سرانجام وقتی، تبّع با لشکریان خود و آن دو دانشمند یهودی، به سوی یمن رهسپار شدند، قوم خود را به آئینی که خود بدان درآمده بود، فراخواند. امّا آنان نپذیرفتند، تا بالاخره قرار شد. آتشی را که برای اثبات حقانیت در یمن میافروختند،
به هر حال، واقعیتی که شایسته است بدان تصریح شود، این است که کتابهای تاریخ، نامهای ستمگران بسیاری را- از سدههای گذشته- ثبت کرده است که به علّت عدم رعایت حرمت مکّه و ظلم و ستمی که نسبت به حجّاج و زائران خانه خدا روا میداشتند، گردنشان درهم شکسته، هلاک گردیدند. این امر، از امور مسلّم و ثابت نزد همگان است که نسلها بعد نسل، از آن سخن گفتهاند و به نسلهای بعد از خود رساندهاند تا در معرض چنین امتحانی قرار نگیرند و روزی برآنان نگذرد که مایه عبرت دیگران شوند.
باری، مکّه چنانکه بیان داشتیم و آیه 96 سوره آل عمران «انّ اوّل بیت وضع للناس ...» بدان صراحت دارد، برای همه مردم جهان وضع شده و به گروهی خاصّ، اختصاص ندارد و تنها به قبیله و امّتی متعلق نیست، بلکه به همه مسلمانان جهان، تعلق دارد و آنانند که اصحاب و فرمانگزاران و خادمان و زائران آن خانهاند که از هر کوی و برزن، برای حج روی بدانجا میآورند و از دورترین نقطهها برای ادای مناسک و آشنایی با اوضاع دیگر مسلمانان، بدان سوی رهسپار میشوند.
و مشکلات و دشواریهای جامعه خویش را در سطح جهانی، بررسی میکنند و مردم جهان را، با اوضاع و احوال سختی که در سرزمینشان میگذرد، آشنا میسازند که چگونه ثروت و سرمایههای مملکتشان، تاراج و غارت شده و فقر و نابودی به جانب آنان روی آورده است و در پی آن، راههای حلّ این مشکلات و رهایی از این گرفتاریها را بررسی میکنند ... امّا تا زمانی که این اجتماع، این ویژگیها را دارد، هرگز غارتگران و استعمار و نوکران و اذناب مزدور آن در منطقه، آرام نخواهند نشست و حتّی برای یک روز هم، راضی نخواهند بود که مسلمانان بر کلمه واحدی متّحد شوند و به حبلاللَّه تمسک جویند و عروةالوثقی را چنگ زنند. زیرا هر فرد مسلمانی، در مفهوم استعمار، خود خطری نابود کننده برای آنان و سدّ
ص: 110
محکمی در برابر هجوم زشت و حرکت توسعهطلبانهشان، به شمار میرود. البته با توجه به این نکته، که برنامهریزیها و سازماندهیهای فاسد، پدیدهای استوار و جاویدان و غیرقابل زوال نیست. بلکه میتوان، آن را واژگون ساخته، از صفحه وجود برداشت و غیر آن را جایگزین کرد.
بنابراین برپایی حکومتی و یا دوام و طولانی شدن دولت و یا قدرتی، در قرنی از زمان، دلیل بر مشروعیت و حقانیّت آن نیست، چنانکه طولانی شدن عمر یک ظالم ستمگر و استمرار تجاوز و آدمکشی و استبداد او دلیل بر مشروعیت و نافذ بودن حکم او نیست و به این معنی اشارت دارد این آیه کریمه قرآن که میفرماید: «ولا تحسبنّ الذین کفروا إنما نملی لهم خیرٌ لانفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذابٌ مهین».
(1)خداوند متعال به ما چنین بیان میکند که مهلت دادن به کافران و ستمکاران در زندگی، سودی به آنان نمیبخشد، چه، پایان آن به عقاب و کیفر میانجامد، و طولانی کردن عمر آنان و تأخیر انداختن کیفر و عقوبتشان از این جهت است که گناهانشان، افزون شود یعنی عاقبت و پایان کارشان، افزونی گناه و ستمگری است. (حرف «ل» در کلمه «لیزدادوا» لام عاقبت است.) بنابراین هرگز نمیتوانیم این قوانین و سازمانهای فاسد حاکم بر جامعههای بشری را با این احتمالات واهی و دستاویزهای پوچ، توجیه کنیم.
چرا که اینها جز گمان و احتمالی که بر اساسی صحیح و استوار، مبتنی نیست، نمیباشند. «و مالهم به من علم ان یتّبعون الّا الظّن و إن الظنَّ لایُغنی من الحق شیئاً».
(2)«مکه» مکان امْن
چگونه میتوان نسبت به مهمانان خانه خدا ستم کرد و بیحرمتی نمود، در حالی که رسول خدا در تکریم حجاج و شرافتشان فرموده است:
«هرگام که شتر حاجی سوارهای برمیدارد برای او یک حسنه محسوب می شود».
«حاجی، چه در هنگام رفت و چه در حال بازگشت، در پناه خدا است».
«حج کننده و جنگآور، میهمان وارد بر خدا هستند که اگر خدا را نخوانند، از خدا پاسخ شنوند و اگر استغفار کنند، آمرزیده گردند».
«حج کننده و عمرهگزار و جنگآور در راه خدا، همه در کفالت خدایند،
1- سوره آل عمران/ 178.
2- سوره نجم/ 28.
ص: 111
خداوند آنان را خواند، اجابت کردند پس چون از خدا خواهند، خداوند آنان را عطا فرماید».
«حاجیان و عمرهگزاران، میهمانان وارد بر خداوند هستند. آنچه بخواهند، خدا عطا فرماید و آنچه دعا کنند، خداوند اجابت کند و در برابر هر درهمی که خرج کردهاند، هزار هزار، جایگزین کند».
«حاجیان و عمرهگزاران، واردان بر خدا هستند، اگر چیزی بخواهند، داده شوند و اگر دعایی کنند، اجابت شوند و اگر انفاق و خرجی کنند، خداوند جایگزین قرار دهد. سوگند به آنکه جان ابوالقاسم در دست او است، هیچ تکبیر گویی، به آواز بلند تکبیر نمیگوید و هیچ لااله الّا الله گویی، این ذکر را بر بلندی، ندا در نمیدهد مگر آنکه تمام موجودات در برابر او، تا آنجا که زمین پایان میپذیرد، همراه با او تکبیر و لااله الّاالله، گویند».
(1)«هرگاه حاجیی را ملاقات کردی، به او سلام گوی و با او مصاحفه کن و از او بخواه که برای تو آمرزش طلبد».
(2)و دیگر احادیث مسلّم و صحیحی که در کتابهای سنن و صحاح آمده است و همگان اجماع بر صحّت آن دارند که همه این حادیث، تصویری زیبا از کرامت و شرافت حاجیان بدست میدهد و بیانگر بیزاری خدا و رسول، از برخورد زشت ناجوانمردانه باحجاج است.
تکریم حجاج در جاهلیّت
روایات ذکر شده و امثال آن، مقام والای حجاج و منزلت رفیع و جایگاه بلند آنان را در شریعت اسلامی، بیانگراست، امّا تکریم و اکرام آنان منحصر به عهد اسلامی نبوده، تاریخ بازگو کننده تکریم و گرامی داشتن حجاج، از جانب عرب جاهلیت است که آنان را اطعام کرده و وسایل آسایش و امنیت را برای آنان فراهم، اتاقها و غرفهها و خانهها را بدون اخذ اجرت، برای سکونت در اختیارشان قرار میدادند. همچنانکه، متولیان کعبه نیز حجاج را گرامی میداشتند. از هاشم بن عبدمناف، روایت کردهاند که هنگام حضور حاجیان، قریش را مخاطب ساخته میگفت: «ای گروه قریش! شما همسایگان خدا و اهل بیت او هستید که خداوند شما را به این مقام خصوص گردانیده و به آن گرامی داشته است و به بهترین وجهی که همسایهای از همسایهاش مراقبت میکند، شما را رعایت و مراقبت نموده است، پس میهمانان او و زائران خانه او را که از هر شهر و دیار، ژولیده و گردآلود، به سوی شما میآیند گرامی
1- الجامع الصغیر 1/ 583- 585.
2- مفتاح کنوز السنه/ 138.
ص: 112
دارید». نظیر این سخنان، از قصی بن کلاب بن مرّه، نیز نقل شده است. از این جهت، هر قرشی، در هر موسم از مراسم حج، میزانی از مال خود را به کسانی که عهدهدار اطعام حاجیان بودند میپرداختند و تمام حجاج را در ایام موسم حج، در مکّه و منی طعام میدادند، این رسم تا مدّتی در عهد اسلام نیز هم چنان، باقی بود.
(1)ابوالولید گوید: نیای من، از سعید بن سالم، از عثمان بن ساج از محمد بن اسحاق مرا نقل کرد که چون حاجیان حضور مییافتند، هشام بن عبد مناف، قریش را مخاطب ساخته میگفت: ای گروه قریش! شما همسایگان خدا و اهل بیت او هستید و خداوند شما را به این مقام گرامی و مخصوص گردانیده است و به بهترین وجهی که همسایهای از همسایه خود مراقبت و محافظت میکند، شما را نگهبان است. پس میهمانان او و زائران خانه او را که ژولیده و گردآلود، از هر شهر و دیاری روی به جانب شما میآورند، اکرام کنید. پس قریش بر این امر کمر همّت بست و هرکس با رغبت و اشتیاق، حتّی اگر مقدار ناچیزی داشت، میفرستاد و او میپذیرفت چراکه امید منفعت و سود فراوانی را برای آنان داشت.
باز گوید: نیای من، از سعید بن سالم، از عثمان بن ساج، از محمد بن اسحاق، به من نقل کرد که قصی بن کلاب بن مرّه به قریش گفت: ای گروه قریش! شما همسایگان خدا و اهل حرم او هستید و حجاج میهمانان خدا و زائران خانه او و سزاوارترین میهمانان به اکرام و پذیرایی هستند، پس طعام و آشامیدنی گوارایی را در ایام حج، برای آنان تا هنگام بازگشتشان فراهم کنید. پس هر یک از قریش، سهمی از مال خود را در هر سال، به قصی میدادند تا در ایام حج، در مکه و منی، طعامی برای حجّاج تهیه کند. و بدینگونه این کار از فرمان او در روزگار جاهلی، جریان یافت تا زمان پیدایش اسلام که از آن هنگام نیز تاکنون هم چنان پابرجاست و امروز طعامی که از جانب سلطان در مکه و منی به مردم داده میشود از همین جهت است.
(2)شیخ قطبالدین نهروانی مکّی حنفی گوید: امّا در مورد اجاره خانههای مکّه، صاحب تقریب میگوید: هشام از ابوحنیفه نقل کرده است که او اجاره خانههای مکّه را مکروه میداشت و گفت: اگر در خانهای، اطاق و یا مکان غیر مورد نیاز
1- مرآة الحرمین 1/ 316.
2- تاریخ مکّه 1/ 134.
ص: 113
وجود داشته باشد در آنجا میتوانند فرود آیند وگرنه، خیر. و این سخن محمد رسول خدا- ص- است.
و محمّد در کتاب «الآثار» از ابوحنیفه از عبداللَّه بن زیاد، از ابن ابی نجیح، از عبداللَّه ابن عمر، از پیامبر روایت کرده است که فرمود: کسی که از اجرت خانههای مکّه، چیزی بخورد گویا آتش خورده است. این روایت را دارقطنی نقل کرده است.
و روایت کردهاند که او اجاره خانه را در مورد کسانی که در موسم حج میآمدند مکروه میدانست، امّا برای کسانی که مقیم آنجا بودند، مکروه نمیدانست زیرا آنها که برای حج میآیند، ناچار از فرود آمدن در آنجا هستند امّا برای کسانی که قصد اقامت دارند، چنین ضرورتی نیست.
و از عمر بن خطاب آوردهاند که او نهی کرد که درِ خانهای را به روی حاجیان ببندند تا آنان بتوانند هرجا که فارغ یافتند، فرود آیند.
عمربن عبدالعزیز، هنگام خلافت خود، به امیر مکه مینویسد که اهل مکه را اجازه ندهد در برابر خانههای آن اجرت دریافت کنند زیرا بر آنان حلال نیست و صاحبان خانه، در آنجا، در پنهان اجرت میگرفتند. البته، این حکم مبنی بر این است که فتح مکه، عنوةً (با زور و غلبه) صورت گرفته باشد که در این صورت، از آنِ همه مسلمانان است، امّا پیامبر آن را میان مسلمانان تقسیم ننمود و آن را به همان سان، باقی گذاشت، پس باید به همانسان، بدون اینکه مورد بیع و یا اجاره قرار گیرد، باقی بماند و هرکس نسبت به وضعی از آن، سبقت جست، اولویت در تصرّف آن دارد، ابوحنیفه و مالک و اوزاهی این رأی را اختیار کردهاند. امّا اگر فتح مکه، از روی صلح، صورت گرفته باشد، آن سرزمین به صاحبان آن تعلّق دارد و هرگونه که بخواهند میتوانند در آن تصرّف کنند و آن را مورد بیع و اجاره و یا دیگر معاملات قرار دهند. شافعی و احمد بر این نظرند.
(1)به هر حال، چنانکه دیدید، حاجیان، هم در عهد جاهلی و هم در عهد اسلام، مورد تکریم و احترام بودهاند، بویژه حاجیان مسلمان ایرانی که صفات والای یک مسلمان واقعی در آنان تجسم یافته و حقیقت اسلام صحیح با زیباترین مظاهر و والاترین برجستگیهای معنوی، در آنان جلوهگر بوده است. به دور از هر تعصّب و یا مبالغهگویی، میتوان گفت که طایفه
1- الإعلام بأعلام بیتاللَّه الحرام/ 16.
ص: 114
شیعه امامیه، به حق، تنها فرقه مسلمان واقعی است که ایمان در ژرفنای دل و جانش، نفوذ و جای گرفته است و در تمام دورانهای زندگی و بحرانهای سخت سیاسی، به عقیده خویش، چنگ زده، در ادای رسالت خویش، ثابت و پایدار و در راه مبدأ آن رسالت، از جان میگذرد. امّا هرگز و در هیچ حالی، در طول تاریخ بلند و درخشان خویش، همانند دیگر فرقهها به بندگی و تسلیم سرننهاده و دست خود را در دست ظالمان و جائران قرار نداده است. و هرگز با آنان از درِ سازش درنیامده و به هر بهائی شده، خود را از زیر سلطه کافران، آزاد نگه داشته است. این، خوی و شیوه اینان در تمامی عصرها است که هزاران قربانی را بردرگاه عقیده مقدس خویش تقدیم کنند و خود را از تمام جریانات نفوذ کرده از خارج، دور نگهدارند.
آری، خداوند متعال خواسته است که اینان همواره تا بشریت و شریعت جاویدان اسلام، حیات دارد، مجاهد و مؤمن و استوار باقی مانند و این امری است که همگان به آن علم و یقین دارند.
در اینجا خوب به یادمیآوریم که در سال 1976 م/ 1395 ه توفیق یارم شد و برای بار سوّم به لطف ایزد منّان، از تهران به حج بیتاللَّه الحرام، مشرّف شدم، پس از ادای مناسک، به زیارت قبر پیامبر اکرم- ص- و دیگر مشاهد مشرفه آن دیار رفتم.
روزی از آستان مقدّس نبوی به سوی منزل برمیگشتم که در اثناء راه به چند نفر از برادران حاجی نجفی برخوردم.
پس از احوالپرسی و تعارفات، از من خواستند که در دیدار از یکی از برجستگان نجف اشرف که به مکّه آمده بود و در مهمانخانه حرم در مدینه، میهمان دولت بود، با آنان همراه شوم. من عذرها آوردم، امّا آنان نپذیرفتند و بالاخره با آنان همراهی کرده، همگی نزد آن عالم نجفی رفتیم.
پیش از ما دو تن از رجال سعودی برای گفتگو پیرامون مسائل گوناگون بقیع، نزد او آمده بودند. آن عالم با گرمی و گشادهرویی از من استقبال کرد و مرا در کنار خود نشاند. سپس بحث و گفتگو با شرکت من، ادامه یافت.
پس از پایان گفتگو، آن دو سعوی، نام و کار مرا از صاحب خانه، جویا شدند از او خواسته بودم که نام مرا به آنها نگوید، امّا آنها اصرار کردند و او به ناچار پاسخ داد که فلانی فرزند فلانی است.
ص: 115
آنگاه از جای برخاستند و نزد من آمدند، یکی برای مصافحه دست دراز کرد و گفت: من، امیرعبداللَّه فیصل، امیر مدینهام و دیگری گفت: من رئیس تشریفات محمد بن عبدالوهاب، هستم. پس از تحیّت گویی، برای تبادل سخن پیرامون مشاهدات خود در عربستان و مراسم حج، نشستیم. بحث، به طائفه حقه شیعه انجامید و من اندکی از رسالت و عقیده شیعه و موقعیت والای او در تاریخ و جهاد و مبارزه و پایداریشان در برابر استعمار، بازگفتم آن عدّه، در سکوت عمیق، فرو رفته بودند. چون از گفتار، فارغ شدم، امیرعبداللَّه، سربرداشت و خطاب به من گفت: «ما سالهای متمادی است که مواسم حج، جهتگیریها و راه و روش و سلوک حاجیانی که به حرمین میآیند، مطالعه میکنیم و اعمال آنان را زیر نظر داریم. به خدایی که معبودی جز او نیست، سوگند طایفهای را همانند شیعه، آرام، متواضع و استوار و سخت در عقیده و مبانی خویش و بدور از تظاهر و ریا و نفاق در عبادات و طاعات خویش نیافتیم. به صراحت میتوان گفت: آنان واقعیت یک مسلمان حقیقی را مجسّم میکنند.
برخلاف دیگر فرقههای اسلامی که در ظاهرسازی و بازیگری، سرگردانند و ضعف و سستی با اعمالشان آمیخته و اخلاص و یقین را در آن راه نیست.
راستی که شیعه، همواره در همه مواسم و تمامی مراحل مناسک، با صدق و ایمان و وقار و تواضع و ادب، ملازم بوده و بدور از هر دروغ و مکر و مجامله و جنجالی است. خداوند همگان را توفیق درستکاری عطا فرماید انشاءاللَّه.
گفتم: اگر برداشت شما از شیعه چنین است، پس این ظلمها و توصیفها و تحقیرها و خشونتها و بدرفتاریها چیست که اینجا و آنجا، از جانب سازمانهای دولتی اعمال میشود و چرا با شیعه بسان غلامان و بندگانی زر خرید، برخورد میشود؟ پاسخ داد:
این اعمال و رفتار، به دستور ما صورت نمیگیرد، بلکه به امر وهابیّتی است که بر همه ما عموماً و بر دستگاه حکومت و سازمانهای آن، خصوصاً، حاکم است و مخالف با آنها در حدّ قدرت و توان ما نیست. از خداوند مسألت داریم که ما را در خدمت به مسلمانان و در جهت خیر و سلامتی حاجیان، توفیق عنایت کند.
آنگاه بحث و گفتگو از محدوده دینی خارج و به میدان سیاست داخل
ص: 116
شد و سخن پیرامون بعضی دولتها و پیشاپیش آنها، از عراق و حزب بعث حاکم بر جان و مال و نوامیس مردم آن، به میان آمد که چگونه ظالمانه و جائرانه با ملّت خویش رفتار میکند و حال آنکه حکومتها همه بر حوادث مصیبتبار و آزار و شکنجهها و به زندان افکندن فرزندان آن سامان، آگاه هستند. در پاسخ گفت: اللّه ... الله ... از جنایت و خیانت حزب بعث سخن از حزب بعث را واگذار که اگر این حزب، رشد کند و روزی ریشههای آن تا حجاز امتداد پیدا کند، اثری از آبادی و نسل بشری در این مملکت باقی نخواهد گذاشت و کاخهایمان را بر سرمان خراب خواهد کرد، البته، کاخهای ما همچون حباب شیشهای است که به اندک اشارهای، درهم شکسته میشود. ما هرگز در امور و شئون مسلمانان عراق، دخالت نمیکنیم، چراکه از حمله و هتاکی بعث و شرارت افروزی آن، بیمناک، و هراس آن داریم که کشور را به ویرانهای تبدیل کند که هیچ، در آن باقی نمانده باشد.
در این لحظه، هنگام بدرود فرا رسید و به سلامت از مجلس پراکنده شدیم.