و خلاصه، باید گفت: اگر ماهیت یک واجب، دارای مصادیق متعدّد باشد و انجام (و امتثالِ) برخی از مصادیق، به طور یقین ثابت شود و امتثال برخی دیگر، محل تردید باشد، در این حالت، مقامِ مورد نظر، محکوم به اشتغال است؛ چرا که از قبیل شک در سقوط محسوب میشود؛ بنابراین، اگر خداوند دستور دهد که نجاست با آب تطهیر میشود و صحّت تطهیر با آب گوگرد محل تردید باشد، تا زمانیکه یک اطلاق لفظی حاکم بر اصل وجود نداشته باشد، اشتغال پا برجا و ثابت است.
«تارة یکون الشک فی الصحة حدوثاً، و اخری: یکون فیها بقاءً؛ فإن کان الأول فالمرجع أصالة عدم انعقاد الجماعة، لأن انعقادها إنّما یکون بجعل الإمامة للإمام من المأموم فی ظرف اجتماع الشرائط، فإذا شکّ فی شرطیة شیء مفقود، أو مانعیة شیء موجود- للإمام أو المأموم أو الائتمام- فقد شک فی الانعقاد، الملازم للشک فی حصول الإمامة للإمام و المأمومیة للمأموم، و الأصل العدم فی جمیع ذلک و بعبارة أخری: الشک فی المقام فی ترتب الأثر علی الجعل المذکور و مقتضی الأصل عدمه
». «گاهی شک در مورد صحّت جماعت، شکِ حادث است و گاه، شک باقی؛ در حالت نخست، «اصلِ عدم انعقاد جماعت» ثابت است؛ زیرا انعقاد جماعت، تنها از طریق «تعیین امامت» است برای امام از سوی مأموم و در صورت فراهم بودن همه شرایط، انجام میپذیرد. بنابراین، اگر شرطیت چیزِ معدوم یا مانعیتِ چیزِ موجود برای امام یا مأموم، یا اصل اقتدا محلّ شک و تردید باشد، انعقادِ همراه با تردید درباره تحقّق امامت برای امام و تحقّق مأمومیت برای مأموم نیز مورد شک قرار میگیرد و در همه این موارد، اصل بر عدم است؛ به عبارت دیگر در این مقام، ترتیب اثر دادن به «تعیین مذکور» محلّ شک و تردید است و مقتضای اصل، بر عدم میباشد.»
شاید تصور شود که اصل عملی، محکوم اطلاقات وارده در نماز جماعت است؛ زیرا مقتضای اطلاقات وارده در نماز جماعت، این است که تأخّر و یا عدم تقدّم مأموم بر امام، به عنوان شرط مطرح نشود. نتیجه نهایی تصوّر فوق این است که اگر نماز تنها در یک جهت و تنها در یک خط مستقیم انجام پذیرد، باید تأخّر یا عدم تقدّم مأموم بر امام به عنوان شرط رعایت شود، اما اگر نماز دایره وار در همه جهات (چهارگانه)، امکان پذیر باشد، اطلاقات مطرح شده در مسأله جماعت، محکم و پابرجاست و هیچ چیز نه تقدّم و نه تأخّر به عنوان شرط، مطرح نیست.
آیا مقصود تأکیدهایی استکه درباره استحباب آن در فریضه ذکر شده؛ همانکه حرّ عاملی بابی را با عنوان «باب استحباب مؤکد جماعت در فرایض» به این موضوع اختصاص داده است؟ روشن است که اطلاقات یاد شده در مسأله استحباب، در صدد بیان شرایط جماعت نیست و همه روایات وارد در مسأله «تشویق جماعت» مانند این سخن امیر مومنان (ع) است که میفرماید:
». «هر کس ندای جماعت را بشنود و بی علت از اجابت آن سر باز زند، نماز او پذیرفته نیست.»
». «کمترین تعداد برای اقامه جماعت، دو نفر است»
ص: 15
«قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ (ع)
: الرَّجُلَانِ یَکُونَانِ جَمَاعَةً؟ فَقَالَ: نَعَمْ، وَ یَقُومُ الرَّجُلُ عَنْ یَمِینِ الإِمَام».
«به امام صادق (ع) گفتم: آیا میشود که دو مرد تشکیل جماعت دهند؟ حضرت فرمودند: آری، مرد دوم در سمت راست امام میایستد.»
(1)پس باید گفت که این روایات و مانندآن، مسأله تشریع جماعت و استحباب مؤکد آن را مورد توجه قرار میدهند و در صدد بیان شرایط و اجزا نیستند. بنابراین، نمیتوان در مورد شک در باره نفی جزئیت، به آنها استناد کرد.
از آنچه گذشت این دو برداشت به دست میآید:
1. اصل نخستین بر فساد است؛ چرا که آن، از قبیل شک در انجام (امتثال) و یا شک در انعقاد جماعت است.
2. این اصل، محکوم اطلاقات نیست؛ زیرا در اینجا هیچ اطلاقی در مورد اصل، صدق نمیکند و باید در این مقام به ادله شروط استناد کرد.
اکنون به بیان مسأله میپردازیم:
همانگونهکه گذشت اشکال این موضوع در دو حالت، خلاصه میشود:
الف: اشکالِ «تقدّم مأموم بر امام در برخی حالات.»
ب: اشکالِ «تقابل مأموم با امام در برخی موارد.»
بررسی دو اشکال:
الف: شرطیت عدم تقدّم مأموم بر امام
محقق گوید: «و لا یجوز أن یقف المأموم قدام الإمام»؛ «جایز نیست مأموم جلوتر از امام بایستد.»
(2)برای اثبات این امر، به عدم اختلاف علمای شیعه استدلال شده و اجماع یکسانِ همه علمای پیشین و معاصر، مورد استناد قرار گرفته است. همچنین برخی از علما با صراحت بر این باورند که در عبادت توقیفی باید به افعال یقینی پیامبر (ص)، ائمه (علیهم السلام)، اصحاب، تابعین، تابعینِ تابعین و سیره دیگر مذاهب اسلامی، در همه زمانها و مکانها اکتفا کرد؛ چرا که اطلاقات مطرح شده در غیر این مسأله، نمیتواند ابعاد مسأله را روشن نماید.
(3)ظاهر سخنان محقّق، مانند ظاهر سخن دیگران است که میگویند: «هیچگونه دلیل لفظی مبنی بر جایز نبودن تقدّم مأموم بر امام وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، به صورت اشاره و تلمیح است، اما عقیده اجماع، همه موارد چه در مسجدالحرام وچه در دیگر اماکن را در بر میگیرد.
نمیتوان گفت: اجماع، دلیلی لبّی (عقلی) است که درآن به مقدار یقینی یعنی اقامه نماز در جهت واحد اکتفا میشود.
این امر میتواند از سخنان امام نیز آشکار شود؛ زیرا امام، پیشوایی است که گفتار و کردار او الگوی ما است و لازمه این امر آن است که مأموم، جلوتر از امام قرار نگیرد. به همین خاطر در روایات آمده است: از امام (ع) پرسیدند:
«اگر مردی امام جماعت گروهی باشد و پس از خواندن یک رکعت از نماز جماعت، بمیرد، تکلیف چیست؟ امام (ع) فرمودند: باید مرد دیگری را جلو بیندازند تا نماز را ادامه دهد. در این حالت باید میت را در پشت سر خود بگذارند و هرکه او را لمسکرد، غسل کند.»
(4)به هرحال در هیچیک از حالات یا مساجد، نمیتوان در مورد شرطیت عدم تقدّم مأموم بر امام، تردید کرد اما جایز نبودن تساوی امام و مأموم، جای بحث و بررسی دارد.
اکنون که این مطلب دانسته شد، لازم است محور و ملاک تقدّم (جلوتر بودن امام از مأموم) تبیین شود.
اگر ملاک تقدّم و تأخّر، نزدیکتر نبودن مأموم از امام به کعبه باشد، بهگونهای که یا در یک خط قرار گیرند و یا مأموم در مقایسه با امام، دورتر از کعبه بایستد. در این صورت، صحّت نماز دایرهای ثابت میشود، به شرط آنکه دایره محل ایستادن امام، همان دایرهای نباشد که مأموم بر روی آن ایستاده است و دایره دوم (دایره مأموم) دورتر از دایره نخست (دایره امام) باشد تا از این طریق، فاصله مأموم با کعبه در همه موارد، بیشتر از فاصله امام با کعبه باشد.
1- شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریعه، ج 5، باب چهارم از ابواب نماز جماعت.
2- محمد بن علی بن بابویه شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 123
3- الجواهر، ج 13، ص 221
4- وسائل الشیعه، ج 5، باب چهل و سوم از ابواب جماعت، حدیث اول
ص: 16
این امر از آن جهت است که کعبه، چهارگوش و مستطیل است و اگر دایرهای پیرامون آن کشیده شود، فاصله خطوط این دایره تا کعبه، یکسان نیست بلکه طبیعتاً خطوط موازی با زوایا در مقایسه با خطوط موازی با اضلاع، به کعبه نزدیکترند؛ زیرا کعبه چهارگوش و مستطیل است و همانگونه که در شکل زیر پیداست، ضرورتاً خط موازی با ضلع در مقایسه با خط موازی با زاویه، از کعبه دورتراست.
بنابراین، باید دایره محل ایستادن مأموم از دایره محل ایستادن امام بزرگتر باشد و به عبارت دیگر، در همه نقاط، دورتر از کعبه قرار گیرد؛ زیرا در غیر این صورت همانگونه که از سخنان گذشته پیدا است دورتربودن فاصله مکانی مأموم با کعبه در مقایسه با فاصله مکانی امام با کعبه، به تنهایی کفایت نمیکند بلکه این فاصله باید در همه موارد رعایت شود و این موضوع در شکل زیر نشان داده شده است.
بنابراین، شرط عدم تقدّم مأموم بر امام باید در همه موارد رعایت شود.
با شرحیکه گذشت، روشن میشودکه قرارگرفتن مأموم در پشت سر یا کنار امام به حالت دایره پرگاری به تنهایی نمیتواند نزدیکتر نبودن او بهکعبه در مقایسه با امام را تضمین کند؛ چراکه کعبه جوانب فراوان دارد. بنابراین، باید دایره محل ایستادن مأموم از دایره محل ایستادن امام بزرگتر باشد؛ بهگونهایکه طبق شکل بالا امام در همه حال از مأموم به کعبه نزدیکتر است.
پس اگر معیار و میزان در تقدم امام و تأخر مأموم، همان محل ایستادن امام باشد، بدون اینکه نزدیکی یا دوری به کعبه را ملاک قرار دهیم، در این حالت، ایستادن مأموم در همان دایرهای که امام بر روی آن ایستاده، عدم تقدّم مأموم بر امام را محرز میکند و این مسأله نیاز بهتوضیح ندارد. برای نمونه، اگر افسری به سربازان دستور دهدکه به شکل دایره بایستند وآنان نیز دوشادوش و در کنار هم، بر روی یک خط دایرهای بایستند، عدم تقدّم آنها بر یکدیگر محرز است.
صاحب جواهر نیز به همین نکات اشاره میکند و میگوید: احراز ایستادن در پشت سر یا کنار امام، ادعایی است محقق؛ زیرا این دو مسأله (قرار گرفتن در پشت سر یا کنار امام) حتی اگر دایره پرگاری مد نظر باشد، در مورد هر یک بر اساس خود آن در نظر گرفته میشود.
(1)از عموم اجماعات و اشارات موجود در روایات، چنین برمیآید که ملاک مقدم نبودن مأموم از جایگاه و محل ایستادن امام است و جهتی که نمازگزاران به سوی آن میایستند، اهمیتی ندارد.
به عبارت دیگر، همه فقها بر این نظریهاند که محلّ ایستادن امام و مأموم در غیر مسجدالحرام، ملاک تحقّق این شرط است. بنابراین، همین ملاک باید در مسجدالحرام نیز رعایت شود و در غیر این صورت، لازم میآید به یکی از دو مورد زیر تمسک شود:
1. در غیر مسجد الحرام، «محل ایستادن امام و مأموم» ملاک و معیار در نظر گرفته شود اما در مسجدالحرام، ملاک تحقّق شرط یاد شده، کعبه باشد؛ یعنی مأموم از امام به کعبه نزدیکتر نباشد.
2. هر دو مسأله مراعات شود.
مورد نخست معمول نیست؛ زیرا در اینجا دلیلی بر تفاوت میان مسجدالحرام و اماکن دیگر نداریم. مورد دوم موافق با احتیاط است اما رعایت هر دو مسأله، دلیل محکمی میخواهد که در اینجا موجود نیست.
از آنچه گذشت، روشن میشود که مشکل تقدّم مأموم بر امام در نماز دایرهای البته در صورت ملاک قرار دادن محل ایستادن امام یا در اصل وجود خارجی ندارد و یا اینکه در برخی دایرهها بروز پیدا میکند و در برخی دیگر خیر.
ب: اشکال تقابل (در برابر هم قرار گرفتن امام و مأموم)
اشکال دوم در نماز استدارهای، تقابل است؛ یعنی مأموم به جایآنکه در پشت سر یا کنار امام باشد، در برابر او قرار میگیرد. در حالیکه تقابل و رو به رو بودن امام و مأموم، در نیمه دوم دایره، آشکارا دیده میشود و این مسألهای است غیر معمول. از همین رو است برخی از کسانی که این مسأله را جایز شمردهاند، شرط کردهاند که امام و مأموم به یک سو، رو
1- نگاه کنید به جواهر، ج 13، ص 230
ص: 17
کنند؛ زیرا اگر این مسأله بهطور مطلق، جایز شمرده شود، لازم میآید که نماز جماعتِ متقابل (رو در رو) در داخل کعبه جایز باشد و چهره امام و مأموم در برابر همدیگر قرار گیرد، اما چنین تقابلی را نمیتوان به رسمیت شناخت.
(1)باید گفت این اشکال، شایسته تأمل است و دلایل جایز بودن اقامه نماز جماعت، به فرد شایع مربوط میشود اما اطلاق ادله به فرض موجود بودن ربطی به این فرد نادر ندارد.
ممکن است گفته شود: از آن زمان که کعبه به دست پیامبر خدا ابراهیم (ع) بنا گردید، شکل هندسی مسجدالحرام به صورت دایرهای بود؛ زیرا طواف کعبه که خداوند عزّ وجلّ در آیه (وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ)
(2) از زبان ابراهیم خلیل، آن را مورد تأکید قرار داده است بر دایرهای بودن مسجدالحرام صحه میگذارد. درست است که اقامه نماز به شکل دایرهای، در برخی موارد مستلزم تقابل و رو به روی هم قرار گرفتن امام و مأموم است اما آیا مطالب یاد شده از قراین جایز بودن اقامه نماز جماعت دایرهای محسوب نمیشود؟
در پاسخ باید گفت: شکی نیست که طواف دایرهای صورت میپذیرد اما نشانهای در دست نیست که ثابت کند مسجدالحرام در عصر ابراهیم (ع) به شکل دایره بنا نهاده شده است و حتی اگر چنین باشد دلیل جایز بودن نماز جماعت به صورت دایرهای به شمار نمیآید.
تا اینجا دو اشکال از اشکالات یاد شده در کلام فقها، بررسی گردید، اما اشکال سوّمی نیز وجود دارد و آن اینکه:
ج: نباید حائلی میان امام و مأموم قرار گیرد
از شرایط صحت نماز جماعت این است که در میان امام و مأموم، حائلی مانع از دیدن امام نشود.
محقّق میگوید: اگر در میان امام و مأموم حائلی باشد که مانع از دیدن امام گردد، نماز جماعت صحیح نیست.
صاحب جواهر میگوید: به نظر میرسد این مسأله مورد اجماع است و در «الذخیره»، «صریح الخلاف»، «المنتهی» و «المدارک» به آن اشاره شده است.
روایت صحیح زراره از امام باقر (ع) این مطلب را تأیید میکند. در این روایت آمده است: «اگر قومی نماز بگزارند و میان آنها و امام حائلی غیر قابل عبور قرار گیرد، آن امام صلاحیت امامت آنها را ندارد و هر صفی که افراد آن به امام جماعت اقتدا کنند و میان آنها و صف جلو، حائلی غیر قابل عبور باشد، نمازشان صحیح نیست؛ اگر در میان نمازگزاران، پوشش یا دیواری باشد، نمازشان صحیح نیست مگر کسانی که از حائلهای در باشند.»
زراره میگوید: امام (ع) فرمودند: «این حجلهها در هیچ زمانی وجود نداشتهاند بلکه جباران آن را به وجود آوردهاند و نمازگزاری که در پشت این حجلهها بایستد و به امامِ حاضر در داخل این حجلهها اقتدا کند، نمازش صحیح نیست.»
(3)علت اشکال این است که کعبه معظمه به عنوان حائل در میان امام و بسیاری از مأمومینِ حاضر در نیمه دوم دایره، عمل میکند؛ به گونهای که این دسته از مأمومین، امام را نمیبینند.
میتوان گفت: مشاهده امام از سوی همه مأمومین، ضرورتی ندارد بلکه مشاهده برخی از مأمومین به رغم تعدد واسطهها کفایت میکند.
(4)مأمومیکه در نیمه دوم دایره است، امام را نمیبیند؛ زیرا کعبه در میان آنها حایل میشود، اما میتوان گفت که مأموم، امام را از راه واسطه میبیند. این وضعیت، قابل مقایسه با نماز امام در حجله نیست؛ زیرا حجله مسجد به گونهای بوده که مانع از ورود دیگران میشده و امام به هیچ وجه قابل مشاهده نبوده بلکه مأمومین تنها از طریق مکبّر از رکوع و سجود او مطلع میشدهاند.
علاوه بر این، دلایل عدم وجود حائل، شامل این نوع حائل نمیشود؛ چرا که ماهیت نماز جماعت در کعبه، چنین حائلی را به وجود آورده است.
تا اینجا اشکالات سه گانه مربوط به نماز جماعت استدارهای را بررسی کردیم و دانستیم که اشکال دوم از اشکال نخست و سوم، قویتر است: بنابراین، احوط آن است که در اقامه نماز جماعتِ دایره وار، طوری عمل شود که هیچکدام از موانع سه گانه به وجود نیاید.
1- مستمسک العروه، ج 7، ص 248
2- حج: 29 «و طواف کعبه را گرد بیت الحرام بجا آورند.»
3- وسائل الشیعه، ج 5، باب شصت و دوم از ابواب نماز جماعت، حدیث دوم.
4- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 13، ص 159
ص: 18
استدلال به سیره در اثبات صحت نماز جماعت دایرهای:
برخی از فقها، برای اثبات صحت نماز جماعت به حالت دایرهای، به سیره استناد کردهاند. سرآمد این فقها شهید اول است که در کتاب «الذکری» مینویسد: نماز جماعتِ دایره وار، صحیح است؛ چرا که در همه دورانهای گذشته، اجماع عملی در این مورد وجود داشته است.
(1)در تأیید سیره چنین گفتهاند که اصحاب پیامبر 9 هنگام فتح مکه، ده هزار نفر و بلکه بیشتر بودهاند. پس چگونه توانستهاند نماز را به صورت خط مستقیم در مسجدالحرام اقامه کنند؟بالاتر اینکه تعداد همراهان پیامبر (ص) در حجّه الوداع به صد هزار نفر میرسید.و امامان شیعه اعتراضی به این سیره نکردهاند و این عدم اعتراض، بهترین دلیل پذیرش آن، از سوی ائمه (علیهم السلام)، محسوب میشود. (2)در نقد دیدگاه بالا باید گفت: تمام آنچه در مورد سیره گفتهاند، ازعدم آگاهی به تاریخِ «آغاز نماز به شیوه دایرهای» نشأت میگیرد. دانستیم که خالد بن عبدالله قسری نخستین کسی بود که نماز جماعت دایرهای را رواج داد و علت رواج چنین نمازی این بود که کعبه در هنگام برپایی نماز تراویح، گنجایش همه مردم را نداشت. شایان ذکر است که این ملاک (اقامه دایره وار نماز جماعت) در مورد نمازهای یومیه رواج نداشته است.درست است که مسجدالحرام گنجایش هزاران زائر را به صورت همزمان نداشته اما این امر، دلیل اقامه نماز در مسجدالحرام محسوب نمیشود بلکه احتمال دارد که پیامبر (ص) نماز را در بیرون مسجدالحرام اقامه کرده باشد، به ویژه آنکه پیامبر (ص) در خارج از مکه اقامت داشت. از آن حضرت پرسیدند: چرا در خارج از مکه اقامت گزیدهای؟ فرمود: عقیل خانهای در مکه برای ما باقی نگذاشته است.حقیقت کلام این استکه: مسجدالحرام گنجایش فعلی را نداشته و حتی در صورت اقامه دایره وار نماز جماعت توسط پیامبر (ص) نیز کفاف جمعیت را نداشت.ابن جوزی در توصیف ساختمان مسجدالحرام میگوید: مسجدالحرام، کوچک بود و در پیرامون آن دیواری وجود نداشت، بلکه خانههای اطراف، مشرف بر مسجدالحرام بودند و در میان خانهها درهایی وجود داشت که راه ورود مردمِ نواحی مختلف، محسوب میشد. روند مذکور ادامه داشت تا اینکه محدودیت مکانی مسجدالحرام برای مردم، آشکار شد؛ بنابراین، عمر بن خطاب، برخی خانههای اطراف را خرید و آنها را ویران کرد و آنگاه با دیواری کوچک، مسجدالحرام را محصور ساخت. بعدها عثمان بن عفان مسجدالحرام را توسعه داد و برخی دیگر از خانههای اطراف را خرید.ابن زبیر نیز در توسعه مسجدالحرام کوشید؛ بهطوری که برخی خانهها را خرید و ضمیمه مسجدالحرام کرد. ولید بن عبدالملک نخستین کسی بود که مسجدالحرام را به اسطوانههای مرمرین آراست و آن را با چوب تزیین شده درخت ساج، مسقف کرد. بعدها منصور بخش شامی مسجدالحرام را توسعه داد و مهدی نیز در همین مسیر گام برداشت. در این دوران، کعبه در کنار مسجدالحرام قرار داشت اما مهدی مایل بود که کعبه در وسط مسجدالحرام باشد. بنابراین، خانههای مردم را خرید و به مسجد الحرام افزود و کعبه را در وسط مسجدالحرام قرار داد. توسعه مسجدالحرام در دورههای بعد نیز استمرار یافت و این روند تا به امروز همچنان ادامه دارد. (3)(13 شعبان المعظم 1428 هجری)
1- الذکری، ج 162
2- محقق اصفهانی، نماز جماعت، ص 136
3- ابو الفرج عبدالرحمان بن جوزی، مثیر الغرام الساکن إلی أشرف الأماکن، ج 1، ص 358