نداشته و تنها در طول مدت شش نسب، این عمل انجام میگرفته است. این مطلب، سخنی را که بیرونی گفته و تاریخ نسئ را به دویست سال پیش از اسلام مربوط دانسته، تقویت میکند. او میگوید:
«عربها خواستند که حج را به هنگامی بیندازند که کالاهای ایشان از پوست و میوه فراهم شود و بهترین ازمنه و خرّمترین اوقات باشد. از همسایگان یهود خود قریب دویست سال پیش از اسلام کبیسه را یاد گرفتند و همانگونه که یهود، تفاضل سال خود را با سال خورشیدی بهنگامی که به یکماه میرسید در آخر سال قمری قرار میدادند، ایشان هم چنین میکردند و کسانی در موسم حج در صورت لزوم یک ماه را نسئ اعلام میکردند.
«عرب جاهلی بر رسم ابراهیم و اسماعیل بودند و در سالهای خود نسئ به کار نمیبردند تا اینکه یهود در یثرب با آنها مجاورت کرد و عربها خواستند حج خود را در خرّمترین وقت سال و آسانترین زمان برای رفت و آمدهای تجارتی انجام دهند، لذا کبیسه را از یهود گرفتند.
همانگونه که گفتیم این کار برای خود متصدی و مباشر خاصی داشت و با لقب قَلَمَّس ملقب بود و به مجموع آنها قلامسه میگفتند. قَلَمَّس در لغت به معنای دریاست و این لقب کنایه از کثرت جود و بخشش آن افراد بود. قلامسه که از قبیله بنیکنانه بودند، در میان عربها قدر و منزلتی داشتند و لذا شاعران بنیکنانه همواره با این سمت که در انحصار قبیله آنها بود، بر دیگران تفاخر میکردند. عمیر بن قلیس میگوید:
رسم بر این بود که هر سال پس از پایان مراسم حج، متصدی امر نسئ خطاب به مردم میگفت: کسی حق ندارد به من ایراد کند و یا پاسخ بگوید و یا سخن مرا رد کند و مردم او را تصدیق میکردند، سپس او یا ماه محرم را حرام اعلام میکرد و یا ماه صفر را به جای محرم، ماه حرام معرفی مینمود.
این کار تا سال نهم هجرت ادامه داشت تا اینکه اسلام آن را ممنوع کرد و از سال دهم به بعد، این برنامه دیگر عملی نشد.
ص: 121
نظر اسلام درباره نسئ
قرآن کریم درباره نسئ میفرماید:
«انما النسئی زیادة فی الکفر یُضَلّ به الذین کفروا یحلّونه عاماً و یحرّمونه عاماً لیواطئوا عدة ما حرم اللَّه فیحلوا ما حرّم اللَّه زین لهم سوء أعمالهم واللَّه لا یهدی القوم الکافرین»
(1)«همانا نسئ افزایش در کفر است و به وسیله آن، کافران به گمراهی کشیده میشوند. یک سال آن را حلال میکنند و یک سال حرام، تا تعداد ماههایی را که خداوند حرام کرده کامل کنند و آنچه را که حرام کرده حلال نمایند. زشتی اعمال آنها در نظرشان زینت داده شده و خداوند کافران را هدایت نمیکند».
بطوریکه ملاحظه میفرمایید این آیه شریفه عمل نسئ را به شدّت مورد انتقاد قرار میدهد و آن را موجب افزایش کفر و مایه گمراهی کافران میداند، زیرا کافران و مشرکان علاوه بر اینکه از نظر اعتقادی کافر بودند و به خداوند ایمان نداشتند، با این کار عملًا حلال خدا را حرام و حرام او را حلال میکردند و این، گمراهی مضاعف و افزایش در مراتب کفر بود.
سال نهم هجرت که آخرین سال استفاده از نسئ بود موسم حج به ماه ذیقعده افتاده بود و در این سال پیامبر خدا- ص- درباره حج دو تصمیم مهم گرفت:
1- شرکت مشرکان در حج ممنوع است.
2- استفاده از نسئ ممنوع است.
از این دو تصمیم مهم که از سال بعد قابل اجرا بود، تصمیم اول در موسم حج سال نهم هجری ابلاغ گردید و حضرت علیبن ابیطالب- علیه السلام- به دستور پیامبر، آیاتی از سوره برائت را در مِنی تلاوت کرد تا همه تکلیف خود را بدانند
(2) و تصمیم دوّم در سال بعد که شخص پیامبر در مراسم حج شرکت کرده بود ابلاغ شد.
در سال دهم هجرت که به حجةالوداع معروف است، موسم حج به ذیحجه واقعی افتاده بود و در همین سال پیامبر خدا همراه با سایر مسلمانان حج بجا آورد و در چندین نوبت خطبههای روشنگرانهای ایراد فرمود و تذکرات مهمی به مردم داد؛ از جمله در روز عید قربان ضمن خطبهای، آیه مربوط به نسئ را که پیش از این آوردیم قرائت کرد سپس فرمود:
«الا و ان الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق اللَّه السموات والأرض و ان عدة الشهور عنداللَّه اثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه منها أربعة حرم ثلاثة متوالیة ذوالقعدة و ذوالحجة و
1- سوره توبه آیه 37.
2- تاریخ طبری، ج 2، ص 192 و سنن ترمذی، ج 2، ص 183.
ص: 122
المحرّم و رجب الذی یدعی شهر مُضر الذی بین جمادیالآخرة و شعبان و الشهر تسعة و عشرون یوما و ثلاثون الاهل بلغت؟ فقال الناس: نعم. فقال: اللهم اشهد ...».
(1)«آگاه باشید که زمان به حالت روزی برگشت که خدا آسمانها و زمین را آفرید. همانا تعداد ماهها نزد خدا و کتاب خدا دوازدهتاست، چهار ماه از آن حرام است، سه ماه پشت سر هم:
ذیقعده، ذیحجه، محرم، و یکی هم رجب که ماه مُضر خوانده میشود و میان جمادیالآخر و شعبان است و ماه ممکن است بیست و نه روز یا سی روز باشد. آیا رساندم؟ مردم گفتند:
آری. فرمود خدایا شاهد باش ...».
منظور پیامبر از «برگشتن زمان به حال اول خود» چیست؟ بیشتر مفسرّان گفتهاند منظور اینست که چهار ماه حرام که به سبب نسئ از جای اصلی خود منتقل شده بودند، در سال دهم هجری به حالتی که قبل از پیدایش نسئ داشتند، برگشتند.
(2) بعضیها هم احتمال دادهاند که چون عید قربان سال دهم هجری در اعتدال ربیعی قرار داشت و ساعات شب و روز مساوی بودند، پیامبر چنین فرموده است.
(3)در اینجا احتمال دیگری نیز به نظر میرسد و آن اینکه منظور پیامبر این بوده که با لغو نسئ، تعداد ماههای سال، دیگر از دوازده ماه تجاوز نخواهد کرد، زیرا بطوریکه خواهیم گفت عمل نسئ باعث میشد که تفاضل حاصل از نسئ را کبیسه کنند و بعضی از سالها را از سیزده ماه بگیرند. این احتمال از آنجهت قوت مییابد که تعبیر پیامبر که فرمود: «کهیئته یوم خلق السّموات والأرض» درست مشابه آیه قرآن است که قبل از آیه نسئ آمده و در مقام بیان دوازده ماه بودن سال است:
«ان عدة الشهور عند اللَّه اثنی عشر شهراً فی کتاباللَّه یوم خلق السموات و الأرض».
(4)«همانا تعداد ماهها نزد خدا و در کتاب خدا در همان روزیکه آسمانها و زمین را آفرید، دوازدهتاست».
دیگر اینکه خود پیامبر پس از بیان بازگشت زمان به حال اول، بلافاصله دوازده ماه بودن سال را ذکر میکند. بنابراین بعید نیست که منظور حضرت از «استداره» همان باشد که ما احتمال دادیم.
هدف از «نسئ» چه بود؟
مهمترین مسأله در بحث «نسئ» اینست که ببینیم هدف اعراب جاهلی از این عمل چه
1- واقدی، المغازی، ج 2، ص 1112 و علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 381.
2- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 16، ص 57.
3- آلوسی، بلوغ الارب، ج 3، ص 72.
4- سوره توبه آیه 36.
ص: 123
بود و چه انگیزهای سبب میشد که آنها ماههای حرام را جابجا کنند و به تأخیر بیندازند؟ در اینجا دو نظریه وجود دارد که هردو را نقل میکنیم و سپس به تحقیق پیرامون آن میپردازیم:
1- از آنجا که عربها روح جنگجویی داشتند و زندگی آنها از طریق جنگ و غارت اموال دیگران تأمین میشد، در ماههای حرام که سه ماه آن پشت سر هم بود و میبایست در آن ماهها دست از جنگ و غارت میکشیدند، دچار مضیقه مالی میشدند و زندگی بر آنها سخت میگذشت و لذا ماههای حرام را جابجا میکردند و حرام بودن ماه محرم را به ماه صفر واگذار مینمودند تا فرصتی برای جنگ و به دست آوردن غنائم جنگی پیدا شود.
2- موسم حج برای عربها بخصوص مردم مکه بسیار مهم بود و علاوه بر ارزش اجتماعی و سیاسی، برای آنها ارزش اقتصادی فراوانی داشت و از آنجا که حج باید در ماه ذیحجه انجام میگرفت و گاهی ذیحجه به فصل گرمای طاقت فرسای مکه میافتاد که هم حجگزاران در زحمت بودند و هم محصولات اعراب از قبیل میوه و پوست در بازار نبود و مبادلات تجاری به نحو مطلوبی انجام نمیگرفت، این بود که با عمل نسئ و شناور کردن ماههای قمری، کاری کردند که موسم حج همیشه در یک فصل معتدلی باشد تا بتوانند به راحتی محصولات خود را عرضه کنند و بازار پررونقی داشته باشند.
بیشتر مفسرّان نظریه اول را انتخاب کردهاند و انگیزه عمل نسئ را خصلت جنگجویی و غارتگری اعراب دانستهاند.
(1) طبق این نظر، نسئ یک عمل سادهای بوده که بعضی از سالها انجام میگرفت و حرمت ماه محرم به صفر انداخته میشد. اگر چنین باشد نباید این جابجایی به ماههای دیگر هم سرایت داده شود و باید محدود به محرم و صفر باشد در حالیکه از ظواهر آیات و روایات، خلاف این فهمیده میشود.
فخر رازی گفته است: اکثر علما معتقدند که این تأخیر مخصوص یک ماه نبود، بلکه تمام ماههای سال را شامل میشد. فخر رازی اضافه میکند که پیش ما همین نظر صحیح است.
(2)بعضی از مفسرّان و بسیاری از علمای نجوم و هیئت، نظریه دوم را انتخاب کردهاند و نسئ را مربوط به تعیین وقت مناسب برای انجام مناسک حج دانستهاند. بنا به گفته «نلینو» قدیمیترین شخصی که این نظر را اظهار کرده، ابو معشر بلخی (متوفی 272) است که در کتاب «الألوف» گفته:
«... اعراب چنان خواستند که زمان حجشان سازگارتر با زمان سوداگریشان باشد و هوا معتدل باشد و زمان برگ کردن درختان و روئیدن گیاه باشد تا سفر به مکه و سوداگری کردن
1- شیخ طوسی، التبیان، ج 5، ص 217 و طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 45 و علامه طباطبائی، المیزان، ج 9، ص 284 و زمخشری، الکاشف، ج 2، ص 270.
2- تفسیر فخر رازی، ج 16، ص 57.
ص: 124
در عین انجام مناسک حج آسان شود پس عمل کبیسه کردن را از جهودان آموختند و آن را نسئ یعنی تأخیر نامیدند، جز اینکه در بعضی از کارها مخالف جهودان عمل کردند، اینان در هر نوزده سال قمری هفت ماه قمری کبیسه میکردند تا مطابق با نوزده سال شمسی شود ولی اعراب در هر بیست و چهار سال قمری دوازده ماه قمری کبیسه میگرفتند».
(1)ابوریحان بیرونی هم همین نظر را دارد و در عبارتی که پیش از این از کتاب «الآثار الباقیه» او نقل کردیم این نظر را تأیید نموده است. علاوه بر آن کتاب، در کتاب «التفهیم» نیز همین نظر را ابراز کرده، میگوید:
«پس عربها خواستند که حج ایشان هم به ذیحجه باشد و هم به خوشترین وقت از سال و فراخترین گاه از نعمت ... این کبیسه از جهودان بیاموختند و آن به دست گروهی کردند به لقب قلامس و آن شغل از پدر همییافت و این شمارنگاه میداشت. چون کبیسه خواستی کردن، به خطبه اندر گفتی فلان ماه را تأخیر کردم».
(2)طبق این نظر، نسئ فقط تأخیر انداختن یک ماه حرام به ماه دیگر نبود؛ بلکه این عمل نوعی کبیسه کردن و تطبیق سالهای قمری با شمسی بود که عربها آن را از اقوام دیگر آموختند و به خاطر حجّ آن را به کار گرفتند.
آقای «نلینو» پس از نقل این نظریه از ابومعشر و بیرونی و چند تن از مستشرقان غربی، آن را نظریهای مبتنی بر حدس و گمان قلمداد میکند و کبیسه کردن را در خور یک جامعه متمدن میداند و اینکه عرب جاهلی بتواند کبیسه کند بعید میشمارد.
(3)ما تصور میکنیم که نظر ابو معشر بلخی و بیرونی در بیان انگیزه نسئ درست و مطابق با شواهد و قرائن است که در دست است و عمل نسئ یک نوع کبیسه کردن برای تثبیت موسم حج در یک فصل مناسب از سال بود که هوا خوب باشد و هم میوهها و محصولات دیگر به دست آمده باشد و هم مبادلات بازرگانی به خوبی انجام گیرد. بعضی از شواهد و قرائنی که این نظریه را تأیید میکند، عبارتند از:
1- در قرآن کریم در آیهای که قبل از آیه نسئ است روی دوازدهگانه بودن ماهها تأکید بسیار شده است و این میرساند که قرآن هرگونه عملی را که موجب افزایش تعداد ماهها باشد نفی میکند و میتوان گفت که: آیه ناظر بر عمل کبیسه کردن ماههاست که در بعضی از سالها تفاضل حاصل از ماههای قمری را جمع میکردند و آن را یک ماه به حساب میآوردند و در آن سال، تعداد ماهها به سیزده میرسید. بنابراین آیه نسئ و آیه قبل از آن در مقام نفی کردن عملی است که تعداد ماهها را از دوازده تا افزایش میدهد و این معنی جز با نظر به کبیسه
1- آلفونسو نلینو، تاریخ نجوم اسلامی، ص 112.
2- بیرونی، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، ص 224. مسعودی نیز همین نظر را دارد: التنبیه و الاشراف، ص 186.
3- تاریخ نجوم اسلامی، ص 118 به بعد.
ص: 125
کردن برای تطبیق سالهای قمری و شمسی جور در نمیآید. بخصوص اینکه پیشتر نقل کردیم که طبق گفته بعضی از لغت شناسان، واژه نسئ به نوعی افزایش و زیادت نیز دلالت دارد.
2- اگر اسامی ماههای قمری را که هم اکنون نیز مورد استعمال است، مورد توجه قرار بدهیم خواهیم دید که چند تا از آنها ناظر بر فصول سال است مانند ربیع که به معنای بهار است و جمادی که به معنای یخ بستن آبست و رمضان که به معنای شدت گرماست.
(1)پیش از نسئ، ماههای قمری نامهای دیگری داشتند که در کتابها آمده است.
(2) نامهای فعلی که در دوران جاهلیت معاصر با اسلام نیز به همین صورت بوده بیانگر مطابقت سالهای قمری و شمسی است که از کبیسه کردن و نسئ حاصل شده است. البته بعید نیست که ترتیب نامها به مرور زمان به هم خورده باشد که مثلًا دو جمادی بلافاصله بعد از دو ربیع آمده این احتمال هم وجود دارد که ربیع عربستان همان خریف مناطق دیگر باشد بگونهایکه صاحب بلوغ الارب احتمال داده است.
(3)3- بطوریکه از آیه نسئ ظاهر میشود، حسابگران نسئ به صورت مرتب ماه حرام را (که منظور همان ماه محرم است) یک سال حلال میکردند و یک سال حرام (یحلونه عاماً و یحرمونه عاماً) و این نشان میدهد که این کار از روی برنامه خاصی بوده و حساب و کتابی داشته و یکسال در میان انجام میگرفته است، و اگر هدف از این کار تنها فاصله انداختن میان ماههای حرام و دادن فرصت به جنگجویی و غارتگری بود، لازم بود که همه ساله این کار را انجام دهند و یا حداقل امکان این بود که چند سال پشت سرهم این کار را بکنند و یا آن را ترک نمایند. اینکه بطور مرتب، آنهم یکسال در میان این عمل انجام میشد، دلالت بر نوعی کبیسه کردن دارد که هدف دیگری غیر از دادن فرصت به جنگجویی و غارتگری داشته است.
4- روایاتی از بعضی از مفسرّان اولیه نقل شده که آشکارا دلالت بر ارتباط نسئ با موسم حج میکند. از جمله روایتی که از مجاهد نقل شده است، میگوید:
«مشرکان در هر ماه دو سال حج به جای میآوردند، دو سال در ذیحجه دو سال در محرّم، دو سال در صفر و همینطور تا اینکه موسم حج در سال قبل از حجةالوداع که همان سال نهم هجری بود، به ذیقعده افتاد و سال بعد که موسم به ذیحجه افتاده بود پیامبر حج به جا آورد.
(4)5- اینکه گفته شده که عربها نمیتوانستد سه ماه پشت سر هم از جنگ و غارت دست بردارند و معیشت آنها دچار مضیقه میشد، اگر هم درست باشد در مورد اعراب بدوی درست است وگرنه درباره اعراب شهرنشین به خصوص مردم مکه، نمیتوان چنین داوری کرد زیرا
1- البته رمضان در بعضی از روایات یکی از نامهای خدا معرفی شده ولی بهرحال معنی لغوی آن همان است که گفتیم.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 191.
3- بلوغ الارب، ج 3، ص 77.
4- مجمع البیان، ج 5، ص 45 و تفسیر طبری، ج 6، ص 131. در روایت طبری اضافه شده که سال نهم هجرت دومین سالی بود که حج در ذیقعده انجام میگرفت و در این سال ابوبکر با مسلمانان به حج رفت.
ص: 126
که مردم مکه نوعاً سوداگران و سرمایهدارانی بودند که از طریق تجارت و رباخواری به ثروت خود میافزودند و برای آنها آرامش و امنیت بیش از هر چیزی سودمند بود. حال با توجه به اینکه متصدیان و حسابگران نسئ از اشراف مکه بودند، درستتر این مینماید که آنها این عمل را نه به جهت رخصت دادن به جنگ و غارت و ناامنی، بلکه به جهت رونق دادن به تجارت و سوداگری خود انجام میدادند.