شمیم خدمت

نوع مقاله : اسرار و معارف حج

نویسنده

استادیار پژوهشگاه امام صادق(ع)

چکیده

در مقالة «شمیم خدمت»، مسئلة خدمتگزاری از منظر آیات و روایات و سیرة معصومین:  تبیین شده و دربارة موضوعات معناکاوی، کارکرد و نقش، و اهتمام به خدمتگزاری، تقدیر از انبیا و اولیای خدمتگزار در قرآن، سیرة پیامبر اعظم9  و امامان معصوم: ، پاداش خدمتگزاری و آسیب‌ها و موانع خدمتگزاری بحث گردیده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


پیشگفتار

نهضت خدمت‌رسانى در همة ساحت‌هاى زندگی؛ از جمله در حج، مورد تأکید اسلام بوده و در سیرة عملی وگفتار معصومین: ارزش والایی داشته است. شاید هم به همین دلیل سعدی سروده است:

   عبادت به جز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

البته جناب سعدی اغراق کرده‌اند؛ چون خدمت به خلق خدا، بخشی از عبادات است،
 نه اینکه عبادت فقط خدمتگزاری باشد. شهید مطهری می‌نویسد: «منظور سعدی عده‌ای از متصوفه­اند که کارشان فقط تسبیح و سجاده پهن کردن و دلق درویشی پوشیدن است و اساساً از کارهای خیرخواهانه چیزی سرشان نمی‌شود (مطهری، بی‌تا، ج22، ص280).

به هرحال، خدمت به مردم و جامعه، ازکارهای پسندیده‌ای است که شمیم آن از ترنّم دعای امام سجاد7 استشمام می­شود. در دعای بیستِ صحیفة سجادیه آمده است: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»؛ «خدایا! کارهای نیک را با دست من جاری ساز وآن را با منت تباه مساز.»

یکی از بسترهای رحمت‌های الهی خدمتگزاری است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ»، بی‌تردید با روشن شدن جایگاه ارزشی خدمت به مردم و جامعه، به ویژه
در بُعد معنوی، این خدمتگزاران بی‌ریا و سخت‌کوش، در خدمت بیشتر و ارزشمندتر
و با انگیزه بیشتر رضایت حضرت حق، شایق‌تر خواهند شد.

اصولاً فلسفة وجودی پذیرش مسئولیت‌های فرهنگی و معنوی، به‌ویژه در سلک روحانی کاروان، در همین راستا معنا می‌یابد؛ چرا که مهم‌ترین نیاز زائر خانة خدا در این سفر معنوی، اطمینان به درستی اعمال، کسب معنویت، دستیابی به کرامت انسانی
و حیات طیبه است؛ زندگی طیبی که درگرو ایمان و عمل صالح قرار دارد. ازاین‌رو، پیامبران و پیشوایان معصوم: ، در خدمت به خلق خدا پیشگام بوده و برترین خدمتگزار، الگو و اسوه به شمار می‌آیند؛ چرا که آنان با تلاش و فداکاری، پیوسته دغدغة خوشبختی و سعادت انسان‌ها را در دنیا وآخرت داشتند و در این مسیر زحمت‌های طاقت‌فرسایی را متحمل شدند.

مقالة پیش‌رو به ارزش و جایگاه خدمتگزاری به‌طور اعم، به‌ویژه خدمت‌رسانی روحانیون محترم و ارزش فعالیت‌های آنان درآیات و روایات و سیرة بزرگواران معصوم، پرداخته و به این پرسش اصلی پاسخ داده است:

خدمت به مردم، به‌ویژه به زائران خانة خدا، از منظر آیات و روایات و سیره، از چه جایگاهی برخوردار است؟

گفتار اول ـ معناکاوی خدمتگزاری

واژه‌های خدمتگزاری، خدمت‌رسانی، گره‌گشایی، کمک به مردم، نیکوکاری و برطرف ساختن مشکلات مردم مترادف هستند و در متون روایی با عنوان «تَفْرِیجِ کَرْبِ الْمُؤْمِن‏» (کلینی، 1429ق، ج2 ، ص199) و «قَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِن‏» (همان، ص192)، آمده است.

خدمت‌رسانی اعم از خدمات مادی، معنوی و عاطفی است. شهید مطهری در واکاوی واژة خدمت می‌فرماید:

«خدمت یعنی کار دیگران را انجام دادن. «خدمت» فوق «تعاون» است. تعاون، همکاری و همگامی است. عمدتا ما خدمت را قبل از همکاری و همگامی ذکر می‌کنیم. معمولاً هر عملی که به نفع اجتماع تمام شود، خدمت به خلق نامیده می‌شود؛ ولو جنبة انتفاعی و خصوصی داشته باشد؛ مثلاً تأسیس یک کارخانه و ایجاد کار، خدمت به خلق است. تأسیس یک مؤسسه فرهنگی یا دینی یا بهداشتی که خیرش
به اجتماع می‌رسد، خدمت به خلق است... . ولی خدمت در اخلاق سفر، جنبة اخلاقی‌اش از جنبة اجتماعی آن بیشتر است... . کار اخلاقی، کاری است که
بر محور نفع رساندن به غیر و سلب از خود اسـت؛ مثـل انفاقات مالی یا نیرویی» (مطهری، بی­تا، ج5، ص452).

خدمت به جامعه یعنی چه؟ خدمت به خلق، از چه جهت؟ شهید مطهری در پاسخ به این سؤال می‌فرماید:

«شما می‌گویید انسانیت به این است که انسان به خلق خدا خدمت کند؛ بسیار خوب! ولی توضیح دهید به چه­ چیز خلق خدا خدمت کنیم؟ ممکن است بگویید انسان گرسنه‌ای را سیرکنید و یا انسان برهنه‌ای را لباس بپوشانید و یا برای حفظ از سرما و گرما برای نیازمندان مسکن بسازید. همة اینها درست است و خدمت به خلق است؛ ولی یک سؤال مطرح است: «نتیجه نهایی چیست»؟ آیا همین قدر که احتیاجی از احتیاجات خلق خدا را بر آوردیم، این عمل ما احسان و خیر است؟ اگر خود خلق خدا در شرایطی قرار دارندکه به خودشان خدمت نمی‌کنند و خودشان دشمن خودشان هستند، یعنی از روی نادانی و جهالت به گونه‌ای عمل می‌کنند که نه تنها در مسیر سعادتشان نیست، بلکه مسیر شقاوت آنها و شقاوت بشریت است. در اینجا باید همین‌­طور چشمهایمان را ببندیم و بگوییم: به خلق خدا باید خدمت کرد؟ ما چه­کار داریم که در چه مسیری قرار دارد و یا در چه مسیری و هدفی حرکت می‌کند؟! لیکن این چنین نیست؛ بلکه خدمت به انسان‌ها به شرط این است که خدمت به انسانیت باشد؛ یعنی خدمت به ارزش‌های انسانی باشد. مطلب این است. خدمت به خلق خدا آنجا ارزش انسانی دارد که در مسیر ارزش‌های دیگر انسانی قرار گیرد. اگر خدمت به خلق، در مسیر سایر ارزش‌های انسانی قرار نگیرد، به‌اندازة یک پول هم ارزش ندارد (مطهری، بی‌تا، ج23، صص288ـ 287).

گونه‏هاى خدمتگزاری‏

سه نوع خدمت به مردم و جامعه متصور است:

1. خدمت مادی

خدمت مادی، برآوردنِ نیازمندی‌های مادی؛ مانند لباس، غذا، مسکن و... است؛ چنان­که درآیات و روایات به آن اشاره شده است، لیکن این کافی نیست و صرف پرداختن به نیازمندی‌های مادی، بدون توجه به ارزش‌های معنوی، ارزش مطلوبی ندارد.

2. خدمات معنوی و فرهنگی

 خدمت معنوی؛ یعنی هدایت و زنده کردن فطرت الهی انسان‌ها در پرتو انوار آموزه‌های دینی که از اهمیت والایی برخوردار است، حتی خدمات مادی بسترساز و زمینه‌ای برای رشد معنویت است.

در قرآن مجید به آیاتی بر می‌خوریم که به ارزش حیات معنوی و خدمت به آنان در این بستر پرداخته است:

(وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا) (مائده: 32).

امام صادق7 در تفسیر این آیه فرموده است: «هرکس انسانى را از گمراهى به سوى هدایت ببرد، در واقع او را زنده کرده است.» (فیض کاشانی، 1415ق. ج2، ص31).

امام صادق به نقل از امام على8 فرمود: پیامبر خدا مرا به یمن فرستاد و فرمود:

«اى على! با احدى نمى‏جنگى، مگر اینکه قبل از جنگ، او را به اسلام دعوت کنى. اگر خداوند یک نفر را به وسیلة دعوت تو به اسلام هدایت کند، براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب مى‌کند و تو مالک آن باشى![1] (حرّ عاملی، 1409ق، ج15، ص43). یعنی اگر یک نفر از کافران به دست تو هدایت شود بهتر و ارزشمندتر از فرمانروایى تو بر تمام دنیاست.»

امیر مؤمنان7 در تفسیر تعاون به نیکی درآیة شریفة (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى‏) (مائده: 2) مى‏فرماید: «مِنْ واجِبِ حُقُوقِ الله عَلى عِبادِهِ النَّصیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلى اقامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ» (دشتی،  1379ش، خطبه 207).

معصومین: نه تنها دیگران را بر اقامه حق و حق‌محوری و زیستن در یک زندگی پاک و معنوی یارى مى‏‌‌کردند، بلکه خود، محور حق و عدالت و پاکی بودند و مردم، حق و عدالت و حیات طیبه را از زبان و کردار آنان مى‏آموختند. یک عالم و روحانیِ وارث آن انوار طیبه نیز باید چنین باشد. وقتی یک عالم وارسته و دلسوز، چون خورشید بر فکر و دل انسان‏ها و زائران خانة خدا بتابد و به آنها نور و گرما ببخشد وحیات معنوى آنان را در پرتو انوارآموزه‌های معنوى زنده کند ـ همان‌گونه که موجودات عالم در پرتو نور خورشید حیات می‌یابند ـ آیا خیر و خدمتى بیش از این مى‏توان تصور کرد وآیا می‌توان آن را با ترازوی ارزش‌های مادی وزن کرد و قیمت‌گذاری نمود؟ به همین جهت است که این خدمت معنوی، پیش از آنکه زائران خانة خدا را مسرور کند، خود روحانی را خوشحال می‌کند.

برترین و عالى‏ترین خدمت به مردم در سیرة معصومین: ، راهنمایى و هدایت و ارشاد آنان به سوى صلاح و سعادت دنیا و آخرت است. در زیارت جامعة کبیره خطاب به
اهل بیت: آمده است:

«به واسطة ولایت شما خدا حقایق دینمان را به ما آموخت و تباهى‏هاى دنیاى ما را اصلاح کرد. به­وسیلة دوستى شما کلمة توحید به حد کمال رسید و نعمت بزرگ شد و پراکندگى و اختلاف به اُلفت گرایید... به وسیلة شما مردم به سوى بهشت رضوان رهسپار مى‏شوند.»[2]

انوار الهی امامان، همواره مانند خورشید، بر فکر و دل انسان‏ها مى‏تابد و به آنها نور و گرما مى‏بخشد. همان‌گونه که همة موجودات در پرتو نور خورشید زندگى می‌کنند، حیات معنوى آدمیان نیز در پرتو انوار معنوى اهل بیت: تأمین مى‏شود و آیا خدمتى بیش از این مى‏توان تصور کرد؟

3. کمک‌هاى عاطفى‏

رنج کمبودهاى عاطفى را نباید کمتر از کمبودهاى مادى پنداشت. گاه فقر عاطفى رنجى بیش‏تر مى‏آورد و آفتى زیانبارتر مى‏آفریند. بزرگان معصوم: بدین حقیقت عنایت داشتند و مى‏کوشیدند نیازهاى مردم را در این زمینه برآورند و آنان را از این نعمت خدادادى بهره‏مند سازند؛ از جمله برکات وجود معصوم: ، مشکل‌گشایى و غمزدایى از کار و دل مؤمنان است. وجود امام7 سبب آرامش دل، گشایش گره‏هاى کور زندگى
و آسان شدن کارهاست. در زیارت جامعه خطاب به ائمّه: مى‏گوییم:

«خداوند به وسیلة شما‌ اندوه را مى‏زداید و پریشانى را برطرف مى‏سازد... به سبب شما ما را از خوارى رهایى داده و ‌اندوه‏هاى جانکاه ما را زدوده است.»[3]

دعاها و راهنمایی‌هاى عمومى و ارشادى پیامبر و امامان: ، که تأثیر فراوانى در حلّ گرفتاری‌ها و سامان دادن به نابسامانی‌ها دارد، در این راستاست. (الهامی‌نیا، 1385ش، ص174).

گفتار دوم ـ کارکرد و نقش خدمت به مردم

کارکرد و نقش خدمت به مردم، علاوه بر جلب رضایت و خشنودى خداوند، هم به خود انسان باز می‌گردد و هم جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و سبب همبستگى، تألیف قلوب، صفا و صمیمیت و افزایش مهر و محبت مى‏گردد.

کارکرد خدمت به مردم بر فرد خدمتگزار

نخستین آثار خدمت‌رسانی، بر خود خدمتگزار ظاهر می‌شود و تأثیرات روحی و روانی مثبتی برای وی به ارمغان می‌آورد؛ از قبیل:

1. گامی در جهت کمال

شهید مطهری می‌فرماید:

«انسان همیشه دروازه معنویت بوده است. یکی از دروازه‏هایی که از وجود انسان به معنویت باز می­شود، یک سلسله معانی (نه مواد) است که «ارزشهای انسانی» نامیده می‏شود و همانهاست که ملاک انسانیت انسان است و شخصیت انسان
به اینها بستگی دارد، از قبیل درد خدا داشتن، درد خلق خدا داشتن، مهر ورزیدن، خدمت به خلق...» (شهید مطهری، 1377ش، صص411 ـ 410).

انسانی­که با نیت قرب به حضرت حق، به دیگران خدمت می‌کند، درحقیقت وجود خود را کمال می‌بخشد؛ قرآن کریم چه زیبا گفته است: {إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه}  (فاطر : 10).

به گفتة استاد مطهری:

عده‌ای که به نام عباد و زهاد معروفند و به فکر نجات خویش، نمی‌دانند که خدمت
به خلق و هدایت و ارشاد خلق به یک معنا بالاتر از عبادت خالق است. با این توضیح که اگر خدمت به خلق را در عرض عبادت خالق قرار دهیم، دومی اصل است. ولی خدمت به خلق،
با حفظ مرتبة عبودیت، سفر و مرحله بعد است و به قول عرفا، سفر من الحق الی الخلق و سفر بالحق فی الخلق، آخرین سفر وآخرین مرحلة کمال انسانی است و اما سفر من الخلق الی الحق
و سفر بالحق فی الحق که همان عبادت است، مقدمة دو سفر دومی، یعنی سفر من الحق
الی الخلق و سفر بالحق فی الخلق است (همان، ج10، ص253).

2. نشاط‌آفرینی

خدمت به خلق خدا، پیش از آنکه برای مردم نشاط‌آور باشد، برای فرد خدمتگزار لذت‌بخش و نشاط‌آور است. امام صادق7 فرمود:

«به خدا سوگند! پیامبر خدا9 آن­گاه که نیاز مؤمنى را بر مى‏آورد، خود بیش از آن نیازمند، مسرور مى‏شد.»[4]

3. محبوب خدا شدن

محبوب خدا شدن کار ساده‌ای نیست و خداوند هر کسی را محبوب خویش نمی‌پسندد. خدمت به خلق، از اعمالی است که انسان را محبوب خدا می‌کند. از امام صادق7 روایت شده که خداوند ـ عزّوجلّ ـ فرموده است:

«مردم عیال من‌اند. محبوب‌ترین آنها نزد من، کسى است که بیش از همه به مردم مهربان باشد و کوشش بیشترى در رفع نیازمندى‏هاى آنان کند.»[5]

4. محبوب شدن نزد مردم

امام على7 مى‏فرماید:

«هرکس بین خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند بین او و مردم را اصلاح خواهد کرد.»[6]

این حدیث نتیجه مى‏دهد که صداقت و انگیزة خیر در خدمت‏ به‏ مردم‏ به‏طور ناخودآگاه باعث محبوبیت مى‏شود.

کار کرد خدمتگزاری در جامعه

تألیف قلوب، اتحاد و همبستگی، ایجاد صفا و صمیمیت و افزایش مهر و محبت و دوستی، از کارکردهای مهم خدمت‌رسانی به جامعه است.

امام على7 مى‏فرماید: «بالإحْسانِ تُمْلَکُ القُلوبُ»؛ «با احسان و نیکى قلب‏ها مسخر مى‏شود.» (محمدی ری‌شهری، 1362ش، ج2، ص444).

مراد هرکه برآری مطیع امر توگشت

 خلاف نفس، که فرمان دهد چو یافت مراد

بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود

 لطف­کن لطف­که بیگانه شود حلقه بگوش

وقتی در جامعه‌ای خدمتگزاران افزون یافتند، آن جامعه به قلّه‌های قدرت و عزت دست پیدا می‌کند. همچنان­که قرآن کریم می‌فرماید: (وَ لِله الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ) ؛ «عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است‏» (منافقون : 8).

گفتارسوم ـ اهتمام به خدمت به خلق خدا

درآموزه‌های دینی، به‌ویژه روایات، اهتمام فراوانی بر خدمت به مردم شده است:

1.  پروردگار متعال خدمت به بندگان خدا را در ردیف بهترین نیکی‌ها برشمرده است:

{وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالله وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَالنَّبِیِّینَ  وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقاب‏} (بقره: 177). 

«بلکه نیکوکار کسى است­که به خدا و روز بازپسین و فرشتگان وکتاب خدا و پیامبران ایمان آورد و مال خود را، با آنکه دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان
و درماندگان و مسافران و گدایان و دربندماندگان ببخشد.»

درآیة دیگری نیز دستور به­تعاون ونیکی داده شده؛ (وَتَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِّ  وَالتَّقْوَى) (مائده :2).

2. روایات فراوانی در این موضوع وجود دارد که به برخی اشاره می‌کنیم:

*  «خَصلَتانِ لیسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَى‏ءٌ: الایمانُ بِالله والنَّفعُ لِعبادِ الله، وخَصلَتانِ لَیسَ فَوقَهُما مِنَ الشَّـرِّ شَى‏ءٌ: الشّـِرکُ بِالله والضُّـرُّ لِعِبادِ اللِه» (مجلسی،1403ق، ج77، ص137) . .

*  «حَبُّ الأعمالِ الَى اللهَ سُرورٌ (الذى) تُدخِلُهُ عَلَى المُؤمِنِ، تَطرُدُ عَنهُ جَوعَتَهُ أو تَکشِفُ عَنهُ کُربَتَهُ» (کلینی، 1429ق، ج2، ص 188). 

*  «عَوْنُکَ الضَّعِیفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَة» (حرّعاملی، 1409ق، ج15، ص141).

*  «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَزْرَقِ قَالَ سَأَلْتُ
أَبَا الْحَسَنِ8 عَنِ الرَّجُلِ یَدْخُلُ فِی السَّعْیِ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَیَسْعَى
ثَلَاثَةَ أَشْوَاطٍ أَوْ أَرْبَعَةً ثُمَّ یَلْقَاهُ الصَّدِیقُ لَهُ فَیَدْعُوهُ إِلَى الْحَاجَةِ أَوْ إِلَى الطَّعَامِ قَالَ
إِنْ أَجَابَهُ فَلَا بَأْسَ» (حرّ عاملی، 1409ق، ج13، ص501).

عبدالرحمان ازرق ‌گوید: از ابوالحسن امام رضا7 پرسیدم: «مردی به سعی صفا و مروه می‌رود، سه یا چهار شوط سعی می‌کند. آن‌گاه دوستش با او برخورد می‌کند و از اوکمک برای رفع مشکلش می‌کند یا او را به غذا دعوت می‌کند؛ حکم چیست»؟ امام فرمود: «اگربه وی پاسخ دهد، ایرادی ندارد».

*  «وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهَ8 قَالَ قَالَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً وَاحِداً کَتَبَ اللهُ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلَافِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ دَرَجَةٍ حَتَّى إِذَا کَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ لَهُ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا الْفَضْلُ کُلُّهُ فِی الطَّوَافِ قَالَ نَعَمْ وَ أُخْبِرُکَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى بَلَغَ عَشْراً» (حرّ عاملی، 1409ق، ج‏16، ص363). 

*  «وَ فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهَ 8 یَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً وَاحِداً کَتَبَ اللهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِی الْجَنَّةِ
وَکَتَبَ­لَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّى إِذَا صَارَ إِلَى الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ­اللهُ لَهُ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَیُقَالُ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَیِّهَا شِئْتَ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا کُلُّهُ لِمَنْ طَافَ قَالَ نَعَمْ
أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَنْ قَضـَى لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَتَبَ اللهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّى بَلَغَ عَشَـرَةً» (حرّ عاملی، 1409ق، ج13، ص305).

*  «ما مِنْ عَمَلٍ احَبَّ الَى اللهَ تَعالى‏ مِنْ ضُرٍّ یَکْشِفُهُ رَجُلٌ عَنْ رَجُلٍ...» (تمیمی آمدی، 1366ش، ج6 ، ص108). 

*  «إنَّ حَوائِجَ النَّاسِ إلیکُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللهَ عَلَیْکُمْ فَاغْتَنِمُوها» (تمیمی آمدی، 1366ش، ج2، ص573). 

*  «سَیِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُم‏» (محمدی ری‌شهری، 1362ش، ج2، ص 1309).

شخصى خدمت امام صادق7 رسید و گفت:

«هنگامى که به مکه رسیدیم، همة دوستان و همراهان براى طواف حرکت کردند و مرا براى نگهدارى اثاثیه گذاشتند.» حضرت فرمود: «انْتَ اعْظَمُهُمْ أجْراً»؛ «ثواب تو از آنان بیشتر است» (کلینی، 1429ق، ج4، ص545).

ازاین‏رو، مناسب است در مکه و مدینه، در زیارت‏ها و بازدید از اماکن، مراقب همراهان و هم‌کاروانیان باشیم. از گم‏شدن و سرگردان ‏شدن افراد جلوگیرى کنیم و اگر جوان هستیم، به سالمندان یاری نماییم.

پذیرفتن مسئولیت‏ برای خدمتگزاری

مقام‌طلبى در شأن مؤمن نیست و با ایمان سازگاری ندارد؛ چنان‌که قرآن کریم مى‏فرماید:

*  {تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً
وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ} (قصص: 83).

امّا پذیرفتن مسئولیت براى خدمت‏ به‏ خلق‏ خدا، بالاترین عبادت‌هاست و نه تنها اعلام آمادگى کردن و پذیرفتن مسئولیت براى این هدف بد نیست، بلکه در بعضى موارد واجب و لازم است.

در بوستان سعدی آمده است: پادشاه دادگری بود که هیچ کس از او شکایت نداشت، روزی به صاحبدلی گفت: من احساس بی‌حاصلی می‌کنم [عمرم بیهوده گذشته است] و دیگر نمی‌خواهم پادشاهی کنم؛ بلکه تصمیم دارم به کنجی بنشینم و به عبادت بپردازم. آن مرد دانا برآشفت و گفت: تو اکنون بهترین موقعیت را برای خدمت داری. در همین جایگاه بمان و به خلق خدمت کن!

طریقت به جز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

تو بر تخت سلطانی خویش باش

به اخلاق پاکیـزه درویـش  باش (کهف: 89-86)

امام خمینى= در وصیّتنامة اخلاقى خویش به فرزندشان فرموده‏اند:

«پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانى که خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانه خالى مکن.» (امام خمینی، ج18، ص512).

اغتنام فرصت جهت خدمت به جامعه و مردم‏

فرصت‌هایى که بر سر راه زندگى بشر پیش مى‏آید، ناپایدار و زودگذر است
و ممکن است بزرگترین فرصت ثمربخش بر اثر کمترین مسامحه و سهل‌انگارى از کف برود. ازاین‌رو، در روایات همواره خطر از دست رفتن فرصت‌ها خاطرنشان شده است؛ چنان که رسول الله9  مى‏فرماید:

*  «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» (کاشانی، ج5 ، ص15).

حضرت على7 مى‏فرماید:

*  «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْر»ِ (دشتی، 1379، حکمت20). 

صاحبا عمر عزیز است، غنیمت دانش

گوى خیرى که توانى، ببر از میدانش

جاى گریه­است براین عمرکه چون خنده گل

پنج روزى است بقاى دهن خندانش

(انصارى، بی­تا، ‏ج1، ص287).

برترین کارها، با دوام‌ترین و دشوارترین آنهاست

*  «أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها» (مجلسی، 1403ق، ج70، ص191). 

*  «أَفْضَلُ الْعَمَلِ أَدْوَمُهُ وَ إِنْ قَلَّ‏» (ورام بن ابی‌فراس،1410ق، ج1، ص63).

گفتار چهارم‌ ـ تقدیر از خدمت‌رسانی انبیا و اولیا در قرآن

پیامبران و اولیاى الهى، براى حل مشکلات و نجات مردم، شخصاً قیام و اقدام مى‌کردند و چنین نبود که تنها به دعا اکتفا کنند، اکنون به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

خدمتگزارى ذوالقرنین

ذوالقرنین بدون چشمداشت مالى و درخواست مزد، به مردم غرب و شرق عالم خدمت مادی و معنوی کرد. خداوند نیز با بیان خدمت‌های او در16آیة قرآن کریم، از زحمات این مرد الهی تقدیر کرده است:

{وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً}  (کهف : 83).

ذوالقرنین، سفرى به سوى غرب داشت و با اقامة نظام عادلانة دینى در میان ساحل‏نشینان، به آنان خدمت بزرگی کرد.

*  {حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً...} (کهف: 89-86).

ذوالقرنین گفت: کسانى راکه ستم کرده‏اند مجازات می­کنیم. سپس به سوى پروردگارش بازمى‏گردد و خداوند او را عذاب شدیدى خواهد نمود. این ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا را مى‏چشند و هم عذاب آخرت را و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش نیکو خواهد داشت و ما فرمان آسانى به او خواهیم داد. هم با گفتار نیک با او برخورد خواهیم کرد و هم تکالیف سخت و سنگین بر دوش او نخواهیم گذارد و خراج و مالیات سنگین نیز از او نخواهیم گرفت.

گویا هدف ذوالقرنین از این بیان، اشاره به این است که مردم در برابر دعوت من به توحید و ایمان و مبارزه با ظلم و شرک و فساد، به دو گروه تقسیم خواهند شد؛ کسانى که تسلیم این برنامه سازنده الهى شوند، مطمئناً پاداش نیک خواهند داشت و در امنیت و آسودگى خاطر زندگى خواهند کرد. اما آنها که در برابر این دعوت موضع‏گیرى خصمانه داشته باشند و به شرک و ظلم و فساد ادامه دهند، مجازات خواهند شد. (مکارم شیرازی، 1374، ج‏12، ص528).

مراد از اینکه جز خورشید سایه‏بانى نداشتند، زندگى ابتدایى و بدون امکانات است. به‏ فرمودة امام صادق7 : نه خانه‏سازى مى‏دانستند، نه خیّاطى. خورشید بى‏مانع بر آنان مى‏تابید؛ به­گونه‏اى که صورت‏هاى آنان سیاه شده بود (قرائتی، 1383، ج‏5 ، ص222).

 ذوالقرنین سفر خود را به غرب پایان داد و سپس عازم شرق شد؛ {حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَـا تَطْلُـعُ عَلَى قَـوْمٍ لَّمْ  نَجْعَـل لَهُـم مِّن دُونِهَا سِتْرًا} (کهف: 90).

این جمعیت در مرحله‏اى بسیار پایین از زندگى انسانى بودند؛ تا آنجا که برهنه می­زیستند یا پوشش بسیار کمى که بدن آنها را از آفتاب نمى‏پوشانید، داشتند. ذوالقرنین حتى جمعیتى را که به گفتة قرآن، سخنى نمى‏فهمیدند (لا یَکادُونَ یَفْقَهونَ قَوْلًا)؛ از نظر دور نداشت و با هر وسیلة ممکن، به درد دل آنها گوش فرا داد. نیازشان را بر طرف ساخت و میان آنها و دشمنان سرسختشان سد محکمى بنیان نهاد و با اینکه به نظر نمى‏رسید چنین جمعیت عقب‌افتاده‏اى‏ براى حکومت نفعى داشته باشند، بدون چشمداشت، به اصلاح کارشان پرداخت.

ذوالقرنین به گروهى که از هجوم اقوام وحشى یأجوج و مأجوج شکایت داشتند، نخست دستور داد قطعات آهن بیاورند. بعد از آن، دستور آتش افروختن در اطراف سد آهنین، براى جوش خوردن و بعد از آن دستور تهیة مس مذاب براى پوشاندن آهن با لایه‏اى از مس داد و بدین ترتیب، سدی ساخت که اقوام وحشی یأجوج و مأجوج نه قادر بودند آن را سوراخ کنند و نه قدرت بر بالا رفتن از آن را داشتند (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏12، ص539).

خدمتگزاری حضرت یوسف برای مردم مصر

حضرت یوسف براى مقابله با هفت سال خشکسالى، که در انتظار مردم مصر بود، قدم پیش گذاشت و با تعبیر خوابِ پادشاه مصر، رهنمودهایى ارائه کرد. پادشاه به یوسف گفت: «تو امروز نزد ما مقام و منزلت و قدرت و مکنت دارى و مورد اعتماد ما هستى.» حضرت یوسف که زمینه را براى خدمت‏ به‏ مردم‏ و اجراى برنامه‏هاى خاص خود آماده دید، همکارى با پادشاه مصر را پذیرفت و پیشنهاد کرد که وی را بر گنجینه‏هاى سرزمین مصر بگمارد و اختیار همة خزانه‏ها و انبارهاى مصر با او باشد.

یوسف شایستگى خود را براى داشتن چنین اختیارى، با دو کلمه اظهار کرد؛ او گفت: من «نگهبان» و «دانا» هستم؛ یعنى هم این خزانه‏ها و انبارها را حفظ مى‏کنم و جلو حیف و میل شدن آنها را می­گیرم و هم دانش لازم براى استفادة بهینه از این امکانات را دارم. یوسف، هم درستکار بود و در اموال عمومى خیانت نمى‏کرد و هم برنامه‏هاى اقتصادى روشنى داشت؛ به اصطلاح هم «متعهد» بود و هم «متخصص».

یوسف با یک پادشاه کافر و مشرک دست همکارى داد و حاضر شد در حکومت کافران منصب مهمى داشته باشد تا به مردم خدمت کند. او با پیش‌بینى خشکسالى چند ساله، بر خود لازم ‏دانست که وارد عمل شود و مردم را از قحطى و گرسنگى نجات بخشد و این کار در عین حال که خود یک کار نیکو و با ارزشى بود، زمینه را براى محبوبیت یوسف در میان مردم و در نتیجه هدایت آنان و پادشاه مصر فراهم ‏آورد. (یوسف: 42 به بعد).

خدمت حضرت ابراهیم به زائران خانة خدا

ابراهیم خلیل با خدمت معنوی که به مردم کرد وآنان را به توحید محض فرا خواند، بزرگ‌ترین خدمت را به بشریت انجام داد:

*  {وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْـرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ
وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ} (حج: 26).

«و [به یادآور] آن‌گاه که مکان کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم [و به او گفتیم:] هیچ‌گونه شرکى نسبت به من روا مدار و خانة مرا براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه دار.»

قرآن ابتدا از داستان بازسازی کعبه شروع کرده، مى‏گوید: «به خاطر بیاور زمانى را که محل خانة کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم تا در آن مکان اقدام به بناى خانة کعبه کند». منظور از این جمله ـ طبق بیان مفسران ـ این است که خداوند مکان خانة کعبه راکه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ویران و آثارش محو گشته بود، به ابراهیم7 نشان داد؛ طوفانى وزید، خاک‌ها را به عقب برد و پایه‏هاى خانه آشکار گشت یا قطعه ابرى آمد و در آنجا سایه افکند یا به هر وسیلة دیگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهیم معلوم و آماده ساخت و او با همیارى فرزندش اسماعیل آن را بازسازی کرد. هنگامى­که خانه آماده شد، به ابراهیم خطاب شد: «این خانه را کانون توحید کن و چیزى را شریک من قرار مده و خانه‏ام را براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان پاک گردان.»

در حقیقت ابراهیم7 مأمور بود خانة کعبه و اطراف آن را از هر‌گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر‌گونه بت و مظاهر شرک، پاک و پاکیزه دارد تا بندگان خدا در این مکان پاک، جز به خدا نیندیشند و مهم‌ترین عبادت این سرزمین را، که طواف و نماز است، در محیطى پیراسته از هر‌گونه آلودگى انجام دهند (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏14، ص68). آن‌گاه آن حضرت بنای مناسک حج را پایه‌گذاری کرد تا زائران خانة خدا، با انجام مناسک حج، خود را به ارزش‌های الهی آراسته کنند و سعادت ابدی را برای خویش رقم بزنند.

عبدالمطلب آن مرد خدا و موحد، در عصری کمر به خدمت مردم، به‌ویژه خدمت معنوی بست که هنوز پیامبرخدا به پیامبری مبعوث نشده بود. ازاین‌رو، امورى را سنت نهاد که اسلام آنها را تأیید و تثبیت نمود؛ مانند:

1. وفاى به نذر (انسان : 7 ؛ حج : 29)؛

2.  منع ازدواج با محارم (نساء : 23)؛

3.  بریدن دست دزد (مائده : 38)؛

4.  نهى از زنده به گور کردن دختران (تکویر : 8 ؛ انعام : 151 ؛ اسراء : 3)؛

5. تحریم شراب (مائده : 90 و 91)؛

6. تحریم زنا (فرقان : 68 ؛ ممتحنه : 12 : اسراء : 32)؛

7. جلوگیرى از طواف عریان به گرد کعبه؛[7]

8 . رعایت صلة رحم و پیوند با خویشاوندان (نساء : 1)؛

9. اطعام طعام (مائده : 89 ؛ بلد : 14 ؛ الحاقه : 34)؛

10. ستمگرى ننمودن و ترک ظلم (ابراهیم : 22).

عبدالمطلب در غار حِرا، در کنج خلوتى مى‏یافت و چندین شب را به عبادت خدا مى‏پرداخت (تحنث)، که همین روش را نوه­اش خاتم پیامبران9 ، نیز در پیش گرفته بود. او به روز جزا اعتقاد داشت و همین امر را به دیگران نیز تبلیغ مى‏کرد (علامه عسکری، 1386، ج‏3، ص311).

از امام جعفر صادق، از پدرش، از جدش، از على بن ابى‌طالب: ، از پیامبرخدا9 روایت شده است که در وصیتش به على7 فرمود:

«اى على، عبدالمطلب در دوران جاهلیت پنج سنت بر جاى نهاد که خداى تعالى اجرا و انجام آنها را در اسلام مقرر داشت:  ازدواج با زن‌هاى پدر را حرام کرد؛ و خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: {وَ لاَ تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ} (نساء: 22). عبدالمطلب گنجى یافت، خمس آن را جدا کرد و در راه خدا صدقه داد؛ خداوند نیز فرمود: {وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ للهَ خُمُسَهُ...} (انفال: 41). وقتى چاه زمزم را حفر کرد، آن را آبشخور حاجیان قرار داد و سقایة الحاج را سنت نهاد؛ و خداوند نیز فرمود: {أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ...} (توبه: 19). او دیه قتل را صد شتر تعیین کرد؛ و خداى ـ عزّوجلّ ـ همان را نیز در اسلام مقرر فرمود. پیش از آن، قریش براى طواف به گرد خانة خدا حد و معیارى نداشتند. عبدالمطلب طواف را هفت شوط تعیین کرد و خداوند همان را در اسلام مقرر داشت.

اى على، عبدالمطلب بر مبناى تیرهاى ازلام قسمت نمى‏کرد، بتى را نمى‏پرستید وگوشت قربانى شده براى بت را نمى‏خورد و مى‏گفت: «من به دین پدرم، ابراهیم، پایبندم» (مجلسی، 1403ق، ج15، ص127).»

گفتار پنجم‌ ـ  سیره خدمت‏رسانى پیامبر9 و امامان معصوم:

برگزیدگان معصوم، خود همواره در کمک به محرومان و مستضعفان پیشگام بودند و سرلوحة این حرکت خداپسندانة آنان نیز آیة شریفة (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ) بود. براى آنان آشنا و غریبه، بزرگ و کوچک و دور و نزدیک تفاوتى نداشت؛ بلکه معیار، زدودن چهرة زشت حرمان از جامعة انسانی بود.

همة تلاش و کوشش ائمة معصوم: در مسیر کمک به مردم و براى رسیدن آنان به کمال و سعادت بود؛ گاه خود گرسنه مى‏ماندند تا مردم را سیر کنند، لباس بی‌ارزش مى‏پوشیدند تا مردم عریان نمانند، سختى را تحمل مى‏کردند تا مردم راحت باشند.

پیامبر اعظم چنان در هدایت مردم دل می‌سوزاند که آرامش را از خود سلب کرده بود؛ تا آنجاکه خداوند به دلدارى پیامبرش پرداخته، مى‏گوید: {لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ}؛ «گویى مى‏خواهى جان خود را به خاطر اینکه آنها ایمان نمى‏آورند، از شدت‌ اندوه بر باد دهى.» (شعراء : 3).

«باخع»، از مادة «بخع» (بر وزن بخش) به معناى هلاک کردن خویشتن از شدت اندوه
و غم است. این تعبیر نشان مى‏دهد که تا چه ‌اندازه پیامبر9 نسبت به مردم دلسوز بود
و در انجام رسالت خویش اصرار و پافشارى داشت و از اینکه مى‏دید تشنه‏کامانى در کنار چشمة آب زلال قرآن و اسلام نشسته‏اند و باز از تشنگى فریاد مى‌کشند، ناراحت بود. نگران بود که چرا انسان عاقل، با داشتن این همه چراغ روشن، باز بیراهه مى‏رود و در پرتگاه فرو مى‏غلطد و نابود مى‏شود؟ (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏15، ص185).

 در زیارت جامعه، خطاب به ائمّه: مى‏خوانیم:

*  «بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضّـُّر... وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْکُرُوب‏» (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، صص616 ـ 615).

قرآن کریم از اهل بیت این چنین تقدیر می‌کند:

*  {وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً} (انسان : 8)

این بدان سبب است که امامان بزرگوار، در خدمت به بندگان خدا، در مسائل مادی و معنوی، از هیچ چیز دریغ نمی‌کردند. همة همت خویش را در راه خدمت و رفاه و حل مشکلات مردم به کار مى‏بستند و چونان پدرانى دلسوز، همة مسلمانان را فرزندان خویش مى‏دانستند و آسایش آنان را بر راحتى خود ترجیح‏ مى‌دادند (علامه­ طباطبایی، صص120ـ 119).

به فرازهایی از سیرة آن بزرگواران اشاره می‌کنیم:

 سیرة پیامبرخدا9

پیامبرخدا9 هرگز در برابر نیازمندان «نه» نمى‏گفت و آنان را جز با برآوردن نیازشان یا با سخنى دلنشین، مرخص نمى‏کرد. از جابر بن عبدالله  انصارى نقل است:

«در یکى از جنگ‏ها، هنگام بازگشت از جبهه، شترم از رفتن باز ماند. پیامبر به کمک من شتافت و شتر را به رفتن واداشت و به اتفاق حرکت کردیم. آن حضرت، وضعیت زندگى‏ام را جویا شد. سپس فرمود: «در مدینه نزد من بیا». وقتى به حضورش شرفیاب شدم، بهاى شتر و قدرى طلا به من عطا فرمود و هنگام چیدن خرما نیز تشریف آورد و بدهى‏هاى پدرم را ـ که از دنیا رفته بود ـ ادا کرد.» (مجلسی، 1403ق، ج16، ص216).

امام سجاد7 مى‏فرماید: در زمان پیامبرخدا9 مستمندان و تنگدستان بى‌سرپناه در مسجد بیتوته مى‏کردند و پیامبر در کنار منبر، سفره‏اى مى‏گستراند، به ایشان غذا مى‏داد و خود نیز در کنارشان مى‏نشست و غذا مى‏خورد (مجلسی، 1403ق، ج16، ص219).

امام صادق7 فرمود:

«همسر عثمان بن مظعون ـ یکى از صحابة پیامبر9 ـ نزد آن حضرت آمد و گفت: «اى پیامبر، عثمان روزها روزه مى‏گیرد و شب‌ها به عبادت مشغول است [و به امور خانوادگى رسیدگى نمى‌کند]». آن حضرت ناراحت شد و برخاست و نزد عثمان رفت. دید مشغول نماز است. پس از نماز به او فرمود: «اى عثمان، خداوند مرا به رهبانیت و انزوا مبعوث نکرده، بلکه با دینى پاک و آسان به رسالت برگزیده است. من نیز روزه مى‏گیرم و نماز مى‏خوانم و با همسرم خلوت مى‏کنم؛ هر کس مرا دوست دارد، باید از سنت من پیروى کند و ازدواج از سنّت من است.» (مجلسی، 1403ق، ج22، ص263).

سیرة امامان معصوم:

سعید بن قیس همدانى ‏گوید:

روزى در شدت گرما، امیر مؤمنان7 را کنار دیوارى دیدم؛ عرض کردم: «اماما! در این گرما، اینجا چه مى‏کنید؟» حضرت فرمودند: «مَا خَرَجْتُ إِلَّا لِأُعِینَ مَظْلُوماً أَوْ أُغِیثَ مَلْهُوفاً» (نوری، 1408ق، ج2، ص409).

نقل است که حضرت على7 ، نخلستانى داشت که درختان آن را پیامبر غرس کرده بود. امام روزى نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به یک عرب بیابانى بخشید و بقیه را میان مستمندان مدینه تقسیم کرد وحتى درهمى براى خود نگه نداشت. (مجلسی،1403ق، ج41، ص45).

امام صادق7 مى‏فرماید:

«پیامبر9 پس از پیروزى در یکى از جنگ‌ها، غنایم آن را میان رزمندگان تقسیم کرد. در این میان قطعه زمینى نیز به امیر مؤمنان7 رسید. آن حضرت چشمه‏اى در آن جارى ساخت و آن را ینبع نامید. سپس آن را وقف زائران خانة خدا و محرومان و در راه ماندگان کرد و در وقف‌نامه چنین نوشت: «این مزرعه [وقف است‏]، نه فروخته مى‏شود و نه به ارث کسى در مى‏آید.» (الهامی‌نیا، 1385ش، ص184).

 سیرة مولاى متقیان على7 بر گره‏گشایى و شکستن بن‏بست‏هاى زندگى مردم از لحاظ فکرى و مادى بود؛ حتی خلیفة دوم، در بسیارى از مسائل قضایى، علمى و نظامى، از امیر مؤمنان ‏على7 کمک مى‏گرفت و بارها اقرار کرد که پناه مى‏برم به خدا از مشکلى که على7 براى حلش حضور نداشته باشد. (ابن شهر آشوب، ج2، ص32)

 ابن عباس گفته است:

«مشکلى براى عمر ـ خلیفه دوم ـ پیش آمد که سخت او را مضطرب کرد. همة اصحاب پیامبر را گرد آورد و راه حل آن را درخواست کرد؛ ولى جملگى اظهار ناتوانى کردند. عمر گفت: «من حلال این مشکل را مى‏شناسم». گفتند: «حتماً على بن ابی‌طالب است». گفت: «آرى! برخیزید تا نزد او رویم.» پس از شرفیابى به حضور امیر مؤمنان7 و حل شدن آن معما، عمر بسیار شگفت‌زده شد و گفت: «اى ابوالحسن، خدا مرا دچار مشکلى نکند که تو براى حلش حضور نیابى و مرا در شهرى که تو نیستى، باقى نگذارد.» (امینی، 1397ق، ج6، ص172).

امام على7 در دستورالعمل حکومتى، به مالک اشتر چنین فرمودند: «وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعیَّةِ وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطفَ بِهِمْ»؛ «دلت را سرشار از مهربانى و دوستى و لطف به مردم و زیردستان کن.» (دشتی، 1379ق، نامه 53).

میمون بن مهران ‏گوید:

«روزى امام حسن مجتبى7 در مسجد معتکف بود. مردى به خدمتش رسید و حاجتى که داشت که از او کمک خواست. امام بى درنگ [از اعتکاف‏] برخاست و به کمک او شتافت.» (حرّ عاملی، 1409ق، ج10، ص550).

همچنین روایت شده روزى امام حسن مجتبى7 مشغول طواف خانة خدا بود. شخصى به ایشان مراجعه و درخواست کمک کرد. امام طواف را رها کرد و به یارى او شتافت. کسى به امام گفت: «آیا طواف خانة خدا را به خواهش فردى ترک مى‏گویى؟» امام پاسخ داد:

چرا چنین کارى نکنم؟! پیامبر9  فرموده است: «هر کس در پى حاجت برادر مسلمانش برود، اگر آن را برآورد، پاداش حج و عمره دارد و اگر برآورده نشود، پاداش عمره دارد.» من افزون بر پاداش حج و عمره باز مى‏گردم و طواف خویش را نیز انجام مى‏دهم (ابن عساکر (م571ق)، ج4، ص218).

همچنین در احوال آن حضرت نوشته‏اند که سه بار همة اموال خویش را با مستمندان تقسیم کرد؛ نیمى براى خود برداشت و نیمى را بدانان بخشید.

امام زین العابدین7 براى اینکه بتواند به همسفرانش خدمت کند، به صورت ناشناس با کاروان‏هایى به سفر حج مى‏رفت که او را نمى‏شناختند.  زهرى‏گوید:

«در شبى سرد و بارانى حضرت امام زین العابدین7 را دیدم که کیسه‏اى پر از آرد بر دوش دارد. گفتم: اى پسر پیامبر، این کیسه را کجا مى‏برى؟ فرمود: سفرى در پیش دارم و مشغول تهیة توشة آن هستم. گفتم: اجازه دهید بنده یا خدمتکارم آن را برایتان بیاوریم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشه‏ام را مهیا کنم. شما هم‏ معطل من نشوید و به کار خویش بپردازید. زهرى پس از چند روز دید که امام به سفر نرفته است و ازاین‌رو، پرسید: از سفر منصرف شدید؟ امام در پاسخ فرمود: منظورم سفر آخرت بود که باید خود را براى آن آماده کنیم و آمادگى براى چنین سفرى، دورى از گناه و کوشش در کار خیر است.» (الهامی‌نیا، 1385ش، ص184).

صفوان جمّال مى‏گوید:

«خدمت امام صادق7 بودم یکی از شیعیان وارد شد و از امام، براى کرایه کردن مرکب، کمک خواست. چون این کار به حرفه من مربوط مى‏شد، امام آن را به من سپرد. برخاستم و همراه مرد رفتم و وسیلة سفرش را مهیا کردم و برگشتم. حضرت پرسید: «چه کردى؟» عرض کردم: «نیازش را برآوردم». فرمود: «این کار
از هفت بار طواف دور خانة خدا برتر است!» (کلینی، 1429ق، ج2، ص50).

شخصى از اهالى رى گفته است:

«در زمان حکومت یحیى بن خالد، مالیات فراوانى بر من بسته بودند که توانایى پرداخت آن را نداشتم و احتمال داشت که اموالم مصادره شود و خود نیز زندانى شوم. چاره‏ام را در این یافتم که به محضر امام عصرم، حضرت موسى ‏بن جعفر8 شرفیاب شوم و از ایشان استمداد جویم. امام تقاضا و درخواستم را اجابت کرد و نامه‏اى به والى رى، با این مضمون نوشت که: اگر کسى خدمتى به برادر خویش کند یا او را شاد نماید، مورد عنایت قرار مى‏گیرد. والى با مشاهدة نامة حضرت، آن را بوسید و بر چشم نهاد و علاوه بر بخشش مالیات یاد شده، اموال بسیارى نیز به من بخشید.» (مجلسی، 1403ق، ج47، ص207).

ابوهاشم جعفرى مى‏گوید:

«در زندگى­ام دچار تنگدستى شدید شدم. خدمت امام حسن عسکرى7 رسیدم و قصد داشتم مبلغى از آن حضرت وام بگیرم، ولى خجالت کشیدم و از این موضوع سخن نگفته، به خانه­ام بازگشتم. ولى آن حضرت از حال من آگاه شده بود و مبلغ یک صد دینار، با نامه‏اى، بدین مضمون برایم فرستاد: «هرگاه نیازى داشتى بدون شرم و خجالت آن را از ما طلب کن که به خواست خدا به مرادت مى‏رسى.» (امین عاملی، 1421ق، ج2 ، ص40).

گفتارششم ـ پاداش خدمتگزاری

اعمال صالح، که یکی از جلوه‌های آن، خدمت به جامعه و مردم است، در روز قیامت خود را به بهترین صورت و به رزق حسن و پایدار نشان می‌دهد. قرآن می‌فرماید: (کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها) (بقره : 25)، معناى آیة کریمه این است که اهل ایمان اعمال صالح گذشتة خود را، که در دنیا انجام داده‌اند، در بهشت می‌بینندکه با حقیقت خود ظهور نموده و به صورت لذتى ابدى و سرورى دائمى و نعمت‌ها
و رزق‌هاى همیشگى نمایان گردیده است و در عین حال شباهت خود را هم به اعمال دنیوى گذشته محفوظ داشته است؛ چنان که می­فرماید: (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً) .

به عبارت دیگر، می‌بینند که مواد خوراکى و نعمت‌هاى پاک و حلالى که براساس خواستة خدا از سفرة جهان گرفتند و ساختمان بدن را ساختند، سپس آن بدن پاک و پاکیزه را در اعمال صالح، بر پایة نیت پاک، که عبارت بود از طاعت‏ رب و خدمت‏ به‏ خلق،‏ هزینه کردند، به بهشت و همة نعمت‌هاى آن تبدیل شده است؛ پس با سرور و خوشحالى می‌گویند: این همان است که از پیش؛ یعنى در دنیا، روزىِ ما شده بود و درآن جایگاه عنبرسرشت است که رزق و روزى و انواع میوه‌ها و نعمت‌هاى گوناگون، که به روزى گذشتة آنان شباهت دارد، به آنان عنایت می­شود (انصاریان، 1393ش، ج‏1، ص375).

در سخنان گهربار، معصومین: ، پاداش فراوانى براى خدمتگزاری بر شمرده شده که شمارش همة آنها در این مقال نمی‌گنجد:

1. ثواب هزار سال عبادت

امام حسن مجتبى7 مى‏فرماید:

* «شنیدم که امیرمؤمنان از پیامبرخدا9 چنین نقل کرد: هر کس در برآوردنِ نیاز برادر مؤمنش بکوشد، گویى نُه هزار سال با روزه‌دارى و شب‌زنده‌دارى خدا را عبادت کرده است.» (مجلسی، 1403ق، ج71، ص315).

* «هرکس یک نیاز برادر مؤمن خود را برآورَد، مانند کسى است که همه عمر خویش را به عبادت خدا گذرانده باشد.»[8] (طوسى، ‏1414ق‏، ص481).

2. آسان شدن مشکلات آخرت

امام صادق7 فرمود:

* «کسى­که مشکل مؤمنى را حل کند، خداوند مشکلات آخرتش را آسان سازد و با دلى خنک [و شاد] از قبرش خارج شود...»[9] (کلینی، 1429ق، ج2، ص160).

3. محبوب‌تر ازپشتیبانی مجاهدان

 همچنین فرموده­اند:

*  «همراهى با برادر دینى، براى کمک به او، محبوب‏تر است از آزادی هزار برده وآماده ساختن هزار اسب براى مجاهدان راه خدا.» (مجلسی، 1403ق، ج71، ص315).

4. پاداش بهشت، با چهره‌ای نورانی

از حضرت صادق7 نقل شده که فرمودند:

*  «هرکس در کنار راه، سرپناهى براى رهگذران بسازد، خداوند در روز قیامت او را سوار بر شترِ اصیلى از مروارید محشور فرماید، درحالى‌که چهره‏اش براى بهشتیان نورافشانى مى‏کند.»[10]

همچنین فرمود:

*  «بنده‏اى به سبب برداشتن شاخة خارى از سر راه مسلمانان، به بهشت رفت.»[11] (امالى، 1414ق‏، ص673).

همچنین فرمود:

*  «هر کس از آسیب سیلاب یا آتش‏سوزى به گروهى از مسلمانان جلوگیرى کند، بهشت بر او واجب گردد.»[12] (کلینی، 1429ق، ج5 ، ص55).

5. صاحب خدمتکار شدن درآخرت

همچنین فرمود:

*  «هر مسلمانى که گروهى از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد.»[13] (کلینی، 1429ق، ج2، ص207).

*  «خدمت کردن مؤمن به برادر مؤمنش، مقامى است که فضیلت و ثواب آن جز با همانند آن (خدمت متقابل) به دست نیاید.»[14] (نوری، 1408ق، ج12، ص429).

6 . مانند پاداش مجاهدان راه خدا

*  «کسى که براى کمک به برادر خود و سود رساندن به او گامى بردارد، پاداش مجاهدان در راه خدا را دارد.»[15] (ابن بابویه، 1406ق‏، ص340 ).

7. رهایی از غم و 73 مشکل

پیامبرخدا9 فرموده­اند:

*  کسى­که به مؤمن مسافرى کمک کند، خداوند 73 مشکل او را حل کند و در دنیا
و آخرت او را از غم و غصه در امان مى‏دارد.[16] (حرّ عاملی، 1409ق، ج11، ص 429).

گفتارهفتم ـ آسیب‌ها و موانع خدمت‌رسانی

خدمتگزاری، مفهومی بس وسیع و گسترده‏ دارد؛ به­گونه­ای که تمام فعالیت‌هاى مفید
و سازنده، در همة زمینه‏هاى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و نظامى را شامل مى‏شود. از اختراع دانشمندى که براى کمک به انسان‌ها، سال‌ها زحمت کشیده، گرفته، تا مجاهدت‌هاى شهید جان بر کفى که در صحنة مبارزة حق و باطل آخرین قطره‏هاى خون خود را نثار مى‏کند یا مادر با ایمانى که به هنگام آوردن نوزاد و سپس براى تربیت او متحمل رنج مى‏شود یا زحماتى که دانشمندان براى نوشتن کتاب‌هاى پر ارجشان مى‏کشند، همه را فرا مى‏گیرد. از بزرگ‌ترین کارها، همچون رسالت انبیا، تا کوچک‌ترین برنامه‏ها همچون کنار زدن یک سنگ کوچک از وسط جاده، همه در این مفهوم وسیع جمع است. در اینجا این «سؤال» پیش مى‏آید که چه چیز ممکن است به عنوان آسیب، پاداش خدمتگزاری را از بین ببرد؟ یا به عنوان مانع از اقدام به خدمت‌رسانی بازدارد؟ به چند آسیب و مانع اشاره می‌کنیم:

1. آسیب‌ها

الف) نداشتن خلوص نیت

اگر انگیزة ایمان به خدا و خلوص نیت در کار نباشد، عمل آلوده مى‏شود و آفاتى همچون عُجب و ریا و تظاهر و خودبینى و تقلب و منت‏گذارى در آن راه می‌یابد؛ به همین دلیل قرآن مجید غالباً عمل صالح را با ایمان پیوند مى‏دهد؛ چرا که پیوندشان یک واقعیت عینى و ناگسستنى است. هیچ‌گاه کسی که با انگیزة الهى و براى خدمت‏ به‏ خلق‏ خدا کاری را انجام می‌دهد با کسی که هدفش تظاهر و رسیدن به یک موقعیت اجتماعى است، یکسان نیستند.

یکى از ملاک‏هاى قبولى عمل، تقواست. وقتى تقوا نباشد، انسان هر چقدر هم عمل کند، فایده‌ای ندارد؛ نه در جان تأثیر دارد و نه در قبولى عمل. شب و روز براى خدمت‏ به‏ مردم‏ تلاش مى‏کند، حرف مى‏زند، کتاب مى‏نویسد، ولى اگر خلوص و تقوا در آن نباشد، هیچ ارزشى ندارد؛ (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ) (مائده: 27).

خدمت‏ به‏ مردم‏ را خالصانه انجام دهیم و حل مشکلات خود را از خداوند بخواهیم؛ {فَسَقى‏ لَهُما رَبِّ إِنِّی}، «موسى گوسفندان آن دو دختر (شعیب) را سیراب کرد ولى براى رفع گرسنگى خود، به جاى استمداد از آنان، از خداوند یاری خواست» (مکارم، 1374ش، ج‏11، ص393).

در خدمت به مردم، مزدمان را از خداوند بخواهیم. در کمک به دیگران، شرطى تعیین نکنیم. مشکلات شخصى، ما را از حمایت دیگران باز ندارد. موسى7 که جانش در خطر و در حال فرار بود، از کمک و حمایت دیگران دست برنداشت. (قرائتی، 1383ش، ج‏7 ، ص38).

ب) عدم حفظ آبروى مردم

ارزش و حرمت مؤمن، نزد خدا بس بزرگ است و او به هیچ وجه، راضى به شکستن حرمت بندة مؤمن خود یا بى‏ارزش کردن او نمى‏شود. رسول اعظم9 روزى به خانة کعبه نظر کرد و فرمود: «به ‏به، چه خانة بزرگى! چقدر حرمت تو نزد خدا عظیم است!» آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند، حرمت مؤمن از تو بزرگ‌تر است» (مجلسی، 1403ق، ج67 ، ص71).

خدمتگزاری مادى و معنوى، هرچند بزرگ باشد، هرگز با آبرو و حیثیّت مؤمن برابرى نمى‏کند. بنابراین، سزاوار نیست که هنگام برآوردن نیازهاى مؤمن، خداى ناکرده، حیثیت او را پایمال یا لکه‌دار کنیم‏.

ج) منت گذاشتن

منّت نهادن و به­رخ کشیدن کار نیک، سبب بى‏ارزش شدن آن مى‏گردد. قرآن در این باره مى‏فرماید: «اى مؤمنان، صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید.»[17] (بقره :264).

پس خدمت، آن‌گاه ارزش دارد که با منت و تحقیر توأم نگردد. سعدی در این مقام، نکته‏اى ظریف گفته است:

مرا حاجى‏اى شانة عاج داد

   که رحمت بر اخلاق حجاج باد

شنیدم که بارى، سگم خوانده‏ بود

که از من به نوعى دلش مانده
بود

بینداختم شانه کاین استخوان
 

   نمى‏بایدم، دیگرم سگ مخوان

(سعدی شیرازی، باب ششم)

 به امید آنکه ما نیز از این چراغ‌هاى هدایت و فروغ جاودانه سیرت زیبایان، الهام گرفته، بدون منّت و با همّت، به رفع مشکلات افراد جامعه انقلابى خویش بپردازیم.

2. موانع

الف) کسالت و تنبلى

امام باقر7 فرمود: «الْکَسَلُ یَضُرُّ بِالدّینِ وَالدُّنْیا»؛ «تنبلى، به دین و دنیاى انسان، ضرر مى‏زند». (ابن شعبه حرانى، ‏1363ق، ص219).

ب) کار امروز به فردا وانهادن

تأخیر ‌انداختن کارها و کار امروز را به فردا وانهادن؛ از جمله آفت‌هاى از دست دادن فرصت‌های خدمت‌رسانی است. در روایات، از این موضوع با عنوان «تسویف» یاد شده است.

امیر مؤمنان7 در نامه‏اى به یکى از یارانش مى‏نویسد:

«باقیماندة عمرت را تدارک کن و نگو فردا و پس‌فردا. همانا پیش از تو، کسانى‏ هلاک شدند که روى آرزوها و تأخیر‌انداختن کارها ایستادند تا ناگهان امر خدا فرا رسید، درحالى‌که آنان غافل بودند.»[18] (مجلسی، 1403ق، ج73، ص75). .

امام باقر7 فرمود: «إِیَّاکَ وَالتَّسْویفَ فَانَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فیهِ الْهَلْکى‏»؛ «از تأخیر کار بپرهیز؛ زیرا دریایى است که هلاک شدگان در آن غرق مى‏شوند» (مجلسی، 1403ق، ج 78، ص164).

ج) بى‌هدفى

اگر هدف انسان در زندگى مشخص باشد، آن را پى مى‏گیرد؛ اما آدم بى‌هدف، به جای دستگیری از مسلمانی، اینجا و آنجا پرسه مى‏زند و وقت خود را مى‏گذراند.

د) خوشگذرانی

روى آوردن انسان به خوشگذرانی‌هاى موقت و بى‌حاصل، فرصت‌هاى گرانبها را نابود مى‏کند؛ البته معناى آن، نداشتن تفریح نیست، بلکه باید تفریح انسان در راستاى هدف والاى کمال‌طلبى و خدمت به مردم باشد.

نتیجه‌گیری:

خدمتگزاری به جامعه، به ویژه به مهمانان خانة خدا در سفر ضیافت الهی، از جایگاهی بلند برخوردار است و از محبوب‌ترین اعمال، و فوق تعاون به شمار می‌آید.

خدمت‌رسانی در سه حیطة مادی، معنوی و عاطفی، آن‌گاه ارزش می‌یابدکه خدمت به ارزش‌های انسانی ـ الهی باشد.

ثمرات وآثار بی‌شمار فردی و اجتماعی بر خدمت‌رسانی بار است. بهره‌مندی از دستاورد بزرگ در قیامت، بسترسازکمال آدمی و قرب الهی، رفع مشکلات، ایجاد صفا
و صمیمیت و تألیف قلوب تنها بخشی از این  ثمرات است.

البته در مسیر خدمت‌رسانی، آسیب‌ها و آفت‌هایی نیز وجود دارد؛ مانند منت نهادن، بردن آبروی کسی، بی‌اخلاصی و کسالت و تنبلی که باید مورد توجه قرارگیرد و ما را از توفیق خدمت باز ندارد یا آن را آلوده نسازد.



[1]. «یَا عَـلِیُّ لَاتُقَاتِلَـنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُـوَهُ إِلَى الْإِسْلَامَ وَ ایْمُ اللهَ لَئِنْ یَهْدِیَ اللهُ ـ  عَزَّ وَجَلَّ ـ
عَلى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَـتْ عَلَیْهِ الشَّمْـسَ وَ غَرَبَتْ وَ لَک وَلَاؤُهُ یَا عَلِی».

[2]. «بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا الله مَعالِمَ دینِنا وَ اصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا وَ بِمُوالاتِکُم تَمَّتِ الْکَلِمَةُ
وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الفُرقَةُ ... بِکُمْ یُسلَکُ الَى الرِّضوانِ».

[3]. «بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ...بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْکُرُوبِ».

[4]. «وَ الله لَرَسُولُ الله9 اسَرُّ بِقَضاءِ الحاجَةِ المُؤمِنِ اذا وَصَلَتْ الَیهِ مِن صاحِـبِ الْحاجَةِ» (نـراقی، ج2، ص231).

[5]. «الْخَلقُ عِیالى فَاحَبُّهُم الَىَّ الْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ اسْعاهُم فى حَوائِجِهَمْ» (مجلسی،1403ق، ج71، ص336).

[6]. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الله أَصْلَحَ اللهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ» (دشتی، 379ق،کلام86).

[7]. پیامبرخدا9 در سال نهم هجرت، آن هنگام که على7 را به قرائت آیات آغازین سوره برائت براى حاجیان مأمور فرمود، مقرر داشت تا این موضوع را نیز با صداى بلند به مردم­ ابلاغ کند.

[8]. «مَن قضى‏لأخیهِ المؤمنِ‏حاجَةً کانَ کمَنْ عَبدَ الله  دَهرَهُ».

[9]. «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کُرْبَةً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ کُرَبَ الْاخِرَةِ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الْفُؤادِ...».

[10]. «مَنْ بَنَى عَلَى ظَهْرِ الطَّرِیقِ مَأْوًى لِعَابِرِی سَبِیلٍ بَعَثَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى تَخْتٍ مِنْ دُرٍّ وَ وَجْهُهُ یُضِی‏ءُ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُوراً».

[11]. «دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْه‏ُ».

[12]. « مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».

[13]. «أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِی الْجَنَّةِ».

[14]. «خِدْمَةُ الْمُؤْمِنِ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ دَرَجَةٌ لَا یُدْرَکُ فَضْلُهَا إِلَّا بِمِثْلِهَا».

[15]. «وَ مَنْ مَشَى فِی عَوْنِ أَخِیهِ وَ مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثَوَابُ الْمُجَاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللهَ».

[16]. «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً مُسَافِراً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِینَ کُرْبَةً وَأَجَارَهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ مِنَ الْغَمِّ وَالْهَم‏»‏.

[17]. (یا ایُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْاذى)‏.

[18]. «فَتَدَارَکْ مَا بَقِیَ مِن عُمُرِکَ، ولا تَقُلْ غَداً أو بَعْدَ غَدٍ، فَإنَّما هَلَکَ مَنْ کان قَبْلَکَ بإِقَامَتِهِمْ علَى الأمَانِیِّ والتَّسْوِیفِ، حَتَّى أتَاهُمْ أمْرُ الله بَغْتَةً وهُمْ غَافِلُون‏».

1. ابن بابویه، محمد بن على، ‏1406ق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، قم، دارالشریف الرضی للنشر.
2. ابن بابویه، محمد بن على‏، 1413ق‏، کتاب من لا یحضره الفقیه‏، محقق و مصحح: علی اکبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیه قم.‏
3. ابن شعبة حرانى، حسن بن على، ‏1363ق، تحف العقول، جامعة مدرسین‏ قم.
4. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، ۱۳۷6ق، مناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه.
5. ابن عساکر، علی بن حسن، 1415ق، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر.
6. الهامی‌نیا، علی اصغر، 1385ش، سیرة اخلاقی معصومین، قم، پژوهشگاه امام صادق7 ، زمزم هدایت.
7. امام خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، نشر آثار امام.
8. امین عاملی، سیدمحسن، 1421ق، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف.
9. امینی، عبدالحسین، 1397ق، الغدیر، بیروت، دارکتاب عربی.
10. انصاری، محمدعلی، بی­تا، اختران ادب، بی نا.
11. انصاریان، حسین، 1393ش، تفسیر حکیم، تحقیق محمدجواد صابریان، قم، دارالعرفان.
12. تمیمی آمدی، عبدالواحد، 1366ش، شرح غرر و درر، قم، دفترتبلیغات اسلامی.
13. حرّعاملی، محمد، 1409ق، وسائل الشیعه، قم، آل البیت.
14. دشتی، محمد، 1379ق، نهج البلاغه، قم، ایران.
15. طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین، 1390ش، سنن النبی، دفتر تبلیغات اسلامی.
16. طوسی، محمد بن الحسن، ‏1414ق‏، امالی، قم، دار الثقافة.
17. عسکری (علامه)، سیدمرتضی، 1386ش، عقاید اسلام در قرآن، ترجمه سردارنیا، مرکز فرهنگی انتشارات کبیر.
18. فیض کاشانی، ملامحسن، 1415ق، تفسیرصافی، تهران، الصدر.
19. قرائتی، محسن، 1383ش، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.
20. کاشانی، ملامحسن، (م1090)، محجة البیضاء، جامعة مدرسین.
21. کلینی، محمد بن یعقوب، 1429ق، کافی، بیروت، دارالحدیث.
22. مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
23. محمدی ری‌شهری، محمد، 1362ش، میزان الحکمه، اعلام اسلامی.
24. مطهری، مرتضی، 1377ش، یادداشتهای شهید مطهری، صدرا، تهران
25. مکارم شیرازی، ناصر، 1374ش، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
26. نراقی، محمدمهدی 1209، جامع السعادات، بیروت، موسسة اعلمی.
27. نوری طبرسی، میرزا حسین 1408ق، مُستدرک الوسائل، تحقیق و تصحیح: مؤسسه آل البیت: ، قم، چاپ اول.
28. ورام بن ابی‌فراس، مسعود، 1410ق، تنبیه الخواطرونزهة النواظر، معروف به مجموعة ورام، قم، مکتبة فقیه.