نوع مقاله : از نگاهی دیگر
نویسندگان
1 استادیار / گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه مازندران
2 دانشجویکارشناسیارشد علوم قرآنی / دانشگاه علوم ومعارف قرآن کرمانشاه
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
بنابر نص صریح قرآن کریم (آل عمران : 96) خانة کعبه کهنترین معبد الهی و نخستین جایگاهی است که برای پرستش خدای یکتا ساخته شد؛ خانهای پربرکت و امن که مرکز اجتماع یکتاپرستان و مکانی برای وحدت ویکپارچگی آحاد انسانها است. همه ساله، در موسم خاصی از سال قمری، اجتماع کثیری از عموم مسلمانِ پهنة گیتی، جهت انجام فریضة حیاتبخش حج عازم سرزمین وحی (حجاز) میشوند تا یکی از مهمترین فرایض دینی خویش را انجام دهند. حج در نزد پیشوایان دین از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و در اهمیت این فریضة الهی، روایات فراوانی نقل شده است. برای نمونه، امیر مؤمنان، علی7 در این باره میفرماید:
«خدا را، خدا را، دربارة پروردگارتان. آنجا را خالی مگذارید که اگر خانة خدا ترک شود، از عذاب خدا مهلت نیابید.» (نهج البلاغه، نامه47)
و در اهمیت آن، همین بس که امام صادق7 میفرماید:
«اگر مردم حج را واگذارند و تعطیلش کنند، بر امام واجب است که مردم را چه بخواهند و چه نخواهند، به حج وادارد؛ زیرا که این خانه فقط به همین منظور برپا شده است.» (بحار الانوار،ج96، ص18).
در این فرصت، مسلمانان سراسر جهان، جدا از سیر وسلوکِ روحانی و معنویِ خویش، میتوانند با مسلمین دیگر کشورها آشنا شده و به تبادل آرا و اندیشههای سیاسی و اجتماعی جوامع خویش بپردازند. در این سفر ملکوتی روح برادری و همبستگی در مسلمین تقویت میشود که این مهم میتواند بستری باشد برای تحقق آرمان وحدت امت اسلامی؛ آرمانی که همواره مورد نظر شارع مقدس و پیامبر عظیمالشأن اسلام و معصومین: بوده است.
در طی ادوار مختلف تاریخ اسلام، اندیشمندان و صاحبان ذوقی بودهاند که دستآوردهای این سفر روحانی و معنوی را در قالب جملات ریخته و به عنوان یادگاری برای دیگر انسانها به صورت مکتوب برجا گذاشتهاند. سفرنامة ناصرخسرو، ابن بطوطه و... نمونههایی است
از این دست.
در دوران معاصر نیز آثار بسیاری در این زمینه به رشتة نگارش در آمده،که برای نمونه
میتوان به کتاب خسی در میقات سفرنامة حج نویسندة برجستة معاصر، جلال آلاحمد، اشاره کرد. این کتاب که یکی از چهار سفرنامة جلال آل احمد است، مجموعهای است از دیدهها ، شنیدهها و تجربههای شخصی آلاحمد در سفر حجی که در سال 1343 شمسی انجام شده است. بنا بر نظر برادرش شمس آل احمد، جلال قصد داشته سفرنامههای خارجیاش را با نام «چهارکعبه» به چاپ بسپارد. شمس آلاحمد در مقدمهای که برکتاب «سفر به ولایت عزرائیل» نگاشته، دربارة این موضوع میگوید: «احتمال میدهم منظور او از نام چهار کعبه، عبارت باشد از:
ـ کعبة نخست: مکه، زیارتگاه مسلمانان؛
ـ کعبة دوم: بیت المقدس، زیارتگاه مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهود؛
ـ کعبة سوم: فرنگ و ینگه دنیا، زیارتگاه هرهری مذهبهای غرب زده؛
ـ کعبة چهارم: روسیة شوروی، زیارتگاه چپهای استالینی. (آلاحمد، سفر به ولایت عزرائیل،ص4).
با توجه به تاریخ حیات جلال آلاحمد، در میان سفرنامههای وی، سفرنامة حج
و سفرنامة اسرائیل از جایگاه ویژهای برخوردار است. جلال، این سفرها را در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد، در داخل کشور و شکست اعراب از اسرائیل در صحنه بینالمللی انجام داده و با توجه به روحیات و اندیشههای وی، میتوان گفت که جلال در این سفرها نه فقط به عنوان یک توریست و یا نه فقط به عنوان یک زائری که تنها به قصد انجام مناسک معنوی آمده باشد، راهی این سفرها شده است، بلکه در واقع به دنبال کشف و ساماندهی یک سری از اندیشههایی است که بعد از بازگشتش به اصالت
و اسلام، در روح و روان وی دوباره جوانه زده است. سفر حج او در برههای از حیات وی رقم میخورد که وی در زندگی شخصی خویش فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. او در نخستین روزهای سال 1343 همراه جمع زیادی از اقوام خویش، که بیشتر روحانیزاده و برخاسته از بافت سنتی و مذهبی جامعة ایرانی هستند، عازم سفر معنوی حج میشود. خود جلال نیز به گونهای بازگشتش به اصل و ریشة خویش در این سفر را دریافته و این مهم را از دید مشایعتکنندگانش چنین بیان میکند:
«خداحافظی و ماچ و بوسه، و چه شادیهای بدرقهکنندگان! خیال میکردند برة گمشده به گلّه بازگشته! و دوتا از دوستان با خندة معنیداری برلب که یعنی این دیگر چه کلکی است که فلانی میزند! غافل از اینکه نه کلکی بود و نه گلهای. بلکه مفرّ دیگری و آن برة گمشده حالا بدل به بز گری شده که میخواهد خودش را بیشتر گم کند». (آلاحمد، خسی در میقات، ص12)
سفر حج جلال در زمانی انجام می شود که از قیام 17شهریور 1342حدود شش ماه سپری شده و او در این سفر، چیزی فراتر از حرکتهای سیاسی و حزبی گذشته را مشاهده میکند. در همین راستا شاهد آنیم که وی با ارسال نامهای به حضرت امام خمینی1 در آن دوران خفقان و دیکتاتوری پهلوی، با ذکر القابی نظیر: «آیت الله» یاد کرده، گزارشی کامل از تحولات عربستان، یمن، مراجع نجف و... خدمت امام ارسال میکند. (قدیانی، نه ده، ص483).
با توجه به تحولات سیاسی و منطقهای عصر جلال و نگاه ژرفبین وی به مسائل جهان اسلام است که میتوان اهمیت یافتههای وی در این سفر مذهبی را دریافت. سفرنامة حج جلال، همچون دایرة المعارفی است که درآن بسیاری از حقایق تلخ و شیرین امت اسلامی در قالب خاطرات شخصی یک زائر به تصویر کشیده شده و بسیاری از نابسامانیهای عالم اسلام را مورد نقد و بررسی قرار داده است. در این نوشتار با بررسی این سفرنامه، سعی شده است یافتههای وی دربارة مشکلات حج و چگونگی رفع این مشکلات، شناسایی شده و نظرات این نویسنده پیرامون مسائل و مشکلات سیاسی
و منطقهای مسلمانان در عصر وی، مورد ارزیابی قرارگیرد.
1) شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر سرزمین حجاز
1 ـ 1. عدم مشروعیت و مقبولیت عمومی خاندان آل سعود در شبه جزیرة عربستان
آلاحمد، در سفر به سرزمین وحی، با نگاهی ژرف و جزئینگر، به بررسی و کاوش مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ حاکم بر منطقة حجاز میپردازد. او در این سفر از همة وقت خود استفاده کرده و در هر فرصتی که از اعمال و مناسک مذهبی فارغ میشود، در میان اقشار مختلف جامعه ساکن در منطقة شبه جزیره حضور یافته، مشاهدات و برداشتهای خود را ثبت کرده، سپس به بررسی و تحلیل آنها میپردازد. آلاحمد با تجزیه و تحلیل بسیاری از مناسبات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مردم، در موارد زیادی به دریافتهای تازه و نویی میرسد؛ از جمله مهمترین این دریافتها میتوان به عدم مقبولیت و مشرعیت عمومی دستگاه حکومتی آلسعود، همچنین وضعیت اسفناک آگاهی عمومی ساکنان عربستان نسبت به بسیاری از مسائل و مناسبات جهان اسلام نام برد. آلاحمد در این سفر، در لابلای مراودات خود با ساکنان عربستان، شیفتگی و سرسپردگی اقشار تحصیلکردة آنان به ناسیونالیسم عربی و غفلت کامل آنان از عوامفریبیهای امثال جمال عبد الناصر را درمییابد و این وضعیت را نتیجة بیلیاقتی و سرسپردگی حکّام عرب میداند. برای نمونه جلال در یکی از گردشهای خود در شهر مدینه، با تعدادی از جوانان دانشآموز ساکن مدینه آشنا شده، با آنان به صحبت میپردازد.
جلال در این دیدار، جدای از اوضاع نابسامان نظام تعلیم وتربیت این کشور، متوجه مخالفت سرسخت مردم با خاندان سلطنتی شده و از علاقة آنان به نظام جمهوری عربی سخن میگویند. غربزدگی و تمایلات غیرشرعی جنسی نیز از جمله مواردی است که به نظر جلال در نتیجة سیاستهای غلط دستگاه حاکم وهابی در بافت فرهنگی شبه جزیره ریشه دوانده است. در نگاه آلاحمد، آنان به حدی از اصل اسلام فاصله گرفتهاند که حتی مذهب رسمی خویش را هم به درستی نمیشناسند:
«امروز عصر با سه تا جوان محصل آشنا شدم. در یک بستنیفروشی توی خیابان شارع العینیه. مقابل باب السلام. کلاس سوم و چهارم دبیرستان. از اهالی عرعر. «فی حدود الشمالی مملکة عربیة السعودیه»؛ آنجایی که لولههای نفت عراق به سمت سوریه و لبنان ازش میگذرد. مدرسهشان، تنها مدرسة متوسطة شهری دوهزار نفری که سال دومش را بستهاند وآوردهاند به مدینه وسومش رفته به دمّام؛ چون معلمهای مصری رفتهاند و جایشان را معلمهای سوریهای ولبنانی نتوانستهاند پرکنند... سربحث باز شد. اینطور که میگفتند ملت با «الملک المعظم» سخت مخالف است و طرفدار جمهوری است و ناصر را میپرستد. جوانهایی بودند شوقزدة ملیت عربی و قدرت آیندهاش و نازنده به عکسهایی که زیر بغلشان بود در مجلههای مصور و غربزدة مصری. از زنهای لخت و نمایش مد وگیلاس به سلامتی هم برداشتن در مجالس قاهره و بیروت
و تانکهای مصری و زنهای تفنگ به دوش... به این فکر بودم که پس حق دارند اعراب سعودی که گویا در ولایتشان لواط بیش از همه جای عالم است. از وقتی که از تهران آمدهام جز تک و توک زن نامستور ندیدهام و جز تک وتوکتر زیبایی زنانه. آن سه جوان سختتر و تمیز بودند و سخت خوش
میخندیدند و درکلام یکیشان زنگی بود از لوندی زنانهای و همهشان عجب ناصرپرست بودند؛ یعنی تمامی اهالی سعودی چنیناند؟ یا تنها همین تحصیلکردهها؟ ولی جالب این بود که هیچ کدامشان نمیدانستند چه مذهبی دارند! وقتی پرسیدم حنفی هستید یا مالکی یا چه چیز دیگر؟ اول درماندند و بعد فکری کردند و یکیشان گفت: حنبلی، ولی داد میزد که پرت میگوید؛ یعنی که شیوع هرهری مآبی در همه جا! و چه آرزویی داشتند برای معلمهای آمریکایی که شرکت آرامکو وعده کرده برایشان بفرستد و حتم داشتند تا سه سال دیگر ناصر اسرائیل را خواهد خورد و اسرائیلیها را به دریا خواهد ریخت.» (آل احمد، خسی در میقات، ص46).
مخالفت با حکومت و غربزدگی تنها در قشر تحصیلکرده خلاصه نمیشود، بلکه آلاحمد در دیداری دیگر با یکی از ساکنان بومی مدینه، نه تنها وی را مخالف دستگاه وهابیت و حکومت آلسعود یافته که حتی مخالف برگزاری مناسک حج شمرده است:
«کشیدمش به سیاست. سخت مخالف اوضاع بود و اصلاً مخالف حج! میگفت: این یک آبروریزی است و علت عقبماندگی مملکت. نمیگذارد به هیچ کاری برسیم. عادتمان داده به دست به دهان ماندن و غیره... میدیدم که همه جا کرم از خود درختها است. خواستم متوجه قضیة نفتش کنم و رابطة مادة خام و جنس ساخته و... که دیدم کارم دیر میشود.» (همان، ص27)
آلاحمد در مکة مکرمه نیز شاهد همین جوّ جمهوریخواهی عربی ساکنانش شده
و این بار در مصاحبت با یک نیروی نظامی سعودی متوجه مخالفت بخشی از بدنة ارتش سعودی با دستگاه حاکم و سیستم وهابیت شده، و در بارة تمایلات چپگرایانة آنان را اینگونه مینویسد:
«بعد نشستم پهلوی جوانک بلندقامتی که داشت اوراق پلیکپی شدهاش را
میخواند. در حدود درس حاضر کردن. سلامی و اجازهای به مختصر عربی و یارو از درس خواندن به مصاحبت گریخت و اِنکَشَفَ که افسر است و تازه از «الخمیس» به مرخصی برگشته و این الخمیس در حدود مرز یمن و سعودی و او مأمور نمیدانم چند تا سرباز برای حفاظت مرز در مقابل «سلال». خودش از اعراب «عنیزه» و چند شعری از شعرای ایشان خواند، در قدح سلطة وهابی و حکومتشان... میگفت کمونیست است؛ (شیوعی). و از ماکیاول و مارکس و هگل اسم میبرد و از «فولاد آبدیده» حرف میزد. چندی پیش، سه ماه رفته بوده مصر، به نوعی بورس نظامی و همة این اسمها و کتابها را از آنجا سوغات آورده! مختصری هم عبری میدانست که در مدرسة نظامی بهشان یاد داده بودند، که وقتی اسرائیل را گرفتند در ادارهاش نمانند! مدتی دنبال لغت «عوام فریبی» گشتم. به عربی. که حالیش کنم ناصر با این قضیة اسرائیل مشغول چنین کاری است، اما لغت به دستم نیامد؛ یعنی به زبانم... ، بعد گفت او تنها نیست و در ارتش خیلیها مثل او هستند و بعد سرش را آورد دم گوشم که «به قول ناصر، اسرائیل را اول باید در قصور ملوک عرب کشت، بعد در فلسطین!» (پیشین، صص107ـ 106).
1-2. ماهیت غیر مشروع نظام سعودی ـ وهابی
آلاحمد، با مشاهده اوضاع و مناسبات سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر عربستان، بیشتر نابسامانیها و ناهنجاریهای امور حج را متوجه مدیریت نادرست خاندان سعودی دانسته و از اساس، ماهیتی فراتر از لولهبانی چاههای نفت برای حکومت سعودی قائل نمیشود. در اندیشة او، حکمرانِ واقعیِ سرزمین وحی، کمپانی نفتی آمریکایی «آرامکو» است که به واسطة چاههای نفت موجود در عربستان، مناسبات سیاسی و مذهبی این سرزمین را رقم میزند. خاندان آلسعود و دستگاه وهابیت در اندیشة آلاحمد هیچگونه اصالت اسلامی
و حتی قومی نداشته و در واقع دستنشاندگانی هستند که غرب[1] جهت استحمار امت اسلامی و غارت منابع نفتی بر منطقة شبه جزیره حاکم کردهاند.
وی در روزهای آخر حضورش در سرزمین وحی، دربارة ماهیت خاندان وهابی آلسعود چنین مینگارد:
«حکومت سعودی روی زمینة سبز پرچمش یک شمشیر گذاشته و بالاش نوشته «لاَ إلَهَ إلاَّ الله» و بعد به عنوان عید قربان توپ میاندازد و من درماندهام که یعنی چه؟ تو که شمشیر زیر «لاَ إلَهَ إلاَّ الله» گذاشتهای؛ یعنی میخواهی بگویی اسلام به زور شمشیر دنیا را گرفت؟ که این حرف را هم فرنگی در دهان تو گذارده و بعد در آن اسلامی که به شمشیر دنیا را گرفت، به هر صورت تو کارهای نبودی حضرت! یک قبیلة وهابی، صاحب اراضی نفتخیز وحالا پردهدار کعبه! تو به طفیل کمپانی آرامکو، هاشمیها را اخراج کردی و اکنون فقط لولهبان نفتی و دیگر هیچ...» (همان، ص134)
آلاحمد با مشاهدة بیتوجهی دستگاه وهابیِ حاکم بر عربستان، نسبت به وضعیت اسفناک بهداشتی ـ درمانی سرزمین حجاز در کنار سایر نابسامانیهای موجود در سرزمین وحی، مانند شرایط سخت ارتباطی پست و تلگراف و... از اساس ماهیت اسلامی حکومت آل سعود را زیر سوال برده و این حکومت را نوعی جاهلیت عربی میداند که لباس اسلام پوشیده است. او میگوید:
«تلگراف مستقیم میان عربستان سعودی و دیگر ممالک اسلامی نیست. تلگراف حجاج عالم اسلام باید از جده برود پاریس یا لندن یا ژنو و از آنجا پخش بشود. این را میگویند نمونة کامل مملکتداری! وضعیت پست از این هم بدتر است. کاغذ هوایی از مدینه به تهران 15 روزه! (بی اغراق. چند تا از کاغذهایم برای سیمین، تهران به دست خودم رسید.) اما آمریکاییهای «آرامکو» در«ظَهران» و«ریاض» حتماً بوقلمون شب ژانویهشان گرمگرم از لُس آنجلس میرسد!.... عدد پزشکان در سراسر مملکت سعودی پانصد و ده نفر... و این برای چهار میلیون جمعیت و تازه در حضور درآمد حج؛ و درآمد صد ملیون تن نفت در سال! سر این عربیت جاهلی سلامت باد! که به اسم اسلام، در این گوشة عالم حکومت میکند.» (همان، ص67)
در اندیشة او اتکای بیش از حد دولت سعودی به درآمد سرشار نفتی یکی از عوامل اساسی بیتوجهی و ضعف مدیریتی آل سعود نسبت به مقولة حج است. او پس از مشاهدة وضعیت غیربهداشتی اسکان حجاج و عمرهگذاران مینویسد:
«نظافت ساختمانها به قدری فضاحت است که نگو... و این دولت علّیه سعودی! ... سرش گویا بدجوری به آخور نفت مشغول است. همة این حجاج هم که از کثافت بترکند، سر چاهای نفت سلامت باد!» (همان، ص15)
در اندیشة آلاحمد «نفت» در مناسبات عربستان نقش اصلی را ایفا میکند. از این رو، وی نفت را همچون نردبانی تصور میکند که خاندان آل سعود را از «عربیت چادرنشین جاهلی» به حکومتی چنین «متعصب» رسانده است.
به نظر او، اتکای خاندان سعودی به نفت از آنان حکومتی متعصب ساخته که به واسطة عصبیت پوچ و بیاساس خویش، امکان هرگونه تغییر و تحولی در زمینة مدیریت اماکن مقدس مسلمانان را سلب کرده و در چنبرة ترسناک جمود فکری تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان آن، اسلام و به خصوص امّ القرای عالم اسلام (مکه ومدینه) را با چالشهایی اساسی روبهرو کردهاند. از این رو، جلال بعد از مشاهده وضعیت اسفناک قبرستان بقیع و بیاحترامی بیشرمانة دستگاه وهابیت در هدم قبور بقیع به سیاستهای متعصبانه و غیرانسانی نظام سعودی تاخته و یادآور میشود که سرمایة اصلی حجاز، همین مراسم حج و زائران امت اسلامی است، که میتواند در سایة یک مدیریت صحیح راهبر به یک قدرت بین المللی و جهانی باشد، نه چاههای نفتی که هرآن، احتمال دارد تمام شود و ته بکشد. وی میگوید:
«میدیدم که چهارده قرن سنت اسلامی در چنین خاکی، اکنون راهبر به چیزی نیست یا جایی. آخر مردمی هستند و معتقدند و بگیر که مرده پرستند، اما من احمق یا تو سعودی بسیار عاقل! چه حق داریم مقدسات ایشان را با خاکی یکسان کنیم که زندگی روزانة آنهاست؟ آن که از حقارت زندگی روزمرة خود گریخته و به اینجا آمده، میخواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند وبه چشم سرببیند. این را تو بتپرستی بدان. اما با اساطیر چه میکنی؟ مگر نخواندهای که حتی موسی به میقات رفت تا خدا را لمس کند؟ و به چشم سر ببیند... و آن وقت تو از او باج هم میگیری! از همین مرد بتپرست شیعه یا حنفی یا زیدی یا بهرهای که به زیارت آمده و مگر تو نکیر و منکر مردمی؟ یا دعوت جدیدی آوردهای؟ قریش که حاجبان آن خانه بودند با سپردن رسم حج به اسلام ایمان آوردند و تو اکنون ریزهخوار نعمت آنانی و اگر این چاههای نفت ته بکشد، که تنها نردبان صعود تو بود از عربیت چادرنشین جاهلی، به حکومت متعصب، نمیبینی که باز محتاج این خلایق حجاجی؟ و ببینم نفت زودتر ته میکشد یا این ادب هرسالة حج؟ اینها را حتماً میدانی. اما نمیبینی که در این اجتماع هرساله چه نطفهای نهفته است برای دنیایی بودن. برای حقارتها را فراموش کردن. برای جزءها را در کلها فراموش کردن.» (همان، ص42)
جلال آل احمد پس از مشاهدة بسیاری از این ناهنجاریها و با مشاهدة تأثیرپذیری تامّ مناسبات سیاسی ـ اجتماعی عربستان از کمپانی «آرامکو» ، ناامید و سرخورده از هرگونه تغییر و تحول در حاکمیت شبه جزیره و مدیریت مناسک حج، برخود نهیب می زند که اگر قرنها پیش از وی ناصرخسرو قبادیانی از خراسان آمده بود تا درحوزة اقتدار خلافت عباسیان، اثر فاطمیان را بجوید و تحول و تغییری در حوزة نفوذ آنان ایجاد کند، اکنون تو برای چه آمدهای؟
«نمیدانم چرا یاد آن داعی قبادیانی افتادم، آن بزرگترین برادر، که از حوزة اقتدار خلافت بغداد به اینجا آمده بود تا اثر فاطمیان را بجوید و اسماعیلیان را و برمیگشت تا درگوشهای از آن حوزة اقتدار، تخم قیامی بکارد و زیر جلّ بساط آن خلافت را دست کم در خرسان بروفد. واما تو، این برادر کهترین، تو به چه کار آمدهای؟ تا در حوزه اقتدار «آرامکو» الباقی یک سنت را بجویی.» (همان، ص171)
2) بی مسولیتی و سوء مدیریت نظام سعودی در ادارة امور حج
2ـ 1. وضعیت نامطلوب بهداشتی سرزمین وحی
آلاحمد، نظام سعودی را فاقد هرگونه هدفگذاری، برنامهریزی و مسئولیتپذیری در قبال ادارة امر حج دانسته و موارد فراوانی از بیمسولیتی سعودیها را یادآور میشود. از جمله مهمترین نمونههای بارز سوء مدیریت نظام وهابیت در ادارة امور حج، وضعیت بد بهداشتی و نظافتی حجاج؛ چه درهنگام اسکان در مکه و مدینه و چه در اماکن و وقوفگاهای دیگر؛ نظیر منا و عرفات است. برای نمونه، وی در اولین ساعات اقامت در عربستان متوجه وضعیت اسفناک بهداشتی اسکان حجاج شده و دربارة وضعیت بهداشتی «مدینة الحاج»؛ محل اقامت و اسکان موقت حجاج در جده چنین مینویسد:
«از مدینة الحاج میگفتم. درست چهار طبقه است و ما طبقة سوّمیم. نظافت ساختمان به قدری فضاحت است که نگو. سوراخ تمام مستراحها گرفته (ده تاشان را معاینه کردم)؛ و روشوییها بی آب و دوشها هم... صبح که رسیدیم آب داشت، ولی از بعد ازظهر ته کشید وهجوم مردم. وکثافت وپوست میوه همهجا ریخته...» (همان، ص15).
آلاحمد بارها در مکانهای متعددی شاهد این وضعیت ناهنجار و آزاردهندة نظافتی و بهداشتی سرزمین وحی در سایه مدیریت ناصحیح آلسعود بوده و بارها از این وضعیت مینالد. برای نمونه در مورد وضعیت بهداشتی و نظافتی یکی از اقامتگاههای اطراف مدینه مینویسد:
«به خلای عمومیشان هم سر زدم. صد رحمت به خلای مسجد شاه در بیست سال پیش! چه خاکی و چه گرمایی و چه کثافتی! و حضرات چه خوشحال! که آمدهاند و در«باغ» سکونت کردهاند!» (همان، ص 45).
در اقامتگاههای مکة مکرمه نیز کمبود آب برای طهارت و غسل، یکی از اساسیترین مشکلاتی است که در نگاه آلاحمد، حجاج با آن دست وپنجه نرم میکنند:
«مهمتر از همه، باز بی آب ماندن لولههاست. با الزام غسل برای احرام و از این قبیل... به محض اینکه وجود آب لازم میشود، از آب خبری نیست. عین جن و بسم الله. خانه مثلاً لولهکشی هم دارد. اما این همه مردم در آنِ واحد چه میتوانند بکنند. با چهارتا شیرآب؟» (همان، ص113).
درمورد وقوف در عرفات نیز مینویسد:
«مفتضحترین قضیه، وضع مستراحهاست. برای هر چهارصد نفر، یک حفاظ کوچک پارچهای بر بالای چالهای. همان در ماسه کنده و جا فقط برای یک نفر. وقتی بنشینی زانوهایت میخورد به دو طرف و درست بیخ گوش حجاج. درست است که در حج مردم را به بدویت خواندهاند و به زندگی بیابانی،
و زیر چادر؛ اما وقتی به جای شتر، «جت» و«شورلت» زیر پای حاجی است؛ باید فکر مستراحش هم بود. میشود گله به گله مستراحهای بزرگ ساخت برای همیشه. با آب و جاروی مرتب که حجاج چنین صفی پشت در مستراحها نبندند و چنین در ملأ عام به خلوت نروند.» (همان، ص120).
چنان که منا نیز همینگونه است:
«و خلای اینجا چه فضاحتی است. چالهای است سیمانی، با پنج تا چاهک
و تیغهای حد فاصل آنها و درها، چوبی و تقّ و لق. و صبح تا شام، پشت درشان صف بسته. و چه بویی در فضا! پنج تا خلا برای پنج گروه صد نفری!» (همان، ص138)
آلاحمد بالأخره از این همه سهلانگاری و بیمسئولیتی در قبال مسائل بهداشتی به ستوه آمده، نهیب میزند که این وضعیت ناهنجار بهداشتی سبب تغییر دیدگاه سایر ملتها نسبت به مسلمانان و کل ماهیت اسلام میشود:
«بغل کوه صفا ـ بیرون خانه خدا ـ یک خلای زیرزمینی بزرگ ساختهاند. تازگی که رفتم به تماشا، چه عفونتی و چه شلوغی! و نه یک ذرّه تهویه. نه حتی یک پنجره. به راحتی میشده است یک تهویه بگذارند؛ اما کی به فکر این حرفها است؟... و حیف از این قبلة مسلمین که هیچ کس به فکر نظافت اطرافش نیست.
اگر بشود نظافت عالم اسلام را به ملاک نظافت این مکه، به خصوص در ایام حج بسنجیم که زهی نامسلمانی! این همه احکام طهارت و نجاست ناظر بر چنین کثافتی است که در آن کوچهها میبینی. اما آخر تا کی؟ پس از هزار و چهارصد سال و با این همه وسایل مدرن برای لولهکشی و فاضلاب و نظافت، در مکة کهن، انگار میکنی هنوز در محلة جهودهای اصفهانی» (همان، صص158ـ 157)
2 ـ 2. ناتوانی آلسعود در تهیه آب شرب حجاج
آل احمد، مشکلات بهداشتی اماکن مقدس اسلامی را به موارد یاد شده، خلاصه نمیکند. او دستگاه حاکمة سعودی را، حتی در قبال آب شرب زائران مشاهد شریفه که از پیش پا افتادهترین امکانات چنین مراسم بزرگی برخوردار نیست، ناتوان میداند و در زمینة آب شرب مسجد النبی مینویسد:
«گله به گله پای ستونهای مسجد، سینی مستطیلی از آهن سفید گذاشته، پر از کوزههای یک جرعهای، و همه خالی. و روی ظرف آهنی باطمطراق نوشته: «وقف وزارت حج و الاوقاف!» به جای ده بیست تا آبسردکن برقی که توی هر دایرة دولتی هست!» (همان، ص58).
همچنین وی در این سفر مشاهده میکند که سعودیها نه تنها موفق نشدهاند برای تهیة آب شرب حجاج هنگام وقوفشان در منا اقدامی کنند، بلکه حتی سیستم آبرسانی که زبیده،[2] همسر خلیفة عباسی هزار سال پیش طرح ریزی کرده را نیز دچار مشکل کردهاند:
«و امان از این دعوای سر آب که از اول صبح شروع شده! برای هر پنج ـ شش چادری، یک شیر آب از زمین در آمده؛ بر روی یک پایة سیمانی و بالایش پز و افادة فراوان که «هدیـة الملک المعظم!» در حالی که همان آب «زبیده» اسـت که زن هارون الرشید از طائف آورده و تازه همین تک شیرها در اختیار کامل آبفروشها. وچه بزن بزنی! تا چشم به هم میزنی ریختهاند به جان هم. با لنگهای تابیده و در آب زده، عین شلاق، و شَرَق و شُرُوق. و«یابن الکلب!» و الخ.» (همان، ص120).
وی در ادامه مینویسد:
«و این آب زبیده که راستی اینجا نعمتی است. اکنون سالهاست که نفت را از ظهران تا سوریه در لوله میبرند، اما پس از هزار سال هنوز نتوانستهاند یک لوله آب درست و حسابی برای مراسم حج دست و پا کنند! لابد در دورة سعودی هم دستکاریهایی در همان مجرای آب قدیمی کردهاند که دم به دم بالای هر شیری یک تابلو هست که: «السبیل الملک» یا «زبیدة العزیزیة السعودیه!» (همان، ص134).
2 ـ 3. ساخت و سازهای غیر اصولی پیرامون مشاهد شریفة اسلامی
آلاحمد درآن برهة خاص از تاریخ معاصر، شاهد ساخت وسازهای غیرمسئولانة نظام سعودی بوده و این ساخت و سازهای غیر اصولی پیرامون خانة کعبه و مسجدالنبی را مولود بیسلیقگی و بیبرنامگی سعودیها میداند. ازاینرو، تکروی نظام آلسعود و عدم مشورت و هماهنگی آنان با سایر مسلمانان جهان در زمینة ساخت وسازهای پیرامون اماکن شریفه را مورد انتقاد قرار داده، مینویسد:
«در خود بنای مسجدالنبی چنان اهمالی کردهاند که نگو! قطعههای بزرگ سیمانی سیاه خامهای و خرمایی را لای هم گذاشتهاند و رفتهاند بالا. به جای این همه سنگ سیاه زیبا که اطراف مدینه است و میتوانستهاند به راحتی بتراشند و بگذارند روی بنا... و تو که امروز مأمور ساختمان چنین عظمتی بودهای در مدینه، آیا به عقلت نرسیده است که از همة ممالک مسلمانان، مهندسان و معماران را به کمک بخواهی؟!» (همان، ص59).
آلاحمد در مورد بیسلیقگی دستگاه وهابی در تخریب بناهای تاریخی به بهانة ساختوسازهای جدید و گسترش فضای پیرامون حرمین شریفین نیز هشدار داده و بیم آن دارد در طی این روند غیرمسئولانه، در آیندهای نه چندان دور، خود خانة کعبه را هم از بتن بسازند:
«این طور که پیداست تا سال دیگر خود کعبه را هم از بتن خواهند ریخت. به همان سبک مسجدالنبی. نه تنها مسعای میان صفا و مروه الآن بدل شده است به یک راهروی عظیم و دو طبقة سیمانی، بلکه دور تا دور خانه دارند از نو یک شبستان چهار گوش و دو طبقه میسازند تا شبستان قبلی دورة عثمانی را خراب کنند... این سنگ خارای نجیب و زیبای دم دست افتاده، و آن وقت مدام سیمان و قالب سیمانی.» (همان، ص87).
مسألة سوء مدیریت سعودیها در زمینة روشنایی خانة کعبه نیز از نگاه آلاحمد پنهان نمانده است.
وی با مشاهدة چینش نامتناسب لامپهای پیرامون خانة کعبه، سنخیتی بین پروژکتورهای پیرامون خانة خدا با عظمت و قداست آن پیدا نمیکند. از اینرو، مصرفزدگی و بیبرنامگی سعودیها را به باد انتقاد گرفته و از اینکه عالم غیب هم در سایة بیلیاقتی آنها به نفع کمپانیهای غربی آلوده شده، مینالد:
«و دور خیابانها پر از لامپ مهتابی وگلدستههای عظیم خانة خدا هم و خود خانه هم. وقتی خدا به این دل خوش میکند که برگوشهای از بساط این زمین خانهای داشته باشد؛ باید بداند که آن زمین روزگاری به دست حکومت سعودی خواهد افتاد و به اجبار صدور نفت در و دیوارش پر از«نئون» خواهد شد. بحث در این نیست که چراغموشی جای نئون بگذارند، بلکه دراین است که چرا نباید برای چنان عظمتی، نوع خاصی وشکل خاصی با طرح خاص، از لامپ به همان کمپانیها سفارش بدهند وآخر تشخصی! ونه اینکه حتی خانة خدا یک مصرف کنندة عادی «پنسیلوانیا!» این که هست یعنی عوالم غیب را به منافع کمپانیها آلودن.» (همان، ص90).
2ـ4 . مدیریت نامطلوب، نهادهای ناکارآمد
آلاحمد، نهادهای سعودیِ درگیر در امور حج را بیشتر نهادهایی فاسد و منفعتطلب دانسته و آنها را فاقد صلاحیت مدیریت این امر مهم میشمارد. جلال با در کنار هم گذاشتن ظرفیتهای سرزمین حجاز، منصفانه به نقد دستگاه وهابی پرداخته و از نبود تشکیلاتی منسجم برای اداره و مدیریت عادلانة امور حج گلایه میکند، تا جاییکه وی یک جا که با مشاهدة تابلوی «وزارت حج و الأوقاف» دچار حیرت شده از خود میپرسد: اگر این وزارتخانه نمیبود چی میشد!؟
«جای دیگرچشمم افتاد به تابلوی «وزارت الحج والأوقاف» و آن وقت این شلم شوربا! اگر وزارت نداشت چه میشد!؟» (همان، ص25).
وی معتقد بود که حتی اگر در نتیجة ساماندهیِ آنان، اندک نظمی در روند حرکت حجاج در طول روز مشاهده میشود، این برنامهریزی فرع بر محاسبة ضرر و زیان کمپانی اتوبوسرانی متعلق به خاندان سعودی است تا سلامتی و راحتی حجاج :
«درست است که راه بردن پانصد هزار خارجی در مدتی کمتر از یک ماه برای مملکتی که پنج ـ شش برابر این عده جمعیت دارد، کار ساده ای نیست، اما به هر صورت دیده میشود که برای حج هیچ نوع تشکیلاتی از قبل فراهم نیست. امر حج را رها کردهاند به درماندهترین، بدویترین، تعلیمات ندیدهترین
و فقیرترین لایههای اجتماعی. تنها خبری از تشکیلات، این که اتوبوسها همه یک جورند و یک رنگ و متعلق به دو شرکت و صاحب سهام اصلی هر دو لابد الملک المعظم! جده تا مدینه چهارصد و خوردهای کیلومتر راه است. اما حتی یک خط تلفن کنار جاده نیست... انتظار کشیدن سه ـ چهار ساعته، برای هر چیز سخت عادی است. حجاج در دستههای بیست تا پنجاه نفری همه جا پلاسند و ما شانس آوردیم که حملهدارمان سابقهدار بوده و میگفت رشوه داده است (وچه منتها گذارد سرمان) که چهارده نوبت زودتر حرکتمان داده است... حملهدارمان میگوید: مأموران سعودی نمیگذارند هیچ اتوبوسی از ساعت نه صبح به بعد زیر آفتاب حرکت کند. باید صبر کند تا غروب آفتاب. این هم خبر دیگری از نظم؛ اما بیشتـر به خاطـر اتوبوسها. که زیر آفتاب جوش میآورند وکمپانی لطمه
میبیند!» (همان. ص23 و24).
وی دربارة لزوم پهنتر شدن جادة منا به مکه نیز گفته است:
«از منا تا مکه راهی نیست، ولی این بسته شدن راهها عذابی است. هیچ کاریش هم نمیشود کرد جز گستردن جاده که سعودیها همتش را ندارند.» (همان، ص147).
آلاحمد مشاهده میکند که این تشکیلات حتی تاکنون از تهیة پردة خانة خدا نیز برنیامده و بعد از سالها آن هم به خاطر درگیری با مصر زمانی که پرده را خودشان ساختهاند، ذوق زدگی و شادی بیش از حد آنان را غیرعادی میداند:
«روزنامههای عربیِ محل، امروز پر بود از پز و افاده، به خاطر این که پردة حرم را امسال خودشان ساختهاند و از مصریها نپذیرفته!» (همان، ص102).
در زمینه سوء استفاده کارواندارها و به عبارت بهتر، همان «مطوّفها» و«صحرههای» عرب نیز گلایه کرده و اینگونه نهادها را بیشتر تأمینکننده منافع نامشروع مالی خودشان میداند تا راهگشای امور حجاج:
«لابد میشود کاری کرد که حاجی، چنین بندة انحصاریهای متعدد نباشد که هر کدام جوری او را میدوشند و در اختیار میگیرند و آزادیش را سلب میکنند. به این طریق حج شده است وسیلهای برای ملیونرسازی. «هواپیمایی ملی» و سهامدارانش در اینجا. «الملک المعظم» با «صحره» و«شجره» و...» (همان، ص50).
3. مدیریت بین المللی اسلامی، راهکار اصلی نجات حج
آلاحمد با درکنار هم گذاشتن یافتههایش، ادامة مدیریت ناکارآمد سعودیها را به هیچ وجه به صلاح امت اسلامی نمیداند. وی چارة کار را تنها در مدیریت بین المللی اسلامی میداند:
«چارهای نیست جز این که بگویم سعودیها لیاقت ادارة این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین المللی ـ اسلامی اعلام کرد...» (همان، ص42).
برای این منظور، او پیشنهاد میدهد مجمعی از نمایندگان تمامی کشورهای اسلامی تشکیل شود و هر یک به فراخور توان خود ادارة بخشی از امور حج را بر عهده بگیرند و در سایة این مدیریت نوین رفاه و امنیت اقتصادی و روانی حجاج امت اسلامی تأمین شود:
«چارهای نیست جز بین المللی کردن این مشاهد. مکه و مدینه و عرفات و منا و ادارة آنها را در اختیار هیأت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمان گذاشتن و از اختیار عرب سعودی در آوردن و از محل درآمد حج مخارجش را تأمین کردن
و به جای پلیس و شرطة سعودی راهنما از هر ملتی گذاشتن و جواز دادن به مراسم خاص هریک از مذاهب و باج راه را برداشتن و باغ و بوستان ومنزل و سکونتگاه برای هر دستهای ساختن.» (همان، ص45).
آلاحمد در این سفر جدا از نابسامانیهای مربوط به امور رفاهی واجتماعی، در پارهای موارد با وجود مزاحمتهای نظامیان سعودی، امنیت روانی حجاج را نیز مورد تهدید دیده و در این مورد باز هم چارة کار را منحصر در همان مدیریت جهانی امور حج میداند:
«در قهوهخانه نشسته بودم که بوق و سوت ماشینهای به سرعت گذران برخاست. خر سگهای از شیوخ عرب میگذشت؛ با دار و دستهاش و شرطههای موتورسیکلت سوار، جلودارش و رسماً «اطرح! اطرح!» گویان؛ یعنی دور شو. کور شو؛ عین عهد بوق.» (همان، ص156).
«و امان از شرطهها که همه جا هستند. با کلاه و نشان و هفتتیر. یکیشان سرِ حلقة چاه ایستاده بود که تنها نظارت کننده بود بر گردش قرقرهها. با یک دست هفت تیرش را به کمر میپایید و با دیگری خودش را باد میزد... و چه میشد اگر بر سرچاه زمزم این انگ و نشان و سلاح را نمیدیدی و فراموش میکردی که آنجا هم زیر بلیت حکومتی هستی؟ حتی در حج یک دم فرصت به در رفتن از این واقعیت موهون و الزام آور نیست. بله. جز بین المللی کردن اسلامی حج و الخ...» (همان، ص96).
حج در اندیشة آلاحمد، فرصتی گرانبها برای اتحاد امت اسلامی و سکوی پرتاب آنها به سمت یک جامعة بزرگ پیشرفته و متمدن است که باید مدیریتی جدید ساز وکار ادارة آن را به دست بگیرد:
«اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، این چنین بر ارابة مسیحیت میراند؛ چرا در این حوالی که ماییم، ارابة اسلام را چنین زنگ زده رها کردهایم؟ و از خود میپرسیدم که برای موضع گرفتن در مقابل غرب، این مراسم حج، خود نوعی سکوی پرش نیست؟» (همان، ص108).
اما متأسفانه میبینید که هیچگونه تفکر مدیریتی پشت ادارة آن نیست و در واقع حج، فرصتی شده برای خرید و فروش مصنوعات کشورهای اجنبی:
«هر چیزی از هر جایی. امتعة سراسر عالم را میآورند این جا. شوخی که نیست. این همه آدم و چنین بازاری! شاید بشود گفت که مراسم حج یک بنجلآبکن است برای تمام کارخانههای عالم.» (همان،ص 108).
از این رو باز هم پیشنهاد مدیریت بین المللی توسط کشورهای اسلامی را مطرح کرده و این مهم را تنها راه حل پیش روی امت اسلامی برای خروج از بحران مدیریت سوء نظام سعودی؛ بحرانی که از آن به بدویت موتوریزه[3] یاد میکند، میداند:
«بحث در این نیست که در حضور این همه انتظار برای بر آمدن کوچکترین حوایج روزانه، دیگر جایی برای عالم غیب و انتظارش نمیماند. بحث در این است که سالی یک ملیون نفر آدم در این مراسم شرکت میکنند که اگر نظمی میداشت و تسهیلاتی و آدابی و نوجوییها، چه قدرتی میتوانست باشد... به هر صورت اگر قرار است رسم حج دوام بیاورد و نه همچون ادب بردهفروشی به طاق نسیان آداب عهد جاهلیت سپرده شود، باید به دادش رسید و چه جور؟ من دست بالا را میگیرم. بینالمللی کردن اسلامی شهرهای زیارتی و ادارهشان... همچنان که اسلام با رسیدن به بغداد و ری و دمشق و اسکندریه و بخارا و آندلس شد؛ حالا هم از تمام این نقاط باید به کمک این بدویت «موتریزه» شتافت.» (همان، صص126ـ 125).
آلاحمد در این کتاب نه فقط با قلمی تیز به واکاوی حقیقتهای موجود پرداخته، بلکه راهحلهای موجود برای برونرفت امت اسلامی از بحران وهابیت و سلطه نامشروعشان
بر سرزمین وحی را نیز خاطر نشان میکند.
وی در هنگام مشاهدة وضعیت اسفناک و ناهنجار مربوط به مراسم قربانی انزجار و ناراحتی خویش را از این وضیعت نامطلوب اعلام کرده و در جهت رفع این معضلات نکاتی پیشنهاد میکند که به زعم وی میتوان با به کار بستن آنها از دل این چالش، فرصت بزرگی برای مدیریت بین المللی این مراسم فراهم کرد. وی پیشنهاد میکند به جای مدیریت ناصحیح و متکی به نفت آل سعود، با برنامهریزی و مدیریت تولید و فرآوری گوشت حاصل از مراسم قربانی عید قربان، هزینة ادارة قسمتی از امور حج را تأمین کنند، از این رو دربارة قربانگاه و وضعیت قربانی کردن حجاج چنین مینگارد:
«تمام خیابانهای منتهی شونده به مسلخ، پوشیده است از لاشههای ناقص و آن وقت گور کن تمام این قربانی عظیم هدر شده، یک بلدوزر قرمز رنگ که مدام گودال میکند. آخر چه میشد اگر ده تا کامیون یخچالدار تهیه میکردند و تمام این کشتار را در ساعت به جده میبردند ( از منا تا جده صد کیلومتر راه هم نیست) و همه را در یک کشتی دو سه هزار تنی میانباشتند به پختن وکنسرو کردن و منجمد کردن و نمک سود کردن و برای فقرای عالم هدیه فرستادن... در حالی که دوسوم از مردم سالی یک بار هم گوشت نمیخورند و اصلاً چرا روی قوطیهای چنین گوشت پروردهای یک انگ نزنند، که گوشت قربانی کشتارگاه منا؟ و به صورت تبرک برای تمام مرضای مسلمانان عالم؟ یا برای این همه بیمار که از فقر غذایی میمیرند... سعودی گرفتارتر از اینها است که به این چیزها بیندیشد. چارة همة این قضایا را فقط یک بین الملل اسلامی خواهد توانست کردن و اگر نظر تنگی فرنگی را داشته باشید و حسابگریش را، بگذارید برایتان بگویم که تنها از درآمد فروش این گوشت میتوان تمام مخارج ادارة دو شهر مدینه و مکه را در آورد. در این مراسم، یک میلیون نفر حاجی کشتار کردهاند و هر کدام دستکم یکی. و فرض کنیم همة گوسفند و بز مردنی کشته باشند. پس هر لاشهای یعنی بیست تا چهل کیلو گوشت. شترها را رها کنیم. این میشود درحدود بیست هزارتن گوشت و تازه پوستش و روده اش... و چه ثروتی!؟ و چنین خاک خورد! و چنین تعفن زا! و چنین بیمار کننده!... و آیا میشود ترتیبی دادن برای تربیت دام مخصوص برای قربانی؟ و نسبت به تعداد حجاج هر مملکت؟ و نیز به نسبت سادگی حمل و نقل آن؟ و به به این طریق ثروت ممالک اسلامی را به خودشان برگرداندن؟ میبینید که مسایل بسیار است... رها کنم.» (همان، صص 132ـ 131)
آلاحمد در پیشنهادی راجع به فاصلة منا تا مکه میگوید در سایة یک مدیریت بین المللی ـ اسلامی با حذف ماشین و مشکلات راهبندان آن، پیادهروی منا تا مکه به عنوان نمودی از قدرت عالم اسلام کلید بخورد که متأسفانه این پیشنهاد تاکنون هم جامة عمل نپوشیده است:
«این رفتن و برگشتن به منا و عرفات یک راهروی عظیم است و چه بهتر که ماشینی در کارش نباشد. ساعت مناسبی را در آخر روز انتخاب باید کرد و همه را پیاده راه انداخت. عظمتی خواهد بود. پیرها و علیلها را میتوان آخر دست سواره فرستاد که مزاحمتی ایجاد نکنند. راه درازی نیست و به پیاده رفتنش میارزد. ماشین را از این راهروی مذهبی باید اخراج کرد و میتوان، و کار، کار همان بین الملل اسلامی...» (همان،ص149).
حرف آخر آنکه:
«اگر توانستیم حج را در خور آدم قرن بیستم که نه، در خور آدم قرن چهاردهم بکنیم؛ میتوان امیدوار بود که حج مرحلهای باشد و تجربهای در زندگی افراد ملل مسلمان وگرنه حج به صورت فعلی یک بدویت موتوریزه است.» (همان، ص134)
نتیجه
در این نوشتار با مطالعة دریافتها و مشاهدات سفر حج جلال آل احمد؛ در قالب کتاب خسی در میقات، مشخص میشود که وی مدیریت نظام آلسعود و دستگاه وهابیت بر ادارة امور حج را ناکارآمد دانسته، و مدیریت به صورت فعلی ـ زمان حیات نویسنده، دهة پنجاه شمسی ـ را نوعی چالش برای امت اسلامی قلمداد کرده و از آن به «بدویت موتوریزه» یاد میکند. او چارة برونرفت از این بحران مدیریتی ناکارآمد را مدیریت نوین تحت نظر تمامی کشورهای اسلامی دانسته و معتقد است که در سایة یک مدیریت نوین بین المللی ـ اسلامی، حج فرصت گرانسنگی جهت تحقق آرمان بزرگ وحدت امت اسلامی میباشد. او معتقد است در سایة مدیریت بین المللی ـ اسلامی حج، دست اجانب و بیگانگان از ادارة امور اقتصادی و معنوی امت اسلامی قطع شده و مناسبات جهان اسلام توسط خود مسلمین رقم خواهد خورد.
[1]. در این نوشتار جلال غرب را فرنگی میخواند.
[2]. بئر (چاه) زبیده، چاهی است در وادی عُرَنه در حد غربی عرفات در شرق مکه و پشت منا که به دستور زبیده عباسی (م215) همسر هارون الرشید حفر شد. (نهروالی، ص338) احداث این چاه هنگامی رخ داد که زبیده بر آن شد تا برای حاجیان در عرفات، آب آشامیدنی فراهم کند. از این رو، با حفر قناتی آب چشمة نعمان در وادی نعمان، بین مکه و طائف را به سوی عرفات هدایت کرد. (همان، ص337)
هزینه عملیات آبرسانی از وادی نعمان به چاه زبیده، همراه هزینه احداث چشمههای دیگر در شرق مکه را افزون بر یک ملیون و هفتصد هزار دینار گفتهاند. (المسعودی، ج4، ص226).
[3]. بدوی منسوب به بدو، و بادیه. مردم صحرا نشین، آن که در صحرا زندگی می کند (ستوده، فرهنگ متوسط دهخدا، ص377) و نیز به قبایل عرب ساکن بادیه، بادیه نشین صحرا (عمید، فرهنگ عمید، ص387) ومتوریزه؛ منسوب به موتر و وسیلهای که با موتور کار میکند (معین، فرهنگ فارسی، ص4422).