مقدمه
از مسائل و برنامههای مهم و بسیار بزرگ در اسلام، وجوب و لزوم حج است و در این نوشتار مختصر کوشش بر آن است که اهمیت آن در جامعة اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و ثابت شود که این عملِ مهم، دارای چه جایگاهی در جامعة اسلامی است و چرا مسلمانان نیازمند شناخت آن هستند.
گرچه این مسأله در ظاهر معلوم و روشن است اما عمق آن نیازمند پژوهش و کاوشی دقیق میباشد و از اهمیت آن، همین مقدار بس که تمام فرَق اسلامی ـ با اختلاف نظراتی که موجود است ـ جایگاه خاص آن را مد نظر قرار دادهاند و در پایان بحث روشن خواهد شد که اگر جوامع اسلامی به واقعیت موضوع توجه داشته باشند و اهمیت وحدت را مد نظر قرار دهند، اختلافات موجود از میان خواهد رفت و جامعهای نمایانگر قدرت جهان اسلام خواهیم داشت.
تحلیل مفهومی حج
کتب لغت،[1] «حج» را به قصد و اراده معنا کردهاند و در اصطلاح متشرعه، حج عبارت است از اعمال و احکامی که مسلمانان در زمان خاص باید به اجرای آن اقدام کنند. بحثی که به نظر میآید برای خوانندگان، به ویژه صاحب نظران مفید باشد، این است که آیا حج از حقایق شرعیه است یا متشرعه؟ آنچه از اصولیون شیعه، به خصوص مرحوم صاحب معالم[2] تشریح شده، چنین است:
الفاظی چون صلاة، حج و... غیر از حقایق متشرعه میباشند و برای حقایق شرعیه دلایلی را مطرح کردهاند که جای گفتار آن در اینجا نیست و باز بحث دیگری که در اینجا مطرح است، این است که آیا بین معنای لغوی حج و اصطلاحی تناسب وجود دارد یا خیر؟ پاسخ این است که اهل اصطلاح، قطعاً تناسب را مد نظر قرار میدهند؛ مثلاً در صلاة، معنای لغوی آن، که «دعا» است با اعمال مخصوصه مناسبت دارد و در حج هم این تناسب موجود است؛ زیرا انجام اعمال حج بدون قصد و اراده مقبول خداوند نمیباشد.
وجوب حج از دیدگاه اسلام
از جمله اعمالی که میان فقهای فرق اسلامی واجب شمرده شده، فریضة حج است، ولی بحث مفید و علمی آن، در این است که حج چگونه واجبی است، آیا واجب مطلق است یا واجب مشروط؟ در توضیح واجب مطلق، میتوان گفت که وجوب آن با قطع نظر از شرایط عامه، مشروط و مقید به چیزی نیست؛ مانند وجوب نماز. اما واجب مشروط آن است که وجوب آن مشروط و مقید به قید دیگر است، مانند حج که واجب مشروط است و شرط آن «استطاعت» است.
فلسفه و یا مصلحت تحوّل قبله از بیت المقدس به جانب مکة معظم
از سؤالهای اساسی و به تعبیر دیگر از اشکالاتی که مطرح گردیده، این است که «چرا قبلة اولیه از زمان پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به جانب مکه تغییر یافت؟» گرچه این بحث چندان ارتباطی به بحث ما ندارد ولی برای آشنایی به پاسخ آن سؤال میپردازیم و در واقع این بحث، بحثی کلامی است که آیا در خداوند بداء و پشیمانی وجود دارد و با توجه به اینکه حکیم مطلق، آگاه به تمام مصالح است، چگونه این تحوّل انجام گرفت؟ در پاسخ به این پرسش، باید به دو نکته توجه کرد:
1. مرحوم آخوند خراسانی که از اصولیون و فقهای توانمند بوده، در کتاب مشهور «کفایة الأصول»[3] مینویسد: خداوند، حکیم مطلق است و در او پشیمانی راه ندارد و مسألة تحوّل منوط به مصلحت است؛ یعنی ظرف مصلحت به اتمام میرسد و این مصلحت مظروف دیگری را میطلبد؛ یعنی خداوند به پیامبران اعلام میکندکه مصلحت توجه مسلمین از جهت قبله در سرزمین مکه باید ادامه پیدا کند.
در این باب مطلب ارزندهای نیز از مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع (ص3(صلی الله علیه و آله)6)[4] مطرح شده که منزلت و مقام او و کتاب یاد شده بر اهل تحقیق پوشیده نیست. وی سه مسأله را مطرح میکند که ما به قسمت نخست اکتفا میکنیم؛ او میگوید: علت اینکه بیت الله الحرام در وسط زمین قرار گرفته، روایتی است که محمدبن سنان، از علی بن موسیالرضا نقل میکند. این روایت در پاسخ پرسشهایی بود که بهصورت مکتوب به امام نوشته میشد.
یکی از آن پرسشها، در رابطه با مسألة یاد شده است و امام(علیه السلام) در پاسخ میفرمایند: چون سرزمین مکه در وسط زمین قرار گرفته و آن سرزمین جایی است که وسعت و انبساط آن از درون آن است و هر بادی که در دنیا بوزد خروج آن از درون رکن شامی است و آن مکان اولین بقعة بنا شده در روی زمین است؛ زیرا در وسط قرار گرفته تا این فریضه برای همة اهل شرق و غرب، بهطور مساوی باشد.
استطاعت برای حج
همانگونه که اشاره شد، حج از واجبات مشروط است و مهمترین شرط آن استطاعت میباشد ولی بحث مهم این است که مقصود و مراد از «استطاعت» چیست؟ آیا مراد استطاعت مالی است که فرد اکملِ آن است و یا مطلقِ استطاعت است؟ در اینجا با بیان آیه شریفه که در سورة آل عمران آمده، به بررسی مسئله میپردازیم ولی بحث ما منحصراً در استطاعت نیست.
آیة شریفة (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً).[5]
و برای تفسیر و توضیح آیة شریفه به دو کتاب تفسیری؛ «جوامع الجامع» (زمخشری، از اهل سنت و جماعت) و «مجمع البیان» (از مرحوم شیخ طبرسی که از اعیان شیعه است) مراجعه میکنیم. اما آنچه که زمخشری در کتاب تفسیر کبیر کشاف در مورد آیه شریفه (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً) میگوید، مطلب روشن خواهد شد:
خلاصة گفتار زمخشری در باب استطاعت آن است که او میگوید: از پیامبر بزرگ اسلام نقل شده است که آن حضرت فرمودند: مقصود از استطاعت، زاد و توشه است. به نظر میرسد این روایت با قطع نظر از سند آن، از نظر دلالت مخدوش است؛ چرا مقصود از استطاعت؛ اعم از مالی و غیر مالی نباشد؟ معلوم است که در مفهوم این واژه، مالیت به تنهایی مطرح نیست. در اینجا جای دفاع از این اشکال باقی است؛ زیرا ممکن است گفته شود مقصود این است که «مالیت»، فرد اکملِ استطاعت است. زمخشری روایت دیگری از ابنزبیر نقل میکند که مقصود از استطاعت، مقدار و اندازة قوت و توان خویش اطمینان داشته باشد حج بر او واجب و لازم است؛ زیرا گاهی انسان زاد و توشه دارد اما توان سفر ندارد و گاه توان سفر دارد اما زاد و توشه ندارد.
و بحث دیگری که در اینجا مطرح است، این است که باید دید وجوب حج تا چه اندازه در پیشگاه خداوند دارای اهمیت است. آنچه زمخشری در این باب بیان میکند این است که آیة شریفه دارای چندین تأکید است:
1. تقدیم جار و مجرور؛ در اینجا از جملة خبریه، معنای انشایی قصد شده و این خود تأکیدی است بر مسألة حج، به این معنی که این حق واجب از عهدۀ مردم خارج نمیشود مگر اینکه به عمل آن بپردازند.
2. ذکر کلمة «النَّاس» و بدل واقع شدن (مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً)، و این از باب فصاحت و بلاغت، تأکید در تأکید است و هم اینکه بدل در واقع تکرار مبدل منه و تأکید از آن است.
از موارد فصاحت و بلاغت این است که ابتدا کلام به صورت ابهام و اجمال باشد و بعد بهطور تفصیل و توضیح بیان شود. آیۀ شریفه چنین است سوم سیاق آیه زمخشری میگوید:
در سیاق آیه و بعد از آن جملات، خداوند فرموده است: کسی که کفر بورزد زیان میبیند و خداوند غنی است و این جمله دلیل بر اهمیت مسألۀ حج است؛ زیرا کفر تارک حج از باب تأکید است نه اینکه شخص کافر شود ولی این کفر به معنای غلظت و سختگیری بر تارک عمل حج است و جریان این مسأله مانند حدیثی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که عمداً نماز را ترک کند کافر است. زمخشری میگوید: نه اینکه واقعاً کافر باشد بلکه مسلمانی است که از الطاف خداوند دور میشود.[6]
اکنون باز میگردیم به طرح بحث پیرامون آیۀ شریفه از منظر مرحوم شیخ طبرسی، او میگوید:
معنا و تفسیر آیه این است: اول خانهای که برای مردم بنا شد، «بَکّه» است.
و نیز مینویسد: مقصود از بکّه یا همان مکه است که هر دو لغت به یک مدلول دلالت دارند و به این معنی که عَلَم است برای آن سرزمین و یا آنکه میان این دو لغت، فرق است یعنی مقصود از «مکه» همان شهر و بلد است و مقصود از «بکه» همان موضع و مکان مسجد است؛ زیرا بسیاری از مردم جهت طواف خانۀ خدا در آنجا ازدحام میکنند.
بعد از بیان این مطالب، وارد بحث بلاغی و تأکید حج میشود که بهخاطر شباهت بحث او با بحث زمخشری، از طرح آن خودداری میکنیم.
در اینجا بحث مهمی که با مرحوم طبرسی مطرح میشود این است که: آیا تارک حج کافر است یا خیر؟ ایشان که از اعیان شیعه هستند، مینویسند: تارک حج واجب کافر نیست و قضیۀ مذکور را یعنی کفر در آیه شریفه را حمل به شدت و تغلیظ بر تارک حج حمل میکند و استدلال میکند به حدیث پیامبر که پیامبر فرموده است: کسی که نماز را عمداً ترک کند کافر است؛ یعنی کسیکه نماز را عمداً ترک کند واقعاً کافر نیست و واقعاً مؤمن هم نیست بلکه مسلمانی است که عمل زشت انجام داده و خداوند بر او سخت میگیرد و از توجه و الطاف خداوند به دور است.[7]
خلاصۀ گفتار در آیۀ شریفه و بحث مذکور این است که حج از دیدگاه اسلام در ردیف نماز و روزه و دیگر احکام تکلیفی است و مسألۀ استطاعت که شرط وجوب آن است، فقط در مالیت نیست بلکه مطلق توانمندی که بتواند و شرایط آماده باشد، شخص مستطیع خواهد بود و اما اگر استطاعت به هر معنی که فرض شود ممکن نباشد مانند واقعۀ خونین مکه که برای جمهوری اسلامی ایران واقع شد، استطاعت میسّر نیست و این سفر از عهدۀ شخص خارج است ولی استطاعت شرطی است که مخصوص به زمان خاصی نیست؛ یعنی در هر زمان و در هر موقعیت، اگر تحقق پیدا کند الزام آن محقق میشود و بر طبق فتوای فقهای شیعه، بعد از مرگ شخص اگر با شرط استطاعت از دنیا برود، بر ورثه لازم است که از اموال او این فریضۀ الهی را به صورت نایب خود و یا دیگری انجام دهند.
معرفت به خدا یا فلسفۀ لزوم حج
بر هیچ عارف و عالمی پوشیده نیست که غرض از احکام الهی این است که انسانها و گروههای اجتماعی در یک جامعۀ سالم و معنوی به زندگی خویش ادامه دهند و این مسأله هم در گرو معرفت به خدای تبارک و تعالی است که از باب «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» به معرفت خدا نایل میگردد و به سعادت ابدی دست پیدا میکند و احکام الهی ـ که از جملۀ آنها حج است ـ برای خودسازی و معرفت به خدا است ولی بحثی در اینجا مطرح میشود که در خور اهمیت است و آن بحث این است که آیا احکام الهی، با قطع نظر از اهداف و غایات ارزش ذاتی که دارند و یا اینکه ارزش از آنِ غایات است در پاسخ به این مسئله خواهیم گفت: اگر چه احکام الهی چون از حکیم مطلق منشأ میشود دارای ارزش است ولی آنچه مهم و ارزش واقعی دارد، غایات و اهداف میباشند و اگر در این باب به کتاب نهجالبلاغه که از آثار و اقوال ارزندۀ امیرمؤمنان، علیبن ابیطالب است مراجعه کنیم خواهیم دید که آن حضرت معرفت دینی را ملاک و معیار قرار داده است؛ زیرا حضرت در آنجا میفرماید: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُه»؛[8] یعنی اساس و پایۀ دین، معرفت دین و در نتیجه معرفت خدا است و نامی از احکام الهی نبرده است، بلکه بهطور مطلق فرمود: نماز و روزه که دستورات دینی هستند، به عنوان مقدمه برای غایت که معرفت است مدّ نظر قرار داده شدهاند. باز برای تأیید مطلب به کلام خداوند استناد میکنیم:
خداوند در قرآن میفرماید: (إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ) (حجرات: 13). بر اهل ادب پوشیده نیست که تأکید آیۀ شریفه بر محور غایتمندی که تعارف و شناخت و معرفت است، میچرخد و حرف «لام» در جملۀ (لِتَعارَفُوا) دلیل دیگری است.
و باز در آیۀ دیگر داریم: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ) (عنکبوت: 45) یعنی نمازی بر شما واجب است که شما را از فواحش و منکرات دور کند. اکنون در بحث حج میگوییم: غرض از حج مانند بقیۀ احکام الهی معرفت خویش و جامعۀ خود و گروههای اجتماعی است که در نتیجه به معرفت خداوند برسیم تا جامعهای سالم از مسلمین عارف و زاهد برپا کنیم و در همان آیۀ شریفۀ قبل، در ادامه خداوند میفرماید: ما حج را واجب کردیم تا برکتی برای جهانیان بهوجود آید و اما خداوند خود غنی و بینیاز است.
مرحوم طبرسی بار دیگر در این باب، در جوامع الجامع (ص1(صلی الله علیه و آله)2) در ذیل آیۀ شریفۀ (مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً) میفرماید: تحقیق بر این است هرکسی که داخل در بیتالله شود و به آن چه خداوند واجب کرده معرفت پیدا کند، از آتش جهنم در امان است و گفتنی است که بحث معرفت و عارف بودن مطرح شده است.
نتیجهگیری
نتیجه بحث در این باب است که فلسفۀ وجوب حج، در واقع معرفت به خود و جامعه و در نتیجه معرفت به خداوند است؛ بهطوریکه یکی از مراسم مهم اعمال حج عرفات است و این مشعر بر این است که فرد حاجی در صحرای عرفات آنچنان غرق در خدا میشود که خویشتن خویش را فراموش میکند و همۀ عوامل مادی نادیده گرفته میشود و چنان در جوش و خروش میافتد تا به محبوب و معشوق خویش برسد و از آلودگیها و مفاسد مادی پاک شود و از سفرۀ پر برکت الهی تزهد و تزود نماید و اینجاست که مشاهده میکند وجودی نیست جز وجود خدا و تحول درونی آنچنان برانسان مستولی میشود که هرچه میبیند آثار الهی است و اگر شخص نتواند از این سفرۀ الهی زاد و توشه بردارد پس به کجا باید پناه ببرد و کیست که بتواند او را از مفاسد اجتماعی و فردی نجات دهد؟! پس هدف بازگشت به خویشتن خویش است. به قول مولوی (مثنوی)
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
اگر به سیرۀ عملی پیامبر بزرگ اسلام، اصحاب و تمامی اهل بیت و مردان واقعی و عرفای اصیل توجه شود، معلوم میشود که آنان خود را در پناه بیتالله قرار میدادند و عرفان واقعی را از آن مکان طلب میکردند، بلکه عشق به خدا که منشأ تمام معارف است، در آن مکان متبلور میشود. در تأکید مسأله، پرسش و پاسخی را مطرح میکنیم و آن پرسش این است که برخی اهل دانش میپرسند:
با اینکه مرحوم شیخ بهایی از فقها و علما و از صاحبان فنون و علوم بوده، چرا در کتاب نان و حلوا بر همۀ علوم و فلاسفه، حتی فقها و اهل حدیث میتازد.[9] در جملهای به فلاسفه میگوید:
دل منوّر کن به انوار جلی چند باشی کاسه لیس بوعلی
و در ادامه میگوید:
علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث هست از تلبیس ابلیس خبیث
پاسخ 12 این پرسش این است: مرحوم شیخ بهایی که مرد زاهد و عارف کاملی بود، این اشعار را در جایی سرود؛ یعنی در میان صفا و مروه، جاییکه عشق به خدا متبلور است و جز معشوق و محبوب چیزی مشاهده نمیشود و انسان در آن مقام چنان غرق در خدا و معرفت خداوند میشود که از خود بیخود است. آری، همۀ علوم، مقدمه برای معرفت خداست و به قول شیخ بها.
أیّها القوم الذی فى المدرسة کلّ ما حصّلتموه وسوسة
به نقل از استاد ارجمند مرحوم ادیب نیشابوری= که از اساتید برجسته حوزۀ علمیه مشهد بود و بسیاری از بزرگان و دانشمندان؛ حوزوی و دانشگاهی، از شاگردان او بودهاند و این حقیر نیز به مدت شش سال در محضرش ادبیات عرب آموختهام (روحش شاد!).
منابع
1. قرآن کریم
2. کفایة الاصول، ملا محمد کاظم خراسانی، معروف به آخوند خراسانی، ج1
3. معالم الاصول، صاحب معالم شهید ثالث زین الدین العاملی.
4. اصول الفقه، شیخ محمدرضا المظفر، ج2
5. علل الشرایع، شیخ صدوق.
6. تفسیر کشاف، جارالله زمخشری، ج1
(علیه السلام). جوامع الجامع، شیخ طبرسی، ج1
8 . نهج البلاغه، شرح ابن ابیالحدید، ج1
(صلی الله علیه و آله). المنجد، لویس مألوف ماده حج.
10. تاریخ فلسفه در اسلام، میان محمد شریف، ج2
11. نان و حلوا، شیخ بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهایی.
[1]. المنجد.
[2]. معالم الاصول، (شهید ثالث زین الدین العاملی، معروف به صاحب معالم)، صص21ـ 12
[3]. ملا محمد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی ـ کفایة الاصول، ج1، صص 3(علیه السلام)5 ـ 3(علیه السلام)2
[4]. شیخ محمدرضا المظفر ـ اصول الفقه ـ صفحه 52 به بعد.
[5]. آل عمران : (صلی الله علیه و آله)6
[6]. جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج1، صص448 و 44(صلی الله علیه و آله)
[7]. شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص1(صلی الله علیه و آله)1
[8]. ابن ابیحدید، شارح نهج البلاغه، ج1، ص23
[9]. تاریخ فلسفه اسلامی، میان محمد شریف، ج2، صص 250 و 251