتا، ص40
[17]. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص458
[18]. سفینة البحار، ج2، ص126
[19]. الکوکب الدرّی، ج2، ص213
[20]. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، داراحیاء الکتب العربیّه، 1959م، ص169
[21]. همان، ص170
[22]. ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی، عمدة الطالب، 1961م، مطبعة الحیدریه فی النجف، ص47
[23]. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج4، صص291 و 292
[24]. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 124
[25]. نور الدین علی بن احمد السمهودی، وفاءالوفا، ج 3، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981م، ص 911