مدیریت بین الملل اسلامی حج در اندیشه آل احمد

نوع مقاله : از نگاهی دیگر

نویسندگان

1 استادیار / گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه مازندران

2 دانشجوی‌کارشناسی‌ارشد علوم قرآنی / دانشگاه علوم ومعارف قرآن کرمانشاه

چکیده

چکیده
«خسی در میقات»، سفرنامة حج جلال آل‌احمد، نویسندة معاصر ایرانی است. وی در این کتاب، به‌جز ثبت حالات روحانی و معنوی سفر مقدس حج، با نگاهی دقیق و محققانه به بررسی و کاوش در مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی سرزمین وحی پرداخته
و دریافت‌های خویش را از مشاهدة اوضاع عربستان به صورت سفرنامه تدوین کرده است. در این نوشتار که با روش توصیفی ـ  تحلیلی سامان یافته، مشخص می‌شود که آل‌احمد با مشاهدة نابسامانی‌های ادارة امور حج، این مقوله را نتیجة سوء مدیریت نظام حاکم بر عربستان دانسته و در اندیشة وی، هرگونه  اصلاح و پیشرفت ادارة حج، منوط به مدیریت بین المللی ـ  اسلامی این مراسم می‌باشد. آل‌احمد، ادارة امور حج با مدیریت دستگاه وهابیت و نظام سعودی را نوعی بدویت موتوریزه می‌داند که نه تنها ناظر به هیچ پیشرفت و سعادتی برای جامعة اسلامی نیست، بلکه آن‌را عاملی می‌داند جهت استیلای هر چه بیشتر نظام سلطه و کمپانی‌های استعماری غرب. او حج را فرصتی گرانبها جهت پیشرفت و تعالی امت اسلام و تحقق آرمان امت واحدة اسلامی می‌داند که در سایة خلع ید خاندان آل‌سعود از ادارة امور حج و مدیریت بین المللی ـ  اسلامی امکان‌پذیر خواهد بود.

کلیدواژه‌ها


 مقدمه

بنابر نص صریح قرآن کریم (آل عمران : 96) خانة کعبه کهن­ترین معبد الهی و نخستین  جایگاهی است که برای پرستش خدای یکتا ساخته شد؛ خانه­ای پربرکت و امن که مرکز اجتماع یکتاپرستان و مکانی برای وحدت ویکپارچگی آحاد انسان­ها است. همه ساله، در موسم خاصی از سال قمری، اجتماع کثیری از عموم مسلمانِ پهنة گیتی، جهت انجام فریضة حیات­بخش حج عازم سرزمین وحی (حجاز) می­شوند تا یکی از مهم­ترین فرایض دینی خویش را انجام دهند. حج در نزد پیشوایان دین  از جایگاه ویژه­ای برخوردار بوده  و در اهمیت این فریضة الهی، روایات فراوانی نقل شده  است. برای نمونه، امیر مؤمنان، علی7 در این باره می­فرماید:

«خدا را، خدا را، دربارة پروردگارتان. آنجا را خالی مگذارید که اگر خانة خدا ترک شود، از عذاب خدا مهلت نیابید.» (نهج البلاغه، نامه47)

و در اهمیت آن، همین بس که امام صادق7 می­فرماید:

«اگر مردم حج را واگذارند و تعطیلش کنند، بر امام واجب است که مردم را چه بخواهند و چه نخواهند، به حج وادارد؛ زیرا که این خانه فقط به همین منظور برپا شده است.» (بحار الانوار،ج96، ص18).

در این فرصت، مسلمانان سراسر جهان،  جدا از سیر وسلوکِ روحانی و معنویِ خویش، می­توانند با مسلمین دیگر کشورها آشنا شده و به تبادل آرا و اندیشه­های سیاسی و اجتماعی جوامع خویش بپردازند. در این سفر ملکوتی روح برادری و همبستگی در مسلمین تقویت می­شود که این مهم می­تواند بستری باشد برای تحقق آرمان وحدت امت اسلامی؛ آرمانی که همواره مورد نظر شارع مقدس و پیامبر  عظیم­الشأن اسلام و معصومین:  بوده است.
 در طی ادوار مختلف تاریخ اسلام،  اندیشمندان و صاحبان ذوقی بوده­اند که دست­آوردهای این سفر روحانی و معنوی را در قالب جملات ریخته و به عنوان یادگاری برای دیگر انسان­ها به صورت مکتوب برجا گذاشته­اند. سفرنامة ناصرخسرو، ابن بطوطه و... نمونه­هایی است
 از این دست.

در دوران معاصر نیز آثار بسیاری در این زمینه به رشتة نگارش در آمده،که برای نمونه
 می­توان به کتاب خسی در میقات سفرنامة حج نویسندة برجستة معاصر، جلال آل­احمد، اشاره کرد. این کتاب که یکی از چهار سفرنامة­ جلال آل احمد است، مجموعه­ای است از دیده­ها ، شنیده­ها و تجربه­های شخصی آل­احمد در سفر حجی که در سال 1343 شمسی انجام شده است. بنا بر نظر برادرش شمس آل احمد، جلال قصد داشته سفرنامه­های خارجی­اش را با نام «چهارکعبه» به چاپ بسپارد. شمس آل­احمد در مقدمه­ای که برکتاب «سفر به ولایت عزرائیل» نگاشته، دربارة این موضوع می­گوید: «احتمال می­دهم منظور او از نام چهار کعبه، عبارت باشد از:

ـ کعبة نخست: مکه، زیارتگاه مسلمانان؛

ـ کعبة دوم: بیت المقدس، زیارتگاه مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهود؛

ـ کعبة سوم: فرنگ و ینگه دنیا، زیارتگاه هرهری مذهب­های غرب زده؛

ـ کعبة چهارم: روسیة شوروی، زیارتگاه چپ­های استالینی. (آل­احمد، سفر به ولایت عزرائیل،ص4).

با توجه به تاریخ حیات جلال  آل­احمد، در میان سفرنامه­های وی، سفرنامة حج
و سفرنامة اسرائیل از جایگاه ویژه­ای برخوردار است. جلال، این سفرها را در سال­های بعد از کودتای 28 مرداد، در داخل کشور و شکست اعراب از اسرائیل در صحنه بین­المللی انجام داده و با توجه به روحیات و اندیشه­های وی، می­توان گفت که جلال  در این سفرها نه فقط به عنوان یک توریست و یا نه فقط به عنوان یک زائری که  تنها به قصد انجام مناسک معنوی آمده باشد، راهی این سفرها شده است، بلکه در واقع به دنبال کشف و ساماندهی یک سری از اندیشه­هایی است که بعد از بازگشتش به اصالت
و اسلام، در روح و روان وی دوباره جوانه زده است. سفر حج او در برهه­ای از حیات وی رقم می­خورد که وی در زندگی شخصی خویش فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. او در نخستین روزهای سال 1343 همراه جمع زیادی از اقوام خویش، که بیشتر روحانی­زاده و برخاسته از بافت سنتی و مذهبی جامعة ایرانی هستند، عازم سفر معنوی حج می­شود. خود جلال نیز به گونه­ای بازگشتش به اصل و ریشة خویش در این سفر را دریافته و این مهم را از دید مشایعت­کنندگانش چنین بیان می­کند:

«خداحافظی و ماچ و بوسه، و چه شادی­های بدرقه­کنندگان! خیال می­کردند برة گم­شده به گلّه بازگشته! و دوتا از دوستان با خندة معنی­داری برلب که یعنی این دیگر چه کلکی است که فلانی می­زند! غافل از اینکه نه کلکی بود و نه گله­ای. بلکه مفرّ دیگری و آن برة گم­شده حالا بدل به بز گری شده که می­خواهد خودش را بیشتر گم کند». (آل­احمد، خسی در میقات، ص12)

 سفر حج جلال در زمانی انجام می شود که از قیام 17شهریور 1342حدود شش ماه سپری شده و او در این سفر، چیزی فراتر از حرکت­های سیاسی و حزبی گذشته را مشاهده می­کند. در همین راستا شاهد آنیم که وی با ارسال نامه­ای به حضرت امام خمینی1  در آن دوران خفقان و دیکتاتوری پهلوی، با ذکر القابی نظیر: «آیت الله» یاد کرده، گزارشی کامل از تحولات عربستان، یمن، مراجع نجف و... خدمت امام ارسال می­کند. (قدیانی، نه ده، ص483).

با توجه به تحولات سیاسی و منطقه­ای عصر جلال و نگاه ژرف­بین وی به مسائل جهان اسلام است که می­توان اهمیت یافته­های وی در این سفر مذهبی را دریافت. سفرنامة حج جلال، همچون دایرة المعارفی است که درآن بسیاری از حقایق تلخ و شیرین امت اسلامی در قالب خاطرات شخصی یک زائر به تصویر کشیده شده و بسیاری از نابسامانی­های عالم اسلام را مورد نقد و بررسی قرار داده است. در این نوشتار با بررسی این سفرنامه­، سعی شده است یافته­های وی دربارة مشکلات حج و چگونگی رفع این مشکلات، شناسایی شده و نظرات این نویسنده پیرامون مسائل و مشکلات سیاسی
و منطقه­ای مسلمانان در عصر وی، مورد ارزیابی قرارگیرد.

1) شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر سرزمین حجاز

1 ـ 1.  عدم مشروعیت و مقبولیت عمومی خاندان آل سعود در شبه جزیرة عربستان

آل­احمد، در سفر به سرزمین وحی، با نگاهی ژرف و جزئی­نگر، به بررسی و کاوش مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ حاکم بر منطقة حجاز می­پردازد. او در این سفر از همة وقت خود استفاده کرده و در هر فرصتی که از اعمال و مناسک مذهبی فارغ می­شود، در میان اقشار مختلف جامعه ساکن در منطقة شبه جزیره حضور یافته، مشاهدات و برداشت­های  خود را  ثبت کرده، سپس به بررسی و تحلیل آنها می­پردازد. آل­احمد با تجزیه و تحلیل بسیاری از مناسبات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مردم، در موارد زیادی به دریافت­های تازه و نویی می­رسد؛ از جمله مهم­ترین این دریافت­ها می­توان به عدم مقبولیت و مشرعیت عمومی دستگاه حکومتی آل­سعود، همچنین وضعیت اسفناک آگاهی عمومی ساکنان عربستان نسبت به بسیاری از مسائل و مناسبات جهان اسلام نام برد. آل­احمد در این سفر، در لابلای مراودات خود با ساکنان عربستان، شیفتگی و سرسپردگی اقشار تحصیل­کردة آنان به ناسیونالیسم عربی و غفلت کامل آنان از عوام­فریبی­های امثال جمال عبد الناصر را درمی­یابد و این وضعیت را نتیجة بی­لیاقتی و سرسپردگی حکّام عرب می­داند. برای نمونه جلال در یکی از گردش­های خود در شهر مدینه، با تعدادی از جوانان دانش­آموز ساکن مدینه آشنا شده، با آنان به صحبت می­پردازد.

جلال در این دیدار، جدای از اوضاع نابسامان نظام تعلیم وتربیت این کشور، متوجه مخالفت سرسخت مردم با خاندان سلطنتی شده و از علاقة آنان به نظام جمهوری عربی سخن می­گویند. غرب­زدگی و تمایلات غیرشرعی جنسی نیز از جمله مواردی است که به نظر جلال در نتیجة سیاست­های غلط دستگاه حاکم وهابی در بافت فرهنگی شبه جزیره ریشه دوانده است. در نگاه آل­احمد، آنان به حدی از اصل اسلام فاصله گرفته­اند که حتی مذهب رسمی خویش را هم به درستی نمی­شناسند:

«امروز عصر با سه تا جوان محصل آشنا شدم. در یک بستنی­فروشی توی خیابان شارع العینیه. مقابل باب السلام. کلاس سوم و چهارم دبیرستان. از اهالی عرعر. «فی حدود الشمالی مملکة عربیة السعودیه»؛ آن­جایی که لوله­های نفت عراق به سمت سوریه و لبنان ازش می­گذرد. مدرسه­شان، تنها مدرسة متوسطة شهری دوهزار نفری که سال دومش را بسته­اند وآورده­اند به مدینه وسومش رفته به دمّام؛ چون معلم­های مصری رفته­اند و جایشان را معلم­های سوریه­ای ولبنانی نتوانسته­اند پرکنند... سربحث باز شد. این­طور که می­گفتند ملت با «الملک المعظم» سخت مخالف است و طرفدار جمهوری است و ناصر را می­پرستد. جوان­هایی بودند شوق­زدة ملیت عربی و قدرت آینده­اش و نازنده به عکس­هایی که زیر بغل­شان بود در مجله­های مصور و غرب­زدة مصری. از زن­های لخت و نمایش مد وگیلاس به سلامتی هم برداشتن در مجالس قاهره و بیروت
و تانک­های مصری و زن­های تفنگ به دوش... به این فکر بودم که پس حق دارند اعراب سعودی که گویا در ولایت­شان لواط بیش از همه جای عالم است. از وقتی که از تهران آمده­ام جز تک و توک زن نامستور ندیده­ام و جز تک وتوک­تر زیبایی زنانه. آن سه جوان سخت­تر و تمیز بودند و سخت خوش
می­خندیدند و درکلام یکی­شان زنگی بود از لوندی زنانه­ای و همه­شان عجب ناصرپرست بودند؛ یعنی تمامی اهالی سعودی چنین­اند؟ یا تنها همین تحصیل­کرده­ها؟ ولی جالب این بود که هیچ کدام­شان نمی­دانستند  چه مذهبی دارند! وقتی پرسیدم حنفی هستید یا مالکی یا چه چیز دیگر؟ اول درماندند و بعد فکری کردند و یکی­شان گفت: حنبلی، ولی داد می­زد که پرت می­گوید؛ یعنی که شیوع هرهری مآبی در همه جا!  و چه آرزویی داشتند برای معلم­های آمریکایی که شرکت آرامکو وعده کرده برای­شان بفرستد و حتم داشتند تا سه سال دیگر ناصر اسرائیل را خواهد خورد و اسرائیلی­ها را به دریا خواهد ریخت.» (آل­ احمد، خسی در میقات، ص46).

مخالفت با حکومت و غرب­زدگی تنها در قشر تحصیل­کرده خلاصه نمی­شود، بلکه آل­احمد در دیداری دیگر با یکی از ساکنان بومی مدینه، نه تنها وی را مخالف دستگاه وهابیت و حکومت آل­سعود یافته که حتی مخالف برگزاری مناسک حج شمرده است:

«کشیدمش به سیاست. سخت مخالف اوضاع بود و اصلاً مخالف حج! می­گفت: این یک آبروریزی است و علت عقب­ماندگی مملکت. نمی­گذارد به هیچ کاری برسیم.  عادتمان داده به دست به دهان ماندن و غیره... می­دیدم که همه جا کرم از خود درخت­ها است. خواستم متوجه قضیة نفتش کنم و رابطة مادة خام و جنس ساخته و... که دیدم کارم دیر می­شود.» (همان، ص27)

آل­احمد در مکة مکرمه نیز شاهد همین جوّ جمهوری­خواهی عربی ساکنانش شده
و این بار در مصاحبت با یک نیروی نظامی سعودی متوجه مخالفت بخشی از بدنة ارتش سعودی با دستگاه حاکم و سیستم وهابیت شده، و در بارة تمایلات چپ­گرایانة آنان را اینگونه می­نویسد:

«بعد نشستم پهلوی جوانک بلندقامتی که داشت اوراق پلی­کپی شده­اش را
می­خواند. در حدود درس حاضر کردن. سلامی و اجازه­ای به مختصر عربی و یارو از درس خواندن به مصاحبت گریخت و اِنکَشَفَ که افسر است و تازه از «الخمیس» به مرخصی برگشته و این الخمیس در حدود مرز یمن و سعودی و او مأمور نمی­دانم چند تا سرباز برای حفاظت مرز در مقابل «سلال». خودش از اعراب «عنیزه» و چند شعری از شعرای ایشان خواند، در قدح سلطة وهابی و حکومتشان... می­گفت کمونیست است؛ (شیوعی). و از ماکیاول و مارکس و هگل اسم می­برد و از «فولاد آبدیده» حرف می­زد. چندی پیش، سه ماه رفته بوده مصر، به نوعی بورس نظامی و همة این اسم­ها و کتاب­ها را از آن­جا سوغات آورده! مختصری هم عبری می­دانست که  در مدرسة نظامی بهشان یاد داده بودند، که وقتی اسرائیل را گرفتند در اداره­اش نمانند! مدتی دنبال لغت «عوام فریبی» گشتم. به عربی. که حالیش کنم ناصر با این قضیة اسرائیل مشغول چنین کاری است، اما لغت به دستم نیامد؛ یعنی به زبانم... ، بعد گفت او تنها نیست و در ارتش خیلی­ها مثل او هستند و بعد سرش را آورد دم گوشم که «به قول ناصر، اسرائیل را اول باید در قصور ملوک عرب کشت، بعد در فلسطین!» (پیشین، صص107ـ 106).

1-2.  ماهیت غیر مشروع نظام سعودی ـ  وهابی 

آل­احمد، با مشاهده اوضاع و مناسبات سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر عربستان، بیشتر نابسامانی­ها و ناهنجاری­های امور حج را متوجه مدیریت نادرست خاندان سعودی دانسته و از اساس، ماهیتی فراتر از لوله­بانی چاه­های نفت برای حکومت سعودی قائل نمی­شود. در اندیشة او، حکمرانِ واقعیِ سرزمین وحی، کمپانی نفتی آمریکایی «آرامکو» است که به واسطة چاه­های  نفت موجود در عربستان، مناسبات سیاسی و مذهبی این سرزمین را رقم می­زند. خاندان آل­سعود و دستگاه وهابیت در اندیشة  آل­احمد هیچ­گونه اصالت اسلامی
و حتی قومی نداشته و در واقع دست­نشاندگانی هستند که غرب[1] جهت استحمار امت اسلامی و غارت منابع نفتی بر منطقة شبه جزیره حاکم کرده­اند.

وی در روزهای آخر حضورش در سرزمین وحی، دربارة ماهیت خاندان وهابی آل­سعود چنین می­نگارد:

«حکومت سعودی روی زمینة سبز پرچمش یک شمشیر گذاشته و بالاش نوشته «لاَ إلَهَ إلاَّ الله» و بعد به عنوان عید قربان توپ می­اندازد و من درمانده­ام که یعنی چه؟ تو که شمشیر زیر «لاَ إلَهَ إلاَّ الله» گذاشته­ای؛ یعنی می­خواهی بگویی اسلام به زور شمشیر دنیا را گرفت؟ که این حرف را هم فرنگی در دهان تو گذارده و بعد در آن اسلامی که به شمشیر دنیا را گرفت، به هر صورت تو کاره­ای نبودی حضرت! یک قبیلة وهابی، صاحب اراضی نفت­خیز وحالا پرده­دار کعبه! تو به طفیل کمپانی آرامکو، هاشمی­ها را اخراج کردی و اکنون فقط لوله­بان نفتی و دیگر هیچ...» (همان، ص134)

آل­احمد با مشاهدة بی­توجهی دستگاه وهابیِ حاکم بر عربستان، نسبت به وضعیت اسفناک بهداشتی ـ درمانی سرزمین حجاز در کنار سایر نابسامانی­های موجود در سرزمین وحی، مانند شرایط سخت ارتباطی پست و تلگراف و... از اساس ماهیت اسلامی حکومت آل سعود را زیر سوال برده و این حکومت را نوعی جاهلیت عربی می­داند که لباس اسلام پوشیده است. او می­گوید:

«تلگراف مستقیم میان عربستان سعودی و دیگر ممالک اسلامی نیست. تلگراف حجاج عالم اسلام باید از جده برود پاریس یا لندن یا ژنو و از آن­جا پخش بشود. این را می­گویند نمونة کامل مملکت­داری!  وضعیت پست از این هم بدتر است. کاغذ هوایی از مدینه به تهران 15 روزه! (بی اغراق. چند تا از کاغذ­هایم برای سیمین، تهران به دست خودم رسید.) اما آمریکایی­های «آرامکو» در«ظَهران» و«ریاض» حتماً بوقلمون شب ژانویه­شان گرم­گرم از لُس آنجلس می­رسد!.... عدد پزشکان در سراسر مملکت سعودی پانصد و ده نفر... و این برای چهار میلیون جمعیت و تازه در حضور درآمد حج؛ و درآمد صد ملیون تن نفت در سال! سر این عربیت جاهلی سلامت باد! که به اسم اسلام، در این گوشة عالم حکومت می­کند.» (همان، ص67) 

در اندیشة او اتکای بیش از حد دولت سعودی به درآمد سرشار نفتی یکی از عوامل اساسی بی­توجهی و ضعف مدیریتی آل سعود نسبت به مقولة حج است. او پس از مشاهدة وضعیت غیربهداشتی اسکان حجاج و عمره­گذاران می­نویسد:

«نظافت ساختمان­ها به قدری فضاحت است که نگو... و این دولت علّیه سعودی! ... سرش گویا بدجوری به آخور نفت مشغول است. همة این حجاج هم که از کثافت بترکند، سر چاهای نفت سلامت باد!» (همان، ص15)

در اندیشة آل­احمد «نفت» در مناسبات عربستان نقش اصلی را ایفا می­کند. از این رو، وی نفت را همچون نردبانی تصور می­کند که خاندان آل سعود را از «عربیت چادرنشین جاهلی» به حکومتی چنین «متعصب» رسانده است.

به نظر او، اتکای خاندان سعودی به نفت از آنان حکومتی متعصب ساخته که به واسطة عصبیت پوچ و بی­اساس خویش،  امکان هرگونه تغییر و تحولی در زمینة مدیریت اماکن مقدس مسلمانان  را سلب کرده و در چنبرة ترسناک جمود فکری تصمیم­سازان و تصمیم­گیرندگان آن، اسلام و به خصوص امّ القرای عالم اسلام (مکه ومدینه) را با چالش­هایی اساسی روبه­رو کرده­اند. از این رو، جلال  بعد از مشاهده وضعیت اسفناک قبرستان بقیع و بی­احترامی بی­شرمانة  دستگاه وهابیت در هدم قبور بقیع به سیاست­های متعصبانه و غیرانسانی نظام سعودی تاخته و یادآور می­شود که سرمایة اصلی حجاز، همین مراسم حج و زائران امت اسلامی است، که می­تواند در سایة یک مدیریت صحیح راهبر به یک قدرت بین المللی و جهانی باشد، نه چاههای نفتی که هرآن، احتمال دارد تمام شود و ته بکشد. وی می­گوید:

«می­دیدم که چهارده قرن سنت اسلامی در چنین خاکی، اکنون راهبر به چیزی نیست یا جایی. آخر مردمی هستند و معتقدند و بگیر که مرده ­پرستند، اما من احمق یا تو سعودی بسیار عاقل! چه حق داریم مقدسات ایشان را با خاکی یکسان کنیم که زندگی روزانة آن­هاست؟ آن که از حقارت زندگی روزمرة خود گریخته و به این­جا آمده، می­خواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند وبه چشم سرببیند. این را تو بت­پرستی بدان. اما با اساطیر چه می­کنی؟ مگر نخوانده­ای که حتی موسی به میقات رفت تا خدا را لمس کند؟ و به چشم سر ببیند... و آن وقت تو از او باج هم می­گیری! از همین مرد بت­پرست شیعه یا حنفی یا زیدی یا بهره­ای که به زیارت آمده و مگر تو نکیر و منکر مردمی؟ یا دعوت جدیدی آورده­ای؟ قریش که حاجبان آن خانه بودند با سپردن رسم حج به اسلام ایمان آوردند و تو اکنون ریزه­خوار نعمت آنانی و اگر این چاههای نفت ته بکشد، که تنها نردبان صعود تو بود از عربیت چادرنشین جاهلی، به حکومت متعصب، نمی­بینی که باز محتاج این خلایق حجاجی؟ و ببینم نفت زودتر ته می­کشد یا این ادب هرسالة حج؟ این­ها را حتماً می­دانی. اما نمی­بینی که در این اجتماع هرساله چه نطفه­ای نهفته است برای دنیایی بودن. برای حقارت­ها را فراموش کردن. برای جزء­ها را در کل­ها فراموش کردن.» (همان، ص42)

جلال آل احمد پس از مشاهدة بسیاری از این ناهنجاری­ها و با مشاهدة تأثیرپذیری تامّ مناسبات سیاسی ـ اجتماعی عربستان از کمپانی «آرامکو» ، ناامید و سرخورده از هرگونه تغییر و تحول در حاکمیت شبه جزیره و مدیریت مناسک حج، برخود نهیب می زند که اگر قرن­ها پیش از وی ناصرخسرو قبادیانی از خراسان آمده بود تا درحوزة اقتدار خلافت عباسیان، اثر فاطمیان را بجوید و تحول و تغییری در حوزة نفوذ آنان ایجاد کند، اکنون تو برای چه آمده­ای؟

«نمی­دانم چرا یاد آن داعی قبادیانی افتادم، آن بزرگترین برادر، که از حوزة اقتدار خلافت بغداد به اینجا آمده بود تا اثر فاطمیان را بجوید و اسماعیلیان را و برمی­گشت تا درگوشه­ای از آن حوزة اقتدار، تخم قیامی بکارد و زیر جلّ بساط آن خلافت را دست کم در خرسان بروفد. واما تو، این برادر کهترین،  تو به چه کار آمده­ای؟ تا در حوزه اقتدار «آرامکو» الباقی یک سنت را بجویی.» (همان، ص171)

2) بی مسولیتی و سوء مدیریت نظام سعودی در ادارة امور حج

2ـ 1.  وضعیت نامطلوب بهداشتی سرزمین وحی

آل­احمد، نظام سعودی را فاقد هرگونه هدف­گذاری، برنامه­ریزی و مسئولیت­پذیری در قبال ادارة امر حج دانسته و موارد فراوانی از بی­مسولیتی سعودی­ها را یادآور می­شود. از جمله مهم­ترین نمونه­های بارز سوء مدیریت نظام وهابیت در ادارة امور حج، وضعیت بد بهداشتی و نظافتی حجاج؛ چه درهنگام اسکان در مکه و مدینه و چه در اماکن و وقوف­گاهای دیگر؛ نظیر منا و عرفات است. برای نمونه، وی در اولین ساعات اقامت در عربستان متوجه وضعیت اسفناک بهداشتی اسکان حجاج شده و دربارة وضعیت بهداشتی «مدینة الحاج»؛ محل اقامت و اسکان موقت حجاج در جده چنین می­نویسد:

«از مدینة الحاج می­گفتم. درست چهار طبقه است و ما طبقة سوّمیم. نظافت ساختمان به قدری فضاحت است که نگو. سوراخ تمام مستراح­ها گرفته (ده تاشان را معاینه کردم)؛ و روشویی­ها بی آب و دوش­ها هم... صبح که رسیدیم آب داشت، ولی از بعد ازظهر ته کشید وهجوم مردم. وکثافت وپوست میوه همه­جا ریخته...» (همان، ص15).

آل­احمد بارها در مکان­های متعددی شاهد این وضعیت ناهنجار و آزاردهندة نظافتی و بهداشتی سرزمین وحی در سایه مدیریت ناصحیح آل­سعود بوده و بارها از این وضعیت می­نالد. برای نمونه در مورد وضعیت بهداشتی و نظافتی یکی از اقامتگاه­های اطراف مدینه می­نویسد:

«به خلای عمومی­شان هم سر زدم. صد رحمت به خلای مسجد شاه در بیست سال پیش! چه خاکی و چه گرمایی  و چه کثافتی! و حضرات چه خوشحال! که آمده­اند و در«باغ» سکونت کرده­اند!» (همان، ص 45).

در اقامتگاه­های مکة مکرمه نیز کمبود آب برای طهارت و غسل، یکی از اساسی­ترین مشکلاتی است که در نگاه آل­احمد، حجاج با آن دست وپنجه نرم می­کنند:

«مهم­تر از همه، باز بی آب ماندن لوله­هاست. با الزام غسل برای احرام و از این قبیل... به محض اینکه وجود آب لازم می­شود، از آب خبری نیست. عین جن و بسم الله. خانه مثلاً لوله­کشی هم دارد. اما این همه مردم در آنِ واحد چه می­توانند بکنند. با چهارتا شیرآب؟» (همان، ص113).

درمورد وقوف در عرفات نیز می­نویسد:

«مفتضح­ترین قضیه، وضع مستراح­هاست. برای هر چهارصد نفر، یک حفاظ کوچک پارچه­ای بر بالای چاله­ای. همان در ماسه کنده و جا فقط برای یک نفر. وقتی بنشینی زانوهایت می­خورد به دو طرف و درست بیخ گوش حجاج. درست است که در حج مردم را به بدویت خوانده­اند و به زندگی بیابانی،
و زیر چادر؛ اما وقتی به جای شتر، «جت» و«شورلت» زیر پای حاجی است؛ باید فکر مستراحش هم بود. می­شود گله به گله مستراح­های بزرگ ساخت برای همیشه. با آب و جاروی مرتب که حجاج چنین صفی پشت در مستراح­ها نبندند و چنین در ملأ عام به خلوت نروند.» (همان، ص120).

چنان که منا نیز همین­گونه است:

«و خلای اینجا چه فضاحتی است. چاله­ای است سیمانی، با پنج تا چاهک
و تیغه­ای حد فاصل آنها و درها، چوبی و تقّ و لق. و صبح تا شام، پشت درشان صف بسته. و چه بویی در فضا! پنج تا خلا برای پنج گروه صد نفری!» (همان، ص138)

آل­احمد بالأخره از این همه سهل­انگاری و بی­مسئولیتی در قبال مسائل بهداشتی به ستوه آمده، نهیب می­زند که این وضعیت ناهنجار بهداشتی سبب تغییر دیدگاه سایر ملت­ها نسبت به مسلمانان و کل ماهیت اسلام می­شود:

«بغل کوه صفا ـ  بیرون خانه خدا ـ  یک خلای زیرزمینی بزرگ ساخته­اند. تازگی که رفتم به تماشا، چه عفونتی و چه شلوغی! و نه یک ذرّه تهویه. نه حتی یک پنجره. به راحتی می­شده است یک تهویه بگذارند؛ اما کی به فکر این حرف­ها است؟... و حیف از این قبلة مسلمین که هیچ کس به فکر نظافت اطرافش نیست.

اگر بشود نظافت عالم اسلام را به ملاک نظافت این مکه، به خصوص در ایام حج بسنجیم که زهی نامسلمانی! این همه احکام طهارت و نجاست ناظر بر چنین کثافتی است که در آن کوچه­ها می­بینی. اما آخر تا کی؟ پس از هزار و چهارصد سال و با این همه وسایل مدرن برای لوله­کشی و فاضلاب و نظافت، در مکة کهن، انگار می­کنی  هنوز در محلة جهودهای اصفهانی» (همان، صص158ـ 157)

2 ـ 2.  ناتوانی آل­سعود در تهیه آب شرب حجاج

آل احمد، مشکلات بهداشتی اماکن مقدس اسلامی را به موارد یاد شده، خلاصه نمی­کند. او دستگاه حاکمة سعودی را، حتی در قبال آب شرب زائران مشاهد شریفه که از پیش پا افتاده­ترین امکانات چنین مراسم بزرگی برخوردار نیست، ناتوان می­داند و در زمینة آب شرب مسجد النبی می­نویسد:

«گله به گله پای ستون­های مسجد، سینی مستطیلی از آهن سفید گذاشته، پر از کوزه­های یک جرعه­ای، و همه خالی. و روی ظرف آهنی باطمطراق نوشته: «وقف وزارت حج و الاوقاف!» به جای ده بیست تا آب­سردکن برقی که توی هر دایرة دولتی هست!» (همان، ص58).

همچنین وی در این سفر مشاهده می­کند که سعودی­ها نه تنها موفق نشده­اند برای تهیة آب شرب حجاج هنگام وقوفشان در منا اقدامی کنند، بلکه حتی سیستم آب­رسانی که زبیده،[2] همسر خلیفة عباسی هزار سال پیش طرح ریزی کرده را ­نیز دچار مشکل کرده­اند:

«و امان از این دعوای سر آب که از اول صبح شروع شده! برای هر پنج ـ شش چادری، یک شیر آب از زمین در آمده؛ بر روی یک پایة سیمانی و بالایش پز و افادة فراوان که «هدیـة الملک المعظم!» در حالی که همان آب «زبیده» اسـت که زن هارون الرشید از طائف آورده و تازه همین تک شیرها در اختیار کامل آب­فروش­ها. وچه بزن بزنی! تا چشم به هم می­زنی ریخته­اند به جان هم. با لنگ­های تابیده و در آب زده، عین شلاق، و شَرَق و شُرُوق. و«یابن الکلب!» و الخ.» (همان، ص120).

وی در ادامه می­نویسد:

«و این آب زبیده که راستی این­جا نعمتی است. اکنون سال­هاست که نفت را از ظهران تا سوریه در لوله می­برند، اما پس از هزار سال هنوز نتوانسته­اند یک لوله آب درست و حسابی برای مراسم حج دست و پا کنند! لابد در دورة سعودی هم دست­کاری­هایی در همان مجرای آب قدیمی کرده­اند که دم به دم بالای هر شیری یک تابلو هست که: «السبیل الملک» یا «زبیدة العزیزیة السعودیه!» (همان، ص134).

2 ـ 3.  ساخت و سازهای غیر اصولی پیرامون مشاهد شریفة اسلامی

آل­احمد درآن برهة خاص از تاریخ معاصر، شاهد ساخت وسازهای غیرمسئولانة نظام سعودی بوده و این ساخت و سازهای غیر اصولی پیرامون خانة کعبه و مسجدالنبی را مولود بی­سلیقگی و بی­برنامگی سعودی­ها می­داند. از­این­رو، تک­روی نظام آل­سعود و عدم مشورت و هماهنگی آنان با سایر مسلمانان جهان در زمینة ساخت وسازهای پیرامون اماکن شریفه را مورد انتقاد قرار داده، می­نویسد:

«در خود بنای مسجدالنبی چنان اهمالی کرده­اند که نگو! قطعه­های بزرگ سیمانی سیاه خامه­ای و خرمایی را لای هم گذاشته­اند و رفته­اند بالا. به جای این همه سنگ سیاه زیبا که اطراف مدینه است و می­توانسته­اند به راحتی بتراشند و بگذارند روی بنا... و تو که امروز مأمور ساختمان چنین عظمتی بوده­ای در مدینه، آیا به عقلت نرسیده است که از همة ممالک مسلمانان، مهندسان و معماران را به کمک بخواهی؟!» (همان، ص59).

آل­احمد در مورد بی­سلیقگی دستگاه وهابی در تخریب بناهای تاریخی به بهانة ساخت­وسازهای جدید و گسترش فضای پیرامون حرمین شریفین نیز هشدار داده و بیم آن دارد در طی این روند غیرمسئولانه، در آینده­ای نه چندان دور، خود خانة کعبه را هم از بتن بسازند:

«این طور که پیداست تا سال دیگر خود کعبه را هم از بتن خواهند ریخت. به همان سبک مسجدالنبی. نه تنها مسعای میان صفا و مروه الآن بدل شده است به یک راهروی عظیم و دو طبقة سیمانی، بلکه دور تا دور خانه دارند از نو یک شبستان چهار گوش و دو طبقه می­سازند تا شبستان قبلی دورة عثمانی را خراب کنند... این سنگ خارای نجیب و زیبای دم دست افتاده، و آن وقت مدام سیمان و قالب سیمانی.» (همان، ص87).

مسألة سوء مدیریت سعودی­ها در زمینة روشنایی خانة کعبه نیز از نگاه آل­احمد پنهان نمانده است.

وی با مشاهدة چینش نامتناسب لامپ­های پیرامون خانة کعبه، سنخیتی بین پروژکتورهای پیرامون خانة خدا با عظمت و قداست آن پیدا نمی­کند.  از این­رو،  مصرف­زدگی و بی­برنامگی سعودی­ها را به باد انتقاد گرفته و از اینکه عالم غیب هم در سایة بی­لیاقتی آنها به نفع کمپانی­های غربی آلوده شده، می­نالد:

«و دور خیابان­ها پر از لامپ مهتابی وگلدسته­های عظیم خانة خدا هم و خود خانه هم. وقتی خدا به این دل خوش می­کند که برگوشه­ای از بساط این زمین خانه­ای داشته باشد؛ باید بداند که آن زمین روزگاری به دست حکومت سعودی خواهد افتاد و به اجبار صدور نفت در و دیوارش پر از«نئون» خواهد شد. بحث در این نیست که چراغ­موشی جای نئون بگذارند، بلکه دراین است که چرا نباید برای چنان عظمتی، نوع خاصی وشکل خاصی با طرح خاص، از لامپ به همان کمپانی­ها سفارش بدهند وآخر تشخصی! ونه اینکه حتی خانة خدا یک مصرف کنندة عادی «پنسیلوانیا!» این که هست یعنی عوالم غیب را به منافع کمپانی­ها آلودن.» (همان، ص90).

2ـ4 .  مدیریت نامطلوب، نهادهای ناکارآمد

آل­احمد، نهادهای سعودیِ درگیر در امور حج را بیشتر نهادهایی فاسد و منفعت­طلب دانسته و آنها را فاقد صلاحیت مدیریت این امر مهم می­شمارد. جلال با در کنار هم گذاشتن ظرفیت­های سرزمین حجاز، منصفانه به نقد دستگاه وهابی پرداخته و از نبود تشکیلاتی منسجم برای اداره و مدیریت عادلانة امور حج گلایه می­کند، تا جایی­که وی یک جا که با مشاهدة تابلوی «وزارت حج و الأوقاف» دچار حیرت شده از خود می­پرسد: اگر این وزارتخانه نمی­بود چی می­شد!؟

«جای دیگرچشمم افتاد به تابلوی «وزارت الحج والأوقاف» و آن وقت این شلم شوربا! اگر وزارت نداشت چه می­شد!؟» (همان، ص25).

وی معتقد بود که حتی اگر در نتیجة ساماندهیِ آنان، اندک نظمی در روند حرکت حجاج در طول روز مشاهده می­شود، این برنامه­ریزی فرع بر محاسبة ضرر و زیان کمپانی اتوبوسرانی متعلق به خاندان سعودی است تا سلامتی و راحتی حجاج :

«درست است که راه بردن پانصد هزار خارجی در مدتی کمتر از یک ماه برای مملکتی که پنج ـ شش برابر این عده جمعیت دارد، کار ساده ای نیست، اما به هر صورت دیده می­شود که برای حج هیچ نوع تشکیلاتی از قبل فراهم نیست. امر حج را رها کرده­اند به درمانده­ترین، بدوی­ترین، تعلیمات­ ندیده­ترین
و فقیرترین لایه­های اجتماعی. تنها خبری از تشکیلات، این که اتوبوس­ها همه یک جورند و یک رنگ و متعلق به دو شرکت و صاحب سهام اصلی هر دو لابد الملک المعظم! جده تا مدینه چهارصد و خورده­ای کیلومتر راه است. اما حتی یک خط تلفن کنار جاده نیست... انتظار کشیدن سه ـ چهار ساعته، برای هر چیز سخت عادی است. حجاج در دسته­های بیست تا پنجاه نفری همه جا پلاسند و ما شانس آوردیم که حمله­دارمان سابقه­دار بوده و می­گفت رشوه داده است (وچه منت­ها گذارد سرمان) که چهارده نوبت زودتر حرکت­مان داده است... حمله­دارمان می­گوید: مأموران سعودی نمی­گذارند هیچ اتوبوسی از ساعت نه صبح به بعد زیر آفتاب حرکت کند. باید صبر کند تا غروب آفتاب. این هم خبر دیگری از نظم؛ اما بیشتـر به خاطـر اتوبوس­ها. که زیر آفتاب جوش می­آورند وکمپانی لطمه
می­بیند!» (همان. ص23 و24).

وی دربارة لزوم پهن­تر شدن جادة منا به مکه نیز گفته است:

«از منا تا مکه راهی نیست، ولی این بسته شدن راه­ها عذابی است. هیچ کاریش هم نمی­شود کرد جز گستردن جاده که سعودی­ها همتش را ندارند.» (همان، ص147).

آل­احمد مشاهده می­کند که این تشکیلات حتی تاکنون از تهیة پردة خانة خدا نیز برنیامده و بعد از سال­ها آن هم به خاطر درگیری با مصر زمانی که پرده را خودشان ساخته­اند، ذوق زدگی و شادی بیش از حد آنان را غیرعادی می­داند:

«روزنامه­های عربیِ محل، امروز پر بود از پز و افاده، به خاطر این  که پردة حرم را امسال خودشان ساخته­اند و از مصری­ها نپذیرفته!» (همان، ص102).

در زمینه سوء استفاده کاروان­دارها و به عبارت بهتر، همان «مطوّف­ها» و«صحره­های» عرب نیز گلایه کرده و این­گونه نهادها را بیشتر تأمین­کننده منافع نامشروع مالی خودشان می­داند تا راه­گشای امور حجاج:

«لابد می­شود کاری کرد که حاجی، چنین بندة انحصاری­های متعدد نباشد که هر کدام جوری او را می­دوشند و در اختیار می­گیرند و آزادیش را سلب می­کنند. به این طریق حج شده است وسیله­ای برای ملیونرسازی. «هواپیمایی ملی» و سهام­دارانش در اینجا. «الملک المعظم» با «صحره» و«شجره» و...» (همان، ص50).

3.  مدیریت بین المللی  اسلامی، راهکار اصلی  نجات حج

آل­احمد با درکنار هم گذاشتن یافته­هایش، ادامة مدیریت ناکارآمد سعودی­ها را به هیچ وجه به صلاح امت اسلامی نمی­داند. وی چارة کار را تنها در مدیریت بین المللی اسلامی می­داند:

«چاره­ای نیست جز این که بگویم سعودی­ها لیاقت ادارة این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین المللی ـ  اسلامی اعلام کرد...» (همان، ص42).

برای این منظور، او پیشنهاد می­دهد مجمعی از نمایندگان تمامی کشورهای اسلامی تشکیل شود و هر یک به فراخور توان خود ادارة بخشی از امور حج را بر عهده بگیرند و در سایة این مدیریت نوین رفاه و امنیت اقتصادی و روانی حجاج امت اسلامی تأمین شود:

 «چاره­ای نیست جز بین المللی کردن این مشاهد. مکه و مدینه و عرفات و منا و ادارة آن­ها را در اختیار هیأت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمان گذاشتن و از اختیار عرب سعودی در آوردن و از محل درآمد حج مخارجش را تأمین کردن
و به جای پلیس و شرطة سعودی راهنما از هر ملتی گذاشتن و جواز دادن به مراسم خاص هریک از مذاهب و باج راه را برداشتن و باغ و بوستان ومنزل و سکونت­گاه برای هر دسته­ای ساختن.» (همان، ص45).

آل­احمد در این سفر جدا از نابسامانی­های مربوط به امور رفاهی واجتماعی، در پاره­ای موارد با وجود مزاحمت­های نظامیان سعودی، امنیت روانی حجاج را نیز مورد تهدید دیده و در این مورد باز هم چارة کار را منحصر در همان مدیریت جهانی امور حج می­داند:

«در قهوه­خانه نشسته بودم که بوق و سوت ماشین­های به سرعت گذران برخاست. خر سگه­ای از شیوخ عرب می­گذشت؛ با دار و دسته­اش و شرطه­های موتورسیکلت سوار، جلودارش و رسماً  «اطرح! اطرح!» گویان؛ یعنی دور شو. کور شو؛ عین عهد بوق.» (همان، ص156).

«و امان از شرطه­ها که همه جا هستند. با کلاه و نشان و هفت­تیر. یکی­شان سرِ حلقة چاه ایستاده بود که تنها نظارت ­کننده بود بر گردش قرقره­ها. با یک دست هفت تیرش را به کمر می­پایید و با دیگری خودش را باد می­زد... و چه می­شد اگر بر سرچاه زمزم این انگ و نشان و سلاح را نمی­دیدی و فراموش می­کردی که آنجا هم زیر بلیت حکومتی هستی؟ حتی در حج یک دم فرصت به در رفتن از این واقعیت موهون و الزام آور نیست. بله. جز بین المللی کردن اسلامی حج و الخ...» (همان، ص96).

حج در اندیشة آل­احمد، فرصتی گران­بها برای اتحاد امت اسلامی و سکوی پرتاب آنها به سمت یک جامعة بزرگ پیشرفته و متمدن است که باید مدیریتی جدید ساز وکار ادارة آن را به دست بگیرد:

«اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، این چنین بر ارابة مسیحیت می­راند؛ چرا در این حوالی که ماییم، ارابة اسلام را چنین زنگ­ زده رها کرده­ایم؟ و از خود می­پرسیدم که برای موضع گرفتن در مقابل غرب، این مراسم حج، خود نوعی سکوی پرش نیست؟» (همان، ص108).

اما متأسفانه می­بینید که هیچ­گونه  تفکر مدیریتی پشت ادارة آن نیست و در واقع حج، فرصتی شده برای خرید و فروش مصنوعات کشورهای اجنبی:

«هر چیزی از هر جایی. امتعة سراسر عالم را می­آورند این جا. شوخی که نیست. این همه آدم و چنین بازاری! شاید بشود گفت که مراسم حج یک بنجل­آب­کن است برای تمام کارخانه­های عالم.» (همان،ص 108).

از این رو باز هم پیشنهاد مدیریت بین المللی توسط کشورهای اسلامی را مطرح کرده و این مهم را تنها راه حل پیش روی امت اسلامی برای خروج از بحران مدیریت سوء نظام سعودی؛ بحرانی که از آن به بدویت موتوریزه[3] یاد می­کند، می­داند:

«بحث در این نیست که در حضور این همه انتظار برای بر آمدن کوچک­ترین حوایج روزانه، دیگر جایی برای عالم غیب و انتظارش نمی­ماند. بحث در این است که سالی یک ملیون نفر آدم در این مراسم شرکت می­کنند که اگر نظمی می­داشت و تسهیلاتی و آدابی و نوجویی­ها، چه قدرتی می­توانست باشد... به هر صورت اگر قرار است رسم حج دوام بیاورد و نه همچون ادب برده­فروشی به طاق نسیان آداب عهد جاهلیت سپرده شود، باید به دادش رسید و چه جور؟ من دست بالا را می­گیرم. بین­المللی کردن اسلامی شهرهای زیارتی و اداره­شان... هم­چنان که اسلام با رسیدن به بغداد و ری و دمشق و اسکندریه و بخارا و آندلس شد؛ حالا هم از تمام این نقاط باید به کمک این بدویت «موتریزه» شتافت.» (همان، صص126ـ 125).

آل­احمد در این کتاب نه فقط با قلمی تیز به واکاوی حقیقت­های موجود پرداخته، بلکه راه­حل­های موجود برای برون­رفت امت اسلامی از بحران وهابیت و سلطه نامشروعشان
بر سرزمین وحی را نیز خاطر نشان می­کند.

وی در هنگام مشاهدة وضعیت اسفناک و ناهنجار مربوط به مراسم قربانی انزجار و ناراحتی خویش را از این وضیعت نامطلوب اعلام کرده و در جهت رفع این معضلات  نکاتی پیشنهاد می­کند که  به زعم وی می­توان با به کار بستن آنها از دل این چالش، فرصت بزرگی برای مدیریت بین المللی این مراسم فراهم کرد. وی پیشنهاد می­کند به جای مدیریت ناصحیح و متکی به نفت آل سعود، با برنامه­ریزی و مدیریت تولید و فرآوری گوشت حاصل از مراسم قربانی عید قربان، هزینة ادارة قسمتی از امور حج را تأمین کنند، از این رو دربارة قربانگاه و وضعیت قربانی کردن حجاج چنین می­نگارد:

«تمام خیابان­های منتهی شونده به مسلخ، پوشیده است از لاشه­های ناقص و آن وقت گور کن تمام این قربانی عظیم هدر شده، یک بلدوزر قرمز رنگ که مدام گودال می­کند. آخر چه می­شد اگر ده تا کامیون یخچال­دار تهیه می­کردند و تمام این کشتار را در ساعت به جده می­بردند ( از منا تا جده صد کیلومتر راه هم نیست)  و همه را در یک کشتی دو سه هزار تنی می­انباشتند به پختن وکنسرو کردن و منجمد کردن و نمک سود کردن  و برای فقرای عالم هدیه فرستادن... در حالی که دوسوم از مردم سالی یک بار هم گوشت نمی­خورند و اصلاً چرا روی قوطی­های چنین گوشت پرورده­ای یک انگ نزنند، که گوشت قربانی کشتارگاه منا؟ و به صورت تبرک برای تمام مرضای مسلمانان عالم؟ یا برای این همه بیمار که از فقر غذایی می­میرند... سعودی گرفتارتر از این­ها است که به این چیزها بیندیشد. چارة همة این قضایا را فقط یک بین الملل اسلامی خواهد توانست کردن و اگر نظر تنگی فرنگی را داشته باشید و حسابگریش را، بگذارید برای­تان بگویم که تنها از درآمد فروش این گوشت می­توان تمام مخارج ادارة دو شهر مدینه و مکه را در آورد. در این مراسم، یک میلیون نفر حاجی کشتار کرده­اند و هر کدام دست­کم یکی. و فرض کنیم همة گوسفند و بز مردنی کشته باشند. پس هر لاشه­ای یعنی بیست تا چهل کیلو گوشت. شترها را رها کنیم. این می­شود درحدود بیست هزارتن گوشت و تازه پوستش و روده اش... و چه ثروتی!؟ و چنین خاک خورد! و چنین تعفن زا! و چنین بیمار کننده!... و آیا می­شود ترتیبی دادن برای تربیت دام مخصوص برای قربانی؟ و نسبت به تعداد حجاج هر مملکت؟ و نیز به نسبت سادگی حمل و نقل آن؟ و به ­به این طریق ثروت ممالک اسلامی را به خودشان برگرداندن؟ می­بینید که مسایل بسیار است... رها کنم.» (همان، صص 132ـ 131)

آل­احمد در پیشنهادی راجع به فاصلة منا تا مکه می­گوید در سایة یک مدیریت بین المللی ـ اسلامی با حذف ماشین و مشکلات راه­بندان آن، پیاده­روی منا تا مکه به عنوان نمودی از قدرت عالم اسلام کلید بخورد که متأسفانه این پیشنهاد تاکنون هم جامة عمل نپوشیده است:

«این رفتن و برگشتن به منا و عرفات یک راه­روی عظیم است و چه بهتر که ماشینی در کارش نباشد. ساعت مناسبی را در آخر روز انتخاب باید کرد و همه را پیاده راه انداخت. عظمتی خواهد بود. پیرها و علیل­ها را می­توان آخر دست سواره فرستاد که مزاحمتی ایجاد نکنند. راه درازی نیست و به پیاده رفتنش می­ارزد. ماشین را از این راهروی مذهبی باید اخراج کرد و می­توان، و کار، کار همان بین الملل اسلامی...» (همان،ص149).

حرف آخر آنکه:

«اگر توانستیم حج را در خور آدم قرن بیستم که نه، در خور آدم قرن چهاردهم بکنیم؛ می­توان امیدوار بود که حج مرحله­ای باشد و تجربه­ای در زندگی افراد ملل مسلمان وگرنه حج به صورت فعلی یک بدویت موتوریزه است.» (همان، ص134)   

نتیجه

در این نوشتار با مطالعة دریافت­ها و مشاهدات سفر حج جلال آل احمد؛ در قالب کتاب خسی در میقات، مشخص می­شود که  وی مدیریت نظام آل­سعود و دستگاه وهابیت بر ادارة امور حج را ناکارآمد دانسته، و مدیریت به صورت فعلی ـ زمان حیات نویسنده، دهة پنجاه شمسی ـ را نوعی چالش برای امت اسلامی قلمداد کرده و از آن به «بدویت موتوریزه» یاد می­کند. او چارة برون­رفت از این بحران مدیریتی ناکارآمد را مدیریت نوین تحت نظر تمامی کشورهای اسلامی دانسته و معتقد است که در سایة یک مدیریت نوین بین المللی ـ اسلامی، حج فرصت گران­سنگی جهت تحقق آرمان بزرگ وحدت امت اسلامی می­باشد. او معتقد است در سایة مدیریت بین المللی ـ اسلامی حج، دست اجانب و بیگانگان از ادارة امور اقتصادی و معنوی امت اسلامی قطع شده و مناسبات جهان اسلام توسط خود مسلمین رقم خواهد خورد.



[1].  در این نوشتار جلال غرب را فرنگی  می­خواند.

[2].  بئر (چاه) زبیده، چاهی است در وادی عُرَنه در حد غربی عرفات در شرق مکه و پشت منا که به دستور زبیده عباسی (م215) همسر هارون الرشید حفر شد. (نهروالی، ص338) احداث این چاه هنگامی رخ داد که زبیده بر آن شد تا برای حاجیان در عرفات، آب آشامیدنی  فراهم کند. از این رو، با حفر قناتی آب چشمة نعمان در وادی نعمان، بین مکه و طائف را به سوی عرفات هدایت کرد. (همان، ص337)

هزینه عملیات آب­رسانی  از وادی نعمان به چاه زبیده، همراه هزینه احداث چشمه­های دیگر در شرق مکه را افزون بر یک ملیون و هفتصد هزار دینار گفته­اند. (المسعودی، ج4، ص226).

[3].  بدوی منسوب به بدو، و بادیه. مردم صحرا نشین، آن که در صحرا زندگی می کند (ستوده، فرهنگ متوسط دهخدا، ص377) و نیز به قبایل عرب ساکن بادیه، بادیه نشین صحرا (عمید، فرهنگ عمید، ص387) ومتوریزه؛ منسوب به موتر و وسیله­ای که با موتور کار می­کند (معین، فرهنگ فارسی، ص4422).

فهرست منابع
 ـ  قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه­ای
1. آل احمد، جلال، سفربه ولایت عزرائیل،تهران: انتشارات مجید،تهران1372ش.
2. آل احمد، جلال، خسی در میقات، تهران: انتشارات مجید،1381ش.
3.  ستوده ، غلامرضا، فرهنگ متوسط دهخدا، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،1385ش.
4. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، 1379ش.
5 . قدیانی، حسین، نه ده، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389ش.
6 . معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: انتشارات  امیر کبیر1379ش.
7.  مجلسی، محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدر أخبار الأطهار:، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوّم،1403ق.
8 .  المسعودی، علی­بن حسین، مروج­الذهب و معادن الجواهر، به­کوشش اسعد داغر، قم: دارالهجره، 1409ق.
9.  الموسوی، سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی؛ قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه­ها،1390ش.
10 . النهروالی، محمد ابن احمد،  الاعلام بأعلام بیت الحرام، به کوشش علی محمد ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه،1425ق.
فهرست منابع
 ـ  قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه­ای
1. آل احمد، جلال، سفربه ولایت عزرائیل،تهران: انتشارات مجید،تهران1372ش.
2. آل احمد، جلال، خسی در میقات، تهران: انتشارات مجید،1381ش.
3.  ستوده ، غلامرضا، فرهنگ متوسط دهخدا، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،1385ش.
4. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، 1379ش.
5 . قدیانی، حسین، نه ده، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389ش.
6 . معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: انتشارات  امیر کبیر1379ش.
7.  مجلسی، محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدر أخبار الأطهار:، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوّم،1403ق.
8 .  المسعودی، علی­بن حسین، مروج­الذهب و معادن الجواهر، به­کوشش اسعد داغر، قم: دارالهجره، 1409ق.
9.  الموسوی، سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی؛ قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه­ها،1390ش.
10. النهروالی، محمد ابن احمد،  الاعلام بأعلام بیت الحرام، به کوشش علی محمد ، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه،1425ق.