راه کوفه- مکه، کهن ترین راه عراق به حجاز

نوع مقاله : اماکن و آثار

موضوعات


اسلام در سال‌های 17- 13 وارد عراق شد. مسیر ورود این آیین الهی، بیابان‌های برهوت میان حجاز و عراق بود؛ بخشی از سمت حجاز به سمت مرکز عراق و بخشی دیگر، از جنوبی‌ترین نقاط، به سمت بصره وحتی ازآن جنوبی‌تر به سمت بحرین وسواحل جنوبی خلیج فارس.
قبایل عرب از دیر زمان در بخش‌هایی از این مناطق زندگی می‌کردند. بسیاری از آنان مشتاق بودند در جنگی شرکت کنند و غنایمی به دست آورند. وقتی شنیدند که بنا است جنگی با ایران رخ دهد؛ ایرانی که به هر روی تسلّطی بر عراق داشت، بسیار خوشحال شدند؛ زیرا غنایمی نصیب‌شان می‌شد. طبیعی است که در روزهای نخست، تصور پیروزی‌های شگرف را نداشتند اما به زودی روشن شد که دولت ساسانی چنان پوسیده و بی‌جان است که به راحتی می‌توان بنیاد آن را برانداخت.
پیش از اسلام، شهر حیره مرکزی بود که عراق و جزیره العرب را به یکدیگر پیوند می‌داد. آن زمان، تاجران عربِ مکه، خود را از مسیری خاص به حیره می‌رساندند و در کارهای تجاری آن ناحیه مشارکت می‌کردند.
پس از وفات حضرت رسول (ص) سپاه خالد بن ولید از راه مدینه- حیره، راهی این دیار شد تا با مرتد شدگان عرب؛ از جمله طلیحه بن خویلد اسدی بجنگد. ادامه مسیر، حمله به آن دسته از قبایل عرب بود که هنوز اسلام نیاورده بودند. و سرانجام، آنان در ادامه همین مسیر به عراق رسیدند.
در اخبار تاریخی آمده است: خالد از منازلی مانند «فید» و «ثعلبیه» گذرکرد. این دو، از مناطقی هستند که بعدها، از منازل مشهور در مسیر کوفه- مکه به حساب آمدند.
در پایان سال 12 هجری بود که گروهی از مسلمانان، همراه خالد با سرعت تمام این مسیر را طی کرده و حج گزاردند. (1) این باید نخستین سفر حج باشد که میان عراق و حجاز برقرار شده است.
فرمانده بعدی که به عراق اعزام شد، سعدبن ابی‌وقاص بود. نوشته‌اند که وی سه ماه در ثعلبیه ماند. در مسیری که وی طی کرده، از منازلی مانند زرود، شرف و عذیب هم یاد شده است. (2) این‌ها همان منزل‌هایی است که در راه کوفه- حجاز وجود دارد و تا قرن‌ها به همین نام‌ها شناخته شده بود.
پس از فتح عراق، اعراب بیابانی که بر این دیار مسلّط شده و همچنان خطر را حس می‌کردند، به دستور ایشان اجازه نیافتند به شهرهای آبادی- حاشیه دجله- بروند، بلکه برای آن که روحیه نظامی خود را حفظ کرده، در برابر خطرات احتمالی آماده بمانند، شروع به ساختن کمپ‌های نظامی کردند و در آنجا مستقر شدند. زمان استقرار آنان طولانی بود و به همین دلیل زن و فرزندان خویش را هم به عراق آوردند. نتیجه آن شد که آنان در دو مرکز عمده در جنوب و مرکز عراق استقرار یافتند. یکی کوفه و دیگری بصره. آنان این دو شهر را که ابتدا موقت بنا کرده بودند، اندک


1- تاریخ الطبری: 3/ 348
2- فتوح البلدان: 356

ص: 61
اندک دائمی اش کردند برای ادامه فتوحات در ایران مورد استفاده قرار دادند. بصره برای ادامه فتوحات در جنوب و مرکز ایران و کوفه برای ادامه فتوحات در مرکز به سمت آذربایجان از یک طرف و خراسان از سوی دیگر مورد استفاده قرار گرفت.
ارتباط این دو مرکز با حجاز، به دلایل مختلف استوار بود:
1. اقوام و خویشان بسیاری از آنان در حجاز بود و طبیعی است باید به آنان سر می‌زدند. آنان حجاز را موطن خود می‌دانستند. این امر به خصوص درباره اصحاب پیامبر (ص) که از حرمین آمده بودند، بیشتر صدق می‌کرد.
2. آنان همواره حج را به عنوان امری دینی، مد نظر خود داشتند. علاوه برآن، عشق آنان به زیارت قبر پیامبر (ص) هم بسیار جدی بود. بنابراین، می بایست این مسیرکه فاتحین از آن راه به عراق رفته‌اند آباد شود و مورد استفاده این افراد قرار گیرد.
حاکمان بعدی که در بصره تعیین شدند، از جمله ابوموسی اشعری و پس از آن، عبدالله ابن عامر بن کریز، از همین مسیر، از مدینه به بصره رفتند. بنابراین، باید در طول این سال‌ها اصلاحاتی در این راه‌ها، به‌خصوص در زمینه ایجاد چاه برای تأمین آب جهت حجاج و سربازانی که در این مسیر رفت و آمد می‌کردند، ایجاد شده باشد.
امام علی (ع) به دنبال ماجرای شورش اصحاب جمل، از مدینه به میانه راه بصره- کوفه آمد. در این سفر امام در ربذه، فید و ثعلبیه توقف داشته و در منابع از آنها یاد شده است. (1)
از این رو بود که راه عراق به حجاز- که بی گمان پیش از اسلام هم مورد استفاده بوده- جدی‌تر و بیشتر مورد استفاده قرار گرفت. می‌توان تصور کرد که از همان زمان، حاکمان نیز به این امر توجه خاص داشتند. باید بدانیم که در آن روزگار هنوز بحث حمله به کاروان های حج و مسافران راه، مانند دوره‌های بعد، چندان جدی نبود. البته حمله قبایل به یکدیگر مطرح بود اما مورّخان چنین باور دارند که حمله به کاروان‌ها بیشتر از قرن سوم هجری به این سو، مورد توجه اعراب بدوی قرار گرفت. اعرابی که از نعمت زندگی شهری برخوردار نبودند، دستشان از غنایم شهرها کوتاه بود و برای این که این ناداری خویش را تلافی کنند و در عوض بی توجهی حکومت ها، به کاروان های حج حمله می‌کردند.
به هر روی، مسیری‌که میان عراق و حجاز مورد توجه قرارگرفت، یکی از معروف‌ترین راه های حج در آغازین دوره فتوحات اسلامی است. این مسیر تا روزگاران اخیر به عنوان راهی که حجاج از آن برای حج استفاده می کردند مطرح بود و تاریخچه بسیار مهمی دارد. طبیعی است که راه یاد شده، تنها برای حج نبود و ارتباط میان دو بخش مهم دنیای اسلام به لحاظ دینی و اقتصادی از این مسیر برقرار می‌شد.


1- تاریخ الطبری: 4/ 455، 477- 481

ص: 62
مسیر امام حسین (ع) از مکه به کوفه یا راه عراق- حجاز
دقیق‌ترین آگاهی‌ها درباره راه عراق، در میان قرن اول هجری، درباره مسیری است که امام حسین (ع) از مکه به سمت کوفه پیمود و البته پیش از رسیدن به کوفه، راه را کج کرد و به سمت کربلا رفت. اطلاعات دقیق در باره این مسیر، در منابع تاریخی مربوط به کربلا، در آثاری مانند «اخبار الطوال»، «انساب الاشراف»، «تاریخ طبری» و منابع دیگر آمده است.
مورخان به مناسبت بیان رویدادهای این سفر و این که هر کدام در کدامین نقطه اتفاق افتاده، این اطلاعات را ارائه کرده‌اند. این مسیر دقیقاً همان مسیر اصلی میان کوفه- مکه است؛ راهی‌که پیش و پس از آن، حاجیان ازآن برای رفت و برگشت در سفر حج استفاده می‌کردند.
منازلی‌که دینوری در اخبار الطوال درباره مسیر امام حسین (ع) یادکرده، عبارت است از:
- تنعیم (جایی است در مکه که امام حسین (ع) در آنجا با کاروانی حکومتی که از یمن می‌آمد، برخورد کرد).
- صفاح (جایی است که گفته‌اند در آنجا با فرزدق ملاقات کرد).
- بطن الرُّمه (جایی است که امام حسین در آن، نامه‌ای به اهل کوفه نوشت و از نامه مسلم و اجتماع مردم در پیرامون وی یاد کرد).
- زرود (جایی‌که با چادر زهیربن قین برخورد کرد و او را به همراهی خود فرا خواند که سرانجام زهیر پذیرفت).
- زباله (جایی که کسانی از کوفه آمدند و خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به او دادند).
- بطن عقیق (جایی که به اما خبر دادند ابن زیاد سپاهیانش را میان عذیب و قادسیه برای جنگ با وی گردآورده است. بطن عقیق یک منزل پیش از ذات عرق واقع شده و از میقات‌های پنجگانه به شمارآمده و میقات اهل عراق برای مُحرم شدن است).
طبری شبیه این خبر را، در منزل «بطن العقبه» دانسته است. (1)
- شرات (جایی درنزدیکی عسفان، که حضرت شب را درآنجا سپری کرد وصبحگاهان به حرکت خود ادامه داد).
نیم روزی پس از حرکت از شرات بود که با سپاه حرّ برخورد کردند. در آنجا بود که حرّ اصرار داشت امام را به کوفه ببرد و امام تصمیم به بازگشت داشت. قرار شد مسیر را به سمت عذیب که راهی است میان این دو، کج کنند. از آنجا تا عذیب 38 میل است.
- عذیب الحمامات (جایی است که در مسیر به آن رسیدند و در آنجا اتراق کردند).
- قصر بنو مقاتل (امام حسین در حرکت از عذیب الحمامات می‌کوشید از کوفه فاصله بگیرد تا آن‌که به قصر بنی مقاتل رسید و در آنجا بود که با عبیدالله بن حرّ جُعفی دیدار کرد).
در این هنگام امام حسین (ع) می‌کوشید از کوفه دور شود و به سمت بادیه برود اما حرّ مانع می‌شد، تا به کربلا رسیدند. (2)
مشابه همین مطالب در منابع دیگر، البته گاه با افزوده‌هایی آمده است. برای نمونه، از ثعلبیه یاد شده است؛ جایی که کسانی از مردم کوفه خبر مسلم را به امام حسین دادند. (3)
چنان‌که از منطقه حاجز یاد شده است؛ جایی که امام حسین به اهل کوفه نامه نوشت و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی داد تا به آنان برساند. (4)
راه کوفه- مکه در دور اموی و عباسی
توجه جدی دولت عباسی به راه عراق- حجاز، در آغاز، برای انتقال مرکز خلافت از شام به عراق بود. در دوره امویان، آنچه از توجه به راه‌ها داریم، مربوط به اصلاح راه‌ها و چاههای آب راه شام- مدینه است اما در دوره عباسیان، از همان روزهای نخست، اقداماتی در بهبود وضعیت راه کوفه- مکه آغاز شد. نوشته‌اند که ابوالعباس سفاح (م. 136) درنخستین اقدام فرمان داد این مسیر را علامت زده، از کوفه تا مکه نشانه گذاری کنند «و فیها ضرب المنار من الکوفه الی مکه». (5)
اما از دوره منصور عباسی (158- 136) و سپس مهدی بود که توجه خاصی به مکه شد. منصور در سال 136 به نیابت از سفاح، امارت حج را داشت که در جایی به نام صُفَیه خبر مرگ برادرش را شنید. پس از آن با وی به عنوان خلیفه بیعت


1- تاریخ الطبری: 5/ 399
2- اخبار الطوال: 244- 251
3- تاریخ الطبری: 5/ 397
4- انساب الاشراف: 3/ 166
5- تاریخ الطبری: 7/ 465، درب زبیده: 47

ص: 63
شد. در سال 158 هم در سفر مکه بود که درگذشت. در زمان او، مسؤول برای نظارت بر راه حج، به ویژه تأمین آب و اصلاح چاه‌ها ایجاد شده بود. (1)
دوران مهدی، دوران مهمی برای اصلاح راه حج بود. طبری نوشته است:
در سال 161، مهدی بگفت تا در راه مکه از قادسیه تا زباله قصرهایی بسازند وسیع‌تر از قصرهایی که ابوالعباس ساخته بود و بگفت تا بر قصرهای ابو العباس بیفزایند. منزلگاه‌هایی را که ابو جعفر ساخته بود، به حال خود باقی گذاشت و بگفت تا در هر آبگاهی آبگیر بسازند و میل‌ها و برکه‌ها را تجدید کنند و پهلوی آبگیرها چاه حفر کنند. این کار را به یقطین بن موسی سپرد و همچنان تا به سال صد و هفتاد و یکم با وی بود و أبوموسی برادر یقطین در این کار جانشین وی بود. (2)
عباسیان تا دو قرن پس از آن، حاکمان مکه را از افرادی از خاندان خویش می‌گماردند و به همین دلیل به حجاز به چشم جایی بس مهم می نگریستند. منصور و سپس فرزندش چندین بار به حج آمدند و لازمه اینها توجه ویژه به اصلاح این مسیر و فراهم کردن زمینه برای سفرهای آسان‌تر بود. مقریزی نوشته‌است:
«در هر منزل، منازل خاصی برای خلفا ساخته شد تاآنان درسفری‌که دارند در آنها اقامت کنند. در این خانه ها فرش و پرده و ظروف و وسایل دیگر وجود داشت.» (3)
مهدی عباسی در سال 164 قصد سفر حج کرد اما وقتی به عقبه رسید، احساس کرد که آب بسیار بدبو و تلخ است و به همین دلیل از سفر خودداری کرده یقطین بن موسی را که مسؤولیت اصلاح آب‌ها و چاه‌ها را داشت ملامت کرد. طبیعی است که پس از آن تصمیم گرفته باشد تا در این باره اقدام قاطعی به عمل آورد.
در کتاب «المناسک» از جاهایی یاد شده است که مهدی دست به اصلاح آن‌ها زده و نام وی روی آن اماکن تا قرن سوم باقی مانده بود. بهترین نوع صدقات از سوی خلیفه یا اطرافیان وی، کندن چاه در این مسیر و ایجاد برکه بود؛ به طوری که حجاج بتوانند به آسانی از آب آن‌ها بهره برده و گرفتار عطش و هلاکت نشوند.
در سال 166 مهدی عباسی فرمان داد در این مسیر «برید» ایجاد شود و این برای نخستین بار بود که رخ می‌داد. اگر تا آن زمان مشکل راه تنها مسأله حج و تجارت بود، این بار کار برید که نوعی کار اطلاع رسانی و اطلاعاتی و حکومتی بود، می‌توانست عاملی برای اصلاح بهتر این مسیر باشد. برای این کار شتران و قاطرها و ابزار دیگری در نظر گرفته شد و این‌ها به تجهیز این راه کمک می‌کرد. (4)
هارون الرشید (193- 170) هشت بار به سفر حج رفت و در این سفرها بود که اموال زیادی را برای اصلاح مسیر و همین طور کمک به مردم مکه و مدینه هزینه می‌کرد. هارون به اهمیت تسلّط معنوی بر حرمین آگاه بود و می‌دانست که این کار، از عوامل اصلی استواری دولت و خلافت اوست. حتی گفته‌اند برخی از این سفرها با پای پیاده طی شد. هر بار که به سفر می‌رفت تعداد زیادی از عالمان و فقیهان نیز او را همراهی می‌کردند و وی تمامی هزینه‌های آنان را می‌پرداخت. (5)
از نقاطی‌که در این مسیر نهایت اهمیت را داشت، منطقه «ربذه» بود که 120 میل با مدینه فاصله داشت و هارون معمولًا از آنجا عبور می‌کرد. این همان منطقه‌ای است که ابوذر به فرمان عثمان به آنجا تبعید شد و زمانی که درگذشت، کاروان حج عراق که عبدالله بن مسعود همراهش بود، به آنجا رسید و در وقت مرگ بالای سر ابوذر بود.
نویسنده «الامامه و السیاسه» خبری در باره حنث قسم هارون و پیاده به حج رفتن او یاد می‌کند. در همین سفر است که زبیده هم همراه اوست. زمانی که او قصد خود را برای وزیرش عمرو بن مسعده بیان می‌کند، عمرو می‌گوید:
گفتم: ای امیر مؤمنان، امسال را بگذار، شاید در سال آینده کار راحت‌تر شود.
هارون گفت: پذیرفتم.


1- درب زبیده: 48
2- تاریخ الطبری: 8/ 136، درب زبیده: 48
3- الذهب المسبوک فی ذکر من حج من الخلفاء و الملوک: 39 38 تحقیق جمال الدین شیال، قاهره، 1955.
4- درب زبیده: 49
5- کتاب المناسک: 330، 364

ص: 64
گفتم: برای این‌که مسیر تو تا رسیدن به مکه از راحتی بیش‌تری برخوردار شود، فرمان می‌دهم درختان فراوان بکارند و نهرهای فراوان جاری سازند و به این وسیله راه تو خوش آب و هوا شود. پس از مدتی عمرو بن مسعده نزد هارون رفت و از این که توانسته بود وظیفه خود را انجام دهد، او را آگاه کرد.
عمرو بن مسعده گوید: پس از این که هارون همراه همسر خود، زبیده از بغداد به راه افتاد، به مکه رفت و حج خود را با پای پیاده به جای آورد، در اواخر ماه ذی الحجه سال 180 به بغداد بازگشت. (1) این سفر وی که به آرامی انجام می شد، سه ماه تمام به طول انجامید.
در زمان مأمون (م 218) که کارهای علمی و ریاضی قدری رایج شد، وی فرمان داد تا مسیر عراق- حجاز را بر حسب میل اندازه بگیرند. بر اساس محاسبه‌ای که صورت گرفت، این مسیر 812 میل بود. (2)
تأمین امنیت راه عراق- حجاز
پس از این زمان است که حمله‌ها و هجوم قبایل بدوی به این راه آغاز می شود. دلیل آن می‌تواند این باشد که راه آباد شد و افرادی که به حج می‌آمدند، از ثروتمندان بودند. در مقابل، قبایل بدوی زندگی فلاکت باری داشتند و این راهی بسیار مناسب برای مشتی فقیر بود که به غنایمی دست یازند. از این پس، مشکل تنها آباد کردن کاروانسراهای میان راه و اصلاح چاه‌ها نبود، بلکه تأمین امنیت به تدریج به عنوان مسأله‌ای مهم مطرح شد.
احمدالسباعی، درباره نخستین حمله قبایل عرب، از غارت بنوسلیم یاد کرده، می‌نویسد:
در سال 230، شماری از بنوسلیم به قصد غارت برخی از شهرهای حجاز (3) به آن مناطق حمله کرده، به تباهی و غارت بازارها پرداختند و آزارشان به شمار فراوانی از مردم رسید. آنان به راهزنی پرداخته و به سپاه والی مدینه نیز یورش بردند. در همین سال، واثق سپاهی را به فرماندهی یکی از ترک‌ها، با نام «بغای کبیر» به حجاز فرستاد. وی پنجاه نفر از آنان را کشت و یک هزار نفر را که به شرّ و فساد شهرت داشتند اسیر کرد و در مدینه به زندان انداخت. 
بنوسلیم به‌طور معمول نزدیک به مدینه، در حرّه بنوسلیم زندگی می‌کردند وطایفه‌ای از قیس عیلان بودند که به قدرت و کثرت شهرت داشتند. به باور من این نخستین شورش غیرسیاسی است که قبایل بدوی حجاز طی تاریخ دوره اسلامی دست به آن زدند و هدفشان چیزی جز فساد و سیر کردن شکم گرسنگان نبود. شگفت نیست که در همین روزگار، صولت و شوکت خلفا نزد رعایا شکسته شد؛ چنان‌که اندکی پیش از آن، بخل خلفا در بخشش آغاز شده، سبب فقر و فاقه بادیه‌های‌حجاز گردید. این فقر، بی‌توجهی به سلطان را همراه داشت و این خود منجر به بازی بادیه‌نشینان با امنیت عمومی شد. این رفتار فسادزا، چندان به درازا کشید که به صورت یک عادت درآمد و قبایل حرب در میان مکه و مدینه و نیز قبایل دیگری در شرق و جنوب آن، بر همین پایه رشد یافتند. (4)
مورّخان، پایان خلافت واثق به سال 232 را نقطه تحوّلی می‌دانند که در آن، عصر اول و طلایی عباسی، به عصر دوم عباسی که روزگار تجزیه و فتنه‌های بزرگ است، تبدیل‌می‌شود.
گفته‌اند نخستین خلیفه‌ای که دست به اقدامات امنیتی برای حفاظت راه و حجاج از دست تجاوز قبایل بدوی زد، واثق عباسی (232- 227) بود. وقتی واثق در سال 231 عزم حج کرد، مشکل کم آبی سبب شد، وی از تصمیم خویش برای رفتن به حج منصرف شود. (5)
از این پس، در زمان بیشتر خلفا، کسانی از سوی آنان به عنوان ناظر راه معین می‌شدند و کارشان اصلاح چاه‌ها، کندن چاه‌های تازه، تأسیس منازل جدید برای استراحت و اتراق کاروان و مسائلی از این دست بود. در زمان متوکل عباسی (مقتول 247) جعفر بن دینار مشرف بر راه کوفه بود که چندین سال این اشراف وی ادامه داشت. در این دوره، گاه در برخی از منازل، یکباره بیش از پنجاه چاه کنده می‌شد تا در پی آمدن حجاج که جمعیت آنان بسیار زیاد بود، مشکلی پیش نیاید.
یعقوبی می‌نویسد: در حوالی سال 250، شخصی به نام محمد بن حاتم در مکه مسؤولیت راه‌ها و مصانع آن را داشت. در سال 251 شخصی به نام عبدالله بن سلیمان مشرف بر تنظیم راه یا به عبارت طبری «الموجه الی طریق مکه لضبط الطریق» بود. (6)


1- الامامه و السیاسه ترجمه فارسی: 389
2- نهایت المسافات بیرونی: ص 223، 234 درب زبیده: 52
3- مقصود شهر الجار است که آن زمان، حکم جده امروزی را داشت. بنگرید به کتاب من با نام معجم معالم الحجازمدخل مربوطه عاتق.
4- تاریخ مکه، ص 195- 196
5- تاریخ الطبری: 140. 9 درب زبیده: 53
6- درب زبیده: 54

ص: 65
مسأله حج و کاروان حجاج از یک سو مورد هجوم قبایل بدوی قرار می‌گرفت و از سوی دیگر، به خصوص از اواخر قرن سوم هجری، موضوع برخی از منازعات سیاسی میان عباسیان و اسماعیلیان شد. قرامطه که هوادار اسماعیلیان بودند و تلاش می‌کردند تا دولت عباسیان را تضعیف کنند، کاری که از دستشان بر می‌آمد، حمله به کاروان‌های حج بود. در این باره منابع فراوان سخن گفته‌اند.
عناوینی به عنوان مسؤولیت این افراد در ادوار مختلف یاد می‌شود؛ مانند «مشرفاً علی الطریق» یا «مصالح طریق الحج و عمارتها». (1) گاه کسانی‌که حاکم مدینه بودند، نظارت بر این راه را نیز به دوش داشتند.
نا امنی راه حج عراق در دوران مقتدر عباسی (320- 295)
در دوران خلافت 25 ساله مقتدر نیز مسأله حج، همچنان مسأله‌ای مهم برای خلافت عباسی است. حج تأمین کننده مشروعیت خلفای عباسی است و هر اشکالی که در آن پدید آید، از دید مسلمانان به معنای آن است که این خلافت قابلیت لازم برای اداره امور مسلمانان را ندارد. بنا براین، آنان می بایست توجه ویژه به حج کرده، مبالغ گزافی پول در این راه هزینه می‌کردند. بخشی از این پول، صرف راه حج می‌شد و بخش‌هایی- که گاه بیشتر هم بود- خرج کمک به اهل حرمین می‌گردید؛ به خصوص فقرا که فراوان بودند و مهاجران زیادی در میان آنان بود.
همان‌گونه که اشاره شد، موضوع امنیت در این دوره، به مسأله بسیار مهم تبدیل گردید. قبایل بدوی می‌توانستند کاروان حج را تهدید کنند. آنان آگاه بودند که خلیفه می‌باید پولی به آنان بدهد تا آرام باشند. اگر نپردازد راه را نا امن خواهند کرد و این خلیفه است که ضرر خواهد نمود. گفته‌اند مقتدر عباسی پولی که سالیانه برای تأمین مسائل مختلف راه و نیز کمک به اهالی حرمین هزینه می‌کرد 315000 دینار یعنی سکه طلا بود. وی برای آن که نظارت بر راه بیشتر باشد، شخصی را به عنوان ناظر از سمت کوفه به حجاز می‌گمارد و دیگری را برای نظارت بر نیمه دوم راه؛ از مکه به سمت عراق معین می‌کرد. در سال 315 وزیر مقتدر عباسی، علی‌بن عیسی پول هنگفتی را تنها برای پرداخت به شماری از طوایف و به خصوص پنج هزار نیروی نظامی، از قبیله بنی اسد هزینه کرد تا آنان از راه مراقبت کنند. (2) به رغم همه این مشکلات، باز هم مشکلات زیادی برای حجاج در طول راه پدید آمد. در این سفر، حجاج گرسنگی زیادی تحمّل کردند و علت آن نبودن عمارت و آبادی در این مسیر و عدم امکانات بود. در واقع راه زبیده یا همان «راه جبل» که بعدها به این نام خوانده شد، به طور کامل راهی خشک و بیابانی بود.
از زمان مقتدر عباسی، کتیبه‌ای سنگی به دست آمده است‌که وی وزیرش علی بن عیسی را به عنوان مسؤول عمارت راه حج معین‌کرده و وزیر هم دو نفر را برای انجام این کار گماشته است. تصویری از این سنگ در کتاب «درب زبیده» (ص 57) آمده که در آن نوشته است:
«أمر عبدالله جعفر الامام المتقدر بالله أمیر المؤمنین اطال الله بقائه الوزیر أبا الحسن علی بن عیسی- أدام الله عزّه- بعماره طریق الجاده لحاج بیت الله الحرام ... و تولّی ذلک أبو أحمد بن عبد العزیز الثقفی و مصعب بن جعفر الزبیری فی سنه أربع و ثلاث مائه».
از این فرمان چنین روشن می شود که در دوران مقتدر (320- 295) راه کوفه- مکه بازسازی شده است. دیگر آن‌که مسؤولیت این کار بر دوش وزیر او، علی بن عیسی بود که از سال 278 تا 334 در تشکیلات عباسیان مشغول به کار بود. در این باره، دو نفر مسؤولیت ویژه داشته‌اند که هر دو از سوی وزیر معین شده‌اند.
در دوره‌های بعدی، عضد الدوله بویهی را می‌شناسیم که به موازات تلاش‌هایی که برای بازسازی بغداد کرد، به راه‌ها نیز توجه داشت. این توجه، بیشتر برای اصلاح برکه ها و چاه‌ها بود.
ابن مسکویه می‌نویسد: او مالیات را از کاروان های حج برداشت و رفتارهای نادرستی که با آنان می‌شد، از میان برد. او چاه‌هایی کند و چشمه ها را اصلاح و آبرسانی در میانه راه‌ها ایجاد کرد. (3)


1- درب زبیده: 55
2- صله تاریخ الطبری: تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم: 113
3- تجارب الامم: 2/ 407. ابن اثیر می نویسد که او راه عراق به مکه را اصلاح کرد. الکامل: 8/ 704

ص: 66
ملکشاه سلجوقی هم در راه حج عراق- حجاز اصلاحاتی پدید آورد و از جمله «مناره القرون» در روزگار وی ساخته شد که بعدها ابن جبیر در سال 578 آن را وصف کرده است.
راه زبیده، به نام زبیده
در منابع قرن سوم و بعد از آن، از این راه به نام «در زبیده» یاد می‌شود. در اینجا مراد از «در»، دروازه است. اما زبیده همسر هارون الرشید است. وی دختر جعفر، فرزند منصور عباسی است. از وی به عنوان کسی که خدمات زیادی به راه حج عراق- حجاز کرده و همچنین پولی که میان ساکنان مکه توزیع می‌کرده و هوای آنان را داشته، یاد شده است.
در کتاب «المناسک» حربی که از قدیمی‌ترین کتاب‌ها در باره راه های حج است، دست کم از دوازده منزل یاد شده که آثاری از برکه و چاه و بناهای دیگر منسوب به زبیده دارد. این کتاب نزدیک به زمان زبیده بوده و در این زمینه می‌تواند مورد استناد باشد. تعابیری مانند «برکه زبیده» «برکه ام جعفر» «قصر امّ جعفر» از تعابیری است که حربی در این کتاب در باره آثار منسوب به حربی استفاده کرده است.
شاعری به نام احمد بن عمرو در یکی از سفرها همراه زبیده بود و اشعاری درباره منازل و مراحلی که زبیده در آن‌ها کمک و اقدامی برای حاجیان کرده، سرود. متن این ارجوزه را حربی در کتاب «المناسک» (562- 545) آورده است.
یاقوت نیز اخبار این منازل و کارهای منسوب به زبیده را در «معجم البلدان» با عناوین «محدث، عنابه، سمیره، برکه امّ جعفر، حسنی، قروری، زبیدیه و هیثم» گزارش کرده است. اخبار این برکه‌ها و تلاش‌های زبیده به قرون بعد هم رسید تا آنجا که ابن جبیر نیز در سفری‌که از همین راه، از حجاز به عراق آمد، به‌این نکته تصریح می‌کند. همچنین ابن‌بطوطه در قرن هشتم این نکته را یادآور شده است.
می‌توان تصور کرد که در این باره افراطهایی صورت گرفته اما به هر روی پیداست که تلاش‌های زبیده دراین زمینه چشمگیر بوده است. این خدمات نه تنها در راه عراق- حجاز بلکه برای مکه وآبرسانی‌آن هم کارهای چشمگیری انجام داده وپول‌های فراوانی هزینه‌کرده است. (1)ازرقی (2) در این باره اطلاعاتی به دست داده؛ چنان که یعقوبی هم مطالبی را یادآور شده است. (3)
به‌جز زبیده، نام بسیاری از خلفا، امیران وحاکمان بلاد اسلامی در فهرست‌کسانی یاد شده است که در این زمینه خدماتی داشته‌اند. بسیاری از افراد خیر هم که دارای سرمایه و ثروتی بوده‌اند، در این زمینه اقداماتی مانند کندن چاه و ایجاد برکه داشته‌اند که نامشان از یادها رفته است.
دکتر سعد الراشد فهرستی از نام افراد شناخته شده را در کتاب «درب زبیده» (ص 70 به بعد) آورده است. این افراد عبارت‌اند از:
- عیسی بن موسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس.
- فرزندش موسی بن عیسی که اطلاعاتی از اقدامات آن‌ها در کتاب «المناسک» حربی در اختیار است.
- عیسی بن علی، عموی سفاح.
- عبدالصمد بن علی که چاهی در فید و مسجدی در منزل اوطاس بنا کرده است.
- ابومسلم خراسانی که گفته‌اند: به هر منزلی می‌رسید به اعراب کمک مالی می‌کرد و چاه می‌کند و راه را اصلاح می نمود.
- یقطین بن موسی- پدر علی بن یقطین از اصحاب معروف امام کاظم (ع)-
- کسانی از خاندان برامکه.
- خزیمه بن خازم که از فرماندهان دولت عباسی در زمان هارون بود. منزل خزیمیه در میان منازل این راه به نام او و خدمات وی است.
- ابودلف عیسی بن عیسی.


1- درب زبیده، ص 65- 69
2- اخبار مکه: 1/ 444- 445
3- مشاکله الناس لزمانهم: 26

ص: 67
- خالصه کنیز خیزران- مادر هارون- نام وی به عنوان کسی که آثاری در این مسیر از وی برجای مانده و حربی در مناسک از آنها یاد کرده، آمده است.
- مسرور خادم که حاجب هارون بود.
- عمر بن فرج رخجی از امرای دوره مأمون و متوکّل. نام وی در میان کسانی که خدمتی به حجاج در این راه کرده‌اند آمده است.
نام افرادی که در قرن سوم می‌زیستند و خدمتی در این راه کرده‌اند، فراوان است. در قرن چهارم از:
- بدر بن حسنویه (م 405). حاکم منطقه جبال و همدان و دینور در ایران یاد شده است. وی شیعه بوده و وصیت کرده است که در نجف کنار امیر المؤمنین (ع) دفن شود. منابع تاریخی از خدمات او در این راه یاد کرده‌اند. وی مبالغ هنگفتی سالیانه به اعراب میان راه می‌داد تا به حجاج حمله نکرده و برابر آزار دیگران، از آنان حفاظت کنند. (1)
در قرن ششم جمال الدین اصفهانی (م 559) شهرت به خدمت در این مسیر و به خصوص مکه و مدینه داشت که شرح حال وی را در ادامه خواهیم آورد.
اختلافات مذهبی و راه زبیده
در اواخر قرن سوم بود که جریان اسماعیلیه و شعب آن توانستند در برخی از نقاط جهان اسلام موقعیتی به دست آورند. پیدایش قرامطه در منطقه احساء و بحرین، از پدیده های مهم نیمه نخست قرن چهارم هجری است. این گروه با دولت عباسی به شدت درگیر بودند و به همین دلیل تلاش می‌کردند این دولت را که در صدد استفاده سیاسی از حج بود، تحت فشار بگذارد. قرامطه تنها راهی که برای تحت فشار گذاشتن دولت عباسی داشتند، این بود که راه حج را به روی امیر الحاج عراق ببندند. قرامطه به بصره و سواد عراق هم یورش می بردند و تلاش می‌کردند تا دولت عباسی را از این منطقه عقب برانند. عباسیان هم هر روز لشکری بسیج کرده به جنگ قرمطیان می فرستادند.
منطقه احسا و قطیف تا بصره و حتی از آنجا تا مکه زیر نفوذ قرامطه درآمد و آنان هر سال که اراده می‌کردند، کاروان های حج اعزامی از طرف دولت عباسی را تحت فشار می‌گذاشتند. منابع تاریخی سنی، در همه این موارد می‌کوشند قرامطه را بدنام کنند که البته آنان نیز اشتباهاتی داشتند. نتیجه آن شد که راه حج برای سال‌ها ناامن ماند و از این حیث و به دلیل اهمیت آن، اخبارش در منابع مهم انعکاس یافت.
نخستین بار از زکرویه بن مهرویه یاد شده‌که در سال 294 به‌کاروان حج- که از مکه باز می‌گشت- حمله کرد. در سال 312 قرامطه به فرماندهی ابوسعید جنابی به کاروان حجاج در منطقه زرود حمله کردند. آنان گاه شخصیت‌های برجسته‌ای را که در این کاروان‌ها بودند، دستگیر می‌کردند.
اخبار نقل شده در رویدادهای مربوط به سال‌های 291 و پس از آن، نشانگر آن است که عباسیان هم حملات سختی به قرامطه داشتند و هم اسرا و زندانیان آنان را کشته و پیش از کشتن دست و پایشان را قطع می‌کردند. در واقع این خشونت متقابلی بود که میان دولت عباسی و قرامطه روی می‌داد. در این میان بیشترین ضرر متوجه حاجیان بود.
ابن جریر طبری در باره رویداد حمله قرامطه در سال 294 می‌نویسد:
«شش یا هفت روز مانده از محرم، کاروان به واقصه رسید. مردمِ منزلگاه، بیمشان دادند و خبرشان دادند که میان آن‌ها و قرمطیان چهار میل است که حرکت کردند و نماندند و نجات یافتند. حسن بن موسی ربعی و سیما ابراهیمی در این کاروان بودند. وقتی کاروان دور شد، قرمطی به واقصه شد و از آن‌ها درباره کاروان پرسش کرد. بدو گفتند که در واقصه نماند. آن‌ها را متهم داشت که کاروانیان را از حضور قرمطیان خبردار کرده‌اند و جمعی از علافان آنجا را بکشت و علف را بسوخت. مردم واقصه در قلعه خویش حصاری شدند. قرمطی روزی چند آنجا بماند. سپس از واقصه سوی زباله رفت.


1- ذیل تجارب الامم/ رذرواری، ص 282

ص: 68
از محمد بن داود آورده‌اند که گفته بود: سپاهیان به تعقیب زکرویه سوی چشمه‌های طف رفتند. سپس از آنجا برفتند که خبر یافته بودند که وی در سلمان است.
علان بن کشمرد با گروهی از سواران نخبه سپاه، از راه جاده مکه سوی زکرویه رفت تا در سبال فرود آمدند. سپس از آنجا سوی واقصه رفت و از آن پس که کاروان نخستین گذشته بود، آنجا فرود آمد. زکرویه در راه خویش به طایفه‌هایی از بنی اسد گذشت و آن‌ها را از خیمه‌هایشان گرفت و با خویش ببرد. وی آهنگ حج گزاران بازگشته از مکه داشت و از جاده، آهنگ آن‌ها کرد.
چهارده روز مانده از محرم این سال، خبر پرنده [خبر الطیر] از کوفه آمد که زکرویه به روز یکشنبه، یازده روز رفته از محرم، در راه مکه در عقبه، راه کاروان خراسانیان را بسته که با وی به سختی نبرد کرده‌اند. از آن‌ها پرسیده که سلطان میان شما هست؟ گفته‌اند: «سلطانی در میان ما نیست و ما حج‌گزارانیم.» به آن‌ها گفته: «بروید که من قصد شما ندارم.» اما چون کاروان روان شده، از پی آنها برفته و بر آن تاخته، یارانش نیزه‌ها را در شتران فرو می‌برده‌اند و شکم آن را می‌دریده‌اند که فراری می‌شده. کاروان درهم ریخته‌اند و یاران خبیث بر سر حج گزاران ریخته‌اند و چنان که می‌خواسته‌اند آن‌ها را می‌کشته‌اند. مردان و زنان را کشته و هر کس از زنان را که خواسته‌اند اسیر گرفته‌اند و هرچه را در کاروان بوده به تصرف آورده‌اند.
یکی از کسانی که از این کاروان گریخته بود، به علان بن کشمرد رسید که خبر از وی پرسید و رخداد کاروان خراسانیان را به او گفت و گفت: «میان تو و آن قوم، جز اندکی نیست، امشب یا فردا کاروان دوم می‌رسد که اگر علمی از آن سلطان را ببینند، دلهاشان قوت گیرد، درباره آن‌ها خدا را، خدا را.» علان، همان دم بازگشت و به همراهان خویش دستور بازگشت داد و گفت یاران سلطان را به معرض کشته شدن نمی‌برم. پس از آن، زکرویه بیامد و کاروان دوم بدو رسید و چنان بود که سلطان خبر فاسق و رفتار وی را با حج گزاران، همراه گروهی از فرستادگان که از راه جاده بگشته بودند به سران کاروان دوم و سوم و کسانی از سرداران و دبیران که در آن بودند، نوشته بود و دستور داده بود که از وی حذر کنند و از جاده بگردند و سوی واسط و بصره روند، یا سوی فید یا مدینه بازگردند، تا سپاهیان به ایشان برسند. این نامه‌ها بدان‌ها رسید، اما نشنیدند و نماندند و توقف نکردند. مردم کاروان روان بودند، مبارک قمی و احمد بن نصر عقیلی و احمد بن علی همدانی نیز با کاروان بودند. وقتی به فاجران رسیدند که از واقصه حرکت کرده بودند و آبهای آن را کور کرده بودند و برکه‌ها و چاه‌ها را با مردار شتر و اسبانی که همراه داشته بودند و شکم آن دریده بود، پر کرده بودند. به روز دوشنبه، دوازده روز رفته از محرم، قرمطیان به منزلگاه عقبه رسیدند. مردم کاروان دوم با آنها نبرد کردند، ابوالعشائر با یاران خویش پیشاپیش کاروان بود. مبارک قمی با همراهان خویش در دنباله کاروان بود. میان آنها پیکاری سخت رفت، چندان که قرمطیان را عقب راندند و نزدیک بود بر آنها ظفر یابند، اما فاجران از
ص: 69
دنباله‌دارانشان غفلتی یافتند و از آن سمت هجوم بردند و نیزه‌های خویش را در پهلو و شکم شترانشان نهادند که شتران درهمشان کوفتند، قرمطیان به کاروانیان دست یافتند و شمشیر در ایشان نهادند و همه را بکشتند، بجز آن‌ها که به بردگی گرفتند. پس از آن سواران را تا چند میلی عقبه فرستادند که به رستگان از شمشیر رسیدند و امانشان دادند که بازگشتند و فاجران همگیشان را بکشتند و از زنان هرکه را خواستند به اسیری گرفتند و مال و کالا را به تصرف آوردند. مبارک قمی و پسرش کشته شدند. ابو العشائر اسیر شد. کشتگان را فراهم آوردند و روی هم نهادند که چون تپه‌ای بزرگ شد. پس از آن دو دست ابو العشائر و دو پای وی را ببریدند و گردنش را بزدند. از زنان هرکه را مورد رغبتشان نبود آزاد کردند. گروهی از زخمیان که میان کشتگان افتاده بودند گریختند و به هنگام شب خویشتن را کشیدند و برفتند. کس بود که جان داد و کس بود که نجات یافت و اینان اندک بودند و چنان بود که زنان قرمطیان با کودکان خویش میان کشتگان می‌گشتند و آب به آنها عرضه می‌کردند و هر که با آنها سخن می‌کرد هلاکش می‌کردند.
به قولی در کاروان نزدیک بیست هزار مرد بود که همگی کشته شدند، بجز گروهی بسیار اندک که توان دویدن داشتند و بی‌توشه جان بردند یا زخمدار میان کشتگان افتادند و بعد گریختند، یا کسی که او را به بردگی به خدمت خویش گرفتند.
گویند: مال و اثاث گرانقدری که از این کاروان گرفتند معادل دو هزار هزار دینار بود.
از یکی از سکه زنان [ضرّابین] آورده‌اند که گفته بود: «نامه‌های سکه زنان مصری به ما رسید که در این سال توانگر می‌شوید که خاندان ابن طولون و سرداران مصری که سوی مدینه السلام رفته‌اند و کسانی که وضعی همانند آنها داشته‌اند کس فرستاده‌اند که مالشان را از مصر به مدینه السلام حمل کنند. ظروف طلا و نقره و زیور را شمش ریخته‌اند و به مکه برده‌اند که همراه حج گزاران به مدینه السلام بیارند که با کاروان‌هایی که سوی مدینه السلام روان می‌شد حمل شد و همه از دست رفت.» گویند: در آن اثنا که قرمطیان به روز دوشنبه این کاروان را می‌کشتند و غارت می‌کردند، کاروان خراسانیان بیامد که جمعی از قرمطیان سویشان رفتند و با آن‌ها نبرد کردند و سرانجامشان چون این کاروان شد.
وقتی زکرویه از کار کاروان دوم حج گزاران فراغت یافت و اموالشان را بگرفت و حرمتهاشان را روا کرد، همان وقت از عقبه حرکت کرد. پیش از رفتن، برکه‌ها و چاه‌های آنجا را از مردارهای انسان و اسب پر کرد.
خبر بریدن کاروان دوم از کاروان‌های سلطان شامگاه روز جمعه، چهارده روز مانده از محرم، به مدینه السلام رسید و این بر همه مردم و بر سلطان گران آمد. عباس بن- حسین وزیر، محمد بن داود دبیر را که دیوان‌های خراج و املاک مشرق و دیوان سپاه را به عهده داشت دعوت کرد که سوی کوفه رود و آنجا بماند که سپاه‌ها سوی قرمطی فرستد، و او یازده روز مانده از محرم، از بغداد برون شد و مال‌های بسیار برای دادن به سپاهیان همراه برد.
ص: 70
پس از آن، زکرویه سوی زباله رفت و آنجا فرود آمد و پیشتازان از پیش و پس خویش فرستاد که بیم داشت یاران سلطان که مقیم قادسیه بودند بدو برسند. وی در انتظار کاروان سوم بود که اموال بازرگانان در آن بود. پس از آن سوی ثعلبیه رفت، سپس سوی شقوق و آنجا ما بین شقوق و بطان بر کنار ریگزار، در محلی موسوم به طلیح در انتظار کاروان بماند که از جمله سرداران نفیس مولدی در آن بود و صالح سیاه که محمل و خزانه را همراه داشت و چنان بود که معتضد، جواهری گرانقدر در محمل نهاده بود. ابراهیم بن ابی اشعث نیز که قضای مکه و مدینه و کار راه مکه و مخارج اصلاحات آن با وی بود، در این قافله بود با میمون بن ابراهیم دبیر که کار دیوان زمام خراج و املاک با وی بود و احمد بن محمد معروف به ابن هزلج و فرات بن احمد و حسن بن اسماعیل، خویشاوند عباس بن حسن، که متصدی برید حرمین بود، و علی بن عباس نهیکی.
وقتی مردم این کاروان به فید رسیدند، خبر زکرویه خبیث و یاران وی به آن‌ها رسید که روزی چند در فید بماندند و منتظر بودند از جانب سلطان نیرو گیرند و چنان بود که ابن کشمرد با سپاهیانی که سلطان با وی و پیش و پس از وی فرستاده بود، از راه سوی قادسیه بازگشته بود.
پس از آن زکرویه سوی فید رفت که عامل سلطان، به نام حامد پسر فیروز، آنجا بود. حامد با حدود یکصد مرد که با وی در مسجد بودند، از مقابل قرمطی به‌یکی از دو قلعه فید پناه برد و قلعه دیگر را از مردان پرکرد. زکرویه برای مردم فید پیام همی فرستاد و از آن‌ها می‌خواست که عامل خویش را با سپاهیانی که آنجا بودند به وی تسلیم کنند و اگر چنین کنند امانشان می‌دهد، اما آنچه را می‌خواست نپذیرفتند و چون نپذیرفتند با آن‌ها نبرد کرد و به چیزی از آن‌ها دست نیافت. راوی گوید: وقتی قرمطی دید که تاب مردم آنجا را ندارد دور شد و سوی نباج رفت، سپس سوی حفیر ابو موسی اشعری.
در آغاز ماه ربیع الاول، مکتفی، وصیف پسر سوارتکین را روانه کرد که گروهی از سرداران نیز با وی بودند و از قادسیه از راه خفان برفتند. وصیف به روز شنبه، هشت روز مانده از ماه ربیع الاول با قرمطی مقابل شد که آن روز را پیکار کردند. سپس شب میانشان حایل شد و شب را با کشیک به سر کردند. پس از آن، نبرد با قرمطیان را از سر گرفت که سپاه سلطان از آنها کشتاری بزرگ کردند و به دشمن خدا زکرویه رسیدند که یکی از سپاهیان به وقتی که پشت بکرده بود با شمشیر ضربتی بدو زد که به مغزش رسید و اسیر شد؛ با جانشینش و جمعی از خواص و خویشاوندانش از جمله پسر و دبیرش و همسرش. سپاه هر چه را در اردوگاه وی بود به تصرف آورد. زکرویه پنج روز بماند سپس بمرد که شکمش را شکافتند.
و وی را به همان حال بیاوردند، وصیف با اسیران حج گزار که به دست قرمطی زنده مانده بودند بازگشت.» (1)
این روایت و به خصوص برخی از مضامین آن، نشان می‌دهد که قرمطی ها دنبال لطمه زدن به کاروان های سلطانی بوده و در هر کاروانی به سراغ کسانی می رفتند که از وابستگان به دولت عباسی بودند.


1- تاریخ طبری ترجمه: 15/ 6769 6762

ص: 71
این ماجرا البته ادامه یافت
در ذیل حوادث سال 312 آمده است:
«در این سال، در آغاز محرم خبر به نزد خلیفه رسید، به بغداد، که جنابی و قرمطیان راه حج گزاران را بریده‌اند و کشتار کرده‌اند و اسیر گرفته‌اند و عامه مردم و خاندان سلطان و دیگران تلف شده‌اند و این‌که عبد الله بن حمدان کار راه را عهده کرده و مردم با کاروان اول رفته‌اند و در آغاز مسیر سالم بوده‌اند و چون به فید رسیده‌اند خبر قرمطیان به آن‌ها رسیده که توقف کرده‌اند و نامه ابو الهیجاء به نزار محمد بن خراسانی رسیده که در کاروان اول بوده که آنجا درنگ کند تا فراهم شوند. نزار درنگ کرده و کاروان‌های شاریان وزیریان و خوارزمیان پیاپی رسیده وچون همگان در هبیر فراهم آمده‌اند، جنابی و یاران قرمطیِ وی به آن‌ها رسیده‌اند و بیشترشان را کشته‌اند. خبر به دیگر کاروان‌ها رسیده که در فید فراهم بوده‌اند و درباره بازگشت به وادی القری مشورت کرده‌اند که در این باب هم‌سخن نشده‌اند.
سپس عازم شده‌اند و روان شده‌اند اما جنابی راه آن‌ها را بریده و ابوالهیجای سردار، اسیر شده و نزار گریخته اما زخم‌ها داشته که او را از پای در آورده. پسری از آنِ حسین بن حمدان اسیر شده با احمد بن بدر عمو و احمدبن محمد بن کشمرد و پسرش. مازج خادم برنده محمل اسیر شده با فلفل غلام. نحریر، غلام بانو، نیز که سالار کاروان بوده اسیر شده. بدر و مقبل، هردوان غلام طایی که سوارانِ به نام بودند و سالار و مدافع کاروان‌ها می‌شدند و حرمت و شهرتی داشتند، کشته شده‌اند. خزری و پسرش نیز که هر دو سردار بودند، اسیر شده‌اند. قرمطیان محمل را گرفته‌اند با همه جواهر و تحفه‌ها که از آنِ سلطان بوده. از اموال مردم نیز چندان گرفته‌اند، بیرون از شمار! کسانی که جان برده بودند به مردم گفتند که نزدیک هزار هزار دینار طلا و نقره به دست قرمطیان افتاده بود و چندان کالا و بوی خوش و دیگر چیزها که بهای آن بیشتر از این بود و این‌که همه سپاه قرمطی هشتصد سوار بوده و باقیشان پیاده بوده‌اند. همه کسانی که از دست قرمطیان جان برده بودند 103) (104 طعمه بدویان شده بودند و هرچه را که نهان کرده بودند و با آن‌ها مانده بود، به غارت رفته بود و بیشتر آن مردم از تشنگی و گرسنگی جان داده بودند.
وقتی آنچه به مردم رسیده بود و آنچه به مقتدر رسیده بود؛ از خسارت مال و مرد، به نزد وی به درستی پیوست. این، به نزد وی و به نزد خاصه و عامه سخت بزرگ نمود و همه طبقات از آن به غایت غمین شدند. خلیفه به ابن فرات دستور داد: به مونس خادم بنویسد که از رقه بیاید تا به مقابله قرمطی رود. نصر حاجب بدو نوشت که شتاب کند و زودتر بیاید. مونس با خواص خویش از راه فرات روان شد و در رهسپردن شتاب آورد و در غره ماه ربیع الأول به بغداد رسید.» (1)
در سال 316 قرامطه به مکه یورش برده و در آنجا برخی از زر و زیورها را از حرم کنده، بردند. (2) در سال 317 نیز حجر الاسود را کندند و به دیار خود بردند. این زمان ابوطاهر قرمطی فرماندهی آنان را داشت. قرمطیان به خاطر این کار مورد سرزنش خلیفه فاطمی قرار گرفتند اما آنان به سخن وی گوش ندادند. در سال 339 بود که قرامطه حجر الأسود را به جای خویش باز گرداندند.


1- تاریخ طبری ترجمه: 16/ 6904- 6905
2- تاریخ طبری: 19/ 6921- 6922

ص: 72
قبایل حمله کننده به حجاج
به جز حملات قرامطه که انگیزه مذهبی داشت، حملات قبایل عرب در یک دوره طولانی، دردسرهای زیادی برای حجاج وحکومت عباسی و امرای‌آن ایجاد کرد. طی سال‌های 320- 295 تعدادی از قبایل به کاروان های حج یورش می‌بردند. این حملات نزدیک منزل «حاجر» صورت می گرفت. آنان چهارپایان را همراه با بار و بنه می بردند و گاه شماری از زنان و کنیزکان را هم به اسارت می گرفتند. (1)
در سال 303 گروهی از قبیله طی، به فرماندهی حاتم خراسانی به کاروان حج یورش بردند و اموال حجاج را تصاحب کردند. حجاجی هم که از دست آنان نجات یافتند، از تشنگی مردند. گروه دیگری از اعراب علیه ابوحامد ورقاء بن محمد که امیری راه را داشت، یورش بردند که او موفق به شکست آنان شد و شماری را کشت و برخی را اسیر گرفت که آنان را به بغداد فرستاد. در آنجا آنان را کشتند و در آب دجله انداختند. (2)
نام قبیله دیگری که در طول هزار سال در تجاوز به قبایل عربی دیده می شود، قبیله حرب است. مقتدر عباسی در اوایل به آنان پولی می‌داد تا مانع از حمله ایشان به کاروان حج شود. این پولی است که به آن «خفاره» گفته می‌شود. در کتاب‌های فقهی هم در باره شرعی بودن یا نبودن پرداخت آن بحث شده است. این قبیله بیشتر میان راه مکه- مدینه بود و تا این اواخر هم سفرنامه نویسان قاجاری از حملات آنان به کاروان های حج یاد کرده‌اند.
در سال 355، بار دیگر قبیله بنوسلیم به کاروان حج حمله کرد اما این بار حمله آنان متوجه کاروان هایی بود که از شمال آفریقا و بلاد شام می‌آمدند. این کاروان مشتمل بر بیست هزار شتر از شام، هزار و پانصد از مصر و دوازده هزار از مغرب بود. بسیاری از اینان همراه خانواده خود از آن دیار گریخته و بنا داشتند از راه عراق در بغداد سکونت گیرند. مشکل ناامنی ایجاد شده در آن نواحی، به دلیل حملات بیزنطی‌ها بود. قبیله بنوسلیم بر این کاروان مسلّط شده، اموال آنان را گرفتند و اکثریت حجاج جان خود را از دست دادند. (3)
در سال 363 قبیله بنوهلال بر کاروان حج عراقی یورش برده، بسیاری از آنان را کشتند. در این سال تنها شمار اندکی که جلوتر رفته و نجات یافتند، توانستند حج انجام دهند. (4)
بنوشیبان از قبایل دیگری بود که به عراق و راه عراق حمله می‌کرد. عضدالدوله با ترتیب سپاهی دست به عملیاتی علیه آنان زد و قلع و قمعشان کرد؛ به طوری که بغداد و سواد عراق از دست آنان آسایش یافت. عضدالدوله توانست شماری از سران این حملات را کشته و راه را امن سازد. (5)
در سال 379، رییس قبیله بنی طی، به اسم ابن جراح طائی حجاج را میان دو منزل فید و سمیرا متوقف کرده و آنان را وادا داشت که سیصد هزار درهم، به علاوه مقداری لباس پرداخت کنند. سپس به آنان اجازه عبور داد. (6)
در سال 384 هم کسی از عراق و شام به حج نیامد و دلیلش آن بود که شمار زیادی از اعراب به فرماندهی اصیفر منتفقی مانع از آمدن شدند و ادعا کردند سکه هایی که سال قبل به آنان داده شده مشکل داشته و باید عوض آن را بدهند. (7) در سال بعد، امیر بدر بن حسنویه که حاکم منطقه جبال و همدان بود تعهد کرد تا سالیانه مبلغی پنج هزار دینار بدهد تا حجاج در امن و آسایش به حج بروند. (8) بعد از درگذشت بدر بن حسنویه باز مشکل مطرح شد و تا مرگ این اصیفر منتفقی در سال 410 ادامه داشت.
از سال 402 قبیله خفاجه حملات خود را آغاز کرد. آنان در منزل «العقبه» به حجاج یورش برده و بسیاری را کشتند و اموالشان را بردند. با رسیدن نیروهای کمکی آنان گریخته و برخی از اموال به صاحبانش بازگردانده شد. (9) این خفاجه در سال 426 تا آنجا پیش رفت که به کوفه حمله کرد و اموال مردم را غارت نمود. حملات خفاجه تا اواخر این قرن ادامه دارد. (10)
در همین قرن از قبیله بنی نبهان هم به عنوان قبیله‌ای که به کاروان حج حمله می‌کرده، یاد شده‌است. ابن اثیر ذیل حوادث سال 420 با اشاره به رسیدن کاروان حج خراسان می نویسد:
وقتی اینان به «فید» رسیدند، حماد بن عدی رییس بنی نبهان یورش آوردند. کاروانیان حاضر به پرداخت پنج هزار دینار شدند اما آنان نپذیرفتند. در این زمان یک جوان خراسانی تیری به رییس اعراب زد و آنان پراکنده شدند و حجاج سالم به حج رفتند. (11)


1- تاریخ الطبری عربی: 10/ 151
2- صله تاریخ الطبری: 53؛ الکامل: 8/ 95؛ درب زبیده: 94
3- الکامل ابن اثیر: 8/ 574
4- الکامل: 8/ 647
5- تجارب الامم: 2/ 398؛ ذیل تجارب الامم قاهره: 1334 ق: 54؛ درب زبیده: 95
6- الکامل: 9/ 69
7- الکامل: 9/ 105
8- المنتظم ابن جوزی: 7/ 179 178؛ درب زبیده: 95
9- الکامل: 9/ 236
10- درب زبیده: 96
11- الکامل: 9/ 325

ص: 73
شرایط امن بودن راه از نظر فقها
فقها در باره شرایط وجوب حج از «تخلیه الطریق» یا «تخلیه السرب» از آن یاد می‌کنند؛ یعنی این‌که راه امن باشد. اگر تنها یک راه باشد و دشمن هم باشد که لازمه تأمین راه پرداخت وجهی باشد، این شرط محقق نشده است. اما اگر کسی بتواند تحمّل کند، خوب است. همین طور اگر کسی از طرف او بذل کند و راه هموار شود، این شرط فراهم گردیده و «تخلیه الطریق» محقق شده است. (1) در اصطلاح فقها پولی که به عنوان باج راه حج پرداخت می شود «خفاره» نامیده می شود.
به‌جز بحث راهِ خشکی ومشکلات‌آن، ازجمله تهیه علوفه برای حیوانات یاآب وخوراک برای حجاج، راه دریایی هم مشکلاتی دارد که فقها به آن توجه کرده‌اند. اگر ظن غالب این باشد که رفتن از راه دریایی هلاکت در پی دارد، از نظر وی وجوب حج برداشته می شود. (2)
علّامه حلی در باره خفاره و دشمنی که در راه است، می نویسد:
«تفاوتی نیست که این دشمن مسلمان باشد یا کافر. وی می‌افزاید: اگر توان جنگیدن با او باشد، به شرطی که ضرری در بر نداشته باشد، حج واجب خواهد بود. هرچه احتمال دارد که گفته شود واجب نیست؛ زیرا تحصیل شرط حج واجب نیست. در هر حال، اگر احتمال ضرر بدهد، از این‌که مالش یا جانش را از دست بدهد، واجب نیست. اگر دشمن کافر باشد و احتمال ضرر هم نیست بهتر است برود و به ثواب جهاد و حج دست یابد. اما اگر آن دشمن مسلمان است، حج واجب نیست، برای این‌که خون مسلمان ریخته می شود.»
وی می افزاید:
«اگر دشمن در کمینگاهی نشسته است تا مالی بگیرد، حج واجب نخواهد بود. شافعی هم از پرداخت پول؛ یعنی همین خفاره، کراهت دارد؛ زیرا سبب جری شدن آنان برای گرفتن پول خواهد شد.» (3)
شهید اول هفتمین شرط وجوب حج را همین «تخلیه السرب» دانسته و می نویسد:
«اگر پرداخت مال امنیت بیاورد، در صورتی که بتواند، حج واجب خواهد بود در صورتی که اجحاف نباشد. اگر کسی مالی برای این کار یعنی مصالحه با دشمن به او بدهد، واجب نیست آن را قبول کند. اگر مال به دشمن پرداخت شد و راه امن گردید، حج بر او واجب می شود.»
شهید اول تأکید دارد:
«اگر ظن، یعنی احتمال بیش از پنجاه درصد در باره خوف و خطر؛ چه در راه خشکی چه دریایی‌هست، واجب نیست. اما اگر پنجاه پنجاه است، ترجیحاً باید برود.»
وی می نویسد:
«جنگیدن با دشمن در این راه، حتی اگر کافر باشد و احتمال سلامت هم بدهد، لازم نیست. البته مستحب است مگر آن که دشمن مسلمان باشد مگر از باب نهی از منکر.» (4)
در کتاب «المجموع» (ج 7، ص 82) دیدگاه فقهای اهل سنت در باره این مسأله، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
وظایف امیر الحاج از دید فقیهان
شهید اول در کتاب «دروس» شرحی از وظایف امام در حج ارائه کرده که بخشی از آن مربوط به وظایفی است که امیر الحاج در مراقبت از حجاج در طول راه دارد. وی می‌نویسد:


1- المبسوط شیخ طوسی: 1/ 301
2- المبسوط: 1/ 301- 302
3- تذکره الفقهاء: 7/ 91؛ تحریر الاحکام: 1/ 553
4- الدروس: 1/ 313

ص: 74
شایسته است که امام اعظم اگر خود در حج شرکت ندارد، امامی برای حج تعیین کند؛ چنان که پیامبر (ص) امام علی را در سال نهم بر موسم منصوب کرده و قرائت سوره برائت را به او واگذارکرد. ابتدا شخص دیگری را منصوب کرده بودکه به دستور خداوند او را عزل کرد. همین طور امام علی (ع) در دوران خلافت ظاهرش کسی را بر حج منصوب کرد. ابن بابویه از عمری روایت کرده است که حضرت مهدی هر سال در موسم حج حاضر است. مردم را می بیند و مردم هم او را می‌بینند اما نمی‌شناسند. شرط والی آن است که عادل و فقیه در احکام حج باشد. همین طور شایسته است که شجاع و مطاع بوده، صاحب رأی و هدایت و کفایت باشد.
امیر الحاج باید پانزده شرط داشته باشد؛ گردآوری مردم و فرودآوردنشان در منازل برای پرهیز از لصوص و غارتی ها و ایجاد ترتیب در حرکت و نزول و تعیین محل هر کاروان در حرکت و تعیین محل نزول تا افراد گم شده یافت شوند. همین طور تنظیم آب و مرتع میان آنان و بردن آنان از بهترین راه‌ها و آبادترین و راحت‌ترین در صورتی‌که اختیار داشته باشد. همین طور باید در طول راه و محل نزول مراقبت آن‌ها باشد و با پرداخت مال یا جنگ، دشمن را از حمله به آنان باز دارد. اگر نیاز به پرداخت باج بود و پولی از بیت المال یا تبرع امام بود که هیچ، اگر نبود و از حجاج طلب کرد، احکامش گذشت.
امیر الحاج باید با رفق و مدارا در طول راه با حجاج مراعات ضعفا را کرده با آنان برخورد کند و واماندگان را از بیت المال یا اگر مال وقفی برای حج هست بپردازد. در غیر این صورت، این قبیل کمک از قبیل واجب کفایی است. امیر الحاج باید در وقت خروج هر منزل، رعایت زمان معمول را بکند تا سبب از بین رفتن زاد و توشه مردم نشود و تأخیر نکند که مبادا حجاج به زحمت بیفتند یا حج فوت شود. او باید افراد خطاکار را حد زده یا تعزیر کند، در صورتی که چنین حقی به او واگذار شده است. همین طور اگر اهلیت دارد میان آنان حکم کند، در غیر این صورت این کار را به اهلش واگذار نماید.
امیر الحاج باید در میقات فرصت کافی به مردم بدهد تا واجبات و مستحبات را انجام دهد. بعد از بازگشت از منا هم به آنان اجازه دهد که مناسک و اعمال عقب افتاده خود را تمام کنند. همین طور به حائض و نفساء فرصت دهد تا پاک شوند. همین طور آنان را به زیارت پیامبر (ص) و ائمه (ع) ببرد و در مدینه فرصت دهد تا مناسک زیارات را تمام کرده، وداع کنند و حاجات خود را برآورند.
در زمینه مناسک، وظایف امیر الحاج چنین است: اعلام وقت احرام، مکان و کیفیت آن و همین طور انجام اعمال مناسک. چهار خطبه فرصت کافی را برای بیان این احکام در اختیار می گذارد؛ یکی بعد از نماز ظهر روز هفتم ذی حجه و بعد از احرام بستن برای رفتن به منا، دوم روز عرفه پیش از نماز ظهر و سوم روز عید قربان و چهارم در نفر اول. همه این‌ها یک خبر است، جز خطبه عرفه که دو خطبه است. یکی درباره کیفیت وقوف و آداب و زمان حرکت و بیتوته در مزدلفه و وقت حرکت از آنجا و تحریض بر دعا و اذکار. سپس اندکی می نشیند و دومی را کوتاه می خواند؛ به طوری که با اذان و اقامه مؤذن تمام شود ...
امام باید جلوتر از همه به منا برود تا نماز ظهر و عصر را بخواند و آنجا بماند تا خورشید طلوع کند. بعد از طلوع زیاد توقف نکند. او در روز عید هم باید جلوتر از همه به مکه بیاید. سپس همان روز برگردد تا نماز ظهر و عصر را با حجاج در منا بخواند. در آنجا بماند تا نفر دوم. سپس نماز ظهر و عصر را در مکه بخواند. او باید اهالی مکه را امر به تشبه به مُحرمین در ایام حج کند. همین طور امامت حجاج را در نمازها به خصوص نمازهایی که خطبه هم دارد بر عهده بگیرد. مردم هم باید از آنچه بدان امر می کند اطاعت کنند و بعد از دعاهای وی آمین بگویند. نیز کراهت دارد که در آنجا تقدم حق اوست از او جلوتر باشند. اگر نهی کند، حرام است جلوتر باشند. امام باید امر به معروف و نهی از منکر کند، به خصوص آنچه که متعلق به مناسک و کفارات می شود. اگر در حکمی میان علمای شیعه اختلاف باشد، امیر الحاج اگر امام اعظم نیست یا از او نظر نمی گیرد، نمی تواند از مردم بخواهد تا به نظر او عمل کنند، مگر آن که خطایی باشد که مستند به یک قول نادر است. در آن صورت باید آن را رد کند. جایز است که وظایف سفر و ادای مناسک به یک امام واگذار شود یا به دو امام. (1)


1- الدورس الشرعیه: 1/ 496- 498

ص: 76